تأملى کوتاه درباره رهیافت وجودى به دین نگرش تقلیلى به دین_(قسمت دوم)
آرشیو
چکیده
متن
قسمت دوم
5. عدم آفرینش گناه
بیشتر اشاعره عصمت را به خدا نسبت داده و معتقدند که در انسان معصوم هیچ فعل قبیح و گناهى را خدا خلق نمىکند با فرض این که در وى قدرت ارتکاب معصیت وجود دارد. این تعریف مطابق مبناى اشاعره در نفى فاعلیت انسان است.
تهانوى در این باره مىگوید:
«و هى عند الاشاعره ان لایخلق اللّه فى العبد ذنبا بناءا على ماذهبوا الیه من استناد الاشیاء کلها الى الفاعل المختار ابتداء».(1)
قاضى ایجى:
«و هى عندنا ان لایخلق اللّه فیهم ذنبا».(2)
روزبهان:
«ان یخلق اللّه فیهم ذنبا».(3)
تفتازانى از متکلمان ماتریدیه مىگوید:
«العصمه ان لایخلق اللّه تعالى الذنب فى العبد مع بقاء قدرته و اختیاره».(4)
تحلیل این دیدگاه در ضمن تحلیل دیدگاه بعدى خواهد آمد.
6. آفرینش طاعت صرف
تعریف پیشین تعریف سلبى عصمت بود، اما تعریف فوق تعریف ایجابى است. بعضى اشاعره بر این باورند که خداوند در انسان معصوم فقط قدرت طاعت را خلق مىکند، لذا آنان فاقد قدرت معصیت و عدم طاعت هستند.
تعریف ابوالحسن اشعرى بر آن تطبیق مىکند: «العصمه القدره على الطاعه و بعدم القدره على المعصیه».(5)
شهرستانى در تقریر مبناى ابوالحسن اشعرى بعد از توصیف طاعت به توفیق و معصیت به خذلان الهى مىگوید: «التوفیق عنده خلق القدره على الطاعه و الخذلان عنده خلق القدره على المعصیه».(6)
تفتازانى: «العصمه خلق قدره الطاعه».(7)
وى تعریف سلبى عصمت (ان لایخلق اللّه فى العبد الذنب) را به عنوان «قیل» یاد مىکند.
تهانوى دیدگاه فوق را به عنوان «قیل» در اشاعره یاد مىکند که حاکى از عدم اعتناء اکثریت اشاعره به آن است.
«و قیلالعصمه عندالاشاعره هى خلق قدرهالطاعه».(8)
تحلیل و بررسى
دو تعریف اخیر اشاعره تنها با مبانى خودشان سازگار است که هر نوع فعل انسان را فعل الهى و انسان را در ارتکاب فعل فاقد نقش و تأثیر مىدانند که ضعف آن در موضع خود روشن شده است.
اشکال دیگر آن که استناد افعال انسان به خداوند و نادیده انگاشتن تأثیر و نقش انسان در فعل خود، با معناى قدرت که در تعریف عصمت اخذ شده، منافات دارد، چرا که تفسیر عصمت به دورى از گناه با قید قدرت انجام آن، با تفسیر اشاعره از افعال انسان و نادیده انگاشتن نقش وى در فعل خویش متناقض است.
نکته سوم این که تعریف عصمت به آفرینش طاعت یا عدم خلق گناه توسط خداوند در انسان، موجب نادیده انگاشتن اختیار و نقش انسان معصوم در نیل به درجه عصمت مىشود و این نوع عصمت براى معصوم کمال نخواهد بود.
ارزیابى کلى دیدگاهها
تعاریف عصمت هر چند مختلف بود، اما به نظر مىرسد مىتوان آنها را به دو قسم کلى یعنى لطف و توفیق الهى و ملکه نفسانى یا عقلانى تقسیم کرد، قسم اول را اکثر متکلمان ذکر کردند و خواستند به نوعى به تفضلى بودن آن تأکید کنند، اما قسم دوم را فلاسفه و متکلمانى که مشرب فلسفى دارند، متذکر شدهاند که غرضشان تذکار این نکته است که مرحله مقدماتى عصمت به خود انسان معصوم و کوشش وى در تعالى نفس خویش و تکامل قواى عقلانى خود برمىگردد که رهاورد آن نیل به درجه عصمت با توفیق و لطف الهى است.
شیخ مفید به این نکته اذعان داشته است، چنان که عصمت را به غرق شدن انسانى تشبیه مىکند که با تمسک به ریسمان از مرگ نجات مىیابد، نجات شخص غریق نخست به تلاش وى در گرفتن ریسمان متوقف است. شخص معصوم نیز باید به لطف و توفیق الهى تمسک کرده و از این طریق از گرداب گناهان مصون بماند.
حاصل آن که مانع ارتکاب معصیت در معصومان در دیدگاه اکثر متکلمان لطف الهى و از منظر بعضى از متکلمان و فلاسفه، ملکه نفسانى و عقلانى است و لکن مىتوان هر دو را جمع کرد، چرا که اگر عاصم را ملکه هم تفسیر کنیم، هر چند در تحصیل آن تلاش خود معصوم دخیل است، اما این تلاش خود بدون توفیق و لطف الهى میسور نخواهد شد، به دیگر سخن، خداوند در حفظ عصمت معصومان نه مباشرتا بلکه از طریق اعطاى ملکه عقلانى افاضه نعمت نموده است. لذا برخى مانند فاضل مقداد هر دو مؤلفه یعنى ملکه و لطف را در تعریف عصمت گنجانیدهاند.(9)
نظریه مختار
در صفحات پیشین اشاره شد که نبوت و به تبع آن عصمت دو سویه دارد، سوى اول آن به استعداد و قابلیت خود نبى برمىگردد، سویه دوم آن لطف و فضل الهى است که شامل نبى مىشود، خداوند با علم ازلى خود عالم و آگاه بر استعدادها و قابلیت انسانها است و با این علم خود از میان انسانها پیامبرانى را برمىگزیند و آنان را مورد لطف و فضل بیشتر خود قرار مىدهد، نبوت و اعطاى مقام عصمت یکى از این تفضّلات است، اما عصمت مانند مقوله نبوت صرف تفضل و غیر اکتسابى نیست، بلکه نبى نفس خویش را بیش از نبوت مورد تهذیب و تعالى قرار مىدهد و با ممارست در آن که توأم با توجه الهى بوده است، به مقام نبوت نائل مىآید. در این مقام نیروى عصمت وى مضاف مىشود. نفس نبوى با علم و آگاهى که به مقام قدسى الوهى و همچنین آگاهى از عواقب و توالى سوء گناه دارد، با اختیار، نفس خود را از آلودگى به گناه حفظ مىکند، و در مسائلى که از قلمرو علم وى خارج است، مانند مقوله نسیان و خطا، مقام قدسى با راهکارهاى مختلف مثل تذکار و هشدار وى را از آن بازمىدارد.
حاصل آن که در تعریف عصمت باید دو سویه عصمت را ملحوظ کرد و این با تلفیق سه رهیافت نخستین (لطف، قوه عاقله، ملکه نفسانى) میسور مىگردد. پس عصمت مصونیت از گناه است که رهاورد قوه عاقله و ملکه نفسانى است که با لطف الهى توأم بوده است.
گفتار دوم: امکان عصمت و خاستگاه آن
در گفتار پیشین تعاریف و رهیافتهاى مختلف عصمت به تفصیل بیان شد، نکته مشترک آنها پذیرفتن مصونیت شخص معصوم از ارتکاب گناه و خطا در امر دین و سایر عرصههاست به تفصیلى که بیان شد.
لکن این جا سؤال اول متوجه امکان عصمت و مصونیت فوق براى انسان است؛ به این معنى که آیا انسانى که داراى نفس متعلق به ماده و غرایز مختلف حیوانى است و او را به سوى خطا و گناهان سوق مىدهد، امکان چنین عصمتى اصلاً وجود دارد؟
در پاسخ سؤال فوق بعضى محققان اهل سنت معاصر(10) و مستشرقان(11) با پیش کشیدن مسأله نفسانیت و غرایز حیوانى و اصل آزادى و اختیار انسان خواستند مسأله عصمت را ناسازگار با طبیعت و فطرت انسانى معرفى کنند و با انکار امکان عصمت، وقوع آن در انبیا را نیز حاشا کنند.
احمد امین از معاصران اشاعره در تحلیل و تقریر ناسازگارى عصمت با طبیعت انسان مىنویسد:
ایده عصمت با طبیعت انسان ناسازگار است، براى این که انسان داراى قواى شهوانى و نفسانى است، هم میل به انجام خوبى و هم میل به انجام بدى دارد. بر این اساس، طبیعت از آن متعارض با عصمت است. از این رو کمال و فضیلت آدمى به عصمت نیست، بلکه به انتخاب جانب خیر و پاکى در بیشتر مواقع در عین توانایى بر زشتىها است. حاصل آنکه، انسان موجودى است که داراى امیال و غرایز متضاد است و اگر امیال نفسانى و شهوانى انسان را نادیده بنگاریم، لازمهاش سلب انسانیت و تبدیل جوهره انسانى به جوهره دیگر است.(12)
تحلیل و بررسى
در تحلیل و نقد مخالفان امکان عصمت نکات ذیل قابل تأمل است.
1. عدم ملازمه غرایز با معصیت و خطا
ظواهر عبارات احمد امین نشان مىدهد که وى بین غرایز حیوانى و شهوانى و ارتکاب معصیت و خطا نوعى ملازمه آن هم ملازمه منطقى قایل شده است، در حالى که وى هیچ گونه دلیل و مدرکى براى مدعاى خود ارائه نمىدهد؛ بلکه دلیل عکس مدعاى وى را ثابت مىکند. چرا که معناى ملازمه آن است که انسان داراى غرایز حیوانى هیچ گونه مصونیتى از عدم ارتکاب گناه نداشته باشد، در حالى که واقعیت حاکى از نوعى مصونیت است که انسان وارسته با وجود غرایز و اختیار به سوى گناه نمىرود یا کمتر مىرود که این خود مصونیت و خلاف ادعاى ملازمه است. خود منکران امکان عصمت ناخواسته عصمت فى الجمله را پذیرفتند و تنها با عصمت مطلق مخالفت کردند و این با ادعاى عدم امکان عصمت در تعارض است، چرا که شخصى که مىتواند نود درصد گناهان را مرتکب نشود، در صورت عزم و دیگر مقدمات امکان عقلى پرهیز از همه گناهان است.
به دیگر سخن، مخالفان امکان عصمت بین علت و خاستگاهانگارى غرایز خلط کردند، غرایز حیوانى مىتواند خاستگاه و زمینهساز گناه باشد اما علت تامه گناه نیست؛ این نکته بر مخالفان امکان پوشیده مانده است.
2. وجود غرایز عقلانى
مخالفان عصمت، صرف وجود غرایز حیوانى را دلیل و علت عدم عصمت تفسیر کردند، در بالا بیان شد که اولاً غرایز خاستگاه و نه علتاند، و در صورت چشمپوشى از این اشکال، در نقد آن مىتوان به نیروى عقلانى اشاره کرد، که در برابر غرایز حیوانى، انسان قادر بر تحلیل عقلانى و سنجش منافع بلند مدت است که او را از ارتکاب معصیت باز مىدارد و به عصمت سوق مىدهد. پس علل ناسازگار با عصمت با علل و محرکات عصمت در تعارض و تکافى مىافتند و حداقل نتیجه آن ابطال عدم امکان عصمت است.
3. توفیق و لطف الهى
نکته آخر این که عصمت با ابعاد مختلف آن هر چند براى اذهان انسانهاى مبتلا به انواع آلودگىها بعید به نظر مىآید، لکن با توجه به این که انسانهاى معصوم انسانهاى برگزیدهاى هستند که همیشه مورد تفضل و لطف الهى قرار مىگیرند و در صورت امکان خطا، لطف الهى به طرق مختلف ـ که در صفحات بعد خواهد آمد ـ قرین حال آنان مىشود و آنان را از گناه و خطا حفظ مىکند. لذا مخالفان امکان عصمت در انکار خود، سویه دیگر عصمت یعنى توفیق و لطف الهى را نادیده انگاشتند. در این جا براى تبیین بیشتر چگونگى عصمت و امکان و وقوع آن به بررسى خاستگاه و علل عصمت مىپردازیم.
بررسى خاستگاه و علل عصمت
بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسى و علت یا عللى مرتکب معصیت نمىشوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟
سؤال فوق از سدههاى پیش مطرح بوده و متکلمان پاسخهاى متعددى دادهاند که اشاره مىشود:
1. مجموع علل چهارگانه
متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل چهارگانه ذیل مىدانند:(13)
1. وجود ملکه مانع معصیت و داعى عفت؛
2. علم و آگاهى از کیفر و محافظت گناه و منافع طاعت؛
3. تأکید علم توسط وحى و یا الهام؛
4. تهدیدهاى الهى براى استمرار عصمت و مؤاخذههاى دنیوى در ترک اولىها.
توضیح این که دو سبب اول مىتواند در مردم عادى ـ البته با تفاوت شدت و ضعف ـ تحقق یابد و در صورت قوت دو سبب فوق شخص واجد آن به مقدار زیاد متصف به عصمت خواهد شد. اما وحى و الهام به معناى خاص آن (وحى قلبى) و همچنین تهدیدهاى الهى عصمت را به کمال نهائى مىرساند، لکن آن با لطف و فضل الهى براى انسانهاى معدودى مانند انبیاء و امامان و امثال حضرت زهرا(س) و مریم شامل مىشود. توضیح بیشتر هر یک از علل فوق در ضمن دیدگاههاى بعدى خواهد آمد.
در تحلیل این دیدگاه به این نکته بسنده مىشود که آن با وجود دیدگاه جامعنگر در توجه به چهار علت، علل طبیعى و انسانى را نادیده انگاشته است که توضیح آن در نظریه آخر خواهد آمد.
2. شعور و آگاهى
از منظر برخى از اندیشوران(14) خاستگاه عصمت علم و آگاهى خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به این که ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعى خوبى براى انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئى را به همراه خواهد داشت، این علم داعى و موجب حصول مصونیت و عصمت مىشود.
علامه طباطبایى در تقریر آن یادآور مىشود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادى نیست، چرا که آن موجب عصمت غالبى و نه دایمى مىشود.
وى در توضیح مراد خود از علم اضافه مىکنند که حقیقت علم معصوم براى ما مجهول است:
«فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضه التى تقبل الاکتساب و التعلم ... لاذوق لنا فى هذا النحو من العلم و الشعور».(15)
علامه در ادامه تأکید مىکند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتى تطبیق مىکند که در آنها از اعطاى «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است.(16)
لکن به نظر مىرسد آن چه خداوند بر شخص معصوم عنایت مىکند و علامه نیز آن را مىپذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما این که آن اعطاى الهى چیست که موجب عصمت مىشود آن مىتواند ملکه وحى و تهدیدهاى الهى باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.
به عنوان تأیید مدعا مىتوان به نمونههایى از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهى از واقعیتها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) موجب تصدیق آن نشده است.
نکته آخر این که در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصارى علم در عصمت پیامبران، لازم مىآید که عبادت و تقواى آنان براى وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست.(17)
تقریر دیگر
برخى از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصى را نه شایسته معصومان دانستهاند و نه آن را کافى در عصمت، چرا که صرف علم همان طورى که گفته شد موجب مصونیت نمىشود، اما از آن جا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوى و عدم ارتکاب گناهان از سوى آنان صرفا بهدلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد، لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست چرا که آن به عبادت عبید یا تجار برمىگردد.(18)
اندیشوران فوق براى جبران این دو کاستى، به فربهتر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمى که موجب عصمت مىشود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهى معصومان از مقام الوهى و عظمت صفات کمالى است به گونهاى که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد مىکند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است.(19)
در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره مىشود که در این تقریر هر چند کاستى عدم شایستگى تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستى دوم یعنى عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند، لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنى وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه مىشود، اما بهصورت منطقى مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمىگردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقى است، چنان که در عشقهاى دنیوى نیز چنین است. پس براى اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهى توجه شود.
3. اراده و انتخاب
برخى از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانستهاند،(20) به دیگر سخن، برخى از انسانها از قدرت تصمیمگیرى و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضى دیگر که انسانهاى سست و مردّد و وسواس در تصمیمگیرى هستند، پیامبران از نوع انسانهایى هستند که علاوه بر علم و آگاهى از عواقب امور و صفات کمال الهى، داراى قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل مىآیند. ما در تجربه زندگانى با هر دو نوع از انسانها مواجه هستیم، چه بسا انسانى با مصرف سیگارى مثلاً به مدت طولانى با یک اراده قوى، به ترک آن رومىآورد و در مقابل آن، انسانهاى ضعیفالاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض مىکنند.
در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشنتر مىشود و شبهه نمىشود که چرا انسانها از حیث عصمت مختلف و مشکک است. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخى انسانهاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمىگردد و اگر به حالات روانى و نفسانى اشاره شود که بعضى انسانها تکوینا و به صورت ژنتیکى قوى الاراده هستند، این پاسخ را واقعیتهاى خارجى هر چند فى الجمله تأیید مىکند اما آن نمىتواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید براى اثبات ملازمه لطف و فضل الهى را بر آن ضمیمه کرد.
تقریر دیگر (علم و اراده)
برخى دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر مىکنند و متذکر مىشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهى در عصمت مؤثر نیست، چرا که ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایى را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند:
این افراد [معصومان] هم از نظر شناخت، چنان قوى هستند که زشتى هر کار بدى را مىبینند ... و هم از نظر اراده، چنان قدرتى دارند که محکوم جاذبههاى شیطانى و خلاف حق واقع نمىشوند.(21)
در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه «اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهى تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکى است. اشکالاتى که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح مىشود که توضیحش گذشت.
4. روح القدس
برخى از عالمان، مبدأ عصمت معصومان را «روح» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضى آیات از اعطاى آن به پیامبران و امامان سخن رفته است. مانند آیه ذیل:
«وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ...».(22)
آیه فوق از اعطاى «روح» ـ که از امر الهى است ـ به پیامبر خبر مىدهد که نتیجه آن علم پیامبر به حقیقت کتاب و ایمان است.
در تفسیر و تبیین «روح» روایات مختلفى وارد شده است که از حوصله این مقال خارج است،(23) اما آنها در این نکته اشتراک دارند که پیامبر توسط این روح امداد مىشود و به نوعى از عصمت و مصونیت برخوردار مىشود. مثل روایت ذیل:
«و یخبره و یسدّده و هو مع الائمه من بعده».(24)
حاصل این دیدگاه این است که خاستگاه اصلى عصمت «روح القدس» است که موجب عصمت پیامبران مىگردد. ضعف این دیدگاه آن است که تنها عصمت را در خاستگاه بیرونى یعنى امداد الهى جستجو مىکرد و از عوامل انسانى و طبیعى غافل بود که در دیدگاه بعد اشاره مىشود.
تعریف لغوى
عصمت در لغت از ماده «عصم» مشتق شده و به معناى منع و نگهداشتن است. این جا به سه نظر اهل لغت اشاره مىشود:
ابن فارس: «عصم اصل واحد صحیح یدل على امساک و منع و ملازمه».(25)
زجاج: ابنمنظور از زجاج نقل مىکند که: «اصل العصمه الحبل و کل ماامسک شیئا فقد عصمه».(26)
راغب: «العصم الامساک و الاعتصام الاستمساک».(27)
معناى فوق یعنى استعمال عصمت با واژگان مانند «عاصم»، «اعتصام» در معناى نگهدارى و منع در قرآن و روایات به صورت متعدد بکار رفته است. در قرآن حدودا سیزده مرتبه استعمال شده است مانند: «لاعاصم الیوم من امر اللّه».(28)
معناى لغوى و اصطلاحى عصمت در روایات به صورت متکثر استعمال شده است که اشاره خواهد شد. بعد از تعریف لغوى عصمت، باید حقیقت عصمت و گوهر آن روشن شود که چگونه انسانى به عنوان یک استثناء نه قاعده از آلودگى به گناه و حتى خطا مصونیت پیدا مىکند؟ آیا مصونیت فوق اختیارى و اکتسابى است یا صرف لطف و نیروى الوهى است؟
اندیشوران اسلامى در پاسخ سؤال فوق رهیافتهاى مختلفى عرضه داشتند که اشاره مىشود.
گفتار اول: رهیافتهاى مختلف
تعاریف و رهیافتهاى مختلفى به عصمت از سوى متکلمان اسلامى عرضه شده است که در این جا به گزارش و تحلیل مهمترین آنها مىپردازیم:
1. لطف الهى
معروفترین تعریف عصمت تفسیر آن به «لطف الهى» است که خداوند آن را براى بعضى انسانها اعطا مىفرماید که در پرتو آن دارنده عصمت از ارتکاب گناه و ترک طاعت مصونیت پیدا مىکند، در عین حالى که قادر بر انجام آن است.
نیل به مقام عصمت با لطف الهى با امور چهارگانه ذیل میسر مىشود:(29)
1. در نفس معصوم ملکهاى که مانع معصیت و داعى بر عفت است، به وجود مىآید.
2. علم و آگاهى معصوم از کیفر گناه و منافع اطاعت.
3. این علم و آگاهى با وحى و یا حداقل الهام تأکید و تثبیت مىشود.
4. خداوند براى استمرار قوه عصمت، تهدیدها و چه بسا مؤاخذههایى در دنیا براى تارکان اولى ملحوظ مىدارد.
توضیح بیشتر هر کدام از این عناصر چهارگانه در ضمن رهیافت بعدى و همچنین در بحث خاستگاه عصمت خواهد آمد.
در این جا به این نکته اشاره مىشود که انسان معصوم استعداد و شایستگى تقرب به مقام الهى و دورى و مصونیت از گناه را دارد و این استعداد خود را با اعمال و نیروى اراده خود تقویت و بیشتر مىکند، با این وجود براى عصمت کامل، نیازمند عنایت و توجه خاص الهى است و خداوند از راهکارهاى مختلف مانند الهام، وحى، تقویت نفس قدسى نبوى، فرشته «روحالقدس»، انسان معصوم را یارى و مدد مىرساند و اگر این لطف الهى نبود امکان صدور گناه وجود داشت. مثال آن جریان زلیخا و حضرت یوسف است که صریح آیه ذیل مىگوید زلیخا قصد یوسف کرد، اما یوسف نیز اگر برهان و راهنمائى خداوند را مشاهده نمىکرد، قصد زلیخا را کرده بود. ذیل آیه تأکید دارد این لطف الهى به دلیل آن است که یوسف قبلاً از بندگان مخلص و پاک الهى بود و شایستگى این عنایت خاص را دارا بود.
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ ... إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُـخْلَصِینَ».(30)
اکثر متکلمان عصمت را به لطف تفسیر مىکنند که در پرتو آن وقوع معصیت و ترک اطاعت ممتنع مىشود، در عین حالى که دارنده آن قادر بر معصیت و ترک اطاعت است. تعریف فوق تعریف معروف اندیشوران اسلامى است که اشاره مىشود.
امامیه
اکثر متکلمان امامیه تعریف مزبور را در کتب خود پذیرفتند.
ابن نوبخت:
«العصمه لطف یمنع من اختص به من الخطا و لایمنعه على وجه القهر».(31)
محقق طوسى:
«ان اللّه تعالى فى حق صاحبها لطفا لایکون له مع ذلک داع الى ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته على ذلک».(32)
شیخ مفید:
«العصمه لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعه مع قدرته علیهما».(33)
همو در جاى دیگر با تعریف عصمت به لطف و توفیق تأکید مىکند که آن تفضل الهى است که موجب جبر نمىشود.(34)
علامه حلى:
«العصمه لطف خفى یفعل اللّه تعالى بالمکلف بحیث لایکون له داع الى ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته على ذلک».(35)
محقق لاهیجى:
«عصمت لطفى است که خداى تعالى مخصوص داشته به جماعتى ...».(36)
فاضل مقداد:
«الحق ان العصمه عباره عن لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث لایکون له داع الى ترک الطاعه و لا الى فعل المعصیه مع قدرته على ذلک».(37)
سید حیدر آملى دیدگاه عالمان متقدم شیعه را چنین گزارش مىکند:
«العصمه من اللّه هى التوفیق الذى یسلم به الانسان فیمایکره اذا اتى الطاعه».(38)
اشاعره
مکتب اشعرى از آن جا که هر نوع فعل و فاعلیت انسان در اعمال خویش را به خداوند نسبت مىدهد و در حقیقت فاعل حقیقى را نه انسان بلکه خداوند توصیف مىکند، بر اساس این مبنا، عصمت انبیا را نمىتواند به خود پیامبران نسبت دهد، بلکه آن را فعل و در نهایت فضل و توفیق الهى توصیف مىکنند که خداوند آن را به بعضى از بندگان خویش اعطا مىکند. با نگاهى به تعاریف اشاعره متوجه این نکته مىشویم که اکثر آنان برخلاف امامیه و معتزله، قید لطف را در تعریف عصمت نیاوردهاند.
تهانوى در گزارش موضع اشاعره به این نکته اشاره داشته است که در ذیل رهیافت پنجم خواهد آمد. همو تعریف عصمت به لطف را به عنوان تعریف سوم بعد از نقل تعریف عدم خلق گناه و خلق طاعت ذکر مىکند:
«و یجىء فى لفظ اللطف ایضا».(39)
ابنرشد عصمت را به امر الهى خارج از طبیعت انسان تعبیر مىکند که نوعى اشاره به لطف است. «امر الهى خارج عن طبیعه الانسان».(40)
شهرستانى در تقریر دیدگاه ابوالحسن اشعرى اطاعت از اوامر الهى را توفیق و مقابل آن یعنى انجام معصیت را خذلان توصیف مىکند.
«والایمان و الطاعه بتوفیق اللّه و الکفر و المعصیه بخذلانه».(41)
با این وجود بعضى مانند بیاضى به تعریف عصمت به لطف اهتمام ورزیدهاند:
«هو لطف یفعله اللّه تعالى بهم لایختارون معه فعل المعصیه و ترک الطاعه مع قدرتهم».(42)
ادامه دارد
پى نوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
2. شرح المواقف، ج 4، ص 280.
3. دلائل الصدق، ج 1، ص 602.
4. شرح العقائد النسفیه، ص 185.
5. نقل از فخر رازى، المحصل، ص 365 (تلخیص المحصل).
6. الملل و النحل، ج 1، ص 102.
7. شرح المقاصد، ج 4، ص 312.
8. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
9. «ملکه نفسانیه لطفیه یفعله اللّه بحیث لایختار معه ترک طاعه و لافعل معصیه مع قدرته عن ذلک»، (باب حادى عشر، ص 62).
10. ر.ک: احمد امین، ضحى الاسلام، ج 3، ص 229 و 230؛ حسن حنفى، من العقیده الى الثوره، ج 4، ص 211.
11. ر.ک: دوایت م رونلدسن، عقیده الشیعه، ص 329.
12. ضحىالاسلام، ج 3، ص 229 و 230.
13. ر.ک: تلخیص المحصل، ص 369، کشف المراد، ص 365، شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 7، ص 8؛ مناهجالیقین فى اصول الدین، ص 279.
14. ر.ک: مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص 174؛ محمدحسین حسینى طهرانى، امامشناسى، ج 1، ص 80؛ جعفر سبحانى، الالهیات، ج 3، ص 159؛ محمدهادى معرفت، تنزیه انبیاء، ص 19.
15. المیزان، ج 5، ص 79 و نیز: ج 2، ص 138؛ ج 11، ص 162.
16. همان، ج 5، ص 80.
17. «التحقیق یقتضى ان لاتکون العصمه لاجل الطمع فى السعاده و الخوف من المعصیه لان ذلک یقتضى ان لاتکون العصمه مقتضى طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف»، (تلخیص المحصل، ص 369).
18. روایت ذیل حضرت على ناظر به آن است: «ان قوما عبدوا اللّه رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوااللّه رهبه فتلک عبادهالعبید و ان قوما عبدوااللّه شکرا فتلک عبادهالاحرار»، (نهجالبلاغه، حکمت شماره 229).
19. جعفر سبحانى، الالهیات، ج 3، ص 162.
20. ر.ک: محمد رىشهرى، فلسفه وحى و نبوت، ص 218.
21. مصباح یزدى، راهنماشناسى، ص 119 و نیز: جعفر مرتضى العاملى، الصحیح من سیرهالنبى الاعظم، ج 3، ص 297.
22. شورى: 52.
23. یک دیدگاه حقیقت «روح» القاء شده به پیامبر را خارج از ذات پیامبر تفسیر مىکند. (ر.ک: المیزان، ج 13، ص 195؛ ج 19، ص 197؛ ج 20، ص 173) دیدگاه دوم آن را شأن و مرتبهاى از نفس کامل پیامبر توصیف مىکند. (ر.ک: تعلیقات ملاصالح مازندرانى بر اصول کافى، ج 5، ص 65 و 66؛ مرآه العقول، ج 3، ص 166).
24. الکافى، کتاب الحجه، باب الروح، حدیث اول، ص 273.
25. معجم مقاییس اللغه ، ج 4، ص 331.
26. لسانالعرب، ج 12، ص 405.
27. المفردات، ص 336 و 337.
28. هود (11): 11.
29. ر.ک: کشفالمراد، ص 365، تلخیص المحصل، ص 369؛ ارشاد الطالبین، ص 301.
30. یوسف: 24.
31. انوار الملکوت، ص 195.
32. تلخیص المحصل، ص 369. توضیح این که وى عصمت را بر مشرب حکما نیز تعریف کرده است که اشاره خواهد شد.
33. الثکت الأعتقادیه، ص 37.
34. «العصمه من اللّه تعالى لحججه هى التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بهما عن الذنوب فى دین اللّه تعالى و العصمه تفضل من اللّه تعالى على من علم انه یتمسک بعصمته و الاعتصام فعل المعتصم و لیست العصمه مانعه من القدره على القبیح و لامضطره للمعصوم الى الحسن و لاملجئه له الیه»، (اوائلالمقالات، ص 150 و ص 214 چاپ تبریز).
35. باب حادى عشر، ص 62؛ مناهج الیقین فى اصول الدین، ص 278.
36. سرمایه ایمان، ص 90.
37. ارشاد الطالبین، ص 301 و 302.
38. جامعالاسرار و منبع الانوار، ص 242.
39. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
40. تهافت التهافت، ص 354.
41. ملل و نحل، ج 1، ص 102.
5. عدم آفرینش گناه
بیشتر اشاعره عصمت را به خدا نسبت داده و معتقدند که در انسان معصوم هیچ فعل قبیح و گناهى را خدا خلق نمىکند با فرض این که در وى قدرت ارتکاب معصیت وجود دارد. این تعریف مطابق مبناى اشاعره در نفى فاعلیت انسان است.
تهانوى در این باره مىگوید:
«و هى عند الاشاعره ان لایخلق اللّه فى العبد ذنبا بناءا على ماذهبوا الیه من استناد الاشیاء کلها الى الفاعل المختار ابتداء».(1)
قاضى ایجى:
«و هى عندنا ان لایخلق اللّه فیهم ذنبا».(2)
روزبهان:
«ان یخلق اللّه فیهم ذنبا».(3)
تفتازانى از متکلمان ماتریدیه مىگوید:
«العصمه ان لایخلق اللّه تعالى الذنب فى العبد مع بقاء قدرته و اختیاره».(4)
تحلیل این دیدگاه در ضمن تحلیل دیدگاه بعدى خواهد آمد.
6. آفرینش طاعت صرف
تعریف پیشین تعریف سلبى عصمت بود، اما تعریف فوق تعریف ایجابى است. بعضى اشاعره بر این باورند که خداوند در انسان معصوم فقط قدرت طاعت را خلق مىکند، لذا آنان فاقد قدرت معصیت و عدم طاعت هستند.
تعریف ابوالحسن اشعرى بر آن تطبیق مىکند: «العصمه القدره على الطاعه و بعدم القدره على المعصیه».(5)
شهرستانى در تقریر مبناى ابوالحسن اشعرى بعد از توصیف طاعت به توفیق و معصیت به خذلان الهى مىگوید: «التوفیق عنده خلق القدره على الطاعه و الخذلان عنده خلق القدره على المعصیه».(6)
تفتازانى: «العصمه خلق قدره الطاعه».(7)
وى تعریف سلبى عصمت (ان لایخلق اللّه فى العبد الذنب) را به عنوان «قیل» یاد مىکند.
تهانوى دیدگاه فوق را به عنوان «قیل» در اشاعره یاد مىکند که حاکى از عدم اعتناء اکثریت اشاعره به آن است.
«و قیلالعصمه عندالاشاعره هى خلق قدرهالطاعه».(8)
تحلیل و بررسى
دو تعریف اخیر اشاعره تنها با مبانى خودشان سازگار است که هر نوع فعل انسان را فعل الهى و انسان را در ارتکاب فعل فاقد نقش و تأثیر مىدانند که ضعف آن در موضع خود روشن شده است.
اشکال دیگر آن که استناد افعال انسان به خداوند و نادیده انگاشتن تأثیر و نقش انسان در فعل خود، با معناى قدرت که در تعریف عصمت اخذ شده، منافات دارد، چرا که تفسیر عصمت به دورى از گناه با قید قدرت انجام آن، با تفسیر اشاعره از افعال انسان و نادیده انگاشتن نقش وى در فعل خویش متناقض است.
نکته سوم این که تعریف عصمت به آفرینش طاعت یا عدم خلق گناه توسط خداوند در انسان، موجب نادیده انگاشتن اختیار و نقش انسان معصوم در نیل به درجه عصمت مىشود و این نوع عصمت براى معصوم کمال نخواهد بود.
ارزیابى کلى دیدگاهها
تعاریف عصمت هر چند مختلف بود، اما به نظر مىرسد مىتوان آنها را به دو قسم کلى یعنى لطف و توفیق الهى و ملکه نفسانى یا عقلانى تقسیم کرد، قسم اول را اکثر متکلمان ذکر کردند و خواستند به نوعى به تفضلى بودن آن تأکید کنند، اما قسم دوم را فلاسفه و متکلمانى که مشرب فلسفى دارند، متذکر شدهاند که غرضشان تذکار این نکته است که مرحله مقدماتى عصمت به خود انسان معصوم و کوشش وى در تعالى نفس خویش و تکامل قواى عقلانى خود برمىگردد که رهاورد آن نیل به درجه عصمت با توفیق و لطف الهى است.
شیخ مفید به این نکته اذعان داشته است، چنان که عصمت را به غرق شدن انسانى تشبیه مىکند که با تمسک به ریسمان از مرگ نجات مىیابد، نجات شخص غریق نخست به تلاش وى در گرفتن ریسمان متوقف است. شخص معصوم نیز باید به لطف و توفیق الهى تمسک کرده و از این طریق از گرداب گناهان مصون بماند.
حاصل آن که مانع ارتکاب معصیت در معصومان در دیدگاه اکثر متکلمان لطف الهى و از منظر بعضى از متکلمان و فلاسفه، ملکه نفسانى و عقلانى است و لکن مىتوان هر دو را جمع کرد، چرا که اگر عاصم را ملکه هم تفسیر کنیم، هر چند در تحصیل آن تلاش خود معصوم دخیل است، اما این تلاش خود بدون توفیق و لطف الهى میسور نخواهد شد، به دیگر سخن، خداوند در حفظ عصمت معصومان نه مباشرتا بلکه از طریق اعطاى ملکه عقلانى افاضه نعمت نموده است. لذا برخى مانند فاضل مقداد هر دو مؤلفه یعنى ملکه و لطف را در تعریف عصمت گنجانیدهاند.(9)
نظریه مختار
در صفحات پیشین اشاره شد که نبوت و به تبع آن عصمت دو سویه دارد، سوى اول آن به استعداد و قابلیت خود نبى برمىگردد، سویه دوم آن لطف و فضل الهى است که شامل نبى مىشود، خداوند با علم ازلى خود عالم و آگاه بر استعدادها و قابلیت انسانها است و با این علم خود از میان انسانها پیامبرانى را برمىگزیند و آنان را مورد لطف و فضل بیشتر خود قرار مىدهد، نبوت و اعطاى مقام عصمت یکى از این تفضّلات است، اما عصمت مانند مقوله نبوت صرف تفضل و غیر اکتسابى نیست، بلکه نبى نفس خویش را بیش از نبوت مورد تهذیب و تعالى قرار مىدهد و با ممارست در آن که توأم با توجه الهى بوده است، به مقام نبوت نائل مىآید. در این مقام نیروى عصمت وى مضاف مىشود. نفس نبوى با علم و آگاهى که به مقام قدسى الوهى و همچنین آگاهى از عواقب و توالى سوء گناه دارد، با اختیار، نفس خود را از آلودگى به گناه حفظ مىکند، و در مسائلى که از قلمرو علم وى خارج است، مانند مقوله نسیان و خطا، مقام قدسى با راهکارهاى مختلف مثل تذکار و هشدار وى را از آن بازمىدارد.
حاصل آن که در تعریف عصمت باید دو سویه عصمت را ملحوظ کرد و این با تلفیق سه رهیافت نخستین (لطف، قوه عاقله، ملکه نفسانى) میسور مىگردد. پس عصمت مصونیت از گناه است که رهاورد قوه عاقله و ملکه نفسانى است که با لطف الهى توأم بوده است.
گفتار دوم: امکان عصمت و خاستگاه آن
در گفتار پیشین تعاریف و رهیافتهاى مختلف عصمت به تفصیل بیان شد، نکته مشترک آنها پذیرفتن مصونیت شخص معصوم از ارتکاب گناه و خطا در امر دین و سایر عرصههاست به تفصیلى که بیان شد.
لکن این جا سؤال اول متوجه امکان عصمت و مصونیت فوق براى انسان است؛ به این معنى که آیا انسانى که داراى نفس متعلق به ماده و غرایز مختلف حیوانى است و او را به سوى خطا و گناهان سوق مىدهد، امکان چنین عصمتى اصلاً وجود دارد؟
در پاسخ سؤال فوق بعضى محققان اهل سنت معاصر(10) و مستشرقان(11) با پیش کشیدن مسأله نفسانیت و غرایز حیوانى و اصل آزادى و اختیار انسان خواستند مسأله عصمت را ناسازگار با طبیعت و فطرت انسانى معرفى کنند و با انکار امکان عصمت، وقوع آن در انبیا را نیز حاشا کنند.
احمد امین از معاصران اشاعره در تحلیل و تقریر ناسازگارى عصمت با طبیعت انسان مىنویسد:
ایده عصمت با طبیعت انسان ناسازگار است، براى این که انسان داراى قواى شهوانى و نفسانى است، هم میل به انجام خوبى و هم میل به انجام بدى دارد. بر این اساس، طبیعت از آن متعارض با عصمت است. از این رو کمال و فضیلت آدمى به عصمت نیست، بلکه به انتخاب جانب خیر و پاکى در بیشتر مواقع در عین توانایى بر زشتىها است. حاصل آنکه، انسان موجودى است که داراى امیال و غرایز متضاد است و اگر امیال نفسانى و شهوانى انسان را نادیده بنگاریم، لازمهاش سلب انسانیت و تبدیل جوهره انسانى به جوهره دیگر است.(12)
تحلیل و بررسى
در تحلیل و نقد مخالفان امکان عصمت نکات ذیل قابل تأمل است.
1. عدم ملازمه غرایز با معصیت و خطا
ظواهر عبارات احمد امین نشان مىدهد که وى بین غرایز حیوانى و شهوانى و ارتکاب معصیت و خطا نوعى ملازمه آن هم ملازمه منطقى قایل شده است، در حالى که وى هیچ گونه دلیل و مدرکى براى مدعاى خود ارائه نمىدهد؛ بلکه دلیل عکس مدعاى وى را ثابت مىکند. چرا که معناى ملازمه آن است که انسان داراى غرایز حیوانى هیچ گونه مصونیتى از عدم ارتکاب گناه نداشته باشد، در حالى که واقعیت حاکى از نوعى مصونیت است که انسان وارسته با وجود غرایز و اختیار به سوى گناه نمىرود یا کمتر مىرود که این خود مصونیت و خلاف ادعاى ملازمه است. خود منکران امکان عصمت ناخواسته عصمت فى الجمله را پذیرفتند و تنها با عصمت مطلق مخالفت کردند و این با ادعاى عدم امکان عصمت در تعارض است، چرا که شخصى که مىتواند نود درصد گناهان را مرتکب نشود، در صورت عزم و دیگر مقدمات امکان عقلى پرهیز از همه گناهان است.
به دیگر سخن، مخالفان امکان عصمت بین علت و خاستگاهانگارى غرایز خلط کردند، غرایز حیوانى مىتواند خاستگاه و زمینهساز گناه باشد اما علت تامه گناه نیست؛ این نکته بر مخالفان امکان پوشیده مانده است.
2. وجود غرایز عقلانى
مخالفان عصمت، صرف وجود غرایز حیوانى را دلیل و علت عدم عصمت تفسیر کردند، در بالا بیان شد که اولاً غرایز خاستگاه و نه علتاند، و در صورت چشمپوشى از این اشکال، در نقد آن مىتوان به نیروى عقلانى اشاره کرد، که در برابر غرایز حیوانى، انسان قادر بر تحلیل عقلانى و سنجش منافع بلند مدت است که او را از ارتکاب معصیت باز مىدارد و به عصمت سوق مىدهد. پس علل ناسازگار با عصمت با علل و محرکات عصمت در تعارض و تکافى مىافتند و حداقل نتیجه آن ابطال عدم امکان عصمت است.
3. توفیق و لطف الهى
نکته آخر این که عصمت با ابعاد مختلف آن هر چند براى اذهان انسانهاى مبتلا به انواع آلودگىها بعید به نظر مىآید، لکن با توجه به این که انسانهاى معصوم انسانهاى برگزیدهاى هستند که همیشه مورد تفضل و لطف الهى قرار مىگیرند و در صورت امکان خطا، لطف الهى به طرق مختلف ـ که در صفحات بعد خواهد آمد ـ قرین حال آنان مىشود و آنان را از گناه و خطا حفظ مىکند. لذا مخالفان امکان عصمت در انکار خود، سویه دیگر عصمت یعنى توفیق و لطف الهى را نادیده انگاشتند. در این جا براى تبیین بیشتر چگونگى عصمت و امکان و وقوع آن به بررسى خاستگاه و علل عصمت مىپردازیم.
بررسى خاستگاه و علل عصمت
بعد از تبیین مفهوم و امکان عصمت، این سؤال مطرح است که معصومان بر چه اساسى و علت یا عللى مرتکب معصیت نمىشوند؟ عامل یا عوامل بازدارنده معصومان از دامن گناه چیست؟
سؤال فوق از سدههاى پیش مطرح بوده و متکلمان پاسخهاى متعددى دادهاند که اشاره مىشود:
1. مجموع علل چهارگانه
متکلمان متقدم نیل به مقام عصمت را مرهون عوامل چهارگانه ذیل مىدانند:(13)
1. وجود ملکه مانع معصیت و داعى عفت؛
2. علم و آگاهى از کیفر و محافظت گناه و منافع طاعت؛
3. تأکید علم توسط وحى و یا الهام؛
4. تهدیدهاى الهى براى استمرار عصمت و مؤاخذههاى دنیوى در ترک اولىها.
توضیح این که دو سبب اول مىتواند در مردم عادى ـ البته با تفاوت شدت و ضعف ـ تحقق یابد و در صورت قوت دو سبب فوق شخص واجد آن به مقدار زیاد متصف به عصمت خواهد شد. اما وحى و الهام به معناى خاص آن (وحى قلبى) و همچنین تهدیدهاى الهى عصمت را به کمال نهائى مىرساند، لکن آن با لطف و فضل الهى براى انسانهاى معدودى مانند انبیاء و امامان و امثال حضرت زهرا(س) و مریم شامل مىشود. توضیح بیشتر هر یک از علل فوق در ضمن دیدگاههاى بعدى خواهد آمد.
در تحلیل این دیدگاه به این نکته بسنده مىشود که آن با وجود دیدگاه جامعنگر در توجه به چهار علت، علل طبیعى و انسانى را نادیده انگاشته است که توضیح آن در نظریه آخر خواهد آمد.
2. شعور و آگاهى
از منظر برخى از اندیشوران(14) خاستگاه عصمت علم و آگاهى خاص معصومان از نتایج و عواقب افعال زیبا و زشت است، علم به این که ارتکاب عمل زیبا و نیکو نتیجه قطعى خوبى براى انسان و ارتکاب گناه و معصیت نتیجه دردناک و سوئى را به همراه خواهد داشت، این علم داعى و موجب حصول مصونیت و عصمت مىشود.
علامه طباطبایى در تقریر آن یادآور مىشود که مقصود از علم و شعور شخص معصوم، علم عادى نیست، چرا که آن موجب عصمت غالبى و نه دایمى مىشود.
وى در توضیح مراد خود از علم اضافه مىکنند که حقیقت علم معصوم براى ما مجهول است:
«فهذا العلم من غیر سنخ سائر العلوم و الادراکات المتعارضه التى تقبل الاکتساب و التعلم ... لاذوق لنا فى هذا النحو من العلم و الشعور».(15)
علامه در ادامه تأکید مىکند که عاصم همان علم ناشناخته معصوم است و آن را بر آیات و روایاتى تطبیق مىکند که در آنها از اعطاى «روح» و «روح القدس» بر معصوم سخن رفته است.(16)
لکن به نظر مىرسد آن چه خداوند بر شخص معصوم عنایت مىکند و علامه نیز آن را مىپذیرد، فراتر از علم ولو علم خاص است، علم تنها مانند آئینه شأن ارائه و کاشفیت دارد. اما این که آن اعطاى الهى چیست که موجب عصمت مىشود آن مىتواند ملکه وحى و تهدیدهاى الهى باشد که در نظریه پیشین اشاره شد.
به عنوان تأیید مدعا مىتوان به نمونههایى از قرآن اشاره کرد که با وجود علم و آگاهى از واقعیتها تسلیم و منقاد آنها نشدند، مانند بلعم باعورا، فرعون و شناخت اهل کتاب که علم آنان به خداوند و نبوت پیامبر اسلام(ص) موجب تصدیق آن نشده است.
نکته آخر این که در صورت پذیرفتن نقش و تأثیر انحصارى علم در عصمت پیامبران، لازم مىآید که عبادت و تقواى آنان براى وصول به ثواب یا برحذر ماندن از عقاب باشد که آن در شأن معصومان نیست.(17)
تقریر دیگر
برخى از اندیشوران تفسیر عصمت به صرف علم به عواقب و نتایج گناهان و معاصى را نه شایسته معصومان دانستهاند و نه آن را کافى در عصمت، چرا که صرف علم همان طورى که گفته شد موجب مصونیت نمىشود، اما از آن جا که مقام معصومان والاتر از آن است که تقوى و عدم ارتکاب گناهان از سوى آنان صرفا بهدلیل نتایج سوء و عواقب بد آن اعمال باشد، لذا استناد عصمت به صرف علم شایسته مقام آنان نیست چرا که آن به عبادت عبید یا تجار برمىگردد.(18)
اندیشوران فوق براى جبران این دو کاستى، به فربهتر کردن متعلق علم پرداختند، به این معنا که علمى که موجب عصمت مىشود نه علم به عواقب گناهان، بلکه علم و آگاهى معصومان از مقام الوهى و عظمت صفات کمالى است به گونهاى که این علم یک نوع جذبه و عشق و محبت به خداوند و طرد ماسوا اللّه در انسان ایجاد مىکند که رهاورد آن عصمت و مصونیت از گناه است.(19)
در تحلیل این تقریر به این نکته اشاره مىشود که در این تقریر هر چند کاستى عدم شایستگى تفسیر عصمت به علم به عواقب گناهان رفع شده است، اما کاستى دوم یعنى عدم ملازمه بین علم و عصمت برطرف نشده است، مقرران این تقریر خود به آن متفطن بودند، لذا کوشیدند با طرح آثار علم یعنى وجود حالت شوق، محبت و عشق بین انسان و خداوند به ملازمه کمک کنند، اما باید گفت که ایجاد حالت عشق و محبت هرچند موجب تقویت ملازمه مىشود، اما بهصورت منطقى مصونیت از محبت و عشق استنتاج نمىگردد و امکان خطا و معصیت با فرض محبت نیز باقى است، چنان که در عشقهاى دنیوى نیز چنین است. پس براى اثبات ملازمه باید به عوامل دیگر مانند لطف الهى توجه شود.
3. اراده و انتخاب
برخى از محققان در توجیه خاستگاه عصمت علاوه بر علم، اراده و انتخاب انسان را در حصول عصمت مؤثر دانستهاند،(20) به دیگر سخن، برخى از انسانها از قدرت تصمیمگیرى و انتخاب برخوردارند، برخلاف بعضى دیگر که انسانهاى سست و مردّد و وسواس در تصمیمگیرى هستند، پیامبران از نوع انسانهایى هستند که علاوه بر علم و آگاهى از عواقب امور و صفات کمال الهى، داراى قدرت اراده و انتخاب نیز هستند و در پرتو انتخاب و اراده ترک گناه به مقام عصمت نائل مىآیند. ما در تجربه زندگانى با هر دو نوع از انسانها مواجه هستیم، چه بسا انسانى با مصرف سیگارى مثلاً به مدت طولانى با یک اراده قوى، به ترک آن رومىآورد و در مقابل آن، انسانهاى ضعیفالاراده وجود دارند که با وجود مصرف مدت کم سیگار قدرت اراده ترک آن را ندارند و یا بعد از اراده آن را نقض مىکنند.
در پرتو این نظریه و مثال فوق تصور حقیقت عصمت شفاف و روشنتر مىشود و شبهه نمىشود که چرا انسانها از حیث عصمت مختلف و مشکک است. لکن سؤال از علت قدرت اراده برخى انسانهاست؟ در پاسخ این سؤال اگر به علم و شعور فاعل استناد شود، آن به نظریه پیشین برمىگردد و اگر به حالات روانى و نفسانى اشاره شود که بعضى انسانها تکوینا و به صورت ژنتیکى قوى الاراده هستند، این پاسخ را واقعیتهاى خارجى هر چند فى الجمله تأیید مىکند اما آن نمىتواند منطقا ملازمه بین عصمت و اراده را ثابت کند. پس باید براى اثبات ملازمه لطف و فضل الهى را بر آن ضمیمه کرد.
تقریر دیگر (علم و اراده)
برخى دیگر عامل مؤثر در عصمت را اراده توأم با علم و شناخت به حقائق امور ذکر مىکنند و متذکر مىشوند که اراده تنها بدون فرض علم و آگاهى در عصمت مؤثر نیست، چرا که ممکن است با عدم علم، انسان کمال نهایى را گم کرده و به سرمنزل نرسد، چنان که نوشتند:
این افراد [معصومان] هم از نظر شناخت، چنان قوى هستند که زشتى هر کار بدى را مىبینند ... و هم از نظر اراده، چنان قدرتى دارند که محکوم جاذبههاى شیطانى و خلاف حق واقع نمىشوند.(21)
در تحلیل این تقریر باید به این نکته اشاره کرد که نظریه «اراده و انتخاب» نیز بر وجود علم و آگاهى تأکید دارد و آن را مسلم انگاشته است پس جوهر هر دو یکى است. اشکالاتى که بر اخذ علم و اراده در تفسیر عصمت متوجه بود، بر این تقریر نیز مطرح مىشود که توضیحش گذشت.
4. روح القدس
برخى از عالمان، مبدأ عصمت معصومان را «روح» یا «روح القدس» ذکر کردند که در بعضى آیات از اعطاى آن به پیامبران و امامان سخن رفته است. مانند آیه ذیل:
«وَکَذلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ رُوحا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلاَ الْإِیمَانُ...».(22)
آیه فوق از اعطاى «روح» ـ که از امر الهى است ـ به پیامبر خبر مىدهد که نتیجه آن علم پیامبر به حقیقت کتاب و ایمان است.
در تفسیر و تبیین «روح» روایات مختلفى وارد شده است که از حوصله این مقال خارج است،(23) اما آنها در این نکته اشتراک دارند که پیامبر توسط این روح امداد مىشود و به نوعى از عصمت و مصونیت برخوردار مىشود. مثل روایت ذیل:
«و یخبره و یسدّده و هو مع الائمه من بعده».(24)
حاصل این دیدگاه این است که خاستگاه اصلى عصمت «روح القدس» است که موجب عصمت پیامبران مىگردد. ضعف این دیدگاه آن است که تنها عصمت را در خاستگاه بیرونى یعنى امداد الهى جستجو مىکرد و از عوامل انسانى و طبیعى غافل بود که در دیدگاه بعد اشاره مىشود.
تعریف لغوى
عصمت در لغت از ماده «عصم» مشتق شده و به معناى منع و نگهداشتن است. این جا به سه نظر اهل لغت اشاره مىشود:
ابن فارس: «عصم اصل واحد صحیح یدل على امساک و منع و ملازمه».(25)
زجاج: ابنمنظور از زجاج نقل مىکند که: «اصل العصمه الحبل و کل ماامسک شیئا فقد عصمه».(26)
راغب: «العصم الامساک و الاعتصام الاستمساک».(27)
معناى فوق یعنى استعمال عصمت با واژگان مانند «عاصم»، «اعتصام» در معناى نگهدارى و منع در قرآن و روایات به صورت متعدد بکار رفته است. در قرآن حدودا سیزده مرتبه استعمال شده است مانند: «لاعاصم الیوم من امر اللّه».(28)
معناى لغوى و اصطلاحى عصمت در روایات به صورت متکثر استعمال شده است که اشاره خواهد شد. بعد از تعریف لغوى عصمت، باید حقیقت عصمت و گوهر آن روشن شود که چگونه انسانى به عنوان یک استثناء نه قاعده از آلودگى به گناه و حتى خطا مصونیت پیدا مىکند؟ آیا مصونیت فوق اختیارى و اکتسابى است یا صرف لطف و نیروى الوهى است؟
اندیشوران اسلامى در پاسخ سؤال فوق رهیافتهاى مختلفى عرضه داشتند که اشاره مىشود.
گفتار اول: رهیافتهاى مختلف
تعاریف و رهیافتهاى مختلفى به عصمت از سوى متکلمان اسلامى عرضه شده است که در این جا به گزارش و تحلیل مهمترین آنها مىپردازیم:
1. لطف الهى
معروفترین تعریف عصمت تفسیر آن به «لطف الهى» است که خداوند آن را براى بعضى انسانها اعطا مىفرماید که در پرتو آن دارنده عصمت از ارتکاب گناه و ترک طاعت مصونیت پیدا مىکند، در عین حالى که قادر بر انجام آن است.
نیل به مقام عصمت با لطف الهى با امور چهارگانه ذیل میسر مىشود:(29)
1. در نفس معصوم ملکهاى که مانع معصیت و داعى بر عفت است، به وجود مىآید.
2. علم و آگاهى معصوم از کیفر گناه و منافع اطاعت.
3. این علم و آگاهى با وحى و یا حداقل الهام تأکید و تثبیت مىشود.
4. خداوند براى استمرار قوه عصمت، تهدیدها و چه بسا مؤاخذههایى در دنیا براى تارکان اولى ملحوظ مىدارد.
توضیح بیشتر هر کدام از این عناصر چهارگانه در ضمن رهیافت بعدى و همچنین در بحث خاستگاه عصمت خواهد آمد.
در این جا به این نکته اشاره مىشود که انسان معصوم استعداد و شایستگى تقرب به مقام الهى و دورى و مصونیت از گناه را دارد و این استعداد خود را با اعمال و نیروى اراده خود تقویت و بیشتر مىکند، با این وجود براى عصمت کامل، نیازمند عنایت و توجه خاص الهى است و خداوند از راهکارهاى مختلف مانند الهام، وحى، تقویت نفس قدسى نبوى، فرشته «روحالقدس»، انسان معصوم را یارى و مدد مىرساند و اگر این لطف الهى نبود امکان صدور گناه وجود داشت. مثال آن جریان زلیخا و حضرت یوسف است که صریح آیه ذیل مىگوید زلیخا قصد یوسف کرد، اما یوسف نیز اگر برهان و راهنمائى خداوند را مشاهده نمىکرد، قصد زلیخا را کرده بود. ذیل آیه تأکید دارد این لطف الهى به دلیل آن است که یوسف قبلاً از بندگان مخلص و پاک الهى بود و شایستگى این عنایت خاص را دارا بود.
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَأى بُرْهَانَ رَبِّهِ ... إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُـخْلَصِینَ».(30)
اکثر متکلمان عصمت را به لطف تفسیر مىکنند که در پرتو آن وقوع معصیت و ترک اطاعت ممتنع مىشود، در عین حالى که دارنده آن قادر بر معصیت و ترک اطاعت است. تعریف فوق تعریف معروف اندیشوران اسلامى است که اشاره مىشود.
امامیه
اکثر متکلمان امامیه تعریف مزبور را در کتب خود پذیرفتند.
ابن نوبخت:
«العصمه لطف یمنع من اختص به من الخطا و لایمنعه على وجه القهر».(31)
محقق طوسى:
«ان اللّه تعالى فى حق صاحبها لطفا لایکون له مع ذلک داع الى ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته على ذلک».(32)
شیخ مفید:
«العصمه لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیه و ترک الطاعه مع قدرته علیهما».(33)
همو در جاى دیگر با تعریف عصمت به لطف و توفیق تأکید مىکند که آن تفضل الهى است که موجب جبر نمىشود.(34)
علامه حلى:
«العصمه لطف خفى یفعل اللّه تعالى بالمکلف بحیث لایکون له داع الى ترک الطاعه و ارتکاب المعصیه مع قدرته على ذلک».(35)
محقق لاهیجى:
«عصمت لطفى است که خداى تعالى مخصوص داشته به جماعتى ...».(36)
فاضل مقداد:
«الحق ان العصمه عباره عن لطف یفعله اللّه بالمکلف بحیث لایکون له داع الى ترک الطاعه و لا الى فعل المعصیه مع قدرته على ذلک».(37)
سید حیدر آملى دیدگاه عالمان متقدم شیعه را چنین گزارش مىکند:
«العصمه من اللّه هى التوفیق الذى یسلم به الانسان فیمایکره اذا اتى الطاعه».(38)
اشاعره
مکتب اشعرى از آن جا که هر نوع فعل و فاعلیت انسان در اعمال خویش را به خداوند نسبت مىدهد و در حقیقت فاعل حقیقى را نه انسان بلکه خداوند توصیف مىکند، بر اساس این مبنا، عصمت انبیا را نمىتواند به خود پیامبران نسبت دهد، بلکه آن را فعل و در نهایت فضل و توفیق الهى توصیف مىکنند که خداوند آن را به بعضى از بندگان خویش اعطا مىکند. با نگاهى به تعاریف اشاعره متوجه این نکته مىشویم که اکثر آنان برخلاف امامیه و معتزله، قید لطف را در تعریف عصمت نیاوردهاند.
تهانوى در گزارش موضع اشاعره به این نکته اشاره داشته است که در ذیل رهیافت پنجم خواهد آمد. همو تعریف عصمت به لطف را به عنوان تعریف سوم بعد از نقل تعریف عدم خلق گناه و خلق طاعت ذکر مىکند:
«و یجىء فى لفظ اللطف ایضا».(39)
ابنرشد عصمت را به امر الهى خارج از طبیعت انسان تعبیر مىکند که نوعى اشاره به لطف است. «امر الهى خارج عن طبیعه الانسان».(40)
شهرستانى در تقریر دیدگاه ابوالحسن اشعرى اطاعت از اوامر الهى را توفیق و مقابل آن یعنى انجام معصیت را خذلان توصیف مىکند.
«والایمان و الطاعه بتوفیق اللّه و الکفر و المعصیه بخذلانه».(41)
با این وجود بعضى مانند بیاضى به تعریف عصمت به لطف اهتمام ورزیدهاند:
«هو لطف یفعله اللّه تعالى بهم لایختارون معه فعل المعصیه و ترک الطاعه مع قدرتهم».(42)
ادامه دارد
پى نوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
2. شرح المواقف، ج 4، ص 280.
3. دلائل الصدق، ج 1، ص 602.
4. شرح العقائد النسفیه، ص 185.
5. نقل از فخر رازى، المحصل، ص 365 (تلخیص المحصل).
6. الملل و النحل، ج 1، ص 102.
7. شرح المقاصد، ج 4، ص 312.
8. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
9. «ملکه نفسانیه لطفیه یفعله اللّه بحیث لایختار معه ترک طاعه و لافعل معصیه مع قدرته عن ذلک»، (باب حادى عشر، ص 62).
10. ر.ک: احمد امین، ضحى الاسلام، ج 3، ص 229 و 230؛ حسن حنفى، من العقیده الى الثوره، ج 4، ص 211.
11. ر.ک: دوایت م رونلدسن، عقیده الشیعه، ص 329.
12. ضحىالاسلام، ج 3، ص 229 و 230.
13. ر.ک: تلخیص المحصل، ص 369، کشف المراد، ص 365، شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج 7، ص 8؛ مناهجالیقین فى اصول الدین، ص 279.
14. ر.ک: مرتضى مطهرى، امامت و رهبرى، ص 174؛ محمدحسین حسینى طهرانى، امامشناسى، ج 1، ص 80؛ جعفر سبحانى، الالهیات، ج 3، ص 159؛ محمدهادى معرفت، تنزیه انبیاء، ص 19.
15. المیزان، ج 5، ص 79 و نیز: ج 2، ص 138؛ ج 11، ص 162.
16. همان، ج 5، ص 80.
17. «التحقیق یقتضى ان لاتکون العصمه لاجل الطمع فى السعاده و الخوف من المعصیه لان ذلک یقتضى ان لاتکون العصمه مقتضى طبع صاحبهما بل تکون بالتکلف»، (تلخیص المحصل، ص 369).
18. روایت ذیل حضرت على ناظر به آن است: «ان قوما عبدوا اللّه رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوااللّه رهبه فتلک عبادهالعبید و ان قوما عبدوااللّه شکرا فتلک عبادهالاحرار»، (نهجالبلاغه، حکمت شماره 229).
19. جعفر سبحانى، الالهیات، ج 3، ص 162.
20. ر.ک: محمد رىشهرى، فلسفه وحى و نبوت، ص 218.
21. مصباح یزدى، راهنماشناسى، ص 119 و نیز: جعفر مرتضى العاملى، الصحیح من سیرهالنبى الاعظم، ج 3، ص 297.
22. شورى: 52.
23. یک دیدگاه حقیقت «روح» القاء شده به پیامبر را خارج از ذات پیامبر تفسیر مىکند. (ر.ک: المیزان، ج 13، ص 195؛ ج 19، ص 197؛ ج 20، ص 173) دیدگاه دوم آن را شأن و مرتبهاى از نفس کامل پیامبر توصیف مىکند. (ر.ک: تعلیقات ملاصالح مازندرانى بر اصول کافى، ج 5، ص 65 و 66؛ مرآه العقول، ج 3، ص 166).
24. الکافى، کتاب الحجه، باب الروح، حدیث اول، ص 273.
25. معجم مقاییس اللغه ، ج 4، ص 331.
26. لسانالعرب، ج 12، ص 405.
27. المفردات، ص 336 و 337.
28. هود (11): 11.
29. ر.ک: کشفالمراد، ص 365، تلخیص المحصل، ص 369؛ ارشاد الطالبین، ص 301.
30. یوسف: 24.
31. انوار الملکوت، ص 195.
32. تلخیص المحصل، ص 369. توضیح این که وى عصمت را بر مشرب حکما نیز تعریف کرده است که اشاره خواهد شد.
33. الثکت الأعتقادیه، ص 37.
34. «العصمه من اللّه تعالى لحججه هى التوفیق و اللطف و الاعتصام من الحجج بهما عن الذنوب فى دین اللّه تعالى و العصمه تفضل من اللّه تعالى على من علم انه یتمسک بعصمته و الاعتصام فعل المعتصم و لیست العصمه مانعه من القدره على القبیح و لامضطره للمعصوم الى الحسن و لاملجئه له الیه»، (اوائلالمقالات، ص 150 و ص 214 چاپ تبریز).
35. باب حادى عشر، ص 62؛ مناهج الیقین فى اصول الدین، ص 278.
36. سرمایه ایمان، ص 90.
37. ارشاد الطالبین، ص 301 و 302.
38. جامعالاسرار و منبع الانوار، ص 242.
39. کشاف اصطلاحات الفنون، ج 3، ص 1047.
40. تهافت التهافت، ص 354.
41. ملل و نحل، ج 1، ص 102.
42. الصراط المستقیم، ج 1، ص 50 و 116.