آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

امام حسین (ع) در 27 رجب سال شصت هجرى، به همراه فرزندان، برادران، فرزندان برادرش، امام حسن مجتبى (ع) و با اهل و عیال خویش، شبانه از مدینه خارج شد . (1) هنگامى که شهر مدینه را پشت‏سر مى‏گذاشت، این آیه مبارکه را که حضرت موسى قت‏خروج از مصر و به قصد بازگشت جهت قیام علیه فرعونیان مى‏خواند، تلاوت فرمود: فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنى من القوم الظالمین (2) ; «موسى ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالى که مى] گفت: پروردگارا مرا از گروه ستمکاران نجات بخش .» و زمانى که داخل مکه شد، این آیه را قرائت نمود: و لما توجه تلقاء مدین قال عسى ربى ان یهدینى سواء السبیل (3) ; «و چون به سوى (شهر) مدین رو نهاد (با خود) گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند» .
ورخان روز سوم شعبان سال 60 هجرى را روز ورود امام به مکه نوشته‏اند . پس از چهار ماه و اندى اقامت در مکه، در روز هشتم ذى الحجه، که حجاج براى اعمال مکه باید خود را به این شهر برسانند، از مکه خارج شد و به سوى کوفه عزیمت نمود . از مهمترین حوادثى که در مدت اقامت‏حضرت در مکه اتفاق افتاد، دعوت مردم کوفه از امام (ع) به این شهر و به عهده گرفتن زعامت و امامت ایشان جهت قیام علیه یزید بود . (4) کوفیان حدود هیجده هزار نامه براى حضرت ارسال داشتند که در برخى از نامه‏ها چند نفر و در پاره‏اى شاید یکصد نفر امضا کرده بودند . شاید در مجموع بتوان گفت که حدود صد هزار نفر امام حسین را به کوفه دعوت کرده بودند . (5) امام در پاسخ به همه این نامه‏ها، تنها یک نامه نوشت و به دست آخرین پیک‏هاى مردم کوفه داد و در آن، مسلم‏بن‏عقیل را نماینده خود معرفى کرد که به سوى ایشان خواهد آمد تا از حال و وضعیت ایشان ، امام را آگاه سازد . (6)
مسلم روز پانزدهم ماه مبارک رمضان به سوى عراق رهسپار شد و پس از پشت‏سر گذاردن بیابان‏هاى حجاز و عراق وارد کوفه گردید . مردم، گروه گروه براى دیدار و بیعت‏با وى نزدش مى‏آمدند . مسلم اوضاع را مناسب مى‏دید و از این رو، در نامه‏اى به امام، از بیعت و پیمان بیش از هیجده هزار نفر خبر داد و از ایشان خواست که در حرکت‏به سوى کوفه، شتاب فرماید . (7)

شایان ذکر است که امام مى‏دانست که مردم کوفه چندان آماده نیستند و اکثر ایشان را شخصیت‏هاى سست عنصر و مرعوب شده‏اى تشکیل مى‏دهند که در خلافت معاویه اقدامى نکرده، و تنها پس از شنیدن خبر مرگ معاویه و این که حسین بن على و عبدالله بن زبیر و . . . با یزید بیعت نکرده و به مکه رفته‏اند، جرات و شهامت‏یافته و امام را به کوفه دعوت مى‏کنند .

این نکته بر بزرگان شیعه در کوفه مخفى نبود، چه اینکه وقتى بزرگان قوم در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گردهم آمدند، وى نیک مى‏دانست که احساسات امروز مردم، معیار اطمینان نخواهد بود . به همین جهت، او براى اینکه بر ایشان اتمام حجت کند، خواست اگر با اطمینان کامل و تصمیم قطعى و نهایى به یارى حسین بن على (ع) مى‏روند، او را به سوى عراق دعوت کنند . بزرگان همگى در پاسخ به او، جهاد و فداکارى در راه امام را وظیفه خود دانسته ، آمادگى خود را تا پاى جان اعلام داشتند . به این ترتیب بود که سلیمان، رفاعه بن شداد و حبیب بن‏مظاهر دعوت نامه‏اى به حضور امام ارسال داشتند . (8)

مردم کوفه در دعوت از امام و اعلام بیعت‏با نایب خاص او مسلم‏بن‏عقیل، قصد فریب امام و دروغگویى نداشتند و خلافت‏یزید را در برابر شخصیت‏بى‏همتا و شایسته‏اى چونان فرزند رسول خدا، شرم‏آور و ناروا مى‏شمردند .

مردم کوفه تا وقتى که «نعمان بن بشیر انصارى‏» با نرمى و مدارا حاکمیت‏شهر کوفه را در اختیار داشت، آیات جهاد مى‏خواندند و شور و شوق یارى از حسین را در سر مى‏پروراندند و در نامه‏هاى خود به امام از سرسبزى باغ‏ها و مزارع و وقت چیدن میوه‏ها خبر داده ، شتاب در قیام را از امام مى‏خواستند . اما روزى که عبیدالله بن زیاد حکومت کوفه را در دست گرفت، با سابقه‏اى که از پدر او «زیاد ابن ابیه‏» و از وى - که حاکم بصره بود - داشتند، تغییر عقیده داده، به جاى آیات جهاد، از تامل و احتیاط و دوراندیشى سخن گفته و آیه «و لاتلقوا بایدیکم الى التهکه‏» را مى‏خواندند!

این پرسش مطرح مى‏شود که آیا تکلیف امام، پاسخ مثبت‏به کوفیان بود؟ به نظر مى‏رسد اگر امام به هیجده هزار نامه مردم کوفه جواب مثبت نمى‏داد، نه تنها کوفیان بلکه مسلمانان آن عصر و دیگر عصرها مدعى مى‏شدند که حسین (ع) هراسید و با احتیاط و دوراندیشى جان خود را نگاه داشت . از این رو امام حسین (ع) در برابر اقبال کوفیان راهى جز پاسخ مثبت نداشت . (9)

تحلیل عوامل قیام
حسین بن على در اواخر سال شصت و اوایل سال شصت و یکم، اوضاع و احوال اخلاقى و دینى جامعه اسلامى را چنان در خطر انحراف و فساد دید که راهى جز راه قیام و شهادت در پیش نگرفت .

امام (ع) چون در فشار بیعت‏با یزید قرار گرفت، مصمم شد که در برابر انحراف دستگاه خلافت‏یزید ایستادگى کند . معاویه از پاسخ امام به نامه وى به خوبى دریافته بود که امام حسین (ع) با یزید کنار نمى‏آید و در این راه مسامحه نمى‏کند و به همین دلیل، هنگام وفات به یزید در این مورد هشدار داد . (10)

اما قیام امام حسین (ع) بواسطه فشار در برابر بیعت‏با یزید نبود . چه این که، اگر عامل بیعت، موجب قیام حضرت شده بود، وظیفه امام جز این نبود که زیربار بیعت نرود، و بر او بود که به پیشنهاد ابن عباس عمل کند و در قلعه‏ها و دره‏هاى یمن که عده‏اى از شیعیان پدرش در آنجا زندگى مى‏کردند، پناه ببرد . در این صورت، امام حسین (ع) به تکلیفش که عکس العمل منفى در برابر بیعت‏با یزید بود، عمل کرده بود . همچنین لازم نبود که در این سفر، کسان دیگرى را با خویش همراه کند .

اما دعوت کوفیان در قیام امام حسین (ع) چه جایگاهى داشت؟ در مورد دعوت مردم کوفه، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد بگوییم که امام تکلیف شرعى خود دید که به مردم پاسخ مثبت دهد و بر ایشان اتمام حجت کند; چنانکه امام على (ع) درباره پذیرش لافت‏خویش در خطبه معروف شقشقیه فرمود: لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذالله على العلماء ان لا یقاروا على کظه ظالم و لاسغب مظلوم لا لقیت‏حبلها على غاربها و لسقیت اخرها بکاس اولها; (11) یعنى «اگر مردم حضور نیافته بودند و حضور ایشان حجت را بر من تمام نکرده بود و اگر پیمان خدا از عالمان نبود که در برابر پرخورى ستمگر و گرسنگى ستمکش ساکت ننشینند، قطعا ریسمان شتر خلافت را روى شانه‏اش مى‏انداختم و مانند روز اول کنارى مى‏نشستم .»

مردم کوفه از امام حسین (ع) دعوت کردند که به کوفه بیاید تا در قیام علیه یزید، امام و زعیم آنان شود; امام حسین نیز خود را ملزم دید تا وقتى که مردم بر عهد و پیمان خود با او استوارند، اینکه در کنارشان باشد . اما اگر عامل اساسى نهضت‏حسینى، دعوت کوفیان مى‏بود، با منتفى شدن زمینه قیام در کوفه مى‏بایست‏بانگ رجوع بر مى‏آوردند و از آهنگ کوفه انصراف مى‏دادند .

از این رو مى‏توان گفت که فشار بیعت و نیز دعوت کوفیان نقش چندانى در وقوع قیام نداشتند; بلکه انحراف و فساد دستگاه حکومتى و جامعه اسلامى به قدرى اوج گرفته بود که امام وظیفه خود دانست که پس از گذشت پنجاه سال از وفات پیامبر (ص) سنت اصیل اسلامى را احیا کند .

اینکه، پاره‏اى از مورخان، مهم‏ترین عامل را دعوت کوفیان دانسته و گفته‏اند که وى به دعوت کوفیان اعتماد کرد و به دروغ و فریب ایشان گرفتار آمد، نادرست مى‏نماید . چه این که اگر نهضت امام حسین (ع) و مخالفت‏با یزید پاسخ دعوت کوفیان بود، باید دعوت کوفیان به اطلاع امام مى‏رسید و سپس حضرتش، نهضت‏خود را آغاز مى‏فرمود و تصمیم به مخالفت و قیام مى‏گرفت; اما حدودا چهل روز پس از اینکه امام با بیعت مخالفت فرمود و از مدینه خارج شد، نامه‏هاى کوفیان در پانزدهم ماه مبارک رمضان به دست ایشان رسید و به امام از وضعیت عراق و آمادگى کوفه جهت قیام علیه یزید منتقل گردید و از امام به آن سرزمین دعوت گردید .

پى‏نوشت‏ها:

1 . ابى جعفر محمد بن جریر الطبرى، تاریخ الطبرى (مصر، دارالمعارف، 1119 ه)، ج 5، ص 2 - 341 .

2 . سوره قصص، آیه 21 .

3 . سوره قصص، آیه 22 .

4 . ابن الاثیر، همان، ص 21 - 20 .

5 . مرتضى مطهرى، همان، ص 142 .

6 . ابن الاثیر، همان، ص‏21 .

7 . ابى عبدالله محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد (قم، مؤسسه آل البیت، 1413 ه)، ج‏2، ص 41 . به گفته طبرى، دوازده هزار نفر با مسلم بیعت کردند; ر . ک: تاریخ الطبرى، همان، ص 348 .

8 . شیخ مفید گفتگوى سلیمان با کوفیان رانقل مى‏کند که در قسمتى از آن چنین آورده است: فان کنتم تعلمون انکم ناصروه و مجاهد و عدوه فاعلموه و ان خفتم الفشل و الوهن فلا تغر وا الرجل فى نفسه، قالوا لا بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه . همان، ص 36 .

9 . مرتضى مطهرى، همان، ص 144 - 142 .

10 . ابن الاثیر، الکامل فى التواریخ، ج‏4، ص 6 .

11 . فیض الاسلام، نهج البلاغه، خطبه سوم، ص 52 .

تبلیغات