آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

تکثر و تنوع ادیان مختلف امرى بدیهى و حقیقتى است که از زمان‏هاى گذشته مورد توجه بوده است . اما نکته مهمى که دوره جدید را با گذشته متمایز مى‏کند، سؤال از اصل وجود تکثر ادیان نیست که «آیا ادیان متعددى در عالم تحقق دارند یا نه؟» بلکه سؤال از ربط و نسبت ادیان متکثر با حقانیت و نجات آنهاست . آیا همه ادیان بر حق اند یا تنها یک دین حق «صادق‏» وجود دارد؟ آیا پیروان ادیان مختلف بر طریق نجات و رستگارى‏اند یا فقط پیروان یک دین اهل نجاتند؟

رویکردها به تنوع ادیان
جان هیک (دح‏خخذخرخ) طراح بحث کثرت گرایى دینى، فرضیه خود را با تقسیم نگرش‏هاى موجود در باب تنوع و تکثر ادیان شروع مى‏کند، که این نگرش‏ها عبارتند از:

1 . کثرت گرایى دینى
کثرت گرایى دینى، که گاهى با عناوین دیگرى نظیر «کثرت گرایى کلامى‏» (ذژخدچزس‏دردچح‏خخ‏ردرحخث) و «کثرت گرایى ایدئولوژیکى‏» (ذژخدچزس‏در دچح‏خخ‏ردرححخ) در فلسفه دین مطرح مى‏گردد، نظریه‏اى است در باب حق بودن ادیان و محق بودن دینداران، و بر آن است که کثرتى که در عالم دین ورزى پدید آمده است، حادثه‏اى است طبیعى که از حق بودن ادیان، محق بودن دینداران پرده برمى دارد . کثرت گرایان معتقدند ادیان مختلف، پاسخ‏ها و واکنش‏هاى گوناگون را که نسبت‏به واقعیت غایى برانگیخته شده‏اند، مى‏توانند در راه رستگارى انسان باشند وعلى رغم این واقعیت که ادیان، دعاوى متناقضى نسبت‏به حق، نجات درست و نادرست، ویا باید و نبایدها، تاریخ و بشر دارند، (1) که همه این اقوال مى‏توانند نسبت‏به جهان بینى‏هایى که خاستگاه آن احوال هستند، صحیح باشند . (2)

جان هیک، مشهورترین فیلسوف مسیحى است که درباره کثرت گرایى دینى اندیشیده و قلم فرسایى کرده است . در واقع وى این مفهوم را بیش از هر کس دیگرى در برابر مطلق گرایى (ذژخژس‏درژچ‏چ) دین مسیحیت پرورانده است . وى در اولین نوشته‏هاى خود در این زمینه از «انقلاب کپرنیکى‏» (3) در علم کلام (الهیات) سخن گفت . مقصود اواین بود که همچنان که خورشید مرکز منظومه شمسى است و نه زمین، ما نیز باید خداوند را در مرکز منظومه دینى قرار دهیم ونه مسیح یا مسیحیت را: «ما باید دریابیم که در جهان ایمان، مرکز خداوند است و نه مسیحیت‏یا هر دین دیگر . او خورشید است، منبع اولیه نور و حیات که همه ادیان به شیوه‏هاى گوناگون نور او را باز مى‏تابانند» . (4)

جان هیک، مفصل‏ترین بیان از این نوع کثرت گرایى را در سال 1989 در کتاب «تفسیردین‏» (5) آورده است . اثر دیگرى که هیک سعى بلیغ نمود تا به انتقادات وارده پاسخ گوید، «کلام مسیحى درباره ادیان‏» (6) است که در سال 1995 منتشر شد . (7)

به عقیده هیک سنت‏هاى دینى نظیر گزارش هایى است که کاوشگران از کوه هیمالیا مى‏دهند; کوهى که ارتفاعات بلندش همواره در زیر ابرها پنهان است . کاوشگران مسیرهاى متفاوتى را مى‏پیمایند، و از نظر گاه‏هاى مختلف احساس‏هاى متفاوتى از این کوه دارند، با آن که هیچ یک به قله آن نرسیده‏اند، لکن هیک با این نظر که ابتکار عمل الوهى در سنت‏هاى بسیار و در چارچوب مفروضات فرهنگى هر کدام ظهور یافته، از این تشبیه هم گام فراتر نهاده است، تنوع سنت‏ها و تفاوت‏هاى ادراک بشرى صور مختلف وحى را نشان مى‏دهد . (8) هیک این موضوع را در سایر کتاب هایش دنبال مى‏کند، حتى عنوان کتاب او «خدا اسامى متعدد دارد» (9) یا «خدا و جهان ایمان‏ها» (10) و «رنگین کمان ایمان‏ها» (11) اشاره به این معناست که خدا را به چندین طریق متفاوت مى‏توان مورد پرستش قرار داد .

جان هیک مى‏گوید ادیان بزرگ جهان بیانگر مواجهاتى اصیل، هر چند مختلف با خداوندند . آنها ادراکات و تصورات مختلف از حق) دچحزحخژ (و غایت) حژچذخژدس (و واکنش‏هاى گوناگون نسبت‏به آن را در درون شیوه‏هاى مهم و متنوع زندگى انسانى تجسم مى‏بخشند .

دغدغه هیک این است که ادعاى صدق (خژس‏زژ) و ادعاى رستگارى (ذرح‏خژچسدچژ) را که در هر دین بزرگى مى‏بیند، با یکدیگر تلفیق کند از این رو سنتهاى بزرگ دینى را باید «فراخناهاى‏» بدیل رستگارى یا «راههایى‏» دانست که زنان و مردان در آن مى‏توانند تحقق رستگارى یا آزادى را بنگرند . (12) این بدان معناست که ادیان مختلف جهان - هر یک با کتب مقدس خود، شعائر معنوى صور تجربه دینى، نظام‏هاى عقیدتى، بنیانگذار یا اسوه‏هاى بزرگ، خاطره‏هاى جمعى، نمود فرهنگى در شیوه‏هاى حیات، قوانین و رسم و آیین، اشکال هنرى - پاسخ‏هاى بشرى متفاوتى را به واقعیت مطلق متعال تشکیل مى‏دهند که همه آنها، به طرق مختلف خود، بر آن گواهى مى‏دهند . (13)

آگوستین در مواضعى از «اعترافات‏» عقیده جالب توجهى را اظهار مى‏کند که شاید از نظر برخى به نفع کثرت گرایى تلقى شود، به عنوان مثال وى مى‏گوید:

اگر چه از مردمان مى‏شنوم که «مقصود موسى فلان یا بهمان بود» ، متدینانه‏تر مى‏دانم که بیندیشم چرا نبایستى هر دو معنا را در نظر داشته باشد؟ و اگر دیگران معناى درست‏سوم یا چهارم یا بیشترى را لحاظ کنند، چرا نباید باور کنیم که آنها را موسى در نظر داشته است؟ تنها یک خداى واحد هست که موسى را واداشت تا کتاب مقدس را به طریقى بنگارد که مناسب ذهن خیل عظیم مردمى باشد که در آن، حقیقت را مى‏بینند، اگر چه این حقیقت را به طرق گوناگون تفسیر کنند . (14)

اما به طور کلى باید گفت که اقبال آگوستین به کثرت گرایى، به یک معنا، هرگز با جریان غالب تفکر، مسیحى همساز نشد . همچنین با توجه به نحوه حمله آگوستین به عقاید بدعت گذارانه و استناد به کتب مقدس براى اثبات نظر خود، نباید از نقل قول مذکور نتیجه بگیریم که او مجال زیادى به کثرت گرایى مى‏دهد . (15)

هیک در یکى از کتاب‏هاى مهم خویش که در زمینه کثرت گرایى دینى نوشته است، پس از معرفى «کثرت گرایى دینى‏» به عنوان «نظریه/موضعى مسیحى‏» (ذچخژژخزخح ذرخژخژرر) در تعریف آن مى‏نویسد:

پلورالیسم عبارت است از: قبول و پذیرش این دیدگاه که تحویل و تبدیل وجود انسانى از حالت‏خود محورى به خدا (حقیقت) محورى به طرق گوناگون در درون همه سنت‏هاى دینى بزرگ عالم صورت مى‏گیرد . به عبارت دیگر تنها یک راه و شیوه نجات و رستگارى وجود ندارد، بلکه راه‏هاى متعدد و متکثرى در این زمینه وجود دارند . (16)

طبیعى است که پذیرش فرضیه کثرت گرایانه باید تاثیر عمده‏اى بر عقاید و باورهاى یهودیت، مسیحیت‏یا هندوئیسم داشته باشد ; چرا که فرد باید از آن دسته از باورهاى خود که بر حقیقى‏تر بودن یا نجات بخش‏تر بودن دینش نسبت‏به سایر ادیان، دلالت مى‏کند، دست‏بکشد . بنابراین به تصور هیک، مسیحیانى که فرضیه کثرت گرایانه را مى‏پذیرند، باید از عقیده به «تجسد» (انسان شدن خدا در کالبد عیسى مسیح) دست‏بردارند; زیرا عقیده به تجسد حاکى از برترى مسیحیت در نجات بخشى و رستگار ساختن انسان‏ها هست . این دسته از مسیحیان باید دریافت‏هاى سنتى مسیحى از مفهوم نجات را نیز مورد تجدید نظر قرار دهند (17) و اصلاح کنند ; زیرا اگر نجات و رستگارى مشتمل بر اتحاد یا تثلیث‏یا آمرزش از طریق مرگ کفاره‏آمیز مسیح باشد، آن گاه دیگر، همه ادیان از لحاظ بخشندگى برابر نخواهند بود . (18)

علاوه بر کثرت گرایى دینى جان هیک، رهیافت‏هاى کثرت گرایانه دیگرى نیز وجود دارد ; مثلا نینیان اسمارت (در گلنبرگر 1993، و جاهاى دیگر) و کیث وارد (1994، و جاهاى دیگر) بر ایده تکمیل یا مکمل بودن ادیان جهانى تاکید مى‏کنند . کیث وارد، با رد تمایز نوع - کانتى میان حقیقت غایى (حژچذخژدس‏حخژ) فى نفسه (یعنى هستى راستین فى حد ذاته) و حقیقت نهایى در اندیشه و تجربه بشرى (یعنى هستى راستین در نزد ما)، از «حق متعالى که دوست دارد همه به طور آگاهانه به او ربط پیدا کند» ، سخن گفت و مدعى شد جلوه‏هاى مکمل این حقیقت در داخل ادیان مختلف جهانى نمودار و متجلى مى‏شود . لذا مثلا سنت‏هاى سامى یا هندى مکمل هم دیگرند و بر محورهاى فعال و نا متغیر برترین حقیقت روحانى که هر دو در صددند به آن مرتبط شوند تاکید مى‏ورزند . در برخى تفاسیر (مثلا جان کاب در گلنبرگر 1993، و جاهاى دیگر) واقع بینانه‏تر آن است که تعدد ذوات مطلق را قبول کنیم، که حداقل هم شامل خداى متشخص مورد تایید ادیان توحیدى باشد و هم فراگیرنده تغییر همیشگى و به هم پیوسته جهان که مورد تایید آیین بودا است . در اینجاست که مباحث انتقادى به ارتباط میان ذوات مطلق متفاوت مربوط مى‏شود . (19) 

نظریه دیگرى هم هست که مى‏توان آن را تقریر و تفسیر خاص از فرضیه کثرت گرایى دینى تلقى کرد و لازم است‏به آن اشاره کنیم، و آن نظریه وحدت گرایى یا «وحدت متعالى ادیان‏» (20) (ژذرخخ‏خدحزح‏خ ش‏ژخذس‏ژذححذحح‏ژذچزژ حخژ) است . که مورد تایید و تاکید سنت گرایانى (وحدت گرایان) مانند فریتیوف شوان، ورنه گنون، سید حسین نصر و ... مى‏باشد .

وحدت گرایى یا سنت گرایى شامل نظریه‏اى است که معتقد به نوع خاصى از کثرت گرایى دینى است که مى‏گوید همه سنت‏هاى دینى از جانب خدا الهام شده و از گوهر یکسانى برخوردار هستند ونیز معتقد به نظریه فرهنگى است که مدعى سنت‏هاى فرهنگى جوامعى که سنت اصیل بر آنها حکم فرماست‏به عنوان باز تاب «سنت واحد» موجه و قابل قبول مى‏باشند . (21) از نظر وحدت گرایان، وحدت متعالى ادیان به این معنا است که انسان درعین اعتقاد کامل به دین خود، به حقیقت ادیان الهى و آسمانى دیگرنیز اذعان کند . ادیان در روح اصلى وحدت دارند، ولى در فرم و شکل با هم اختلاف دارند . به عبارت دیگر، دو راه در هر دین مطرح است: یکى «ایزو تریسم‏» (ذژخزحژرژح) یعنى راه درون که در همه ادیان مشترک است و دیگرى «اگزوتریسم‏» (ذژخزحژرس‏ح) ; یعنى راه شریعت که در ادیان مختلف است . (22) بنابر این گوهر و لب لباب همه ادیان یکى است و «همه راه‏ها به یک قله ختم مى‏شوند .» (23)

این دیدگاه را به طور اجمال در همین نوشتار مورد نقد و بررسى قرار خواهیم داد .

2 . انحصار گرایى
انحصار گرایى نگرشى است که دقیقا در مقابل کثرت گرایى قرار گرفته است (24) و بر اساس آن رستگارى، رهایى، کمال یا هر چیز دیگر که هدف نهایى دین تلقى مى‏شود، منحصرا در یک دین خاص وجود دارد یا از طریق یک دین خاص به دست مى‏آید . ادیان دیگر نیز حامل حقایقى هستند، اما منحصرایک دین حق وجود دارد; دینى که تنها راه رستگارى و رهایى را پیش روى ما مى‏نهد . به این ترتیب پیروان سایر ادیان، حتى اگر دیندارانى اصیل و به لحاظ اخلاقى درستکار مى‏باشند، نمى‏توانند از طریق دین خود رستگار شوند . (25)

شاید بتوان نوارتدوکسان، به خصوص کارل بارت (خژزچچ‏دزچد) را نماینده افراطى انحصار گرایى مسیحى نام برد . وى ایمان را واکنش انسان به تجلى ذات خدا در کلمه‏اش مى‏داند که در مسیح تجسد یافته، در کتاب مقدس مندرج است و در کلیسا اعلام شده است و از دین به مثابه سعى متکبرانه و بیهوده انسان یاد مى‏کند که با تلاش‏هاى خود مى‏خواهد به شناخت‏خدا نایل شود . این نگرش را مى‏توان تعبیر جدیدى از نگرش ارتدوکسى (26) قدیم‏تر دانست که میان دین حق، وادیان باطل تمایز قائل مى‏شود . تمایز میان تجلى از یک سو، و دین از سوى دیگر یا میان الهیات وحیانى و الهیات طبیعى (عقلى) (27) موضوع ساده‏اى است . ویژگى این تمایز این است که کاملا آشکار مى‏کند که تجلى در مسیح، مصداقى از دین طبیعى دانسته نمى‏شود، بلکه نتیجه مستقیم فعالیت از سر لطف خداست . تاکید همه نه برپیوستگى، بلکه بر گسیختگى مسیحیت از سایر ادیان و بر جایگزینى مسیحیت‏به جاى آنها قرار گرفته است . (28) از دیگر اعضاى انحصارگرایان مسیحى مى‏توان از برونر (زحذذس‏زچ) و کریمر (زحذحچزد) نام برد .

نمونه‏اى از این بینش حصرگرایانه افراطى را مى‏توان در اندیشه‏هاى برخى از متفکران اسلامى مانند غزالى یافت . غزالى به خاطر تعصب فلسفه ستیزى که داشته، کتاب مستقلى در رد فلسفه ورزى تحت عنوان «تهافت الفلاسفه‏» نوشت و فیلسوفان را مورد طعن و لعن قرار داد . وى در «المنقذ من الضلال‏» مى‏نویسد:

فیلسوفان از نظر من ... با همه چند دستگى، بر پیشانى شان نشان کفر و الحاد نقش بسته است اگر چه بین اخلاف و اسلافشان و بین متاخران و متقدمانشان از نظر نزدیکى و دورى از حقیقت، تفاوت مشهود است ... از این رو، تکفیر فلاسفه و پیروانشان از فلاسفه اسلامى چون ابن سینا و فارابى و جز آنها لازم مى‏آید . (29)

انحصارگرایى دو بخش دارد: نظرى یا عقیدتى و رستگارانه یا نجات شناسانه . بنابر انحصار گرایى عقیدتى (خچذخزژح‏رح) ، تعالیم و آموزه‏هاى یک دین معین، نزد آن دین، کاملا صادق اند، و تعالیم سایر ادیان، مادام که با آن در تعارض باشند، کاذب اند . انحصارگرایى نجات شناسانه (دچح‏خخ‏چخدچخزحژرژ) ، دیدگاهى است که بر اساس آن فقط یک دین معین راه مؤثر رستگارى یا رهایى را عرضه مى‏کند . هرچند که این دو نوع انحصارگرایى منطقا از یکدیگر مستقل اند، اما معمولا این دو را با هم مى‏پذیرند . (30) بنابراین، به طور کلى، انحصار گرایى این اعتقاد است که دین یا مذهب، یا عمل من، فهم انحصارى حقیقت را دارد، یا به روشن شدگى، و اشراق مى‏رسد یا راه من تنها راه مستقیم به سوى مقصد است . (31)

3 . شمول گرایى
رویکرد دیگر، یعنى شمول گرایى با نقد فرض پیشین (انحصارگرایى) آغاز مى‏شود، که بیشتر با نام کارل رانر (زحذخچزدزچد) متاله کاتولیک ، گره خورده است . در این نظریه اعتقاد بر این است که سایر ادیان نیز عناصرى از حقیقت را در بر دارند ; عناصرى که به طور مطلق و کامل‏تر در سنت‏خودى وجود دارد . مسیحیت مدعى است که جامع حقیقتى است که در سایر ادیان یا به صورت سر بسته و ضمنى وجود دارد یا به طور ناقص فهمیده شده است . خدا در سایر سنت‏ها نیز وجود دارد . این سنت‏ها به رغم محدودیت‏هایى که دارند، پاسخ هاو واکنش‏هاى واقعى به خدا و راه‏هاى واقعى رستگارى براى پیروانشان محسوب مى‏شوند . پیش گوییها و متصورات قبلى درباره مسیح، نه تنها درعهد قدیم (کتب مقدس بنى اسرائیل)، که در همه ادیان بزرگ جهان وجود دارد . این مطلب نظر مشترک لیبرالیسم پروتستان است . نویسندگان کاتولیک از واتیکان رم مدعى‏اند که در سایرادیان «مسیح پنهان‏» ژخزخح‏ذحححخخحخژ (نظر دیموند پانیکار) «مسیحى گمنام‏» ذچخژژژخزخح‏ژس‏رذش‏ذرذچحخژ (کارل رانر) و یا به اصطلاح قدیمى‏تر «کلیساى پنهان‏» خح‏زس‏خح‏ژذحژچدحخژوجود دارد . به موجب این نظریه بشر تنها از طریق مسیح مى‏تواند به رستگارى دست‏یابد . به نظر رانر «راه‏هاى متعددى براى رستگارى وجود دارد، لیکن تنها یکى از آنها اصیل است .» (32)

دى . اى هوگوس (ژحخخ‏س‏خ . آ .ا) بیانى قابل فهم از شمول گرایى دارد . او مى‏گوید:

شمول گرایى اعتقاد به این ایده است که در همه ادیان، خداى واحدى پرستش مى‏شود، ولى کامل‏ترین شناخت از او را باید در سنت مسیحى سراغ گرفت . مسیحیت‏حسرتها و آرزوهاى مبهمى را که در سایر ادیان ابراز شده‏اند، ارضا مى‏کند . (33)

شمول گرایى توسط کلیساى کاتولیک در واتیکان پذیرفته شد . کثرت گرایان معتقدند که به چیزى رادیکالتر از شمول گرایى نیاز است‏شمول گرایى «هر چند عملا براى جامعه‏اى که به برترى دینى خود گرایش دارد، مفید و شفا بخش است، منطقا موضعى نا مطمئن است .» (34)

شمول‏گرایى دیدگاهى است که در آن من ایمان‏هاى دیگر را بعنوان گونه‏هاى پنهان ایمان خویش تفسیر مى‏کنم . من ایمان شما را با تفسیر آن به نحوى که آنرا گونه‏اى از ایمان خود بدانم، در ایمان خود مندرج مى‏کنم . بنابراین شمولگرایى مسیحى مى‏تواند بگوید مسلمانان بدون آنکه بدانند مسیحى‏اند، آنها «مسیحیان بى‏نام‏» اند . در ایمان خود مندرج مى‏کنم . بنابراین شمولگرایى مسیحى مى‏تواند بگوید مسلمانان بدون آنکه مسیحى‏اند، آنها «مسیحیان بى‏نام‏» اند . این نوع امپریالیسم دینى است که نسبت‏به هویت مستقل سایر سنت‏هاى دینى رویکرد عادلانه ندارد . (25)

هیک که خود به چیزى فراتر و شمول‏گراتر از شمول‏گرایى مى‏اندیشد، در صدد است‏حملات خود علیه شمول گرایان را به مدد تمثیل «هیئت‏بطلمیوسى‏») ژحدح‏ش‏ح‏خرح (شکل دهد . در هیئت‏بطلیموسى «تدویرافلاک‏» به تدریج طورى تعریف شد که این اعتقاد را زنده نگاه دارد که «زمین عالم است و سیاره‏ها و ستارگان به دور آن مى‏گردند» ، اما نظریه کپرنیک مبنى بر اینکه خورشید مرکز جهان است، علم را از قید و بند جهان بطلیموسى «تحمیلى و ساختگى روزافزون‏» ، نجات داد . (35)

ما به سوى نوعى کثرت گرایى پیش رفته‏ایم که دیگر ادیان بزرگ جهانى را زمینه هایى اصیل و معتبر براى نجات یا آزادى مى‏داند که در نهان نیز به صلیب مسیح وابسته نیستند . هر سنت، مجراى وحى یا اشراق خاص خود را دارد که در کتب آسمانى آن سنت‏به بیان آمده است و اصحاب آن سنت، با اعمال عبادى متمایز یا مراقبه خاص خود و طى دوران تاریخ منحصر به فرد حیات فردى و اجتماعى خویش بدان واکنش نشان داده‏اند . نه مسلمانان، هندوها و دیگر دینداران، مسیحیان بى نام و نشان اند، و نه مسیحیان، مسلمانان بى نام ونشان، هندوان بى نام نشان و مانند آن . هر یک از این سنت‏ها آگاهى‏اى متفاوت (هر چند متداخل) به حقیقت متعالى غایى اند، به صورتى که این حقیقت از «عینک [منظر]» یک سنت دینى خاص درک شده است . (37)

همان گونه که مى‏توان انحصار گرایى را بر دو نوع تقسیم کرد (: انحصار گرایى عقیدتى یا نظرى (انحصار گرایى در صدق) و انحصار گرایى رستگارانه یا نجات شناسانه/انحصار گرایى در نجات) . بر همین قیاس، مى‏توان گفت: کثرت گرایى دینى هم به دو نوع «کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى‏» (ذژخدچزس‏درژس‏رخخ‏خدحزح‏خخژحدچ) یا کثرت گرایى در صدق، و «کثرت گرایى دینى نجات شناختى‏» (ذژخدچزس‏درژس‏رخخ‏خدحز دچح‏خخ‏ردرخزحژرژ) یا کثرت گراى دینى نجاتى، تقسیم مى‏شود . کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى این اعتقاد است که «حقیقت دینى (برخلاف انحصار گرایى نظرى) در همه ادیان کمتر از حقیقت دینى در یک دین متعین نیست‏» ، یا به تعبیر دیگر، «همه ادیان صادق اند» .

کثرت گرایان دینى حقیقت‏شناختى مدعى اند که همه ادیان، با اینکه نسبت‏به حق، نجات و باید و نبایدها دعاوى مختلفى دارند، مى‏توانند نسبت‏به جهان بین هایى که خاستگاه آن اقوال هستند ، صحیح (صادق) باشند . (38) این نکته، یعنى کثرت گرایى در صدق یکى از محلهاى بحثى است که هیک توجه بیشترى به آن دارد، و ما در نوشتار حاضر، این وجه کثرت گرایى را مورد ارزیابى قرار مى‏دهیم . همچنان که دیدیم، وى نسبیت‏حقیقت دینى را بر حسب فرضیه نوع - کانتى تبیین مى‏کند .

بر اساس کثرت گرایى دینى نجات شناختى هم، پیروان سایر ادیان مى‏توانند به نجات نائل شوند . بر اساس تقریر جان هیک از این نوع کثرت گرایى دینى، که آن را در آثار اولیه‏اش درباره کثرت گرایى پرورانده است، «ورود به بهشت را بدون توجه به نژاد، رنگ و اعتقاد تقریبا براى هر کسى مجاز مى‏داند، به شرطى که آن شخص در درون یک سنت دینى از «خود محورى‏» به «واقعیت محورى‏» متحول گردد . هیک حتى کمونیسم را براى فراهم کردن راه نجات براى برخى از مردم مجاز مى‏داند ; دست کم صرفا به خاطر تعالیم مکتب کمونیسم، او حاضر به انکار این امر نیست .» (39)

باید توجه داشت که کثرت‏گرایى در صدق و کثرت گرایى درنجات، گرچه دو صورت مختلف از کثرت گرایى دینى هستند و منطقا از یکدیگر مستقل اند، اما معمولا این دو را با هم مى‏پذیرند، همچنان که هیک این کار را انجام داده است . شاید بهتر این باشد که بگوییم: نسبت این دو، عموم و خصوص مطلق است ; یعنى هر کثرت گراى (پلورالیست) حقیقت‏شناختى، کثرت گراى نجات شناختى نیز هست، اما چنین نیست که کثرت گرایى نجاتى الزاما به کثرت گرایى در صدق منجر شود . روشن است که پیش فرض ما در اینجا، یعنى در کثرت گرایى نجاتى، لزوما ربطى به کثرت گرایى دینى نجاتى هیک ندارد . بلکه به نظر ما مى‏توان انواع دیگرى از کثرت گرایى نجاتى عرضه کرد، که در عین اینکه هیچ گونه سازگارى با کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى ندارد و آن را طرد مى‏کند، با تقریر هیک از نجات متفاوت است .

درمباحث پیشین، نشان دادیم که طبق مبانى معرفت‏شناختى استاد مطهرى، مبانى کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى باطل است . در اینجا، ضمن تاکید بر این نکته و همچنین رد صریح نظریه کثرت گرایى دینى در صدق ، نوعى کثرت گرایى دینى نجاتى را از منظر ایشان بیان مى‏کنیم .

استاد مطهرى در کتاب «عدل الهى‏» به صراحت «حقانیت همه ادیان‏» و به عبارتى، کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى را رد مى‏کند و مى‏نویسد:

دین حق در هر زمانى یکى بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروى کنند . این اندیشه که میان برخى از مدعیان روشنفکرى اخیرا رایج‏شده است که مى‏گویند همه ادیان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت‏یکسانند، اندیشه نادرستى است . البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد . پیامبران خدا همگى به سوى یک هدف و یک خدا دعوت مى‏کنند، آنان نیامده‏اند که در میان بشر فرقه‏ها و گروه‏هاى متناقض به وجود آورند، ولى این سخن به این معنا نیست که در هر زمانى چندین دین حق وجود دارد . (40)

برخى از کثرت گرایان براى اثبات ادعاى خود واژه «اسلام‏» را که در آیات متعددى به آن فراخوانده شده است، به معناى «مطلق تسلیم‏» در برابر خداوند معنا و تفسیر کرده‏اند، و به این نتیجه رسیده‏اند که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست، بلکه منظور تسلیم شدن در برابر حق است که در تمامى ادیان وجود داد . از نظر شهید مطهرى، پاسخ این است که:

البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است، ولى حقیقت تسلیم در هر زمانى شکلى داشته و در این زمان، شکل آن، همان دین گرانمایه‏اى است که به دست‏حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق مى‏گردد و بس . به عبارت دیگر، لازمه تسلیم خدا شدن، پذیرفتن دستورهاى او است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزى است که آخرین رسول او آورده است . (41)

با توجه به مطلب فوق، روشن شد که یکى از ادله بطلان کثرت گرایى دینى و اثبات حقانیت دین اسلام، «خاتمیت‏» دین اسلام و جاودانگى آن مى‏باشد . ازنظر استاد مطهرى، اسلام ضمن اعلام ختم نبوت، جاویدان ماندن خویش را اعلام کرد: (42)

حلال محمد (ص) حلال الى یوم القیامة و حرام محمد (ص) حرام الى یوم القیامة . (43)

بنابراین در عصر حاضر انسانها مامور به متابعت از یک دین، یعنى دینى که به آخرین فرستاده خدا (حضرت محمد (ص)) وحى شد . وجه دیگر کثرت گرایى دینى ، مسئله نجات است (کثرت گرایى دینى نجات شناختى) ; یعنى بنابراین که فقط دین اسلام، دین حق است، آیا نجات نیز به مسلمانان اختصاص دارد یا پیروان سایر ادیان نیز اهل نجاتند؟

به عبارت دیگر، چه کسانى اهل بهشت و چه کسانى اهل جهنم و عذاب الهى هستند . این بحثى است که با مسئله «عدل الهى‏» مرتبط است و استاد مطهرى در بخش آخر کتاب عدل الهى (44) به تفصیل از آن بحث کرده است .

از دیدگاه استاد مطهرى به این پرسش ممکن است‏به دو صورت پاسخ داده شود: (45)

1 . مقتضاى عدالت الهى این است که هیچ فرقى میان مسلمانان و غیر آنها وجود ندارد و لذا همه انسانها اهل نجاتند .

2 . فقط عده خاصى اهل نجاتند ; یعنى تنها کسانى که به یک دین یا یک مذهب خاص (مثلا شیعیان) ایمان آورده، منجى اند . بنابراین، اهل نجات در میان انسان‏ها بسیار اندک است .

استاد مطهرى پس از نقد و بررسى دو دیدگاه فوق، دیدگاه سومى را پیش مى‏کشد که دیدگاه قرآن کریم است . ایشان ، مباحث کلیدى و جالبى را در این بخش مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهند که در اینجا خلاصه آنهارا مى‏آوریم: (46)

1 . هر یک از سعادت و شقاوت، درجات و مراتبى دارد ; نه اهل سعادت در یک درجه و مرتبه‏اند و نه اهل شقاوت . این مراتب تفاوت‏ها، درباره اهل بهشت‏به عنوان «درجات‏» و درباره اهل جهنم به عنوان «درکات‏» تعبیر مى‏شود .

2 . چنین نیست که همه اهل بهشت از اول به بهشت‏بروند ; همچنانکه همه اهل جهنم «خالد» نیستند ; یعنى براى همیشه در جهنم باقى نمى‏مانند . بسیارى از بهشتیان آنگاه به بهشت‏خواهند رفت که دوران‏هاى بسیار سختى از عذاب در برزخ یا آخرت تحمل کنند . یک نفر مسلمان و شیعه باید بداند که فرضا ایمان سالمى با خود ببرد، اگر خداى ناخواسته در دنیامرتکب فسق‏ها و فجورها و ظلم‏ها و جنایت‏ها بشود مراحل بسیار سختى را در پیش دارد و بعضى از گناهان، خطر بالاترى دارد و احیانا موجب خلود در آتش است .

3 . افرادى که به خدا و آخرت ایمان ندارند، طبعا هیچ عملى را به منظور بالا رفتن به سوى خدا انجام نمى‏دهند، و چون به این منظور انجام نمى‏دهند قهرا سیر و سلوکى از آنها به سوى خدا و عالم آخرت صورت نمى‏گیرد ; پس طبعا آنهابه سوى خدا و ملکوت خدا بالا نمى‏روند و به بهشت نمى‏رسند; یعنى به مقصدى که به سوى آن نرفته‏اند، به حکم آنکه نرفته‏اند، نمى‏رسند .

4 . افرادى که به خدا و آخرت ایمان دارند عمل باانگیزه تقرب به خدا انجام مى‏دهند و در کار خود خلوص نیت دارند، عمل آنها مقبول درگاه الهى است و استحقاق پاداش و بهشت مى‏یابند اعم از آنکه مسلمان باشند یا غیر مسلمان .

5 . غیر مسلمانانى که به خدا و آخرت ایمان دارند و عمل خیر به قصد تقرب به خداوند انجام مى‏دهند، به موجب اینکه از نعمت اسلام بى بهره‏اند طبعا از مزایاى استفاده از این برنامه الهى محروم مى‏مانند ; از اعمال خیر آنها آن اندازه مقبول است که با برنامه اهل اسلام منطبق است ; مانند انواع احسان‏ها و خدمت‏ها به خلق خدا . اما عبادات مجعوله که اساسى ندارد طبعا نامعقول است و یک سلسله محرومیت‏ها که از دست نارسى به برنامه تکامل ناشى مى‏شود شامل حال آنها مى‏گردد .

6 . عمل خیر مقبول، اعم از آنکه از مسلمان صادر شود یا از غیر مسلمان، یک سلسله آفت‏ها دارد که ممکن است‏بعد عارض شود و آن را فاسد نماید . در راس همه آن آفت‏ها، جحود و عناد و کفر است . علیهذا اگر افرادى غیر مسلمان اعمال خیر فراوانى به قصد تقرب به خدا انجام دهند، اماوقتى که حقایق اسلام به آنها عرضه گردد تعصب و عناد بورزند و انصاف وحقیقت جویى را کنار بگذارند، تمام آن اعمال خیر هدر است «کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف‏» (ابراهیم/18)

7 . مسلمانان و سایر اهل توحید واقعى اگر مرتکب فسق و فجور شوند و به برنامه عملى الهى خیانت کنند مستحق عذاب‏هاى طولانى در برزخ و قیامت‏خواهند بود و احیانا به واسطه بعضى از گناهان، مانند قتل مؤمن بى گناه عمدا، براى ابد در عذاب باقى خواهند ماند .

8 . اعمال خیر افرادى که به خدا و قیامت ایمان ندارند واحیانا براى خدا شریک قائلندموجب تخفیف و احیانا رفع عذاب آنها خواهد بود .

9 . سعادت و شقاوت تابع شرایع واقعى و تکوینى است نه شرایط قراردادى .

10 . آیات و روایاتى که دلالت مى‏کند خداوند عمل صالح و خیر را قبول مى‏فرماید تنها ناظر به حسن فعلى اعمال نیست ; از نظر اسلام، عمل آنگاه خیر و صالح محسوب مى‏گردد که از دو جهت‏حسن داشته باشد: جهت فعلى و جهت فاعلى .

11 . آیات و روایاتى که دلالت مى‏کند اعمال منکران نبوت یا امامت مقبول نیست . ناظر به آن است که آن انکارها از روى عناد و لجاج وتعصب باشد ; اما انکارهایى که صرفا عدم اعتراف است و منشا عدم اعتراف هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست . این گونه منکران از نظر قرآن کریم، مستضعف و مرجون امر الله به شمار مى‏روند .

12 . به نظر حکماء اسلام از قبیل بو على و صدر المتالهین، اکثریت مردمى که به حقیقت اعتراف ندارند قاصرند نه مقصر; چنین اشخاصى اگر خداشناس نباشند معذب نخواهند بود - هرچند به بهشت هم نخواهند رفت - و اگر خدا شناس باشند و به معاد اعتقاد داشته باشند وعملى خالص قربة الى الله انجام دهند پاداش نیک عمل خویش را خواهند گرفت . تنها کسانى به شقاوت کشیده مى‏شوند که مقصر باشند نه قاصر .

استاد مطهرى ; قرآن و وحدت دین
به اعتقاد استاد مطهرى، در سراسر قرآن اصرار عجیبى بر «وحدت دین‏» دیده مى‏شود . یعنى دین، از اول تا آخر جهان یکى بیش نیست و همه پیامبران بشر را به دین واحدى دعوت کرده‏اند .

ایشان پس از استناد به این آیه شریفه از سوره شورى: «شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا والذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم وموسى و عیسى‏» مى‏نویسد: قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را به آن دعوت مى‏کرده‏اند «اسلام‏» مى‏نهند . مقصود این نیست که این در همه زمان‏ها به این نام خوانده مى‏شده است . بلکه مقصود این است که دین داراى حقیقت و ماهیتى است که بهترین معرف آن، لفظ «اسلام‏» است . (47)

البته باید به این نکته توجه داشت که از وحدت ادیان، وحدت شرایع لازم نمى‏آید، بلکه پیامبران الهى در برخى از قوانین و احکام با یکدیگر اختلاف داشته‏اند . لذا قرآن در عین اینکه دین را واحد مى‏داند، اختلاف شرایع و قوانین را نیز مى‏پذیرد: «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا» (مائده/48)

از آنجا که اصول فکرى وعملى اى که پیامبران به آن فرا مى‏خواندند، یکى بوده وهمه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوى یک هدف دعوت مى‏کرده‏اند ، اختلاف شرایع و قوانین جزئى در جوهر و ماهیت این راه، که نامش در منطق قرآن اسلام است، تاثیرى نداشته است . بنابراین ، قرآن کریم هرگز کلمه دین را به صورت جمع (ادیان) نیاورده است . دین در قرآن همواره مفرداست ; زیرا آنچه وجود داشته و دارد دین است و نه دینها .

نکته (48) مهمى که باید به آن توجه داشت این است که وحدت دین (وحدت گرایى) که استاد مطهرى مطرح مى‏کند، تفاوت آشکارى با «وحدت گرایى‏» که سنت گرایان بر آن تاکید مى‏ورزند ، دارد .

اشکال کثرت گرایى مورد دفاع سنت گرایان آن است که بر قرائت‏خاصى از متون ادیان جهان مبتنى است که مورد تردید است . لازمه این قرائت آن است که معتقد شویم شباهت‏هاى خاص ادیان در آموزه، به ویژه در آموزه باطنى، تشکیل دهنده هسته و گوهر ادیان مختلف مى‏باشد و باید تفاوت‏هاى آنهارا به عنوان انحرافاتى از این گوهر کنار نهاد . از سوى دیگر، سنت گرایان مدعى هستند که مى‏توانند با شهود عقلى به جوهر مشترک ادیان پى ببرند . روشى که آنها به کار مى‏برند قابل پذیرش نیست . آنها مفروض مى‏دارند که ادیان، در آغاز، داراى جوهر باطنى مشترکى هستند و متون ادیان مختلف را به گونه‏اى تفسیر مى‏کنند که با این اصل سازگار باشند . اما باید گفت این امر، مصادره به مطلوب است . (49)

دومین اشتباه عمده‏اى که در بیشتر انواع کثرت گرایى دینى و از جمله تقریر سنت گرایان به طور مشترک به چشم مى‏خورد، آن است که، صرف نظر از اینکه آموزه‏هاى باطنى یا ظاهرى ادیان را مورد بررسى قرار دهیم یا نه، تعالیم سنت‏هاى دینى مختلف با یکدیگر و با کثرت گرایى سازگار نیستند . کثرت گرایان باید به ناگزیر مدعى شوند که علت این تغایرها (وناسازگارى‏ها) یا انحرافاتى است که در سنت‏هاى دینى رخ داده ویا عوامل غیر ذاتى‏اى که نظیر فرهنگ است (که بر ذات ادیان عارض شده‏اند) . اما بررسى متون دینى چنین ادعایى را تایید نمى‏کند و تنها پشتوانه آن اعتقاد پیشینى کثرت گرایان به حقانیت کثرت گرایى است .

این اشکالات بر کثرت‏گرایى مقتضاى معیارهاى یک تحقیق خوب و علمى درعرصه مطالعات دینى است . اما مهم‏تر از این، دلایل کلامى اى است که در چارچوب تعالیم اسلامى براى رد کثرت‏گرایى دینى سنت گرایان وجود دارد . اشکالى که بر این کثرت‏گرایى وارد است تنها آن نیست که با اینکه بت پرستى از ذاتیات سنت‏هاى غیر توحیدى است اسلام از آن نهى کرده است . اشکال، این است که معیار حقانیت دینى را از کجا باید به دست آوریم . از نظر اسلام، معیار حقانیت در وحى نهایى خداوند به انسان نهفته است، در حالى که بر اساس سنت گرایى معیار مزبور چیزى است که باید با شهود عقلى‏اى که از طریق تفسیر تطبیقى تعالیم باطنى ادیان جهان به دست مى‏آید ، انتزاع شود .

این نقد کلامى، تنها جنبه نظرى ندارد، بلکه پیامدهاى عملى نیز دارد، مثلا اسلام ایده‏آل اجتماعى کاملا مساوات‏طلبى را ارائه مى‏دهد که بر اساس آن در تکالیف دینى هیچ گونه امتیاز و برترى اى که بر پایه موقعیت اجتماعى، شغل، رنگ یا نژاد صورت گرفته باشد، مورد پذیرش نیست . در اسلام، مقامى تحت عنوان مقام کشیشى یاروحانیت وجود ندارد . و این در حالى است که مثلا در مذهب هندو، نه تنها مقام روحانى وجود دارد، بلکه این مقام در قالب یک نظام طبقاتى خاصى (در دست طبقه خاصى) مصون مى‏ماند، سنت گرایانى نظیر مارتین لینگر به جاى آنکه این نظام طبقاتى هندویى را بر اساس تعالیم اسلام رد کنند، همواره به دفاع از آن به عنوان بخشى از سنت اصیل پرداخته‏اند . «ما امروزه، به یمن وجود نظام طبقاتى، براى برهمنها، که حافظان دین هستند، مذهب هندو را داریم که هنوز زنده است و تا قرن حاضر پیروان مقدسى را پرورانده است .» (50)

اشکالات دیگرى نیز بر وحدت گرایى وارد است که به خاطر طولانى نشدن بحث، از ذکر آنها صرف نظر مى‏کنیم .

بنابراین با توجه به سخنان فوق ، تفاوتهاى وحدت‏گرایى‏اى که استاد مطهرى طرح مى‏کند با وحدت گرایى سنت گرایان مشخص شد و لذا نباید بین این دو خلط کرد . در حالى که سنت گرایان، تمامى ادیان را، صادق و منجى مى‏دانند، استاد مطهرى بر انحصارى گرایى اسلامى ; یعنى این نظر که امروزه فقط دین خاتم (اسلام) مورد پذیرش بوده و سایر ادیان به خاطر علل و عوامل مختلفى (مانند تحریف ادیان گذشته، مقتضیات زمان و . . .) منسوخ شده‏اند، تصریح مى‏کند .

نتیجه‏گیرى
در این مقاله، پس از تبیین رویکردهاى مختلف به تنوع ادیان (انحصار گرایى، شمول گرایى و کثرت گرایى به مبانى عرفت‏شناختى نظریه کثرت گرایى دینى جان هیک پرداختیم، مهم‏ترین مبانى معرفت‏شناختى اى که در این نوشتار مورد نقد و بررسى قرار گرفت، (1) مدل معرفت‏شناختى کانت (فرضیه نوع - کانتى) و (2) انسجام گرایى در صدق، بود .

به لحاظ معرفت‏شناختى سر انجام هر دو مبناى فوق، نسبى گرایى معرفتى و شکاکیت است که با استفاده از آراء و اندیشه‏هاى فلسفى - معرفت‏شناختى، آن را به بوته نقد گذاشتیم .

استاد مطهرى، مدل معرفت‏شناسى کانت را نقد کرده و نظریه‏اى رئالیستى از ارتباط ذهن وعین ارائه مى‏کند که بر اساس آن، معرفت‏شناسى (یعنى معرفت‏به واقع) ممکن است . همچنین، استاد در مقابل انسجام گرایى و عمل گرایى در باب ماهیت صدق، تئورى مطابقت صدق را ارائه مى‏کند، که مطابق آن، معرفتى صادق است که مطابق با واقع باشد و اشکالاتى هم که بر تئورى مطابقت وارد شده، با توجه به معناى نفس الامر و گزاره‏هاى پایه (مبناگرایى) از نظر فیلسوفان اسلامى و استاد مطهرى، رفع مى‏شوند .

بنابراین، کثرت گرایى دینى جان هیک از این جهت که مبانى مستحکمى ندارد، نمى‏تواند نظریه صحیحى باشد . پس از نقد و بررسى کثرت گرایى دینى (حقیقت‏شناختى) هیک به دیدگاه استاد مطهرى در زمینه تنوع و تکثر ادیان اشاره کردیم، و به این نتیجه رسیدیم که استاد مطهرى، صریحا کثرت گرایى دینى حقیقت‏شناختى هیک و همچنین سنت گرایان را رد مى‏کند . ایشان بامفاهیم کلیدى، مانند مفهوم کفر، قاصر و مقصر، نجات، اخلاص و ... نوعى کثرت گرایى دینى نجات شناختى (رستگارانه) را مى‏پذیرد . به اعتقاد ایشان گر چه امروره دینى به جز اسلام پذیرفته نیست . اما این سخن به این معنا نیست که فقط مسلمانان اهل نجات و رستگارى اند، بلکه در عین حال که ممکن است اعتقاد دینى شخصى باطل باشد اما تحت‏شرایطى مانند جهالت، قصور و انصاف، او نیز اهل نجات باشد .

نکته دیگرى که در سخنان استاد مطهرى پیرامون تنوع ادیان مى‏توان گفت این است که از نظر ایشان، ادیان مختلفى که در طول تاریخ به صورت‏هاى گوناگون متجلى شده‏اند، همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوى یک هدف دعوت مى‏کرده‏اند و لذا با الهام از قرآن کریم به وحدت ادیان (دین) وکثرت شرایع معتقدند . واین شرایع مختلف، در زمان نزول خودشان برحق بوده و با ظهور شریعت‏بعدى، نسخ شده‏اند . بنابراین ، منظور از وحدت ادیان، بر حق بودن همگى آنها در زمان حاضر نیست، بلکه با ظهور دین خاتم و جاودانگى آن، هیچ دینى پذیرفته نیست .

تبلیغات