مبانى منطق ترجیح
آرشیو
چکیده
متن
نوع کار در کتاب «العبارات» به گونهاى است که هیچ تمایز دقیق و مسلم میان ملاحظات صورى و مادى ترسیم نگردیده است . به عنوان مثال به موارد زیر توجه کنید:
- آنچه دوام زیادترى دارد، یا دیرپاىتر است، نسبتبه آنچه که دوام کمترى از آن دارد، ترجیح دارد; (6)
- آنچه به خاطر خودش انتخاب مىگردد، ترجیح دارد به آنچه به خاطر غیر خودش انتخاب مىگردد; (7) اصول دیگرى نیز در این راستا از ناحیه ارسطو بیان گردیده است که نوعا بیشتر صورى بوده و توجیه منطقى دارند; از جمله:
- «امکان» (8) (قابل اجرا; صورتپذیر) مرجح استبر «غیر ممکن» (9) (غیر قابل اجرا; صورتناپذیر) (10)
- آنچه قابلیت انجام بیشترى در هر لحظه یا اکثر اوقات دارد، مرجح است . به عنوان مثال: عدالت و کف نفس نسبتبه شجاعت، ترجیح دارند; زیرا آن دو همیشه قابل دسترس و اجرا هستند، اما شجاعت در بعضى اوقات قابل اجرا است; (11)
- اگر نوع «الف» مطلقا بهتر (و قابل ترجیح نسبتبه) از نوع «ب» باشد، آنگاه بهترین فرد از «الف» بهتر (و مرجح است نسبتبه) بهترین فرد از «ب» ; یعنى اگر نوع انسان بهتر از نوع اسب باشد، آنگاه بهترین فرد انسانى نیز از بهترین فرد اسب، بهتر است . (12)
در فلسفه متاخر، این امر خطیر و مهم مجددا توسط مکتب برنتانو (13) رواج یافت; به ویژه از طریق «هرمان شوارتز» (14) و «مکس . کارهاى مرتبط با این مکتب توسط بسیارى از محققین قارهاى (16) در قبل از جنگ جهانى دوم صورت پذیرفت، و از آن زمان به بعد، مسیر جستجو و تحقیق، به ویژه در کشورهاى اسکاندیناویایى گسترش و رواج فراوان یافت; از جمله دانشمندان این حوزه را مىتوان «هالدن» (17) ، «فون رایت» (18) و «اکویست» (19) نام برد . این موضوع اخیرا در مراکز علمى امریکاى شمالى مورد توجه و قرار گرفت; پدیدهاى که «مارتین» (20) و «چیزم» (21) به طور عمده مسئولیت پرداختن به آن را به عهده گرفتهاند .
علاقه بعضى از اقتصاددانان به تئورى ترجیح به عنوان کاربردى ویژه از مفهوم «سود» (22) ، این سنت فلسفى را به جلو انداخت . گسترش صورى این مفهوم و معنا از سود، اخیرا به طور مقدماتى در راستاى «تئورى بازىها» (23) قرار گرفته و نقش مهم و مؤثرى را در آن تئورى ایفا مىکند . مفهوم ارزشگذارى (و سپس امکان ترجیح چیزى به چیزى) نیز نقش روشنگر و برجسته در «تئورى جدید تصمیم» (24) دارد; از آن جمله مىتوان به کتاب «منطق تصمیم» از «ریچارد جفرى» (25) - از بزرگان و طلایهداران این حوزه تحقیقاتى - اشاره نمود . (26) نوشته حاضر در چهار بخش با عناوین ذیل سامان یافته است:
الف: عمل;
ب: منطق باور;
ج: خوب، بد، بهتر;
د: نمادگذارى منطق ترجیح ;
در بخش (الف) به طرح مبانى فلسفى - منطقى عمل (فعل) پرداخته تا زمینه مناسب براى بیان رابطه میان باور و ترجیح یک عمل نسبتبه عمل دیگر، حاصل شود . پس از آن در بخش (ب)، مسایل مربوط به منطق باور، معرفت و نقش قضایاى شناختى در تعیین صدق وقوع یک عمل و باور داشتن به آن، مطرح مىگردد . در بخش (ج) به طرح ساختار و اوصاف محمولهاى «خوب» و «بد» مىپردازیم و تعدادى از تعاریف و قضایا را در این خصوص مورد بحث قرار خواهیم داد . در فرآیند هر ترجیح توسط هر فرد، مسلما به گونهاى، یک طرف ترجیح، بهتر از طرف دیگر یا بدتر از آن قلمداد مىشود، تا آنکه عمل ترجیح در مورد طرف ارجح، صورت پذیرد . بنابراین در این بخش، سعى گردید تا آنجا که ممکن استبه ویژگىهاى عام و بعضا اختصاصى «خوب» و «بد» بپردازیم، تا فضاى مناسب براى ترجیح در هر عمل (فعل) به طور نسبى شناسایى گردد . در بخش پایانى نوشته به ساختار، نمادگذارى و معرفى بعضى فرمولها و قضایاى صورى منطق ترجیح به طور خلاصه و کوتاه خواهد آمد .
الف . عمل (فعل)
و اقدام عمدى (29) (آگاهانه) یا غیر عمدى است که توسط یک فرد انسانى در صحنه طبیعت اجرا مىگردد . فردى که با یک سرى از تعمدات عملى - که منتجبه یک عمل یا سلسلهاى از اعمال مىشوند - درگیر است، به طور معمول سعى مىکند در مقام اول، تعیین و مشخص نماید که کدام جریان و رفتار در عالم، از نقطه نظر تجربى، توالى ممکن وضعیتى است که او خود را در آن مىیابد . او در مقام دوم، سعى دارد معلوم نماید کدام یک از این ممکنهاى تجربى را مىتواند بارز و هویدا نماید . در پایان او این اختیارات و آزادىهاى تجربى و عملى را بر مبناى احتیاطهاى صریح و آشکار یا مطلق و بىشرط یا مبتنى بر عقاید اخلاقى، ارزشیابى و مورد سنجش قرار مىدهد . حال لازم است کمى به تحلیل مفهوم «عمل» به پردازیم تا بتوان ساختار صورى «استدلال عملى» (30) را به خوبى نمایش داد .
براى نیل به منظور فوق، ارایه یک سرى تعاریف اولیه کار را آسان مىنماید . در ابتدا نیازمند به وضع یک واژه (31) هستیم تا بتوان خصایص و ویژگىهایى که در حال تغییر و یا تغییرپذیرند و ممکن است مکان بخصوص و مشخصى را در مدت زمان معینى، متشخص و برجسته نمایند، به یکدیگر عطف و پیوند دهیم . براى این حالت، واژه «واقعه» (حادثه، رویداد، برآمد) را به کار برده، آن را با E نشان مىدهیم . این واژه نه تنها وقایع بسیار سریع و لحظهاى را شامل مىشود، بلکه «وضعهاى امور» را هم که در زمان و مکان بسیار معتدل و متوازن رخ مىدهند، نیز در بر مىگیرد .
به آن نوع واقعه و رویداد که در تحلیل مفهوم و معناى یک عمل به کار گرفته مىشود، «رفتار جسمانى» (32) یا «سلوک جسمانى» (33) گویند; یعنى وقوع (34) یا لا وقوع حرکتى جسمانى (35) یا سلسلهاى از تحرکات جسمانى . بنابراین هر آنچه قادر نباشد بخشى از مکان (فضا) را در طول مدت زمان مشخص، متعین و معلوم نماید، یک واقعه و رویداد محسوب نمىگردد . در نتیجه حقایق لازمان ریاضى، قوانین طبیعت و اصول اخلاقى، واقعه و رخ داد به شمار نمىآیند .
را مقدر (36) و از پیش تعیین مىنماید; اگر و تنها اگر وقوع F منحصرا به وقوع E وابسته باشد - و وقوع F به هیچ رویداد دیگرى (غیر از E و یا به چیزى غیر از یک رویداد) وابسته نباشد . لذا مىتوان گفتسلسلهاى از رویدادها مانند: . . . En و2 E و1 E ، سلسلهاى دیگر از رویدادها مانند . . . Fm و2 F و1 F را مقدر مىنماید . واژه مقدر را براى این منظور به کار مىبریم تا بتوانیم نشان دهیم که وابستگى رویدادى به رویداد دیگر، معلول تقدم «رویدادهاى کمى زمانى» (37) و توالى زمانى آنها است .
یک عمل و کنش، در بردارنده رفتارى جسمانى است; یعنى شامل رویدادى است که در وقوع یا لاوقوع یک تحرک جسمانى (فیزیکى) یا سلسلهاى از چنین تحرکات جسمانى تاثیرگذار است . فرض کنید یک رفتار جسمانى - فیزیکى به نام B ، متاخر از رویدادى به نام E یا سلسلهاى از رویدادها به نام . . . En و2 E و1 E باشد و B متقدم بر رویدادى به نام F یا سلسلهاى از رابطه توالى میان F , B , E را مىتوان به طرق مختلف نشان داد، از جمله:
EBF
E1, E2,... , EnBF
EBF1 , F2, ... ,Fm
E1, E2, ... EnBF1,E2 ... ,Fm
با عنایتبه حالات فوق، مىتوان دید که هر رفتار جسمانى - فیزیکى در میان دو رویداد قرار دارد که هر کدام مىتوانند خود، سلسلهاى از رویدادها باشند . البته خاطرنشان مىشود که رفتار جسمانى - فیزیکى متقوم عمل و شکلدهنده آن نیست . بر این اساس لازم است در اینجا به توضیح و تشریح سه گروه از شرایط حاکم میان رفتارهاى جسمانى و رویدادها (وقایع) بپردازیم: عینى1، ذهنى 2 و متوازن3 .
بهطور عینى، B همراه با یک واقعه (یا سلسله از وقایع) متقدم بر آن، ضرورتا مقدم بر واقعه یا سلسلهاى از وقایع مىباشد . این عبارت را مىتوان به صورت زیر نمادین کرد:
EB ، مقدر مىنماید F را یا
E2, ... , EnB و E1 ، مقدر مىنماید F را یا
EB ، مقدر مىنماید E1, E2, ..., Fm ، را با E2, ..., EnB و E1 مقدر مىنماید F1, F2, ... , Fm را .
به عنوان مثال، B,E و F را مىتوان به عبارات ذیل تعریف نمود:
- واقعه و رویداد بیانکننده این وضعیتباشد که اتومبیلى (همراه راننده) در حال گردش به چپ است E =
- حرکت دست آن راننده است که فرمان اتومبیل را به سمت چپ مىچرخاند B =
- حرکت اتومبیل به سمت چپ F =
به لحاظ ذهنى، فردى که بدن و جسم مورد نظر (در داخل اتومبیل) به او تعلق دارد، باید:
(a) یک سلوک جسمانى را انتخاب نماید که موافق و هماهنگ با نظر و تاثیر ذهنى مورد انتخاب او باشد;
(b) او بر این باور باشد که سلوک و رفتار جسمانى او همراه با واقعه یا وقایع مقدم بر آن (سلوک)، کم و بیش، واقعه یا سلسلهاى از وقایع را بهطور مشخص و متعین به دنبال و مقدر خواهد داشت;
(C) او بر آن باور باشد و قصد نماید که واقعه یا عضوى از سلسله وقایع مورد انتظار (یعنى F یا عضوى از (F1, F2, ... , Fm رخ خواهد داد .
در نهایت آن که، باید یک نوع توازن میان سلسله وقایع و رویدادهاى محقق (بالفعل) و سلسله وقایع مورد انتظار و قصد، برقرار باشد; یعنى لازم است میان وجوه عینى و ذهنى عمل، توازن و تعادل برقرار باشد . گفتنى است که براى نیل به حداقل درک و فهم از عمل، نیازى به ارضا و احراز شرایط (b) و (c) نیست; حال آن که باید بیشتر متوجه درک و فهم قوىترى از عمل باشیم; یعنى حالتى که هر عمل، یک فعل عمدى و آگاهانه فرض گردد و مورد ترجیح آزادانه ما قرار گرفته و انتخاب شود .
یک عمل که در هر صورت، از تعمد کم یا زیاد برخوردار است، درجه تعمد (38) آن بستگى به دوام و استحکام باورها (39) (خواستها و ) شخص فاعل (41) ، دارد . یک فرد، ممکن استبه عنوان مثال، نیمى باور و نیمى قصد و خیال نسبتبه رخ دادن چیزى داشته باشد . یک عمل همچنان که گفته شد ممکن است از کامیابى کم یا زیادى (در حصول) برخوردار باشد، اما در هر صورت درجه کامیابى آن کاملا بستگى به بسط و گسترش توازن میان باور (و قصد) شخص در رخ دادن آن عمل و آن چه محققا اتفاق مىافتد، داد . اکثر سیستمها و نظامهاى (منطقى - فلسفى) معمول و مورد پذیرش، میان کم و بیش تعمدى و آگاهانه بودن عمل، و کم و بیش کامیاب بودن آن، تفاوت قایل هستند .
با عنایتبه دو برداشت ذهنى و عینى از یک عمل، به دو نقطه نظر متفاوت و مشخص از عمل برمىخوریم: چنانچه از دیدگاه و منظر یک فرد نظارهگر از بیرون - مثلا با چشم یک دانشمند طبیعى - به یک عمل نگاه کنیم، آن عمل، چیزى جز یک واقعه و رویداد در جهان فیزیکى نیست که بدن انسانى را نیز در برمىگیرد، و این عمل به عنوان یک شىء فیزیکى کاملا پیچیده، مفهوم مىگیرد که بدون هیچ استثنایى، از قوانین اداره کننده طبیعتبرگرفته و ناشى مىشود . از طرف دیگر، چنانچه از منظر خود فاعل عمل به عمل (او بنگریم)، در این جا باید گفت که یک رفتار جسمانى که وجه فیزیکى یک عمل را تشکیل مىدهد، از درون، البته اغلب اوقات و نه همیشه، نه تنها موردى برگزیده، بلکه آزادانه تلقى مىگردد .
اجازه دهید به بررسى گفتگوى درونى آن شخص با خودش بپردازیم . او در مورد تاثر حاصل از انتخاب آزادانهاش، در یک وضعیت و به نام (E) مىباشد; به عنوان مثال در حال رانندگى با اتومبیل شخصى مىباشم که در حال تغییر مسیر به سمت چپ مىباشد . من دراین وضعیت، متاثر از انتخاب حداقل دو نوع رفتار جسمانى و مختلف (Event) هستم، B, B ص، به عنوان مثال، میان چرخاندن فرمان اتومبیل (با دستانم) به سمت چپ و نچرخاندن آن، کاملا مختارم . اگر B انتخاب گردد و سپس رخ دهد، آنگاه واقعه دیگرى به نام F به دنبال آن (B) خواهد آمد، یعنى اتومبیل به طرف چپ تغییر مسیر مىدهد . حال اگر B انتخاب گردد و رخ دهد، واقعهاى متفاوت با F ، به نام F ص، و به تبع B ص ، رخ مىدهد - به عنوان مثال، اتومبیل به تبع حرکت ندادن فرمان (توسط دست) به طرف چپ س (B) ، به مسیر اولیه خود س (F) ادامه مىدهد . پس من تحت تاثیر انتخاب آزادانه میان سلسله وقایع EBF و س F س EB هستم . (42)
در مواردى نظیر فوق، سه تاثیر حسى متفاوت از یکدیگر در ذهن و خاطر شخص مورد نظر پدید مىآید و هیچ گریزى از آنها نیستحتى اگر به لحاظ فلسفى و از نقطه نظر او یا به دلایل دیگر، این امور، وهمى و غیر واقعى تلقى گردند . آن تاثرات از این قرار هستند:
(1) نه B و نه B ص مقدر نیستند و مهمتر آن که هیچکدام توسط E ، مقدر و معین نمىگردند;
(2) سلسله FEB ، را مقدر و سلسله س EB و س F را مقدر مىنماید;
(3) انتخاب هر یک از EBF یا س F س EB ، به گونهاى ریشه در شخص فاعل، ذهن او، خواست (43) او و آداب (44) و رفتار او دارد که گذشته او نقش انحصارى خود را در تقدیر هر یک از موارد فوق از دست مىدهد .
با عنایتبه آنچه در باب «عمل» به اختصار گفته شد، معلوم گردید که باور و قصد شخص، نسبتبه مقدر شدن واقعه و رویدادى (مانند (F توسط یک رفتار جسمانى ( (B) و واقعهاى قبل از آن (مانند (E ، تاثیر بسزایى در این که آن واقعه (F) رخ دهد، دارد . بر این اساس در بخش بعدى سعى مىشود به طور کوتاه به معرفى منطق باور (و معرفت) (45) و آنچه در «منطق خود شناخت» (46) مطرح است، بپردازیم .
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد .