نامههای پیامبر اعظم(ص)
آرشیو
چکیده
متن
وقتی در نامهها و مکتوبهای مربوط به پیامبر خدا، حضرت محمد(ص) دقت و تأمل میکنیم، به نکات ظریف و دقیقی در لابه لای آنها بر میخوریم که در نوع خود، کم نظیر یا بینظیر است. مرحوم آیت الله احمدی میانجی به چند نکته اساسی و ویژگی مهم در نامههای پیامبر(ص) اشاره کرده است که ما در اینجا آنها را مرور میکنیم.
1. آغاز با نام خدا
همه نامههای پیامبر با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع شده است؛ زیرا خدای متعال پیامبر خود را این گونه تعلیم داد و در قرآن آورد: )اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ(.[1] خود پیامبر هم تاکید داشت و میفرمود: «هر کاری بدون نام خدا آغاز شود، به آخر نمیرسد و ناقص خواهد بود».[2]
در زمان جاهلیت و قبل از اسلام، مشرکان نامهها و کارهای خود را با لفظ «باسمک اللهم» شروع میکردند. بعد از بعثت، پیامبر اعظم آن را تبدیل به «بسم الله الرحمن الرحیم» کرد و تنها در ماجرای انعقاد «صلح حدیبیه»، آن هم به اصرار و سماجت نماینده مشرکان، «سهیل بن عمرو»، حضرت برای مصلحت اسلام و مسلمین اجازه داد که لفظ «باسمک اللهم» بیاید. بنابراین یکی از ویژگیهای مهم نامهها و سایر مکتوبات پیامبر این است که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز شده است.[3]
2. مقدم کردن نام خود
پیامبر در نامه به سلاطین، اسقفها، استانداران، فرمانداران و سایر اشخاص، بعد از ذکر بسم الله، نام خود را میآورد؛ مانند اینکه میفرمود: «من محمد رسول الله إلی فلان» یا «من محمد رسول الله لفلان» یا «هذا کتاب من محمد النبی لفلان» یا «هذا ماکتبه النبی محمد لفلان» و این نه به منظور بزرگداشت خویش، بلکه تعظیم مقام نبوت و رسالت بود و میخواست شخصیت حقوقی خویش را اعلام فرماید و مانع از تحقیر آن بشود؛ چنان که در تشهد نماز، خود پیامبر با گفتن «اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد» شهادت به رسالت خود میدهد؛ همان طور که بر دیگران واجب است او را این گونه تعظیم و تکریم کنند و به رسالتش شهادت بدهند. این کار در حقیقت به معنای قرار دادن شیء در موضع واقعی خود به شمار میآید.
البته گاهی هم در نامههای پیامبر به جای جملههای مذکور، جملهها و ترکیبهایی از قبیل: «سلم أنت» یا «سلام علیک» یا «سلام علی من آمن بالله» یا «هذا ما أعطی محمد رسول الله لفلان» یا «أحمدالله إلیک» یا «أحمد إلیک الله» ذکر شده است.[4]
در تاریخ آمده است وقتی نامه پیامبر(ص) به دست پادشاهان ایران و روم رسید و آنها دیدند که پیامبر نام خود را مقدم بر نام آنها کرده است، غافلگیر و شگفتزده شدند؛ چون در آن زمان طبق رسم، پادشاهان و بزرگان قوم چنین میکردند. مورخان نوشتهاند: کسرا، (پادشاه ایران)، خشمگین شد و نامه حضرت را پاره کرد. برادر یا پسر عموی قیصر (پادشاه روم) هم که نامه را برای قیصر میخواند، وقتی متوجه موضوع شد، از شدت عصبانیت به خود میپیچید و میخواست آن را پاره کند، اما قیصر مانع شد و گفت: تو احمق و دیوانهای! میخواهی قبل از آنکه من نامه را ببینم، آن را پاره کنی؟! به جان خودم قسم! پیامبر حق دارد خود را بر من مقدم بدارد.[5]
این سیره و روش در زمان بعد از رسول خدا(ص) نیز ادامه داشت. خلفا به این سیره عمل میکردند. عمّال و کارگزاران وقتی به خلفای سه گانه و حضرت امیر(ع) نامه مینوشتند، نام آنان را بر خود مقدم میداشتند؛ مثلاً در نامه محمد بن ابی بکر به امام علی(ع) آمده است: «إلی عبدالله أمیرالمؤمنین من محمد بن أبی بکر».
علاوه، در میان مسلمانان هم این امر رواج پیدا کرد. وقتی مسلمانی به فرد یهودی یا نصرانی و یا مجوس نامهای مینوشت، نام خود را بر آنان مقدم میداشت، مگر اینکه ضرورت، مصلحت و یا تقیّهای در میان بود.[6]
3. تصریح به اسم مخاطب
آن حضرت در اکثر نامههای خود، بعد از ذکر بسم الله و نام خویش، به طور صریح از مخاطب نامه اسم میبرد؛ مانند «هذا کتاب من محمد رسول الله إلی النجاشی» یا «من محمد رسول الله إلی أکثم بن صیفی» یا «من محمد بن عبدالله إلی هرقل».
گاهی هم دیده میشود که به شهرت تنها بسنده شده است؛ مانند قیصر که لقب پادشاهان روم، و یا کسرا که لقب پادشاهان ساسانیان بود. در بعضی نامههای مربوط به پادشاهان و سلاطین، بعد از ذکر اسم آنها، لقبهایی مانند «بزرگ حبشه» یا «بزرگ قوم فلان» یا «پادشاه قوم فلان» یا «صاحب کشور فلان» نیز به چشم میخورد.
پیامبر در لابه لای نامهها، از خود با ضمیر مفرد مانند: إنّی، لی، جاءنی و عَلَیَّ تعبیر میکرد. گاهی نیز ضمیر جمع به کار میبرد؛ نظیر: بَلَغَنا، جاءنا. همان گونه که مخاطب نامه را هم اگر یک فرد بود، با کاف، ضمیر یا تاء خطاب میآورد؛ مثل: لک، علیک و أنت و جعلت و اگر دو نفر بودند، با ضمیر تثنیه، و اگر جمع بودند، با ضمیر جمع مورد خطاب قرار میداد.[7]
4. بلاغت نامهها
نامههای پیامبر(ص) از نظر بلاغت در حد اعلی قرار دارد. اکتفا کردن به قدر ضرورت و بیان اصل مطلب، نپرداختن به امور جزئی، استفاده از الفاظی که بدون تکلف معنا را به ذهن مخاطب منتقل بکند، رعایت ایجاز، پرهیز از طول دادن بیمورد سخن ضمن حفظ ملاحت، شادابی و استواری لفظ، مانند: «اَسلِم تَسلِم، ای إن لم تسلم فلا سلامة لک»،[8] از نمونههای بارز بلاغت در نامههای پیامبر(ص) به شمار میآیند. به علاوه، اگر مخاطب نامه عرب فصیح است، میبینیم نامه با الفاظ محکم و استوار و با اسلوب بلیغ نوشته شده است و اگر مخاطب عجم است، الفاظ موجز و سهل در آن به کار رفته است تا برای هر کسی که اندک اطلاعی از زبان عربی دارد، قابل فهم و آسان باشد.
در آغاز و انجام نامههای رسول خدا(ص)، پراکندهگویی اصلاً معنا و مفهومی ندارد. با بسم الله شروع میشود. بعد فوری سر موضوع اصلی میرود. در آخر هم با «السلام» یا با «السلام علی من اتبع الهدی» یا با عبارت «شهد بذلک فلان» به پایان میرسد. از این جهت، نامههای پیامبر با نامههای سایرین مثل سلاطین عباسی، فرق بسیاری دارد و از نظر فصاحت و بلاغت هرگز قابل مقایسه با کسان دیگر نیست.[9]
اقسام نامهها
نامهها و نوشتههای رسول خدا(ص) از نظر مخاطب و موضوع، به چند دسته کلی تقسیم میشوند. بعضی نامههای حضرت به سلاطین، شاهزادگان، اسقفها، سران قبایل و افراد دیگر نگارش یافته و در آنها، مخاطبان دعوت به توحید و دین اسلام شدهاند. بعضی دیگر، توصیههای رسول الله به افراد مختلف است. تعداد دیگری از نامهها، به منظور تأمین امنیت جانی و مالی افراد نوشته شدهاند و یا مربوط به استفاده زمینهایی اند که پیامبر آنها را به بعضی از انصار و مهاجران داده است. در این بخش، تعدادی از آنها را شرح میدهیم.
1. دعوت به توحید و اسلام
در ذیقعده سال ششم هجری که قرارداد صلح حدیبیه میان مشرکان مکه و آن حضرت منعقد شد، درگیریهای چند ساله پایان یافت و آرامش نسبی در میان مسلمانان حاکم شد. این معاهده تاریخی به نفع اسلام رقم خورد و یک فتح بزرگ به شمار آمد؛ چنان که وقتی پیامبر به مدینه بازگشت، آیه مبارک )إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا([10] برای آن حضرت نازل شد. بنابراین پیامبر از جانب مشرکان آسوده خاطر گشت و از این فرصت بهره گرفت تا به تبلیغ دین و ترویج رسالت و نشر توحید در سطح جهانی اقدام ورزد و حجت را بر همه تمام کند.[11]
آن حضرت در محرم سال هفتم هجری در یک روز، شش نامه به پادشاهان روم، ایران، حبشه، مصر، اردن و یمامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامهها، همه به زبان عربی بود، ولی سفیران و حاملان نامهها از کسانی برگزیده شدند که آشنایی کامل به زبان و رسم و رسوم مخاطبان داشته باشند و بتوانند به زبان آن قوم صحبت کنند و اهداف مقدس پیامبر را به آنان برسانند.[12]
بدین منظور، رسول خدا(ص) انگشتری از جنس نقره تهیه کرد که در آن نقش «محمد رسول الله» یا «لا اله الاّ الله، محمد رسول الله» نوشته شده بود. آن حضرت نامهها را به وسیله آن، مهر و موم میکرد تا کسی به غیر از مخاطب اصلی از محتوای آن با خبر نشود و یا چیزی به آن افزوده و کم نگردد. محتوای نامهها معنا و هدف واحدی داشتند، اگر چه در لفظ و ظاهر با هم متفاوت بودند. معنا و مفهوم این نامهها را دعوت به توحید و ترویج اسلام تشکیل میداد. در اینجا چند نمونه از این نامهها را مرور میکنیم.
الف) نامه به پادشاه ایران
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد، فرستاده خداوند، به کسرا، بزرگ ایران فارس.
سلام بر کسی که پیرو حق باشد، به خدا و پیامبر خدا ایمان آورد و شهادت دهد که جز خدای یگانه، خدایی نیست و شریک ندارد و یقین کند که محمد، بنده و پیامبر اوست.
من به دستور خدای متعال، تو را به او دعوت میکنم؛ زیرا من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم تا آنها را انذار کنم، مادامی که زنده هستند و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر امتناع کنی، گناه مجوس بر ذمه توست».[13]
ب) نامه به قیصر روم
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد، پسر عبدالله، به هرقل، بزرگ روم.
سلام بر کسی که از حق پیروی کند. پس من، تو را به دین اسلام فرا میخوانم. مسلمان شو تا در امان باشی و در این صورت، خداوند به تو دو ثواب میدهد (ثواب ایمان خود و ایمان ملت) و اگر از این کار امتناع ورزی، گناه زیردستانت نیز بر گردن توست.[14] )قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ(».[15]
نامههای پیامبر(ص) به پادشاهان مصر و جاهای دیگر نیز تقریباً به همین مضمون است، اِلاّ این که در آنها استناد به آیه 64 سوره آل عمران ذکر نشده است.
چند نکته ظریف
اول: همان طور که روشن است، پیامبر در کنار تبلیغ و ارشاد مردم، به هدایت و ارشاد سران حکومتها و امپراتورهای بزرگ اقدام و برای آن برنامهریزی میکند و این دو را در کنار هم مورد توجه قرار میدهد؛ زیرا توجه به یکی و غفلت از دیگری، هرگز نمیتوانست در ترویج اسلام، ثمر بخش باشد.
دوم: از لابهلای مجموع نامههای پیامبر به پادشاهان، به خوبی استفاده میشود که بنا بر اصل «الناس علی دین ملوکهم» مردم تابع رهبران و مدیران سیاسی، اجرایی و مذهبی خویش هستند و اگر حکمرانان اصلاح شوند، مردم نیز اصلاح خواهند شد، و اگر گمراه و فاسق باشند، مردم هم گرفتار انواع و اقسام رذایل اخلاقی و اجتماعی میشوند.
از این رو، اگر رهبران جامعه خود هدایت شوند و عملکرد خدا پسندانه داشته باشند، خداوند دو پاداش به آنها خواهد داد: یکی، برای عمل خودشان و دیگری، برای عملکرد مردمی که از آنان پیروی کردند. در مقابل، اگر گمراه شوند، عذابشان دو برابر میشود؛ چون علاوه بر خود، مردم را نیز به گمراهی میکشند.
سوم: در مکتب رسول الله(ص) اولویت با امر به معروف و نهی از منکرهای سیاسی و بینالمللی است. اگر در مرحله نخست، مبارزه با منکرهای کلان در سطح جهانی انجام نگیرد و حکومتهای عدالت محور به جای حاکمیتهای استکباری جایگزین نشوند، اجرا و تحقق امر به معروف و نهی از منکر فردی با مشکل جدی مواجه خواهد شد و چندان تأثیری نخواهد داشت. به همین سبب، پیامبر در مرحله نخست به سراغ سران و پادشاهان میرود و در صدد اصلاح حاکمیتها بر میآید.
چهارم: از محتوای نامه، این اصل مسلم اسلامی نیز استفاده میشود که پیامبر(ص) اختصاص به امت اسلامی ندارد و بلکه منجی همه انسانهاست و برای هدایت و رهبری همه بشر مبعوث شده است؛ چنان که در قرآن هم آمده است : )وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ([16].[17]
آثار مثبت نامهها
در مدت کوتاهی «نامههای پیامبر» آثار مثبت و معنوی خود را به خوبی نشان داد. قیصر روم به تفکر و اندیشه روی آورد. او در زندگی پیامبر تحقیق کرد و به شدت تحت تأثیر آن حضرت قرار گرفت. نامهای به رسول خدا نوشت و مراتب ایمان و اخلاص خود را به اطلاع پیامبر رساند.[18] در ایران هم، اگر چه نخست خسرو پرویز وقتی دید پیامبر نام خودش را مقدم بر وی داشته، خشمگین شد و نامه را پاره کرد، ولی فرستادگانش به فرماندهی فردی به نام «باذان» و همراهانش وقتی به حضور پیامبر رسیدند، تحت تأثیر آن حضرت قرار گرفتند و اسلام آوردند[19] و این، سر آغاز و نقطه عطف ظهور اسلام در سرزمین ایران شد.
همین طور، مقوقس (پادشاه مصر)، نجاشی (پادشاه حبشه) و زمامداران شام، یمامه و جاهای دیگر، تمایل قلبی به اسلام و پیامبر از خود نشان دادند و زمینه را برای گرایش مردم این مناطق به دین اسلام و گسترش توحید فراهم کردند.[20] علاوه بر اینها، رسول خدا(ص) نامههای فراوان دیگری به سران عشایر، طوایف و قبایل و اشخاص سرشناس دیگر در مناطق مختلف نوشت و آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرد. آیت الله احمدی میانجی، بیش از پنجاه مورد از این نامهها را در کتاب خود جمعآوری و معرفی کرده است.[21] اغلب مخاطبان این نامهها جواب مثبت به آن حضرت دادند و متمایل به اسلام شدند و همه اینها را میتوان جزء دستاوردهای مکاتبات پیامبر در عرصههای تبلیغی ـ فرهنگی صدر اسلام به شمار آورد.
2. انتصابها و بخشنامهها
بخش مهم دیگر نامههای رسول خدا(ص) مربوط به نصب استانداران، فرمانداران و شرح وظایف آنان در برابر مردم و حکومت است که شامل بخشنامهها و احکام حکومتی گوناگون میشود و به نوبه خود، مجموعه نفیس و گرانسنگی را تشکیل میدهند.
در این نامهها، پیامبر ضمن نصب افراد سرشناس و کارآمد به منصبهای حکومتی در ردههای مختلف، دستورالعملها و توصیههایی را برای اداره امور کشوری، چگونگی برخورد با مردم، جمعآوری خمس، زکات، اقامه نماز جمعه، تهذیب نفس، رعایت حقوق اشخاص و حدود الهی بیان میدارد. حدود چهل مورد از نامهها در کتاب «مکاتیب الرسول» جمعآوری و ارائه و شرح و تفصیل داده شده است. در اینجا فقط به دو نمونه بسنده میشود.
الف) بخشنامه به استاندار و مردم یمن
پیامبر خدا(ص) وقتی معاذ بن جبل را به استانداری یمن منصوب کرد، طی نامهای خطاب به او و مردم یمن چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. هذا عهد من محمد بن عبدالله رسول الله إلی معاذ بن جبل و أهل الیمن... أمرته بتقوی الله العظیم و العمل بکتابه و سنة رسوله و أن یکون لهم أباً رحیماً. یتفقد صلاح أمورهم یجزی المحسن بإحسانه و یأخذ علی ید المسیء بالمعروف.
إنی لم أبعث علیکم معاذاً ربّاً و إنما بعثته أخاً و معلّما منفذاً لأمرالله و معطیاً الذی علیه من الحق مما فعل. فعلیکم له السمع و الطاعة و النصیحة فی السر و العلانیة.
فإن تنازعتم فی شیء أو ارتبتم فیه فردّوه إلی لله و إلی کتابه عندکم. فإن اختلَفتم فردّوه إلی الله و الی الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر. ذلکم خیرلکم و أحسن تأویلا...».[22]
پیامبر در این بخشنامه، وظیفه اصلی معاذ را تقوای الهی، عمل به کتاب و سنت پیامبر، مردمداری و برخورد پدرانه با مردم بیان میکند. سپس در فراز دوم نامه خطاب به مردم تأکید میفرماید که: من معاذ را به عنوان مالک و سلطان به سوی شما نفرستادم، بلکه او در عین ریاست و مسئولیت خطیر، برادر شما و در کنار شما و خدمتگزار و معلم شماست و مسئولیت دارد که آموزههای دینی و ارزشهای اسلامی را به شما و فرزندانتان تعلیم دهد.
پیامبر در ادامه این بخشنامه، احکام خمس، زکات و چگونگی تبلیغ و ارشاد مردم را به معاذ ابلاغ میکند و در نهایت با عباراتی، استاندار یمن را دوباره به تقوای الهی، صداقت در گفتار، وفای به عهد، دوری از خیانت، امانتداری، صلهرحم، نیکی به همسایه و تلاوت قرآن توصیه میفرماید.[23]
ب) بخشنامه به استاندار و مردم بحرین
رسول خدا(ص) در بخشنامه دیگری، خطاب به علاء بن حضرمی (استاندار خود در بحرین) و مردم آن سامان چنین مینویسد:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. این نامه از محمد رسول خدا ـ که پیامبر اُمّیِ، قرشی هاشمی است و به سوی همه مردم فرستاده شده است ـ به علاء بن حضرمی و کسانی که با وی عهد میبندند و در حکومت او زندگی میکنند. ای مسلمانان! هر چه قدرت دارید، تقوا پیشه کنید. پس همانا من علاء بن حضرمی را به عنوان والی به سوی شما فرستادم و به او دستور دادم که از خدای یکتا بترسد و در میان شما با خوشرفتاری، تواضع و عدالت رفتار کند. اگر چنین کرد، شما هم از دستورهای وی پیروی کنید».[24]
از متن این نامه چند نکته اساسی استفاده میشود:
اول: پیامبر(ص) مخاطب نامه را عموم مردم بحرین قرار داده و این به نوعی، تعظیم و تکریم توده مردم و محوریت آنان در سیره و سنت پیامبر را نشان میدهد.
دوم: بعد از تأکید به تقوا و توحید، توصیه بر حسن خلق و تواضع والی میکند.به عبارت دیگر، به حسن خلق و تواضع در کنار تقوا توجه میدهد که حکایت از موازنه آنها دارد.
سوم: از ظاهر عبارت استفاده میشود که حسن خلق با مردم، ثمره و نتیجه تقوای الهی و توحید هم میتواند باشد. اگر مسئول و فرمانروایی با تقوا و موحّد نباشد، نمیتواند با مردم خوشرفتاری و تواضع کند.
در ادامه این نامه، حضرت تذکرات و توصیههای دیگری در ابعاد گوناگون حکومتی بیان میکند که از موضوع این نوشتار، خارج است.[25]
3. اِقطاعات
این اصطلاح به مجموعه زمینها، خانهها و باغهایی گفته میشود که در صدر اسلام به وسیله پیامبر تفکیک میشد و در اختیار انصار، مهاجران و بعضی اصحاب دیگر قرار میگرفت تا در آن زندگی کنند و به کار کشاورزی و سایر فعالیتهای روز مره زندگی بپردازند. برای اینکه صاحب و مالک هر کدام مشخص باشد و بعداً به فرزندان آنها منتقل شود، سند مالکیت این زمینها و خانهها نیز از جانب آن حضرت به نام اشخاص و صاحبان صادر میشد. بنابراین بخش مهم دیگری از نامههای پیامبر را همین اسناد مالکیت زمینها و خانهها تشکیل میدهند که خود، مجموعه مستقل و قابل توجهی است.
آقای احمدی میانجی این بخش از نامههای پیامبر را به چهار قسمت تقسیم کرده است:
اول: سندهایی که مورخان و راویان به نگارش آنها به وسیله پیامبر تصریح کردهاند، ولی متن آنها در کتب روایی و تاریخی نیامده است. وی حدود 25 نمونه از این گونه نامهها را نقل میکند.[26]
دوم: مواردی که اِقطاع به وسیله پیامبر انجام گرفته، ولی تصریح به نگارش سند به وسیله پیامبر نشده است. در این باره، 55 نمونه بیان شده است.[27]
سوم: سندهایی که در مورد خانهها به وسیله پیامبر صادر و به اصحاب تحویل داده شدهاند. از این نامهها 28 نمونه ذکر شده است.[28]
چهارم: اسنادی که هم تصریح به نگارش آنها شده و هم متن آنها در کتب روایی و تاریخی موجود است. مؤلف مکاتیب الرسول، 33 نمونه از آنها را آورده است.[29]
4. اسناد تأمین جانی و مالی
بخش دیگری از نامهها و سندهای پیامبر(ص)، مربوط به امان نامههایی است که در برخی موارد در جهت تأمین امنیت جانی و مالی افراد از سوی آن حضرت صادر شدهاند. به خصوص کسانی که تازه مسلمان میشدند، نیاز به تأمین مالی و جانی داشتند تا از تعرض در امان باشند. این مورد شامل وثیقهها و پیمانهایی هم هست که در پی رفع اختلافها در میان دو نفر، یا دو گروه و یا دو قبیله، منعقد میشد و موضوع آنها میتوانست جان، مال، عرض، ناموس، اراضی و حقوق اجتماعی باشد.[30]
5. موضوعات مختلف
این بخش از نوشتهها و نامههای پیامبر، شامل سند برخی خرید و فروشهای کنیز و غلام و شتر یا مربوط به چگونگی تقسیم غنایم و اموال جنگ خیبر و امثال اینهاست.[31]
6. علم پیامبر(ص)
این بخش مربوط به علم رسول الله(ص) است که طبق احادیث و روایات معتبر، آن حضرت به امام علی(ع) املا فرمود و آن امام معصوم نیز همه را با دست خط خود یادداشت کرد. این یادداشتها بعداً به امامان بعدی منتقل میشد که در بعضی از روایات از آن به عنوان «مُصحَف» نام برده شده است.
پینوشتها
[1] . علق/1.
[2] . تفسیر صافی، ج1، ص70.
[3] . ر.ک: مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ج1، ص55ـ66.
[4] . همان، ص67.
[5] . همان، ص69.
[6] . همان، ص70 و71.
[7] . همان، ص68.
[8] . در نامه به مقوقس بزرگ مصر، ر.ک: مکاتیب الرسول، ج2، ص417.
[9] . همان، ج1، ص77.
[10] . فتح/1.
[11] . مکاتیب الرسول، ج1، ص181.
[12] . ر.ک: فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، حوادث سال هفتم.
[13] . مکاتیب الرسول، ج2، ص316.
[14] . همان، ص390.
[15] . آل عمران/64.
[16] . انبیاء/107.
[17] . فروغ ابدیت، ج2، ص641.
[18] . مکاتیب الرسول، ج2، ص404.
[19] . فروغ ابدیت، ج2، ص418 و مکاتیب الرسول، ج2، ص329.
[20] . ر.ک: فروغ ابدیت، ج2، ص605و 636؛ مکاتیب الرسول، ج2، ص417ـ453.
[21] . مکاتیب الرسول، ج1، ص195ـ225.
[22] . همان، ج2، ص595.
[23] . همان، ص598.
[24] . همان، ص618.
[25] . برای آگاهی از متن کامل این نامه، ر.ک: همان، ص619و 618.
[26] . همان ، ج2، ص312 ـ324.
[27] . همان، ص325ـ348.
[28] . همان، ص350ـ355.
[29] . همان، ج3، ص433ـ520.
[30] . همان، ج1، ص224ـ262 و ج3، ص5ـ431.
[31] . همان، ج1، ص263 و ج3، ص545.
1. آغاز با نام خدا
همه نامههای پیامبر با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع شده است؛ زیرا خدای متعال پیامبر خود را این گونه تعلیم داد و در قرآن آورد: )اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ(.[1] خود پیامبر هم تاکید داشت و میفرمود: «هر کاری بدون نام خدا آغاز شود، به آخر نمیرسد و ناقص خواهد بود».[2]
در زمان جاهلیت و قبل از اسلام، مشرکان نامهها و کارهای خود را با لفظ «باسمک اللهم» شروع میکردند. بعد از بعثت، پیامبر اعظم آن را تبدیل به «بسم الله الرحمن الرحیم» کرد و تنها در ماجرای انعقاد «صلح حدیبیه»، آن هم به اصرار و سماجت نماینده مشرکان، «سهیل بن عمرو»، حضرت برای مصلحت اسلام و مسلمین اجازه داد که لفظ «باسمک اللهم» بیاید. بنابراین یکی از ویژگیهای مهم نامهها و سایر مکتوبات پیامبر این است که با «بسم الله الرحمن الرحیم» آغاز شده است.[3]
2. مقدم کردن نام خود
پیامبر در نامه به سلاطین، اسقفها، استانداران، فرمانداران و سایر اشخاص، بعد از ذکر بسم الله، نام خود را میآورد؛ مانند اینکه میفرمود: «من محمد رسول الله إلی فلان» یا «من محمد رسول الله لفلان» یا «هذا کتاب من محمد النبی لفلان» یا «هذا ماکتبه النبی محمد لفلان» و این نه به منظور بزرگداشت خویش، بلکه تعظیم مقام نبوت و رسالت بود و میخواست شخصیت حقوقی خویش را اعلام فرماید و مانع از تحقیر آن بشود؛ چنان که در تشهد نماز، خود پیامبر با گفتن «اشهد انَّ محمداً عبده و رسوله، اللهم صل علی محمد و آل محمد» شهادت به رسالت خود میدهد؛ همان طور که بر دیگران واجب است او را این گونه تعظیم و تکریم کنند و به رسالتش شهادت بدهند. این کار در حقیقت به معنای قرار دادن شیء در موضع واقعی خود به شمار میآید.
البته گاهی هم در نامههای پیامبر به جای جملههای مذکور، جملهها و ترکیبهایی از قبیل: «سلم أنت» یا «سلام علیک» یا «سلام علی من آمن بالله» یا «هذا ما أعطی محمد رسول الله لفلان» یا «أحمدالله إلیک» یا «أحمد إلیک الله» ذکر شده است.[4]
در تاریخ آمده است وقتی نامه پیامبر(ص) به دست پادشاهان ایران و روم رسید و آنها دیدند که پیامبر نام خود را مقدم بر نام آنها کرده است، غافلگیر و شگفتزده شدند؛ چون در آن زمان طبق رسم، پادشاهان و بزرگان قوم چنین میکردند. مورخان نوشتهاند: کسرا، (پادشاه ایران)، خشمگین شد و نامه حضرت را پاره کرد. برادر یا پسر عموی قیصر (پادشاه روم) هم که نامه را برای قیصر میخواند، وقتی متوجه موضوع شد، از شدت عصبانیت به خود میپیچید و میخواست آن را پاره کند، اما قیصر مانع شد و گفت: تو احمق و دیوانهای! میخواهی قبل از آنکه من نامه را ببینم، آن را پاره کنی؟! به جان خودم قسم! پیامبر حق دارد خود را بر من مقدم بدارد.[5]
این سیره و روش در زمان بعد از رسول خدا(ص) نیز ادامه داشت. خلفا به این سیره عمل میکردند. عمّال و کارگزاران وقتی به خلفای سه گانه و حضرت امیر(ع) نامه مینوشتند، نام آنان را بر خود مقدم میداشتند؛ مثلاً در نامه محمد بن ابی بکر به امام علی(ع) آمده است: «إلی عبدالله أمیرالمؤمنین من محمد بن أبی بکر».
علاوه، در میان مسلمانان هم این امر رواج پیدا کرد. وقتی مسلمانی به فرد یهودی یا نصرانی و یا مجوس نامهای مینوشت، نام خود را بر آنان مقدم میداشت، مگر اینکه ضرورت، مصلحت و یا تقیّهای در میان بود.[6]
3. تصریح به اسم مخاطب
آن حضرت در اکثر نامههای خود، بعد از ذکر بسم الله و نام خویش، به طور صریح از مخاطب نامه اسم میبرد؛ مانند «هذا کتاب من محمد رسول الله إلی النجاشی» یا «من محمد رسول الله إلی أکثم بن صیفی» یا «من محمد بن عبدالله إلی هرقل».
گاهی هم دیده میشود که به شهرت تنها بسنده شده است؛ مانند قیصر که لقب پادشاهان روم، و یا کسرا که لقب پادشاهان ساسانیان بود. در بعضی نامههای مربوط به پادشاهان و سلاطین، بعد از ذکر اسم آنها، لقبهایی مانند «بزرگ حبشه» یا «بزرگ قوم فلان» یا «پادشاه قوم فلان» یا «صاحب کشور فلان» نیز به چشم میخورد.
پیامبر در لابه لای نامهها، از خود با ضمیر مفرد مانند: إنّی، لی، جاءنی و عَلَیَّ تعبیر میکرد. گاهی نیز ضمیر جمع به کار میبرد؛ نظیر: بَلَغَنا، جاءنا. همان گونه که مخاطب نامه را هم اگر یک فرد بود، با کاف، ضمیر یا تاء خطاب میآورد؛ مثل: لک، علیک و أنت و جعلت و اگر دو نفر بودند، با ضمیر تثنیه، و اگر جمع بودند، با ضمیر جمع مورد خطاب قرار میداد.[7]
4. بلاغت نامهها
نامههای پیامبر(ص) از نظر بلاغت در حد اعلی قرار دارد. اکتفا کردن به قدر ضرورت و بیان اصل مطلب، نپرداختن به امور جزئی، استفاده از الفاظی که بدون تکلف معنا را به ذهن مخاطب منتقل بکند، رعایت ایجاز، پرهیز از طول دادن بیمورد سخن ضمن حفظ ملاحت، شادابی و استواری لفظ، مانند: «اَسلِم تَسلِم، ای إن لم تسلم فلا سلامة لک»،[8] از نمونههای بارز بلاغت در نامههای پیامبر(ص) به شمار میآیند. به علاوه، اگر مخاطب نامه عرب فصیح است، میبینیم نامه با الفاظ محکم و استوار و با اسلوب بلیغ نوشته شده است و اگر مخاطب عجم است، الفاظ موجز و سهل در آن به کار رفته است تا برای هر کسی که اندک اطلاعی از زبان عربی دارد، قابل فهم و آسان باشد.
در آغاز و انجام نامههای رسول خدا(ص)، پراکندهگویی اصلاً معنا و مفهومی ندارد. با بسم الله شروع میشود. بعد فوری سر موضوع اصلی میرود. در آخر هم با «السلام» یا با «السلام علی من اتبع الهدی» یا با عبارت «شهد بذلک فلان» به پایان میرسد. از این جهت، نامههای پیامبر با نامههای سایرین مثل سلاطین عباسی، فرق بسیاری دارد و از نظر فصاحت و بلاغت هرگز قابل مقایسه با کسان دیگر نیست.[9]
اقسام نامهها
نامهها و نوشتههای رسول خدا(ص) از نظر مخاطب و موضوع، به چند دسته کلی تقسیم میشوند. بعضی نامههای حضرت به سلاطین، شاهزادگان، اسقفها، سران قبایل و افراد دیگر نگارش یافته و در آنها، مخاطبان دعوت به توحید و دین اسلام شدهاند. بعضی دیگر، توصیههای رسول الله به افراد مختلف است. تعداد دیگری از نامهها، به منظور تأمین امنیت جانی و مالی افراد نوشته شدهاند و یا مربوط به استفاده زمینهایی اند که پیامبر آنها را به بعضی از انصار و مهاجران داده است. در این بخش، تعدادی از آنها را شرح میدهیم.
1. دعوت به توحید و اسلام
در ذیقعده سال ششم هجری که قرارداد صلح حدیبیه میان مشرکان مکه و آن حضرت منعقد شد، درگیریهای چند ساله پایان یافت و آرامش نسبی در میان مسلمانان حاکم شد. این معاهده تاریخی به نفع اسلام رقم خورد و یک فتح بزرگ به شمار آمد؛ چنان که وقتی پیامبر به مدینه بازگشت، آیه مبارک )إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا([10] برای آن حضرت نازل شد. بنابراین پیامبر از جانب مشرکان آسوده خاطر گشت و از این فرصت بهره گرفت تا به تبلیغ دین و ترویج رسالت و نشر توحید در سطح جهانی اقدام ورزد و حجت را بر همه تمام کند.[11]
آن حضرت در محرم سال هفتم هجری در یک روز، شش نامه به پادشاهان روم، ایران، حبشه، مصر، اردن و یمامه نوشت و آنها را به دین اسلام دعوت کرد. متن نامهها، همه به زبان عربی بود، ولی سفیران و حاملان نامهها از کسانی برگزیده شدند که آشنایی کامل به زبان و رسم و رسوم مخاطبان داشته باشند و بتوانند به زبان آن قوم صحبت کنند و اهداف مقدس پیامبر را به آنان برسانند.[12]
بدین منظور، رسول خدا(ص) انگشتری از جنس نقره تهیه کرد که در آن نقش «محمد رسول الله» یا «لا اله الاّ الله، محمد رسول الله» نوشته شده بود. آن حضرت نامهها را به وسیله آن، مهر و موم میکرد تا کسی به غیر از مخاطب اصلی از محتوای آن با خبر نشود و یا چیزی به آن افزوده و کم نگردد. محتوای نامهها معنا و هدف واحدی داشتند، اگر چه در لفظ و ظاهر با هم متفاوت بودند. معنا و مفهوم این نامهها را دعوت به توحید و ترویج اسلام تشکیل میداد. در اینجا چند نمونه از این نامهها را مرور میکنیم.
الف) نامه به پادشاه ایران
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد، فرستاده خداوند، به کسرا، بزرگ ایران فارس.
سلام بر کسی که پیرو حق باشد، به خدا و پیامبر خدا ایمان آورد و شهادت دهد که جز خدای یگانه، خدایی نیست و شریک ندارد و یقین کند که محمد، بنده و پیامبر اوست.
من به دستور خدای متعال، تو را به او دعوت میکنم؛ زیرا من فرستاده خدا به سوی همه مردم هستم تا آنها را انذار کنم، مادامی که زنده هستند و حجت را بر کافران تمام کنم. اسلام بیاور تا در امان باشی و اگر امتناع کنی، گناه مجوس بر ذمه توست».[13]
ب) نامه به قیصر روم
«به نام خداوند بخشنده مهربان. از محمد، پسر عبدالله، به هرقل، بزرگ روم.
سلام بر کسی که از حق پیروی کند. پس من، تو را به دین اسلام فرا میخوانم. مسلمان شو تا در امان باشی و در این صورت، خداوند به تو دو ثواب میدهد (ثواب ایمان خود و ایمان ملت) و اگر از این کار امتناع ورزی، گناه زیردستانت نیز بر گردن توست.[14] )قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَ لا یَتّخِذَ بَعْضُنا بَعْضًا أَرْبابًا مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ(».[15]
نامههای پیامبر(ص) به پادشاهان مصر و جاهای دیگر نیز تقریباً به همین مضمون است، اِلاّ این که در آنها استناد به آیه 64 سوره آل عمران ذکر نشده است.
چند نکته ظریف
اول: همان طور که روشن است، پیامبر در کنار تبلیغ و ارشاد مردم، به هدایت و ارشاد سران حکومتها و امپراتورهای بزرگ اقدام و برای آن برنامهریزی میکند و این دو را در کنار هم مورد توجه قرار میدهد؛ زیرا توجه به یکی و غفلت از دیگری، هرگز نمیتوانست در ترویج اسلام، ثمر بخش باشد.
دوم: از لابهلای مجموع نامههای پیامبر به پادشاهان، به خوبی استفاده میشود که بنا بر اصل «الناس علی دین ملوکهم» مردم تابع رهبران و مدیران سیاسی، اجرایی و مذهبی خویش هستند و اگر حکمرانان اصلاح شوند، مردم نیز اصلاح خواهند شد، و اگر گمراه و فاسق باشند، مردم هم گرفتار انواع و اقسام رذایل اخلاقی و اجتماعی میشوند.
از این رو، اگر رهبران جامعه خود هدایت شوند و عملکرد خدا پسندانه داشته باشند، خداوند دو پاداش به آنها خواهد داد: یکی، برای عمل خودشان و دیگری، برای عملکرد مردمی که از آنان پیروی کردند. در مقابل، اگر گمراه شوند، عذابشان دو برابر میشود؛ چون علاوه بر خود، مردم را نیز به گمراهی میکشند.
سوم: در مکتب رسول الله(ص) اولویت با امر به معروف و نهی از منکرهای سیاسی و بینالمللی است. اگر در مرحله نخست، مبارزه با منکرهای کلان در سطح جهانی انجام نگیرد و حکومتهای عدالت محور به جای حاکمیتهای استکباری جایگزین نشوند، اجرا و تحقق امر به معروف و نهی از منکر فردی با مشکل جدی مواجه خواهد شد و چندان تأثیری نخواهد داشت. به همین سبب، پیامبر در مرحله نخست به سراغ سران و پادشاهان میرود و در صدد اصلاح حاکمیتها بر میآید.
چهارم: از محتوای نامه، این اصل مسلم اسلامی نیز استفاده میشود که پیامبر(ص) اختصاص به امت اسلامی ندارد و بلکه منجی همه انسانهاست و برای هدایت و رهبری همه بشر مبعوث شده است؛ چنان که در قرآن هم آمده است : )وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ([16].[17]
آثار مثبت نامهها
در مدت کوتاهی «نامههای پیامبر» آثار مثبت و معنوی خود را به خوبی نشان داد. قیصر روم به تفکر و اندیشه روی آورد. او در زندگی پیامبر تحقیق کرد و به شدت تحت تأثیر آن حضرت قرار گرفت. نامهای به رسول خدا نوشت و مراتب ایمان و اخلاص خود را به اطلاع پیامبر رساند.[18] در ایران هم، اگر چه نخست خسرو پرویز وقتی دید پیامبر نام خودش را مقدم بر وی داشته، خشمگین شد و نامه را پاره کرد، ولی فرستادگانش به فرماندهی فردی به نام «باذان» و همراهانش وقتی به حضور پیامبر رسیدند، تحت تأثیر آن حضرت قرار گرفتند و اسلام آوردند[19] و این، سر آغاز و نقطه عطف ظهور اسلام در سرزمین ایران شد.
همین طور، مقوقس (پادشاه مصر)، نجاشی (پادشاه حبشه) و زمامداران شام، یمامه و جاهای دیگر، تمایل قلبی به اسلام و پیامبر از خود نشان دادند و زمینه را برای گرایش مردم این مناطق به دین اسلام و گسترش توحید فراهم کردند.[20] علاوه بر اینها، رسول خدا(ص) نامههای فراوان دیگری به سران عشایر، طوایف و قبایل و اشخاص سرشناس دیگر در مناطق مختلف نوشت و آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرد. آیت الله احمدی میانجی، بیش از پنجاه مورد از این نامهها را در کتاب خود جمعآوری و معرفی کرده است.[21] اغلب مخاطبان این نامهها جواب مثبت به آن حضرت دادند و متمایل به اسلام شدند و همه اینها را میتوان جزء دستاوردهای مکاتبات پیامبر در عرصههای تبلیغی ـ فرهنگی صدر اسلام به شمار آورد.
2. انتصابها و بخشنامهها
بخش مهم دیگر نامههای رسول خدا(ص) مربوط به نصب استانداران، فرمانداران و شرح وظایف آنان در برابر مردم و حکومت است که شامل بخشنامهها و احکام حکومتی گوناگون میشود و به نوبه خود، مجموعه نفیس و گرانسنگی را تشکیل میدهند.
در این نامهها، پیامبر ضمن نصب افراد سرشناس و کارآمد به منصبهای حکومتی در ردههای مختلف، دستورالعملها و توصیههایی را برای اداره امور کشوری، چگونگی برخورد با مردم، جمعآوری خمس، زکات، اقامه نماز جمعه، تهذیب نفس، رعایت حقوق اشخاص و حدود الهی بیان میدارد. حدود چهل مورد از نامهها در کتاب «مکاتیب الرسول» جمعآوری و ارائه و شرح و تفصیل داده شده است. در اینجا فقط به دو نمونه بسنده میشود.
الف) بخشنامه به استاندار و مردم یمن
پیامبر خدا(ص) وقتی معاذ بن جبل را به استانداری یمن منصوب کرد، طی نامهای خطاب به او و مردم یمن چنین نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. هذا عهد من محمد بن عبدالله رسول الله إلی معاذ بن جبل و أهل الیمن... أمرته بتقوی الله العظیم و العمل بکتابه و سنة رسوله و أن یکون لهم أباً رحیماً. یتفقد صلاح أمورهم یجزی المحسن بإحسانه و یأخذ علی ید المسیء بالمعروف.
إنی لم أبعث علیکم معاذاً ربّاً و إنما بعثته أخاً و معلّما منفذاً لأمرالله و معطیاً الذی علیه من الحق مما فعل. فعلیکم له السمع و الطاعة و النصیحة فی السر و العلانیة.
فإن تنازعتم فی شیء أو ارتبتم فیه فردّوه إلی لله و إلی کتابه عندکم. فإن اختلَفتم فردّوه إلی الله و الی الرسول إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الاخر. ذلکم خیرلکم و أحسن تأویلا...».[22]
پیامبر در این بخشنامه، وظیفه اصلی معاذ را تقوای الهی، عمل به کتاب و سنت پیامبر، مردمداری و برخورد پدرانه با مردم بیان میکند. سپس در فراز دوم نامه خطاب به مردم تأکید میفرماید که: من معاذ را به عنوان مالک و سلطان به سوی شما نفرستادم، بلکه او در عین ریاست و مسئولیت خطیر، برادر شما و در کنار شما و خدمتگزار و معلم شماست و مسئولیت دارد که آموزههای دینی و ارزشهای اسلامی را به شما و فرزندانتان تعلیم دهد.
پیامبر در ادامه این بخشنامه، احکام خمس، زکات و چگونگی تبلیغ و ارشاد مردم را به معاذ ابلاغ میکند و در نهایت با عباراتی، استاندار یمن را دوباره به تقوای الهی، صداقت در گفتار، وفای به عهد، دوری از خیانت، امانتداری، صلهرحم، نیکی به همسایه و تلاوت قرآن توصیه میفرماید.[23]
ب) بخشنامه به استاندار و مردم بحرین
رسول خدا(ص) در بخشنامه دیگری، خطاب به علاء بن حضرمی (استاندار خود در بحرین) و مردم آن سامان چنین مینویسد:
«به نام خداوند بخشنده مهربان. این نامه از محمد رسول خدا ـ که پیامبر اُمّیِ، قرشی هاشمی است و به سوی همه مردم فرستاده شده است ـ به علاء بن حضرمی و کسانی که با وی عهد میبندند و در حکومت او زندگی میکنند. ای مسلمانان! هر چه قدرت دارید، تقوا پیشه کنید. پس همانا من علاء بن حضرمی را به عنوان والی به سوی شما فرستادم و به او دستور دادم که از خدای یکتا بترسد و در میان شما با خوشرفتاری، تواضع و عدالت رفتار کند. اگر چنین کرد، شما هم از دستورهای وی پیروی کنید».[24]
از متن این نامه چند نکته اساسی استفاده میشود:
اول: پیامبر(ص) مخاطب نامه را عموم مردم بحرین قرار داده و این به نوعی، تعظیم و تکریم توده مردم و محوریت آنان در سیره و سنت پیامبر را نشان میدهد.
دوم: بعد از تأکید به تقوا و توحید، توصیه بر حسن خلق و تواضع والی میکند.به عبارت دیگر، به حسن خلق و تواضع در کنار تقوا توجه میدهد که حکایت از موازنه آنها دارد.
سوم: از ظاهر عبارت استفاده میشود که حسن خلق با مردم، ثمره و نتیجه تقوای الهی و توحید هم میتواند باشد. اگر مسئول و فرمانروایی با تقوا و موحّد نباشد، نمیتواند با مردم خوشرفتاری و تواضع کند.
در ادامه این نامه، حضرت تذکرات و توصیههای دیگری در ابعاد گوناگون حکومتی بیان میکند که از موضوع این نوشتار، خارج است.[25]
3. اِقطاعات
این اصطلاح به مجموعه زمینها، خانهها و باغهایی گفته میشود که در صدر اسلام به وسیله پیامبر تفکیک میشد و در اختیار انصار، مهاجران و بعضی اصحاب دیگر قرار میگرفت تا در آن زندگی کنند و به کار کشاورزی و سایر فعالیتهای روز مره زندگی بپردازند. برای اینکه صاحب و مالک هر کدام مشخص باشد و بعداً به فرزندان آنها منتقل شود، سند مالکیت این زمینها و خانهها نیز از جانب آن حضرت به نام اشخاص و صاحبان صادر میشد. بنابراین بخش مهم دیگری از نامههای پیامبر را همین اسناد مالکیت زمینها و خانهها تشکیل میدهند که خود، مجموعه مستقل و قابل توجهی است.
آقای احمدی میانجی این بخش از نامههای پیامبر را به چهار قسمت تقسیم کرده است:
اول: سندهایی که مورخان و راویان به نگارش آنها به وسیله پیامبر تصریح کردهاند، ولی متن آنها در کتب روایی و تاریخی نیامده است. وی حدود 25 نمونه از این گونه نامهها را نقل میکند.[26]
دوم: مواردی که اِقطاع به وسیله پیامبر انجام گرفته، ولی تصریح به نگارش سند به وسیله پیامبر نشده است. در این باره، 55 نمونه بیان شده است.[27]
سوم: سندهایی که در مورد خانهها به وسیله پیامبر صادر و به اصحاب تحویل داده شدهاند. از این نامهها 28 نمونه ذکر شده است.[28]
چهارم: اسنادی که هم تصریح به نگارش آنها شده و هم متن آنها در کتب روایی و تاریخی موجود است. مؤلف مکاتیب الرسول، 33 نمونه از آنها را آورده است.[29]
4. اسناد تأمین جانی و مالی
بخش دیگری از نامهها و سندهای پیامبر(ص)، مربوط به امان نامههایی است که در برخی موارد در جهت تأمین امنیت جانی و مالی افراد از سوی آن حضرت صادر شدهاند. به خصوص کسانی که تازه مسلمان میشدند، نیاز به تأمین مالی و جانی داشتند تا از تعرض در امان باشند. این مورد شامل وثیقهها و پیمانهایی هم هست که در پی رفع اختلافها در میان دو نفر، یا دو گروه و یا دو قبیله، منعقد میشد و موضوع آنها میتوانست جان، مال، عرض، ناموس، اراضی و حقوق اجتماعی باشد.[30]
5. موضوعات مختلف
این بخش از نوشتهها و نامههای پیامبر، شامل سند برخی خرید و فروشهای کنیز و غلام و شتر یا مربوط به چگونگی تقسیم غنایم و اموال جنگ خیبر و امثال اینهاست.[31]
6. علم پیامبر(ص)
این بخش مربوط به علم رسول الله(ص) است که طبق احادیث و روایات معتبر، آن حضرت به امام علی(ع) املا فرمود و آن امام معصوم نیز همه را با دست خط خود یادداشت کرد. این یادداشتها بعداً به امامان بعدی منتقل میشد که در بعضی از روایات از آن به عنوان «مُصحَف» نام برده شده است.
پینوشتها
[1] . علق/1.
[2] . تفسیر صافی، ج1، ص70.
[3] . ر.ک: مکاتیب الرسول، علی احمدی میانجی، ج1، ص55ـ66.
[4] . همان، ص67.
[5] . همان، ص69.
[6] . همان، ص70 و71.
[7] . همان، ص68.
[8] . در نامه به مقوقس بزرگ مصر، ر.ک: مکاتیب الرسول، ج2، ص417.
[9] . همان، ج1، ص77.
[10] . فتح/1.
[11] . مکاتیب الرسول، ج1، ص181.
[12] . ر.ک: فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، حوادث سال هفتم.
[13] . مکاتیب الرسول، ج2، ص316.
[14] . همان، ص390.
[15] . آل عمران/64.
[16] . انبیاء/107.
[17] . فروغ ابدیت، ج2، ص641.
[18] . مکاتیب الرسول، ج2، ص404.
[19] . فروغ ابدیت، ج2، ص418 و مکاتیب الرسول، ج2، ص329.
[20] . ر.ک: فروغ ابدیت، ج2، ص605و 636؛ مکاتیب الرسول، ج2، ص417ـ453.
[21] . مکاتیب الرسول، ج1، ص195ـ225.
[22] . همان، ج2، ص595.
[23] . همان، ص598.
[24] . همان، ص618.
[25] . برای آگاهی از متن کامل این نامه، ر.ک: همان، ص619و 618.
[26] . همان ، ج2، ص312 ـ324.
[27] . همان، ص325ـ348.
[28] . همان، ص350ـ355.
[29] . همان، ج3، ص433ـ520.
[30] . همان، ج1، ص224ـ262 و ج3، ص5ـ431.
[31] . همان، ج1، ص263 و ج3، ص545.