از امام حسن عسکری(ع) چه میدانیم؟
آرشیو
چکیده
متن
امام حسن عسکری(علیه السلام) کیست؟
پدر امام منتظر، حضرت ابو محمد حسن بن على عسکری(علیه السلام)، یازدهمین امام شیعیان است. درباره سال ولادت آن حضرت، راویان دو قول ذکر کردهاند: برخى قائلاند که آن بزرگوار در سال 231ق. متولد شده و برخى سال 232ق. هجرى را تاریخ ولادت برشمردهاند. ابن خلکان در کتاب تاریخ خود، دو قول را آورده است: یکی، روز شنبه یکى از ماههاى سال 231؛ دیگری، ششم ربیع الاخر سال 232. [1] اما مسعودى در تاریخ خود، سن حضرت را هنگام شهادت 29 سال[2] دانسته و چون در تاریخ شهادت امام در سال 260ق. اختلافى نیست، بنابراین او تولد حضرت را در سال 231 معتبر شمرده است.
طبرسى در اعلام الوری[3] تاریخ تولد امام حسن عسکری(علیه السلام) را هشتم ربیع الثانى سال 232ق. بیان کرده و نیز علامه مجلسی(ره) فرموده: اشهر آن است که روز ولادت، روز جمعه هشتم ماه ربیع الثانى است و بعضى دهم ماه مذکور و برخى شب چهاردهم را نیز گفتهاند.[4] شیخ حرّ عاملى به این اختلاف تاریخى در شعر خود اشاره کرده است:
مولده شهر ربیع الآخر
و ذاک فى الیوم الشریف العاشر
فى یوم الإِثنین و قیل الرابع
و قیل فى الثامن و هو شایع[5]
ملاحظه میشود که شیخ حر عاملى نیز تاریخ هشتم ربیع الثانى را مشهورتر از بقیه میداند.
مکان ولادت حضرت بنا بر قول مشهور مدینه است؛[6] هر چند برخى به اختلاف مورخان در مدینه و سامرا اشاره کردهاند.[7]
اسم شریف آن حضرت، حسن و کنیهاش ابومحمد و مشهورترین لقبهاى ایشان زکیّ و عسکرى است. خالص، هادی، خاص، صامت، سراج، تقی، از دیگر القاب آن امام همام هستند.[8] همچنین «ابن الرضا» عنوانى است که امام یازدهم و پدر و جدّ بزرگوارشان به آن شهرت یافتهاند.[9]
پدر بزرگوار حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) ، امام على الهادی(علیه السلام)، دهمین امام شیعیان است. نام مادر کریمهشان را ، حدیث، سلیل، سوسن و عسفان گفتهاند. اما علامه مجلسى در بحارالانوار نام صحیح آن بزرگوار را، سلیل میداند. آنچه مهم است، این است که در فضیلت آن بانوى بزرگوار بین همه مورخان و محدثان اتفاق نظر است و او را با فضیلتترین زنان عصر خود دانستهاند. صاحب عیون المعجزات درباره آن بزرگوار میگوید: «انها کانت من العارفات الصالحات».[10]
در عظمت شأن و مقام والاى مادر گرامى حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) کافى است به ثناى امام دهم امام هادی(علیه السلام) درباره ایشان اکتفا کنیم که فرمودند: «سلیل ـ و هو اسمها ـ مسلولة من الآفات و الأرجاس و الأنجاس».[11]
مشخصات ظاهرى امام
احمد بن عبیدالله خاقان، با اینکه از دشمنان اهل بیت بود، ولى ضمن توصیف آن حضرت به وقار و جوانمردى و کرم، مشخصات ظاهرى ایشان را این گونه وصف کرده است:
«أنه أسمر أعین، حسن القامة، جمیل الوجه، جید البدن، له جلالة و هیبة؛[12] وى داراى چشمانى سیاه، قامتى نیکو، صورتى زیبا، بدنى موزون و برخوردار از جلالت و هیبت است».
امامت آن حضرت
شیخ مفید میگوید:
«امام هادى در ماه رجب سال 254ق. در سامرا از دنیا برفت، و در خانه خود آن حضرت، او را دفن کردند و فرزندانى که به جاى گذارد، یکى حضرت ابا محمد حسن بن على است که پس از آن حضرت، امام بوده و دیگر حسین، محمد و جعفر و یک دختر به نام عایشه داشت».[13]
نصوص صریحى از امام هادی(علیه السلام) رسیده است که در آنها به امامت امام عسکری(علیه السلام)، بزرگترین فرزند خویش، اشاره فرمودهاند. از باب نمونه:
1. ابن قولویه به سند خود از یحیى بن یسا قنبرى روایت کرده که: «حضرت هادى چهار ماه پیش از مرگ خود، به فرزندش حسن(علیه السلام) وصیت کرد، و مرا با جمعى از دوستان بر آن وصیت گواه گرفت».[14]
2. کلینى هم روایتى مانند روایت بالا را نقل کرده است.[15]
3. على بن مهزیار روایت میکند که گفت: «به حضرت هادی(علیه السلام) عرض کردم: اگر (خداى نکرده) پناه به خدا، پیشامدى شد (و شما از دنیا رفتید)، به که پناه بریم (و امام ما کیست)؟ فرمود: «عهد من به سوى بزرگترین فرزندم یعنى حسن(علیه السلام) است».[16]
روایاتى که در وصیت و نصّ کلام امام هادی(علیه السلام) درباره امامت فرزندش امام حسن(علیه السلام) وارد شده، در بسیارى از کتب حدیث و تاریخ شیعه فراوان به چشم میخورد.[17]
مکارم اخلاق امام
اولین معلم اخلاق، خود خداوند است که قرآن را به عنوان بزرگترین و کاملترین کتاب اخلاق، و معصومان(علیهم السلام) را به عنوان شایستهترین مربیان اخلاق براى هدایت بشر قرار داده است. در باب فضایل و مکارم اخلاق امام حسن عسکری(علیه السلام) بسیار میتوان سخن گفت، اما تنها به نمونهاى از آن اشاره میکنیم که بزرگترین درس اخلاق را در چگونگى ارشاد دیگران به ما میآموزد. آن حضرت ملاطفت، انس گرفتن، احترام گذاشتن به شخصیت مخاطب و مدارا کردن با او را، به ما توصیه فرموده است. اینک مضمون روایتى را که ابن شهر آشوب در کتاب مناقب و نیز علامه مجلسى در بحارالانوار نقل کردهاند، از نظر میگذرانیم:
«ابن شهر آشوب از کتاب تبدیل ابوالقاسم کوفى نقل کرده که اسحاق کندى که در زمان خود فیلسوف عراق بود، شروع به تألیف کتابى درباره تناقض قرآن کرد و به حدى به این کار اهتمام داشت که از مردم کناره گرفت و پیوسته در منزل مشغول به آن بود؛ تا آنکه روزى چند تن از شاگردان وى خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) رسیدند. آن جناب خطاب به آنها فرمود: در میان شما یک مرد رشیدى پیدا نمیشود که استاد خود، کندى را از اشتغال به امور قرآن بازدارد؟ یکى از شاگردان گفت: ما شاگردان او هستیم؛ چگونه میتوانیم بر استاد خود در این مورد یا چیزهاى دیگر اعتراض کنیم؟! حضرت فرمود: اگر من چیزى به تو القا کنم، به او خواهى گفت؟ عرض کرد: آری. فرمود: پیش او برو و خیلى به او اظهار محبت نما و در تصمیمى که دارد، به او کمک کن. وقتى به تو اعتماد پیدا کرد، به او بگو: یک سؤال برایم پیش آمده، اجازه میفرمایى بپرسم؟ حتماً او خواهد گفت: بپرس. آن گاه به او بگو: اگر کسى که این قرآن را آورده و به این جملات سخن گفته، نزد تو بیاید و بگوید آیا جایز است که حق تعالى اراده فرموده باشد از آن کلامى که در قرآن است، غیر آن معنایى که تو گمان کردهاى و آن معنى را فهمیدهای؟ او در جواب گوید: جایز است. زیرا او مردى است که وقتى چیزى را شنید، میفهمد. آن گاه به او بگو: پس شما چه میدانید؛ شاید خداوند در قرآن معنایى غیر از آنچه شما از کلام خدا فهمیدهای، اراده فرموده باشد و لفظ را در غیر معناى خود استعمال نموده باشد.
آن مرد پیش استاد خود رفت و خیلى با او ملاطفت کرد؛ تا اینکه مسئله را آن چنان که امام به او آموخته بود، القا کرد. استاد کندى به او گفت: دو مرتبه سؤال خود را تکرار کن. شاگرد براى بار دوم سؤال را تکرار کرد. استاد در اندیشه شد و این جریان را احتمال داد که در لغت چنین استعمالى نیز باشد و لفظ، معناى دیگرى نیز داشته باشد. آن گاه به شاگرد گفت: تو را قسم میدهم، بگو این حرف را از که شنیدهای؟ شاگرد گفت: چیزى به خاطرم رسید و پرسیدم. استاد گفت: نه، غیر ممکن است. هرگز مثل تویى چنین چیزى را درک نمیکند. بگو ببینم از کجا گرفتهای؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکری(علیه السلام) مرا به آن امر فرمود. کندى گفت: الآن حقیقت را بیان کردی؛ این نحو مطالب تنها از این خانواده بیرون میآید. آن گاه آتش طلبید و آنچه در این باب تألیف کرده بود، سوزانید».[18]
نمونهاى از مناقب آن حضرت
«از محمد بن اسماعیل علوى روایت شده که گفت: حضرت عسکری(علیه السلام) را نزد على بن اوتاش زندان کردند و این مرد، سختترین دشمنان آل محمد(ص) بود و بسیار با خشونت نسبت به فرزندان و خاندان ابیطالب رفتار میکرد. به او دستور دادند: هر چه میتوانى نسبت به امام سختگیرى و آزار کن.
محمد بن اسماعیل گوید: بیش از یک روز نگذشت که آن مرد در برابر آن حضرت گونه بر خاک گذارد (کنایه از شدت فروتنی) و به واسطه احترام و بزرگداشت آن حضرت، در برابرش دیده به او نمیانداخت و سر به زیر بود. هنگامى که امام(علیه السلام) از پیش او رفت، آن مرد از بهترین شیعیان خوش عقیده و ستایشگر حضرت شده بود».[19]
اندرزهایى از امام(علیه السلام)
ـ از نشانههاى تواضع، سلام کردن به هر کس است که با او برخورد میکنى و نشستن در محلى از مجلس که کمتر از مقام توست.
ـ تواضع، نعمتى است که بر آن نعمت مورد حسد قرار نمیگیری.
ـ با ورعترین مردم، کسى است که در مورد شبهه توقف کند؛ و عابدترین مردم، کسى است که واجبات را به جا آورد؛ و زاهدترین مردم، کسى است که حرام را ترک نماید؛ و کوشاترین مردم، کسى است که گناهان را ترک نماید.[20]
و به شیعیان خود فرمود:
«شما را به ترس از خدا و پارسایى در دین خود و کوشش در راه خدا و راستگویى توصیه میکنم، و به امانتدارى از هر کسى که بوده باشد، خوب و یا بد، وفادار باشید، و به طول دادن سجدهها و خوش همسایگى سفارش میکنم که محمد(ص) بدین روش آمده. در قبیلههاى آنان (اهل سنّت) نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حضور یابید، و بیمارهایشان را عیادت و حقوقشان را ادا کنید؛ زیرا هر کس از شما که در دیانت خود پارسایى پیشه کرد و راست گفت و امانتدار بود و با مردم خوشرفتارى کرد و گفتند: «این (فرد) یک شیعه است» من از این امر، شادمان میشوم. از خدا بپرهیزید و زینتى باشید براى ما و نه مایه زشتى و ننگ. هر گونه دوستى را براى ما جلب کنید و هر زشتى را از ما بگردانید؛ چون هر خوبى که درباره ما گفته شود، ما شایسته آنیم و هر بدى که درباره ما گفته شود، ما چنان نیستیم. ما را در کتاب خدا، حقى است ثابت و قرابتى که با رسول خدا(ص) داریم و خداوند، ما را پاک شمرده و احدى مدعى این (کرامت) نیست، مگر دروغگو. خدا و مرگ را بسیار یاد آرید و قرآن بخوانید و بر پیامبر(ص) بسیار درود فرستید که درود بر رسول خدا(ص) ده حسنه دارد. آنچه را به شما توصیه کردم، خوب به خاطر بسپارید. شما را به خدا میسپارم و بر شما درود میفرستم».[21]
آموختن دعایى براى اهل قم
سید بن طاووس دعایى از قول امام حسن عسکری(علیه السلام) خطاب به اهل قم نقل میکند که همچون منشورى سیاسى در آن برهه حساس منتشر شد و تا امروز از گنجینههاى اهل بیت(علیهم السلام) محسوب میشود.
امام(علیه السلام) در این دعا پس از ستایش خداوند و اظهار تواضع و خضوع در برابر حضرت حق، اجابت خواستهاش را میطلبد و آن گاه از فراگیرى فتنهها و حاکمیت باطل به درگاه احدیت شکایت میبرد و براى نابودى آن و سپس براى آشکار شدن حق و استوارى آن دعا میکند.
مضمون دعا به گونهاى است که گذشت زمان، تأثیرى در تازگى عبارات و مضامین آن ندارد و در هر زمانى که فتنه و آشوب دامنگیر جوامع انسانى است، میتوان با آن به درگاه احدیت متمسک شد، مخصوصاً که در فرازهایى نیز با عباراتى بسیار بلیغ و رسا براى ظهور امام زمان(علیه السلام) و برقرارى عدل و قسط به دست آن بزرگوار دعا میفرماید. شایسته است که در این دعا با تأمل و ژرفنگرى بیندیشیم تا به شناخت، یقین و ثبات قدم بیشترى دست یابیم. و اینک ترجمه قسمتهایى از متن دعا:
«سپاس خداى را به خاطر شکر نعمتهایش و طلب افزونى آنها، و جلب روزیاش و طلب خالص شدن براى او و در او نه دیگری، و پناه از ناسپاسى و کفر پیشگى در عظمت و بزرگى او؛ سپاس کسى که میداند هر نعمتى که به او میرسد، از جانب پروردگارش است و هر کیفرى که به او میرسد، به خاطر بدکردارى خود اوست. و خدا درود فرستد بر محمد، بنده و پیامبرش و برگزیده خلقش و وسیله (پیوند) مؤمنان به رحمتش و درود بر تبار پاک او و والیان کار او.
خدایا! تو خود (مردم را ) به فضل خویش دعوت کردى و به خواندنت فرمودى و اجابت دعا را براى بندگانت ضامن شدى و ناامید نکردى کسى را که خواسته خود را بر تو عرضه کرد و با حاجت خود، قصد (درگاه) تو را کرد و دستى خواهشگر را از عطاى خویش تهى بازنگردانی....
معبودا! و اینک من با خواسته خود (درگاه) تو را قصد کردم و دست خواهشم درِ فضل تو را کوبید، و قلبم با خشوع و خوارى با تو راز و نیاز میگوید و هم خودِ تو را بهترین شفیع خویش به درگاهت یافتم. تو خواهش مرا میدانی، پیش از آنکه به اندیشهام خطور کند یا در خاطرم راه یابد. پس خدایا! خواستهام را به اجابت وصل کن و خواهش مرا با رسیدن به حاجتم قرین گردان.
خدایا! کژى فتنهها، ما را در برگرفت و سرپوش حیرت بر ما چیره گشت و فرومایگان و حقیران، ما را در هم کوفتند و آنان که در دین توبه ایشان، اطمینان نبود، بر ما حاکم شدند و آنکه حکم تو را معطل گذارد، کارهاى ما را به ستم ربود و در نابودى بندگانت و تباه ساختن دیارت کوشید... .
معبودا! کِشت باطل درو شد و نهایت آن در رسید و ستونهاى آن استوارى یافت و پارههایش فراهم آمد و جوانهاش زود سر بزد و شاخهاش بالیدن گرفت... .
خداوندا! دروگرى از حق براى او بیار تا تنهاش را درهم کوبد و ساقهاش را درهم شکند و کوهانش را از هم بدرد و بینیاش را بر خاک مالد تا باطل با آن سیماى پلیدش نهان گردد و حق با آن زیور زیبایش پدیدار شود.
خدایا! براى ستم پشتوانه بر جاى مگذار مگر که ویرانش سازی، و سپرى بر جاى منه مگر که آن را بدری، و وحدت کلمهاى قرار مده مگر که پراکندهاش کنی، و لشکرى مجهز براى آن مگذار مگر که خوارش کنی، و ستونى بر قرار مدار مگر که آن را فرو ریزی، و بالا برنده درفشى براى آن باقى مگذار مگر که سرنگونش سازی، و سرسبزى قرار مده مگر که خشکش گردانى ... .
خداوندا! حق را آشکارى ده، و تاریکى فراگیر ستم و سیاهى حیرت را به او روشن و نورانى کن. خداوندا! دلهاى مرده را بدو جان بخش، و خواستههاى گوناگون و آراى پراکنده را به او جمع کن، و حدود ضایع شده و احکام وانهاده دینت را بدو بر پای دار، و شکمهاى از گرسنگى برآمده را بدو سیر کن، و بدنهاى ناتوان و خسته را بدو راحتى بخش ... . پروردگارا! بهترین یقینها را درباره او براى ما (به ارمغان) آور، اى آنکه تحقق بخشنده گمانهاى نیکى و تصدیق کننده آرزوهاى به تأخیر افتادهای!...
خدایا! آنکه به تو میخواند، و بنده تو که به قسط قیام میکند (مهدی(علیه السلام)) محتاج رحمت توست و نیازمند یارى تو بر طاعت؛ چون آغاز نعمت خویش بودى بر او، و جامههاى کرامت خویش را تو خود بر قامت او پوشاندی، و محبت طاعت خویش را بر او افکندی، و از محبت خود گامهایش را در دلها استوارى دادی، و او را بر کارهایى که اهل زمانش از آنها چشم پوشیده، توفیق عمل ارزانى کردی، و او را فریاد رس بندگان ستمدیده قرار دادی، و یاور کسانى که جز تو یارى نیافتند و زنده کننده احکام وانهاده از کتابت و برافرازنده پرچمهاى دینت و سنّتهاى پیامبرت ـ که سلام و صلوات و رحمت و برکات تو بر او و خاندانش باد ـ قرارش دادی.
پس خداوندا! او را از عذاب و بلاى تجاوزگران در دژى استوار محافظت فرمای، و دلهاى پراکنده دین جویان را به نورش روشنایى بخش، و بهترین چیزى را که به قیامکنندگان به عدل و دادت از پیروان پیامبران رساندی، به او نیز برسان.
بارالها! خوار کن به واسطه او کسى را که در رجوع به محبت تو با او همکارى نمیکند و آن را که به دشمنى با او برخاسته است، و با سنگ کوبنده خویش بر آنکه در صدد قیام علیه آئینت است، بکوب و آن را ذلیل و خوار گردان، و خشم گیر بر آنکه به خونخواهى او بر نمیخیزد و یارى نمیرساند؛ در حالى که او به خاطر تو با خویشان و بیگانگان در ستیز و دشمنى میافتد که البته این، منتى است از جانب تو بر او، نه از او بر تو ... .
پس خدایا! او را به یارى خودت پشتگرم فرما، و توانایى او را در آنچه از انجام آن بازمانده، مثل طرد آنان که در حریم تو خیمه زدهاند، بیفزای، و از تأیید خویش در نیرو و قدرت او توانایى قرار ده، و ما را از انس به او رمیده مکن، و او را پیش از رسیدن به آرمانش که همان فراگیر کردن صلاح و راستى در همکیشان خویش و ظاهر کردن عدل و داد در امتش میباشد، نمیران.
پروردگارا! به خاطر استقبالى که از قیام به فرمان تو نشان داد، جایگاهش را در روز رستاخیز والا گردان و پیامبرت محمد(ص) را به دیدارش و نیز دیدار کسانى که از دعوت او پیروى کردند، شاد بدار و به خاطر آنچه از او دیدی، مثل قیام به فرمانت پاداش او را کامل عطا کن و او را در زندگیاش به خود مقرب فرما، و به خوارى ما به واسطه دورى او رحمت آور و اگر او را از دست دادیم، به ضعیفى ما در برابر کسانى که به همراهى او (قائم) آنها را سرکوب کردیم و دست کسانى که ما بر آنها چیره گشتیم تا از نافرمانى او دورشان سازیم، بر ما دراز گشت، رحم کن و به تفرقه ما پس از الفت و وحدت در زیر سایه حمایت او رحم آر، و به حسرت ما هنگام فریاد خواهى از او در جایى که ما را از یارى او باز نشاندی، ترحّم فرما... .
پروردگارا! به واسطه آنها (قائم و یاوران او) سراسر آفاق و اقطار جهان را از عدل و داد و رحمت و فضیلت آکنده فرما و مطابق کرم و بخشش خود تلاش آنها را پاس بدار، از همان سپاسى که به بندگانت که به عدل و داد قیام کردند، ارزانى داشتى و از پاداش خویش آن را برایشان ذخیره فرما تا به واسطه آن مراتبشان والا گردد که تو هر کار که خواهى و هر چه خواهی، حکم دهی... ».[22]
تفسیر منسوب به امام(علیه السلام)
در میان تفاسیر شیعه، تفسیرى هست که به امام حسن عسکری(علیه السلام) منسوب است. این تفسیر، روایى است و 379 روایت دارد و از سوره حمد آغاز میشود و تا آیه 283 سوره بقره ادامه دارد.
سند این تفسیر به محمد بن قاسم مفسر استرآبادى میرسد که او نیز سند خود را به ابویعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن على بن محمد سیار (یسار) میرساند. این دو راوی، اهل استرآباد و شیعه امامیه هستند که مستقیماً از امام(علیه السلام) روایت کردهاند.[23] این تفسیر در ایران، عراق و مصر بارها به چاپ رسیده است.
درباره تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام) پژوهشهایى صورت گرفته است. بیشترین چیزى که در این تحقیقات به چشم میخورد، مطرح کردن ارزش و اعتبار این تفسیر و بیان موافقان و مخالفان و نیز دلایل آنهاست....[24]
اکنون با توجه به اینکه موافقان و مخالفان تفسیر منسوب به امام، هر دو گروه از علماى برجسته هستند و هر کدام نیز براى دیدگاهشان، دلایلى ارائه دادهاند، جانبدارى از یک گروه و مخالفت با گروه دیگر، کار سادهاى نیست. به نظر میرسد با این تفسیر نیز میتوان مانند بسیارى از تفاسیر روایى دیگر، (تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفى و ...) برخورد نمود؛ یعنى نه تمام روایات تفسیر به طور کامل و بدون ایراد پذیرفته شود و نه به طور کلى مردود دانسته شود، بلکه باید تک تک روایات مطرح شده در آن، بررسى و تحقیق شوند و در صورتى که از نظر محتوا و سند مشکلى نداشته باشند، پذیرفته شوند.
پینوشتها________________________________________
[1] . حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص537، قم، انتشارات انصاریان، چ5، 1381ش.
[2] . مروج الذهب، ابوالحسن على بن حسین مسعودی، مترجم: ابوالقاسم پاینده، ج2، ص599، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگی، 1374ش.
[3] . کشف الغمة فى معرفة الائمه، على بن عیسى الاربلی، ج3، ص313، نشر ادب الحوزه و کتابفروشى اسلامیه.
[4] . بحارالانوار، ج50، ص236، بیروت، داراحیاء الثراث العربی، چ3، 1403ق/ 1983م.
[5] .منتهى الآمال، شیخ عباسى قمی، ج1-2، ص441، انتشارات ایران.
[6] . همان؛ زندگى دوازده امام، هاشم معروف حسنی، مترجم: محمد رخشنده،، ج2، ص503، تهران، انتشارات امیرکبیر، چ3، 1376ش.
[7] . حیاة الامام الحسن العسکری، باقر شریف القریشی،، ص18، دارالکتاب الاسلامی.
[8] . همان، ص20.
[9] . منتهى الآمال، ج2، ص441؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص536.
[10] . حیاة الامام الحسن العسکری، ص16.
[11] . همان؛ اعیان الشیعه، ج2، ص40، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
[12] . بحارالانوار، ج50، ص238؛ اعیان الشیعه، ج2، ص40.
[13] . الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن النعمان الملقب بالمفید، ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی، ج1-2، ص299، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
[14] . همان، ج2، ص301.
[15] . بحارالانوار، ج50، ص246.
[16] . الارشاد، ج2، ص303.
[17] . ر.ک: بحارالانوار، ج50، ص239ـ241؛ الارشاد، ج2، ص301ـ307؛ الغیبة، طوسی، ص120ـ122.
[18] . به نقل از: طبقات مفسران شیعه، عقیقى بخشایشی، قم، دفتر نوید، ج1،ص324، چ1، 1371ش ؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص556.
[19] . الارشاد، ج2، ص316.
[20] . ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار در مواعظ امامان(علیهم السلام)، محمد باقر مجلسی، مترجم: موسى خسروی، ص318ـ320، تهران، انتشارات اسلامیه.
[21] . حیاة الامام الحسن العسکری، ص92و93.
[22] . مهج الدعوات، سید بن طاووس، ص63ـ67؛ زندگانى حضرت حسن عسکری، سید محمد تقى مدرسی، مترجم: محمد صادق شریعت، ص77ـ82، تهران، محبان الحسین، چ3، 1380ش.
[23] . تفسیر فاتحة الکتاب از امام حسن عسکری(علیه السلام) و پژوهشى پیرامون آن، ص57، تهران، شرکت افست، 1404ق/1363ش.
[24] . چون قبلاً به این موضوع در نشریه پرداخته شده است، دلایل موافقان و مخالفان را حذف کردهایم، ر.ک: فرهنگ کوثر، ش60، ص79ـ95و 108ـ116، ش71، ص104 ـ109.
پدر امام منتظر، حضرت ابو محمد حسن بن على عسکری(علیه السلام)، یازدهمین امام شیعیان است. درباره سال ولادت آن حضرت، راویان دو قول ذکر کردهاند: برخى قائلاند که آن بزرگوار در سال 231ق. متولد شده و برخى سال 232ق. هجرى را تاریخ ولادت برشمردهاند. ابن خلکان در کتاب تاریخ خود، دو قول را آورده است: یکی، روز شنبه یکى از ماههاى سال 231؛ دیگری، ششم ربیع الاخر سال 232. [1] اما مسعودى در تاریخ خود، سن حضرت را هنگام شهادت 29 سال[2] دانسته و چون در تاریخ شهادت امام در سال 260ق. اختلافى نیست، بنابراین او تولد حضرت را در سال 231 معتبر شمرده است.
طبرسى در اعلام الوری[3] تاریخ تولد امام حسن عسکری(علیه السلام) را هشتم ربیع الثانى سال 232ق. بیان کرده و نیز علامه مجلسی(ره) فرموده: اشهر آن است که روز ولادت، روز جمعه هشتم ماه ربیع الثانى است و بعضى دهم ماه مذکور و برخى شب چهاردهم را نیز گفتهاند.[4] شیخ حرّ عاملى به این اختلاف تاریخى در شعر خود اشاره کرده است:
مولده شهر ربیع الآخر
و ذاک فى الیوم الشریف العاشر
فى یوم الإِثنین و قیل الرابع
و قیل فى الثامن و هو شایع[5]
ملاحظه میشود که شیخ حر عاملى نیز تاریخ هشتم ربیع الثانى را مشهورتر از بقیه میداند.
مکان ولادت حضرت بنا بر قول مشهور مدینه است؛[6] هر چند برخى به اختلاف مورخان در مدینه و سامرا اشاره کردهاند.[7]
اسم شریف آن حضرت، حسن و کنیهاش ابومحمد و مشهورترین لقبهاى ایشان زکیّ و عسکرى است. خالص، هادی، خاص، صامت، سراج، تقی، از دیگر القاب آن امام همام هستند.[8] همچنین «ابن الرضا» عنوانى است که امام یازدهم و پدر و جدّ بزرگوارشان به آن شهرت یافتهاند.[9]
پدر بزرگوار حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) ، امام على الهادی(علیه السلام)، دهمین امام شیعیان است. نام مادر کریمهشان را ، حدیث، سلیل، سوسن و عسفان گفتهاند. اما علامه مجلسى در بحارالانوار نام صحیح آن بزرگوار را، سلیل میداند. آنچه مهم است، این است که در فضیلت آن بانوى بزرگوار بین همه مورخان و محدثان اتفاق نظر است و او را با فضیلتترین زنان عصر خود دانستهاند. صاحب عیون المعجزات درباره آن بزرگوار میگوید: «انها کانت من العارفات الصالحات».[10]
در عظمت شأن و مقام والاى مادر گرامى حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) کافى است به ثناى امام دهم امام هادی(علیه السلام) درباره ایشان اکتفا کنیم که فرمودند: «سلیل ـ و هو اسمها ـ مسلولة من الآفات و الأرجاس و الأنجاس».[11]
مشخصات ظاهرى امام
احمد بن عبیدالله خاقان، با اینکه از دشمنان اهل بیت بود، ولى ضمن توصیف آن حضرت به وقار و جوانمردى و کرم، مشخصات ظاهرى ایشان را این گونه وصف کرده است:
«أنه أسمر أعین، حسن القامة، جمیل الوجه، جید البدن، له جلالة و هیبة؛[12] وى داراى چشمانى سیاه، قامتى نیکو، صورتى زیبا، بدنى موزون و برخوردار از جلالت و هیبت است».
امامت آن حضرت
شیخ مفید میگوید:
«امام هادى در ماه رجب سال 254ق. در سامرا از دنیا برفت، و در خانه خود آن حضرت، او را دفن کردند و فرزندانى که به جاى گذارد، یکى حضرت ابا محمد حسن بن على است که پس از آن حضرت، امام بوده و دیگر حسین، محمد و جعفر و یک دختر به نام عایشه داشت».[13]
نصوص صریحى از امام هادی(علیه السلام) رسیده است که در آنها به امامت امام عسکری(علیه السلام)، بزرگترین فرزند خویش، اشاره فرمودهاند. از باب نمونه:
1. ابن قولویه به سند خود از یحیى بن یسا قنبرى روایت کرده که: «حضرت هادى چهار ماه پیش از مرگ خود، به فرزندش حسن(علیه السلام) وصیت کرد، و مرا با جمعى از دوستان بر آن وصیت گواه گرفت».[14]
2. کلینى هم روایتى مانند روایت بالا را نقل کرده است.[15]
3. على بن مهزیار روایت میکند که گفت: «به حضرت هادی(علیه السلام) عرض کردم: اگر (خداى نکرده) پناه به خدا، پیشامدى شد (و شما از دنیا رفتید)، به که پناه بریم (و امام ما کیست)؟ فرمود: «عهد من به سوى بزرگترین فرزندم یعنى حسن(علیه السلام) است».[16]
روایاتى که در وصیت و نصّ کلام امام هادی(علیه السلام) درباره امامت فرزندش امام حسن(علیه السلام) وارد شده، در بسیارى از کتب حدیث و تاریخ شیعه فراوان به چشم میخورد.[17]
مکارم اخلاق امام
اولین معلم اخلاق، خود خداوند است که قرآن را به عنوان بزرگترین و کاملترین کتاب اخلاق، و معصومان(علیهم السلام) را به عنوان شایستهترین مربیان اخلاق براى هدایت بشر قرار داده است. در باب فضایل و مکارم اخلاق امام حسن عسکری(علیه السلام) بسیار میتوان سخن گفت، اما تنها به نمونهاى از آن اشاره میکنیم که بزرگترین درس اخلاق را در چگونگى ارشاد دیگران به ما میآموزد. آن حضرت ملاطفت، انس گرفتن، احترام گذاشتن به شخصیت مخاطب و مدارا کردن با او را، به ما توصیه فرموده است. اینک مضمون روایتى را که ابن شهر آشوب در کتاب مناقب و نیز علامه مجلسى در بحارالانوار نقل کردهاند، از نظر میگذرانیم:
«ابن شهر آشوب از کتاب تبدیل ابوالقاسم کوفى نقل کرده که اسحاق کندى که در زمان خود فیلسوف عراق بود، شروع به تألیف کتابى درباره تناقض قرآن کرد و به حدى به این کار اهتمام داشت که از مردم کناره گرفت و پیوسته در منزل مشغول به آن بود؛ تا آنکه روزى چند تن از شاگردان وى خدمت امام حسن عسکری(علیه السلام) رسیدند. آن جناب خطاب به آنها فرمود: در میان شما یک مرد رشیدى پیدا نمیشود که استاد خود، کندى را از اشتغال به امور قرآن بازدارد؟ یکى از شاگردان گفت: ما شاگردان او هستیم؛ چگونه میتوانیم بر استاد خود در این مورد یا چیزهاى دیگر اعتراض کنیم؟! حضرت فرمود: اگر من چیزى به تو القا کنم، به او خواهى گفت؟ عرض کرد: آری. فرمود: پیش او برو و خیلى به او اظهار محبت نما و در تصمیمى که دارد، به او کمک کن. وقتى به تو اعتماد پیدا کرد، به او بگو: یک سؤال برایم پیش آمده، اجازه میفرمایى بپرسم؟ حتماً او خواهد گفت: بپرس. آن گاه به او بگو: اگر کسى که این قرآن را آورده و به این جملات سخن گفته، نزد تو بیاید و بگوید آیا جایز است که حق تعالى اراده فرموده باشد از آن کلامى که در قرآن است، غیر آن معنایى که تو گمان کردهاى و آن معنى را فهمیدهای؟ او در جواب گوید: جایز است. زیرا او مردى است که وقتى چیزى را شنید، میفهمد. آن گاه به او بگو: پس شما چه میدانید؛ شاید خداوند در قرآن معنایى غیر از آنچه شما از کلام خدا فهمیدهای، اراده فرموده باشد و لفظ را در غیر معناى خود استعمال نموده باشد.
آن مرد پیش استاد خود رفت و خیلى با او ملاطفت کرد؛ تا اینکه مسئله را آن چنان که امام به او آموخته بود، القا کرد. استاد کندى به او گفت: دو مرتبه سؤال خود را تکرار کن. شاگرد براى بار دوم سؤال را تکرار کرد. استاد در اندیشه شد و این جریان را احتمال داد که در لغت چنین استعمالى نیز باشد و لفظ، معناى دیگرى نیز داشته باشد. آن گاه به شاگرد گفت: تو را قسم میدهم، بگو این حرف را از که شنیدهای؟ شاگرد گفت: چیزى به خاطرم رسید و پرسیدم. استاد گفت: نه، غیر ممکن است. هرگز مثل تویى چنین چیزى را درک نمیکند. بگو ببینم از کجا گرفتهای؟ شاگرد گفت: امام حسن عسکری(علیه السلام) مرا به آن امر فرمود. کندى گفت: الآن حقیقت را بیان کردی؛ این نحو مطالب تنها از این خانواده بیرون میآید. آن گاه آتش طلبید و آنچه در این باب تألیف کرده بود، سوزانید».[18]
نمونهاى از مناقب آن حضرت
«از محمد بن اسماعیل علوى روایت شده که گفت: حضرت عسکری(علیه السلام) را نزد على بن اوتاش زندان کردند و این مرد، سختترین دشمنان آل محمد(ص) بود و بسیار با خشونت نسبت به فرزندان و خاندان ابیطالب رفتار میکرد. به او دستور دادند: هر چه میتوانى نسبت به امام سختگیرى و آزار کن.
محمد بن اسماعیل گوید: بیش از یک روز نگذشت که آن مرد در برابر آن حضرت گونه بر خاک گذارد (کنایه از شدت فروتنی) و به واسطه احترام و بزرگداشت آن حضرت، در برابرش دیده به او نمیانداخت و سر به زیر بود. هنگامى که امام(علیه السلام) از پیش او رفت، آن مرد از بهترین شیعیان خوش عقیده و ستایشگر حضرت شده بود».[19]
اندرزهایى از امام(علیه السلام)
ـ از نشانههاى تواضع، سلام کردن به هر کس است که با او برخورد میکنى و نشستن در محلى از مجلس که کمتر از مقام توست.
ـ تواضع، نعمتى است که بر آن نعمت مورد حسد قرار نمیگیری.
ـ با ورعترین مردم، کسى است که در مورد شبهه توقف کند؛ و عابدترین مردم، کسى است که واجبات را به جا آورد؛ و زاهدترین مردم، کسى است که حرام را ترک نماید؛ و کوشاترین مردم، کسى است که گناهان را ترک نماید.[20]
و به شیعیان خود فرمود:
«شما را به ترس از خدا و پارسایى در دین خود و کوشش در راه خدا و راستگویى توصیه میکنم، و به امانتدارى از هر کسى که بوده باشد، خوب و یا بد، وفادار باشید، و به طول دادن سجدهها و خوش همسایگى سفارش میکنم که محمد(ص) بدین روش آمده. در قبیلههاى آنان (اهل سنّت) نماز بخوانید و بر سر جنازه آنها حضور یابید، و بیمارهایشان را عیادت و حقوقشان را ادا کنید؛ زیرا هر کس از شما که در دیانت خود پارسایى پیشه کرد و راست گفت و امانتدار بود و با مردم خوشرفتارى کرد و گفتند: «این (فرد) یک شیعه است» من از این امر، شادمان میشوم. از خدا بپرهیزید و زینتى باشید براى ما و نه مایه زشتى و ننگ. هر گونه دوستى را براى ما جلب کنید و هر زشتى را از ما بگردانید؛ چون هر خوبى که درباره ما گفته شود، ما شایسته آنیم و هر بدى که درباره ما گفته شود، ما چنان نیستیم. ما را در کتاب خدا، حقى است ثابت و قرابتى که با رسول خدا(ص) داریم و خداوند، ما را پاک شمرده و احدى مدعى این (کرامت) نیست، مگر دروغگو. خدا و مرگ را بسیار یاد آرید و قرآن بخوانید و بر پیامبر(ص) بسیار درود فرستید که درود بر رسول خدا(ص) ده حسنه دارد. آنچه را به شما توصیه کردم، خوب به خاطر بسپارید. شما را به خدا میسپارم و بر شما درود میفرستم».[21]
آموختن دعایى براى اهل قم
سید بن طاووس دعایى از قول امام حسن عسکری(علیه السلام) خطاب به اهل قم نقل میکند که همچون منشورى سیاسى در آن برهه حساس منتشر شد و تا امروز از گنجینههاى اهل بیت(علیهم السلام) محسوب میشود.
امام(علیه السلام) در این دعا پس از ستایش خداوند و اظهار تواضع و خضوع در برابر حضرت حق، اجابت خواستهاش را میطلبد و آن گاه از فراگیرى فتنهها و حاکمیت باطل به درگاه احدیت شکایت میبرد و براى نابودى آن و سپس براى آشکار شدن حق و استوارى آن دعا میکند.
مضمون دعا به گونهاى است که گذشت زمان، تأثیرى در تازگى عبارات و مضامین آن ندارد و در هر زمانى که فتنه و آشوب دامنگیر جوامع انسانى است، میتوان با آن به درگاه احدیت متمسک شد، مخصوصاً که در فرازهایى نیز با عباراتى بسیار بلیغ و رسا براى ظهور امام زمان(علیه السلام) و برقرارى عدل و قسط به دست آن بزرگوار دعا میفرماید. شایسته است که در این دعا با تأمل و ژرفنگرى بیندیشیم تا به شناخت، یقین و ثبات قدم بیشترى دست یابیم. و اینک ترجمه قسمتهایى از متن دعا:
«سپاس خداى را به خاطر شکر نعمتهایش و طلب افزونى آنها، و جلب روزیاش و طلب خالص شدن براى او و در او نه دیگری، و پناه از ناسپاسى و کفر پیشگى در عظمت و بزرگى او؛ سپاس کسى که میداند هر نعمتى که به او میرسد، از جانب پروردگارش است و هر کیفرى که به او میرسد، به خاطر بدکردارى خود اوست. و خدا درود فرستد بر محمد، بنده و پیامبرش و برگزیده خلقش و وسیله (پیوند) مؤمنان به رحمتش و درود بر تبار پاک او و والیان کار او.
خدایا! تو خود (مردم را ) به فضل خویش دعوت کردى و به خواندنت فرمودى و اجابت دعا را براى بندگانت ضامن شدى و ناامید نکردى کسى را که خواسته خود را بر تو عرضه کرد و با حاجت خود، قصد (درگاه) تو را کرد و دستى خواهشگر را از عطاى خویش تهى بازنگردانی....
معبودا! و اینک من با خواسته خود (درگاه) تو را قصد کردم و دست خواهشم درِ فضل تو را کوبید، و قلبم با خشوع و خوارى با تو راز و نیاز میگوید و هم خودِ تو را بهترین شفیع خویش به درگاهت یافتم. تو خواهش مرا میدانی، پیش از آنکه به اندیشهام خطور کند یا در خاطرم راه یابد. پس خدایا! خواستهام را به اجابت وصل کن و خواهش مرا با رسیدن به حاجتم قرین گردان.
خدایا! کژى فتنهها، ما را در برگرفت و سرپوش حیرت بر ما چیره گشت و فرومایگان و حقیران، ما را در هم کوفتند و آنان که در دین توبه ایشان، اطمینان نبود، بر ما حاکم شدند و آنکه حکم تو را معطل گذارد، کارهاى ما را به ستم ربود و در نابودى بندگانت و تباه ساختن دیارت کوشید... .
معبودا! کِشت باطل درو شد و نهایت آن در رسید و ستونهاى آن استوارى یافت و پارههایش فراهم آمد و جوانهاش زود سر بزد و شاخهاش بالیدن گرفت... .
خداوندا! دروگرى از حق براى او بیار تا تنهاش را درهم کوبد و ساقهاش را درهم شکند و کوهانش را از هم بدرد و بینیاش را بر خاک مالد تا باطل با آن سیماى پلیدش نهان گردد و حق با آن زیور زیبایش پدیدار شود.
خدایا! براى ستم پشتوانه بر جاى مگذار مگر که ویرانش سازی، و سپرى بر جاى منه مگر که آن را بدری، و وحدت کلمهاى قرار مده مگر که پراکندهاش کنی، و لشکرى مجهز براى آن مگذار مگر که خوارش کنی، و ستونى بر قرار مدار مگر که آن را فرو ریزی، و بالا برنده درفشى براى آن باقى مگذار مگر که سرنگونش سازی، و سرسبزى قرار مده مگر که خشکش گردانى ... .
خداوندا! حق را آشکارى ده، و تاریکى فراگیر ستم و سیاهى حیرت را به او روشن و نورانى کن. خداوندا! دلهاى مرده را بدو جان بخش، و خواستههاى گوناگون و آراى پراکنده را به او جمع کن، و حدود ضایع شده و احکام وانهاده دینت را بدو بر پای دار، و شکمهاى از گرسنگى برآمده را بدو سیر کن، و بدنهاى ناتوان و خسته را بدو راحتى بخش ... . پروردگارا! بهترین یقینها را درباره او براى ما (به ارمغان) آور، اى آنکه تحقق بخشنده گمانهاى نیکى و تصدیق کننده آرزوهاى به تأخیر افتادهای!...
خدایا! آنکه به تو میخواند، و بنده تو که به قسط قیام میکند (مهدی(علیه السلام)) محتاج رحمت توست و نیازمند یارى تو بر طاعت؛ چون آغاز نعمت خویش بودى بر او، و جامههاى کرامت خویش را تو خود بر قامت او پوشاندی، و محبت طاعت خویش را بر او افکندی، و از محبت خود گامهایش را در دلها استوارى دادی، و او را بر کارهایى که اهل زمانش از آنها چشم پوشیده، توفیق عمل ارزانى کردی، و او را فریاد رس بندگان ستمدیده قرار دادی، و یاور کسانى که جز تو یارى نیافتند و زنده کننده احکام وانهاده از کتابت و برافرازنده پرچمهاى دینت و سنّتهاى پیامبرت ـ که سلام و صلوات و رحمت و برکات تو بر او و خاندانش باد ـ قرارش دادی.
پس خداوندا! او را از عذاب و بلاى تجاوزگران در دژى استوار محافظت فرمای، و دلهاى پراکنده دین جویان را به نورش روشنایى بخش، و بهترین چیزى را که به قیامکنندگان به عدل و دادت از پیروان پیامبران رساندی، به او نیز برسان.
بارالها! خوار کن به واسطه او کسى را که در رجوع به محبت تو با او همکارى نمیکند و آن را که به دشمنى با او برخاسته است، و با سنگ کوبنده خویش بر آنکه در صدد قیام علیه آئینت است، بکوب و آن را ذلیل و خوار گردان، و خشم گیر بر آنکه به خونخواهى او بر نمیخیزد و یارى نمیرساند؛ در حالى که او به خاطر تو با خویشان و بیگانگان در ستیز و دشمنى میافتد که البته این، منتى است از جانب تو بر او، نه از او بر تو ... .
پس خدایا! او را به یارى خودت پشتگرم فرما، و توانایى او را در آنچه از انجام آن بازمانده، مثل طرد آنان که در حریم تو خیمه زدهاند، بیفزای، و از تأیید خویش در نیرو و قدرت او توانایى قرار ده، و ما را از انس به او رمیده مکن، و او را پیش از رسیدن به آرمانش که همان فراگیر کردن صلاح و راستى در همکیشان خویش و ظاهر کردن عدل و داد در امتش میباشد، نمیران.
پروردگارا! به خاطر استقبالى که از قیام به فرمان تو نشان داد، جایگاهش را در روز رستاخیز والا گردان و پیامبرت محمد(ص) را به دیدارش و نیز دیدار کسانى که از دعوت او پیروى کردند، شاد بدار و به خاطر آنچه از او دیدی، مثل قیام به فرمانت پاداش او را کامل عطا کن و او را در زندگیاش به خود مقرب فرما، و به خوارى ما به واسطه دورى او رحمت آور و اگر او را از دست دادیم، به ضعیفى ما در برابر کسانى که به همراهى او (قائم) آنها را سرکوب کردیم و دست کسانى که ما بر آنها چیره گشتیم تا از نافرمانى او دورشان سازیم، بر ما دراز گشت، رحم کن و به تفرقه ما پس از الفت و وحدت در زیر سایه حمایت او رحم آر، و به حسرت ما هنگام فریاد خواهى از او در جایى که ما را از یارى او باز نشاندی، ترحّم فرما... .
پروردگارا! به واسطه آنها (قائم و یاوران او) سراسر آفاق و اقطار جهان را از عدل و داد و رحمت و فضیلت آکنده فرما و مطابق کرم و بخشش خود تلاش آنها را پاس بدار، از همان سپاسى که به بندگانت که به عدل و داد قیام کردند، ارزانى داشتى و از پاداش خویش آن را برایشان ذخیره فرما تا به واسطه آن مراتبشان والا گردد که تو هر کار که خواهى و هر چه خواهی، حکم دهی... ».[22]
تفسیر منسوب به امام(علیه السلام)
در میان تفاسیر شیعه، تفسیرى هست که به امام حسن عسکری(علیه السلام) منسوب است. این تفسیر، روایى است و 379 روایت دارد و از سوره حمد آغاز میشود و تا آیه 283 سوره بقره ادامه دارد.
سند این تفسیر به محمد بن قاسم مفسر استرآبادى میرسد که او نیز سند خود را به ابویعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابوالحسن على بن محمد سیار (یسار) میرساند. این دو راوی، اهل استرآباد و شیعه امامیه هستند که مستقیماً از امام(علیه السلام) روایت کردهاند.[23] این تفسیر در ایران، عراق و مصر بارها به چاپ رسیده است.
درباره تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام) پژوهشهایى صورت گرفته است. بیشترین چیزى که در این تحقیقات به چشم میخورد، مطرح کردن ارزش و اعتبار این تفسیر و بیان موافقان و مخالفان و نیز دلایل آنهاست....[24]
اکنون با توجه به اینکه موافقان و مخالفان تفسیر منسوب به امام، هر دو گروه از علماى برجسته هستند و هر کدام نیز براى دیدگاهشان، دلایلى ارائه دادهاند، جانبدارى از یک گروه و مخالفت با گروه دیگر، کار سادهاى نیست. به نظر میرسد با این تفسیر نیز میتوان مانند بسیارى از تفاسیر روایى دیگر، (تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، تفسیر فرات کوفى و ...) برخورد نمود؛ یعنى نه تمام روایات تفسیر به طور کامل و بدون ایراد پذیرفته شود و نه به طور کلى مردود دانسته شود، بلکه باید تک تک روایات مطرح شده در آن، بررسى و تحقیق شوند و در صورتى که از نظر محتوا و سند مشکلى نداشته باشند، پذیرفته شوند.
پینوشتها________________________________________
[1] . حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص537، قم، انتشارات انصاریان، چ5، 1381ش.
[2] . مروج الذهب، ابوالحسن على بن حسین مسعودی، مترجم: ابوالقاسم پاینده، ج2، ص599، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگی، 1374ش.
[3] . کشف الغمة فى معرفة الائمه، على بن عیسى الاربلی، ج3، ص313، نشر ادب الحوزه و کتابفروشى اسلامیه.
[4] . بحارالانوار، ج50، ص236، بیروت، داراحیاء الثراث العربی، چ3، 1403ق/ 1983م.
[5] .منتهى الآمال، شیخ عباسى قمی، ج1-2، ص441، انتشارات ایران.
[6] . همان؛ زندگى دوازده امام، هاشم معروف حسنی، مترجم: محمد رخشنده،، ج2، ص503، تهران، انتشارات امیرکبیر، چ3، 1376ش.
[7] . حیاة الامام الحسن العسکری، باقر شریف القریشی،، ص18، دارالکتاب الاسلامی.
[8] . همان، ص20.
[9] . منتهى الآمال، ج2، ص441؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص536.
[10] . حیاة الامام الحسن العسکری، ص16.
[11] . همان؛ اعیان الشیعه، ج2، ص40، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.
[12] . بحارالانوار، ج50، ص238؛ اعیان الشیعه، ج2، ص40.
[13] . الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، محمد بن محمد بن النعمان الملقب بالمفید، ترجمه و شرح: سید هاشم رسولی، ج1-2، ص299، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
[14] . همان، ج2، ص301.
[15] . بحارالانوار، ج50، ص246.
[16] . الارشاد، ج2، ص303.
[17] . ر.ک: بحارالانوار، ج50، ص239ـ241؛ الارشاد، ج2، ص301ـ307؛ الغیبة، طوسی، ص120ـ122.
[18] . به نقل از: طبقات مفسران شیعه، عقیقى بخشایشی، قم، دفتر نوید، ج1،ص324، چ1، 1371ش ؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج2، ص556.
[19] . الارشاد، ج2، ص316.
[20] . ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار در مواعظ امامان(علیهم السلام)، محمد باقر مجلسی، مترجم: موسى خسروی، ص318ـ320، تهران، انتشارات اسلامیه.
[21] . حیاة الامام الحسن العسکری، ص92و93.
[22] . مهج الدعوات، سید بن طاووس، ص63ـ67؛ زندگانى حضرت حسن عسکری، سید محمد تقى مدرسی، مترجم: محمد صادق شریعت، ص77ـ82، تهران، محبان الحسین، چ3، 1380ش.
[23] . تفسیر فاتحة الکتاب از امام حسن عسکری(علیه السلام) و پژوهشى پیرامون آن، ص57، تهران، شرکت افست، 1404ق/1363ش.
[24] . چون قبلاً به این موضوع در نشریه پرداخته شده است، دلایل موافقان و مخالفان را حذف کردهایم، ر.ک: فرهنگ کوثر، ش60، ص79ـ95و 108ـ116، ش71، ص104 ـ109.