پرسش ایمان در جهان مدرن
آرشیو
چکیده
متن
مرگ (اینگمار بر گمان) و (میکل آنجلو آنتونیونی)، برای کسانی که باسینمای اروپا آشنایی دارند و دوستداران هنر و فیلم های ناب ومتفکرانه، ضایعه ای اسف بار است ؛ بی تردید این دو جانشینی ندارند.
بسیاری پایان برگمان و آنتونیونی را پایان آفرینش آن نوع سینمای فرهیخته و شریف دانسته اند که هنوز با سینمای امریکایی تجاری فاصله ای بزرگ داشت. سینمایی که فراتر از سرگرمی بود و هر فیلم آن،در حکم کتابی برای شناخت جامعه مدرن بود.
آنتونیونی بیشتر در پی دریدن نقاب جامعه سرمایه داری غرب بود.بحران ها و سرگشتگی ها و احساس خلاء و تباهی زدگی بورژوازی مدرن و اقشار متوسطی که درمیان خدا و شیطان دست و پا می زدند و فقدان ایمان، آنان را دچار نهیلیسم، هیچ انگاری منفی و درمان ناپذیر یاسرگشتگی اگزیستانسیالیستی می کرد. او با نگاهی انتقادی و گاه چپ رادیکال به فساد بورژوازی می نگریست و تنهایی انسان را تصویرمی کرد.
اما برگمان در نقطه ای دیگر ایستاده بود و چشم اندازی دیگر داشت.مهم ترین پرسش برگمان خدا بود؛ پرسش ایمان در جامعه مدرن،پرسش دوری و تقرب به خدا، پرسش پایان ناپذیر برگمان همین بود. اویکبار گفته بود: (خدا عشق است و عشق خداست ؛ زمانی که انسان دراحاطه عشق باشد، در احاطه خدا نیز هست. این چیزی است که فتح قطعیت نامیده ام).
کتاب های تاریخ سینما و کتابهایی که درباره برگمان و آنتونیونی نوشته اند و کتابهایی که آنان نوشته اند، اطلاعات فراوانی درباره آنان به مامی دهد. آنتونیونی و برگمن کارشان را پیش از ساختن فیلم شروع کرده بودند. برگمن نمایشنامه های فراوانی به صحنه برد و دلمشغولی او به کی یرکه گورو و استرنیدبرگ زبانزد است. سپس فیلمنامه جنون را برای شوبرگ نوشت. دو سال پیش تر، آنتونیونی فیلمنامه (خلبان باز می گردد)را برای روبرتوروسلینی کارگردان نامدار و نئورئالیست سینمای ایتالیانوشته بود.
گفته می شود که هر دو تحت تأثیر مارسل کارنه بودند. تأثیر نئورئالیسم شاعرانه بر آنتونیونی و برگمان کاملا قابل درک است. نگرش انتقادی ومنفی آنتونیونی و برگمان به وضعیت انسان در جامعه مدرن نیز از جمله ویژگی های آن دو شمرده می شود. نقد سرمایه داری معاصر به صورت غیر مستقیم و یک شالوده بنیادین در آثار هر دو وجود دارد.
البته به نظر من در کنار مشترکات یک جهان قاب هنری، تمایزات چشم گیری در سینمای برگمان و آنتونیونی وجود دارد.
آنتونیونی فیلمسازی است که بیشتر دنیاگرا و درگیر فساد جامعه بورژوازی است. اولین فیلم آنتونیونی خاطرات یک عشق (1950) مبین نگاه ساختاری نو از یک سو و نگرش انتقادی به جامعه سرمایه داری است. الیناسیون همان ویژگی ای است که آنتونیونی بارها در فیلم هایش بدان پرداخته است.
خاطرات یک عشق، متعلق به دوران ما قبل جامعه کنونی سرمایه داری است ؛ زمانی که هنوز دغدغه تباهی های اخلاقی میان روشنفکران وجود داشت. دوران سارتر و روشنفکری متعهد و هنر متعهدآن دوران با زمانی که دیگر هیچ ارزشی قابلیت دفاع ندارد و ضد ارزش هامعیار تفاخر ضد اخلاقی و آنارشیسمی است، تفاوت چشمگیری داشت.
شک به خیانت همسر، کشف کارگاه مخصوصی درباره معشوقه زن وروابط نامشروع، توطئه برای قتل همسر، خودکشی و... تم های خاطرات یک عشق است که آنتونیونی با نگاهی نقادانه آن را فاش می سازد.
آنتونیونی در همه عمر خود براساس همین محور، نگرش شاعرانه اجتماعی فضاهای خاکستری و مه آلود و ناکام و یأس آمیز زندگی بورژوازی غرب را به تصویر کشید.
در شکست خوردگان، دیدگاه اجتماعی او و نقدش به سال های پس ازجنگ جهانی دوم لحاظ شده است. سرنوشت (1952) خانمی بدون گل های کاملیا(1953) چهره های دیگری از تقدیر سیاه فرد در جامعه سوداگر را افشاء و رسوا می کند.
فضای نفرت بار سوداگری که به فریب و تباهی دختری در آرزوی هنرپیشگی ختم می شود، یک پرده دری کامل است. پس از این دوفیلم، آنتونیونی دوستان را می سازد(1955). وی در سال 1953 یکی ازاپیزودهای عشق در شهر را ساخت که به قصه خودکشی پرداخته است.
آنتونیونی با دیدگاهی که می توان آن را نوعی رمانتیسم چپ نامید،یک محله فقیر نشین و یک فضای بورژوازی و ثروتمند را رو یا رو قرارمی دهد. واسطه زنی است که از محله فقیر نشین وارد یک سالن مدرن مد مردم ثروتمند می شود. او در طی زندگی در دو فضا، به مقایسه رفتارهای ضد اخلاقی و پوچی و بیهودگی ثروتمندان از یک سو و حرص و آرزو و زرق و برق شان از سوی دیگر، با سادگی مردمی که دلمشغولی اصلی شان پر کردن شکم شان است، می پردازد. می توان گفت اومی کوشد، مدام به درون این طبقه نفوذ کند و تباهی و فسادشان را به نمایش نهد. جهانی که از خود بیگانگی و خودکشی و یأس نتیجه طبیعی رفاهی سرشار از بی دردی و استثمارگری است.
نقطه عطف فیلم های اولیه آنتونیونی (فریاد) است (1957). ویژگی این فیلم در آثار بعدی آنتونیونی که بهترین فیلم های فراموش نشدنی اوهستند، ادامه می یابد؛ یعنی ضمن تصویر الیناسیون و احساس پوچی درجامعه مدرن، بیش از پیش، از داستان گویی دور شدن. فیلم های ماجرا(1960)، شب (1961)، کسوف (1962). آنتونیونی دارای ساختاری داستان ستیز است و این آثار به سینمای ضد قصه تعلق دارد که باگرایشات ادبی دهه شصت و رمان های ضد قصه پیوندی وثیق دارد.صحرای سرخ 1964 و....
فیلم (ماجرا) فیلمی است که مشخصه های جهان آنتونیونی و تجربه هنری عالی او را آغاز می نهد. فیلمنامه نویس اجتماعی گرای ایتالیا گوئراکه همراهی و همکاری مستمرشان نتایج درخشانی به بار آورد؛نازابرنیسکی پونیت 1968 و حرفه خبرنگار 1975 و تشخیص هویت یک زن 1982 و فیلمی که ونداس در 1995 به نام آنتونیونی به تصویرکشید (آن سوی ابرها) وجه تازه نگرش آنتونیونی را به تصویر می کشد.هر چند درآگر اندیسمان ما با یک جهان (برکلی) گونه که ذهن بر عین حاکم می شود، روبرو می شویم و پس از زابرنیسکی پونیت که فیلمی است به شدت در نقد سرمایه داری امریکایی، نشانه های سالخوردگی،آثار او را فرا می گیرد.
***
به عکس آنتونیونی، برگمان بحران جامعه مدرن را از منظر سکوت خدادنبال می کند.
از نظر برگمان، انسان با دست برداشتن از عشق و توجه به حقیقت الهی، موجب سکوت خدا نسبت به خود می شود. باید گفت که به ویژه درفانی و الکساندر آشکار است که برگمن تحت تأثیر آموزه های اسلامی است و چه بسا ایده های دینی او که نسبت به خدای متشخص وتشخص یافته مسیحیت (پدر، پسر، روح القدس) با شک می نگرد، به خدایی دیگر باور دارد که بسیار شبیه خدایی است که در قرآن با انسان صحبت می کند. آثار اولیه برگمن، مردی با چتر (1946)، باران بر عشق ما می بارد (1946)، سر زمین آرزو (1947)، عطش (1949)، تنش شدید(1950) چنین نزدیک به زندگی (1957)، میان پرده تابستان (1951)،تابستان مونیکا (1952)، چشمه باکره (1959) آثار درخشانی نیستند.
اما از (میان پرده تابستان) که مرگ به عنوان یک شخصیت در آثارش رخ می نماید و در (مهر هفتم) به اوج می رسد و دغدغه های او درتابستان مونیکا و توت فرنگی های وحشی 1957 و سپس در فیلم های اوکه شاهکارهای دهه شصت اند و پس از چهره و شیطان ساخته شده اند،نظیر در آینه سکوت، نور زمستانی، پرسونا، آشکارا دغدغه های مابعدالطبیعی و الهی او به نمایش در می آید.
برگمان در سکوت می گوید: سکوت خداوند نتیجه سکوت انسان است.آن دو خواهر که به پشتی فرو رفته اند، با سکوت خداوند مواجه اند، شایدآن کودک با درس آموزی و عبرت از سرنوشت شوم مادر و خاله، راهی دیگر برای گفت و گو با خدا بیابد. فریادها و نجواها (1972)، صحنه هایی از ازدواج (1973)، تخم مار (1977)، سوغات پاییزی (1979) خیمه شب بازی (1980) فانی و الکساندر (1983) ما را باند 2004 که بینا بین آن فیلم های زیادی چون ساعت گرگ و میش و چهره کارین، بهترین هدف، بچه های یک شنبه و... ساخته شده اند، مضامین همیشگی برگمان (خدا، شیطان، انسان، عشق گناه، و رستگاری) را مطرح ساخته اند.
در حقیقت آثار برگمان نشان می دهد که در غرب که سراپای آن تحت فشار نظام های لائیک و حکومت هایی بیگانه با خدا قرار دارد، هنوز درفرزانگان و متفکران و هنرمندان بزرگ، پرسش ایمان شاهکارهای فراموش ناشدنی است.
بسیاری پایان برگمان و آنتونیونی را پایان آفرینش آن نوع سینمای فرهیخته و شریف دانسته اند که هنوز با سینمای امریکایی تجاری فاصله ای بزرگ داشت. سینمایی که فراتر از سرگرمی بود و هر فیلم آن،در حکم کتابی برای شناخت جامعه مدرن بود.
آنتونیونی بیشتر در پی دریدن نقاب جامعه سرمایه داری غرب بود.بحران ها و سرگشتگی ها و احساس خلاء و تباهی زدگی بورژوازی مدرن و اقشار متوسطی که درمیان خدا و شیطان دست و پا می زدند و فقدان ایمان، آنان را دچار نهیلیسم، هیچ انگاری منفی و درمان ناپذیر یاسرگشتگی اگزیستانسیالیستی می کرد. او با نگاهی انتقادی و گاه چپ رادیکال به فساد بورژوازی می نگریست و تنهایی انسان را تصویرمی کرد.
اما برگمان در نقطه ای دیگر ایستاده بود و چشم اندازی دیگر داشت.مهم ترین پرسش برگمان خدا بود؛ پرسش ایمان در جامعه مدرن،پرسش دوری و تقرب به خدا، پرسش پایان ناپذیر برگمان همین بود. اویکبار گفته بود: (خدا عشق است و عشق خداست ؛ زمانی که انسان دراحاطه عشق باشد، در احاطه خدا نیز هست. این چیزی است که فتح قطعیت نامیده ام).
کتاب های تاریخ سینما و کتابهایی که درباره برگمان و آنتونیونی نوشته اند و کتابهایی که آنان نوشته اند، اطلاعات فراوانی درباره آنان به مامی دهد. آنتونیونی و برگمن کارشان را پیش از ساختن فیلم شروع کرده بودند. برگمن نمایشنامه های فراوانی به صحنه برد و دلمشغولی او به کی یرکه گورو و استرنیدبرگ زبانزد است. سپس فیلمنامه جنون را برای شوبرگ نوشت. دو سال پیش تر، آنتونیونی فیلمنامه (خلبان باز می گردد)را برای روبرتوروسلینی کارگردان نامدار و نئورئالیست سینمای ایتالیانوشته بود.
گفته می شود که هر دو تحت تأثیر مارسل کارنه بودند. تأثیر نئورئالیسم شاعرانه بر آنتونیونی و برگمان کاملا قابل درک است. نگرش انتقادی ومنفی آنتونیونی و برگمان به وضعیت انسان در جامعه مدرن نیز از جمله ویژگی های آن دو شمرده می شود. نقد سرمایه داری معاصر به صورت غیر مستقیم و یک شالوده بنیادین در آثار هر دو وجود دارد.
البته به نظر من در کنار مشترکات یک جهان قاب هنری، تمایزات چشم گیری در سینمای برگمان و آنتونیونی وجود دارد.
آنتونیونی فیلمسازی است که بیشتر دنیاگرا و درگیر فساد جامعه بورژوازی است. اولین فیلم آنتونیونی خاطرات یک عشق (1950) مبین نگاه ساختاری نو از یک سو و نگرش انتقادی به جامعه سرمایه داری است. الیناسیون همان ویژگی ای است که آنتونیونی بارها در فیلم هایش بدان پرداخته است.
خاطرات یک عشق، متعلق به دوران ما قبل جامعه کنونی سرمایه داری است ؛ زمانی که هنوز دغدغه تباهی های اخلاقی میان روشنفکران وجود داشت. دوران سارتر و روشنفکری متعهد و هنر متعهدآن دوران با زمانی که دیگر هیچ ارزشی قابلیت دفاع ندارد و ضد ارزش هامعیار تفاخر ضد اخلاقی و آنارشیسمی است، تفاوت چشمگیری داشت.
شک به خیانت همسر، کشف کارگاه مخصوصی درباره معشوقه زن وروابط نامشروع، توطئه برای قتل همسر، خودکشی و... تم های خاطرات یک عشق است که آنتونیونی با نگاهی نقادانه آن را فاش می سازد.
آنتونیونی در همه عمر خود براساس همین محور، نگرش شاعرانه اجتماعی فضاهای خاکستری و مه آلود و ناکام و یأس آمیز زندگی بورژوازی غرب را به تصویر کشید.
در شکست خوردگان، دیدگاه اجتماعی او و نقدش به سال های پس ازجنگ جهانی دوم لحاظ شده است. سرنوشت (1952) خانمی بدون گل های کاملیا(1953) چهره های دیگری از تقدیر سیاه فرد در جامعه سوداگر را افشاء و رسوا می کند.
فضای نفرت بار سوداگری که به فریب و تباهی دختری در آرزوی هنرپیشگی ختم می شود، یک پرده دری کامل است. پس از این دوفیلم، آنتونیونی دوستان را می سازد(1955). وی در سال 1953 یکی ازاپیزودهای عشق در شهر را ساخت که به قصه خودکشی پرداخته است.
آنتونیونی با دیدگاهی که می توان آن را نوعی رمانتیسم چپ نامید،یک محله فقیر نشین و یک فضای بورژوازی و ثروتمند را رو یا رو قرارمی دهد. واسطه زنی است که از محله فقیر نشین وارد یک سالن مدرن مد مردم ثروتمند می شود. او در طی زندگی در دو فضا، به مقایسه رفتارهای ضد اخلاقی و پوچی و بیهودگی ثروتمندان از یک سو و حرص و آرزو و زرق و برق شان از سوی دیگر، با سادگی مردمی که دلمشغولی اصلی شان پر کردن شکم شان است، می پردازد. می توان گفت اومی کوشد، مدام به درون این طبقه نفوذ کند و تباهی و فسادشان را به نمایش نهد. جهانی که از خود بیگانگی و خودکشی و یأس نتیجه طبیعی رفاهی سرشار از بی دردی و استثمارگری است.
نقطه عطف فیلم های اولیه آنتونیونی (فریاد) است (1957). ویژگی این فیلم در آثار بعدی آنتونیونی که بهترین فیلم های فراموش نشدنی اوهستند، ادامه می یابد؛ یعنی ضمن تصویر الیناسیون و احساس پوچی درجامعه مدرن، بیش از پیش، از داستان گویی دور شدن. فیلم های ماجرا(1960)، شب (1961)، کسوف (1962). آنتونیونی دارای ساختاری داستان ستیز است و این آثار به سینمای ضد قصه تعلق دارد که باگرایشات ادبی دهه شصت و رمان های ضد قصه پیوندی وثیق دارد.صحرای سرخ 1964 و....
فیلم (ماجرا) فیلمی است که مشخصه های جهان آنتونیونی و تجربه هنری عالی او را آغاز می نهد. فیلمنامه نویس اجتماعی گرای ایتالیا گوئراکه همراهی و همکاری مستمرشان نتایج درخشانی به بار آورد؛نازابرنیسکی پونیت 1968 و حرفه خبرنگار 1975 و تشخیص هویت یک زن 1982 و فیلمی که ونداس در 1995 به نام آنتونیونی به تصویرکشید (آن سوی ابرها) وجه تازه نگرش آنتونیونی را به تصویر می کشد.هر چند درآگر اندیسمان ما با یک جهان (برکلی) گونه که ذهن بر عین حاکم می شود، روبرو می شویم و پس از زابرنیسکی پونیت که فیلمی است به شدت در نقد سرمایه داری امریکایی، نشانه های سالخوردگی،آثار او را فرا می گیرد.
***
به عکس آنتونیونی، برگمان بحران جامعه مدرن را از منظر سکوت خدادنبال می کند.
از نظر برگمان، انسان با دست برداشتن از عشق و توجه به حقیقت الهی، موجب سکوت خدا نسبت به خود می شود. باید گفت که به ویژه درفانی و الکساندر آشکار است که برگمن تحت تأثیر آموزه های اسلامی است و چه بسا ایده های دینی او که نسبت به خدای متشخص وتشخص یافته مسیحیت (پدر، پسر، روح القدس) با شک می نگرد، به خدایی دیگر باور دارد که بسیار شبیه خدایی است که در قرآن با انسان صحبت می کند. آثار اولیه برگمن، مردی با چتر (1946)، باران بر عشق ما می بارد (1946)، سر زمین آرزو (1947)، عطش (1949)، تنش شدید(1950) چنین نزدیک به زندگی (1957)، میان پرده تابستان (1951)،تابستان مونیکا (1952)، چشمه باکره (1959) آثار درخشانی نیستند.
اما از (میان پرده تابستان) که مرگ به عنوان یک شخصیت در آثارش رخ می نماید و در (مهر هفتم) به اوج می رسد و دغدغه های او درتابستان مونیکا و توت فرنگی های وحشی 1957 و سپس در فیلم های اوکه شاهکارهای دهه شصت اند و پس از چهره و شیطان ساخته شده اند،نظیر در آینه سکوت، نور زمستانی، پرسونا، آشکارا دغدغه های مابعدالطبیعی و الهی او به نمایش در می آید.
برگمان در سکوت می گوید: سکوت خداوند نتیجه سکوت انسان است.آن دو خواهر که به پشتی فرو رفته اند، با سکوت خداوند مواجه اند، شایدآن کودک با درس آموزی و عبرت از سرنوشت شوم مادر و خاله، راهی دیگر برای گفت و گو با خدا بیابد. فریادها و نجواها (1972)، صحنه هایی از ازدواج (1973)، تخم مار (1977)، سوغات پاییزی (1979) خیمه شب بازی (1980) فانی و الکساندر (1983) ما را باند 2004 که بینا بین آن فیلم های زیادی چون ساعت گرگ و میش و چهره کارین، بهترین هدف، بچه های یک شنبه و... ساخته شده اند، مضامین همیشگی برگمان (خدا، شیطان، انسان، عشق گناه، و رستگاری) را مطرح ساخته اند.
در حقیقت آثار برگمان نشان می دهد که در غرب که سراپای آن تحت فشار نظام های لائیک و حکومت هایی بیگانه با خدا قرار دارد، هنوز درفرزانگان و متفکران و هنرمندان بزرگ، پرسش ایمان شاهکارهای فراموش ناشدنی است.