ایمان با حصول معرفت_قسمت سوم
آرشیو
چکیده
متن
ایمان از دیدگاه روایات
در کلام معصومین(ع) دهها و صدها حدیث درباره ایمان وجود دارد که هر یک گوشهاى از سیماى این امر ارزشمند پرده برمىگیرد. غوص در بیکرانه احادیث، محقق را به عمق دریاى ایمان مىبرد و او را مات و مبهوت وامىنهد. تعداد مسائل اعتقادى، اخلاقى و عرفانى در احادیث که درباره ایمان وارد شده است، به اندازهاى است که هر تشنهاى را سیراب و هر آفت زدهاى را مداوا مىکند؛ کافى است انسان خود را در جهت نسیم روحافزاى آن جواهر درخشان قرار دهد.
جوامع روایى، به خصوص مآخذ و منابع روایى شیعه، آکنده از کلمات و سخنان ارزندهاى است که هریک اطلاعى جدید و جنبهاى پنهان از ایمان را آشکار مىکند؛ اگر احادیث باب ایمان را گردآورى کنیم، مىتوانیم آنها را در دهها عنوان دسته بندى کنیم. در اینجا به برخى از اهم عناوین و احادیث اشاره کرده، این مختصر را به آنها مزین مىکنیم.
1. اهمیت ایمان و عظمت مؤمن
در روایات تعابیرى در شأن و اهمیت ایمان و تعظیم مومن وارد شده است که در برابر آنها انسان فقط مىتواند اظهار شگفتى کند. به این چند حدیث توجه کنید:
الف. «قال الصادق(ع): المؤمن اعظم حرمه من الکعبه (بحار، ج 68، ص 16)؛ حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است».
ب. «عن النبى(ص): ان الله جل ثنائه یقول و عزتى و جلالى ما خلقت من خلقى خلقا احب الى من عبدى المؤمن... (بحار، ج 71، ص 158)؛ از پیامبر (ص) است که خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم! هیچ کس را خلق نکردم که نزد من از بنده مؤمن محبوبتر باشد...».
ج. «روى عن الصادق(ع): المؤمنة اعزّ من المؤمن و المؤمن اعزّ من الکبریت الاحمر، فمن راى منکم الکبریت الاحمر؟ (اصول کافى، ج 2، ص 242)؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: زن مؤمن از مرد مؤمن عزیزتر است و مرد مؤمن از کبریت احمر عزیزتر؛ پس چه کسى از شما کبریت احمر را دیده است؟»
در قرآن کریم آیاتى است که عدد بندگان راستین را اندک مىداند؛ «قلیل من عبادى الشکور» (سبا / 13) از بندگان من عده اندکى شکرگزارند، «و ما امن معه الاقلیل» (هود / 40) و گرویدگان به نوح عده قلیلى بیش نبودند.
کمى مؤمنان در این احادیث به خوبى بیان شده است و به همین نسبت، ارزشمندى ایمان و حساسیت بسیار زیاد آن پوشیده نمىماند؛ اگر ایمان عزت دنیا و آخرت است؛ اگر مؤمن عزیزترین خلق خدا روى زمین است؛ و اگر مومن حرمتى بیش از کعبه دارد، پس ایمان و عظمت مؤمن و حقارت کافر حد و حصرى نخواهد داشت. ایمان راهى است که انسان با آن به امنیت مىرسد، زیرا اصولاً ایمان امنیت است و جسم و جان انسان، تنها با ایمان حیات مىگیرد و نزد حق عظیم و مکرم مىگردد.
2. آثار و علایم ایمان
در روایات ما بیشترین حجم به آثار و علایم ایمان اختصاص یافته است. بىشک ایمان، از خود ثمراتى برجاى مىنهد؛ حاصل ایمان، گاهى امور درونى است و گاهى بیرونى؛ هر دو قسم، گاهى در دنیا به ظهور مىرسد و گاهى صحنه افشاى آن آخرت است.
از سوى دیگر، آثار یک شىء گاه آن شىء، را از مشابهاتش ممتاز و متمایز مىسازد و گاه ما را با ماهیت آن آشنا ساخته، بر آن دلالت واضحى مىکند؛ «الآثار تدل على المؤثر»؛ بنابراین، درنگ و تأمل در این زمینه، شایسته و سزاوار است؛ ضمن آنکه مىتوانیم تصویر ذهنى خود را از ایمان دینى در فرهنگ قرآنى اصلاح کنیم، و اگر کاستى و نقصى در برداشت ما از ایمان وجود دارد، تصحیح کنیم.
دستهاى از روایات، تحت عنوان «حقیقة الایمان» قرار دارد که در واقع به بیان آثار و علایم ایمان اشاره دارد:
«روى عن على(ع): ان من حقیقه الایمان ان تؤثر الحق و ان ضرّک على الباطل و ان نفعک (بحار، ج 7، ص 107)؛ از حضرت على(ع) نقل شده است که فرمود: حقیقت ایمان آن است که حق را بر باطل ترجیح دهى، هرچند مضر باشد و باطل را ترجیح ندهى، هرچند براى تو نفعى داشته باشد».
براساس این حدیث شریف، همه زمینهها و ابعاد مختلف زندگى، ملاحظه حق و حقیقت است. این امر در عین سختى، از علایم و آثار ایمان شمرده شده است. براى هر فرد انسانى در روزها، هفتهها، ماهها، سالها و طول عمرش، صدها و هزاران مسئله اتفاق مىافتد که باید تصمیم بگیرد و خود انتخاب کند؛ ملاک انتخاب و گزینش چیست؟ این حدیث بسیار ارزشمند، ملاک اراده و تصمیم را حق و رجحان حقیقت بر باطل شمرده است.
در حدیث دیگرى، با بسط بیشتر، به آثار و علایم ایمان اشاره شده است:
«عن النبى(ص): ثلاث من حقائق الایمان.. الانفاق من الاقتار و انصاف الناس من نفسک و بذل العلم للمتعلم (کنز العمال، ج 1، ص 40)؛ پیامبر (ص) فرمود: سه چیز حقیقت ایمان است...؛ انفاق به هنگام تنگدستى، برابر داشتن خود با مردم، و انتشار علم».
کسى که به خدا و روز قیامت مؤمن است، هر هستى و نعمتى را عطیه الهى مىداند؛ از این رو، همه آن را براى خود نمىخواهد و اضافه بر نیاز خود و زندگى خانوادگىاش را در راههاى خداپسندانه هزینه مىکند. او همچنین همواره به خود گمان بد دارد و در هیچ موردى تمام حق را به خود نمىدهد و دیگران را هم صاحب حق مىداند. این نگاه انصاف در عمل را به او هدیه مىکند. فرد مؤمن نیز علمى را که هدیه الهى است، نشر داده، در اختیار دیگران و علاقهمندان قرار مىدهد.
«قال الصادق(ع): لقى رسول الله(ص) یوما حارثه... فقال له: کیف اصبحت یا حارثه؟» امام صادق(ع) فرمود: روزى رسول خدا(ص) حارثه را ملاقات فرمود. از او سؤال کرد: چگونه هستى؟ «قال یا رسول الله(ص): مؤمنا حقا، قال: ان لکل ایمان حقیقه فما حقیقه ایمانک؟» پاسخ داد: مؤمن حقیقى هستم. پیامبر فرمود: هر ایمانى حقیقتى دارد، حقیقت ایمان تو چیست؟ «قال: عزفت نفسى عن الدنیا و اسحرت لیلى و افلمئت نهارى (معانى الاخبار، ص 180)؛ گفت: نفسم از دنیا بیزار است و شبها بیدار و روزها تشنهام [روزهام]».
به طور کلى آثار و حقایق ایمان دو دستهاند: برخى بیرونىاند؛ نظیر انفاق یا نشر علم، و برخى در درون انسان تحقق مىیابند. آثار دسته دوم، گرچه خود علایمى در بیرون دارند، حقیقتشان در درون انسان متجلى مىشود.
در این حدیث شریف به یکى از بلندترین حقایق و علایم ایمان، یعنى زهد اشاره شده است. زهد و بىرغبتى به دنیا خواب را از چشم انسان مىرباید و روزها و شبهاى او را سرشار از نسیم روحافزاى یاد حق مىکند.
«قال على(ع): لایصدق ایمان عبد حتى یکون بما فى یدالله اوثق منه بما فى یده (بحار، ج 103، ص 37)؛ حضرت على(ع) فرمود: بنده در ایمان صادق نیست؛ مگر آنکه به آنچه نزد خداست، بیشتر اطمینان داشته باشد تا آنچه نزد خود او است.
امیرمؤمنان(ع) در این سخن بلند، به توکل که از علایم و اقران ایمان است، اشاره فرمود. براى هر انسان در طول زندگى، بارها و بارها اتفاق مىافتد که امورى به صورت کامل در اختیار او است؛ از این رو، به این امور اعتماد و اطمینان کامل کرده است، ولى به ناگاه کلاً نابود شده یا از اختیار انسان کامل خارج شده است. این گونه حوادث عبرتآموز براى ما پیامى دارند و آن اینکه زمام امور دنیا به دست خداست و چون او اراده کرده است، در اختیار بندگان قرار گرفته است؛ لذا باید اصالتا به او دل بست و بر او توکل کرد و این از خصایص مهم ایمان دینى است.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرّد رگى تا نخواهد خداى
عن على(ع): «لایذوق المرء من حقیقة الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فى الدین و الصبر على المصائب و حسن التقدیر فى المعاش (بحار، ج 71، ص 85)؛ حضرت على(ع) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمىچشد، مگر آنکه سه ویژگى در او باشد: تفقه در دین، صبر بر مصایب، و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش.
ایمان سه ویژگى را به همراه خود مىآورد: اول تیزبینى در امور دینى؛ به عبارت دیگر، شخص مؤمن، هم دین و مسائل دینى ـ اعم از اعتقادى و امور عملى ـ را خوب مىشناسد، و هم در تشخیص مسائلى که در حیات فردى یا جمعى او رخ مىدهد و تطبیق آنها بر امور دینى، بینا و بصیر است.
دوم، بر مشکلات و مصائب صبور است؛ یعنى ناگوارىها و دشوارىهاى زندگى را هدفدار مىبیند. مشکلات یا براى تکامل انسان است و یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد.
سوم، مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و کتاب دارد و براى امور زندگى با برنامه است؛ نه اینکه به روزمرّگى و آنچه پیش آید خوش آید، مبتلا باشد. براساس این حدیث، نه تنها مؤمن داراى تقدیر و برنامه است، بلکه داراى حسن تقدیر و تدبیر است. نکته جالب توجه در این حدیث تعبیر، «ذوق ایمان» است که به این نکته اشاره دارد که ایمان چشیدنى و یافتنى است و چنان طعم لذتبخشى دارد که هر که آن را بچشد، سراپا از شهد شیرین ایمان و حلاوت طعم آن سرمست و هوشیار مىشود.
«عن النبى(ص): من کان اکثر همّه نیل الشهوات نزع من قلبه حلاوة الایمان (تنبیه الخواطر، ص 357)؛ پیامبر(ص) فرمود: کسى که بیشترین همت او نیل به شهوات باشد، خداوند لذت و شیرینى ایمان را از قلب او مىبرد».
هرچند انسان مجاز به سرکوب شهوات خود به طور کامل نیست، ولى نیل به شهوات نباید تمام هم انسان باشد و همه وجود او را فرا بگیرد؛ در این صورت ایمان از قلب او بیرون رفته است. مؤمن به آن دسته از غرایز تن مىدهد که ناخشنودى خدا را در پى نداشته باشد؛ بنابراین، همّ او رضایت حق است. او از مشتهباتى که با خواست الهى ناسازگار است، چشم مىپوشد و صبر پیشه مىکند.
«قال الصادق(ع): ستةٌ لاتکون فى مؤمن: العسر و النکد و الحسد و اللجاجه و الکذب و البغى (بحار، ج 78، ص 262)؛ امام صادق (ع) فرمود: شش امر در مؤمن نیست: تنگدستى و تیرهروزى و حسادت و لجاجت و دروغ و طغیان».
مؤمن مشربى نرم و برخوردى ملایم دارد؛ «عن النبى(ص): المؤمنون هیّنون لیّنون (بحار، ج 78، ص 334)؛ پیامبر(ص) فرمود: مؤمنان آسان گیر و نرمخو هستند».
دیگر آنکه مؤمن از حسادت و لجاجت و دروغگویى برّى است. او همچنین به هیجانهاى کاذب مبتلا نمىشود؛ یعنى در زندگى خود، همواره به اصل اعتدال پایبند است.
احادیث در این زمینه بسیار فراوان، و فوق العاده جالب و روح بخش است. در پایان، کلام را به بیان نورانى امیرمؤمنان(ع) متبرک مىکنیم: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه اوسع شى، صدرا و اذل شىء نفسا یکره الرفعه و یشنأ السمعه طویل غمّه بعید همته کثیر صمته مشغول وقته شکور صبور مغمور بفکرته ضنین بخلّته سهل الخلیقه لیّن العریکه نفسه اصلب من العتلد و هو اذل من العبد» (بحار، ج 69، ص 417 و نهجالبلاغه حکمت 333).
3. ایمان و اسلام
در روایات، به صراحت ایمان از اسلام متمایز شده است؛ اسلام با اقرار زبانى حاصل مىشود، ولى ایمان امرى درونى، اقرارى قلبى و پذیرش از روى صدق و اخلاص است. اسلام نوعى مصونیّت و امنیت ظاهرى را به ارمغان مىآورد، اما دل، تنها با ایمان به آرامش و سکون مىرسد. اسلام امر نکاح وارث و دم را سامان مىدهد و ایمان عمل مؤمنانه و مؤمنانه زیستن را مىآموزد. ایمان با اسلام مشارکت دارد، ولى اسلام ایمان را به شرکت نمىخواند؛ البته لازم به ذکر است که این اولین مرتبه اسلام است، والاّ اسلام خود مراتبى دارد که برخى از آن شامل ایمان قلبى هم مىشود.
در میان جوامع روایى، احادیثى وجود دارد که به اصطلاح نخست ناظرند؛ یعنى اسلام را در اقرار زبانى خلاصه کرده، ایمان را به قلب ارجاع مىدهند؛ «قال على(ع): قالى لى رسول الله(ص) یا على اکتب؟ فقلت ما اکتب فقال: اکتب بسم الله الرحمن الرحیم، الایمان ما وقّر فى القلوب و صدقته الاعمال و الاسلام ماجرى على اللسان و حلّت به المناکحه (تحف العقول، ص 218 و بحار، ج 50، ص 208): حضرت على(ع) فرمود که پیامبر(ص) به من امر کرد: اى على(ع) بنویس. عرض کردم: چه بنویسم؟ پیامبر(ص) فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ایمان چیزى است که در قلب جاى گیرد و آن را وقار مىبخشد و عمل به آن تصدیق مىکند. اسلام چیزى است که به زبان جارى مىشود و موجب جواز امر نکاح است».
همین معنا در حدیث دیگرى به روشنى بیشترى اظهار شده است؛ آنجا که امام باقر(ع) فرمودند: «الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث و حقنت به الدماء و الایمان یشرک الاسلام و الاسلام لا یشرک الایمان (بحار، ج 87، ص 177)؛ امام باقر(ع) فرمود: ایمان امرى قلبى است، و اسلام منشأ جواز امر نکاح وارث و حفظ دم است؛ پس ایمان با اسلام مشارکت دارد، ولى اسلام با ایمان مشارکت ندارد.
از این گروه احادیث برمىآید که اولاً در این اصطلاح، ایمان از اسلام جدا و منفک است؛ اسلام تنها اقرار زبانى و جارى کردن شهادتین بر زبان است، در حالى که ایمان علاوه بر این، نیازمند خضوع و باور قلبى است. ثانیا روشن مىگردد که جایگاه ایمان قلب است و این همان چیزى است که قرآن آن را بیان فرموده است: «قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم». (حجرات / 14) اعراب گفتند: «ما ایمان آوردیم» به آنها بگو: «شما که ایمانتان به قلب وارد نشده، هنوز ایمان نیاوردید؛ بگویید اسلام آوردم».
4. ایمان و عمل
یکى دیگر از مطالبى که در روایات درباره ایمان مطرح شده است، این مسئله است که ایمان با عمل همراه است و هیچ یک بدون دیگرى مطلوب نیست. در روایات، ایمان مقبول شمرده شده است که با عمل همراه باشد و نیز عملى نافع تلقى شده است که از ایمان برخیزد؛ بنابراین، ایمان به تنهایى مکفى نیست؛ چنان که عمل نیز بدون ایمان نافع نخواهد بود.
«روى عن النبى(ص): الایمان و العمل اخوان شریکان فى قرن لایقبل... احدهما الا بصاحبه (کنز العمال، ج 1، ص 59)؛ پیامبر(ص) اکرم فرمود: ایمان و عمل دو برادر و دو شریک و نزدیک یکدیگراند که یکى بدون دیگرى قبول نمىشود.
«قال النبى(ص): لایقبل ایمان بلاعمل و لاعمل بلا ایمان (کنز العمال، ج 1، ص 68)؛ پیامبر(ص) فرمود: ایمان بدون عمل، و عمل بدون ایمان پذیرفته نیست».
ذیل عنوان «آثار و علایم ایمان»، احادیثى ذکر شد و احادیث فراوان دیگرى وجود دارد که همه بر این مسئله تکیه دارند که ایمان یک سلسله آثار عملى را به دنبال دارد. اگر ایمان به حد نصاب برسد، قطعا محصولاتى عملى را به دنبال خواهد داشت و اصولاً شخص مؤمن به گونه دیگرى زندگى مىکند و روش و منش و رفتار او ایمانى است. حضور عمل در صحنه ایمان تا بدان اندازه مهم بوده است که در برخى روایات، منکران ارتباط عمل با ایمان لعن شدهاند؛ پیامبر اکرم(ص) در حدیثى فرمودند: «لعنت المرجئه على لسان سبعین نبیّا الذین یقولون الایمان قول بلا عمل (کنز العمال، ص 637)؛ پیامبر(ص) فرمود: هفتاد پیامبر، مرجئه را که مىگویند ایمان قول بدون عمل است، لعنت کردهاند».
بنابراین، عمل به اندازه ایمان و ایمان به اندازه عمل، از اهمیت خاصى برخوردار است؛ به همین دلیل، ایمان هرگز از عمل جدایى نمىپذیرد.
اگر برخى نحلهها و اقوام، در مراحلى از حیات خود، عمل و شریعت را لازم نمىبینند و قائلند که عمل چون نردبانى است که هرگاه انسان به بالاى آن رسید، دیگر نیازى به آن نیست، قولى شبیه قول مرجئه دارند. آنچه کلمه طیب ایمان را رشد مىدهد و آنچه تا لحظه آخر، انسان را بر صراط مستقیم ایمان نگاه مىدارد، عمل صالح است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (فاطر / 10)؛ یعنى کلمه نیکوى توحید به سوى خدا بالا مىرود و عمل صالح به آن رفعت مىبخشد».
5. درجات ایمان
از دیگر نکاتى که در اخبار و احادیث بر آن تأکید شده این است که ایمان استعداد افزایش و کاهش دارد. در روایتى آمده است که هرگاه در قلبى ایمان جاى گیرد، نقطهاى نورانى به دنبال خواهد داشت؛ هرچه ایمان افزایش یابد آن نقطه سفید و نورانى نیز مىگسترد تا هرگاه ایمان کامل شد، سفیدى و درخشندگى آن تمام قلب را فرا مىگیرد.
«عن على(ع): ان الایمان یبدو لمظة بیضاء فى القلب فکلما ازداد الایمان عظما ازداد البیاض فاذا استکمل الایمان ابیض القلب کله (کنز العمال، خطبه 1734)؛ حضرت على(ع) فرمود: هرگاه ایمان در قلب وارد شود، نقطهاى نورانى در آن پدید مىآید؛ هرچه ایمان زیاد مىشود، آن نقطه گسترش مىیابد و آنگاه که ایمان کامل شد، نور تمام قلب را فرا مىگیرد».
دستهاى از روایات تحت عنوان «افضل الایمان» بیان شده است؛ اگر برخى امور به عنوان افضل ایمان معرفى شده است، طبعا بدین معناست که ایمان درجاتى خواهد داشت که افضل آن، امور مذکور در این روایات است؛ براى مثال رسول گرامى اسلام فرمودند: «افضل الایمان الصبر و السماحة (کنز العمال، خطبه 74)، بالاترین درجه ایمان صبر و گذشت است».
همچنین ایشان در حدیث دیگرى مىفرمایند: «افضل الایمان ان تعلم ان الله معک حیث ما کنت (کنز العمال، خطبه 66)؛ بالاترین درجه ایمان این است که حضور حق را در هر حال که باشى درک کنى».
اگر ایمان ذومراتب است، مؤمنان هم داراى درجاتى خواهند بود و آن که در ایمان کاملتر است، به خدا نزدیکتر خواهد بود.
این بود مختصرى از آنچه در بحر روایات، در باب ایمان آمده است. مباحث فراوان دیگرى در اخبار و احادیث معصومین (ع) وجود دارد که ذکر و تحلیل آنها به مجالى دیگر نیاز دارد.
ایمان از نظر دانشمندان مسلمان
اسلام و قرآن، اولین و مهمترین خاستگاه مباحث کلامى است؛ البته حوادث تلخ و شیرین تاریخى، در این جریان بىتأثیر نبودهاند، اما نقش اصلى به قرآن اختصاص دارد. «ایمان» در این میان، مسئلهاى مطرح و غامض به نظر مىرسد؛ حتى در زمان پیامبر اکرم(ص) هم از ایمان سؤال مىشد؛ این مسئله نشان مىدهد که در اذهان مردم آن زمان نیز این مسئله به تأمل نیاز داشته است. از زمانى که خوارج و پس از آن مرجئه و سایر ملل و نحل اسلامى به صحنه آمدند، مسئله ایمان دغدغه خاطر اندیشمندان مسلمان بود و هریک رأى و دیدگاهى خاص در این زمینه ارائه کردند؛ برخى دیدگاهى کلامى و بعضى فلسفى و گروه دیگرى قرآنى داشتند؛ به هر حال، «ایمان» مسئلهاى مطرح و درخور اهمّیت تلقى مىشد.
ماهیت ایمان
دیدگاه اشاعره
ایمان نزد اشاعره عبارت است از «تصدیق». ابوالحسن اشعرى در نظر معروفش در اللمع، حقیقت ایمان را تصدیق معرفى مىکند.(1) و براین نکته که عمل در مفهوم ایمان دخالتى ندارد، تأکید مىورزد. باقلانى ایمان را همان علم و تصدیق دانسته و در مقابل، کفر را با جهل و تکذیب برابر معرفى مىکند.(2)
فخر رازى از دیگر متفکران معروف اشعرى مسلک مىگوید: ایمان تصدیق رسول امت در تمام آن چیزى است که وحى بودن آن ضرورتا معلوم باشد. وى همچنین طور براى نفى دخالت عمل در ایمان، به چند دلیل تمسک مىکند و مىگوید: در آیه «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات» (هود / 23)، اگر عمل جزء ایمان باشد، عطف عمل صالح بر ایمان تکرار مخلّ است. همچنین براساس آیه «الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» (انعام / 82)؛ یعنى آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند؛ چنان که عمل از ارکان ایمان باشد، با توجه به اینکه ظلم ترک طاعت و ارتکاب به گناه است، مفاد آیه این مىشود که آنان که ایمان آوردند، ایمان نیاوردند(3).
تفتازانى با دستهبندى جالبى، نظریه خود را این گونه اظهار مىدارد:(4) اولاً ایمان فعلى قلبى است، به دلیل آیات زیادى از جمله «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان» (مجادله / 22)؛ یعنى خدا بر دلهاشان نور ایمان نگاشته است.
ثانیا این عمل قلبى تصدیق است، زیرا معناى لغوى ایمان غیر از تصدیق نیست، و تا دلیلى برخلاف نباشد، از معناى لغوى نمىتوان دست کشید. ثالثا عمل در معناى ایمان اشراب نشده است، والاّ آیات زیادى وجود دارد که پس از خطاب به مؤمنان، از آنها اعمالى نظیر صوم، قصاص یا ارث و نظایر آن درخواست شده است و اگر این افعال در معناى ایمان وارد بود، ذکر آنها لازم نبود.
بنابراین، رأى معروف اشاعره این است که ایمان از مقوله تصدیق است و معناى آن از عمل خالى است. این نظریه شبیه دیدگاه مرجئه و ابوحنیفه و ماتریدّیه در باب ایمان است.(5) معروف است که در این گونه مسائل، مرجئه بر اشاعره تأثیر مستقیم داشتهاند؛ آنان ایمان را تصدیق قلبى مىدانستند و عمل را از حقیقت ایمان بیرون و منفک ساخته، آن را به تأخیر انداختند (یکى از معانى ارجاء به تأخیرانداختن است)؛ البته اختلافات جزئى میان آنها وجود دارد، ولى در اصل ماهیت ایمان با یکدیگر اشتراک نظر دارند.
حال که روشن شد، مقوم اصلى ایمان تصدیق است، سؤال از ماهیت را به تصدیق منتقل کرده و مىپرسیم حقیقت رکن اصلى ایمان (تصدیق) چیست؟ معمولاً اشاعره در این نکته متفقاند که تصدیق ایمانى از تصدیق منطقى، معرفت، علم، کلام نفسانى و صورت ذهنى (به حسب اختلاف تعابیر اشاعره) جدا و مجزا است، زیرا اولاً در قرآن به آیاتى برمىخوریم که افرادى به انبیاء علم و معرفت دارند، ولى قرآن کریم آنها را کافر معرفى مىکند؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا» (نمل / 14)، یا اینکه مىفرماید: برخى کفار على رغم علمى که به قیامت، وحى و پیامبر دارند، آن را تکذیب کرده نسبت به آن کفر مىورزند.
ثانیا رستگارى از راه اختیار حاصل مىشود، پس ایمان که منشأ فلاح و نجات است، باید امرى اختیارى باشد. معرفت و علم عقلى، معمولاً به طور غیراختیارى حاصل مىشود؛ بنابراین ایمان غیر از تصدیق منطقى و معرفت است. ایمان نوعى پذیرش قلبى و باطنى است.
ثالثا ریشه لغوى ایمان نشان مىدهد که در ملاحظات عرفى، به صرف داشتن علم، پذیرفتن و گرویدن که معناى تصدیق است، ایمان گفته نمىشود؛ شاهد سخن آنکه کفر که مقابل ایمان است، صرف جهل نیست، کفر از سنخ تکذیب و انکار کردن است.
نتیجه آنکه حقیقت ایمان تصدیق است که در قلب جاى دارد و امرى کاملاً اختیارى و ارادى است. حقیقت ایمان تصدیق است که از سوى خدا واجب شده است؛ از این رو عمل به واجبات شرعى و ترک محرمات در ایمان مأخوذ نیست و به این جهت، میان ایمان و کفر منزل میانهاى وجود ندارد. اگر انسان پیامبر را تصدیق کند، گرچه مرتکب کبایر گردد، مؤمن است و اگر آنان را تصدیق نکند، گرچه از کبایر اجتناب ورزد، کافر است.
دیدگاه معتزله
مسئله ایمان و کفر از نظر معتزله، اهمیت خاصى دارد، زیرا با سه مسئله از مسائل پنجگانه که اصول اساسى این مکتب را تشکیل مىدهد، یعنى بحث «وعده و وعید» و «امر به معروف و نهى از منکر» و «منزله بین المنزلتین» در ارتباط است (دو اصل دیگر عبارتند از: توحید و عدل).
اهل اعتزال، بحث ایمان و کفر را تحت عنوان «اسما و اوصاف شرعى» مطرح مىکنند. آنها معتقدند(6) که اسما و اوصاف دو دستهاند: لغوى و شرعى. این دو نوع از جهاتى با یکدیگر اختلاف دارند: اول آنکه اسماى لغوى، اگر مطلق به کار روند، از نظر معنا قیدى نخواهند داشت، برخلاف اسماى شرعى که از اول مقیدند؛ مثلاً ایمان در لغت تصدیقى است که به هر چیز مىتواند تعلق گیرد، ولى مؤمن از نظر شرع، فقط کسى است که خدا و پیامبران را تصدیق کند.
دوم آنکه اسماى لغوى در حین تلبس صدق مىکنند؛ برخلاف اسماى شرعى؛ براى مثال ایمان پس از انقضاى حالت تصدیق هم به کار مىرود؛ خلاصه آنکه ایمان، کفر و فسق از اسماى شرعى هستند، با این تفاوت که ایمان اسم مدح، و کفر و فسق اسم ذم است؛ بنابراین، ریشهیابى لغوى براى کشف معانى آنها به کار نمىآید و مفید نخواهد بود.
از نظر مکتب اعتزال، عمل در معناى ایمان دخالت تام و تمام دارد؛ به گونهاى که تارک عمل از جرگه مؤمنان خارج است و فاسق خواهد شد. آنها بر این ادعا دلایلى ارائه مىکنند؛ مثلاً به آیه «ماکان الله لیضیع ایمانکم» (بقره/ 143)؛ یعنى خداوند اجر پایدارى شما به ایمان را تباه نگرداند، استشهاد کرده مىگویند: روایات متعددى وجود دارد که ایمانکم در این آیه را به معناى صلاتکم مىداند؛ پس در این آیه، عمل در معناى ایمان اخذ شده است. نمونه دیگر این آیه است: «انما المؤمنون الذین.... الذین یقیمون الصلوة و ممارزقناهم ینفقون». (انفال / 2 ـ 4). این آیه براین مسئله دلالت دارد که اعمال مثل اقامه نماز و انفاق در معناى ایمان وجود دارند؛ خلاصه آنکه انسان مؤمن کسى است که به تمام وظایف خود عمل کند و از جمله وظایف، تصدیق به وجود خدا و پیامبران است.
از نظر معتزله، عقل انسان، به تنهایى توان درک حسن و قبح اعمال را دارد و با این نیروى خدادادى مىتوان اصول واجبات و محرمات را شناخت و شارع فقط تفصیل احکام و تعبیرات را نشان مىدهد. ایمان وقتى حاصل است که انسان به عمل مىپردازد و در یک جمله، ایمان مؤمنانه زیستن است؛ از این رو مىتوان گفت که ایمان یک گزینش عملى است و به عقل عملى و حکمت عملى مربوط مىشود؛ نه عقل نظرى یا حکمت نظرى.
براساس اندیشه معتزله، اگر کسى پیامبران را تصدیق کند، ولى مرتکب گناهان کبیره شود، مؤمن نیست، بلکه در مرحلهاى میان ایمان و کفر یا «منزله بین المنزلتین» ایستاده است. به عقیده آنان، ایمان همچنین به مسئله امر به معروف و نهى از منکر گره خورده است و در این راه، حتى استفاده از شمشیر مجاز است. آنها معتقدند که جهت اجراى این حکم الهى، در صورت لزوم مىتوان از نیروى قهریه استفاده کرد، زیرا هدف ارسال رُسل تحقق ایمان، یعنى عمل به واجبات و ترک محرمات است. مؤمنان جهت اجرا و پیاده کردن چنین هدفى، باید ـ اگر لازم شد ـ دست به شمشیر ببرند؛ از این رو، آنها جهاد ابتدایى را مجاز مىدانستند و در این مسیر چنان با جسارت حرکت مىکردند که به تعقیب مخالفان اقدام کرده و درصدد بودند تا آیین معتزله را تنها آیین مجاز اسلامى اعلام کنند.
دیدگاه متفکران شیعه
شیخ مفید (336 / 413) در آثار مختلف خویش، «ایمان» را معادل «معرفت» معرفى کرده است؛ مثلاً در تصحیح «الاعتقاد» مىگوید: «هیچ عارف به خدا و رسولى کافر نیست و هیچ جاهل به خدا و رسولى مؤمن نیست. اگر جایى کفر کسى براساس اصولى که داریم، معلوم شد، خود این به ملازمه نشان مىدهد که او هرگز به خدا معرفت نداشته است؛ اگر چه به زبان به وجود او اعتراف کرده، این طور وانمود مىکرده که عارف به خدا و رسول او است».(7) او در دیگر نوشتههاى خود نیز همین موضع را دنبال مىکند.(8)
سید مرتضى (355 / 436) با تأیید سخن شیخ مفید، استدلالى بر آن اقامه کرد و معتقد شد(9) که ایمان چیزى جز تصدیق و معرفت نیست، زیرا معناى لغوى ایمان همین است و مادام که قرینهاى برخلاف نباشد، مىتوان آن را در استعمالهاى شرعى هم به کار برد.
شیخ طوسى (385 / 460) نیز ایمان را با معادل معرفت دانسته است. به عقیده(10) او اذعان نفسانى به آنچه خداوند اقرار به آنان را الزام کرده است و معرفت به خداوند ایمان است. همچنین دیگر علماى شیعى مانند شهید ثانى(11)، علامه مجلسى (12) و علامه حلّى(13)، همین دیدگاه را درباره ایمان برگزیدهاند.
ایمان به معناى معرفت، از سوى فلاسفه شیعه هم مورد قبول واقع شده است. صدرالمتألهین این است(14) که آیات بر این مسئله که محل ایمان قلب است، دلالت روشن دارند. همچنین در بسیارى از آیات، عمل صالح بر ایمان عطف شده است. اینها نشان مىدهد که عمل بیرون از متن ایمان است. از سوى دیگر ایمان امرى قلبى است و اکراه بردار نیست. پس عامل اراده و اختیار در آن مؤثر است. او مىافزاید که ایمان در لغت به معناى تصدیق است و تصدیق در ایمانى شایسته است که یقینى بوده، زوالناپذیر باشد.
ملاصدرا در نهایت ایمان را علم فلسفى به مبدأ و معاد مىداند؛ یعنى مؤمن کسى است که تمام عقاید او مطابق با واقع باشد و با تبیین دقیق فلسفى و عقلى همراهى کند.
کفر در دیدگاه متفکران شیعه، عبارت از چیزى است که موجب استحقاق عقاب دائمى و عظیم باشد. تعیین حد و حدود کفر از راه سمع معلوم مىشود.
با بررسى دلایل شرعى مىتوان به این نتیجه رسید که کفر، اخلال و کوتاهى در معرفت به خدا، توحید و رسالت پیامبر اسلام است؛ این کوتاهى چه به صورت جهل باشد و یا به علت وجود شبهات در ذهن، همه موجب کفر مىشوند؛ البته کفر در قرآن معانى دیگرى هم دارد؛ مثل کفر به معناى کفران نعمت و ترک شکر: «من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر... (نمل/ 40)؛ هر کس شکر نعمت حق کند، به نفع خویش شکر کرده است و کسى که ناسپاسى کند...»
یا به معناى ترک حج: «وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر... (ال عمران / 97)؛ بر مردم است حج و زیارت آن خانه، هر کسى که توانایى دارد و هر که به سبب انکار حج کافر شد...».
حاصل آنکه کفر به معناى استحقاق عقاب، در صورتى متعین مىشود که انسان على رغم دسترسى آسان و راحت به معارف کوتاهى کند و در جهل و تردید باقى بماند. اگر در این جهت او مقصر نباشد، در این صورت، کفر او ظاهرى است و در آتش خلود نخواهد داشت.
نتیجه آنکه ایمان از نظر متفکران و اندیشمندان شیعه عبارت است از علم و معرفت به خدا و رسولش. معرفت در کلام غالب علما، به معناى معرفت فلسفى و عقلانى است که نفس را به سوى کمال نظرى سوق مىدهد. مؤمن کسى است که عقاید او مطابق واقع باشد و ایمان در صورتى کامل است که عقاید و معارف دینى تماماً منطبق بر واقع بوده، مشوب به شبهه و ابهام نباشد.
در این صورت ایمان، به حکمت نظرى و عقل نظرى مربوط است، نه عقل عملى. این نظر در باب ایمان، به معناى فلسفى شدن تدریجى کلام شیعى است. کلام پس از آنکه از سدههاى نخست گذشت، آهسته آهسته در فلسفه هضم شد و رنگ تعقل محض به خود گرفت؛ مسئله ایمان نیز از این قاعده مستثنى نبوده، کم کم ایمان کتاب و سنت صبغه فلسفى به خود گرفت.
ازدیاد و نقصان ایمان
دیدگاه اشاعره
دیدیم که اشعریون ایمان را به معناى تصدیق به خدا و رسل گرفتند. آنها از طرفى دیدند که صریح آیات و روایات بر زیادى و نقصان ایمان دلالت مىکند (مازادهم الا ایماناً و تسلیماً (احزاب / 22)؛ نیفزودایشان را جز ایمان و انقیاد). همچنین دلیل عقلى مىگوید که ایمان على (ع) را نمىتوان با ایمان یک فرد عادى یکسان و برابر دانست. از سوى دیگر، تصدیق امرى نیست که زیادت و نقص داشته باشد، تصدیق به چیزى، یا هست یا نیست، و امرش دائر مدار نفى و اثبات است و شامل طیفى از مراتب و درجات نمىشود.
براى حل این مشکل، راهحلهایى دست و پا کردند: ایجى و تفتازانى معتقد شدند(15) که در تصدیق دو نوع اختلاف مىتوان فرض کرد: یکى اینکه بگوییم، تصدیق از مقوله کیف نفسانى است و کیف نفسانى امرى قابل شدت و ضعف است. دیگر آنکه بگوییم، گاهى به طور تفصیلى هر چیزى را تصدیق مىکنیم و گاهى به اجمال، و هر چه از اجمال به تفصیل پیش رویم، کاملتر مىشود.
فخر رازى و غزالى به این عقیده رسیدند(16) که ایمان چیزى است که خواهش تصدیق و گرویدن به حق است، ولى کمال آن به اعمال جوانحى یا جوارحى است، و چون عمل به کلى از ایمان خارج است، مىتواند منشأ اختلاف مؤمنان باشد. پس اصل ایمان مراتبى ندارد؛ اختلاف در عمل است که از متن ایمان خارج است. در نهایت عده دیگرى از اشاعره قائل شدند که تصدیق چیزى نیست که هیچ احتمال خلاف در آن نباشد، بلکه مقول به تشکیک است. اطمینان و ظنّ غالب هم از مراتب تصدیق است؛ چنان که یقین مرتبه عالى تصدیق است. یقین شرط کمال ایمان است، نه حصول اصل آن. ایمان به اطمینان هم محقق مىشود. اشاعره با چنین تمهیداتى ضمن آنکه دست از تصدیق بودن ایمان برنداشتند، تصویرى از زیادى و نقصان ایمان ارائه دادند.
دیدگاه معتزله
دانشمندان این نحله، با اخذ عمل در اصل ایمان، به زعم خود توانستند به حل مشکل زیادتى و نقص ایمان فائق آیند و آن را یکى از امتیازات دیدگاه خود به شمار آوردند. آنها اذعان کردند(17) که از آنجا که ایمان طاعت و ترک گناه است، عمل و احکام دینى شدت و ضعفپذیر است؛ ضمناً آنها خود را با آیات قران هماهنگ ساختند.
البته در موافقت مفهوم عمل ایمانى با مسئله ازدیاد و نقصان جاى تأمل باقى است،؛ زیرا اعمال مطلوب در ایمان مشخص است. کاستن حتى یکى از آنها موجب نفى ایمان خواهد شد و افزون بر آن اعمال هم مطلوب نیست و چه بسا بدعت باشد.
س این راه حل چندان موفقیتآمیز نیست؛ گذشته از آنکه در آیات قرآن با مفهوم «ازدیاد» بر مىخوریم و ازدیاد ایمان از امور کیفى است و افزودن بر عمل از امور کمّى. همچنین از آیات و روایات، به وضوح بر مىآید که منزلگاه ایمان قلب است و اعمالى مثل اقامه نماز، ارث یا قصاص ارتباطى به قلب ندارند؛ به هر حال، معتزله با عمل گروى افراطى، جسارت را تا بدان حد رساندند که خود را تنها فرقه ناجیه اعلام کردندو شمشیر کشیدن به روى دیگران را مجاز دانستند.
دیدگاه اندیشمندان شیعه
از نظر علماى شیعه، اصل ایمان معرفت است؛ بنابراین، یا معرفت حاصل است که ایمان وجود دارد و یا نیست که از ایمان هم خبرى نخواهد بود؛ پس ایمان بدین معنا مىتواند قابل زیادى و نقصان باشد، ولى از طرفى، آیات قرآن در پیش رو است که به صراحت از زیادتى و نقص در ایمان و کفر سخن مىگوید. این است که متفکران شیعه ادعا کردند(18)، مراد از ازدیاد ایمان، افزون بر اصل ایمان نیست، بلکه ازدیاد کمال اضافى بر ایمان است؛ حقیقت ایمان تغییر نمىکند، بلکه اضافات خارج از ایمان، یعنى اعمال است که کمى و زیادى دارد؛ پس زیادى و نقصان از اصل ایمان به خارج آن منتقل شد.
آنها همچنین احتمال دیگرى را مطرح مىکنند(19) و آن اینکه چون ایمان یک اعتبار شرعى است و اساس آن اذعان و علم است، تحقق این امر در افراد متفاوت خواهد بود؛ پس اختلاف ایمان به حسب اختلاف خصوصیات و ویژگىهاى مومنان است؛ یکى یقین دارد و دیگرى اطمینان.
این دو راه حل در این جهت مشترکند که هر دو پذیرفتهاند؛ اگر ایمان به معناى پذیرفتن باشد، از آنجا که مراتب در اصل معرفت راه ندارد، زیادى و نقص در اصل ایمان قابل طرح نیست، بلکه به خارج مربوط است که یا به عمل و یا به خصوصیات افراد ارجاع داده مىشود؛ البته لازم به ذکر است که علماى شیعه، هر چند عمل را در متن ایمان داخل نکردهاند، ولى بر نقش آن در سعادت و رستگارى بشر تأکید بسیارى دارند.
اصول ایمان
«اصول ایمان» نزد متفکران شیعه، معارفى است که براى تحقق ایمان لازم است، معارفى که اگر از آنها کاسته شود، ایمان را مختل مىکند؛ معرفت به خدا و رسول(ص)، دو عنصر اصلى ایمان را تشکیل مىدهند. مراد از شناخت رسول(ص)، تصدیق وحى و کل ما جاء به النبى(ص) است. اینکه آیا تصدیق باید به طور تفصیلى باشد، یا شناخت اجمالى هم کافى است، محل اختلاف است؛(20) سید مرتضى اولى را برگزیده و شیخ طوسى بر دیدگاه دوم صحه گذارده است و تنها به معارف توحید، حکمت الهى، رسالت و امامت اکتفا مىکند.
اشاعره متعلق تصدیق را ضروریات دین مىدانند و فخر رازى، تصدیق به صفات بارى را از اصول ایمان نمىشمارد.(21) معتزله براساس نظرى که در باب ماهیت ایمان دارند، اعمال منظور نظر شارع را در تحقق ایمان لازم مىدانند.
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد.
در کلام معصومین(ع) دهها و صدها حدیث درباره ایمان وجود دارد که هر یک گوشهاى از سیماى این امر ارزشمند پرده برمىگیرد. غوص در بیکرانه احادیث، محقق را به عمق دریاى ایمان مىبرد و او را مات و مبهوت وامىنهد. تعداد مسائل اعتقادى، اخلاقى و عرفانى در احادیث که درباره ایمان وارد شده است، به اندازهاى است که هر تشنهاى را سیراب و هر آفت زدهاى را مداوا مىکند؛ کافى است انسان خود را در جهت نسیم روحافزاى آن جواهر درخشان قرار دهد.
جوامع روایى، به خصوص مآخذ و منابع روایى شیعه، آکنده از کلمات و سخنان ارزندهاى است که هریک اطلاعى جدید و جنبهاى پنهان از ایمان را آشکار مىکند؛ اگر احادیث باب ایمان را گردآورى کنیم، مىتوانیم آنها را در دهها عنوان دسته بندى کنیم. در اینجا به برخى از اهم عناوین و احادیث اشاره کرده، این مختصر را به آنها مزین مىکنیم.
1. اهمیت ایمان و عظمت مؤمن
در روایات تعابیرى در شأن و اهمیت ایمان و تعظیم مومن وارد شده است که در برابر آنها انسان فقط مىتواند اظهار شگفتى کند. به این چند حدیث توجه کنید:
الف. «قال الصادق(ع): المؤمن اعظم حرمه من الکعبه (بحار، ج 68، ص 16)؛ حرمت مؤمن از حرمت کعبه بیشتر است».
ب. «عن النبى(ص): ان الله جل ثنائه یقول و عزتى و جلالى ما خلقت من خلقى خلقا احب الى من عبدى المؤمن... (بحار، ج 71، ص 158)؛ از پیامبر (ص) است که خداوند فرمود: به عزت و جلالم قسم! هیچ کس را خلق نکردم که نزد من از بنده مؤمن محبوبتر باشد...».
ج. «روى عن الصادق(ع): المؤمنة اعزّ من المؤمن و المؤمن اعزّ من الکبریت الاحمر، فمن راى منکم الکبریت الاحمر؟ (اصول کافى، ج 2، ص 242)؛ از امام صادق(ع) روایت شده است: زن مؤمن از مرد مؤمن عزیزتر است و مرد مؤمن از کبریت احمر عزیزتر؛ پس چه کسى از شما کبریت احمر را دیده است؟»
در قرآن کریم آیاتى است که عدد بندگان راستین را اندک مىداند؛ «قلیل من عبادى الشکور» (سبا / 13) از بندگان من عده اندکى شکرگزارند، «و ما امن معه الاقلیل» (هود / 40) و گرویدگان به نوح عده قلیلى بیش نبودند.
کمى مؤمنان در این احادیث به خوبى بیان شده است و به همین نسبت، ارزشمندى ایمان و حساسیت بسیار زیاد آن پوشیده نمىماند؛ اگر ایمان عزت دنیا و آخرت است؛ اگر مؤمن عزیزترین خلق خدا روى زمین است؛ و اگر مومن حرمتى بیش از کعبه دارد، پس ایمان و عظمت مؤمن و حقارت کافر حد و حصرى نخواهد داشت. ایمان راهى است که انسان با آن به امنیت مىرسد، زیرا اصولاً ایمان امنیت است و جسم و جان انسان، تنها با ایمان حیات مىگیرد و نزد حق عظیم و مکرم مىگردد.
2. آثار و علایم ایمان
در روایات ما بیشترین حجم به آثار و علایم ایمان اختصاص یافته است. بىشک ایمان، از خود ثمراتى برجاى مىنهد؛ حاصل ایمان، گاهى امور درونى است و گاهى بیرونى؛ هر دو قسم، گاهى در دنیا به ظهور مىرسد و گاهى صحنه افشاى آن آخرت است.
از سوى دیگر، آثار یک شىء گاه آن شىء، را از مشابهاتش ممتاز و متمایز مىسازد و گاه ما را با ماهیت آن آشنا ساخته، بر آن دلالت واضحى مىکند؛ «الآثار تدل على المؤثر»؛ بنابراین، درنگ و تأمل در این زمینه، شایسته و سزاوار است؛ ضمن آنکه مىتوانیم تصویر ذهنى خود را از ایمان دینى در فرهنگ قرآنى اصلاح کنیم، و اگر کاستى و نقصى در برداشت ما از ایمان وجود دارد، تصحیح کنیم.
دستهاى از روایات، تحت عنوان «حقیقة الایمان» قرار دارد که در واقع به بیان آثار و علایم ایمان اشاره دارد:
«روى عن على(ع): ان من حقیقه الایمان ان تؤثر الحق و ان ضرّک على الباطل و ان نفعک (بحار، ج 7، ص 107)؛ از حضرت على(ع) نقل شده است که فرمود: حقیقت ایمان آن است که حق را بر باطل ترجیح دهى، هرچند مضر باشد و باطل را ترجیح ندهى، هرچند براى تو نفعى داشته باشد».
براساس این حدیث شریف، همه زمینهها و ابعاد مختلف زندگى، ملاحظه حق و حقیقت است. این امر در عین سختى، از علایم و آثار ایمان شمرده شده است. براى هر فرد انسانى در روزها، هفتهها، ماهها، سالها و طول عمرش، صدها و هزاران مسئله اتفاق مىافتد که باید تصمیم بگیرد و خود انتخاب کند؛ ملاک انتخاب و گزینش چیست؟ این حدیث بسیار ارزشمند، ملاک اراده و تصمیم را حق و رجحان حقیقت بر باطل شمرده است.
در حدیث دیگرى، با بسط بیشتر، به آثار و علایم ایمان اشاره شده است:
«عن النبى(ص): ثلاث من حقائق الایمان.. الانفاق من الاقتار و انصاف الناس من نفسک و بذل العلم للمتعلم (کنز العمال، ج 1، ص 40)؛ پیامبر (ص) فرمود: سه چیز حقیقت ایمان است...؛ انفاق به هنگام تنگدستى، برابر داشتن خود با مردم، و انتشار علم».
کسى که به خدا و روز قیامت مؤمن است، هر هستى و نعمتى را عطیه الهى مىداند؛ از این رو، همه آن را براى خود نمىخواهد و اضافه بر نیاز خود و زندگى خانوادگىاش را در راههاى خداپسندانه هزینه مىکند. او همچنین همواره به خود گمان بد دارد و در هیچ موردى تمام حق را به خود نمىدهد و دیگران را هم صاحب حق مىداند. این نگاه انصاف در عمل را به او هدیه مىکند. فرد مؤمن نیز علمى را که هدیه الهى است، نشر داده، در اختیار دیگران و علاقهمندان قرار مىدهد.
«قال الصادق(ع): لقى رسول الله(ص) یوما حارثه... فقال له: کیف اصبحت یا حارثه؟» امام صادق(ع) فرمود: روزى رسول خدا(ص) حارثه را ملاقات فرمود. از او سؤال کرد: چگونه هستى؟ «قال یا رسول الله(ص): مؤمنا حقا، قال: ان لکل ایمان حقیقه فما حقیقه ایمانک؟» پاسخ داد: مؤمن حقیقى هستم. پیامبر فرمود: هر ایمانى حقیقتى دارد، حقیقت ایمان تو چیست؟ «قال: عزفت نفسى عن الدنیا و اسحرت لیلى و افلمئت نهارى (معانى الاخبار، ص 180)؛ گفت: نفسم از دنیا بیزار است و شبها بیدار و روزها تشنهام [روزهام]».
به طور کلى آثار و حقایق ایمان دو دستهاند: برخى بیرونىاند؛ نظیر انفاق یا نشر علم، و برخى در درون انسان تحقق مىیابند. آثار دسته دوم، گرچه خود علایمى در بیرون دارند، حقیقتشان در درون انسان متجلى مىشود.
در این حدیث شریف به یکى از بلندترین حقایق و علایم ایمان، یعنى زهد اشاره شده است. زهد و بىرغبتى به دنیا خواب را از چشم انسان مىرباید و روزها و شبهاى او را سرشار از نسیم روحافزاى یاد حق مىکند.
«قال على(ع): لایصدق ایمان عبد حتى یکون بما فى یدالله اوثق منه بما فى یده (بحار، ج 103، ص 37)؛ حضرت على(ع) فرمود: بنده در ایمان صادق نیست؛ مگر آنکه به آنچه نزد خداست، بیشتر اطمینان داشته باشد تا آنچه نزد خود او است.
امیرمؤمنان(ع) در این سخن بلند، به توکل که از علایم و اقران ایمان است، اشاره فرمود. براى هر انسان در طول زندگى، بارها و بارها اتفاق مىافتد که امورى به صورت کامل در اختیار او است؛ از این رو، به این امور اعتماد و اطمینان کامل کرده است، ولى به ناگاه کلاً نابود شده یا از اختیار انسان کامل خارج شده است. این گونه حوادث عبرتآموز براى ما پیامى دارند و آن اینکه زمام امور دنیا به دست خداست و چون او اراده کرده است، در اختیار بندگان قرار گرفته است؛ لذا باید اصالتا به او دل بست و بر او توکل کرد و این از خصایص مهم ایمان دینى است.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جاى نبرّد رگى تا نخواهد خداى
عن على(ع): «لایذوق المرء من حقیقة الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فى الدین و الصبر على المصائب و حسن التقدیر فى المعاش (بحار، ج 71، ص 85)؛ حضرت على(ع) فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمىچشد، مگر آنکه سه ویژگى در او باشد: تفقه در دین، صبر بر مصایب، و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش.
ایمان سه ویژگى را به همراه خود مىآورد: اول تیزبینى در امور دینى؛ به عبارت دیگر، شخص مؤمن، هم دین و مسائل دینى ـ اعم از اعتقادى و امور عملى ـ را خوب مىشناسد، و هم در تشخیص مسائلى که در حیات فردى یا جمعى او رخ مىدهد و تطبیق آنها بر امور دینى، بینا و بصیر است.
دوم، بر مشکلات و مصائب صبور است؛ یعنى ناگوارىها و دشوارىهاى زندگى را هدفدار مىبیند. مشکلات یا براى تکامل انسان است و یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد.
سوم، مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و کتاب دارد و براى امور زندگى با برنامه است؛ نه اینکه به روزمرّگى و آنچه پیش آید خوش آید، مبتلا باشد. براساس این حدیث، نه تنها مؤمن داراى تقدیر و برنامه است، بلکه داراى حسن تقدیر و تدبیر است. نکته جالب توجه در این حدیث تعبیر، «ذوق ایمان» است که به این نکته اشاره دارد که ایمان چشیدنى و یافتنى است و چنان طعم لذتبخشى دارد که هر که آن را بچشد، سراپا از شهد شیرین ایمان و حلاوت طعم آن سرمست و هوشیار مىشود.
«عن النبى(ص): من کان اکثر همّه نیل الشهوات نزع من قلبه حلاوة الایمان (تنبیه الخواطر، ص 357)؛ پیامبر(ص) فرمود: کسى که بیشترین همت او نیل به شهوات باشد، خداوند لذت و شیرینى ایمان را از قلب او مىبرد».
هرچند انسان مجاز به سرکوب شهوات خود به طور کامل نیست، ولى نیل به شهوات نباید تمام هم انسان باشد و همه وجود او را فرا بگیرد؛ در این صورت ایمان از قلب او بیرون رفته است. مؤمن به آن دسته از غرایز تن مىدهد که ناخشنودى خدا را در پى نداشته باشد؛ بنابراین، همّ او رضایت حق است. او از مشتهباتى که با خواست الهى ناسازگار است، چشم مىپوشد و صبر پیشه مىکند.
«قال الصادق(ع): ستةٌ لاتکون فى مؤمن: العسر و النکد و الحسد و اللجاجه و الکذب و البغى (بحار، ج 78، ص 262)؛ امام صادق (ع) فرمود: شش امر در مؤمن نیست: تنگدستى و تیرهروزى و حسادت و لجاجت و دروغ و طغیان».
مؤمن مشربى نرم و برخوردى ملایم دارد؛ «عن النبى(ص): المؤمنون هیّنون لیّنون (بحار، ج 78، ص 334)؛ پیامبر(ص) فرمود: مؤمنان آسان گیر و نرمخو هستند».
دیگر آنکه مؤمن از حسادت و لجاجت و دروغگویى برّى است. او همچنین به هیجانهاى کاذب مبتلا نمىشود؛ یعنى در زندگى خود، همواره به اصل اعتدال پایبند است.
احادیث در این زمینه بسیار فراوان، و فوق العاده جالب و روح بخش است. در پایان، کلام را به بیان نورانى امیرمؤمنان(ع) متبرک مىکنیم: «المؤمن بشره فى وجهه و حزنه فى قلبه اوسع شى، صدرا و اذل شىء نفسا یکره الرفعه و یشنأ السمعه طویل غمّه بعید همته کثیر صمته مشغول وقته شکور صبور مغمور بفکرته ضنین بخلّته سهل الخلیقه لیّن العریکه نفسه اصلب من العتلد و هو اذل من العبد» (بحار، ج 69، ص 417 و نهجالبلاغه حکمت 333).
3. ایمان و اسلام
در روایات، به صراحت ایمان از اسلام متمایز شده است؛ اسلام با اقرار زبانى حاصل مىشود، ولى ایمان امرى درونى، اقرارى قلبى و پذیرش از روى صدق و اخلاص است. اسلام نوعى مصونیّت و امنیت ظاهرى را به ارمغان مىآورد، اما دل، تنها با ایمان به آرامش و سکون مىرسد. اسلام امر نکاح وارث و دم را سامان مىدهد و ایمان عمل مؤمنانه و مؤمنانه زیستن را مىآموزد. ایمان با اسلام مشارکت دارد، ولى اسلام ایمان را به شرکت نمىخواند؛ البته لازم به ذکر است که این اولین مرتبه اسلام است، والاّ اسلام خود مراتبى دارد که برخى از آن شامل ایمان قلبى هم مىشود.
در میان جوامع روایى، احادیثى وجود دارد که به اصطلاح نخست ناظرند؛ یعنى اسلام را در اقرار زبانى خلاصه کرده، ایمان را به قلب ارجاع مىدهند؛ «قال على(ع): قالى لى رسول الله(ص) یا على اکتب؟ فقلت ما اکتب فقال: اکتب بسم الله الرحمن الرحیم، الایمان ما وقّر فى القلوب و صدقته الاعمال و الاسلام ماجرى على اللسان و حلّت به المناکحه (تحف العقول، ص 218 و بحار، ج 50، ص 208): حضرت على(ع) فرمود که پیامبر(ص) به من امر کرد: اى على(ع) بنویس. عرض کردم: چه بنویسم؟ پیامبر(ص) فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان؛ ایمان چیزى است که در قلب جاى گیرد و آن را وقار مىبخشد و عمل به آن تصدیق مىکند. اسلام چیزى است که به زبان جارى مىشود و موجب جواز امر نکاح است».
همین معنا در حدیث دیگرى به روشنى بیشترى اظهار شده است؛ آنجا که امام باقر(ع) فرمودند: «الایمان ما کان فى القلب و الاسلام ما علیه التناکح و التوارث و حقنت به الدماء و الایمان یشرک الاسلام و الاسلام لا یشرک الایمان (بحار، ج 87، ص 177)؛ امام باقر(ع) فرمود: ایمان امرى قلبى است، و اسلام منشأ جواز امر نکاح وارث و حفظ دم است؛ پس ایمان با اسلام مشارکت دارد، ولى اسلام با ایمان مشارکت ندارد.
از این گروه احادیث برمىآید که اولاً در این اصطلاح، ایمان از اسلام جدا و منفک است؛ اسلام تنها اقرار زبانى و جارى کردن شهادتین بر زبان است، در حالى که ایمان علاوه بر این، نیازمند خضوع و باور قلبى است. ثانیا روشن مىگردد که جایگاه ایمان قلب است و این همان چیزى است که قرآن آن را بیان فرموده است: «قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فى قلوبکم». (حجرات / 14) اعراب گفتند: «ما ایمان آوردیم» به آنها بگو: «شما که ایمانتان به قلب وارد نشده، هنوز ایمان نیاوردید؛ بگویید اسلام آوردم».
4. ایمان و عمل
یکى دیگر از مطالبى که در روایات درباره ایمان مطرح شده است، این مسئله است که ایمان با عمل همراه است و هیچ یک بدون دیگرى مطلوب نیست. در روایات، ایمان مقبول شمرده شده است که با عمل همراه باشد و نیز عملى نافع تلقى شده است که از ایمان برخیزد؛ بنابراین، ایمان به تنهایى مکفى نیست؛ چنان که عمل نیز بدون ایمان نافع نخواهد بود.
«روى عن النبى(ص): الایمان و العمل اخوان شریکان فى قرن لایقبل... احدهما الا بصاحبه (کنز العمال، ج 1، ص 59)؛ پیامبر(ص) اکرم فرمود: ایمان و عمل دو برادر و دو شریک و نزدیک یکدیگراند که یکى بدون دیگرى قبول نمىشود.
«قال النبى(ص): لایقبل ایمان بلاعمل و لاعمل بلا ایمان (کنز العمال، ج 1، ص 68)؛ پیامبر(ص) فرمود: ایمان بدون عمل، و عمل بدون ایمان پذیرفته نیست».
ذیل عنوان «آثار و علایم ایمان»، احادیثى ذکر شد و احادیث فراوان دیگرى وجود دارد که همه بر این مسئله تکیه دارند که ایمان یک سلسله آثار عملى را به دنبال دارد. اگر ایمان به حد نصاب برسد، قطعا محصولاتى عملى را به دنبال خواهد داشت و اصولاً شخص مؤمن به گونه دیگرى زندگى مىکند و روش و منش و رفتار او ایمانى است. حضور عمل در صحنه ایمان تا بدان اندازه مهم بوده است که در برخى روایات، منکران ارتباط عمل با ایمان لعن شدهاند؛ پیامبر اکرم(ص) در حدیثى فرمودند: «لعنت المرجئه على لسان سبعین نبیّا الذین یقولون الایمان قول بلا عمل (کنز العمال، ص 637)؛ پیامبر(ص) فرمود: هفتاد پیامبر، مرجئه را که مىگویند ایمان قول بدون عمل است، لعنت کردهاند».
بنابراین، عمل به اندازه ایمان و ایمان به اندازه عمل، از اهمیت خاصى برخوردار است؛ به همین دلیل، ایمان هرگز از عمل جدایى نمىپذیرد.
اگر برخى نحلهها و اقوام، در مراحلى از حیات خود، عمل و شریعت را لازم نمىبینند و قائلند که عمل چون نردبانى است که هرگاه انسان به بالاى آن رسید، دیگر نیازى به آن نیست، قولى شبیه قول مرجئه دارند. آنچه کلمه طیب ایمان را رشد مىدهد و آنچه تا لحظه آخر، انسان را بر صراط مستقیم ایمان نگاه مىدارد، عمل صالح است: «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (فاطر / 10)؛ یعنى کلمه نیکوى توحید به سوى خدا بالا مىرود و عمل صالح به آن رفعت مىبخشد».
5. درجات ایمان
از دیگر نکاتى که در اخبار و احادیث بر آن تأکید شده این است که ایمان استعداد افزایش و کاهش دارد. در روایتى آمده است که هرگاه در قلبى ایمان جاى گیرد، نقطهاى نورانى به دنبال خواهد داشت؛ هرچه ایمان افزایش یابد آن نقطه سفید و نورانى نیز مىگسترد تا هرگاه ایمان کامل شد، سفیدى و درخشندگى آن تمام قلب را فرا مىگیرد.
«عن على(ع): ان الایمان یبدو لمظة بیضاء فى القلب فکلما ازداد الایمان عظما ازداد البیاض فاذا استکمل الایمان ابیض القلب کله (کنز العمال، خطبه 1734)؛ حضرت على(ع) فرمود: هرگاه ایمان در قلب وارد شود، نقطهاى نورانى در آن پدید مىآید؛ هرچه ایمان زیاد مىشود، آن نقطه گسترش مىیابد و آنگاه که ایمان کامل شد، نور تمام قلب را فرا مىگیرد».
دستهاى از روایات تحت عنوان «افضل الایمان» بیان شده است؛ اگر برخى امور به عنوان افضل ایمان معرفى شده است، طبعا بدین معناست که ایمان درجاتى خواهد داشت که افضل آن، امور مذکور در این روایات است؛ براى مثال رسول گرامى اسلام فرمودند: «افضل الایمان الصبر و السماحة (کنز العمال، خطبه 74)، بالاترین درجه ایمان صبر و گذشت است».
همچنین ایشان در حدیث دیگرى مىفرمایند: «افضل الایمان ان تعلم ان الله معک حیث ما کنت (کنز العمال، خطبه 66)؛ بالاترین درجه ایمان این است که حضور حق را در هر حال که باشى درک کنى».
اگر ایمان ذومراتب است، مؤمنان هم داراى درجاتى خواهند بود و آن که در ایمان کاملتر است، به خدا نزدیکتر خواهد بود.
این بود مختصرى از آنچه در بحر روایات، در باب ایمان آمده است. مباحث فراوان دیگرى در اخبار و احادیث معصومین (ع) وجود دارد که ذکر و تحلیل آنها به مجالى دیگر نیاز دارد.
ایمان از نظر دانشمندان مسلمان
اسلام و قرآن، اولین و مهمترین خاستگاه مباحث کلامى است؛ البته حوادث تلخ و شیرین تاریخى، در این جریان بىتأثیر نبودهاند، اما نقش اصلى به قرآن اختصاص دارد. «ایمان» در این میان، مسئلهاى مطرح و غامض به نظر مىرسد؛ حتى در زمان پیامبر اکرم(ص) هم از ایمان سؤال مىشد؛ این مسئله نشان مىدهد که در اذهان مردم آن زمان نیز این مسئله به تأمل نیاز داشته است. از زمانى که خوارج و پس از آن مرجئه و سایر ملل و نحل اسلامى به صحنه آمدند، مسئله ایمان دغدغه خاطر اندیشمندان مسلمان بود و هریک رأى و دیدگاهى خاص در این زمینه ارائه کردند؛ برخى دیدگاهى کلامى و بعضى فلسفى و گروه دیگرى قرآنى داشتند؛ به هر حال، «ایمان» مسئلهاى مطرح و درخور اهمّیت تلقى مىشد.
ماهیت ایمان
دیدگاه اشاعره
ایمان نزد اشاعره عبارت است از «تصدیق». ابوالحسن اشعرى در نظر معروفش در اللمع، حقیقت ایمان را تصدیق معرفى مىکند.(1) و براین نکته که عمل در مفهوم ایمان دخالتى ندارد، تأکید مىورزد. باقلانى ایمان را همان علم و تصدیق دانسته و در مقابل، کفر را با جهل و تکذیب برابر معرفى مىکند.(2)
فخر رازى از دیگر متفکران معروف اشعرى مسلک مىگوید: ایمان تصدیق رسول امت در تمام آن چیزى است که وحى بودن آن ضرورتا معلوم باشد. وى همچنین طور براى نفى دخالت عمل در ایمان، به چند دلیل تمسک مىکند و مىگوید: در آیه «ان الذین امنوا و عملوا الصالحات» (هود / 23)، اگر عمل جزء ایمان باشد، عطف عمل صالح بر ایمان تکرار مخلّ است. همچنین براساس آیه «الذین امنوا و لم یلبسوا ایمانهم بظلم» (انعام / 82)؛ یعنى آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند؛ چنان که عمل از ارکان ایمان باشد، با توجه به اینکه ظلم ترک طاعت و ارتکاب به گناه است، مفاد آیه این مىشود که آنان که ایمان آوردند، ایمان نیاوردند(3).
تفتازانى با دستهبندى جالبى، نظریه خود را این گونه اظهار مىدارد:(4) اولاً ایمان فعلى قلبى است، به دلیل آیات زیادى از جمله «اولئک کتب فى قلوبهم الایمان» (مجادله / 22)؛ یعنى خدا بر دلهاشان نور ایمان نگاشته است.
ثانیا این عمل قلبى تصدیق است، زیرا معناى لغوى ایمان غیر از تصدیق نیست، و تا دلیلى برخلاف نباشد، از معناى لغوى نمىتوان دست کشید. ثالثا عمل در معناى ایمان اشراب نشده است، والاّ آیات زیادى وجود دارد که پس از خطاب به مؤمنان، از آنها اعمالى نظیر صوم، قصاص یا ارث و نظایر آن درخواست شده است و اگر این افعال در معناى ایمان وارد بود، ذکر آنها لازم نبود.
بنابراین، رأى معروف اشاعره این است که ایمان از مقوله تصدیق است و معناى آن از عمل خالى است. این نظریه شبیه دیدگاه مرجئه و ابوحنیفه و ماتریدّیه در باب ایمان است.(5) معروف است که در این گونه مسائل، مرجئه بر اشاعره تأثیر مستقیم داشتهاند؛ آنان ایمان را تصدیق قلبى مىدانستند و عمل را از حقیقت ایمان بیرون و منفک ساخته، آن را به تأخیر انداختند (یکى از معانى ارجاء به تأخیرانداختن است)؛ البته اختلافات جزئى میان آنها وجود دارد، ولى در اصل ماهیت ایمان با یکدیگر اشتراک نظر دارند.
حال که روشن شد، مقوم اصلى ایمان تصدیق است، سؤال از ماهیت را به تصدیق منتقل کرده و مىپرسیم حقیقت رکن اصلى ایمان (تصدیق) چیست؟ معمولاً اشاعره در این نکته متفقاند که تصدیق ایمانى از تصدیق منطقى، معرفت، علم، کلام نفسانى و صورت ذهنى (به حسب اختلاف تعابیر اشاعره) جدا و مجزا است، زیرا اولاً در قرآن به آیاتى برمىخوریم که افرادى به انبیاء علم و معرفت دارند، ولى قرآن کریم آنها را کافر معرفى مىکند؛ «و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوّا» (نمل / 14)، یا اینکه مىفرماید: برخى کفار على رغم علمى که به قیامت، وحى و پیامبر دارند، آن را تکذیب کرده نسبت به آن کفر مىورزند.
ثانیا رستگارى از راه اختیار حاصل مىشود، پس ایمان که منشأ فلاح و نجات است، باید امرى اختیارى باشد. معرفت و علم عقلى، معمولاً به طور غیراختیارى حاصل مىشود؛ بنابراین ایمان غیر از تصدیق منطقى و معرفت است. ایمان نوعى پذیرش قلبى و باطنى است.
ثالثا ریشه لغوى ایمان نشان مىدهد که در ملاحظات عرفى، به صرف داشتن علم، پذیرفتن و گرویدن که معناى تصدیق است، ایمان گفته نمىشود؛ شاهد سخن آنکه کفر که مقابل ایمان است، صرف جهل نیست، کفر از سنخ تکذیب و انکار کردن است.
نتیجه آنکه حقیقت ایمان تصدیق است که در قلب جاى دارد و امرى کاملاً اختیارى و ارادى است. حقیقت ایمان تصدیق است که از سوى خدا واجب شده است؛ از این رو عمل به واجبات شرعى و ترک محرمات در ایمان مأخوذ نیست و به این جهت، میان ایمان و کفر منزل میانهاى وجود ندارد. اگر انسان پیامبر را تصدیق کند، گرچه مرتکب کبایر گردد، مؤمن است و اگر آنان را تصدیق نکند، گرچه از کبایر اجتناب ورزد، کافر است.
دیدگاه معتزله
مسئله ایمان و کفر از نظر معتزله، اهمیت خاصى دارد، زیرا با سه مسئله از مسائل پنجگانه که اصول اساسى این مکتب را تشکیل مىدهد، یعنى بحث «وعده و وعید» و «امر به معروف و نهى از منکر» و «منزله بین المنزلتین» در ارتباط است (دو اصل دیگر عبارتند از: توحید و عدل).
اهل اعتزال، بحث ایمان و کفر را تحت عنوان «اسما و اوصاف شرعى» مطرح مىکنند. آنها معتقدند(6) که اسما و اوصاف دو دستهاند: لغوى و شرعى. این دو نوع از جهاتى با یکدیگر اختلاف دارند: اول آنکه اسماى لغوى، اگر مطلق به کار روند، از نظر معنا قیدى نخواهند داشت، برخلاف اسماى شرعى که از اول مقیدند؛ مثلاً ایمان در لغت تصدیقى است که به هر چیز مىتواند تعلق گیرد، ولى مؤمن از نظر شرع، فقط کسى است که خدا و پیامبران را تصدیق کند.
دوم آنکه اسماى لغوى در حین تلبس صدق مىکنند؛ برخلاف اسماى شرعى؛ براى مثال ایمان پس از انقضاى حالت تصدیق هم به کار مىرود؛ خلاصه آنکه ایمان، کفر و فسق از اسماى شرعى هستند، با این تفاوت که ایمان اسم مدح، و کفر و فسق اسم ذم است؛ بنابراین، ریشهیابى لغوى براى کشف معانى آنها به کار نمىآید و مفید نخواهد بود.
از نظر مکتب اعتزال، عمل در معناى ایمان دخالت تام و تمام دارد؛ به گونهاى که تارک عمل از جرگه مؤمنان خارج است و فاسق خواهد شد. آنها بر این ادعا دلایلى ارائه مىکنند؛ مثلاً به آیه «ماکان الله لیضیع ایمانکم» (بقره/ 143)؛ یعنى خداوند اجر پایدارى شما به ایمان را تباه نگرداند، استشهاد کرده مىگویند: روایات متعددى وجود دارد که ایمانکم در این آیه را به معناى صلاتکم مىداند؛ پس در این آیه، عمل در معناى ایمان اخذ شده است. نمونه دیگر این آیه است: «انما المؤمنون الذین.... الذین یقیمون الصلوة و ممارزقناهم ینفقون». (انفال / 2 ـ 4). این آیه براین مسئله دلالت دارد که اعمال مثل اقامه نماز و انفاق در معناى ایمان وجود دارند؛ خلاصه آنکه انسان مؤمن کسى است که به تمام وظایف خود عمل کند و از جمله وظایف، تصدیق به وجود خدا و پیامبران است.
از نظر معتزله، عقل انسان، به تنهایى توان درک حسن و قبح اعمال را دارد و با این نیروى خدادادى مىتوان اصول واجبات و محرمات را شناخت و شارع فقط تفصیل احکام و تعبیرات را نشان مىدهد. ایمان وقتى حاصل است که انسان به عمل مىپردازد و در یک جمله، ایمان مؤمنانه زیستن است؛ از این رو مىتوان گفت که ایمان یک گزینش عملى است و به عقل عملى و حکمت عملى مربوط مىشود؛ نه عقل نظرى یا حکمت نظرى.
براساس اندیشه معتزله، اگر کسى پیامبران را تصدیق کند، ولى مرتکب گناهان کبیره شود، مؤمن نیست، بلکه در مرحلهاى میان ایمان و کفر یا «منزله بین المنزلتین» ایستاده است. به عقیده آنان، ایمان همچنین به مسئله امر به معروف و نهى از منکر گره خورده است و در این راه، حتى استفاده از شمشیر مجاز است. آنها معتقدند که جهت اجراى این حکم الهى، در صورت لزوم مىتوان از نیروى قهریه استفاده کرد، زیرا هدف ارسال رُسل تحقق ایمان، یعنى عمل به واجبات و ترک محرمات است. مؤمنان جهت اجرا و پیاده کردن چنین هدفى، باید ـ اگر لازم شد ـ دست به شمشیر ببرند؛ از این رو، آنها جهاد ابتدایى را مجاز مىدانستند و در این مسیر چنان با جسارت حرکت مىکردند که به تعقیب مخالفان اقدام کرده و درصدد بودند تا آیین معتزله را تنها آیین مجاز اسلامى اعلام کنند.
دیدگاه متفکران شیعه
شیخ مفید (336 / 413) در آثار مختلف خویش، «ایمان» را معادل «معرفت» معرفى کرده است؛ مثلاً در تصحیح «الاعتقاد» مىگوید: «هیچ عارف به خدا و رسولى کافر نیست و هیچ جاهل به خدا و رسولى مؤمن نیست. اگر جایى کفر کسى براساس اصولى که داریم، معلوم شد، خود این به ملازمه نشان مىدهد که او هرگز به خدا معرفت نداشته است؛ اگر چه به زبان به وجود او اعتراف کرده، این طور وانمود مىکرده که عارف به خدا و رسول او است».(7) او در دیگر نوشتههاى خود نیز همین موضع را دنبال مىکند.(8)
سید مرتضى (355 / 436) با تأیید سخن شیخ مفید، استدلالى بر آن اقامه کرد و معتقد شد(9) که ایمان چیزى جز تصدیق و معرفت نیست، زیرا معناى لغوى ایمان همین است و مادام که قرینهاى برخلاف نباشد، مىتوان آن را در استعمالهاى شرعى هم به کار برد.
شیخ طوسى (385 / 460) نیز ایمان را با معادل معرفت دانسته است. به عقیده(10) او اذعان نفسانى به آنچه خداوند اقرار به آنان را الزام کرده است و معرفت به خداوند ایمان است. همچنین دیگر علماى شیعى مانند شهید ثانى(11)، علامه مجلسى (12) و علامه حلّى(13)، همین دیدگاه را درباره ایمان برگزیدهاند.
ایمان به معناى معرفت، از سوى فلاسفه شیعه هم مورد قبول واقع شده است. صدرالمتألهین این است(14) که آیات بر این مسئله که محل ایمان قلب است، دلالت روشن دارند. همچنین در بسیارى از آیات، عمل صالح بر ایمان عطف شده است. اینها نشان مىدهد که عمل بیرون از متن ایمان است. از سوى دیگر ایمان امرى قلبى است و اکراه بردار نیست. پس عامل اراده و اختیار در آن مؤثر است. او مىافزاید که ایمان در لغت به معناى تصدیق است و تصدیق در ایمانى شایسته است که یقینى بوده، زوالناپذیر باشد.
ملاصدرا در نهایت ایمان را علم فلسفى به مبدأ و معاد مىداند؛ یعنى مؤمن کسى است که تمام عقاید او مطابق با واقع باشد و با تبیین دقیق فلسفى و عقلى همراهى کند.
کفر در دیدگاه متفکران شیعه، عبارت از چیزى است که موجب استحقاق عقاب دائمى و عظیم باشد. تعیین حد و حدود کفر از راه سمع معلوم مىشود.
با بررسى دلایل شرعى مىتوان به این نتیجه رسید که کفر، اخلال و کوتاهى در معرفت به خدا، توحید و رسالت پیامبر اسلام است؛ این کوتاهى چه به صورت جهل باشد و یا به علت وجود شبهات در ذهن، همه موجب کفر مىشوند؛ البته کفر در قرآن معانى دیگرى هم دارد؛ مثل کفر به معناى کفران نعمت و ترک شکر: «من شکر فانما یشکر لنفسه و من کفر... (نمل/ 40)؛ هر کس شکر نعمت حق کند، به نفع خویش شکر کرده است و کسى که ناسپاسى کند...»
یا به معناى ترک حج: «وللّه على الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر... (ال عمران / 97)؛ بر مردم است حج و زیارت آن خانه، هر کسى که توانایى دارد و هر که به سبب انکار حج کافر شد...».
حاصل آنکه کفر به معناى استحقاق عقاب، در صورتى متعین مىشود که انسان على رغم دسترسى آسان و راحت به معارف کوتاهى کند و در جهل و تردید باقى بماند. اگر در این جهت او مقصر نباشد، در این صورت، کفر او ظاهرى است و در آتش خلود نخواهد داشت.
نتیجه آنکه ایمان از نظر متفکران و اندیشمندان شیعه عبارت است از علم و معرفت به خدا و رسولش. معرفت در کلام غالب علما، به معناى معرفت فلسفى و عقلانى است که نفس را به سوى کمال نظرى سوق مىدهد. مؤمن کسى است که عقاید او مطابق واقع باشد و ایمان در صورتى کامل است که عقاید و معارف دینى تماماً منطبق بر واقع بوده، مشوب به شبهه و ابهام نباشد.
در این صورت ایمان، به حکمت نظرى و عقل نظرى مربوط است، نه عقل عملى. این نظر در باب ایمان، به معناى فلسفى شدن تدریجى کلام شیعى است. کلام پس از آنکه از سدههاى نخست گذشت، آهسته آهسته در فلسفه هضم شد و رنگ تعقل محض به خود گرفت؛ مسئله ایمان نیز از این قاعده مستثنى نبوده، کم کم ایمان کتاب و سنت صبغه فلسفى به خود گرفت.
ازدیاد و نقصان ایمان
دیدگاه اشاعره
دیدیم که اشعریون ایمان را به معناى تصدیق به خدا و رسل گرفتند. آنها از طرفى دیدند که صریح آیات و روایات بر زیادى و نقصان ایمان دلالت مىکند (مازادهم الا ایماناً و تسلیماً (احزاب / 22)؛ نیفزودایشان را جز ایمان و انقیاد). همچنین دلیل عقلى مىگوید که ایمان على (ع) را نمىتوان با ایمان یک فرد عادى یکسان و برابر دانست. از سوى دیگر، تصدیق امرى نیست که زیادت و نقص داشته باشد، تصدیق به چیزى، یا هست یا نیست، و امرش دائر مدار نفى و اثبات است و شامل طیفى از مراتب و درجات نمىشود.
براى حل این مشکل، راهحلهایى دست و پا کردند: ایجى و تفتازانى معتقد شدند(15) که در تصدیق دو نوع اختلاف مىتوان فرض کرد: یکى اینکه بگوییم، تصدیق از مقوله کیف نفسانى است و کیف نفسانى امرى قابل شدت و ضعف است. دیگر آنکه بگوییم، گاهى به طور تفصیلى هر چیزى را تصدیق مىکنیم و گاهى به اجمال، و هر چه از اجمال به تفصیل پیش رویم، کاملتر مىشود.
فخر رازى و غزالى به این عقیده رسیدند(16) که ایمان چیزى است که خواهش تصدیق و گرویدن به حق است، ولى کمال آن به اعمال جوانحى یا جوارحى است، و چون عمل به کلى از ایمان خارج است، مىتواند منشأ اختلاف مؤمنان باشد. پس اصل ایمان مراتبى ندارد؛ اختلاف در عمل است که از متن ایمان خارج است. در نهایت عده دیگرى از اشاعره قائل شدند که تصدیق چیزى نیست که هیچ احتمال خلاف در آن نباشد، بلکه مقول به تشکیک است. اطمینان و ظنّ غالب هم از مراتب تصدیق است؛ چنان که یقین مرتبه عالى تصدیق است. یقین شرط کمال ایمان است، نه حصول اصل آن. ایمان به اطمینان هم محقق مىشود. اشاعره با چنین تمهیداتى ضمن آنکه دست از تصدیق بودن ایمان برنداشتند، تصویرى از زیادى و نقصان ایمان ارائه دادند.
دیدگاه معتزله
دانشمندان این نحله، با اخذ عمل در اصل ایمان، به زعم خود توانستند به حل مشکل زیادتى و نقص ایمان فائق آیند و آن را یکى از امتیازات دیدگاه خود به شمار آوردند. آنها اذعان کردند(17) که از آنجا که ایمان طاعت و ترک گناه است، عمل و احکام دینى شدت و ضعفپذیر است؛ ضمناً آنها خود را با آیات قران هماهنگ ساختند.
البته در موافقت مفهوم عمل ایمانى با مسئله ازدیاد و نقصان جاى تأمل باقى است،؛ زیرا اعمال مطلوب در ایمان مشخص است. کاستن حتى یکى از آنها موجب نفى ایمان خواهد شد و افزون بر آن اعمال هم مطلوب نیست و چه بسا بدعت باشد.
س این راه حل چندان موفقیتآمیز نیست؛ گذشته از آنکه در آیات قرآن با مفهوم «ازدیاد» بر مىخوریم و ازدیاد ایمان از امور کیفى است و افزودن بر عمل از امور کمّى. همچنین از آیات و روایات، به وضوح بر مىآید که منزلگاه ایمان قلب است و اعمالى مثل اقامه نماز، ارث یا قصاص ارتباطى به قلب ندارند؛ به هر حال، معتزله با عمل گروى افراطى، جسارت را تا بدان حد رساندند که خود را تنها فرقه ناجیه اعلام کردندو شمشیر کشیدن به روى دیگران را مجاز دانستند.
دیدگاه اندیشمندان شیعه
از نظر علماى شیعه، اصل ایمان معرفت است؛ بنابراین، یا معرفت حاصل است که ایمان وجود دارد و یا نیست که از ایمان هم خبرى نخواهد بود؛ پس ایمان بدین معنا مىتواند قابل زیادى و نقصان باشد، ولى از طرفى، آیات قرآن در پیش رو است که به صراحت از زیادتى و نقص در ایمان و کفر سخن مىگوید. این است که متفکران شیعه ادعا کردند(18)، مراد از ازدیاد ایمان، افزون بر اصل ایمان نیست، بلکه ازدیاد کمال اضافى بر ایمان است؛ حقیقت ایمان تغییر نمىکند، بلکه اضافات خارج از ایمان، یعنى اعمال است که کمى و زیادى دارد؛ پس زیادى و نقصان از اصل ایمان به خارج آن منتقل شد.
آنها همچنین احتمال دیگرى را مطرح مىکنند(19) و آن اینکه چون ایمان یک اعتبار شرعى است و اساس آن اذعان و علم است، تحقق این امر در افراد متفاوت خواهد بود؛ پس اختلاف ایمان به حسب اختلاف خصوصیات و ویژگىهاى مومنان است؛ یکى یقین دارد و دیگرى اطمینان.
این دو راه حل در این جهت مشترکند که هر دو پذیرفتهاند؛ اگر ایمان به معناى پذیرفتن باشد، از آنجا که مراتب در اصل معرفت راه ندارد، زیادى و نقص در اصل ایمان قابل طرح نیست، بلکه به خارج مربوط است که یا به عمل و یا به خصوصیات افراد ارجاع داده مىشود؛ البته لازم به ذکر است که علماى شیعه، هر چند عمل را در متن ایمان داخل نکردهاند، ولى بر نقش آن در سعادت و رستگارى بشر تأکید بسیارى دارند.
اصول ایمان
«اصول ایمان» نزد متفکران شیعه، معارفى است که براى تحقق ایمان لازم است، معارفى که اگر از آنها کاسته شود، ایمان را مختل مىکند؛ معرفت به خدا و رسول(ص)، دو عنصر اصلى ایمان را تشکیل مىدهند. مراد از شناخت رسول(ص)، تصدیق وحى و کل ما جاء به النبى(ص) است. اینکه آیا تصدیق باید به طور تفصیلى باشد، یا شناخت اجمالى هم کافى است، محل اختلاف است؛(20) سید مرتضى اولى را برگزیده و شیخ طوسى بر دیدگاه دوم صحه گذارده است و تنها به معارف توحید، حکمت الهى، رسالت و امامت اکتفا مىکند.
اشاعره متعلق تصدیق را ضروریات دین مىدانند و فخر رازى، تصدیق به صفات بارى را از اصول ایمان نمىشمارد.(21) معتزله براساس نظرى که در باب ماهیت ایمان دارند، اعمال منظور نظر شارع را در تحقق ایمان لازم مىدانند.
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد.