آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

از عواملی که به رشد فکری، پرورش ذهن و تولید اندیشه کمک می‌کند «تفکّر انتقادی» است. این برنامه، فرآیندی است منسجم و خردمندانه که به طور فعّال و توأم با نوعی تبحّر به تحلیل، ترکیب و ارزشیابی اطّلاعات تدوین گردیده و تولید شده می‌پردازد و از طریق مشاهده، تجربه، تأمل و استدلال زیربنایی، باورهای خود را تقویت می‌کند و در اخلاق، رفتار و کردار خویش تحوّلی منطقی به وجود می‌آورد. این گونه افراد ظرفیت خوب و سعه صدر عالی دارند، به ارزش‌ها بها می‌دهند و از فضیلت‌های اخلاقی استقبال می‌نمایند. کسی که تفکر انتقادی دارد، می‌داند دانشی که به دست آورده است، محدود بوده و احتیاج به بازنگری و اصلاح دارد و نیز مراقب است دچار آفت خودخواهی و خودمداری نشود.
نسبت به موقعیت‌های فریبنده، حسّاس است. در اخذ معارف و مکارم، تواضع و فروتنی نشان می‌دهد و نیز در انتقال دانش به دیگران، خاضع است. وقتی از موضوعی اطمینان ندارد و نمی‌تواند درباره‌اش اظهار نظر قطعی کند، از گقتن «من نمی‌دانم» هراس به دل راه نمی‌دهد.1
علامه طباطبایی در برابر برخی سؤالات که از حیطه‌ی توانایی‌های علمی او بیرون بود، لفظ «نمی‌دانم» را با شهامت به کار می‌برد.2
صاحبان تفکّر انتقادی بر احساسات و عواطف خویش غلبه دارند و آنها را به صورت هدایت شده، مفید و کارساز در موقعیت‌های گوناگون به کار می‌برند. دردها، رنج‌ها، ناکامی‌ها و نگرانی‌های آنان متکی بر واقعیت‌های زندگی فردی و اجتماعی است نه آن که بر برخی جهالت‌ها، تردیدها، امور خرافی و تخیلی وابستگی داشته باشند.
این گونه افراد هیچ‌گاه خود را محور قرار نمی‌دهند و ادّعا ندارند به طور کامل درست می‌اندیشند بلکه مشتاق شنیدن، خواندن و استفاده از نقطه نظرات دیگران هستند و با روشن شدن حقیقت، درستی و انصاف، تسلیم می‌گردند گرچه به ضرر خودشان باشد. برای این که چنین نگرشی در جامعه به صورت یک «فرهنگ» در آید، لازم است قادر باشیم نقاط قوت و ضعف دیگران را در نظر بگیریم و به‌طور فرضی خود را به جای افراد دیگر قرار دهیم تا درک درستی از دیدگاه‌های افراد به دست آوریم، این کار تمایلات خودمدارانه و تکبر و بلندپروازی‌های خیال پردازانه را تضعیف می‌کند.
تفکر انتقادی علاوه بر آن که قدرت خلّاقیت صاحب آن را ارتقا می‌دهد، آن چنان استقلالی در بصیرت او به وجود می‌آورد که به وی اجازه نمی‌دهد تحت تأثیر افکار جناحی و تبلیغات موهوم و تهاجم فکری و فرهنگی قرار گیرد؛ در واقع به نوعی استقلال در اندیشه دست می‌یابد، امور غیر منطقی و تزریقی را کنار می‌نهد، مقوله‌هایی را به کار می‌گیرند؛ یا جذب می‌کند که در رشد خود یا اصلاح جامعه دخالت دارد و به بهترین وجهی در خدمت مقاصد انسانی و ارزشی قرار می‌گیرد.
او ضمن این که جرأت استدلال‌های خویش را پرورش داده، آن گونه تربیت می‌شود که وقتی می‌خواهد مطلبی را از دیگران دریافت دارد، دلیل می‌خواهد؛ البته مراقب است برخی شیوه‌های فریبنده و غیر اصیل و بیگانه با باورها و ارزش‌های معنوی، اعتقادات و فضیلت‌های او را شکار نکنند.
ذهن نقّاد، نه هر نکته‌ای را به راحتی می‌پذیرد و نه آن که به سرعت رد می‌کند، ابتدا در مورد موضوع مورد نظر سؤالاتی را مطرح می‌کند تا قلمرو آن روشن گردد، آن گاه اگر منطقی بود، می‌پذیرد و در غیر این صورت از پذیرش آن اجتناب می‌کند. این گونه اشخاص از تعصب و شیفتگی‌های قومی، فرقه‌ای و حزبی به دورند و اگر سخن بر حق را حتی از مخالف خود شنیدند، قبول می‌کنند. آن افرادی که به راحتی جذب گروه‌های فرصت طلب، معارض و معاند می‌گردند و در جرگه خلافکاران و تبه کاران سیاسی و اجتماعی قرار می‌گیرند، به فرجام امور فکر نمی‌کنند، جوانب کار را در نظر نمی‌گیرند و مقاصد باطل آن مرداب‌های هلاک کننده را نمی‌شناسند.
مهارتی مهم، اما فراموش شده!
تفکر نقادانه، یکی از مهارت‌های زندگی است که زمینه‌ساز مهارت تصمیم گیری و حلّ مسئله است. این شیوه یک فرایند شناختی، فعّال و سازمان یافته است که شخص به کمک آن به بررسی افکار و عقاید خود و دیگران یا موقعیت‌های خاص می‌پردازد و با ارزیابی و تفسیر ماهرانه خود به درک و فهم روشن‌تر و بیشتر دست می‌یابد. افراد دارای این امتیاز، با ویژگی‌‌های ذیل شناخته می‌شوند:
روحیه‌ی پرسشگری دارند؛ خود نقد پذیرند؛ داوری و قضاوت آنان به دور از تعصب و لج بازی و کژاندیشی است؛ هر چیزی را به سادگی و بدون بصیرت و ژرف‌اندیشی نه می‌پذیرند و نه مردود می‌شمارند؛ از منابع مختلف درباره موضوع مورد نظر آگاهی‌های مفید، مناسب و دقیقی به دست می‌آورند؛ نسبت به مسایل اجتماعی دید وسیع و توأم با دقّت لازمی دارند؛ به جنبه‌های مثبت و منفی مسئله توجّه می‌کنند و یک سونگر نمی‌باشند؛ قدرت تجزیه و تحلیل و نتیجه‌گیری از موضوعات گوناگون مطرح شده و مورد نیاز را دارند؛ با ذهنی باز و متفکرانه درباره هر موضوعی اظهار نظر می‌نمایند؛ معمولاً می‌کوشند قدرت تشخیص درست از نادرست را دارا باشند؛ گوینده‌ای متفکر و منطقی و شنونده‌ای فعّال هستند.3
شهید آیت الله مطهّری در این‌باره فرموده ‌است:
این مسئله که باید در افراد و جامعه رشد شخصیت فکری و عقلانی پیدا شود؛ یعنی قوه‌ی تجزیه و تحلیل در مسایل پیدا شود، یک مطلب اساسی است؛ یعنی در همین آموزش‌ها و تعلیم‌ها و تربیت‌ها در مدرسه‌ها وظیفه معلم بالاتر از این‌که به بچه‌ها یاد می‌دهد، این است که کاری بکند که قوه‌ی تجزیه و تحلیل او قدرت بگیرد نه این که در مغز  وی معلومات بریزد. (آدمی) که سی‌سال عمر را یکسره درس این استاد و آن استاد را دیده، او مجال فکر کردن برای خودش باقی نگذاشته است.4
مغز آدمی شباهت‌هایی به معده‌ی انسان دارد؛ دستگاه گوارش بدن باید مواد غذایی را از بیرون دریافت دارد و با ترشحاتی که روی آن غذا انجام می‌دهد، برای جذب گردیدن آن آماده سازد. ولی معده‌ای که مدام و به سرعت بر آن غذا تحمیل می‌گردد، دیگر فرصت هضم و مهیا نمودن آن را برای اعضا و جوارح ندارد. در ضمن معده سالم نسبت به خوراکی‌های ناگوار، مسموم و آلوده عکس العمل نشان می‌دهد، ضمن این که ضایعات و سموم و مواد مضر را به کمک کَبد و دستگاه دفع از بدن دور می‌کند. راستی اگر اندیشه‌ها این گونه عمل می‌کردند، آن وقت افکار مسموم و آلوده قادر نبودند آسیب‌های غیر قابل جبرانی به جامعه وارد کنند.
در قرآن کریم آمده است:
(فَبَشِّرْ عِبادِ * الّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الّذینَ هَداهُمُ اللّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا اْلأَلْبابِ)؛
«پس بشارت بده بندگان مرا؛ آن کسانی که به سخن گوش می‌دهند و از بهترین آن پیروی می‌کنند. اینان کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده و خردمندان هستند».5
طبق این آیه، بندگان راستین خداوند و آنان که دل را به ذکر و نماز و یاد خداوند روشن و منوّر نموده‌اند، هر خبر و سخنی را بدون اندیشه باور نمی‌کنند و پس از نقادی، سبک و سنگین کردن، ارزیابی و گزینش بهتر و مطمئن‌تر، از آن پیروی می‌نمایند. اینها افرادی‌اند که خداوند با استفاده از نیروی رسول باطنی (عقل و خرد) هدایتشان کرده و به راستی صاحبان عقل می‌باشند.
امام جعفر صادق(ع) با توجه به این آیه، خطاب به هشام بن حکم می‌فرماید:
«إِنّ الله تبارک و تعالی بَشَّرَ اهل العقل و الفَهم فی کِتابِه؛6 به درستی که خداوند تبارک و تعالی اهل خرد و درک را در کتاب خود بشارت داده است».
از این آیه و روایت کاملاً هویدا است که از برجسته‌ترین خصال عقل برای آدمی همین تفکیک و تمییز دادن است؛ قدرت تشخیص گفته‌‌ی راست از ادّعای دروغ، سخن قوی از بیان ضعیف، اظهارات منطقی از اقوال دور از خرد و به طور خلاصه قدرت غربال کردن، عقل نقّاد خوبی و بدی را از هم جدا می‌کند.
رسول اکرم(ص) فرموده‌است: «کفی بالمرء جهلاً أَن، یُحَدِّث ما سَمِعَ؛(ع) برای نادانی آدمی همین بس که هر چه می‌شنود، نقل کند (خوش باور، زودباور و ساده لوح باشد)».
ضرورت نیاز به ارزیابی دیگران
در قرآن کریم ضمن این که از فطرت الهی، کرامت و گرایش‌های ملکوتی و معنوی انسان سخن گفته شده است، وی به عنوان مخلوقی ضعیف، حریص، ظالم، جهول و مانند آن معرفی گردیده است؛ نباید این اوصاف و تعابیر را به منزله تحقیر اخلاقی انسان‌ها تلقّی کرد بلکه این موارد از واقعیت‌های درون آدمی حکایت دارند.
حضرت علی(ع) این ناتوانی را چنین مطرح می‌فرماید:
«این انسان موجود بیچاره‌ای می‌باشد، مرگش پوشیده و بیماری‌اش پنهان، کردارش نوشته شده است، پشه‌ای می‌تواند او را بیازارد، اگر جرعه‌ای آب در گلویش گیر کند، می‌میرد».8
 و اینها هیچ کدام نمی‌خواهند خوبی، فرشته خصالی و پاکی و پارسایی آدمی را منکر شوند.
اگر میزان هورمون‌های بدن انسان یا الکترولیت‌های خون، فشار خون، دمای بدن و اندازه اکسیژن خون مقداری کم و زیاد گردد، حیاتش در معرض خطری جدّی قرار می‌گیرد و چه بسا عقل، شعور و دانش او یکباره آشفته و پریشان می‌گردد. حال اگر این فرد از سوی شهوت، حرص، طمع، تکبّر،حسادت و مانند اینها چنان در حالت ضعف قرار گیرد، چه حالتی خواهد داشت؟
فرستادگان الهی و ستارگان فروزان آسمان امامت و ولایت و علمای اخلاق و وارستگان آمده‌اند که آتش شهوت و خودخواهی‌ها را خاموش کنند و آلودگی‌های اخلاقی و فکری را زایل سازند. آن بزرگواران از حقیقت و معنویت و سرنوشت نیکوکاران و صالحان در سرای جاوید سخن گفتند، راه حق را نشان دادند، داور و حَکم آوردند، برای مردم سخنان دلپذیر گفتند، با این همه بشریت جز قلیلی از افراد، در مسیر تقوا، ایمان و خوش‌ خوئی گام ننهاد؛ چون خود را از دام‌های درون و تعلقات نفسانی آزاد نکرده بود. آدمی با شناختن خویش می‌تواند آن پوسته‌ها و لایه‌های آزار دهنده و سدّ راه رشد و معنویت را بشکافد و از این تنگناها رها گردد امّا چون در این مسیر مرتکب خطاهایی می‌گردد و در ضمن احتمال دارد دچار خودبیگانگی و برخی خودخواهی‌ها شود، لازم است از کمک‌های فکری و دل سوزی‌های افراد ناصح که صلاح او را می‌خواهند، استفاده کند.
در واقع اگر انسان بخواهد خود را ارزیابی کند تا به راه درست گام نهد و رستگار شود، به دلیل انواع گرفتاری‌ها و حجاب‌هایی که دارد، در این امر چندان توفیقی به دست نمی‌آورد. بنابراین گاهی بهتر است برای مشاهده و شناخت خود به بیرون بنگرد و سیمای خود را در آینه دیگری نگاه کند، صرفاً معصومین و پاکان می‌توانند خود را در آینه خویش ببینند. این کار اگر چه دشوار است ولی برای کسانی که سختی‌های زیادی را هموار کرده‌اند، چندان مرارت آور نمی‌باشد.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«اَحَبُّ اِخوانی اِلیّ من اهدی الیّ عُیوبی؛ محبوب‌ترین دوستان و برادران من، آنهایی هستند که عیوب و کاستی‌های مرا برایم باز گویند».(ص)
پی‌نوشت ...................................................................................................................
1 . ماهنامه‌ی رشد معلم، س22، ش مسلسل177، آذر 1382، ص22-21.
2 . جرعه‌های جان بخش، از نگارنده، ص.
3 . نقّادانه فکر کنید، وحید ضیائی، روزنامه اطّلاعات، 4/3/1388، ش24477.
4 . تعلیم و تربیت در اسلام، شهید آیت الله مرتضی مطهّری، ص22.
5. زمر/17و18.
6 . اصول کافی، کلینی، ج اول، کتاب عقل و جهل حدیث12، ص41.
7 . جامع الصغیر، ج2، ص90.
8. نهج البلاغه، دشتی، حکمت419.
9 . تحف العقول، ابن شعبه حرانی، ص27.
 

تبلیغات