مباهله
آرشیو
چکیده
متن
بیست و چهارم ذی الحجة الحرام، یکی از روزهای مهم، در تاریخ اسلام است. این روز به نام «مباهله» معروف است که در حقیقت برای شیعه بزرگترین سند افتخار و فضیلت میباشد. در چنین روزی، پیامبر اعظم(ص) آماده مباهله با مسیحیان «نجران» [1] شد و حوادثی اتفاق افتاد که آنان مجبور شدند به مسلمانان جزیه بپردازند.
پیشینه مباهله
هنگامی که حضرت محمد بن عبدالله(ص) بعد از نقض صلح حدیبیه از سوی هم پیمانان ابوسفیان، مقدمات فتح مکه را فراهم ساخت و سپس مکه را فتح کرد و بتها به دست حضرت علی(ع) سرنگون شدند و اعراب زیر فرمان پیامبر(ص) در آمدند و اسلام و مسلمانان قدرت پیدا کردند، آن حضرت برای دعوت دیگر کشورها و ملل جهان به سوی اسلام، نمایندگانی با نامههایی برای آنان گسیل داشت.
نامه به اسقف نجران
پیامبر اعظم(ص) چند نماینده[2] به سوی مسیحیان نجران اعزام کرد و در نامهای[3] خطاب به اسقف[4] ابو حارثة بن علقمه، نماینده رسمی کلیساهای روم، چنین نوشت:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامهای است) از محمد، پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب را ستایش میکنم و همگان را از پرستش بندگان به پرستش «خدا» دعوت میکنم، شما را فرا میخوانم که از ولایت خدا پیروی کنید و از ولایت بندگان خارج شوید. اگر دعوت مرا نمیپذیرید، باید به دولت کریمه اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (تا در امنیت قرار گیرید) ، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود».[5]
واکنش مسیحیان
نمایندگان رسول الله(ص) وارد سرزمین نجران شدند و نامه پیامبر را تقدیم اسقف کردند. وی نامه واپسین پیامبر رحمت(ص) را با دقت مطالعه کرد و برای تصمیم نهایی، شورایی مرکب از شخصیتهایی از «سبأ» از قبایل «مذحج»، «عک»، «حمیر» و «انمار» که دارای سرنوشت مشترک بودند، در معبد بزرگ نجران تشکیل داد.[6]
یکی از افراد شورا، فردی به نام «شرحبیل» بود که نظریه پرداز آنها به حساب میآمد. از وی در این خصوص نظرخواهی کردند. وی در پاسخ اسقف اعظم نجران گفت:
من درباره مسائل مذهبی آگاهی چندانی ندارم، ولی ناچارم مطلبی را که میدانم، یادآوری کنم: ما بارها از بزرگان مذهبی خود شنیدهایم که روزی مقام نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که «محمد» از نسل اسماعیل و همان پیامبر موعود باشد.[7]
نظریات گوناگون ارائه شد و برخی نظر به مخالفت و مبارزه با پیامبر(ص) دادند. اسقف نجران که فردی موحّد بود و علاوه بر حضرت عیسی(ع) به پیامبر اعظم(ص) نیز ایمان داشت، ولی این مطلب را پنهان میکرد، هنگامی که دید میخواهند به مدینه بروند و با حضرت محمد(ص) به مشاجره برخیزند، آنان را به خویشتنداری فراخواند.[8]
کرز بن سبره حارثی، فرمانده نظامی آنان، از سخنان اسقف اعظم خشمگین شده، به موضعگیری برخاست؛ ولی اسقف اعظم با درایت و دوراندیشی آنان را موعظه کرد و پیشنهاد داد برای تطبیق صفات پیشگویی شده پیامبر اسلام(ص) و رفع ابهام، به کتاب «جامعه» که بشارتهای پیامبران پیشین در خصوص پیامبر خدا(ص) در آن، مندرج بود، مراجعه کنند. با رجوع به آن کتاب، دریافتند که سخنان اسقف بزرگ درست است.
اعزام هیئت مسیحیان
شورای مسیحیان نجران نظر داد که هیئتی از این جمع انتخاب شوند و برای تحقیق درباره موضوع، به مدینه بروند و از نزدیک با حضرت محمد(ص) آشنا گردند و دلایل نبوت او را بررسی کنند. بدین منظور، هفتاد یا شصت نفر از اشراف و بزرگان «بنی حارث بن کعب»، همراه چهارده نفر[9] از دانشمندان مسیحی که در رأس آنان سه تن از اسقفهای نجران به نامهای: ابوحارثة بن علقمه، عبدالمسیح و ایهم[10] بودند، برای دیدن پیامبر(ص) راهی مدینه شدند.[11]
نمایندگان نجران ـ که برای فخرفروشی دارای چهرههایی زیبا، لباسهایی ابریشمی و انگشترهای طلا و صلیب بر گردن بودند ـ هنگام عصر در مقابل مسجد رسول الله(ص) از مرکبهای خود پیاده شدند و به صورت منظم وارد آن مکان مقدس شدند و سلام کردند. هنگام ورود به مسجد، وقت اقامه نماز آنان بود. هیئت نجرانی به سوی مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند از ورود آنان به مسجد و عبادت آنها به سوی مشرق جلوگیری کنند که پیامبر اعظم(ص) مانع آنان شد.
ورود مسیحیان نجران با این وضعیت پوشش، پیامبر(ص) را سخت ناراحت کرد. آنان ناراحتی پیامبر(ص) را احساس کردند و از سبب آن پرسیدند. «عثمان بن عفان» و «عبدالرحمن بن عوف» که سابقه آشنایی با آنان را داشتند، در پاسخ به آنان اظهار داشتندکه حلّ این مشکل به دست علی بن ابیطالب است. آنان به امیرمؤمنان(ع) مراجعه کردند و راهنمایی خواستند. امام علی(ع) به آنان فرمود:
شما باید وضع ظاهری خود را تغییر دهید و ساده و بدون زر و زیور ، به حضور پیامبر اکرم(ص) برسید تا آن حضرت، شما را بپذیرد.[12]
اذن ورود
بدین ترتیب، نمایندگان نجران با لباسهای ساده و بدون تشریفات، به محضر رسول الله(ص) شرفیاب شدند و سلام کردند. پیامبر(ص) با احترام و حسن خلق جواب آنان را داد. آنها هدایایی را که همراه خود آورده بودند، به پیامبر(ص) تقدیم داشتند و آن حضرت برخی از هدایای آنان را پذیرفت.
تا سه روز، نه پیامبر آنان را به اسلام دعوت کرد و نه آنان از پیامبر اکرم(ص) در این خصوص پرسشی کردند. سفرای نجران دنبال فرصت کافی بودند تا به دقت، پیامبر(ص) و اوصاف وی را که در کتب آسمانی آنان مکتوب بود، بررسی کنند.
دعوت به اسلام
پس از سه روز، حضرت محمد(ص) آنان را به اسلام دعوت کرد. آنان گفتند: ای ابوالقاسم! همه نشانیهایی را که در کتابهای آسمانی درباره پیامبر بعد از عیسی(ع) آمده است، در تو یافتیم، مگر یک نشانه را که بزرگترین آنهاست!
حضرت پرسید: چه نشانهای است؟ گفتند: در انجیل چنین آمده است: «او مسیح را تصدیق میکند و به او ایمان دارد». پیامبر(ص) فرمود:
من، او را تصدیق میکنم و به او ایمان دارم و گواهی میدهم او پیامبری است که از جانب پروردگارش فرستاده شده و بندهای است که سود و زیان و مرگ و زندگی و برانگیختن او به دست خودش نیست.
آنان گفتند: آیا بندگان خدا میتوانند کارهایی را که او انجام میداد، انجام دهند؟ آیا پیامبران قدرت او را داشتند؟ آیا او مردگان را زنده و کورها را بینا نکرد و بیماران مبتلا به پیسی را شفا نداد؟ آیا آنچه را در قلب مردم و خانههایشان ذخیره کرده بودند، به آنان نمیگفت؟ آیا کسی جز خدا، یا پسر خدا توان چنین کارهایی را داشت؟
آنان درباره حضرت مسیح(ع) بسیار غلو کردند. حضرت محمد(ص) در جواب آنان فرمود: برادرم عیسی(ع) همانگونه که گفتید، بود؛ ولی تمام اینها را با اذن خدای عزوجل انجام میداد. او بنده خدا بود و این مطلب برای او ننگ نیست و او نیز از آن ابایی نداشت. او دارای گوشت، خون، مو، استخوان و عصب بود، غذا میخورد و تشنه میشد. پروردگارش یگانه بر حقی است که هیچ مثل و مانندی ندارد.
احتجاج نصارا با پیامبر(ص)[13]
آنان از پیامبر(ص) پرسیدند: آیا فردی را سراغ داری که بدون پدر به وجود آمده باشد؟ آیه نازل شد و حضرت فرمود:
)إِنّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(؛[14]
«خلفت عیسی نزد خدا، مانند خلقت آدم است که آن را از خاک آفرید، آن گاه به او فرمود: باش، بیدرنگ به وجود آمد».
در توضیح این آیه، پیامبر اکرم(ص) فرمود: آفرینش آدم شگفتانگیزتر از حضرت عیسی(ع) است. آدم(ع)، بدون پدر و مادر خلق شد و هیچ کاری برای خدا سختتر یا آسانتر از کار دیگری نیست و هر وقت خدا بخواهد چیزی را به وجود بیاورد، فقط به او میگوید: باش ! و آن چیز سریع به وجود میآید.[15]
پیشنهاد مباهله[16]
مسیحیان نجران گفتند: سخنان تو، ما را قانع نکرد و به آنچه تو میخواهی، ما اقرار نمیکنیم. کار که به اینجا رسید، آِیه مباهله بر پیامبر(ص) نازل شد:
)فَمَنْ حَاجّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ(؛[17] «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد، بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما، و زنان خود و زنان شما، و خودیهای خویش و خودیهای شما را فراخوانیم، آن گاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم».[18]
پیامبر اعظم(ص) این آیه را برای آنان تلاوت کرد و سپس فرمود: خداوند به من دستور داده است که اگر بر گفته خود استوار باشید، با شما مباهله کنم.
آنها پذیرفتند که فردا مراسم مباهله اجرا شود تا حقیقت برای طرفین روش شود. آن گاه با همراهان خود از نزد پیامبر(ص) رفتند.
هنگامی که مسیحیان نجران، محضر پیامبر(ص) را ترک کردند و به منزلگاه خود در «حرّه»[19] رسیدند، یکی از آنها گفت: مباهله، کار را یکسره میکند. بنابراین قبل از هر چیز بنگرید که ابوالقاسم با چه کسانی برای مباهله میآید؟ آیا با تمام پیروان خود یا با اصحاب با سوادش، یا با افراد متواضع، بیچیز و برگزیدگان دینی خود که تعدادشان اندک است؟ اگر با جمعیت بسیار و با قدرتمندان بیاید، مانند پادشاهان قصد فخر فروشی دارد و ما برنده مباهله هستیم. اما اگر با تعداد اندک از پیروان فروتن و برگزیده خود بیاید، مبادا با آنان مباهله کنیم که به عذاب خداوند گرفتار میشویم.[20]
هنگام انجام مراسم مباهله فرا رسید. روز قبل، حضرت خاتم الانبیا(ص) و هیئت نمایندگی نجران توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطهای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام گیرد. پیامبر اکرم(ص) از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برای شرکت در این مراسم تاریخی انتخاب کرد. میان مسلمانان و خویشان پیامبر(ص) نفوسی پاکتر و مؤمنتر از امام علی، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین: وجود نداشت.
پیامبر(ص) فاصله منزل تا محل ملاقات را با وضع خاصی طی کرد. وی، امام حسین(ع) را در آغوش گرفته بود و دست امام حسن(ع) را در دست داشت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) پشت سر پیامبر(ص) و امام علی(ع) پشت سر وی حرکت میکردند تا به محل قرار رسیدند. پیامبر(ص) دستور داد زیر دو درخت را تمیز کردند و حضرت محمد(ص) عبای خود را به عنوان سایهبان روی شاخههای درختها انداخت و به همراهان خود فرمود: من هر موقع دعا کردم، شما آمین بگویید.[21]
در جمع نمایندگان نجران هم افرادی با نامهای ساره، مریم و چند بچه به نامهای «صبغة المحسن» و «عبدالمنعم» حضور داشتند که به اتفاق بزرگان خود در مراسم مباهله آمده بودند.[22]
اسقف نجران بعد از آگاهی از اسامی و عناوین همراهان پیامبر(ص)، خطاب به همکیشان خود گفت: من چهرههایی میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده میشود. صحیح نیست با این چهرههای نورانی و افراد با فضیلت، مباهله کنیم.
پیشنهاد مصالحه
اسقف اعظم، برادر دانشمندی به نام «منذر بن علقمه» داشت که همراه کاروان از نجران آمده بود. وقتی مشاهده کرد که نمایندگان نجران در خصوص مباهله به تردید افتادهاند، دست «سید» و «عاقب» را گرفت و گفت: مرا با این دو تنها گذارید. آن گاه رو به آنان کرد و گفت: پیشقراول قبیله که در پی آب و علف جلوتر حرکت میکند، هیچ گاه به قوم خود دروغ نمیگوید. من از روی خیرخواهی میگویم به خودتان کمک کنید و خود را نجات دهید، و الاّ خود و دیگران را نابود میکنید. به خوبی میدانید که هیچ گاه قومی با پیامبری مباهله نکرده، مگر اینکه نابود شده است. شما و تمام عاقلانی که با شما هستند و از مطالب کتاب آسمانی اطلاع دارند، میدانند که همین شخص؛ یعنی ابوالقاسم محمد(ص)، همان کسی است که پیامبران مژده آمدن او را دادهاند. مطلب دیگری نیز هست که باید از آن ترسید.
پرسیدند: چه چیزی؟
گفت: بنگرید که نزدیک است ستاره ثریا بر زمین فرو آید، درختان سر خم کرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمین گذاشته و بالهای خود را روی زمین پهن کردهاند، نشانهای دیگر نزدیک شدن عذاب را روی زمین ببینید؛ به لرزش کوهها و دودی که پخش شده و ابرهایی پراکنده در وسط تابستان و گرمای شدید بنگرید! به محمد(ص) که دستش را بلند کرده و با چهارنفر از اهل بیتش که منتظر پاسخ شما هستند، بنگرید. و بدانید که اگر دهان بگشاید و کلمهای برای مباهله بگوید، نمیتوانیم از نابودی خود جلوگیری کنیم و نزد خانواده و اموال خود باز گردیم.
سخنان منذر، رؤسای هیئت نجران را تحت تأثیر قرار داد، آنان به فکر فرورفته، سخنان منذر را تأیید کردند. منذر پیشنهاد داد که: اگر تسلیم شویم، سالم میمانیم. بهتر است از مباهله بپرهیزیم و با شتاب با محمد(ص) مصالحه و او را از خود راضی کنیم. ما اکنون در شرایطی به سر میبریم که قوم یونس اندکی پیش از نزول عذاب در آن به سر میبردند.
پیمان نامه
هیئت نمایندگی با مشاهده وضع یاد شده و پیشنهاد منذر، وارد شور شد و به اتفاق آرا تصویب کرد که «منذر» به نمایندگی از آنان، نزد محمد(ص) رفته، از او بخواهد تا نمایندهای برای «مصالحه» معرفی کند.
منذر نزد پیامبر(ص) رفت، سلام کرد و گفت: ای رسول خدا! گواهی میدهم که خدایی جز خدایی که تو را برانگیخت، وجود ندارد و شما و عیسی هر دو بنده و فرستاده خدای عزوجل هستید. بدین ترتیب، او اسلام آورد و به پیامبر(ص) گفت که آماده مصالحه است. حضرت ختمی مرتبت(ص) امام علی(ع) را به نمایندگی خود و اهل بیت فرستاد. حضرت عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما، ای رسول خدا! بر چه چیزی با آنان مصالحه کنم؟ فرمود: رأی تو، رأی من است. هر طور که خواستی، مصالحه کن.[23]
پیمان نامه
امیرمؤمنان(ع) به فرمان پیامبر(ص) این پیماننامه را نوشت:
«به نام خداوند مهر پیشه دوست پرور.
این نامهای است از محمد رسول خدا به ملت نجران و حومه آن.
حکم و داوری محمد(ص) درباره تمام املاک و ثروت مردم نجران، این شد که اهالی نجران هر سال دو هزار دست لباس که قیمت هر یک از چهل درهم بیشتر نباشد، به حکومت اسلامی بپردازند. میتوانید نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنید و هرگاه از ناحیه یمن جنگ شعله ور گشت، ملت نجران باید به عنوان همکاری با دولت اسلامی، سی زره، سی اسب و سی شتر، به عنوان عاریه مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند و پذیرایی نمایندگان پیامبر(ص) در سرزمین نجران به مدت یک ماه به عهده آنان است و هر موقع نمایندهای از ناحیه وی به سوی آنان آمد، از او باید پذیرایی کنند. جان و مال و سرزمینها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول او است، مشروط بر اینکه از همین حالا از هر نوع رباخواری خودداری کنند و در غیر این صورت، ذمّه محمد از آنان بری بوده، تعهدی در برابر آنان نخواهد داشت».[24]
این نامه روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر از یاران پیامبر(ص) به عنوان گواه، زیر آن را امضا کردند و پیامبر(ص) آن را مهر کرد و تحویل هیئت نجران داد.[25]
هنگامی که پیامبر(ص) با اهل بیتش به مسجد بازگشت، جبرئیل نازل شد و گفت: محمد! خدای عزوجل به تو سلام رسانید و فرمود:
هنگامی که بنده من موسی(ع) با دشمن خود، قارون مباهله کرد، قارون، خانواده، ثروت و یارانش در زمین فرو رفتند. به عزت و جلالم سوگند! اگر تو و افراد خانوادهات که زیر آن عبا بودند، مباهله میکردید، همه طرفداران آنها نابود میشدند.
آن گاه پیامبر(ص) به سجده افتاد و صورتش را روی زمین نهاد، سپس برخاست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و سه بار خدای سبحان را سپاس گفت. از حضرت درباره این سجده پرسیدند. پیامبر(ص) فرمود: «به سبب اینکه خداوند این کرامت را به اهل بیت من ارزانی داشت». آن گاه آنچه را جبرئیل نازل کرده بود، برای آنان نقل کرد.[26]
«مباهله»، معجزه جاودان پیامبر اعظم(ص) است و اختصاص به مسیحیان نجران ندارد؛ چنانکه مورد مباهله، منحصر به جریان مسیح(ع) نیست، بلکه هر شأنی از شئون دین که حق محض است، اگر انکار شود، راه مباهله برای آن همچنان باز است.[27] و در برخی روایات، آداب آن ذکر شده است.[28]
پینوشتها________________________________________
[1] . نجران، در نقطه مرزی عربستان با یمن قرار دارد و شامل 72 روستای با صفاست. در آغاز طلوع اسلام، این منطقه تنها سرزمین مسیحینشین در حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشید و مردم آن به آیین مسیحی گرویده بودند. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج5، ص267).
[2] . عقبة بن غزوان، عبدالله بن امیر، هدیر بن عبدالله، حبیب بن سنان، (المراقبات، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص500، ترجمه ابراهیم محدث، نشر اخلاق، چ6، 1383ش).
[3] . بحارالانوار، ج26، ص310، به نقل از تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی، ج9، ص169، مرکز نشر اسرا، چ1، 1376ش.
[4] . اسقف، معرب کلمه یونانی «ابسلوب» به معنی رقیب و ناظر است و هم اکنون نشانه یک منصب روحانی مافوق کشیش است. (فروغ ابدیت، ج2، ص812).
[5] . بحارالانوار، ج21، ص285؛ فروغ ابدیت، ج2، ص813؛ البدایة و النهایة، ص53.
[6] . المراقبات، ص501.
[7] . فروغ ابدیت، ج2، ص813، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[8] . المراقبات، ص501.
[9] . همان،ص502.
[10] . فروغ ابدیت، ج2، ص66، به نقل از تاریخ یعقوبی.
[11] . برخی، نام اسقفهای نجران را «سید» و «عاقب» ذکر کردهاند.
[12] . سیره حلبی، ج3، ص239، به نقل از فروغ ابدیت، ج2، ص814.
[13] . همان؛ المراقبات، ص504.
[14] . آل عمران/59 ؛ اعراف/54.
[15] . المراقبات، ص504.
[16] . مباهله؛ یعنی توجه و تضرع به درگاه خدا و تقاضای لعنت و هلاکت برای اهل باطل.
[17] . آل عمران/61.
[18] . ترجمه آقای سید علی موسوی گرمارودی.
[19] . حرّه، محلی خارج از مدینة النبی است.
[20] . المراقبات، ص505.
[21] . تفسیر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج2، ص471 و 472؛ تفسیر کشاف، ج1، ص282 و 283؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص112، به نقل از فروغ ابدیت، ج2، پاورقی، ص817.
[22] . المراقبات، ص505.
[23] . همان، ص508.
[24] . فتوح البلدان، ص76، به نقل از فروغ ابدیت، ج 2، ص820.
[25] . همان.
[26] . المراقبات، ص510.
[27] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم در قرآن، ج9، ص177.
[28] . اصول کافی، ج2، ص513، به نقل از تفسیر موضوعی، ج9، ص178.
پیشینه مباهله
هنگامی که حضرت محمد بن عبدالله(ص) بعد از نقض صلح حدیبیه از سوی هم پیمانان ابوسفیان، مقدمات فتح مکه را فراهم ساخت و سپس مکه را فتح کرد و بتها به دست حضرت علی(ع) سرنگون شدند و اعراب زیر فرمان پیامبر(ص) در آمدند و اسلام و مسلمانان قدرت پیدا کردند، آن حضرت برای دعوت دیگر کشورها و ملل جهان به سوی اسلام، نمایندگانی با نامههایی برای آنان گسیل داشت.
نامه به اسقف نجران
پیامبر اعظم(ص) چند نماینده[2] به سوی مسیحیان نجران اعزام کرد و در نامهای[3] خطاب به اسقف[4] ابو حارثة بن علقمه، نماینده رسمی کلیساهای روم، چنین نوشت:
«به نام خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب. (این نامهای است) از محمد، پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران: خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب را ستایش میکنم و همگان را از پرستش بندگان به پرستش «خدا» دعوت میکنم، شما را فرا میخوانم که از ولایت خدا پیروی کنید و از ولایت بندگان خارج شوید. اگر دعوت مرا نمیپذیرید، باید به دولت کریمه اسلامی مالیات (جزیه) بپردازید (تا در امنیت قرار گیرید) ، در غیر این صورت به شما اعلام خطر میشود».[5]
واکنش مسیحیان
نمایندگان رسول الله(ص) وارد سرزمین نجران شدند و نامه پیامبر را تقدیم اسقف کردند. وی نامه واپسین پیامبر رحمت(ص) را با دقت مطالعه کرد و برای تصمیم نهایی، شورایی مرکب از شخصیتهایی از «سبأ» از قبایل «مذحج»، «عک»، «حمیر» و «انمار» که دارای سرنوشت مشترک بودند، در معبد بزرگ نجران تشکیل داد.[6]
یکی از افراد شورا، فردی به نام «شرحبیل» بود که نظریه پرداز آنها به حساب میآمد. از وی در این خصوص نظرخواهی کردند. وی در پاسخ اسقف اعظم نجران گفت:
من درباره مسائل مذهبی آگاهی چندانی ندارم، ولی ناچارم مطلبی را که میدانم، یادآوری کنم: ما بارها از بزرگان مذهبی خود شنیدهایم که روزی مقام نبوت از نسل اسحاق به فرزندان اسماعیل انتقال خواهد یافت و هیچ بعید نیست که «محمد» از نسل اسماعیل و همان پیامبر موعود باشد.[7]
نظریات گوناگون ارائه شد و برخی نظر به مخالفت و مبارزه با پیامبر(ص) دادند. اسقف نجران که فردی موحّد بود و علاوه بر حضرت عیسی(ع) به پیامبر اعظم(ص) نیز ایمان داشت، ولی این مطلب را پنهان میکرد، هنگامی که دید میخواهند به مدینه بروند و با حضرت محمد(ص) به مشاجره برخیزند، آنان را به خویشتنداری فراخواند.[8]
کرز بن سبره حارثی، فرمانده نظامی آنان، از سخنان اسقف اعظم خشمگین شده، به موضعگیری برخاست؛ ولی اسقف اعظم با درایت و دوراندیشی آنان را موعظه کرد و پیشنهاد داد برای تطبیق صفات پیشگویی شده پیامبر اسلام(ص) و رفع ابهام، به کتاب «جامعه» که بشارتهای پیامبران پیشین در خصوص پیامبر خدا(ص) در آن، مندرج بود، مراجعه کنند. با رجوع به آن کتاب، دریافتند که سخنان اسقف بزرگ درست است.
اعزام هیئت مسیحیان
شورای مسیحیان نجران نظر داد که هیئتی از این جمع انتخاب شوند و برای تحقیق درباره موضوع، به مدینه بروند و از نزدیک با حضرت محمد(ص) آشنا گردند و دلایل نبوت او را بررسی کنند. بدین منظور، هفتاد یا شصت نفر از اشراف و بزرگان «بنی حارث بن کعب»، همراه چهارده نفر[9] از دانشمندان مسیحی که در رأس آنان سه تن از اسقفهای نجران به نامهای: ابوحارثة بن علقمه، عبدالمسیح و ایهم[10] بودند، برای دیدن پیامبر(ص) راهی مدینه شدند.[11]
نمایندگان نجران ـ که برای فخرفروشی دارای چهرههایی زیبا، لباسهایی ابریشمی و انگشترهای طلا و صلیب بر گردن بودند ـ هنگام عصر در مقابل مسجد رسول الله(ص) از مرکبهای خود پیاده شدند و به صورت منظم وارد آن مکان مقدس شدند و سلام کردند. هنگام ورود به مسجد، وقت اقامه نماز آنان بود. هیئت نجرانی به سوی مشرق مشغول نماز شدند. مسلمانان خواستند از ورود آنان به مسجد و عبادت آنها به سوی مشرق جلوگیری کنند که پیامبر اعظم(ص) مانع آنان شد.
ورود مسیحیان نجران با این وضعیت پوشش، پیامبر(ص) را سخت ناراحت کرد. آنان ناراحتی پیامبر(ص) را احساس کردند و از سبب آن پرسیدند. «عثمان بن عفان» و «عبدالرحمن بن عوف» که سابقه آشنایی با آنان را داشتند، در پاسخ به آنان اظهار داشتندکه حلّ این مشکل به دست علی بن ابیطالب است. آنان به امیرمؤمنان(ع) مراجعه کردند و راهنمایی خواستند. امام علی(ع) به آنان فرمود:
شما باید وضع ظاهری خود را تغییر دهید و ساده و بدون زر و زیور ، به حضور پیامبر اکرم(ص) برسید تا آن حضرت، شما را بپذیرد.[12]
اذن ورود
بدین ترتیب، نمایندگان نجران با لباسهای ساده و بدون تشریفات، به محضر رسول الله(ص) شرفیاب شدند و سلام کردند. پیامبر(ص) با احترام و حسن خلق جواب آنان را داد. آنها هدایایی را که همراه خود آورده بودند، به پیامبر(ص) تقدیم داشتند و آن حضرت برخی از هدایای آنان را پذیرفت.
تا سه روز، نه پیامبر آنان را به اسلام دعوت کرد و نه آنان از پیامبر اکرم(ص) در این خصوص پرسشی کردند. سفرای نجران دنبال فرصت کافی بودند تا به دقت، پیامبر(ص) و اوصاف وی را که در کتب آسمانی آنان مکتوب بود، بررسی کنند.
دعوت به اسلام
پس از سه روز، حضرت محمد(ص) آنان را به اسلام دعوت کرد. آنان گفتند: ای ابوالقاسم! همه نشانیهایی را که در کتابهای آسمانی درباره پیامبر بعد از عیسی(ع) آمده است، در تو یافتیم، مگر یک نشانه را که بزرگترین آنهاست!
حضرت پرسید: چه نشانهای است؟ گفتند: در انجیل چنین آمده است: «او مسیح را تصدیق میکند و به او ایمان دارد». پیامبر(ص) فرمود:
من، او را تصدیق میکنم و به او ایمان دارم و گواهی میدهم او پیامبری است که از جانب پروردگارش فرستاده شده و بندهای است که سود و زیان و مرگ و زندگی و برانگیختن او به دست خودش نیست.
آنان گفتند: آیا بندگان خدا میتوانند کارهایی را که او انجام میداد، انجام دهند؟ آیا پیامبران قدرت او را داشتند؟ آیا او مردگان را زنده و کورها را بینا نکرد و بیماران مبتلا به پیسی را شفا نداد؟ آیا آنچه را در قلب مردم و خانههایشان ذخیره کرده بودند، به آنان نمیگفت؟ آیا کسی جز خدا، یا پسر خدا توان چنین کارهایی را داشت؟
آنان درباره حضرت مسیح(ع) بسیار غلو کردند. حضرت محمد(ص) در جواب آنان فرمود: برادرم عیسی(ع) همانگونه که گفتید، بود؛ ولی تمام اینها را با اذن خدای عزوجل انجام میداد. او بنده خدا بود و این مطلب برای او ننگ نیست و او نیز از آن ابایی نداشت. او دارای گوشت، خون، مو، استخوان و عصب بود، غذا میخورد و تشنه میشد. پروردگارش یگانه بر حقی است که هیچ مثل و مانندی ندارد.
احتجاج نصارا با پیامبر(ص)[13]
آنان از پیامبر(ص) پرسیدند: آیا فردی را سراغ داری که بدون پدر به وجود آمده باشد؟ آیه نازل شد و حضرت فرمود:
)إِنّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(؛[14]
«خلفت عیسی نزد خدا، مانند خلقت آدم است که آن را از خاک آفرید، آن گاه به او فرمود: باش، بیدرنگ به وجود آمد».
در توضیح این آیه، پیامبر اکرم(ص) فرمود: آفرینش آدم شگفتانگیزتر از حضرت عیسی(ع) است. آدم(ع)، بدون پدر و مادر خلق شد و هیچ کاری برای خدا سختتر یا آسانتر از کار دیگری نیست و هر وقت خدا بخواهد چیزی را به وجود بیاورد، فقط به او میگوید: باش ! و آن چیز سریع به وجود میآید.[15]
پیشنهاد مباهله[16]
مسیحیان نجران گفتند: سخنان تو، ما را قانع نکرد و به آنچه تو میخواهی، ما اقرار نمیکنیم. کار که به اینجا رسید، آِیه مباهله بر پیامبر(ص) نازل شد:
)فَمَنْ حَاجّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللّهِ عَلَى الْکاذِبینَ(؛[17] «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد، بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما، و زنان خود و زنان شما، و خودیهای خویش و خودیهای شما را فراخوانیم، آن گاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم».[18]
پیامبر اعظم(ص) این آیه را برای آنان تلاوت کرد و سپس فرمود: خداوند به من دستور داده است که اگر بر گفته خود استوار باشید، با شما مباهله کنم.
آنها پذیرفتند که فردا مراسم مباهله اجرا شود تا حقیقت برای طرفین روش شود. آن گاه با همراهان خود از نزد پیامبر(ص) رفتند.
هنگامی که مسیحیان نجران، محضر پیامبر(ص) را ترک کردند و به منزلگاه خود در «حرّه»[19] رسیدند، یکی از آنها گفت: مباهله، کار را یکسره میکند. بنابراین قبل از هر چیز بنگرید که ابوالقاسم با چه کسانی برای مباهله میآید؟ آیا با تمام پیروان خود یا با اصحاب با سوادش، یا با افراد متواضع، بیچیز و برگزیدگان دینی خود که تعدادشان اندک است؟ اگر با جمعیت بسیار و با قدرتمندان بیاید، مانند پادشاهان قصد فخر فروشی دارد و ما برنده مباهله هستیم. اما اگر با تعداد اندک از پیروان فروتن و برگزیده خود بیاید، مبادا با آنان مباهله کنیم که به عذاب خداوند گرفتار میشویم.[20]
هنگام انجام مراسم مباهله فرا رسید. روز قبل، حضرت خاتم الانبیا(ص) و هیئت نمایندگی نجران توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطهای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام گیرد. پیامبر اکرم(ص) از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برای شرکت در این مراسم تاریخی انتخاب کرد. میان مسلمانان و خویشان پیامبر(ص) نفوسی پاکتر و مؤمنتر از امام علی، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین: وجود نداشت.
پیامبر(ص) فاصله منزل تا محل ملاقات را با وضع خاصی طی کرد. وی، امام حسین(ع) را در آغوش گرفته بود و دست امام حسن(ع) را در دست داشت و حضرت زهرا(سلام الله علیها) پشت سر پیامبر(ص) و امام علی(ع) پشت سر وی حرکت میکردند تا به محل قرار رسیدند. پیامبر(ص) دستور داد زیر دو درخت را تمیز کردند و حضرت محمد(ص) عبای خود را به عنوان سایهبان روی شاخههای درختها انداخت و به همراهان خود فرمود: من هر موقع دعا کردم، شما آمین بگویید.[21]
در جمع نمایندگان نجران هم افرادی با نامهای ساره، مریم و چند بچه به نامهای «صبغة المحسن» و «عبدالمنعم» حضور داشتند که به اتفاق بزرگان خود در مراسم مباهله آمده بودند.[22]
اسقف نجران بعد از آگاهی از اسامی و عناوین همراهان پیامبر(ص)، خطاب به همکیشان خود گفت: من چهرههایی میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه خداوند بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بکند، فوراً کنده میشود. صحیح نیست با این چهرههای نورانی و افراد با فضیلت، مباهله کنیم.
پیشنهاد مصالحه
اسقف اعظم، برادر دانشمندی به نام «منذر بن علقمه» داشت که همراه کاروان از نجران آمده بود. وقتی مشاهده کرد که نمایندگان نجران در خصوص مباهله به تردید افتادهاند، دست «سید» و «عاقب» را گرفت و گفت: مرا با این دو تنها گذارید. آن گاه رو به آنان کرد و گفت: پیشقراول قبیله که در پی آب و علف جلوتر حرکت میکند، هیچ گاه به قوم خود دروغ نمیگوید. من از روی خیرخواهی میگویم به خودتان کمک کنید و خود را نجات دهید، و الاّ خود و دیگران را نابود میکنید. به خوبی میدانید که هیچ گاه قومی با پیامبری مباهله نکرده، مگر اینکه نابود شده است. شما و تمام عاقلانی که با شما هستند و از مطالب کتاب آسمانی اطلاع دارند، میدانند که همین شخص؛ یعنی ابوالقاسم محمد(ص)، همان کسی است که پیامبران مژده آمدن او را دادهاند. مطلب دیگری نیز هست که باید از آن ترسید.
پرسیدند: چه چیزی؟
گفت: بنگرید که نزدیک است ستاره ثریا بر زمین فرو آید، درختان سر خم کرده و پرندگان در مقابل شما صورت بر زمین گذاشته و بالهای خود را روی زمین پهن کردهاند، نشانهای دیگر نزدیک شدن عذاب را روی زمین ببینید؛ به لرزش کوهها و دودی که پخش شده و ابرهایی پراکنده در وسط تابستان و گرمای شدید بنگرید! به محمد(ص) که دستش را بلند کرده و با چهارنفر از اهل بیتش که منتظر پاسخ شما هستند، بنگرید. و بدانید که اگر دهان بگشاید و کلمهای برای مباهله بگوید، نمیتوانیم از نابودی خود جلوگیری کنیم و نزد خانواده و اموال خود باز گردیم.
سخنان منذر، رؤسای هیئت نجران را تحت تأثیر قرار داد، آنان به فکر فرورفته، سخنان منذر را تأیید کردند. منذر پیشنهاد داد که: اگر تسلیم شویم، سالم میمانیم. بهتر است از مباهله بپرهیزیم و با شتاب با محمد(ص) مصالحه و او را از خود راضی کنیم. ما اکنون در شرایطی به سر میبریم که قوم یونس اندکی پیش از نزول عذاب در آن به سر میبردند.
پیمان نامه
هیئت نمایندگی با مشاهده وضع یاد شده و پیشنهاد منذر، وارد شور شد و به اتفاق آرا تصویب کرد که «منذر» به نمایندگی از آنان، نزد محمد(ص) رفته، از او بخواهد تا نمایندهای برای «مصالحه» معرفی کند.
منذر نزد پیامبر(ص) رفت، سلام کرد و گفت: ای رسول خدا! گواهی میدهم که خدایی جز خدایی که تو را برانگیخت، وجود ندارد و شما و عیسی هر دو بنده و فرستاده خدای عزوجل هستید. بدین ترتیب، او اسلام آورد و به پیامبر(ص) گفت که آماده مصالحه است. حضرت ختمی مرتبت(ص) امام علی(ع) را به نمایندگی خود و اهل بیت فرستاد. حضرت عرض کرد: پدر و مادرم فدای شما، ای رسول خدا! بر چه چیزی با آنان مصالحه کنم؟ فرمود: رأی تو، رأی من است. هر طور که خواستی، مصالحه کن.[23]
پیمان نامه
امیرمؤمنان(ع) به فرمان پیامبر(ص) این پیماننامه را نوشت:
«به نام خداوند مهر پیشه دوست پرور.
این نامهای است از محمد رسول خدا به ملت نجران و حومه آن.
حکم و داوری محمد(ص) درباره تمام املاک و ثروت مردم نجران، این شد که اهالی نجران هر سال دو هزار دست لباس که قیمت هر یک از چهل درهم بیشتر نباشد، به حکومت اسلامی بپردازند. میتوانید نیمی از آن را در ماه صفر و نیم دیگر را در ماه رجب پرداخت کنید و هرگاه از ناحیه یمن جنگ شعله ور گشت، ملت نجران باید به عنوان همکاری با دولت اسلامی، سی زره، سی اسب و سی شتر، به عنوان عاریه مضمونه در اختیار ارتش اسلام بگذارند و پذیرایی نمایندگان پیامبر(ص) در سرزمین نجران به مدت یک ماه به عهده آنان است و هر موقع نمایندهای از ناحیه وی به سوی آنان آمد، از او باید پذیرایی کنند. جان و مال و سرزمینها و معابد ملت نجران در امان خدا و رسول او است، مشروط بر اینکه از همین حالا از هر نوع رباخواری خودداری کنند و در غیر این صورت، ذمّه محمد از آنان بری بوده، تعهدی در برابر آنان نخواهد داشت».[24]
این نامه روی پوست سرخی نوشته شد و دو نفر از یاران پیامبر(ص) به عنوان گواه، زیر آن را امضا کردند و پیامبر(ص) آن را مهر کرد و تحویل هیئت نجران داد.[25]
هنگامی که پیامبر(ص) با اهل بیتش به مسجد بازگشت، جبرئیل نازل شد و گفت: محمد! خدای عزوجل به تو سلام رسانید و فرمود:
هنگامی که بنده من موسی(ع) با دشمن خود، قارون مباهله کرد، قارون، خانواده، ثروت و یارانش در زمین فرو رفتند. به عزت و جلالم سوگند! اگر تو و افراد خانوادهات که زیر آن عبا بودند، مباهله میکردید، همه طرفداران آنها نابود میشدند.
آن گاه پیامبر(ص) به سجده افتاد و صورتش را روی زمین نهاد، سپس برخاست و دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و سه بار خدای سبحان را سپاس گفت. از حضرت درباره این سجده پرسیدند. پیامبر(ص) فرمود: «به سبب اینکه خداوند این کرامت را به اهل بیت من ارزانی داشت». آن گاه آنچه را جبرئیل نازل کرده بود، برای آنان نقل کرد.[26]
«مباهله»، معجزه جاودان پیامبر اعظم(ص) است و اختصاص به مسیحیان نجران ندارد؛ چنانکه مورد مباهله، منحصر به جریان مسیح(ع) نیست، بلکه هر شأنی از شئون دین که حق محض است، اگر انکار شود، راه مباهله برای آن همچنان باز است.[27] و در برخی روایات، آداب آن ذکر شده است.[28]
پینوشتها________________________________________
[1] . نجران، در نقطه مرزی عربستان با یمن قرار دارد و شامل 72 روستای با صفاست. در آغاز طلوع اسلام، این منطقه تنها سرزمین مسیحینشین در حجاز بود که به عللی از بت پرستی دست کشید و مردم آن به آیین مسیحی گرویده بودند. (معجم البلدان، یاقوت حموی، ج5، ص267).
[2] . عقبة بن غزوان، عبدالله بن امیر، هدیر بن عبدالله، حبیب بن سنان، (المراقبات، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، ص500، ترجمه ابراهیم محدث، نشر اخلاق، چ6، 1383ش).
[3] . بحارالانوار، ج26، ص310، به نقل از تفسیر موضوعی قرآن کریم، آیت الله جوادی آملی، ج9، ص169، مرکز نشر اسرا، چ1، 1376ش.
[4] . اسقف، معرب کلمه یونانی «ابسلوب» به معنی رقیب و ناظر است و هم اکنون نشانه یک منصب روحانی مافوق کشیش است. (فروغ ابدیت، ج2، ص812).
[5] . بحارالانوار، ج21، ص285؛ فروغ ابدیت، ج2، ص813؛ البدایة و النهایة، ص53.
[6] . المراقبات، ص501.
[7] . فروغ ابدیت، ج2، ص813، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[8] . المراقبات، ص501.
[9] . همان،ص502.
[10] . فروغ ابدیت، ج2، ص66، به نقل از تاریخ یعقوبی.
[11] . برخی، نام اسقفهای نجران را «سید» و «عاقب» ذکر کردهاند.
[12] . سیره حلبی، ج3، ص239، به نقل از فروغ ابدیت، ج2، ص814.
[13] . همان؛ المراقبات، ص504.
[14] . آل عمران/59 ؛ اعراف/54.
[15] . المراقبات، ص504.
[16] . مباهله؛ یعنی توجه و تضرع به درگاه خدا و تقاضای لعنت و هلاکت برای اهل باطل.
[17] . آل عمران/61.
[18] . ترجمه آقای سید علی موسوی گرمارودی.
[19] . حرّه، محلی خارج از مدینة النبی است.
[20] . المراقبات، ص505.
[21] . تفسیر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج2، ص471 و 472؛ تفسیر کشاف، ج1، ص282 و 283؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص112، به نقل از فروغ ابدیت، ج2، پاورقی، ص817.
[22] . المراقبات، ص505.
[23] . همان، ص508.
[24] . فتوح البلدان، ص76، به نقل از فروغ ابدیت، ج 2، ص820.
[25] . همان.
[26] . المراقبات، ص510.
[27] . تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره رسول اکرم در قرآن، ج9، ص177.
[28] . اصول کافی، ج2، ص513، به نقل از تفسیر موضوعی، ج9، ص178.