آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

براى من موجب خجلت است که موعظه کنم . خودم را بیش‏تر از همه به موعظه محتاج مى‏بینم، لکن به عنوان اجابت ... .
گاهى انسان جمعیت زیادى پشت‏سر یا پاى خطابه‏اش مى‏بیند و مغرور مى‏شود، در صورتى که هر کس خود را بهتر مى‏شناسد، با اعتقاد مردم به عدالت‏بنده، من که عادل نمى‏شوم . گاهى انسان فکرهایى مى‏کند، من امام جمعه هستم، جمعیتى گوش به فرمان من مى‏کنند، جمعیتى به واسطه من آگاه مى‏شوند و امثال این‏ها ... بله، درست است، اى بسا با یک جمله جناب عالى هزاران مفسده دفع شده، افراد زیادى به راه راست آمده‏اند، با خدا آشنا شده‏اند، اما باید ببینیم ما خودمان آشنایى مان چقدر است؟ ... . راستى اینها براى خدا بوده؟ اگر مشکلى پیش آمد که به دست من حل شد، آیا اگر به دست‏شخص دیگرى هم دفع مى‏شد، این خوشحالى را داشتم یا نه! آیا میل نداشتم به واسطه من باشد!
بنده که خودم گاهى به حسابم مى‏رسم، قسم مى‏دهم خدا را که به عزت و جلالت و کبریائیت و به خاصان درگاهت، از ما حساب دقیق نگیر! همان ظواهر ما را حساب کن و ما چیز دیگرى نمى‏خواهیم!
ارزش عمل به نیت است و نیت‏براى غیر خدا به چه درد مى‏خورد! اگر غیر الله منظور باشد، با خواسته دیگران چه فرقى مى‏کند! من دیگر با فلان سیاستمدارى که فقط و فقط در راه سیاست هایش هست و کارى با «دین‏» ندارد، فرقى پیدا نمى‏کنم، بلکه بدتر از او هم مى‏شوم; به جهت این که او هیچ کدام از کارهایش به عنوان اسلام نبود، سیاستمدارى بود، داشت فعالیت مى‏کرد و پیروز مى‏شد، اما من چطور! در صورتى که به مفاد آیه «لا تجعلوا الله عرضه لایمانکم‏» ، انسان فکر کند، مى‏بیند که خیلى چیزهایش در خیلى از هدف‏هایى که داشته تابع هوا بوده و کار را به اسم خدا کرده . یکى از برداران چیزى نوشته بود، مرا متاثر کرد . حرف هایش هم درست‏بود . نوشته بود که خواهشمندیم آقایان، امام را براى خودشان حربه قرار ندهند، خودشان چیزهایى مى‏خواهند به امام نبندند . من هدف‏هاى شخصى خود را به اسم امام پیاده نکنم . حالا اگر امام زمان (ع) را حربه خودمان قرار دهیم، چطور! اگر رسول اکرم را حربه خود قرار دادیم، چطور!
در شرح حال مرحوم شیخ محمد حسین اصفهانى دیدم که وقتى وارد اصفهان شد، خیلى مورد توجه و استقبال مردم قرار گرفت . وقتى نماز مى‏رفت، نیم‏ساعت قبل از نماز خلوت مى‏کرد و به حساب هایش مى‏رسید . ما هم خوب است روزهاى جمعه، علاوه بر تذکراتى که داده شد، «علیکم باعز الانفس‏» ، نسبت‏به اعزانفس که خودمان هستیم، دقت کنیم .
از ام‏سلمه، همسر گرامى رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: شبى رسول اکرم (ص) در خانه من تشریف داشت، یک وقت‏بیدار شدم دیدم پیامبر خدا نیست . بلند شدم این گوشه و آن گوشه، صداى ناله شنیدم . متوجه شدم در یک گوشه، رسول اکرم به سجده افتاده و به شدت گریه مى‏کند، عرض مى‏کند: «الهى لا تسلبنى صالح ما انعمت‏به على ابدا، الهى لا تردنى فى سوء استنقذتنى منه ابدا الهى لا تکلنى الى نفسى طرفه عین ابدا .» - خداوند ما را از بدى‏ها که طاغوت و دشمن برایمان به وجود آورده، نجات داد، اما اگر گرفتار طاغوت نفس و هوا بودیم، باید فکر کنیم، ببینیم آیا از این طاغوت نجات پیدا کرده‏ایم؟
ام سلمه مى‏گوید: گریه‏ام گرفت، پیامبر خدا فرمود: چرا گریه مى‏کنى؟ عرض کردم یا رسول الله! شما هستید که مى‏گویید: «خداوندا نعمت صالحت را از من نگیر، و در بدى‏ها رهایم نکن و لحظه‏اى مرا به خودم وانگذار ...» پس رسول خدا (ص) نیز گریه کرد و فرمود: چرا گریه نکنم، حضرت یونس (ع) در یک چشم به هم زدن به حال خود واگذار شد، مبتلا شد به آنچه که شد .
2 . خطابه واپسین (قبل از شهادت)
شما و خودم را به تقواى خدا سفارش مى‏کنم، زیرا راه نجاتى جز تقوا نداریم . روز جمعه روزى است که ما دردهایمان را دوا کنیم و درد اول هر انسانى خود انسان است; براى این که هر اندازه به کمال برسد، اگر [روح] مریض باشد، کمال براى او فایدهاى ندارد . آیه قرآن و همچنین اعتقاد ما این است که کلمه‏اى از زبان انسان در نمى‏آید، مگر این که همراه آن نگهبانى مهیا مى‏باشد تا کلام را حفظ کند . (1)
حال که ما معتقدیم هر کلمه‏اى از زبان انسان در آید، نوشته خواهد شد و فردا باید حسابش را بدهد، پس هر حرفى که مى‏زنیم باید به نفع اسلام و انقلاب باشد، نصیحتى براى مسلمین باشد و یا حداقل براى کسب حلال زده شود . اگر حرفى که مى‏زنى، به نفع اسلام و مسلمین نباشد، در صحیفه کارهاى ثواب نوشته نمى‏شود! ... بنابراین، بر مسلمانان لازم است‏حرفى که مى‏زنند، حساب شده باشد . در زنده و زنده کننده اهل بیت عصمت (ع) حدیثى وارد شده است - اعتقاد ما این است که در عرصه قیامت هم باید حاضر باشیم - به این ترتیب مى‏فرماید که ظرفى پر از خون روى کسى مى‏پاشند و مى‏گویند: این سهم توست از خون فلان کس که به ناحق ریخته شده! مى‏گوید خدایا! من که در قتل کسى شرکت نکرده‏ام، من که کسى را نکشته‏ام؟ مى‏گویند: تو یک کلمه حرف زدى و آن حرف، برزگ شد و به جایى رسید که در ریختن خون یک مسلمان، این حرف مؤثر افتاد . (حرف تو به قدرى شاخ و برگ پیدا کرد که در نتیجه آن، به اندازه این حرف در قتل آن مسلمان شریک شدى). چطور امکان دارد کسى با حرفش در ریختن خون شرکت کند! مبادا حرفى پشت‏سر کسى بزنید که آن حرف منجر به کشته شدن و ریخته شدن خون‏ها شود . براى همین است که مى‏گویند: عمده‏ترین چیزى که موجب جهنم رفتن انسان مى‏شود، زبان انسان است . على (ع) که مى‏فرماید: منطقهم الصواب: یعنى مواظب هستند که گفتارشان، گفتار خوبى باشد . نسان مسلمان متواضع مى‏شود، تکبر در او راه ندارد . ضرر منیت و نفع تواضع چیست؟ این را باید بدانید که تواضع و اخلاق حسنه رسول اکرم (ص) بود که سبب شد اسلام عالمگیر شود . خدا لعنت کند کسانى را که جلو پیشرفت اسلام سنگ انداختند . رسول اکرم (ص) با کیفیتى که اسلام را بنیانگذارى کرده بود و به طریقى که امیرالمؤمین آن را تعقیب مى‏کرد و با اخلاقى که داشتند، و اگر نبود فعالیت‏هاى منافقین داخلى و ستون پنجم، اخلاق اسلامى اینها دنیا را جلب مى‏کرد . با این که در زمان ائمه اطهار (ع) حکومت در دست‏بیگانگان بود و آن‏ها افرادى عادى بودند که به هیچ نحو قدرت فعالیت نداشتند و حتى سوال کردن از آنها محدود بود، با این همه آن‏ها با اخلاقشان توانستند افراد کثیرى از ملل مختلفه را به اسلام آورند . همچنان تکبر ابوجهل و امثالش خودشان و ملت هایشان را خاکسترنشین کرد .

«و حجدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین .» (2) این آیه یکى از آیات عجیب قرآن است، گروهى بودند که آیات الهى و نبوت رسول اکریم و انبیا را انکار مى‏کردند، زیر بار نمى‏رفتند، ولى در نفس‏هایشان یقین داشند، ابوجهل، پیغمبر اکرم را از ما بهتر مى‏شناخت، همان طور که بنى‏صدر امام را بیش‏تر از من و شما مى‏شناخت . انکار کردند آیات الهى را در حالى که یقین داشتند . وقتى انسان به حدى برسد که حتى انسانیت‏خودش را زیر پایش بگذارد و آیات الهى را انکار کند، منشاش چیست؟ همان خودبینى است که این انسان به آنچه که یقین دارد، عمل نمى‏کند و زیربار نمى‏رود، منیت و خودبینى و علوطلبى است که باعث مى‏شود انسان، انسانیت‏خود را زیر پا گذارد . ببین که عاقب کار این‏ها به کجا مى‏رسد .

خدا بر خود واجب کرده است هر کسى هر معصیتى را که کرده، علاوه بر عذاب آخرت، در دنیا نیز به بلائى نظیر آن معصیت مبتلا کند . مثلا کسى که عمدا روزه‏اش را بخورد، ممکن است از گرسنگى بمیرد، یعنى به قدرى گرسنه شود و چیزى نتواند بخورد که بمیرد و [نعوذبالله] با عداوت خدا از دنیا برود . شخصى از روى منیت «من‏» بگوید و زیربار حق نرود، نتیجه‏اش این است که به ذلت مبتلا شود، خوار شود و به جاى این که به مقام بالایى برسد، پایین‏تر رود! محمدرضاى خائن منفور کاملا رهبر انقلاب را مى‏شناخت و کاملا مى‏دانست که کیست و چه مى‏گوید، حتى در مجلسى اقرار کرده بود که مرجع باید این چنین باشد، ولى از جهت منیت‏به نصحیت امام گوش نداد و در نتیجه، با ذلت فرار کرد و به سادات، نوکر آمریکا و اسرائیل پناهنده و بالاخره در زیر پاى فرعون به خاک سپرده شد .
مى‏گوید تا متوجه باشیم که اگر هر کدام از ما به اندازه خود متکبر باشیم، و الله مبتلا خواهیم شد .
در گذشته، شخصى در تبریز بود که ظاهرا جزو افراد مهم آن زمان به حساب مى‏آمد . روز اول هر سال با تمام مشکلات که مسافرت داشت، با ماشین به مراغه مى‏رفت و در مقابل یک صوفى بى‏سواد تعظیم کرده و دستش را مى‏بوسید . یک وقتى از پیرمرد عاقلى پرسیدم: این بدبخت چرا این کار را مى‏کند . گفت: نتیجه عمل اوست! این شخص در مقابل مرحوم آیت الله انگجى تواضع نکرده، حالا باید در مقابل یک نفر آدم بى‏سواد خائن تواضع کند! بنى‏صدر هم در مقابل امام و رهبر انقلاب تواضع نکرد، باید به صهیونیسم پناهنده شود . واقعا ذلت‏بالاتر از این نمى‏شود .
پى‏نوشت:
1) برگرفته از مضمون سوره ق، آیه 18 .
2) نمل/14 .

تبلیغات