گفتگوى ادیان، و جریان شناسی دیدگاهها
آرشیو
چکیده
متن
فضاى سیاسى و فرهنگى پدیدآمده در بستر تمدنى هر دوره تاریخى، اقتضائاتى خاص خود را دارد. گرایش ادیان در نزدیکسازى ارتباط خود با پیروان سایر ادیان، با ارتباطات تحمیل شده از سوى این فضاى فرهنگى تمدنى، متناسب است. با اوجگیرى یک شعار و تحمیل آن بر فضاهاى فرهنگى، روشنفکران دیندار در گفتمان فرهنگى خود در حجم بالایى از این شعار استفاده مىکنند. این واژهها و مفاهیم آن قدر به کار گرفته مىشود که در برخى موارد، به علت حجم بالاى سوداگرىفرهنگى، محتواى خود را از دست مىدهد. حتى گاهى این شعارها از سوى کسانى استفاده مىشود که اندکى پیش، این مفاهیم را در چارچوب توطئه علیه ادیان ارزیابى مىکردند.
هر چند در گذشته موضوعى مانند گفتوگوى ادیان، در چارچوبى محدود و در سطح موسسههاى پژوهشى و مجامع آکادمیک مطرح مىشد، پس از اوجگیرى پروژه برخورد و سقوط تمدنها و پیدایش جنبشهاى فکرى ـ سیاسى، گفتوگوى ادیان هم در سطح رویین مباحث خودنمایى کرد و پژوهشهاى آکادمیک متعددى به شکل عام، به مقارنه میان ساختار عقیدتى، اخلاقى و ساختار شریعت در اسلام، تورات و انجیل و ادیان دیگر گوناگون پرداخت. به شکل خاص نیز این تحقیقات بر مسایلى چون توحید و اخلاق تمرکز داشت.
از نمونههاى بارز در تحقیقات مقارن، فرمانهاى دهگانه است. هر چند این پژوهشهاى مقارن، به بیان مشترکات اجمالى میان ادیان و کتابهاى مقدس پرداخته است، ولى نمىتواند تباین جوهرى ادیان با یکدیگر و فصول ممیز آنها را، به ویژه در مسئله توحید و نبوت پنهان کند. به همین دلیل، پژوهشهاى مقارن در چارچوب عناصر مشترک میان ادیان محصور شده است. از جمله این عناصر مشترک، مفاهیمى چون تصور وجود خداوند به عنوان فاعل و منبع وحى، ایمان به فرشتگان، وظیفه دینى پیامبران است.
برخى پژوهشها بر بعضى مراسم دینى مشترک میان ادیان، مانند روزه و قربانى کردن متمرکز شده است (پژوهش علىعبدالواحد وافى) و برخى دیگر (پژوهش اسماعیل فاروقى) درباره ریشههایى تحقیق کردهاند که آن را دیندارىسامى نامیدهاند. از دیدگاه اینان مبانى این دیندارى، در چهار محور خلاصه مىشود:
1. وجود خداوند و دوگانگى خالق و مخلوق (مطلق و نسبى).
2. پیوستگى میان خالق و مخلوق از راه وحى.
3. قدرتى که خالق به مخلوق عطا کرده تا مقصد مورد نظر خالق را برآورده کند.
4. توانایى آفریدگان هستى بر تحقق مقصد آفریدگار.
محورهاى چهارگانه مزبور هسته دیندارى سامى است و بنیادهاى وحدتآفرین ادیان یهود، اسلام و مسیحیت را تشکیل مىدهد.
برخى دیگر، بر محورهاى اخلاقى مشترک میان متون ادیان تکیه کردهاند؛ نیکو بودن صلح و مذموم بودن جنگ، برترىاعمال خیر و نیکو کارى، نهى از دزدى، دروغ و آز ورزى و ... . «جوزف کایر» با بیان این دیدگاه، معتقد است اختلاف میان ادیان در این مسایل، تعابیر متفاوتى از این حقایق اخلاقى است. در همین چارچوب، یعنى تأکید بر مسایل اخلاقى، جریانى رشد کرد که تقریب میان ادیان را با تکیه بر این بعد مطرح مىساخت. شخصیتى چون "هانس کونگ "بر این باور تاکید داشت و معتقد بود که ادیان باید با توجه به این منظر، اختلافهاى خود را کنار بگذارند.
پژوهشگران دیگرى چون «فرشوان» بر بعدهاى عرفانى و روحى مشترک میان ادیان تکیه کردند. جریان دیگرى نیز بر چالشهاى پدیدآمده در دنیاى معاصر و هماهنگ شدن با فرهنگ تکنولوژیک تاکید مىکند. این جریان معتقد است که چنین چالشهایى، موجب نزدیک شدن ادیان خواهد شد و به رشد گفتوگوى درونى میان ادیان کمک مىکند و تکمیل ادیان در چارچوب تفاوت فرهنگى، را در پى دارد. این جریان معتقد است که در آینده با یک دین جهانى روبرو خواهیم بود، به ویژه اینکه کسانى در جهان براى رسیدن به این تفکر جهانى واحد تلاش مىکنند. جنبش یکسان سازى ادیان به آرامى باید به پیش رود و در کنار این سیر، لازم است تقارب فرهنگى محقق شود. این جنبش اکنون به شکل عملى آغاز به کار کرده و با فشارهاى جریان سکولار حمایت مىشود. برخى مبلغان این تفکر، همچون «منتگمرى وات» و «فلیسیان شالى» معتقدند که اسلام با ساختار بنیادى خود، براى گسترش دین یکسان در آینده فعالیت مىکند.
این دعوتها تنها در حد نظریهپردازى و اظهار نظرهاى فردى باقى نمانده است، بلکه در جهان غرب، موسسههایى براىحمایت و ترویج این اندیشه و با هدف تقریب و زندهسازى نقاط مشترک میان ادیان تشکیل شدهاند. از جمله این موسسهها، بنیاد" کودکان ابراهیم" در ایالت ویرجینیاى در آمریکاست. این موسسه همایشهاى فراوانىبرگزار کرده و فعالیتهاى زیادى را در دانشگاههاى کمبریج در لندن، کیپ تاون آفریقاى جنوبى و کشور مالزىانجام داده است. هدف این گفتوگوها، بررسى امکان اختلاف زدایى میان ادیان سهگانه، با محور قرار دادن شخصیت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بوده است؛ چنان که در قرآن کریم به این مسئله اشاره شده است.
این تلاشها با کتابى که در آمریکا منتشر شد، زینت داده شده است؛ «بروس فیلر» کارشناس و نویسنده، این کتاب را با نام «ابراهیم، سفرى به گوهر باورهاى ادیان سهگانه» در موضوع مقارنه میان ادیان سه گانه منتشر نموده است. وى در این کتاب، اندیشه توحیدى حضرت ابراهیم(علیهالسلام) را مبنا قرارداده و معتقد است که آن حضرت نخستین فردى است که ترک بتپرستى را تبلیغ کرده است. او بر این نکته تاکید دارد که مفهوم پدربودن حضرت ابراهیم براى سایر پیامبران، تجلّى توحید است. فیلر به بازنگرى و تاویل متون مربوط به حضرت ابراهیم دعوت مىکند و معتقد است که توجه به این گرایش، اختلاف میان ادیان را برطرف مىکند. وى به معرفى جایگاه بلند حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در اسلام مىپردازد و پیروان ادیان را به ایجاد عادت گفتوگو فرامىخواند تا تصورهاى نادرست از یکدیگر را تصحیح نمایند؛ به امید اینکه با این روش، انسان از رنجى که پس از یازده سپتامبر به آن گرفتار شده، رهایى پیدا کند.
لازم به ذکر است که به دلیل جایگاه والاى شخصیتى حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در ادیان مختلف، توجه به شخصیت ایشان به شکل جدى، در همایشهاى گفتوگوى ادیان مطرح است. هدف از مطرح ساختن شخصیت حضرت ابراهیم (علیهالسلام) نزدیککردن دیدگاههاى میان ادیان است. درباره این محور تا کنون همایشها و کنفرانسهاى بینالمللى فراوانى برگزار شده است که از جمله مىتوان به «همایش ابراهیمى» در شهر قرطبه (سال 1987) و همایش "میراث ابراهیمى و گفتوگوى اسلام و مسیحیت" در بیروت (سال 1998) اشاره کرد. ولى این پرسش از سوى برخى نویسندگان «محمد ابوالقاسم حاج حمد» مطرح شده است که آیا ابراهیمگرایى، به عنوان میراثى تاریخى و مشترک میان ادیان و محورى که در تاسیس ادیان آسمانى نقش داشته، مىتواند میراث مشترک توحیدى میان ادیان باشد؟ بىشک حضرت موسى و عیسى(علیهما السلام) درباره این میراث ابراهیمى با هم اختلاف نظرى ندارند، ولى بسیارى از پیروان این دو پیامبر، در همین مسئله از هم فرسنگها فاصله گرفتهاند. در نتیجه ابراهیمگرایى بدون توجه و بازگشت به شیوه قرآنى آن، نمىتواند مبنایى براى گفتوگو قرار گیرد.
"هرو روسو" معتقد است که تمامى این دیدگاهها، نگاههایى است که با تکلف، به دنبال ترکیب یا هماهنگسازى میان ادیان است. وى این تلاشهاى تقریبى را در عنصر واحد و مشترکى میان تمامى ادیان خلاصه مىکند و این عنصر را ارتباط انسان با موجودى متعالى مىداند که نیروهاى عقلى و جسمى او را به سمت این موجود مىکشاند. از دیدگاه او، جستوجو براى وحدت ادیان، نه در گذشته سودمند بوده و نه در آینده فایدهاى خواهد داشت.
روسو به دلیل بىفایدگى، تفکر وحدت ادیان را رد مىکند، ولى برخى دیگر چون «احمد ولید سراجالدین»، از این مفهوم، تفسیرى آمرانه ارایه کردهاند. او این مفهوم را به بعد سیاسى و مدیریت جهانى مرتبط مىکنند. این نگاه به شکلى آمرانه به ادیان مىنگرد و با نگاه آمریکایى- صهیونیستى مرتبط است و براى تحقق آرمان حکومت جهانى تلاش مىکند.
برخى گروههاى سلفىگرا، نه تنها اندیشه وحدت ادیان را رد مىکنند که روش مقارنه میان ادیان را نیز نمىپذیرند، چون معتقدند که این روش موجب مىشود که فاصلههاى موجود میان اسلام و دیگر ادیان کم شده و در نتیجه موجب تساوى میان عقاید صحیح و باورهاى فاسد گردد.
با قطع نظر از مواضع و انگیزهها نسبت به مقارنه ادیان و کشف خطوط مشترک و اختلافى در این مسئله، تردیدىنیست که شناخت ادیان و گفتوگو به شکلهاى گوناگون آن، به شفافسازى دیدگاهها و تصحیح تصورات نادرست میان تمامى ادیان خواهد انجامید. در بستر گفتوگو، فرصتى براى نزدیکشدن به حقیقت پدید خواهد آمد. اسلام نیز همگان را به کمکردن فاصله خود با حقیقت فراخوانده است، هر چند گفتوگو در عمل به توافق نظر منجر نشود. حتى تجربه گفتوگوهایى که در قرآن مطرح شده، بر این نکته تاکید دارد که رسیدن به توافق همیشه هدف و موضوع گفتوگو نبوده، بلکه تبیین دیدگاههاى متفاوت و دعوت به نقد و بررسى این دیدگاهها، یکى از مهمترین اهداف مطرح در این گفتوگوها است. هدف از گفتوگو این است که هریک از دو طرف، عقل، بینش و پیوند خود را با خداى متعال قاضى کرده، با درنظر گرفتن او که آگاه از اسرار درون است و سرانجامِ هر اختلافى در روز قیامت به سوى اوست، به کشف حقیقت بپردازند.
به باور نگارنده، نکته مهمتر، تمرکز بر جنبهى عملى، در ارتباط میان ادیان است. اگر در سطح ارتباطات عملى، همزیستىمسالمت آمیز و مدارا حاکم نباشد، مسلما بهسازى ارتباطهاى نظرى بىفایده است. در این حالت گفتوگوهاى نظرى، هر چند به اتفاق نظر هم بینجامد، فایدهاى نخواهد داشت. به عکس اگر اختلاف نظرى عمیق باشد، ولى صلح و تسامح در میان پیروان ادیان حکمفرما باشد، اختلاف نظر هیچ تاثیر منفىاى به دنبال نخواهد داشت.
هر چند در گذشته موضوعى مانند گفتوگوى ادیان، در چارچوبى محدود و در سطح موسسههاى پژوهشى و مجامع آکادمیک مطرح مىشد، پس از اوجگیرى پروژه برخورد و سقوط تمدنها و پیدایش جنبشهاى فکرى ـ سیاسى، گفتوگوى ادیان هم در سطح رویین مباحث خودنمایى کرد و پژوهشهاى آکادمیک متعددى به شکل عام، به مقارنه میان ساختار عقیدتى، اخلاقى و ساختار شریعت در اسلام، تورات و انجیل و ادیان دیگر گوناگون پرداخت. به شکل خاص نیز این تحقیقات بر مسایلى چون توحید و اخلاق تمرکز داشت.
از نمونههاى بارز در تحقیقات مقارن، فرمانهاى دهگانه است. هر چند این پژوهشهاى مقارن، به بیان مشترکات اجمالى میان ادیان و کتابهاى مقدس پرداخته است، ولى نمىتواند تباین جوهرى ادیان با یکدیگر و فصول ممیز آنها را، به ویژه در مسئله توحید و نبوت پنهان کند. به همین دلیل، پژوهشهاى مقارن در چارچوب عناصر مشترک میان ادیان محصور شده است. از جمله این عناصر مشترک، مفاهیمى چون تصور وجود خداوند به عنوان فاعل و منبع وحى، ایمان به فرشتگان، وظیفه دینى پیامبران است.
برخى پژوهشها بر بعضى مراسم دینى مشترک میان ادیان، مانند روزه و قربانى کردن متمرکز شده است (پژوهش علىعبدالواحد وافى) و برخى دیگر (پژوهش اسماعیل فاروقى) درباره ریشههایى تحقیق کردهاند که آن را دیندارىسامى نامیدهاند. از دیدگاه اینان مبانى این دیندارى، در چهار محور خلاصه مىشود:
1. وجود خداوند و دوگانگى خالق و مخلوق (مطلق و نسبى).
2. پیوستگى میان خالق و مخلوق از راه وحى.
3. قدرتى که خالق به مخلوق عطا کرده تا مقصد مورد نظر خالق را برآورده کند.
4. توانایى آفریدگان هستى بر تحقق مقصد آفریدگار.
محورهاى چهارگانه مزبور هسته دیندارى سامى است و بنیادهاى وحدتآفرین ادیان یهود، اسلام و مسیحیت را تشکیل مىدهد.
برخى دیگر، بر محورهاى اخلاقى مشترک میان متون ادیان تکیه کردهاند؛ نیکو بودن صلح و مذموم بودن جنگ، برترىاعمال خیر و نیکو کارى، نهى از دزدى، دروغ و آز ورزى و ... . «جوزف کایر» با بیان این دیدگاه، معتقد است اختلاف میان ادیان در این مسایل، تعابیر متفاوتى از این حقایق اخلاقى است. در همین چارچوب، یعنى تأکید بر مسایل اخلاقى، جریانى رشد کرد که تقریب میان ادیان را با تکیه بر این بعد مطرح مىساخت. شخصیتى چون "هانس کونگ "بر این باور تاکید داشت و معتقد بود که ادیان باید با توجه به این منظر، اختلافهاى خود را کنار بگذارند.
پژوهشگران دیگرى چون «فرشوان» بر بعدهاى عرفانى و روحى مشترک میان ادیان تکیه کردند. جریان دیگرى نیز بر چالشهاى پدیدآمده در دنیاى معاصر و هماهنگ شدن با فرهنگ تکنولوژیک تاکید مىکند. این جریان معتقد است که چنین چالشهایى، موجب نزدیک شدن ادیان خواهد شد و به رشد گفتوگوى درونى میان ادیان کمک مىکند و تکمیل ادیان در چارچوب تفاوت فرهنگى، را در پى دارد. این جریان معتقد است که در آینده با یک دین جهانى روبرو خواهیم بود، به ویژه اینکه کسانى در جهان براى رسیدن به این تفکر جهانى واحد تلاش مىکنند. جنبش یکسان سازى ادیان به آرامى باید به پیش رود و در کنار این سیر، لازم است تقارب فرهنگى محقق شود. این جنبش اکنون به شکل عملى آغاز به کار کرده و با فشارهاى جریان سکولار حمایت مىشود. برخى مبلغان این تفکر، همچون «منتگمرى وات» و «فلیسیان شالى» معتقدند که اسلام با ساختار بنیادى خود، براى گسترش دین یکسان در آینده فعالیت مىکند.
این دعوتها تنها در حد نظریهپردازى و اظهار نظرهاى فردى باقى نمانده است، بلکه در جهان غرب، موسسههایى براىحمایت و ترویج این اندیشه و با هدف تقریب و زندهسازى نقاط مشترک میان ادیان تشکیل شدهاند. از جمله این موسسهها، بنیاد" کودکان ابراهیم" در ایالت ویرجینیاى در آمریکاست. این موسسه همایشهاى فراوانىبرگزار کرده و فعالیتهاى زیادى را در دانشگاههاى کمبریج در لندن، کیپ تاون آفریقاى جنوبى و کشور مالزىانجام داده است. هدف این گفتوگوها، بررسى امکان اختلاف زدایى میان ادیان سهگانه، با محور قرار دادن شخصیت حضرت ابراهیم(علیهالسلام) بوده است؛ چنان که در قرآن کریم به این مسئله اشاره شده است.
این تلاشها با کتابى که در آمریکا منتشر شد، زینت داده شده است؛ «بروس فیلر» کارشناس و نویسنده، این کتاب را با نام «ابراهیم، سفرى به گوهر باورهاى ادیان سهگانه» در موضوع مقارنه میان ادیان سه گانه منتشر نموده است. وى در این کتاب، اندیشه توحیدى حضرت ابراهیم(علیهالسلام) را مبنا قرارداده و معتقد است که آن حضرت نخستین فردى است که ترک بتپرستى را تبلیغ کرده است. او بر این نکته تاکید دارد که مفهوم پدربودن حضرت ابراهیم براى سایر پیامبران، تجلّى توحید است. فیلر به بازنگرى و تاویل متون مربوط به حضرت ابراهیم دعوت مىکند و معتقد است که توجه به این گرایش، اختلاف میان ادیان را برطرف مىکند. وى به معرفى جایگاه بلند حضرت ابراهیم(علیهالسلام) در اسلام مىپردازد و پیروان ادیان را به ایجاد عادت گفتوگو فرامىخواند تا تصورهاى نادرست از یکدیگر را تصحیح نمایند؛ به امید اینکه با این روش، انسان از رنجى که پس از یازده سپتامبر به آن گرفتار شده، رهایى پیدا کند.
لازم به ذکر است که به دلیل جایگاه والاى شخصیتى حضرت ابراهیم (علیهالسلام) در ادیان مختلف، توجه به شخصیت ایشان به شکل جدى، در همایشهاى گفتوگوى ادیان مطرح است. هدف از مطرح ساختن شخصیت حضرت ابراهیم (علیهالسلام) نزدیککردن دیدگاههاى میان ادیان است. درباره این محور تا کنون همایشها و کنفرانسهاى بینالمللى فراوانى برگزار شده است که از جمله مىتوان به «همایش ابراهیمى» در شهر قرطبه (سال 1987) و همایش "میراث ابراهیمى و گفتوگوى اسلام و مسیحیت" در بیروت (سال 1998) اشاره کرد. ولى این پرسش از سوى برخى نویسندگان «محمد ابوالقاسم حاج حمد» مطرح شده است که آیا ابراهیمگرایى، به عنوان میراثى تاریخى و مشترک میان ادیان و محورى که در تاسیس ادیان آسمانى نقش داشته، مىتواند میراث مشترک توحیدى میان ادیان باشد؟ بىشک حضرت موسى و عیسى(علیهما السلام) درباره این میراث ابراهیمى با هم اختلاف نظرى ندارند، ولى بسیارى از پیروان این دو پیامبر، در همین مسئله از هم فرسنگها فاصله گرفتهاند. در نتیجه ابراهیمگرایى بدون توجه و بازگشت به شیوه قرآنى آن، نمىتواند مبنایى براى گفتوگو قرار گیرد.
"هرو روسو" معتقد است که تمامى این دیدگاهها، نگاههایى است که با تکلف، به دنبال ترکیب یا هماهنگسازى میان ادیان است. وى این تلاشهاى تقریبى را در عنصر واحد و مشترکى میان تمامى ادیان خلاصه مىکند و این عنصر را ارتباط انسان با موجودى متعالى مىداند که نیروهاى عقلى و جسمى او را به سمت این موجود مىکشاند. از دیدگاه او، جستوجو براى وحدت ادیان، نه در گذشته سودمند بوده و نه در آینده فایدهاى خواهد داشت.
روسو به دلیل بىفایدگى، تفکر وحدت ادیان را رد مىکند، ولى برخى دیگر چون «احمد ولید سراجالدین»، از این مفهوم، تفسیرى آمرانه ارایه کردهاند. او این مفهوم را به بعد سیاسى و مدیریت جهانى مرتبط مىکنند. این نگاه به شکلى آمرانه به ادیان مىنگرد و با نگاه آمریکایى- صهیونیستى مرتبط است و براى تحقق آرمان حکومت جهانى تلاش مىکند.
برخى گروههاى سلفىگرا، نه تنها اندیشه وحدت ادیان را رد مىکنند که روش مقارنه میان ادیان را نیز نمىپذیرند، چون معتقدند که این روش موجب مىشود که فاصلههاى موجود میان اسلام و دیگر ادیان کم شده و در نتیجه موجب تساوى میان عقاید صحیح و باورهاى فاسد گردد.
با قطع نظر از مواضع و انگیزهها نسبت به مقارنه ادیان و کشف خطوط مشترک و اختلافى در این مسئله، تردیدىنیست که شناخت ادیان و گفتوگو به شکلهاى گوناگون آن، به شفافسازى دیدگاهها و تصحیح تصورات نادرست میان تمامى ادیان خواهد انجامید. در بستر گفتوگو، فرصتى براى نزدیکشدن به حقیقت پدید خواهد آمد. اسلام نیز همگان را به کمکردن فاصله خود با حقیقت فراخوانده است، هر چند گفتوگو در عمل به توافق نظر منجر نشود. حتى تجربه گفتوگوهایى که در قرآن مطرح شده، بر این نکته تاکید دارد که رسیدن به توافق همیشه هدف و موضوع گفتوگو نبوده، بلکه تبیین دیدگاههاى متفاوت و دعوت به نقد و بررسى این دیدگاهها، یکى از مهمترین اهداف مطرح در این گفتوگوها است. هدف از گفتوگو این است که هریک از دو طرف، عقل، بینش و پیوند خود را با خداى متعال قاضى کرده، با درنظر گرفتن او که آگاه از اسرار درون است و سرانجامِ هر اختلافى در روز قیامت به سوى اوست، به کشف حقیقت بپردازند.
به باور نگارنده، نکته مهمتر، تمرکز بر جنبهى عملى، در ارتباط میان ادیان است. اگر در سطح ارتباطات عملى، همزیستىمسالمت آمیز و مدارا حاکم نباشد، مسلما بهسازى ارتباطهاى نظرى بىفایده است. در این حالت گفتوگوهاى نظرى، هر چند به اتفاق نظر هم بینجامد، فایدهاى نخواهد داشت. به عکس اگر اختلاف نظرى عمیق باشد، ولى صلح و تسامح در میان پیروان ادیان حکمفرما باشد، اختلاف نظر هیچ تاثیر منفىاى به دنبال نخواهد داشت.