آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

    در سپتامبر1935م ششمین کنفرانس بین المللی تاریخ ادیان در شهربروکسل بلژیک برگزار شد. دانشگاه الازهر، استاد امین الخولی را برای حضور در این کنفرانس معرفی کرد. وی موضوع بحث خود را (حادثه اصلاح پروتستانی در مسیحیت) قرار داد. وی در این بحث که بعدها درقالب کتاب منتشر شد، در پی کشف ارتباط میان جنبش اصلاح مسیحی و دین اسلام و علوم اسلامی بر آمد. موضوع بحث چنان که شیخ سابق الازهر استاد محمد مصطفی المراغی در مقدمه این کتاب گفته است،موضوعی تازه و بکر... و گویی عجیب است. امین الخولی بحث خود را درسه فصل سامان داده است. در بحث نخست کوشید ارتباط مادی میان اسلام و مسیحیت را در اروپا اثبات کند. در فصل دوم در پی اثبات ارتباطمعنوی این دو دین در اروپا بر آمد و در فصل سوم آثار این ارتباط را درمسیحیت و غرب و اصول اصلاح پروتستانی بررسی کرد.
    نویسنده معتقد است ارتباط میان مسیحیت و اسلام در شرق موضوع پژوهش های فراوانی بوده است، ولی ارتباط میان آن دو در غرب، موضوع پژوهش هایی از این دست قرار نگرفته است.
    امین الخولی بر آن است که جنبش اصلاح پروتستانی بزرگ ترین حادثه متأخر در حیات مسیحیت به طور عام و حیات اروپایی مسیحیت به طور خاص بوده است. از این رو ملاحظه و پیگیری این ارتباط و آثارآن آسان است از این رو وی این موضوع را برای پژوهش خود برگزیده تاتصویری اجمالی از این ارتباط و تعامل میان این دو دین بزرگ ترسیم کند.
    وی می گوید مقصودش از اصلاح گری مسیحی اقدامات مادی وفکری ای است که در مسیر تغییر نظام کلیسای روم در طی قرن های طولانی و نسل های متعدد تحقق یافته است، تا این که مارتین لوتر، این مرد شجاع از راه رسید و اصلاح را به حقیقتی واقعی و عملی تثبیت شده تبدیل کرد. نویسنده فصل اول کتابش را به مطالعه ارتباط مادی میان این دو دین و استدلا ل بر تحقق این ارتباط از طریق یاد کرد شماری ازوقایع تاریخی که گویای چنین ارتباطی است اختصاص داده است. یکی از برجسته ترین نمودهای ارتباط میان اسلام و مسیحیت رویارویی جنگی میان این دو طرف، چه در فتوحات اسلامی و تصرف سرزمین های غرب مسیحی و چه در جنگ های صلیبی در سمت شرق اسلامی است. الخولی برجسته ترین این رویارویی ها را توضیح و شرح می دهد و به طور ویژه به دست یافتن ارتش فتح اسلامی به قلب اروپا دراسپانیا و جنوب فرانسه و ناپل ایتالیا از نیمه قرن هفتم تا قرن دهم میلادی یعنی عصر اصلاح مسیحی به عنوان یکی از مظاهر این ارتباطاشاره می کند.
    یکی از آثار این جنگ ها آن بود که طرفین از یکدیگر اسیر می گرفتند وگاه ایام اسارتشان به درازا می کشید تا مبادله اسیران انجام می شد و آنان در بازگشت به شهر و دیار خود زبان به تعریف دیده ها و شنیده های خودمی گشودند و از شاخص های فکری و دینی و علمی ملتی که تحت اسارتشان بودند و تحت تأثیر آن شاحض ها قرار گرفته بودند سخن می گفتند یکی از پرآوازه ترین این اسیران اسیری است که با نام (لیون افریقایی) شناخته شده و او همان علی بن حسین بن محمد الوزان الغرناطی الفاسی است که به دست دزدان دریایی اسیر شد و او را به پاپ لیون ششم اهداکردند و او یک سال وی را تحت نظر خود قرار داد تاتعالیم و آداب مسیحیت را فرا گیرد و سپس به دست خود او را تعمید داد وپاپ لیون نام خود رابر او نهاد. (لیون) مدتی در ایتالیا ماند و سپس به افریقا رفته و دوباره به آغوش اسلام بازگشت. لیون کتاب های ارزشمندفراوانی نوشت که یکی از آنها درباره قانون و عقیده در اسلام است. وی این کتاب را در زمان اقامتش در اروپا و در زمان انقلاب اصلاحی (رنسانس) میان سال های 1516 تا 1529 تألیف کرد. در تاریخ جنگ میان اهل این دو دین، نوعی تبلیغات سیاسی را مشاهده می کنیم که ابعاد دینی را مورد بی حرمتی قرار می دهد، زیرا نقل شده است که جنگجویان دو طرف برای تضعیف روحیه یکدیگر تبلیغات منفی ای رادر قالب نامه ها و نشریه ها و یا پاسخ به نامه ها و نشریه ها به راه انداختند.در جنگ های نگفورفوکاس ـ امپراتور بیزانس ـ با مسلمانان در قرن چهارم هجری رومی ها شعری عربی در 54 بیت برای سربازان مسلمان فرستادند که در آن نگفور، بر پیروزی هایش می بالد و عزم خود را برای بیرون کردن مسلمانان از حجاز اعلام می کند و از این دست جنگ روانی ای را برای تضعیف روحیه مسلمانان فاتح به راه می اندازد. فقیه شافعی محمد بن علی بن اسماعیل القفال که در میان سربازان ارتش اسلامی حضور داشت به این قصیده پاسخ گفت و پاسخ خود را درقصیده ای 74 بیتی گنجاند که در آن افزون بر ابعاد سیاسی به خطاهای عقیدتی مسیحیان در امور دینی و آشفتگی اناجیل آنان نیز اشارت رفته است.
    یکی از آثار جنگ های میان مسلمانان و مسیحیان بر جای ماندن نقاطی دینی در گوشه و کنار مناطق مسیحی است، مانند مسجد اسلامی قسطنطنیه که مسلمانان آن را در طی لشگر کشی مسلمه بن عبدالملک به این شهر در سال 98 هجری بنا نهادند. به نظر می رسد که این نقطه اسلامی تنها مسجد نبود، بلکه از چند قرن قبل از فتح این شهر به وسیله عثمانی ها محل فرود آمدن اقلیت های مسلمانی بود که ازشهرهای دیگر به این شهر وارد می شدند. این نقاط دینی نیز در پیوند وارتباط میان اسلام و مسیحیت در غرب و شناسایی آنها به یکدیگرسهیم بوده اند.
    ارتباطات جنگی و سیاسی نیازمند تبادل هیئت ها میان ارتش ها وحکومت ها برای بستن قرار آتش بس و تثبیت صلح و تحکیم روابط بودو گرایش خاصی را میان مسلمانان و مسیحیان به انتخاب علمای دینی به عنوان هیئت های مذاکره کننده مشاهده می کنیم. این علما مجادلات دینی را که هنگام رویارویی با هیئت طرف مقابل در می گرفت، اداره می کردند. مسلمانان پس از عقب نشینی از سرزمین هایی غربی مستعمره اشان، گروه هایی از مسلمانان را به حال خود رها کردند که برخی از آنان بر اثر غلبه مسیحیان، مسیحی شدند و برخی دیگر مغلوب و برده و شبه برده بر اسلام خود باقی ماندند. یکی از این نمونه ها راهبی است که مسلمان شد و سپس بار دیگر مسیحی شد و در ترجمه قرآن به یونانی همکاری داشت. افزون بر ارتباطات جنگی و سیاسی، روابطتجاری و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی میان مسلمانان و مسیحیان غرب، در آشنایی غرب با بسیاری از آراء و عقائد اسلامی سهیم بوده است ؛ آشنایی ای که به حکم قوانین هستی در باب حیات افکار و عقائد وآراء و تأثیر پذیری آنها از یکدیگر، ناگزیر می بایست تأثیری بر جای نهاده باشد.
    فصل دوم کتاب در پی اثبات ارتباط معنوی میان این دو دین است.
    زندگی اجتماعی و عقلی و دینی در غرب در دوره ای که از قرن هشتم تاسیزده هم امتداد داشته، بی خبر و خاموش بوده است. در این دوره اشراف و بزرگان، جاهلانی درس ناخوانده بودند که اسناد و قوانین مهم را باترسیم تصویر صلیب تایید می کردند و این تنها امضایی بود که بلدبودند. حتی رئیس محکمه و بزرگ قاضیان دولت - در قرن نهم میلادی - بی سوادی بوده که نوشتن نمی دانسته است. در قرن چهاردهم نیزفرمانده ارتش فرانسه و بزرگ ترین دولتمرد فرانسه، بی سواد بوده است.
    در این شرایط، ارتباط معنوی میان اسلام و مسیحیت آغاز شد وفرهنگ اسلامی نقش راهنمایی امین را ایفا کرد و مواد درسی فراوانی دراختیار دانش پژوهان غربی قرون وسطی قرار داد. تأثیرپذیری مسیحیان از فرهنگ اسلامی چندان بود که تا قرن پانزدهم تمام کارهای دانشمندان شناخته شده غرب، تقلید کارهای عرب ها بود.
    بسیاری از علمای غرب در سرزمین خود به دست عرب ها آموزش دیدند که از میان آنان می توان به پاپ سیلوستر دوم در سال 999م اشاره کرد. پس از آموزش نوبت انتقال معارف و علوم از عربی به زبان های اروپایی رسید. تأیید و حمایت پادشاهان عرب و تأسیس مراکز خاصی برای این کار، به شکوفایی و گسترش این جنبش کمک کرد. امین الخولی برای استدلال بر صحت این ادعا به سه شاهد اشاره می کند:
   
    1. آشنایی اروپاییان با زبان عربی که زبان معارف اسلامی و دین اسلام بوه است.
    2. ارتباط میان اروپا و ملل مسلمان، به سبب ارتباط قوی ای که در آن زمان میان فلسفه و زندگی دینی وجود داشت.
    3. آشنایی اروپاییان با علوم دینی اسلامی به طور خاص.
    بدیهی بود که ارتباط جنگی و سیاسی و تجاری و علمی میان دو طرف،اروپاییان را به فراگیری زبان عربی وادارد؛ به ویژه با رشد جنبش ترجمه علوم اسلامی. در نتیجه کسانی مانند پاپ سیلوستر دوم و فیلسوف پرآوازه آلبرت کبیر و شاه فردریک دوم به خوبی زبان عربی رامی دانستند. برای دانستن میزان رواج زبان عربی در اروپا سخن راجرپاکن در قرن سیزدهم کافی است که می گوید: (فلسفه از عرب ها گرفته شده است. بنابراین آن گونه که باید نمی فهمی اش، مگر آن که زبانی راکه از آن برگرفته شده است بفهمی و زبان عبری و یونانی برای فهم کتاب های مقدس و فلسفه ارسطو لازم است، ولی برای فهم ابن سینا وابن رشد، دانستن عربی لازم است).
    مقاومت در برابر اسلام نیز ایجاب می کرد تا آنان که به جدال با اسلام بر می خاستند زبان عربی را فراگیرند تا از عقائد اسلامی اطلاع کسب کرده و آن را نقد کنند.
    اما درباره ارتباط فلسفی میان غرب و سرزمین های اسلامی، می توان گفت که فلسفه قرون میانه تحت رهبری و پیشگامی مسلمانان بوده است. و با توجه به ارتباط فلسفه با بعد الهیاتی و متافیزیک در این دوره،اروپاییان به مطالعه فلسفه اسلامی از کندی گرفته تا فارابی و ابن سینا وغزالی و ابن رشد و... روی آوردند. در آستانه قرن دوازدهم میلادی نیمی از تألیفات غزالی به زبان های لاتین ترجمه شده بود.
    تأثیر پذیری فلاسفه و متفکران غربی از فلاسفه مسلمان بسیار آشکارو روشن به نظر می رسد.
    برای مثال یوحنا دنس اسکات اسکاتلندی در قرن چهاردهم تحت تأثیر ارسطو مابی اسلامی و به ویژه ابن سینا بوده است. چنان که فیلسوف آلمانی اکهارت و آلبرت کبیر و فیلسوف فرانسوی رنان، تحت تأثیر ابن سینا بوده اند. قدیس توماس آکویناس ایتالیایی هم متأثر از ابن رشد و غزالی بوده است.
    صبغه عقلی و دینی غزالی در رویارویی با فلسفه نیز آثار خود را برپژوهشگران مسیحی برجای گذاشت، چندان که مسیحیان در بسیاری از رسائل علمی خود برهان های غزالی را در مسائل الهیاتی بازگویی کرده و پرورده اند. جنبش تصوف در اروپا نیز متأثر از عناصری اسلامی بوده است.
    آنچه درباره رواج عربی در اروپا و اقتباس و اخذ فلسفه و علوم از منابع اسلامی آورده ایم، نشان می دهد که اروپاییان با معارف دینی اسلامی آشنا بوده اند.
    در نیمه قرن دوازدهم میلادی، قرآن به هدف نقد و مناقشه و به دستوررئیس دیرکولوینای فرانسه پطرس ویزابلی به زبان لاتین ترجمه شد.
    میان عالمان الهیات و مسیحی در شرق و غرب، کسانی بودند که به خوبی اسلام را می شناختند و از معارف دینی اسلام اطلاع داشتند و به نقد و مناقشه در معارف دینی اسلام و بحث و مجادله با مسلمانان پرداخته بودند، مانند یوحنای دمشقی و شاگردش تئودور ابوقره در قرن هشتم میلادی و دیگران که از میان الهی دانان غربی، پطرس ویزابلی پیش یاد شده را می بینیم که در سال 1141 از اسپانیا دیدار کرده و در آن اصول نظریات دینی اسلام را آموخت، سپس کتابی در نقد یهودیت واسلام نوشت، نیز ریموند لول را می یابیم که عربی و الهیات اسلامی را به خوبی می دانست و به تبشیر مسلمانان به مسیحیت تمایل داشت.پژوهشگران غربی تأثیر پذیری او را از منابع اسلامی و اقتباس بخش عظیم الهیات او از منابع اسلامی را انکار نمی کنند، چنان که رساله او درباب اسمای صد گانه خدا، چنین تأثیر پذیری ای را نشان می دهد.
    مؤلف به ابن حزم ظاهری اشاره می کند که در اسپانیا می زیست. اوصاحب مکتب ظاهری در علم کلام است. وی فرقه های اسلامی به ویژه فرقه صوفیه و تمام کسانی را که به توسل به پیامبران معتقدند، به شدت مورد نقد قرار می دهد. شک نیست که عالمان غربی او را شناخته و از آراءو اندیشه های او اطلاع داشته اند و تأثیراتی از او پذیرفته اند.
    نویسنده فصل سوم کتابش را به بیان نتایج ارتباط مادی و فکری میان اسلام و مسیحیت و به ویژه تأثیر اسلام در جنبش اصلاح مسیحی اختصاص داده است.
    نویسنده تأکید می کند که هرگز نمی پندارد که تنها تأثیر اسلام، عامل پدید آمدن جنبش اصلاح مسیحیت و سبب اصلی آن باشد، بلکه اسباب و عوامل اجتماعی و دینی دیگر هم (کار خودشان را کردند و تأثیرخود را بر جای نهادند و جریان زندگی را به این سمت کشاندند و به نواحی عقلی و دینی ای توجه دادند که بر اثر ارتباط با شرق اسلامی دراختیارشان قرار گرفته بود).
   
    استاد امین الخولی آثار ارتباط میان غرب مسیحی و شرق اسلامی رابه دو بخش تقسیم می کند:
    1. آثار عمومی
    2. آثار خاص
    آثار عمومی عبارتند از: الف. کاستن از میزان سلطه کلیسا بر زندگی
    ب. رها سازی عقل که خود گام نخست و سبب اصلی محدود سازی قدرت کلیسا بود.
    سخن ارنست رنان در پژوهش خود درباره فلسفه ابن رشد که می گویدراهبان فرقه فرانسیسکان هواخواهان قومی فلسفه اسلامی و مبادی ابن رشد در اروپا بودند، بر این تأثیر تأکید می کند.زیرا این راهبان ازسخت ترین مخالفان سلطه کلیسا بودند. جز این فرقه، فرقه های دیگری از قرن دوازدهم هجری سر بر آورد که مخالف شدید کلیسا بودند. آن فرقه ها هم که با لحاظ تاریخی مقدم بر جنبش پروتستانیسم بودند وشاید زمینه ظهور پروتستانیسم را فراهم آوردند. از اصول اسلامی تأثیرپذیرفته اند. یکی از این فرقه ها که نویسنده از آن یاد کرده است،فرقه فالدیه ـ منسوب به پطرس فالدو ـ است که در جنوب فرانسه پرورش یافت که مسلمانان مدتی طولانی در آنجا سکونت داشتند.رهبانیت دومینیکن نیز فرقه دیگری است که نویسنده از آن یاد می کند وآلبرت کبیر و قدیس توماس اکویناس از برجسته ترین متفکرانشان هستند و پیشتر به تأثیر پذیری این دو از اندیشه های اسلامی یاد کردیم.
   
    اما آثار خاص اسلام در مبادی اصلاح پروتستان در این موارد خلاصه شده است :
    1. رد سلطه کلیسا، چه سلطه خود پاپ و چه سلطه هیأت های وابسته به آن، این ایده اصلاحی که از مهم ترین اصول اصلاحی است و نشانه عام اصلاح گری در همه مناطق شناخته می شود، از دوره نخست اصلاح گرایی در قرن دوازدهم و به وسیله فالدی ها ترویج می شده است.سلطه پاپ در دو مسئله نمود داشت : یکی مسئله اعتراف و دیگری مسئله آموزش. این دو ایده با اصول اساسی ای که به صراحت در آیات قرآن کریم آمده است، تناقض دارد و می دانیم که قرآن، چند قرن پیش ازاصلاح گری مسیحی به لاتین ترجمه شده است.
    مسئله فروش آموزش که مبتنی بر این انگاره است که اعمال نیک ذخیره می شود و می توان بخشی از آن را به خطا کاران بخشید. به صراحت مورد انکار اسلام است. اسلام معتقد است که هیچ کس باردیگری را بر دوش نخواهد کشید (و لاتزر وازره وزر اخری) و هر کس درگرو چیزها و کارهایی است که کسب کرده است (کل نفس بما کسبت رهینه). مسئله اعتراف در برابر پاپ نیز از سوی اسلام مردود است، زیرااسلام بر آن است که تنها خداوند است که توبه را می پذیرد و از گناهان درمی گذرد.
    به این ترتیب این دو ایده از اسلام به اروپا نفوذ کرد و جریان اصلاحی پروتستانیسم نیز این هر دو را در رأس اصول خود قرار داد.
   
    2. ایده دومی که به عنوان یکی از اصول اصلاح مسیحی پذیرفته شداین است که برای نجات، تصحیح عقیده کافی است. زیرا نجات،هدیه ای الهی است که هر انسانی به واسطه عقیده اش به طور مستقیم ازخدا دریافت می کند و نه با وساطت کلیسا؛ زیرا کلیسا میان خدا و انسان،وساطتی ندارد. و این همان سخنی است که مارتین لوتر رهبر جنبش پروتستان بیان کرد.
    استاد امین الخولی معتقد است این ایده از طریق شماری از فلاسفه مسلمان به پروتستانتیسم راه یافت و یکی از منابع این ایده، فلسفه غزالی است. در قرآن کریم نیز آیات فراوانی این اصل را بیان کرده اند؛برای مثال قرآن می گوید: هر کس از مرد و زن از کارهای نیک انجام دهددر حالی که به خدا ایمان داشته باشد وارد بهشت خواهند شد و... (و من یعمل من الصالحات من ذکر و أنثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنه ولایظلمون نفیرٹ).
   
    3. ایده سوم این است که (کلمه خدا تنها معیار است. بنابراین قدرت وسلطه تنها از آن کتاب مقدس است و آرای هیأت ها و مجامع و پدران وسنت ها که خارج از حیطه کتاب مقدس است، باید کنار زده شود).
    مسلمانان بر این نکته اجماع دارند که هیچ حاکمی جز خدا نیست،حتی کسانی که عقل را حاکم قرار داده اند، معتقدند که عقل می تواندحکم خدا را درک کند و نه آن که حکمی را تأسیس کند، زیرا تنها خداوندصاحب قدرت و سلطنت است. نیز اجماع دارند بر اینکه آنچه در باره آن وحی نازل شده است، امری الهی است و در قرآن کریم آیات فراوانی این اصل را بیان می کنند که از آن جمله است : (و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون ؛ و هر کس بر اساس آنچه خدا نازل کرده حکم نکند، ایشان همان کافرانند). این اصل بی شک اصلی از اصول اسلام است و در اصول اصلاح مسیحی پروتستان و پیش از آن در آرای فالدی ها که از مبادی اسلام تأثیر پذیرفته بودند، مورد تأکید قرار گرفته است.
    نویسنده پس از این به تأثیر جنبش ظاهریه در اندلس و نقش ابن حزم در این جنبش اشاره می کند. جنبش ظاهریه، جنبشی سلفی بود که خواهان اخذ عقاید از کتاب و سنت صحیح به عنوان منابع انحصاری عقیده بودند. این باور نیز عین همان چیزی است که جنبش پروتستان در اصل سوم یاد شده منادی آن است.
   
    4. ایده چهارمی که به نوعی به اصل سوم بر می گردد که خواهان اتکا به کتاب مقدس است، درباره تفسیر کتاب مقدس و کسانی است که حق تفسیر آن را دارند. جنبش پروتستان معتقد است که (هر مسیحی ای حق تفسیر کتاب مقدس را دارد).
    مسئله تفسیر قرآن و کسانی که حق تفسیر را دارند، مسئله ای است که از قدیم در میان مسلمانان محل اختلاف بوده است. برخی کوشیدند تاتفسیر به رأی را ممنوع کنند، ولی برخی دیگر بر آن بودند که تفسیر، حق عالمانی است که در علم راسخند (و لایعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم).
    اما در مسیحیت، رجال کلیسا، تفسیر کتاب مقدس را حق انحصاری خود دانستند و دیگران را از آن باز داشتند، اما جریان اصلاح مسیحی ازراه رسید و این کار را برای همگان مجاز شمردند. این اصل متأثر از ایده ساز واری میان دین و فلسفه است که فلاسفه مسلمان مطرح کردند؛ به ویژه فارابی و ابن رشد که در کتاب پرآوازه اش (فصل المقال فیما بین الحکمه و الشریعه من اتصال) این ایده را پرورده است.
    نویسنده می کوشد تا تلاش پروتستان ها برای ایجاد پیوند میان فلسفه و دین را به آنچه که در فلسفه اسلامی رخ داده ربط دهد. وی تلاش پروتستان ها را به فلسفه مدرسی (اسکولاستیک) مسیحی بر می گرداندکه قدیس توماس اکویناس از چهره های برجسته آن بود و متفکران فلسفه مدرسی از فلاسفه اسلام و به ویژه ابن رشد بهره برده بودند.
   
    5. ایده پنجم که در آن جنبش اصلاح مسیحی از اسلام تأثیر پذیرفته است، مسئله رازشکر یا EUcarestio است. مفاد این اصل انکاراستحاله حقیقی، یعنی استحاله پیکر مسیح به نان و خونش به شراب درعشای ربانی است. آنان به وجود مسیح در مراسم قربانی در کنار نان وآبجو داشتند، اما استحاله حقیقی را منکر بودند.
    امین الخولی معتقد است، ایده پروتستان ها در این تحول بر گرفته ازایده فلسفی پیشینی است که میان عقلی که به این استحاله اعتقاد نداردو میان دینی که آن را پذیرفته است، سازگاری ایجاد می کند. این فلسفه به این نتیجه دست یافت که مسیح در کنار نان و آبجو وجود داشته است،بی آنکه به آن دو استحاله یافته باشد. الخولی بر آن است که گویاصاحبان این ایده، از راه حلی اسلامی که آمیزندگان دین و فلسفه درمسئله اسباب و مسببات بدان دست یافته اند، بهره گرفته باشند. در راه حل اسلامی مسببات همراه با اسباب و نه پدیده آمده به وسیله اسباب دانسته شده است.
   
    6. ایده ششم و آخرین ایده ای که نویسنده معتقد است پروتستان ها درآن از اسلام متأثر بوده اند، مسئله صور یا ایقونات است. این مسئله بسیارقدیمی است و مذهبی مسیحی به نام ایکونوکلاستی از قرن هشتم میلادی بدان شناخته شده است. آنان معتقد بودند عبادت صور یاشمائل باطل است و باید این صور را از معابد برداشت و بلکه باید آنها رالگد مال و تخریب کرد. پیروان مذهب پروتستان نیز معتقد به بطلان پرستش صور هستند. اما مذهب ایکونوکلاستی که پروتستان در این اصل از آنان متأثر بوده اند، از قدیم با اسلام در شرق پیوند داشته اند.رابطه میان امپراتور قسطنطنیه لیون سوم آلیاوری ـ که به بت شکنی معروف بود ـ و اسلام و مسیحیان رابطه ای محکم بوده است.
    نویسنده ای مسیحی به نام پدر عیسی اسعد معتقد است : (لیون این کار را بنا به انگیزه های سیاسی انجام داد، زیرا می خواست با این کار به مسلمانان نزدیک شود یا به تقلید از مسلمانان که در آن زمان چنین کارهایی را در دیار خود انجام می دادند، دست به کار زد.
    نویسنده این فصل را با سخنی از آلفرد گیوم درباره میراث اسلام درفلسفه و الهیات به پایان می برد که می گوید: اگر روزی گنج های موجود درکتابخانه های اروپایی چهره گشایی کنند، خواهیم دید که تأثیر جاودانه عرب ها در تمدن قرون میانه بسی بزرگ تر از آنچه بوده است که تا کنون شناخته ایم. در پایان این کتاب، امین الخولی از توجه مشارکت کنندگان غربی کنفرانس بروکسل و به ویژه هیأت ایتالیایی و شرق شناس فرانسوی هانری ماسی که از وی جویای وضعیت انتشار این بحث شده بود، سخن گفته است.
    پژوهش امین الخولی، به لحاظ اصالت ایده و جدیت و واقع گرایی علمی و دقت تحلیلی و گستره منابع و به ویژه منابع بیگانه پژوهشی ممتاز است و وی در استدلال بر ادعاهایش فراوان از منابع غربی ومسیحی بهره برده و اقتباس کرده است.

تبلیغات