تکریم بستگان در سیره اهل بیت
منبع:
فرهنگ کوثر 1388 شماره 78
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی اخلاق اسلامی اخلاق کاربردی اخلاق معاشرت[اجتماعی]
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت نظری تعلیم و تربیت و جامعه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی اخلاق و تربیت در روایات
آرشیو
چکیده
متن
نوازش و بوسیدن کودک، علاوه بر ارضای عاطفه پدرانه و مادرانه، تأثیر شگرف بر شخصیت کودک دارد. به همین دلیل، اهلبیت: با نوازش و بوسیدن کودکان خود، راههای انتقال محبّت به آنها را به تصویر کشیده و از این طریق، جلوههای دیگری از تکریم به کودکان را پدید آوردهاند. روایتی که در پی میآید، در تأیید همین مطلب است. ابوهریره میگوید:
«رسول خدا(ص)
حسن بن علی را بوسید. اقرع بن حابس تمیمی که نزد آن حضرت نشسته بود، گفت: من ده فرزند دارم و تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیدهام. رسول خدا(ص)، به او نگاهی کرد و فرمود: هر که رحم نکند، به او رحم نکنند».[1]
این رفتار رسول اعظم(ص) نشان میدهد که محبّت به فرزند، از صفات بارز یک مسلمان است و آن حضرت در واکنش به حرف کسی که میگوید: «من هرگز فرزندانم را چنین مورد تکریم و محبت قرار ندادهام»، خاطرنشان میکند که رحم نکردن به فرزندان، مانع لطف و رحمت الهی است. و به عبارت دیگر، یکی از پیامدهای تکریم و ابراز محبّت به فرزند، لطف و عنایت پروردگار متعال به انسان است. در برخی روایات[2] نیز نقل شده که پیامبر از سخن اقرع خشمگین شد؛ به طوری که رنگش دگرگون گشت و به او فرمود: «اگر خداوند، مهربانی را از قلبت برکنده است، من با تو چه کنم؟ هرکه به کوچکِ ما مهربانی نکند و بزرگِ ما را عزیز ندارد، از ما نیست».
تشویق به دانشاندوزی و آیندهنگری
بدون تردید علم و دانش، یکی از مهمترین راهکارهای کرامت و شرافت انسان است که به او جایگاه رفیع و منزلت خاص میبخشد. بدیهی است که نوباوگان با طی مراحل آموزشی و تربیتی و فراگیری تخصصهای گوناگون، شرافت و کرامت مییابند و سرانجام، زمینهساز رشد، بالندگی و پیشرفت جامعه و سرزمین خویش میگردند و به سبب خدمات مفید و ارزشمندشان، مورد اکرام دیگران قرار میگیرند. روایت زیر، بیانگر اهتمام اهلبیت: به این نیاز اساسی جامعه در همه عصرها و زمانهاست:
روزی امام حسن مجتبی(ع) فرزندان خود و برادرش را دعوت کرد تا گردهم آیند و در محفل او حاضر شوند. کودکان و نوجوانان با کنجکاوی در محضر امام حسن مجتبی(ع) جمع شدند. آنان مشتاقانه در انتظار سخنان امام بودند تا از محضر پرفیض آن حضرت بهرهمند گردند. امام حسن مجتبی(ع) سکوت مجلس را شکست و خطاب به آنان فرمود:
«همه شما کودکانِ امروزید و امید میرود که بزرگانِ اجتماع فردا باشید. دانش بیاموزید و در تحصیل علم کوشش کنید. هرکدام از شما که حافظه قوی ندارد و نمیتواند در مجلس درس مطلب معلم را در ذهن خود ضبط کند، آنها را بنویسد و نوشتههایش را در منزل نگاهداری کند تا در موقع لزوم، به این یادداشتها و نوشتهها مراجعه کند».[3]
بازی با فرزندان
انس بن مالک نقل میکند:
«پیامبر(ص) در حالی که حسن بن علی(ع) را در بغل داشت، برای ادای نماز به مسجد آمد. هنگام نماز آن کودک را در کنار خود نشاند. وقتی پیامبر به سجده رفت، سجده طولانی شد. من سر از سجده برداشتم، مشاهده کردم که حسن(ع) بر دوش پیامبر سوار شده است. وقتی نماز تمام شد، مردم از پیامبر پرسیدند: این سجده را به قدری طول دادی که هیچگاه چنین نکرده بودی! آیا وحی نازل شده است؟ پیامبر(ص) فرمود: وحی نازل نشده، ولی این فرزندم بر دوشم سوار شده بود، نخواستم عجله کنم تا اینکه خود از دوشم پایین آید».[4]
نیز نقل شده: روزی رسول خدا(ص) امام حسن و امام حسین(ع) را بر دوش گرفته بود و در داخل اتاق بر روی دست و پا راه میرفت و میفرمود:
«نعم الجملُ جملُکما...؛[5] وسیله سواری شما، خوب مرکبی است؛ البته شما هم خوب سوارانی هستید!».
حال، اگر عنایت به حفظ کرامت کودکان مدّ نظر اهلبیت: نبود، چه لزومی داشت که آن بزرگواران با آن شأن و مقام الهی، با کودکان به بازی بپردازند؟!
برگزاری مسابقه بین فرزندان
هدف از برگزاری مسابقات در منظر اهلبیت:، پرورش شخصیت و کرامتیابی شرکت کنندگان، به ویژه کودکان بود. در این مورد از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
«شبی پیامبر به منزل فاطمه(س) وارد شد. حسن و حسین(ع) حاضر بودند. پیامبر به آن دو کودک فرمود: برخیزید و با هم کشتی بگیرید. فاطمه که برای کاری از منزل بیرون رفته بود، وارد شد و مشاهده کرد که پیامبر میفرماید: عجله کن حسن! بر حسین سخت بگیر! فاطمه تعجب کرد و پرسید: آیا بزرگتر را به کوچکتر تشویق میکنید؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا راضی نیستید من حسن را تشویق کنم؛ در حالی که برادرم جبرئیل، حسین را تشویق میکند و میگوید: یا حسین! حسن را محکم بگیر».[6]
نیز نقل شده: روزی پیامبر بین امام حسن و حسین(ع) ـ که کودک بودند ـ مسابقه دو گذاشت. امام حسن(ع) که بزرگتر از امام حسین(ع) بود، در مسابقه پیشی گرفت. پیامبر او را بر زانوی راست خود و حسین را بر زانوی چپ خویش نهاد.[7]
خویشاوندان
تکریم خویشاوندان، یکی دیگر از دستورهای قرآن و اهلبیت: است. خداوند میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآی ذِی الْقُرْبَی ...[8]؛
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان، فرمان میدهد».
این آیه کریمه، افق نگاه ما به خویشاوندان را به نمایش میگذارد. اهلبیت: نیز بر همین اساس به تکریم بستگان پرداخته و اهمیت این مسأله را خاطر نشان ساختهاند. «رفتار عادلانه»، «بخشش و تقدیم هدایا»، «صله رحم»، «تقدّم امر و نهی بستگان بر دیگران» و... برخی از جلوههای مهم رفتاری اهلبیت: با بستگان است.
در مجموع، اهلبیت: در تکریم خویشاوندان خود پیشقدم و به آنها دلسوز و مهربان بودند. هرچند وقت به آنها سر میزدند. در صورت لزوم به آنها کمکهای مالی میکردند. برخی مسائل مهم را ابتدا با آنها و سپس با دیگران در میان میگذاشتند. رسول خدا(ص) نیز در آغاز دعوت رسمی، بر اساس دستور خداوند[9]، ابتدا خویشاوندانش را طی سه جلسه دعوت کرد و مسئله مهم نبوت خویش را با آنها در میان گذاشت.
درباره لطف و احسان رسول خدا(ص) به بستگان نقل شده است:
«...یصِلُ ذُو رَحِمِهِ مِنْ غَیرِ أن یُؤَثِّرَهُمْ عَلَی غَیرِهِمْ الاّ بِما أَمَرَاللّهُ؛[10]
و با خویشاوندان خود در عین اینکه آنان را بر دیگران مقدم نمیداشت، صله رحم میکرد و دستور میداد تا آنان اوامر الهی را انجام دهند».
رسول خدا(ص) بعد از والدین، احسان و احترام به بستگان را معرفی کرده است:
«و بالوالدین احساناً و بذی القربی و الیتامی والمساکین والجار ذی القربی والجار الجنب؛[11]
به پدر و مادر، بستگان، یتیمان، درماندگان، همسایه فامیل و همسایه دیوار به دیوار (غیر فامیل) احترام و نیکی کنید».
نیز در مورد تعداد و محدوده همسایگان از امام صادق(ع) پرسیده شد که امام در پاسخ فرمود: «اربعین داراً من کل جانب؛
تا چهل خانه از هر سو، همسایه به شمار میروند».[12]
یکی از جلوههای تکریم خویشاوند، مساعدتهای مالی اهل بیت:ـ آن هم به صورت پنهانی ـ به بستگان است. در این مورد از ابوجعفر خثعمی چنین نقل شدهاست:
«امام صادق(ع) یک کیسه زر به من داد و فرمود: آن را به فلان مرد از تیره بنیهاشم برسان و نگو که چه کسی آن را فرستاده است. کیسه را به آن مرد رساندم. او بعد از دریافت کیسه زر گفت: خدا دهنده این کیسه زر را پاداش خیر دهد! هر ساله این پول را برای من میفرستد و من تا سال آینده با آن زندگی میکنم، ولی جعفر صادق با دارایی فراوانش به من کمک نمیکند!»[13]
داود بن قاسم جعفری میگوید:
«در سامرا قبل از سفر حجّ، برای وداع با امام هادی(ع) به محضرش مشرّف شدم. حضرت با من بیرون آمد. وقتی به پایان «حائل» رسیدیم، او از مرکب به زیر آمد و من نیز با او پایین آمدم. آن حضرت با دستش روی زمین خطی شبیه دایره کشید و سپس فرمود: ای عمو! آنچه در این دایره است، برگیر تا برای هزینه سفرت باشد و برای حجّ خود از آن کمک بگیر. من با دستم به زمین کوبیدم، قالبی طلا دیدم که دویست مثقال وزن داشت».[14]
خادمان[15]
حاکمان و فرمانروایان که صاحبان زر و زور به شمار میروند، به دلیل موقعیت شغلی خدمتگزارانشان، به آنها حرمت و احترامی نمیگذاشتند. به همین دلیل این گروه عظیم در بستر تاریخ، سرنوشت غمباری داشتند. از این منظر میتوان گفت که در طول تاریخ دفتر حجیم بردگی و اسارت، از کرامت انسانی تهیاست و این کرامت شکنی تا عصر ما نیز ادامه یافته است. در دیوان دنیاداران، غلامان و کنیزان متاع کمبهایی بودند که جز برای خدمت و خرید و فروش، ارزش دیگری نداشتند. آنها از تمام حقوق انسانی و شهروندی محروم بودند و به شیوههای مختلف به آنها بیحرمتی و بیاحترامی میشد و به صورتهای گوناگون مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. بعد از بعثت رسول گرامی و نزول آیات قرآن، این گروه از انسانها که به خدمتگزاری و کارگری در خانههای این و آن مشغول بودند و برده، غلام، کنیز و... نامیده میشدند، مورد عنایت و تکریم دین و رسول خدا(ص) قرار میگرفتند.
اهلبیت: برای جلوگیری از ضایع شدن حقوق این فراموششدگانِ اجتماع، بسیار کوشیدند و در حفظ کرامت و حیثیت آنان سفارش بسیار کردند و در مقابل آزار و شکنجههای بدنی و تحقیرهای روحی و دیگر رفتارهای ظالمانه با آنها، واکنش نشان دادند.
گاهی مشاهده شده که اهلبیت: به پاس کرامت انسانی کنیزان و غلامان، دست از ادامه کار خویش کشیده و با مهربانی و رأفت سر به آستان صاحبان آنان فرود آورده و خواستار شفاعت آنان شدهاند. نمونهای از این دست، جریان شگفت پول با برکتی است که رسول خدا(ص) به علی(ع) داد تا از بازار برایش پیراهنی بخرد. امام پیراهنی با دوازده درهم خرید و پیامبر به علت گران بودن، آن را نپسندید. علی(ع) به بازار برگشت و پیراهن را پس داد و پول را گرفت و نزد پیامبر آورد. آن گاه هر دو به سوی بازار رهسپار شدند تا پیراهنی بخرند. در بین راه کنیزکی دیدند که در گوشهای نشسته است و گریه میکند. رسول خدا(ص) علت را پرسید. در پاسخ گفت: اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا برای خرید به بازار فرستادند. اکنون که پولهایم را گم کردهام، جرئت بازگشت به خانه را ندارم.
پیامبر(ص) چهار درهم از آن دوازده درهم را به آن کنیزک داد تا هرچه صاحبش گفته، بخرد و به خانهاش برگردد. در هنگام مراجعت از بازار، دیگر بار دید که آن کنیزک محزون و اندوهگین در گوشهای نشسته است. حضرت پرسید: چرا به خانه نرفتی؟ پاسخ داد: خیلی دیر شده، میترسم مرا بزنند که چرا این قدر دیر کردی؟ رسول خدا(ص) فرمود: خانه صاحبت را به من نشان بده، من وساطت میکنم که مزاحم تو نشوند. آن گاه تا پشت در خانه صاحب آن کنیزک، او را همراهی کرد. از پشت در با صدای بلند فرمود:
ای اهل خانه! سلام بر شما. کسی جواب نداد، تا اینکه در نوبت سوم، صاحب آن کنیز پاسخ داد:
السلام علیک یا رسول الله و رحمةالله و برکاته.
رسول خدا(ص) فرمود: این کنیز شما دیر کرده، من آمدهام از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید. آن مرد گفت: یا رسول اللّه! به خاطر مقدم گرامی شما، او از همین ساعت آزاد است.[16]
امامان و خادمان
خادمان و کنیزان به سبب همین «کرامت انسانی» بود که به سان سایر افراد خانواده، هدایایی از امامان معصوم: دریافت میکردند و چون عضوی از خانواده، دور سفره گسترده امام مینشستند و مانند دیگر اعضای خانواده با امام غذا میل میکردند. نه احساس کوچکی و بیگانگی میکردند و نه خود را جدای از بیت امام و مولایش میدانستند. عبدالله بن صلت میگوید:
«از یکی از اهالی بلخ شنیدم که گفت: در مسافرت امام علی بن موسیالرضا(ع) به خراسان با آن حضرت همراه بودم. روزی امام همگان را بر سر سفره غذا فراخواند. غلامان حضرت از سیاه و سفید بر سر سفره نشستند. عرض کردم: فدایت شوم! آیا بهتر نیست که برای اینان سفرهای جداگانه گسترده شود؟ فرمود: خاموش! خدای همه، یکی است و مادر، یکی و پدر، یکی و پاداش هرکسی بسته به کردار او است».[17]
از دیگر جلوههای این کرامتگستری، این بود که حضرات معصومان: در مناسبتهای پیش آمده و در شرایط خاص، خادمان و بردگان را آزاد میکردند و آنان در ماندن و ترک منزل امام، صاحب اختیار بودند. بسیار اتفاق میافتاد که برخی از بردگان ماندن در جوار امامان(ص) را بر اقامت در شهر و دیار و حضور در خانواده خویش ترجیح میدادند و تا پایان عمر در محضر و خدمت اهلبیت: میماندند.
هیچ انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش از خطا و اشتباه مصون نیست. خادمان اهلبیت نیز از این قاعده مستثنا نبودند. گاهی برخی از آنها خطاهایی انجام میدادند و سپس به اشتباه خویش اعتراف میکردند. گذشت و چشمپوشی پیشوایان معصوم از این خطاها، از دیگر جلوههای عینی تکریم آنان است. این هم روایتی از این دست:
«امام سجاد(ع) از کنیزش خواست تا به روی دستش آب بریزد. در هنگام انجام این کار، ظرف آب، از دست کنیز رها شد و به سر امام اصابت کرد و سر آن حضرت شکست. امام به او نگاه کرد. کنیزک با هوشیاری عرضه داشت: خدا میفرماید: «خشم خود را فرو خورید». امام فرمود: خشمم را فرو خوردم. کنیز گفت: خدا میفرماید: «از مردم گذشت کنید». حضرت فرمود: تو را بخشیدم، خدا از تو بگذرد. کنیز گفت: «خدا نیکوکاران را دوست دارد».[18] امام فرمود: برو که برای رضای خدا آزادی.[19]
نمونه دیگر، برخورد امام صادق(ع) با یکی از غلامانش است که شیوه نامطلوبی در پیش گرفته بود. امام، او را در پی حاجتی فرستاد. آن غلام در پی آن عمل، بسیار دیر آمد و کارش به طول انجامید. امام، فرد دیگری را به دنبال او فرستاد تا ببیند او چه کار میکند. فرستاده دوم به امام خبر آورد که آن غلام در جایی خوابیده است. امام بدون اینکه خشمگین شود، خودش را به بالای سر آن غلام رساند و نشست و به باد زدن به صورت او مشغول شد. آن قدر این عمل را انجام داد تا آن غلام از خواب بیدار شد. در این هنگام، امام با لحن نرم و آرام فرمود: «فلانی! به خدا سوگند، حق تو نیست که هم شب بخوابی و هم روز. شب برای خوابیدن، حق تو است و روز برای انجام کار، حق ماست».[20]
انسان دوستی و حفظ کرامت غلامان و کنیزان در همه زمانها و مکانها مدّ نظر اهلبیت بود و به جنگ و صلح بستگی نداشت. در شرایط دشوار جنگی نیز این قانون حاکم بود. آن بزرگواران، به سان عزیزان خویش، نگران جان و مال کنیزان و غلامانشان بودند. در لحظات غمبار مرگ آنان اندوهناک میشدند و اشک میریختند. سرگذشت افتخارآمیز «جون» از همین دست است. او غلام ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص) بود. جون بعد از ابوذر، به محضر اهلبیت: شتافت و به خدمتگزاری پرداخت. در روزگار امام حسین(ع) به محضر آن حضرت رسید. همگام با دیگر عاشوراییان به کربلا رفت. روز عاشورا که مظلومیت امام حسین(ع) و جانبازی یاران امام، و زندگی جاویدانه در بهشت برین را ملاحظه کرد، خودش را به امام رساند و گفت:
«یابن رسول الله! بدنم بدبو، رنگم سیاه و از نسب و قبیله بیبهرهام، اما شوق بهشت بیتابم کرده است. بهشت را به من ارزانی کن تا بوی بدنم خوش گردد، حسب و نسبم شرافت یابد و صورت سیاهم سفید گردد. به خدا سوگند، تا خونم با خون شما مخلوط نشود، از شما جدا نخواهم شد».
بدین سان اجازه میدان گرفت. مبارزهای سخت کرد. در لحظات آخر عمر، امام را صدا زد. امام(ع) بر بالینش آمد
و در حقش چنین دعا کرد:
«اللّهمّ بَیِّضْ وجهَهُ وَطَیِّبْ رِیحَهُ وَاحْشُرْهُ مع الأبرار و عَرِّفْ بینَهُ و بَین محمّد و آل محمد
؛ بارالها! روی او را سفید، بویش را خوش و همنشین ابرار، و بین او و محمد و آل محمّد آشنایی گردان».[21]
پینوشتها________________________________________
[1] . المناقب، ابنشهرآشوب، ج4، ص25؛ وسائل الشیعه، ج21، ص485.
[2] . المناقب، ج 3، ص 384؛ بحارالانوار، ج43، ص282 و 283.
[3] . بحارالانوار، ج2، ص152، ح37؛ منیة المرید، ص340.
[4] . بحارالانوار، ج 42، ص 294.
[5] . همان، ج 43، ص 285.
[6] . همان، ج 103، ص 189
[7] . شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج16، ص27.
[8] . نحل/90.
[9].(وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ( شعراء/214.
[10] . بحارالانوار، ج16، ص226، باب 9.
[11] . وسائل الشیعه، ج12، ص132.
[12] . همان، ص132، ح15857 و 15858.
[13] . اصول کافى، ج4، ص8، باب صدقةاللیل، ح3؛ وسائل الشیعه، ج 9، ص 408، باب 19، ح 12348.
[14] . المناقب، ج4، ص409؛ بحارالانوار، ج50، ص172، باب3، ح52.
[15] . منظور، کنیزان و غلامان هستند که به خدمت در منازل اهلبیت مشغول بودند و جزء خانواده و افراد داخل منزل آن بزرگواران به شمار مىآمدند. به همین دلیل در ذیل عنوان «جلوههاى تکریم انسان در سیره خانوادگى اهلبیت» به کنیزان و غلامان آن حضرات اشاره شده است.
[16] . الخصال، شیخ صدوق، ج2، ص494 ـ 490، ح69؛ بحارالانوار، ج16، ص214، ح1.
[17] . اصول کافى، ج8، ص230.
[18].(والکاظمین الغیظ والعافین عن النّاس واللّه یحبّ المحسنین( آل عمران/134.
[19] . بحارالانوار، ج68، ص398 و 399.
[20] . همان، ص405، ح17؛ اصول کافى، ج2، ص112، ح7.
[21] . بحارالانوار، ج45، ص23.
«رسول خدا(ص)
حسن بن علی را بوسید. اقرع بن حابس تمیمی که نزد آن حضرت نشسته بود، گفت: من ده فرزند دارم و تاکنون هیچ یک از آنان را نبوسیدهام. رسول خدا(ص)، به او نگاهی کرد و فرمود: هر که رحم نکند، به او رحم نکنند».[1]
این رفتار رسول اعظم(ص) نشان میدهد که محبّت به فرزند، از صفات بارز یک مسلمان است و آن حضرت در واکنش به حرف کسی که میگوید: «من هرگز فرزندانم را چنین مورد تکریم و محبت قرار ندادهام»، خاطرنشان میکند که رحم نکردن به فرزندان، مانع لطف و رحمت الهی است. و به عبارت دیگر، یکی از پیامدهای تکریم و ابراز محبّت به فرزند، لطف و عنایت پروردگار متعال به انسان است. در برخی روایات[2] نیز نقل شده که پیامبر از سخن اقرع خشمگین شد؛ به طوری که رنگش دگرگون گشت و به او فرمود: «اگر خداوند، مهربانی را از قلبت برکنده است، من با تو چه کنم؟ هرکه به کوچکِ ما مهربانی نکند و بزرگِ ما را عزیز ندارد، از ما نیست».
تشویق به دانشاندوزی و آیندهنگری
بدون تردید علم و دانش، یکی از مهمترین راهکارهای کرامت و شرافت انسان است که به او جایگاه رفیع و منزلت خاص میبخشد. بدیهی است که نوباوگان با طی مراحل آموزشی و تربیتی و فراگیری تخصصهای گوناگون، شرافت و کرامت مییابند و سرانجام، زمینهساز رشد، بالندگی و پیشرفت جامعه و سرزمین خویش میگردند و به سبب خدمات مفید و ارزشمندشان، مورد اکرام دیگران قرار میگیرند. روایت زیر، بیانگر اهتمام اهلبیت: به این نیاز اساسی جامعه در همه عصرها و زمانهاست:
روزی امام حسن مجتبی(ع) فرزندان خود و برادرش را دعوت کرد تا گردهم آیند و در محفل او حاضر شوند. کودکان و نوجوانان با کنجکاوی در محضر امام حسن مجتبی(ع) جمع شدند. آنان مشتاقانه در انتظار سخنان امام بودند تا از محضر پرفیض آن حضرت بهرهمند گردند. امام حسن مجتبی(ع) سکوت مجلس را شکست و خطاب به آنان فرمود:
«همه شما کودکانِ امروزید و امید میرود که بزرگانِ اجتماع فردا باشید. دانش بیاموزید و در تحصیل علم کوشش کنید. هرکدام از شما که حافظه قوی ندارد و نمیتواند در مجلس درس مطلب معلم را در ذهن خود ضبط کند، آنها را بنویسد و نوشتههایش را در منزل نگاهداری کند تا در موقع لزوم، به این یادداشتها و نوشتهها مراجعه کند».[3]
بازی با فرزندان
انس بن مالک نقل میکند:
«پیامبر(ص) در حالی که حسن بن علی(ع) را در بغل داشت، برای ادای نماز به مسجد آمد. هنگام نماز آن کودک را در کنار خود نشاند. وقتی پیامبر به سجده رفت، سجده طولانی شد. من سر از سجده برداشتم، مشاهده کردم که حسن(ع) بر دوش پیامبر سوار شده است. وقتی نماز تمام شد، مردم از پیامبر پرسیدند: این سجده را به قدری طول دادی که هیچگاه چنین نکرده بودی! آیا وحی نازل شده است؟ پیامبر(ص) فرمود: وحی نازل نشده، ولی این فرزندم بر دوشم سوار شده بود، نخواستم عجله کنم تا اینکه خود از دوشم پایین آید».[4]
نیز نقل شده: روزی رسول خدا(ص) امام حسن و امام حسین(ع) را بر دوش گرفته بود و در داخل اتاق بر روی دست و پا راه میرفت و میفرمود:
«نعم الجملُ جملُکما...؛[5] وسیله سواری شما، خوب مرکبی است؛ البته شما هم خوب سوارانی هستید!».
حال، اگر عنایت به حفظ کرامت کودکان مدّ نظر اهلبیت: نبود، چه لزومی داشت که آن بزرگواران با آن شأن و مقام الهی، با کودکان به بازی بپردازند؟!
برگزاری مسابقه بین فرزندان
هدف از برگزاری مسابقات در منظر اهلبیت:، پرورش شخصیت و کرامتیابی شرکت کنندگان، به ویژه کودکان بود. در این مورد از امام صادق(ع) چنین نقل شده است:
«شبی پیامبر به منزل فاطمه(س) وارد شد. حسن و حسین(ع) حاضر بودند. پیامبر به آن دو کودک فرمود: برخیزید و با هم کشتی بگیرید. فاطمه که برای کاری از منزل بیرون رفته بود، وارد شد و مشاهده کرد که پیامبر میفرماید: عجله کن حسن! بر حسین سخت بگیر! فاطمه تعجب کرد و پرسید: آیا بزرگتر را به کوچکتر تشویق میکنید؟ پیامبر(ص) فرمود: آیا راضی نیستید من حسن را تشویق کنم؛ در حالی که برادرم جبرئیل، حسین را تشویق میکند و میگوید: یا حسین! حسن را محکم بگیر».[6]
نیز نقل شده: روزی پیامبر بین امام حسن و حسین(ع) ـ که کودک بودند ـ مسابقه دو گذاشت. امام حسن(ع) که بزرگتر از امام حسین(ع) بود، در مسابقه پیشی گرفت. پیامبر او را بر زانوی راست خود و حسین را بر زانوی چپ خویش نهاد.[7]
خویشاوندان
تکریم خویشاوندان، یکی دیگر از دستورهای قرآن و اهلبیت: است. خداوند میفرماید:
إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَنِ وَ إِیتَآی ذِی الْقُرْبَی ...[8]؛
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان و خویشاوندان، فرمان میدهد».
این آیه کریمه، افق نگاه ما به خویشاوندان را به نمایش میگذارد. اهلبیت: نیز بر همین اساس به تکریم بستگان پرداخته و اهمیت این مسأله را خاطر نشان ساختهاند. «رفتار عادلانه»، «بخشش و تقدیم هدایا»، «صله رحم»، «تقدّم امر و نهی بستگان بر دیگران» و... برخی از جلوههای مهم رفتاری اهلبیت: با بستگان است.
در مجموع، اهلبیت: در تکریم خویشاوندان خود پیشقدم و به آنها دلسوز و مهربان بودند. هرچند وقت به آنها سر میزدند. در صورت لزوم به آنها کمکهای مالی میکردند. برخی مسائل مهم را ابتدا با آنها و سپس با دیگران در میان میگذاشتند. رسول خدا(ص) نیز در آغاز دعوت رسمی، بر اساس دستور خداوند[9]، ابتدا خویشاوندانش را طی سه جلسه دعوت کرد و مسئله مهم نبوت خویش را با آنها در میان گذاشت.
درباره لطف و احسان رسول خدا(ص) به بستگان نقل شده است:
«...یصِلُ ذُو رَحِمِهِ مِنْ غَیرِ أن یُؤَثِّرَهُمْ عَلَی غَیرِهِمْ الاّ بِما أَمَرَاللّهُ؛[10]
و با خویشاوندان خود در عین اینکه آنان را بر دیگران مقدم نمیداشت، صله رحم میکرد و دستور میداد تا آنان اوامر الهی را انجام دهند».
رسول خدا(ص) بعد از والدین، احسان و احترام به بستگان را معرفی کرده است:
«و بالوالدین احساناً و بذی القربی و الیتامی والمساکین والجار ذی القربی والجار الجنب؛[11]
به پدر و مادر، بستگان، یتیمان، درماندگان، همسایه فامیل و همسایه دیوار به دیوار (غیر فامیل) احترام و نیکی کنید».
نیز در مورد تعداد و محدوده همسایگان از امام صادق(ع) پرسیده شد که امام در پاسخ فرمود: «اربعین داراً من کل جانب؛
تا چهل خانه از هر سو، همسایه به شمار میروند».[12]
یکی از جلوههای تکریم خویشاوند، مساعدتهای مالی اهل بیت:ـ آن هم به صورت پنهانی ـ به بستگان است. در این مورد از ابوجعفر خثعمی چنین نقل شدهاست:
«امام صادق(ع) یک کیسه زر به من داد و فرمود: آن را به فلان مرد از تیره بنیهاشم برسان و نگو که چه کسی آن را فرستاده است. کیسه را به آن مرد رساندم. او بعد از دریافت کیسه زر گفت: خدا دهنده این کیسه زر را پاداش خیر دهد! هر ساله این پول را برای من میفرستد و من تا سال آینده با آن زندگی میکنم، ولی جعفر صادق با دارایی فراوانش به من کمک نمیکند!»[13]
داود بن قاسم جعفری میگوید:
«در سامرا قبل از سفر حجّ، برای وداع با امام هادی(ع) به محضرش مشرّف شدم. حضرت با من بیرون آمد. وقتی به پایان «حائل» رسیدیم، او از مرکب به زیر آمد و من نیز با او پایین آمدم. آن حضرت با دستش روی زمین خطی شبیه دایره کشید و سپس فرمود: ای عمو! آنچه در این دایره است، برگیر تا برای هزینه سفرت باشد و برای حجّ خود از آن کمک بگیر. من با دستم به زمین کوبیدم، قالبی طلا دیدم که دویست مثقال وزن داشت».[14]
خادمان[15]
حاکمان و فرمانروایان که صاحبان زر و زور به شمار میروند، به دلیل موقعیت شغلی خدمتگزارانشان، به آنها حرمت و احترامی نمیگذاشتند. به همین دلیل این گروه عظیم در بستر تاریخ، سرنوشت غمباری داشتند. از این منظر میتوان گفت که در طول تاریخ دفتر حجیم بردگی و اسارت، از کرامت انسانی تهیاست و این کرامت شکنی تا عصر ما نیز ادامه یافته است. در دیوان دنیاداران، غلامان و کنیزان متاع کمبهایی بودند که جز برای خدمت و خرید و فروش، ارزش دیگری نداشتند. آنها از تمام حقوق انسانی و شهروندی محروم بودند و به شیوههای مختلف به آنها بیحرمتی و بیاحترامی میشد و به صورتهای گوناگون مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند. بعد از بعثت رسول گرامی و نزول آیات قرآن، این گروه از انسانها که به خدمتگزاری و کارگری در خانههای این و آن مشغول بودند و برده، غلام، کنیز و... نامیده میشدند، مورد عنایت و تکریم دین و رسول خدا(ص) قرار میگرفتند.
اهلبیت: برای جلوگیری از ضایع شدن حقوق این فراموششدگانِ اجتماع، بسیار کوشیدند و در حفظ کرامت و حیثیت آنان سفارش بسیار کردند و در مقابل آزار و شکنجههای بدنی و تحقیرهای روحی و دیگر رفتارهای ظالمانه با آنها، واکنش نشان دادند.
گاهی مشاهده شده که اهلبیت: به پاس کرامت انسانی کنیزان و غلامان، دست از ادامه کار خویش کشیده و با مهربانی و رأفت سر به آستان صاحبان آنان فرود آورده و خواستار شفاعت آنان شدهاند. نمونهای از این دست، جریان شگفت پول با برکتی است که رسول خدا(ص) به علی(ع) داد تا از بازار برایش پیراهنی بخرد. امام پیراهنی با دوازده درهم خرید و پیامبر به علت گران بودن، آن را نپسندید. علی(ع) به بازار برگشت و پیراهن را پس داد و پول را گرفت و نزد پیامبر آورد. آن گاه هر دو به سوی بازار رهسپار شدند تا پیراهنی بخرند. در بین راه کنیزکی دیدند که در گوشهای نشسته است و گریه میکند. رسول خدا(ص) علت را پرسید. در پاسخ گفت: اهل خانه به من چهار درهم دادند و مرا برای خرید به بازار فرستادند. اکنون که پولهایم را گم کردهام، جرئت بازگشت به خانه را ندارم.
پیامبر(ص) چهار درهم از آن دوازده درهم را به آن کنیزک داد تا هرچه صاحبش گفته، بخرد و به خانهاش برگردد. در هنگام مراجعت از بازار، دیگر بار دید که آن کنیزک محزون و اندوهگین در گوشهای نشسته است. حضرت پرسید: چرا به خانه نرفتی؟ پاسخ داد: خیلی دیر شده، میترسم مرا بزنند که چرا این قدر دیر کردی؟ رسول خدا(ص) فرمود: خانه صاحبت را به من نشان بده، من وساطت میکنم که مزاحم تو نشوند. آن گاه تا پشت در خانه صاحب آن کنیزک، او را همراهی کرد. از پشت در با صدای بلند فرمود:
ای اهل خانه! سلام بر شما. کسی جواب نداد، تا اینکه در نوبت سوم، صاحب آن کنیز پاسخ داد:
السلام علیک یا رسول الله و رحمةالله و برکاته.
رسول خدا(ص) فرمود: این کنیز شما دیر کرده، من آمدهام از شما خواهش کنم او را مؤاخذه نکنید. آن مرد گفت: یا رسول اللّه! به خاطر مقدم گرامی شما، او از همین ساعت آزاد است.[16]
امامان و خادمان
خادمان و کنیزان به سبب همین «کرامت انسانی» بود که به سان سایر افراد خانواده، هدایایی از امامان معصوم: دریافت میکردند و چون عضوی از خانواده، دور سفره گسترده امام مینشستند و مانند دیگر اعضای خانواده با امام غذا میل میکردند. نه احساس کوچکی و بیگانگی میکردند و نه خود را جدای از بیت امام و مولایش میدانستند. عبدالله بن صلت میگوید:
«از یکی از اهالی بلخ شنیدم که گفت: در مسافرت امام علی بن موسیالرضا(ع) به خراسان با آن حضرت همراه بودم. روزی امام همگان را بر سر سفره غذا فراخواند. غلامان حضرت از سیاه و سفید بر سر سفره نشستند. عرض کردم: فدایت شوم! آیا بهتر نیست که برای اینان سفرهای جداگانه گسترده شود؟ فرمود: خاموش! خدای همه، یکی است و مادر، یکی و پدر، یکی و پاداش هرکسی بسته به کردار او است».[17]
از دیگر جلوههای این کرامتگستری، این بود که حضرات معصومان: در مناسبتهای پیش آمده و در شرایط خاص، خادمان و بردگان را آزاد میکردند و آنان در ماندن و ترک منزل امام، صاحب اختیار بودند. بسیار اتفاق میافتاد که برخی از بردگان ماندن در جوار امامان(ص) را بر اقامت در شهر و دیار و حضور در خانواده خویش ترجیح میدادند و تا پایان عمر در محضر و خدمت اهلبیت: میماندند.
هیچ انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش از خطا و اشتباه مصون نیست. خادمان اهلبیت نیز از این قاعده مستثنا نبودند. گاهی برخی از آنها خطاهایی انجام میدادند و سپس به اشتباه خویش اعتراف میکردند. گذشت و چشمپوشی پیشوایان معصوم از این خطاها، از دیگر جلوههای عینی تکریم آنان است. این هم روایتی از این دست:
«امام سجاد(ع) از کنیزش خواست تا به روی دستش آب بریزد. در هنگام انجام این کار، ظرف آب، از دست کنیز رها شد و به سر امام اصابت کرد و سر آن حضرت شکست. امام به او نگاه کرد. کنیزک با هوشیاری عرضه داشت: خدا میفرماید: «خشم خود را فرو خورید». امام فرمود: خشمم را فرو خوردم. کنیز گفت: خدا میفرماید: «از مردم گذشت کنید». حضرت فرمود: تو را بخشیدم، خدا از تو بگذرد. کنیز گفت: «خدا نیکوکاران را دوست دارد».[18] امام فرمود: برو که برای رضای خدا آزادی.[19]
نمونه دیگر، برخورد امام صادق(ع) با یکی از غلامانش است که شیوه نامطلوبی در پیش گرفته بود. امام، او را در پی حاجتی فرستاد. آن غلام در پی آن عمل، بسیار دیر آمد و کارش به طول انجامید. امام، فرد دیگری را به دنبال او فرستاد تا ببیند او چه کار میکند. فرستاده دوم به امام خبر آورد که آن غلام در جایی خوابیده است. امام بدون اینکه خشمگین شود، خودش را به بالای سر آن غلام رساند و نشست و به باد زدن به صورت او مشغول شد. آن قدر این عمل را انجام داد تا آن غلام از خواب بیدار شد. در این هنگام، امام با لحن نرم و آرام فرمود: «فلانی! به خدا سوگند، حق تو نیست که هم شب بخوابی و هم روز. شب برای خوابیدن، حق تو است و روز برای انجام کار، حق ماست».[20]
انسان دوستی و حفظ کرامت غلامان و کنیزان در همه زمانها و مکانها مدّ نظر اهلبیت بود و به جنگ و صلح بستگی نداشت. در شرایط دشوار جنگی نیز این قانون حاکم بود. آن بزرگواران، به سان عزیزان خویش، نگران جان و مال کنیزان و غلامانشان بودند. در لحظات غمبار مرگ آنان اندوهناک میشدند و اشک میریختند. سرگذشت افتخارآمیز «جون» از همین دست است. او غلام ابوذر صحابی بزرگ پیامبر(ص) بود. جون بعد از ابوذر، به محضر اهلبیت: شتافت و به خدمتگزاری پرداخت. در روزگار امام حسین(ع) به محضر آن حضرت رسید. همگام با دیگر عاشوراییان به کربلا رفت. روز عاشورا که مظلومیت امام حسین(ع) و جانبازی یاران امام، و زندگی جاویدانه در بهشت برین را ملاحظه کرد، خودش را به امام رساند و گفت:
«یابن رسول الله! بدنم بدبو، رنگم سیاه و از نسب و قبیله بیبهرهام، اما شوق بهشت بیتابم کرده است. بهشت را به من ارزانی کن تا بوی بدنم خوش گردد، حسب و نسبم شرافت یابد و صورت سیاهم سفید گردد. به خدا سوگند، تا خونم با خون شما مخلوط نشود، از شما جدا نخواهم شد».
بدین سان اجازه میدان گرفت. مبارزهای سخت کرد. در لحظات آخر عمر، امام را صدا زد. امام(ع) بر بالینش آمد
و در حقش چنین دعا کرد:
«اللّهمّ بَیِّضْ وجهَهُ وَطَیِّبْ رِیحَهُ وَاحْشُرْهُ مع الأبرار و عَرِّفْ بینَهُ و بَین محمّد و آل محمد
؛ بارالها! روی او را سفید، بویش را خوش و همنشین ابرار، و بین او و محمد و آل محمّد آشنایی گردان».[21]
پینوشتها________________________________________
[1] . المناقب، ابنشهرآشوب، ج4، ص25؛ وسائل الشیعه، ج21، ص485.
[2] . المناقب، ج 3، ص 384؛ بحارالانوار، ج43، ص282 و 283.
[3] . بحارالانوار، ج2، ص152، ح37؛ منیة المرید، ص340.
[4] . بحارالانوار، ج 42، ص 294.
[5] . همان، ج 43، ص 285.
[6] . همان، ج 103، ص 189
[7] . شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج16، ص27.
[8] . نحل/90.
[9].(وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ( شعراء/214.
[10] . بحارالانوار، ج16، ص226، باب 9.
[11] . وسائل الشیعه، ج12، ص132.
[12] . همان، ص132، ح15857 و 15858.
[13] . اصول کافى، ج4، ص8، باب صدقةاللیل، ح3؛ وسائل الشیعه، ج 9، ص 408، باب 19، ح 12348.
[14] . المناقب، ج4، ص409؛ بحارالانوار، ج50، ص172، باب3، ح52.
[15] . منظور، کنیزان و غلامان هستند که به خدمت در منازل اهلبیت مشغول بودند و جزء خانواده و افراد داخل منزل آن بزرگواران به شمار مىآمدند. به همین دلیل در ذیل عنوان «جلوههاى تکریم انسان در سیره خانوادگى اهلبیت» به کنیزان و غلامان آن حضرات اشاره شده است.
[16] . الخصال، شیخ صدوق، ج2، ص494 ـ 490، ح69؛ بحارالانوار، ج16، ص214، ح1.
[17] . اصول کافى، ج8، ص230.
[18].(والکاظمین الغیظ والعافین عن النّاس واللّه یحبّ المحسنین( آل عمران/134.
[19] . بحارالانوار، ج68، ص398 و 399.
[20] . همان، ص405، ح17؛ اصول کافى، ج2، ص112، ح7.
[21] . بحارالانوار، ج45، ص23.