آموزههاى دینى با رویکرد عرفانى - معنوى
آرشیو
چکیده
متن
براى من موجب خجلت است که موعظه کنم . خودم را بیشتر از همه به موعظه محتاج مىبینم، لکن به عنوان اجابت ... .
گاهى انسان جمعیت زیادى پشتسر یا پاى خطابهاش مىبیند و مغرور مىشود، در صورتى که هر کس خود را بهتر مىشناسد، با اعتقاد مردم به عدالتبنده، من که عادل نمىشوم . گاهى انسان فکرهایى مىکند، من امام جمعه هستم، جمعیتى گوش به فرمان من مىکنند، جمعیتى به واسطه من آگاه مىشوند و امثال اینها ... بله، درست است، اى بسا با یک جمله جناب عالى هزاران مفسده دفع شده، افراد زیادى به راه راست آمدهاند، با خدا آشنا شدهاند، اما باید ببینیم ما خودمان آشنایى مان چقدر است؟ ... . راستى اینها براى خدا بوده؟ اگر مشکلى پیش آمد که به دست من حل شد، آیا اگر به دستشخص دیگرى هم دفع مىشد، این خوشحالى را داشتم یا نه! آیا میل نداشتم به واسطه من باشد!
بنده که خودم گاهى به حسابم مىرسم، قسم مىدهم خدا را که به عزت و جلالت و کبریائیت و به خاصان درگاهت، از ما حساب دقیق نگیر! همان ظواهر ما را حساب کن و ما چیز دیگرى نمىخواهیم!
ارزش عمل به نیت است و نیتبراى غیر خدا به چه درد مىخورد! اگر غیر الله منظور باشد، با خواسته دیگران چه فرقى مىکند! من دیگر با فلان سیاستمدارى که فقط و فقط در راه سیاست هایش هست و کارى با «دین» ندارد، فرقى پیدا نمىکنم، بلکه بدتر از او هم مىشوم; به جهت این که او هیچ کدام از کارهایش به عنوان اسلام نبود، سیاستمدارى بود، داشت فعالیت مىکرد و پیروز مىشد، اما من چطور! در صورتى که به مفاد آیه «لا تجعلوا الله عرضه لایمانکم» ، انسان فکر کند، مىبیند که خیلى چیزهایش در خیلى از هدفهایى که داشته تابع هوا بوده و کار را به اسم خدا کرده . یکى از برداران چیزى نوشته بود، مرا متاثر کرد . حرف هایش هم درستبود . نوشته بود که خواهشمندیم آقایان، امام را براى خودشان حربه قرار ندهند، خودشان چیزهایى مىخواهند به امام نبندند . من هدفهاى شخصى خود را به اسم امام پیاده نکنم . حالا اگر امام زمان (ع) را حربه خودمان قرار دهیم، چطور! اگر رسول اکرم را حربه خود قرار دادیم، چطور!
در شرح حال مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانى دیدم که وقتى وارد اصفهان شد، خیلى مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت . وقتى نماز مىرفت، نیمساعت قبل از نماز خلوت مىکرد و به حساب هایش مىرسید . ما هم خوب است روزهاى جمعه، علاوه بر تذکراتى که داده شد، «علیکم باعز الانفس» ، نسبتبه اعزانفس که خودمان هستیم، دقت کنیم .
از امسلمه، همسر گرامى رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: شبى رسول اکرم (ص) در خانه من تشریف داشت، یک وقتبیدار شدم دیدم پیامبر خدا نیست . بلند شدم این گوشه و آن گوشه، صداى ناله شنیدم . متوجه شدم در یک گوشه، رسول اکرم به سجده افتاده و به شدت گریه مىکند، عرض مىکند: «الهى لا تسلبنى صالح ما انعمتبه على ابدا، الهى لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابدا الهى لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا .» - خداوند ما را از بدىها که طاغوت و دشمن برایمان به وجود آورده، نجات داد، اما اگر گرفتار طاغوت نفس و هوا بودیم، باید فکر کنیم، ببینیم آیا از این طاغوت نجات پیدا کردهایم؟
ام سلمه مىگوید: گریهام گرفت، پیامبر خدا فرمود: چرا گریه مىکنى؟ عرض کردم یا رسول الله! شما هستید که مىگویید: «خداوندا نعمت صالحت را از من نگیر، و در بدىها رهایم نکن و لحظهاى مرا به خودم وانگذار ...» پس رسول خدا (ص) نیز گریه کرد و فرمود: چرا گریه نکنم، حضرت یونس (ع) در یک چشم به هم زدن به حال خود واگذار شد، مبتلا شد به آنچه که شد .
2 . خطابه واپسین (قبل از شهادت)
شما و خودم را به تقواى خدا سفارش مىکنم، زیرا راه نجاتى جز تقوا نداریم . روز جمعه روزى است که ما دردهایمان را دوا کنیم و درد اول هر انسانى خود انسان است; براى این که هر اندازه به کمال برسد، اگر [روح] مریض باشد، کمال براى او فایدهاى ندارد . آیه قرآن و همچنین اعتقاد ما این است که کلمهاى از زبان انسان در نمىآید، مگر این که همراه آن نگهبانى مهیا مىباشد تا کلام را حفظ کند . (1)
حال که ما معتقدیم هر کلمهاى از زبان انسان در آید، نوشته خواهد شد و فردا باید حسابش را بدهد، پس هر حرفى که مىزنیم باید به نفع اسلام و انقلاب باشد، نصیحتى براى مسلمین باشد و یا حداقل براى کسب حلال زده شود . اگر حرفى که مىزنى، به نفع اسلام و مسلمین نباشد، در صحیفه کارهاى ثواب نوشته نمىشود! ... بنابراین، بر مسلمانان لازم استحرفى که مىزنند، حساب شده باشد . در زنده و زنده کننده اهل بیت عصمت (ع) حدیثى وارد شده است - اعتقاد ما این است که در عرصه قیامت هم باید حاضر باشیم - به این ترتیب مىفرماید که ظرفى پر از خون روى کسى مىپاشند و مىگویند: این سهم توست از خون فلان کس که به ناحق ریخته شده! مىگوید خدایا! من که در قتل کسى شرکت نکردهام، من که کسى را نکشتهام؟ مىگویند: تو یک کلمه حرف زدى و آن حرف، برزگ شد و به جایى رسید که در ریختن خون یک مسلمان، این حرف مؤثر افتاد . (حرف تو به قدرى شاخ و برگ پیدا کرد که در نتیجه آن، به اندازه این حرف در قتل آن مسلمان شریک شدى). چطور امکان دارد کسى با حرفش در ریختن خون شرکت کند! مبادا حرفى پشتسر کسى بزنید که آن حرف منجر به کشته شدن و ریخته شدن خونها شود . براى همین است که مىگویند: عمدهترین چیزى که موجب جهنم رفتن انسان مىشود، زبان انسان است . على (ع) که مىفرماید: منطقهم الصواب: یعنى مواظب هستند که گفتارشان، گفتار خوبى باشد . نسان مسلمان متواضع مىشود، تکبر در او راه ندارد . ضرر منیت و نفع تواضع چیست؟ این را باید بدانید که تواضع و اخلاق حسنه رسول اکرم (ص) بود که سبب شد اسلام عالمگیر شود . خدا لعنت کند کسانى را که جلو پیشرفت اسلام سنگ انداختند . رسول اکرم (ص) با کیفیتى که اسلام را بنیانگذارى کرده بود و به طریقى که امیرالمؤمین آن را تعقیب مىکرد و با اخلاقى که داشتند، و اگر نبود فعالیتهاى منافقین داخلى و ستون پنجم، اخلاق اسلامى اینها دنیا را جلب مىکرد . با این که در زمان ائمه اطهار (ع) حکومت در دستبیگانگان بود و آنها افرادى عادى بودند که به هیچ نحو قدرت فعالیت نداشتند و حتى سوال کردن از آنها محدود بود، با این همه آنها با اخلاقشان توانستند افراد کثیرى از ملل مختلفه را به اسلام آورند . همچنان تکبر ابوجهل و امثالش خودشان و ملت هایشان را خاکسترنشین کرد .
«و حجدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین .» (2) این آیه یکى از آیات عجیب قرآن است، گروهى بودند که آیات الهى و نبوت رسول اکریم و انبیا را انکار مىکردند، زیر بار نمىرفتند، ولى در نفسهایشان یقین داشند، ابوجهل، پیغمبر اکرم را از ما بهتر مىشناخت، همان طور که بنىصدر امام را بیشتر از من و شما مىشناخت . انکار کردند آیات الهى را در حالى که یقین داشتند . وقتى انسان به حدى برسد که حتى انسانیتخودش را زیر پایش بگذارد و آیات الهى را انکار کند، منشاش چیست؟ همان خودبینى است که این انسان به آنچه که یقین دارد، عمل نمىکند و زیربار نمىرود، منیت و خودبینى و علوطلبى است که باعث مىشود انسان، انسانیتخود را زیر پا گذارد . ببین که عاقب کار اینها به کجا مىرسد .
خدا بر خود واجب کرده است هر کسى هر معصیتى را که کرده، علاوه بر عذاب آخرت، در دنیا نیز به بلائى نظیر آن معصیت مبتلا کند . مثلا کسى که عمدا روزهاش را بخورد، ممکن است از گرسنگى بمیرد، یعنى به قدرى گرسنه شود و چیزى نتواند بخورد که بمیرد و [نعوذبالله] با عداوت خدا از دنیا برود . شخصى از روى منیت «من» بگوید و زیربار حق نرود، نتیجهاش این است که به ذلت مبتلا شود، خوار شود و به جاى این که به مقام بالایى برسد، پایینتر رود! محمدرضاى خائن منفور کاملا رهبر انقلاب را مىشناخت و کاملا مىدانست که کیست و چه مىگوید، حتى در مجلسى اقرار کرده بود که مرجع باید این چنین باشد، ولى از جهت منیتبه نصحیت امام گوش نداد و در نتیجه، با ذلت فرار کرد و به سادات، نوکر آمریکا و اسرائیل پناهنده و بالاخره در زیر پاى فرعون به خاک سپرده شد .
مىگوید تا متوجه باشیم که اگر هر کدام از ما به اندازه خود متکبر باشیم، و الله مبتلا خواهیم شد .
در گذشته، شخصى در تبریز بود که ظاهرا جزو افراد مهم آن زمان به حساب مىآمد . روز اول هر سال با تمام مشکلات که مسافرت داشت، با ماشین به مراغه مىرفت و در مقابل یک صوفى بىسواد تعظیم کرده و دستش را مىبوسید . یک وقتى از پیرمرد عاقلى پرسیدم: این بدبخت چرا این کار را مىکند . گفت: نتیجه عمل اوست! این شخص در مقابل مرحوم آیت الله انگجى تواضع نکرده، حالا باید در مقابل یک نفر آدم بىسواد خائن تواضع کند! بنىصدر هم در مقابل امام و رهبر انقلاب تواضع نکرد، باید به صهیونیسم پناهنده شود . واقعا ذلتبالاتر از این نمىشود .
پىنوشت:
1) برگرفته از مضمون سوره ق، آیه 18 .
2) نمل/14 .