اهل بیت و صحابه بزرگوار پیامبر(ص)
منبع:
فرهنگ کوثر 1388 شماره 79
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی امامان معصوم
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن موارد دیگر فرهنگ اصلاحات و واژه ها در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی سایر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی موارد دیگر فرهنگ واژه ها و اصطلاحات در روایات
آرشیو
چکیده
متن
شکى نیست که بعد از پیامبر خدا(ص) به وسیله اهلبیت و صحابه بزرگوار آن حضرت، دین اسلام رشد و گسترش یافت و دیگران، اسلام را از آنان فراگرفتند. بدینجهت بر همه مسلمانان است که در برابر آنان اداى احترام کنند و قدر و منزلتشان را از یاد نبرند.
ما در این نوشتار، در چهار فراز، درباره اهلبیت و صحابه بزرگوار پیامبر اسلام(ص) مطالبى را بیان مىداریم:
اوّل: معناى اهلبیت و صحابه؛
دوم: فضایل اهلبیت و صحابه؛
سوم: اهلبیت و صحابه، دو طریق انتقال هدایت نبوى؛
چهارم: مشکلات و راهحلها.
1. معناى اهلبیت
واژه اهلبیت از دوکلمه «اهل» و «بیت» تشکیل شده است. این واژه ترکیبى، یک معناى لغوى دارد و یک معناى اصطلاحى.
در لغت «اهل» به معناى «خانواده» و «خاندان» است که شامل زنان، فرزندان و بستگان مىشود. اهل رجل یا اهل خانه یا اهلبیت در اصل، شامل کسانى مىشود که با او در یک خانه زندگى مىکنند؛ بعد بهطور مجاز، بر کسانى که او و آنان را به یک نسبت جمع مىکند، اهلبیت آن مرد اطلاق کردهاند.[1]
طبق معناى لغوى، اهلبیت پیامبر اسلام(ص) شامل زنان، فرزندان، خویشان، بستگان و حتى غلامان و کنیزانى میشود که به این خانواده وابسته بودند و به وسیله این خانواده آزاد شدند؛ حتى شامل افرادى است که از نظر نسبى به خانواده پیامبر(ص) وابسته نبودند، ولى از نظر معنوى ارتباط قوى با خانواده آن حضرت یافتند. طبق همین معناى مجازى، پیامبر(ص) درباره سلمان فارسى، فرمود: «سلمان منّا اهل بیت؛ سلمان، جزو اهل بیت من است».
اهلبیت در قرآن مجید
در قرآن کریم تنها دوبار واژه «اهل بیت» بهکار رفته است: یکى در مورد خانواده )حضرت ابراهیم(ع) که مىفرماید: رحمةاللَّه وبرکاته علیکم اهل بیت([2] و دیگرى درباره خانواده رسول مکرم اسلام(ص) که مىفرماید: )انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت(.[3]
مراد از«اهل بیت» در این آیه مذکور، چه کسانى هستند؟
براى فهم آیات قرآن، لازم است به روایات پیامبر(ص) رجوع شود؛ چون که یکى از مسئولیتهاى مهم آن حضرت، تبیین و تفسیر وحى است. قرآن کریم مىگوید:
)وانزلنا الذّکر لتبین للنّاس(؛[4]
«همانا ما قرآن را فروفرستادیم تا تو [اى رسول من] آن را براى مردم تبیین و تفسیر کنی».
حال نظرى میافکنیم به سخنان و رهنمودهاى پیامبر اکرم(ص) در تفسیر این آیه، تا دریابیم که چه کسانى مشمول «اهل بیت» هستند.
جلالالدّین سیوطى در تفسیر این آیه، از قول امالمؤمنین أمّسلمه مىنویسد که گفت: این آیه در خانه من نازل شد؛ در حالى که در خانه هفت نفر بودند: جبرئیل، میکائیل، على، فاطمه، حسن، حسین، و من در آستانه در بودم و گفتم:
«یا رسولاللَّه الست من اهل بیت؟ قال: انک الى خیر، انک من ازواج النبى؛[5] اى فرستاده خدا! آیا من جزو اهل بیت و مشمول آیه تطهیر نیستم؟ فرمود: تو فرد خوبى هستى، تو از زنان پیامبر هستى، [نه از اهل بیت]».
مسلم بن حجاج نیشابورى نوشته است: «یزید بن حیان از زید بن ارقم پرسید: مراد از «اهل بیت» در حدیث ثقلین چیست؟ آیا شامل زنان پیامبر هم مىشود؟ وى در پاسخ گفت: «لا، وایم اللَّه ان المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر، ثم یطلّقها فترجع الى ابیها و قومها، اهلبیته اصله و عصبته الذین حرموا الصدقة بعده؛[6] نه به خدا قسم! زن ممکن است بعد از سالیان دراز با طلاق از مرد بریده شود و به خانه پدر و قومش برگردد. اهلبیت پیامبر همان کسانى هستند که صدقه بر آنان حرام است».
حاکم نیشابورى آورده است که عبداللَّهبن جعفربن ابىطالب مىگوید: «لما نظر رسولاللَّه(ص) الى الرحمة هابطة، قال: ادعوا لى. فقالت صفیة: من یا رسولاللَّه؟ قال: اهلبیتى علیاً و فاطمة و الحسن و الحسین. فجىء بهم فألقى علیهم النبى(ص) کساءه ثم رفع یدیه، ثم قال: اللهم هؤلاء آلى فصلّ على محمد و آل محمد. و انزلاللَّه عزّوجلّ: )انما یریداللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً(؛[7]
«هنگامى که رسول خدا به رحمت نازله توجه کرد، فرمود: آنان را به سوى من فراخوانید. صفیه گفت: اى فرستاده خدا! چه کسانى را فراخوانیم؟ فرمود: اهلبیت من، على، فاطمه، حسن و حسین را. اینها را آوردند، حضرت عبایى رویشان انداخت و سپس دو دستش را بلند کرد و گفت: خداوندا! اینها آل من هستند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست. سپس خداوند آیه تطهیر را فروفرستاد».
علامه طباطبایى در ذیل آیه تطهیر مىنویسد:
«روایات در این باره از هفتاد متجاوز است، و آنچه اهلسنت نقل کردهاند، از روایات شیعه بیشتر است. اهلسنت در این باره نزدیک به چهل روایت از اُمّسلمه، عایشه، ابىسعید خُدرى، سعد، وائلة بن اسقع، ابىحمراء، ابنعباس، ثوبان غلام حضرت رسول(ص)، عبداللَّه بن جعفر، على و حسن بن على: نقل کردهاند. شیعه آن را در بیشتر از سى حدیث از امام على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق:، امسلمه، ابىذر، ابىلیلى، ابىالاسود، عمرو بن میمون اودى و سعد بن ابىوقّاص نقل کردهاست».[8]
سیوطى مىنویسد: بعد از نزول این آیه، پیامبر(ص) به مدت نه ماه و هر روز پنجبار به هنگام نماز، جلو خانه على بن ابىطالب مىآمد و مىگفت:
«السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته. )انما یریداللَّه لیذهب عنکمالرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً( الصلاة رحمکماللَّه».[9]
این رفتار پیامبر(ص) خود تفسیر گویایى است که مراد از «اهل بیت» ساکنان خانه على و فاطمه8 بودند.
در فرهنگ شیعه به این چند نفرى که جزو «اهل بیت» بیان شد، نُه امام از فرزندان امام حسین(ع) هم ملحق شدهاند. شیعیان در معناى اصطلاحى «اهل بیت»، چهارده معصوم (پیامبر، فاطمه، على و دیگر امامان) را اراده مىکنند.
معناى صحابه
«صحابه»، هم معناى لغوى دارد و هم معناى اصطلاحى.
صحابه از ریشه صَحَبَ، یَصْحَبُ، صُحْبَةً و صحابةً به معناى زندگى کردن، نشست و برخاست کردن، رفاقت کردن، اطاعت کردن از کسى و یا بدرقه کردن او است.
صاحب، به کسى مىگویند که با دیگرى زندگى کند، یا مطیع او باشد، یا با او رفاقت کند و یا او را بدرقه کند، یا به کارى اقدام ورزد و یا حافظ و نگهبان چیزى باشد. و به کسى که مذهبى را پذیرفت و از دستورهاى او اطاعت کرد نیز صاحب مىگویند؛ مانند اصحاب امام صادق7 و اصحاب ابوحنیفه و مانند آن.[10]
در عرف مسلمانان «صحابى» معناى خاصى دارد که تا حدودى با معناى لغوى آن متفاوت است.
برخى گفتهاند: صحابى، کسى است که عصر پیامبر اسلام(ص) را درک کرده باشد؛ هر چند خود پیامبر(ص) را ندیده باشد (این قول را به یحیى بن عثمان بن صالح مصرى نسبت دادهاند).[11]
برخى همانند: ابوزرعه، ابن عبدالبر، ابن اثیر و ابوموسى مداینى گفتهاند: مجرد دیدن پیامبر(ص) از سوى شخصى، براى اعطاى عنوان صحابى به وى کافى است.[12]
برخى همانند: سیوطى در «تدریب الراوى» و محمد شاکر در کتاب «الباعث الحثیث» مىنویسند: صحابى به هر مسلمانى اطلاق مىشود که پیامبر را دیده و یا از وى حدیث شنیده است؛ خواه این همراهى او با پیامبر، طولانى باشد و یا کوتاه. حتى اگر چنان که امام احمد بن حنبل گفته، این مصاحبت تنها یک روز باشد.[13]
برخى همانند ابن حجرعسقلانى در تعریف صحابه، سه چیز را دخیل دانستهاند و گفتهاند: صحابى، کسى است که اولاً، پیامبر را دیده باشد، ثانیاً، به آیین او؛ یعنى اسلام ایمان آورده باشد، ثالثاً، از این آیین برنگشته باشد.[14]
و برخى دیگر از عالمان اسلامى همانند ادریس حسینى مىگویند: صحابى، کسى است که این شرایط را داشته باشد:
1. با رسول خدا(ص) معاشرت و همنشینى داشته باشد؛
2. به آن حضرت ایمان آورده باشد؛
3. سنّت او را پذیرفته باشد؛
4. در زندگى، از او اطاعت و پیروى کرده باشد؛
5. با جان و مال خود در راه خدا و همگام با آن حضرت، جنگ کرده باشد؛
6. بعد از رحلت آن حضرت از سنّت او دست برنداشته باشد؛
7. چیزى از سنت او را تحریف و دگرگون ننموده باشد؛
8. پیامبر اسلام به او کلمه یار، همنشین و مانند آن خطاب کرده باشد.[15]
در برخی از معانی اصطلاحى که بیان شد، دایره «صحابى» خیلى گسترده است و برخى هم، به ویژه تعریف آخر، از گستردگى کمترى برخوردار است.
2. فضایل اهل بیت و صحابه
الف) قدر و منزلت اهل بیت
یکم: در قرآن
قرآن، اهل بیت پیامبر(ص) را مطهر معرفى کرده است:
)إنما یریداللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل بیت ویطهّرکم تطهیراً(؛[16]
«همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند».
و در آیهاى دیگر، مودّت و دوست داشتن اهل بیت آن حضرت را مزد رسالت بیان داشته است:
)قل لا اسألکم علیه أجراً الّا المودّة فى القربى(؛[17]
« [اى رسول من!] بگو من هیچ مزد و پاداشى از شما براى رسالت خویش درخواست نمىکنم، جز دوست داشتن نزدیکان و اهلبیتم».
و نیز مسلمانان را سفارش کرده است که به پیامبر(ص) درود بفرستند:
)إنّ اللَّه وملائکته یصلّون على النبى یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً(؛[18]
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم فرمان او باشید».
در کتابهایی چون: صحیح مسلم، صحیح بخارى، سنن ابىداود، سنن نسایى، سنن ترمذى، سنن ابنماجه، سنن دارمى و در بسیارى از کتابهاى شیعه و سنّی دیگر آمده است که ابومسعود انصارى روایت کرده است که گفت: در حالى که ما در مجلس سعد بن عباده بودیم، پیامبر(ص) نزد ما آمد. بشیر بن سعد به حضرت عرض کرد: اى رسولخدا! خداوند به ما دستور داده است که بر شما صلوات بفرستیم، چگونه باید بر شما صلوات بفرستیم؟
راوى مىگوید: پیامبر به قدرى سکوت کرد که ما آرزو کردیم اى کاش چنین سؤالى از حضرتش نمىشد! پس از آن، حضرت فرمود: بگویید:
«اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت]علی ابراهیم و[ على آل إبراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت]علی ابراهیم و[ على آل إبراهیم إنک حمید مجید؛[19] بارخدایا! بر محمد و دودمان محمد درود بفرست، چنانکه بر ابراهیم و دودمان ابراهیم درود فرستادى، و نعمت را بر محمد و دودمانش افزون کن چنانکه نعمتت را بر ابراهیم و دودمان او افزونکردى. تو مورد ستایش و صاحب مجد و بزرگوارى هستى».
دوم: در روایات
روایات در مدح و فضیلت اهلبیت بسیار است و ما به ذکر چند روایت نبوى بسنده مىکنیم.
حدیث نجوم
رسول خدا(ص) فرمود:
«النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهلبیتى أمان لأمتى من الاختلاف فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس؛[20] ستارگان براى اهل زمین، ایمنىبخش از غرق شدن هستند [آنها راهنما هستند] و اهلبیت من امتم را از اختلاف در امان مىدارند. هرگاه دستهاى از عرب با اهلبیت من مخالفت کند، دچار تفرقه خواهد گشت و در نتیجه از حزب شیطان مىشود».
حدیث حب
پیامبر اسلام(ص) به على(ع) فرمود:
«یا على، إن الإسلام عُریان، لباسه التقوى، و ریاشه الهدى، و زینته الحیاء، وعماده الورع، وملاکه العمل الصالح، و أساسالإسلام حُبّى وحُبّ أهلبیتى؛[21] اى على! همانا اسلام همانند یک شخص بىلباس است که لباس او تقوا، بال او هدایت، زیور او حیا، دستگیره او پرهیزگارى و دارایى او عمل شایسته است. و اساس و بنیاد اسلام، دوستى با من و دوستى با اهلبیت من است».
حدیث اولین بهشتیان
پیامبر(ص) به امام علی(ع) فرمود:
«إنّ أوّل من یدخل الجنة أنا و أنت وفاطمة والحسن والحسین»، قال على: فمحبّونا؟ قال: من ورائکم؛[22] همانا من، تو، فاطمه، حسن و حسین اولین کسانى هستیم که وارد بهشت مىشویم. على پرسید: پس دوستداران ما؟ فرمود: آنان پشت سر شما هستند».
حدیث سفینه
پیامبر اسلام(ص) اهلبیتش را به کشتی تشبیه کرده است:
«إنما مثل أهلبیتى فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک؛[23] همانا مَثَل اهلبیت من در میان شما مَثَل کشتى نوح است. هرکس سوار آن شود، نجات مىیابد و هرکس از آن بازبماند، هلاک مىشود».
حدیث ثقلین
پیامبر در بازگشت از حَجّةالوداع، کاروان را متوقف ساخت و آنان را جمع کرد و فرمود:
«... انى قد ترکت فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاباللَّه حبل ممدود من السماء إلىالارض وعترتى أهلبیتى، فانظروا کیف تخلفونى فیهما فانّهما لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض...؛[24] ... من در میان شما دوچیز گرانبها گذاشتهام که یکى از دیگرى، برتر است: نخست کتاب خدا که ریسمانی است از آسمان به زمین آویخته، و دیگرى، عترت و اهل بیتم. پس بنگرید که با این دو چگونه رفتار مىکنید. این دو از هم هرگز جدا نخواهند شد تا بر سر حوض کوثر نزد من آیند. خداوند مولاى من است و من سرپرست همه مؤمنان هستم».
سپس دست على(ع) را گرفت و فرمود:
هرکه را باشم منش مولا و دوست
ابن عم من على، مولاى اوست
خدایا! دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمنى کند.
حدیث مؤاخات
هنگامى که پیامبر خدا(ص) بین هر دو نفر از اصحابش «عقد برادرى» جارى کرد و کسى را به عنوان برادر علىبن ابى طالب(ع) در نظر نگرفت، حضرت(ع) ناراحت شد و از پیامبر پرسید که جریان از چه قرار است؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
«والّذى بعثنى بالحق ما أخّرتک الاّ لنفسى وأنت منّى بمنزلة هارون من موسى غیر أنه لا نبى بعدى، و أنت أخى و وارثى. قال: وما أرِثُ منک یا رسولاللَّه؟ قال: ما وَرَّثَ الانبیاء قبلى. قال: وما وَرَّثَ الانبیاء من قبلک؟ قال: کتاب ربّهم وسنة نبیهم. و أنت معى فى قصرى فى الجنة مع فاطمة ابنتى و أنت أخى و رفیقى؛[25] سوگند به آن که مرا به حق برانگیخت! عقد برادری تو را به تأخیر نینداختم مگر براى خودم. تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى هستى، جز اینکه پس از من پیامبرى نخواهد بود، تو برادر و وارث منى.
على(ع) گفت: اى رسولخدا! از شما چه به ارث مىبرم؟ فرمود: آنچه پیش از من پیامبران به ارث گذاشتند. على(ع) پرسید: پیامبران پیش از شما چه چیزى را به ارث گذاشتند؟ پیامبر فرمود: کتاب خدا و سنّت پیامبرشان. تو در بهشت و در قصر من، همراه فاطمه دخترم با منى و تو برادر و یار من هستى».
ب) قدر و منزلت صحابه
یکم: در قرآن
قرآن در آیات متعدّدى از صحابه پیامبر(ص) بهویژه یارانى که در دوره غربت اسلام پیامبر را یارى کرده بودند، تمجید و تجلیل کرده است؛ همانند این آیات:
1. )الذین یتّبعون الرّسول النبىّ الأمىّ الّذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التورات والانجیل یأمرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحلّ لهم الطّیبّات ویحرّم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال الّتى کانت علیهم فالذین آمنوا به وعزّروه ونصروه واتبعوا النّور الّذى انزل معه اولئک هم المفلحون(؛[26]
«همانها که از فرستاده خدا، پیامبرِ درس نخوانده پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. آنان را به معروف دستور مىدهد و از منکر بازمىدارد. چیزهای پاکیزه را براى آنان حلال مىشمرد و ناپاکىها را تحریم مىکند، و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنان بود (از دوش و گردنشان) برمىدارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریاش کردند، و از نورى که با او نازل شده است، پیروى کردند، آنان رستگاراناند».
2. )والسابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضىاللَّه عنهم ورضوا عنه واعدّ لهم جنّاتٍ تجرى تحتها الانهار خالدین فیها ابداً ذلک الفوز العظیم(؛[27]
«پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار، و کسانى که به نیکى از آنان پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود گشت و آنان (نیز) از او خشنود شدند، و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ!»
3. )لقد رضى اللَّه عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم فانزل السکینة علیهم واَثابهم فتحاً قریباً(؛[28]
«خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود، مىدانست. از اینرو، آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بهعنوان پاداش نصیب آنان کرد».
4. )للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم واموالهم یبتغون فضلًا من اللَّه ورضواناً وینصرون اللَّه ورسوله اولئک هم الصادقون(؛[29]
«... براى فقیران مهاجرى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند؛ در حالى که فضل خداوندى و رضاى او را مىطلبند و خدا و رسولش را یارى مىکنند؛ و آنان راستگویاناند».
دوم: در روایات
در روایات نبوى براى صحابه بزرگوار آن حضرت، فضایل متعدّدى بیان شده است. این فضایل را مىتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد: یکی، فضایلى که بهصورت فردى و مربوط به صحابى خاص است. دیگری، فضایلى که به صورت جمعى بیان شده است.
ما از بیان فضایلى که براى تک تک اصحاب مشهور و معروف آن حضرت وارد شده است، صرفنظر مىکنیم؛ چرا که بحث به درازا مىانجامد و در این نوشتار، فقط به بیان برخى از روایاتى که در مدح و ستایش کلی صحابه بیان شده است، اکتفا مىکنیم.
پیامبر(ص) در فضیلت اصحابش فرمود:
«لا تسبّوا أصحابى فلو ان أحدکم أنفق مثل اُحُد ذَهَباً ما بلغ مدامدهم ولا نصیفه؛[30] به اصحاب و یارانم ناسزا نگویید، اگر یکى از شما بهاندازه کوه اُحُد طلا در راه خدا انفاق کند، ارزشش بهقدر یک مد و یا نصف یک مد انفاق اصحابم نیست».
عمر بن خطاب گفت: پیامبر(ص) در بین ما به پا خاست و در مدح و فضیلت یارانش چنین فرمود:
«احفظونى فى اصحابى، ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم؛[31] با حفظ حرمت اصحابم، مرا محافظت فرمایید، سپس آنانى که بعد از این یارانم هستند و سپس بعدىها».
حاکم نیشابورى آورده است که پیامبر(ص) فرمود:
«أیها الناس علیکم بأصحابى ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم ثلاثة قرون؛ اى مردم! بر شما باد به پیروى از اصحابم و کسانى که بعد از آنان مىآیند تا سه قرن».
همچنین پیامبر(ص) فرمود:
«انهى عن أصحابى من شهد انّى رسولاللَّه أن یقول لهم سوءاً وقد رضى اللَّه عنهم وقال لهم فى کتابه خیراً، ولکن احفظونى فى أصحابى فانّهم أکثر همّى، رفضنى النّاس وضمونى وکذبنى النّاس وصدقونى وقاتلنى النّاس ونصرونى، ثم للانصار خاصةً فجزاهم اللَّه عنّى خیراً فانّهم الشعار دون الدثار؛[32] بازمىدارم شما را از گفتن کلمه ناپسند درباره اصحاب خودم و آنانى که به رسالت من شهادت دادهاند؛ در حالى که خداوند از آنان راضى شده و در حق آنان در کتابش بهخوبى یاد کرده است. آبروى اصحابم، آبروى من است. پس آن را حفظ کنید؛ زیرا بیشترین توجّه من به آنان است. مردم مرا رها کردند، ولى آنان مرا پناه دادند. مردم مرا تکذیب کردند و آنان مرا تصدیق کردند. مردم با من جنگیدند، امّا آنان مرا یارى کردند، بهویژه «انصار» که خداوند از جانب من به آنان خیر دهد، آنان اصل بودند، نه فرع».
پینوشتها________________________________________
[1] . قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج 1، ص135 .
[2] . هود/ 73 .
[3] . احزاب/ 33 .
[4] . نحل/ 44 .
[5] . تفسیر الدرالمنثور، سیوطى، ذیل آیه مذکور، (ج 5، ص 198 و 199)؛ المستدرک الصحیحین، حاکم نیشابورى، ج 2، ص416 .
[6] . صحیح مسلم، (چاپ جدید)، ص1493 .
[7] . المستدرک الصحیحین، ج3، ص147.
[8] . المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 16، ص 333 .
[9] . تفسیر الدرالمنثور، ذیل آیه )و أمر اهلک(.
[10] . ر.ک: المعجم الوسیط، ماده صحب .
[11] . الموضوعات فى الآثار و الاخبار، هاشم معروف حسنى، ترجمه صابرى، ص42.
[12] . همان، ص41.
[13] . همان.
[14] . الاصابة فى تمییز الصحابه، ابنحجر عسقلانى، ص10.
[15] . راه دشوار، ادریس حسینى مراکشى، ترجمه مالک محمودى، ص 433.
[16] . احزاب/ 33 .
[17] . شورى/ 23 .
[18] . احزاب/ 56 .
[19] . صحیح مسلم، (چاپ جدید)، خ 405؛ صحیح بخارى، ج3، ص160؛ سنن ابىداود، ج1، ص 258؛ سنن نسایى، ج3، ص45؛ سنن ترمذى، ج1، ص180.
[20] . کنزالعمال، متقى، ج 12، ص 102، خ 34189 .
[21] . همان، ص 105، خ 34206.
[22] . همان، ص 98، خ 34166 .
[23] . همان، خ 34169 .
[24] . همان، ج 13، ص 104، خ 36340 .
[25] . همان، ص 105 و 106، خ 36345 .
[26] . اعراف / 157.
[27] . توبه / 100.
[28] . فتح / 18.
[29] . حشر /8.
[30] . صحیح بخارى، خ 3339 .
[31] . سنن ابن ماجه، خ 2354 .
[32] . همان، خ 35587 .
ما در این نوشتار، در چهار فراز، درباره اهلبیت و صحابه بزرگوار پیامبر اسلام(ص) مطالبى را بیان مىداریم:
اوّل: معناى اهلبیت و صحابه؛
دوم: فضایل اهلبیت و صحابه؛
سوم: اهلبیت و صحابه، دو طریق انتقال هدایت نبوى؛
چهارم: مشکلات و راهحلها.
1. معناى اهلبیت
واژه اهلبیت از دوکلمه «اهل» و «بیت» تشکیل شده است. این واژه ترکیبى، یک معناى لغوى دارد و یک معناى اصطلاحى.
در لغت «اهل» به معناى «خانواده» و «خاندان» است که شامل زنان، فرزندان و بستگان مىشود. اهل رجل یا اهل خانه یا اهلبیت در اصل، شامل کسانى مىشود که با او در یک خانه زندگى مىکنند؛ بعد بهطور مجاز، بر کسانى که او و آنان را به یک نسبت جمع مىکند، اهلبیت آن مرد اطلاق کردهاند.[1]
طبق معناى لغوى، اهلبیت پیامبر اسلام(ص) شامل زنان، فرزندان، خویشان، بستگان و حتى غلامان و کنیزانى میشود که به این خانواده وابسته بودند و به وسیله این خانواده آزاد شدند؛ حتى شامل افرادى است که از نظر نسبى به خانواده پیامبر(ص) وابسته نبودند، ولى از نظر معنوى ارتباط قوى با خانواده آن حضرت یافتند. طبق همین معناى مجازى، پیامبر(ص) درباره سلمان فارسى، فرمود: «سلمان منّا اهل بیت؛ سلمان، جزو اهل بیت من است».
اهلبیت در قرآن مجید
در قرآن کریم تنها دوبار واژه «اهل بیت» بهکار رفته است: یکى در مورد خانواده )حضرت ابراهیم(ع) که مىفرماید: رحمةاللَّه وبرکاته علیکم اهل بیت([2] و دیگرى درباره خانواده رسول مکرم اسلام(ص) که مىفرماید: )انما یرید اللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت(.[3]
مراد از«اهل بیت» در این آیه مذکور، چه کسانى هستند؟
براى فهم آیات قرآن، لازم است به روایات پیامبر(ص) رجوع شود؛ چون که یکى از مسئولیتهاى مهم آن حضرت، تبیین و تفسیر وحى است. قرآن کریم مىگوید:
)وانزلنا الذّکر لتبین للنّاس(؛[4]
«همانا ما قرآن را فروفرستادیم تا تو [اى رسول من] آن را براى مردم تبیین و تفسیر کنی».
حال نظرى میافکنیم به سخنان و رهنمودهاى پیامبر اکرم(ص) در تفسیر این آیه، تا دریابیم که چه کسانى مشمول «اهل بیت» هستند.
جلالالدّین سیوطى در تفسیر این آیه، از قول امالمؤمنین أمّسلمه مىنویسد که گفت: این آیه در خانه من نازل شد؛ در حالى که در خانه هفت نفر بودند: جبرئیل، میکائیل، على، فاطمه، حسن، حسین، و من در آستانه در بودم و گفتم:
«یا رسولاللَّه الست من اهل بیت؟ قال: انک الى خیر، انک من ازواج النبى؛[5] اى فرستاده خدا! آیا من جزو اهل بیت و مشمول آیه تطهیر نیستم؟ فرمود: تو فرد خوبى هستى، تو از زنان پیامبر هستى، [نه از اهل بیت]».
مسلم بن حجاج نیشابورى نوشته است: «یزید بن حیان از زید بن ارقم پرسید: مراد از «اهل بیت» در حدیث ثقلین چیست؟ آیا شامل زنان پیامبر هم مىشود؟ وى در پاسخ گفت: «لا، وایم اللَّه ان المرأة تکون مع الرجل العصر من الدهر، ثم یطلّقها فترجع الى ابیها و قومها، اهلبیته اصله و عصبته الذین حرموا الصدقة بعده؛[6] نه به خدا قسم! زن ممکن است بعد از سالیان دراز با طلاق از مرد بریده شود و به خانه پدر و قومش برگردد. اهلبیت پیامبر همان کسانى هستند که صدقه بر آنان حرام است».
حاکم نیشابورى آورده است که عبداللَّهبن جعفربن ابىطالب مىگوید: «لما نظر رسولاللَّه(ص) الى الرحمة هابطة، قال: ادعوا لى. فقالت صفیة: من یا رسولاللَّه؟ قال: اهلبیتى علیاً و فاطمة و الحسن و الحسین. فجىء بهم فألقى علیهم النبى(ص) کساءه ثم رفع یدیه، ثم قال: اللهم هؤلاء آلى فصلّ على محمد و آل محمد. و انزلاللَّه عزّوجلّ: )انما یریداللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً(؛[7]
«هنگامى که رسول خدا به رحمت نازله توجه کرد، فرمود: آنان را به سوى من فراخوانید. صفیه گفت: اى فرستاده خدا! چه کسانى را فراخوانیم؟ فرمود: اهلبیت من، على، فاطمه، حسن و حسین را. اینها را آوردند، حضرت عبایى رویشان انداخت و سپس دو دستش را بلند کرد و گفت: خداوندا! اینها آل من هستند، پس بر محمد و آل محمد درود فرست. سپس خداوند آیه تطهیر را فروفرستاد».
علامه طباطبایى در ذیل آیه تطهیر مىنویسد:
«روایات در این باره از هفتاد متجاوز است، و آنچه اهلسنت نقل کردهاند، از روایات شیعه بیشتر است. اهلسنت در این باره نزدیک به چهل روایت از اُمّسلمه، عایشه، ابىسعید خُدرى، سعد، وائلة بن اسقع، ابىحمراء، ابنعباس، ثوبان غلام حضرت رسول(ص)، عبداللَّه بن جعفر، على و حسن بن على: نقل کردهاند. شیعه آن را در بیشتر از سى حدیث از امام على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق:، امسلمه، ابىذر، ابىلیلى، ابىالاسود، عمرو بن میمون اودى و سعد بن ابىوقّاص نقل کردهاست».[8]
سیوطى مىنویسد: بعد از نزول این آیه، پیامبر(ص) به مدت نه ماه و هر روز پنجبار به هنگام نماز، جلو خانه على بن ابىطالب مىآمد و مىگفت:
«السلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته. )انما یریداللَّه لیذهب عنکمالرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً( الصلاة رحمکماللَّه».[9]
این رفتار پیامبر(ص) خود تفسیر گویایى است که مراد از «اهل بیت» ساکنان خانه على و فاطمه8 بودند.
در فرهنگ شیعه به این چند نفرى که جزو «اهل بیت» بیان شد، نُه امام از فرزندان امام حسین(ع) هم ملحق شدهاند. شیعیان در معناى اصطلاحى «اهل بیت»، چهارده معصوم (پیامبر، فاطمه، على و دیگر امامان) را اراده مىکنند.
معناى صحابه
«صحابه»، هم معناى لغوى دارد و هم معناى اصطلاحى.
صحابه از ریشه صَحَبَ، یَصْحَبُ، صُحْبَةً و صحابةً به معناى زندگى کردن، نشست و برخاست کردن، رفاقت کردن، اطاعت کردن از کسى و یا بدرقه کردن او است.
صاحب، به کسى مىگویند که با دیگرى زندگى کند، یا مطیع او باشد، یا با او رفاقت کند و یا او را بدرقه کند، یا به کارى اقدام ورزد و یا حافظ و نگهبان چیزى باشد. و به کسى که مذهبى را پذیرفت و از دستورهاى او اطاعت کرد نیز صاحب مىگویند؛ مانند اصحاب امام صادق7 و اصحاب ابوحنیفه و مانند آن.[10]
در عرف مسلمانان «صحابى» معناى خاصى دارد که تا حدودى با معناى لغوى آن متفاوت است.
برخى گفتهاند: صحابى، کسى است که عصر پیامبر اسلام(ص) را درک کرده باشد؛ هر چند خود پیامبر(ص) را ندیده باشد (این قول را به یحیى بن عثمان بن صالح مصرى نسبت دادهاند).[11]
برخى همانند: ابوزرعه، ابن عبدالبر، ابن اثیر و ابوموسى مداینى گفتهاند: مجرد دیدن پیامبر(ص) از سوى شخصى، براى اعطاى عنوان صحابى به وى کافى است.[12]
برخى همانند: سیوطى در «تدریب الراوى» و محمد شاکر در کتاب «الباعث الحثیث» مىنویسند: صحابى به هر مسلمانى اطلاق مىشود که پیامبر را دیده و یا از وى حدیث شنیده است؛ خواه این همراهى او با پیامبر، طولانى باشد و یا کوتاه. حتى اگر چنان که امام احمد بن حنبل گفته، این مصاحبت تنها یک روز باشد.[13]
برخى همانند ابن حجرعسقلانى در تعریف صحابه، سه چیز را دخیل دانستهاند و گفتهاند: صحابى، کسى است که اولاً، پیامبر را دیده باشد، ثانیاً، به آیین او؛ یعنى اسلام ایمان آورده باشد، ثالثاً، از این آیین برنگشته باشد.[14]
و برخى دیگر از عالمان اسلامى همانند ادریس حسینى مىگویند: صحابى، کسى است که این شرایط را داشته باشد:
1. با رسول خدا(ص) معاشرت و همنشینى داشته باشد؛
2. به آن حضرت ایمان آورده باشد؛
3. سنّت او را پذیرفته باشد؛
4. در زندگى، از او اطاعت و پیروى کرده باشد؛
5. با جان و مال خود در راه خدا و همگام با آن حضرت، جنگ کرده باشد؛
6. بعد از رحلت آن حضرت از سنّت او دست برنداشته باشد؛
7. چیزى از سنت او را تحریف و دگرگون ننموده باشد؛
8. پیامبر اسلام به او کلمه یار، همنشین و مانند آن خطاب کرده باشد.[15]
در برخی از معانی اصطلاحى که بیان شد، دایره «صحابى» خیلى گسترده است و برخى هم، به ویژه تعریف آخر، از گستردگى کمترى برخوردار است.
2. فضایل اهل بیت و صحابه
الف) قدر و منزلت اهل بیت
یکم: در قرآن
قرآن، اهل بیت پیامبر(ص) را مطهر معرفى کرده است:
)إنما یریداللَّه لیذهب عنکم الرجس اهل بیت ویطهّرکم تطهیراً(؛[16]
«همانا خداوند اراده کرده است که پلیدى را از شما اهل بیت بزداید و شما را پاک و پاکیزه بگرداند».
و در آیهاى دیگر، مودّت و دوست داشتن اهل بیت آن حضرت را مزد رسالت بیان داشته است:
)قل لا اسألکم علیه أجراً الّا المودّة فى القربى(؛[17]
« [اى رسول من!] بگو من هیچ مزد و پاداشى از شما براى رسالت خویش درخواست نمىکنم، جز دوست داشتن نزدیکان و اهلبیتم».
و نیز مسلمانان را سفارش کرده است که به پیامبر(ص) درود بفرستند:
)إنّ اللَّه وملائکته یصلّون على النبى یا أیها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً(؛[18]
«خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستند، اى کسانى که ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم فرمان او باشید».
در کتابهایی چون: صحیح مسلم، صحیح بخارى، سنن ابىداود، سنن نسایى، سنن ترمذى، سنن ابنماجه، سنن دارمى و در بسیارى از کتابهاى شیعه و سنّی دیگر آمده است که ابومسعود انصارى روایت کرده است که گفت: در حالى که ما در مجلس سعد بن عباده بودیم، پیامبر(ص) نزد ما آمد. بشیر بن سعد به حضرت عرض کرد: اى رسولخدا! خداوند به ما دستور داده است که بر شما صلوات بفرستیم، چگونه باید بر شما صلوات بفرستیم؟
راوى مىگوید: پیامبر به قدرى سکوت کرد که ما آرزو کردیم اى کاش چنین سؤالى از حضرتش نمىشد! پس از آن، حضرت فرمود: بگویید:
«اللّهم صلّ على محمد و على آل محمد کما صلّیت]علی ابراهیم و[ على آل إبراهیم و بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت]علی ابراهیم و[ على آل إبراهیم إنک حمید مجید؛[19] بارخدایا! بر محمد و دودمان محمد درود بفرست، چنانکه بر ابراهیم و دودمان ابراهیم درود فرستادى، و نعمت را بر محمد و دودمانش افزون کن چنانکه نعمتت را بر ابراهیم و دودمان او افزونکردى. تو مورد ستایش و صاحب مجد و بزرگوارى هستى».
دوم: در روایات
روایات در مدح و فضیلت اهلبیت بسیار است و ما به ذکر چند روایت نبوى بسنده مىکنیم.
حدیث نجوم
رسول خدا(ص) فرمود:
«النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق، و أهلبیتى أمان لأمتى من الاختلاف فإذا خالفتها قبیلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب إبلیس؛[20] ستارگان براى اهل زمین، ایمنىبخش از غرق شدن هستند [آنها راهنما هستند] و اهلبیت من امتم را از اختلاف در امان مىدارند. هرگاه دستهاى از عرب با اهلبیت من مخالفت کند، دچار تفرقه خواهد گشت و در نتیجه از حزب شیطان مىشود».
حدیث حب
پیامبر اسلام(ص) به على(ع) فرمود:
«یا على، إن الإسلام عُریان، لباسه التقوى، و ریاشه الهدى، و زینته الحیاء، وعماده الورع، وملاکه العمل الصالح، و أساسالإسلام حُبّى وحُبّ أهلبیتى؛[21] اى على! همانا اسلام همانند یک شخص بىلباس است که لباس او تقوا، بال او هدایت، زیور او حیا، دستگیره او پرهیزگارى و دارایى او عمل شایسته است. و اساس و بنیاد اسلام، دوستى با من و دوستى با اهلبیت من است».
حدیث اولین بهشتیان
پیامبر(ص) به امام علی(ع) فرمود:
«إنّ أوّل من یدخل الجنة أنا و أنت وفاطمة والحسن والحسین»، قال على: فمحبّونا؟ قال: من ورائکم؛[22] همانا من، تو، فاطمه، حسن و حسین اولین کسانى هستیم که وارد بهشت مىشویم. على پرسید: پس دوستداران ما؟ فرمود: آنان پشت سر شما هستند».
حدیث سفینه
پیامبر اسلام(ص) اهلبیتش را به کشتی تشبیه کرده است:
«إنما مثل أهلبیتى فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلّف عنها هلک؛[23] همانا مَثَل اهلبیت من در میان شما مَثَل کشتى نوح است. هرکس سوار آن شود، نجات مىیابد و هرکس از آن بازبماند، هلاک مىشود».
حدیث ثقلین
پیامبر در بازگشت از حَجّةالوداع، کاروان را متوقف ساخت و آنان را جمع کرد و فرمود:
«... انى قد ترکت فیکم الثقلین، أحدهما أکبر من الآخر: کتاباللَّه حبل ممدود من السماء إلىالارض وعترتى أهلبیتى، فانظروا کیف تخلفونى فیهما فانّهما لن یفترقا حتى یردا علىّ الحوض...؛[24] ... من در میان شما دوچیز گرانبها گذاشتهام که یکى از دیگرى، برتر است: نخست کتاب خدا که ریسمانی است از آسمان به زمین آویخته، و دیگرى، عترت و اهل بیتم. پس بنگرید که با این دو چگونه رفتار مىکنید. این دو از هم هرگز جدا نخواهند شد تا بر سر حوض کوثر نزد من آیند. خداوند مولاى من است و من سرپرست همه مؤمنان هستم».
سپس دست على(ع) را گرفت و فرمود:
هرکه را باشم منش مولا و دوست
ابن عم من على، مولاى اوست
خدایا! دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر که او را دشمنى کند.
حدیث مؤاخات
هنگامى که پیامبر خدا(ص) بین هر دو نفر از اصحابش «عقد برادرى» جارى کرد و کسى را به عنوان برادر علىبن ابى طالب(ع) در نظر نگرفت، حضرت(ع) ناراحت شد و از پیامبر پرسید که جریان از چه قرار است؟ پیامبر(ص) در پاسخ فرمود:
«والّذى بعثنى بالحق ما أخّرتک الاّ لنفسى وأنت منّى بمنزلة هارون من موسى غیر أنه لا نبى بعدى، و أنت أخى و وارثى. قال: وما أرِثُ منک یا رسولاللَّه؟ قال: ما وَرَّثَ الانبیاء قبلى. قال: وما وَرَّثَ الانبیاء من قبلک؟ قال: کتاب ربّهم وسنة نبیهم. و أنت معى فى قصرى فى الجنة مع فاطمة ابنتى و أنت أخى و رفیقى؛[25] سوگند به آن که مرا به حق برانگیخت! عقد برادری تو را به تأخیر نینداختم مگر براى خودم. تو نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسى هستى، جز اینکه پس از من پیامبرى نخواهد بود، تو برادر و وارث منى.
على(ع) گفت: اى رسولخدا! از شما چه به ارث مىبرم؟ فرمود: آنچه پیش از من پیامبران به ارث گذاشتند. على(ع) پرسید: پیامبران پیش از شما چه چیزى را به ارث گذاشتند؟ پیامبر فرمود: کتاب خدا و سنّت پیامبرشان. تو در بهشت و در قصر من، همراه فاطمه دخترم با منى و تو برادر و یار من هستى».
ب) قدر و منزلت صحابه
یکم: در قرآن
قرآن در آیات متعدّدى از صحابه پیامبر(ص) بهویژه یارانى که در دوره غربت اسلام پیامبر را یارى کرده بودند، تمجید و تجلیل کرده است؛ همانند این آیات:
1. )الذین یتّبعون الرّسول النبىّ الأمىّ الّذى یجدونه مکتوباً عندهم فى التورات والانجیل یأمرهم بالمعروف وینهاهم عن المنکر ویحلّ لهم الطّیبّات ویحرّم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال الّتى کانت علیهم فالذین آمنوا به وعزّروه ونصروه واتبعوا النّور الّذى انزل معه اولئک هم المفلحون(؛[26]
«همانها که از فرستاده خدا، پیامبرِ درس نخوانده پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفاتش را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مىیابند. آنان را به معروف دستور مىدهد و از منکر بازمىدارد. چیزهای پاکیزه را براى آنان حلال مىشمرد و ناپاکىها را تحریم مىکند، و بارهاى سنگین و زنجیرهایى را که بر آنان بود (از دوش و گردنشان) برمىدارد. پس کسانى که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریاش کردند، و از نورى که با او نازل شده است، پیروى کردند، آنان رستگاراناند».
2. )والسابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضىاللَّه عنهم ورضوا عنه واعدّ لهم جنّاتٍ تجرى تحتها الانهار خالدین فیها ابداً ذلک الفوز العظیم(؛[27]
«پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار، و کسانى که به نیکى از آنان پیروى کردند، خداوند از آنان خشنود گشت و آنان (نیز) از او خشنود شدند، و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزى بزرگ!»
3. )لقد رضى اللَّه عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة فعلم ما فى قلوبهم فانزل السکینة علیهم واَثابهم فتحاً قریباً(؛[28]
«خداوند از مؤمنان ـ هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند ـ راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهایشان (از ایمان و صداقت) نهفته بود، مىدانست. از اینرو، آرامش را بر دلهایشان نازل کرد و پیروزى نزدیکى بهعنوان پاداش نصیب آنان کرد».
4. )للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم واموالهم یبتغون فضلًا من اللَّه ورضواناً وینصرون اللَّه ورسوله اولئک هم الصادقون(؛[29]
«... براى فقیران مهاجرى است که از خانه و کاشانه و اموال خود بیرون رانده شدند؛ در حالى که فضل خداوندى و رضاى او را مىطلبند و خدا و رسولش را یارى مىکنند؛ و آنان راستگویاناند».
دوم: در روایات
در روایات نبوى براى صحابه بزرگوار آن حضرت، فضایل متعدّدى بیان شده است. این فضایل را مىتوان به دو دسته بزرگ تقسیم کرد: یکی، فضایلى که بهصورت فردى و مربوط به صحابى خاص است. دیگری، فضایلى که به صورت جمعى بیان شده است.
ما از بیان فضایلى که براى تک تک اصحاب مشهور و معروف آن حضرت وارد شده است، صرفنظر مىکنیم؛ چرا که بحث به درازا مىانجامد و در این نوشتار، فقط به بیان برخى از روایاتى که در مدح و ستایش کلی صحابه بیان شده است، اکتفا مىکنیم.
پیامبر(ص) در فضیلت اصحابش فرمود:
«لا تسبّوا أصحابى فلو ان أحدکم أنفق مثل اُحُد ذَهَباً ما بلغ مدامدهم ولا نصیفه؛[30] به اصحاب و یارانم ناسزا نگویید، اگر یکى از شما بهاندازه کوه اُحُد طلا در راه خدا انفاق کند، ارزشش بهقدر یک مد و یا نصف یک مد انفاق اصحابم نیست».
عمر بن خطاب گفت: پیامبر(ص) در بین ما به پا خاست و در مدح و فضیلت یارانش چنین فرمود:
«احفظونى فى اصحابى، ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم؛[31] با حفظ حرمت اصحابم، مرا محافظت فرمایید، سپس آنانى که بعد از این یارانم هستند و سپس بعدىها».
حاکم نیشابورى آورده است که پیامبر(ص) فرمود:
«أیها الناس علیکم بأصحابى ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم ثلاثة قرون؛ اى مردم! بر شما باد به پیروى از اصحابم و کسانى که بعد از آنان مىآیند تا سه قرن».
همچنین پیامبر(ص) فرمود:
«انهى عن أصحابى من شهد انّى رسولاللَّه أن یقول لهم سوءاً وقد رضى اللَّه عنهم وقال لهم فى کتابه خیراً، ولکن احفظونى فى أصحابى فانّهم أکثر همّى، رفضنى النّاس وضمونى وکذبنى النّاس وصدقونى وقاتلنى النّاس ونصرونى، ثم للانصار خاصةً فجزاهم اللَّه عنّى خیراً فانّهم الشعار دون الدثار؛[32] بازمىدارم شما را از گفتن کلمه ناپسند درباره اصحاب خودم و آنانى که به رسالت من شهادت دادهاند؛ در حالى که خداوند از آنان راضى شده و در حق آنان در کتابش بهخوبى یاد کرده است. آبروى اصحابم، آبروى من است. پس آن را حفظ کنید؛ زیرا بیشترین توجّه من به آنان است. مردم مرا رها کردند، ولى آنان مرا پناه دادند. مردم مرا تکذیب کردند و آنان مرا تصدیق کردند. مردم با من جنگیدند، امّا آنان مرا یارى کردند، بهویژه «انصار» که خداوند از جانب من به آنان خیر دهد، آنان اصل بودند، نه فرع».
پینوشتها________________________________________
[1] . قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى، ج 1، ص135 .
[2] . هود/ 73 .
[3] . احزاب/ 33 .
[4] . نحل/ 44 .
[5] . تفسیر الدرالمنثور، سیوطى، ذیل آیه مذکور، (ج 5، ص 198 و 199)؛ المستدرک الصحیحین، حاکم نیشابورى، ج 2، ص416 .
[6] . صحیح مسلم، (چاپ جدید)، ص1493 .
[7] . المستدرک الصحیحین، ج3، ص147.
[8] . المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 16، ص 333 .
[9] . تفسیر الدرالمنثور، ذیل آیه )و أمر اهلک(.
[10] . ر.ک: المعجم الوسیط، ماده صحب .
[11] . الموضوعات فى الآثار و الاخبار، هاشم معروف حسنى، ترجمه صابرى، ص42.
[12] . همان، ص41.
[13] . همان.
[14] . الاصابة فى تمییز الصحابه، ابنحجر عسقلانى، ص10.
[15] . راه دشوار، ادریس حسینى مراکشى، ترجمه مالک محمودى، ص 433.
[16] . احزاب/ 33 .
[17] . شورى/ 23 .
[18] . احزاب/ 56 .
[19] . صحیح مسلم، (چاپ جدید)، خ 405؛ صحیح بخارى، ج3، ص160؛ سنن ابىداود، ج1، ص 258؛ سنن نسایى، ج3، ص45؛ سنن ترمذى، ج1، ص180.
[20] . کنزالعمال، متقى، ج 12، ص 102، خ 34189 .
[21] . همان، ص 105، خ 34206.
[22] . همان، ص 98، خ 34166 .
[23] . همان، خ 34169 .
[24] . همان، ج 13، ص 104، خ 36340 .
[25] . همان، ص 105 و 106، خ 36345 .
[26] . اعراف / 157.
[27] . توبه / 100.
[28] . فتح / 18.
[29] . حشر /8.
[30] . صحیح بخارى، خ 3339 .
[31] . سنن ابن ماجه، خ 2354 .
[32] . همان، خ 35587 .