آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در طول تاریخ، حکومت‌های ستمگر برای تثبیت قدرت خود، برنامه‌هایی را به مرحله اجرا می‌گذارند؛ در این میان، «حذف رقیبان و مخالفان» در سرلوحه اقدامات آنان بوده است. حال اگر شخصیت رقیب و مخالف، از جایگاه بالا و والایی در عرصه‌های سیاست، دیانت، دانش و اقتصاد برخوردار باشد؛ در مرحله نخست به «ترور شخصیتی» او می‌پردازند تا «افکار عمومی» را برای ترور فیزیکی‌‌اش راضی و قانع کنند.
بی‌گمان «رسانه‌ها» ابزار مناسبی برای ترور معنوی و شخصیتی بوده و حاکمان ستم‌پیشه از طریق «تطمیع و تهدید» نفوذ و قدرت رسانه‌ها را به استخدام می‌گیرند تا افکار عمومی به ترور و حذف فیزیکی افراد حقیقی و حقوقی، واکنشی و اعتراضی نشان ندهند.
در این مقاله، سعی شده است به شیوه‌های تبلیغاتی و روانی بنی‌امیه در خصوص «حادثه خونین کربلا» پرداخته شود.
شورای برنامه‌ریزی یزید
از جمله عوامل تثبیت و تحکیم حکومت‌ها، پیوند اندیشمندان با حاکمان است؛ معاویه نیز در دستگاه حکومتی خود با «عالمان دنیاپرست و ساده لوح» ارتباط صمیمی برقرار کرده بود و در مواقع لزوم، از وجهه دینی و اجتماعی آنان کمال استفاده را می‌برد که در این میان، برخی از اصحاب پیامبر و بستگان آنها، جایگاه ویژه‌ای داشتند. معاویه به خوبی می‌دانست که عالمان درباری را می‌توان در پست‌های گوناگون شکار کرد و یا در آن مشاغل گماشت؛ مانند: قضاوت، تدریس، امامت جمعه و جماعت، خطابه و سخنرانی، شعر،[1] تألیف و ترجمه، تلاوت قرآن، ادّعای زهد و عرفان،[2] بیوت شخصیت‌های مشهور و محبوب.
نیروهای رسانه‌ای فوق ـ اعم از حقوق بگیر و رایگان ـ آگاهانه یا جاهلانه، توان و موقعیت دینی و اجتماعی خود را در اختیار بنی‌امیّه گذاشته بودند، که به نمونه‌هایی از کارکرد و کارنامه آنان اشاره می‌کنیم:
نخستین اصحاب و تابعانی که در حلقه حکومت بنی‌امیه به فعالیت تبلیغی و مشاوره‌ای پرداختند، عبارت بودند از:
ابوهریره، عمرو بن عاص، مغیرة بن شعبه و عروة بن زبیر.[3]
حضور این قبیل افراد، ضمن مشروعیت و مقبولیت بخشیدن به دستگاه حاکمه، پیامدهای ناگوار دیگری به همراه داشت؛ از جمله تغییر ارزش‌های اسلامی و وارونه ساختن حقایق.
معاویه یکی از غلامان مسیحی‌اش به نام «سِرْجون بن منصور» را به عنوان مشاور و نیز معلّم خصوصی پسرش برگزیده بود؛ لذا سرجون رومی در طول زندگی‌اش با ارائه نظرات خود، یزید را از آموزه‌های اسلامی دور کرده و برای انجام مفاسد یاری می‌نمود. از جمله اقدامات سرجون مسیحی، پیشنهاد انتصاب «عبیدالله بن زیاد» به حکمرانی کوفه و عراق بود.[4]
معاویه در زیر چتر حمایتی و دفاعی «دانشمندان وابسته» توانست فرقه انحرافی «مُرجِئه» را تأسیس و تقویت کند و اندیشه «جبرگرایی» را به افکار مسلمانان ـ به ویژه اهل شام ـ تزریق نماید تا رفتار ناپسند بنی‌امیّه با این دیدگاه، توجیه‌پذیر باشد.[5]
معاویه جهت فراخوانی مردم شام برای شرکت در جنگ «صفّین» با عمرو بن عاص رایزنی کرد؛ وی پیشنهاد داد که: چهره‌ای مانند «شرحبیل بن سمط» را که مورد احترام تمام قبایل شام است، جذب کن و اعلام کن عثمان (خلیفه سوم) توسط علی(ع) و یارانش کشته شده است؛ در آن صورت، مردم شام پشت‌سر تو قرار گرفته و در جنگ صفّین شرکت می‌کنند...
شرحبیل در یک صحنه‌سازی و نمایش ساختگی ، فریب خورد و سپس به انگیزه «خون خواهی» سفرهای تبلیغی‌اش را آغاز کرد و در شهرها و روستاها خطاب به مردم می‌گفت:
«علی بن ابی‌طالب، عثمان را کشته است؛ پس خون‌خواهی او بر مسلمانان واجب است...»[6].
یکی از طرفداران معاویه به نام «عمر بن ثابت» کارش این بود که به روستاهای شام می‌رفت و در هر روستایی، اهالی را اطراف خود جمع می کرد و می‌گفت:
«ای مردم! علی بن ابی‌طالب ـ نعوذبالله ـ مردی منافق بود که شب «عَقَبه» می‌خواست مرکب پیامبر(ص) را رم‌کرده و ایشان را بکشد؛ پس او را لعن کنید».[7]
سازمان اطلاعاتی بنی‌امیه
معاویه برای آگاهی از رخدادها، توطئه‌ها و غیره، سازمانی به نام «العین» تأسیس کرد و ریاست آن را به عهده «ثابت بن ارطاة»[8] نهاد. این سازمان کسب خبر و اطلاعات در تمام شهرهای مهم، شعبه داشت و مأموران آن مراقب رفتار و گفتار مردم بودند. یزید در دوره حکومتش «سلیم بن اعشا» را به سرپرستی العَیون گماشت.
سلیم به جهت اهمیت سیاسی بین‌النهرین، مأموران خود را در شهرهای کوفه و بصره به جاسوسی و خبرچینی فرستاده بود تا آنان در میان مردم دیده‌ها و شنیده‌های خود را به سلیم گزارش دهند.[9]
آنتن‌های برون مرزی
هنگامی که امام حسین(ع) به مکه رسید، مورد استقبال مردم و زائران قرار گرفت؛ آن حضرت هم ضمن برگزاری نماز جماعت، در دیدارهای عمومی و خصوصی به ناهنجاری‌ها و مشکلات حکومت و مردم اشاره می‌کرد. یزید که به تازگی بر تخت خلافت نشسته بود، بعد از آگاهی از حضور و سکونت امام حسین(ع) در شهر مقدس مکه، نامه‌ای به عبدالله بن عباس نوشت. یزید در این نامه، ضمن بیان عدم بیعت امام حسین(ع) و عبدالله بن زبیر با وی و نامه نگاری‌های کوفیان به حضرت، از ابن عباس خواست که به عنوان «شخصیت ممتاز و قابل احترام» در میان بنی‌هاشم و مسلمانان، برای پیش‌گیری از بحران و فتنه اجتماعی، نزد امام حسین(ع) برود و حضرت را به «سازش» و «صلحی مطمئن» دعوت کند...
آری دشمنان برای رسیدن به اهداف پنهان و آشکار خود، از ظرفیت و توانایی‌های «برجستگان و نخبگان» نیز می‌خواهند استفاده کنند. البته فردی چون ابن عباس، در راستای «انتقال پیام» مواظب است که «ادبیات گفتمانی» دشمن، او را فریب ندهد و مجذوب و مرعوب نسازد.[10]
استخدام شخصیت‌ها
در ماجرای قیام امام حسین(ع) برخی از اصحاب و علمای خائن نیز شریک جرم می‌باشند؛ زیرا درباری بودن آنان، باعث هموار شدن جنگ روانی و نظامی یزید، شد.
به عبارت دیگر: گفتار، نوشتار، رفتار و حتّی سکوت این چهره‌های ظاهر الصّلاح، دلایل و مستنداتی برای کارگزاران بنی‌امیه فراهم کرد تا جنایات سنگین خود را «توجیه» کرده و افکار عمومی را به سکوت و رضایت وادارند.
نقش «شُرَیح بن حارث کِندی» در موضوع عاشورا، چشمگیرتر است؛ چرا که وی از دوره خلافت عمر بن خطّاب ، بر کرسی «قضاوت» تکیه کرده[11] و زبان و قلم او «حکم شرعی» را در اذهان جامعه القا می‌کند. حال، به دو اشتباه مهم شریح می‌پردازیم:
الف) هنگامی که هانی بن عروه دستگیر شد و تحت شکنجه قرار گرفت، هواداران هانی کاخ فرمانداری را محاصره کردند و با دادن شعار، خواستار آزادی هانی شدند.... ابن زیاد که از افشا شدن خبر شکنجه و قصد شهادت هانی بیمناک شده بود و می دانست که با نیروی نظامی اندک نمی‌توان جلوی خشم خروشان هزاران نفر را گرفت، دست به دامن شریح برد و از او خواست با گفتار نافذ خود، گفتگو و حادثه قصر را به نفع ابن زیاد تغییر بدهد.
شریح قاضی هم در جمع هواداران خشمگین هانی، چنین گزارش داد:
«ای مردم! ابن زیاد و هانی در حال مذاکره و گفتگو هستند و هانی زنده است...»
متأسفانه مردم در اثر شنیدن این خبر، آن هم از سوی رسانه‌ای که مدّعی صداقت، عدالت و امانت است (دستگاه قضاوت)، آرام آرام از محاصره کاخ دست برداشته و مسیر آینده تاریخ را به تلخی و جنایت کشاندند.[12]
ب) بر اساس قول مشهور، ابن زیاد برای جمع کردن نیرو و فرستادن آن به کربلا از قدرت «فتوای قاضی» کوفه، بهره‌گیری کرد.
حال، صدور این فتوا ـ چه از ناحیه شریح باشد[13] و چه به وی انتساب شده باشد ـ اثر روانی‌اش ولو به عنوان بهانه و توجیه جنایت، در افکار عمومی و سیاست بنی‌امیه کارساز است. حکم شرعی که در شهر کوفه خوانده شد و حکومت روی آن مانور داد، چنین بود:
«چون حسین بن علی بر خلیفه وقت (یزید) خروج و شورش کرده است، دفع او بر مسلمانان واجب است».[14]
از این رو، در کربلا و دوره اسارت بازماندگان عاشورا، یکی از مهم‌ترین شعارها و تیترهای گفتاری و نوشتاری یزیدیان، این مطالب بود:
ـ اینها (امام حسین(ع) و یارانش)، خارجی هستند.
ـ اینها (اسیران)، خارجی هستند.
ـ هذه زینب اُخت الخارجی؛ نام این زن، زینب است خواهر همان شورشگر.
ـ این، سر خارجی است.[15]
آری یزیدیان به واسطه زبان و قلم خائنان عناوینی چون: خلیفه پیامبر، خلیفه مسلمانان، اولوالأمر و امیرمؤمنان را برای خود تثبیت کردند و مخالفان را نیز با مارک «خارجی»[16] مورد سنگین‌ترین هجمه‌های تبلیغی قرار دادند.
امواج شایعه
روزی ابن زیاد همراه نیروهای نظامی‌اش وارد مسجد جامع کوفه شد و بالای منبر رفت و مردم را از نافرمانی یزید ترساند... ناگهان همهمه‌ای شد؛ پرسید: چه خبر است؟ گفتند: ای امیر! هم اکنون مسلم بن عقیل با گروه کثیری از یارانش به جانب کاخ فرمانداری می‌آیند. ابن زیاد سراسیمه از منبر پایین آمده و داخل قصر شد و دستور داد که درب را ببندند. مسلم بن عقیل با بیش از هجده هزار نیرو، کاخ را محاصره کرده بود و تعداد اندک سربازان ابن زیاد هیچ گونه توانایی مقابله نظامی با انقلابیون نداشتند. ابن زیاد که از روحیه کوفیان آگاهی کامل داشت، «عملیات روانی و جنگ رسانه‌ای» را بهترین راهکار نجات خود دانست؛ لذا عوامل تبلیغی‌اش را سازماندهی کرد تا با ارسال «اخبار و آمار دروغین» دل‌های انقلابیون را دچار ترس و شک کنند. یکی از کارگزاران (کُثَیر بن شهاب) از بام و دیوار قصر با آوازی بلند گفت:
ای مردم، ای پیروان حسین! بر جان و خانواده خود بترسید و بر آنها رحم کنید؛ چرا که لشکریان یزید در حال رسیدن به کوفه هستند. در ضمن، ابن زیاد با خداوند پیمان بسته که اگر شما امروز تا شب قصد پیکار داشته باشید و به خانه‌هایتان برنگردید، حقوق‌تان از بیت‌المال را قطع کند، مردان شما را از شهر بیرون کرده و به دمشق بفرستد و حتی بی‌گناهان را به جرم گناهکاران دستگیر نموده و مجازات می‌کند...[17]
برخی از هم‌پیمانان عبیدالله بن زیاد هم در میان صفوف مردم رخنه کرده و با انواع وعده و وعیدها، شعله‌های قیام را به سردی و خاموشی تبدیل کردند؛ به گونه‌ای که در کوتاه مدّت، آمار یاران مسلم(ع) سیر نزولی را آغاز نمود و ورق برگشت. ...[18]
شهید پیام رسانی
بعد از رسیدن نامه مسلم بن عقیل به دست امام حسین(ع) و نیز آگاهی حضرت از توطئه ترور وی در ایّام برگزاری مناسک حج، امام(ع) یاران خود را برای حرکت به سوی کوفه فراخواند. آن حضرت پیشاپیش خطاب به بزرگان و اهالی کوفه، نامه‌ای نوشت و ضمن یادآوری دعوت‌های کتبی و شفاهی آنان، بشارت داد که به خواست الهی عازم عراق است و می‌طلبد که به بیعت و پیمان خود وفادار بمانند.
امام(ع) پیک مؤمن، دلاور و زیرکی به نام «قیس بن مُسَهّر» را برگزید تا شتابان مسیر را بپیماید و نامه را به بزرگان کوفه تحویل دهد.
ابن زیاد برای آگاهی از نوع ارتباط و مکاتبات شیعیان با امام حسین(ع) افرادی را در مسیر‌های منتهی به شهر کوفه گماشته بود و آنان، مسافران و رهگذران را تحت کنترل و بازرسی قرار می‌دادند. زمانی که قیس به نزدیکی کوفه رسید با مشاهده مأموران حکومتی، نامه محرمانه حضرت را پاره پاره کرد (جویده و خورد). بعد از دستگیری قیس و فرستادن او به دارالأماره، قیس با وجود تهدید‌ها و تطمیع‌ها حاضر نشد محتوای نامه و اسامی رهبران شیعه در کوفه را برای ابن زیاد بازگو و افشا کند. حکمران عراق تنها راه نجات و آزادی قیس را چنین تعیین کرد:
«در حضور مردم، دروغگو پسر دروغگو (حسین بن علی) را لعن کن...».
قیس بن مسهّر که خود را پیام‌رسان امام(ع) می‌دانست، در حالی که سربازان در کنارش و شیعیان کوفه هم در مقابلش جمع شده بودند، پس از درود فرستادن بر پیامبر و اهل بیتش و لعن و نفرین بر ابن زیاد و بنی‌امیه، با صدای بلند گفت:
«ای مردم! هم اکنون امام حسین(ع) به سوی کوفه در حرکت است...».
ابن زیاد از این که نتوانسته بود کلام دیکته شده خود را از حنجره «پیک حسینی» به افکار عمومی تلقین کند، خشمگین شده و دستور داد با کشتن قیس، برای همیشه «پیام حق» را به خاموشی کشاند.[19]
فراخوان نیرو و جارچیان یزید
یکی از سربازان حر ـ بدون اطلاع او ـ به کوفه آمد و موضوع محاصره کاروان حسینی در دشت کربلا را برای یزید بازگو کرد. به دستور ابن زیاد، در شهرهای کوفه و بصره «جارچیان» این پیام حکومتی را به آگاهی عموم رساندند:
«هر کس که سر حسین بن علی را بیاورد، حکومت ری را به مدّت ده سال به او واگذار می‌کنیم».
... طولی نکشید که عمر بن سعد ـ بر خلاف هشدارهای بستگان و دوستانش ـ این مأموریت را پذیرفت و ابن زیاد هم ضمن نگارش «حکم قتل امام حسین(ع) و حکومت ری برای ابن سعد» فرماندهی کلّ نیروهای اعزامی به کربلا را به عهده وی نهاد.[20]
تیتر مشترک در رسانه‌های یزیدی
بعد از ماجرای قتل خلیفه سوم (عثمان بن عفّان) توسط اصحاب پیامبر(ص) و مسلمانان، معاویه که از عشیره و کارگزاران عثمان بود، از اوامر حکومتی خلیفه جدید (امام علی(ع)) سرپیچی کرد و برای رسیدن به آرزو‌هایش به بهانه «خون‌خواهی عثمان» در زیر پرچم خون‌خواهی و کنار «پیراهن خونین عثمان» به سوگواری و تحریک عواطف مردم شام و غیره پرداخت.[21]
یزیدیان نیز با همین شعار وارد صحنه شدند و قبل و بعد از حادثه عاشورا، با محوریت «خون عثمان» به زندگی ننگین خود ادامه دادند که در اینجا به نمونه‌هایی بسنده می‌کنیم:
1. بر اساس نقل «تذکرة الشهداء» یزید به والی مدینه نوشت:
«معاویه، مرا وصیت کرده که از اولاد ابوتراب برحذر باش و خون آن شهید مظلوم (عثمان) را از آنها طلب کن؛ چه خدا انتقام خواهد کشید از اینها به واسطه اولاد ابوسفیان که انصار حق و طالبان عدل‌اند».[22]
2. ابن زیاد در نامه‌ای که برای ابن سعد فرستاده بود، ضمن تأکید به محاصره شریعه فرات، گفته بود در مقابل امام حسین(ع) و یارانش این گونه بهانه آورند:
«بنی هاشم، آب را از عثمان بازداشته بودند».[23]
3. امام حسین(ع) برای رفع بحران و قطع آب اقداماتی انجام داده، از جمله حفر چاهی در پشت خیمه‌ها، وقتی این قضیه توسط خبرچینان به ابن زیاد رسید، او به عمر بن سعد نامه‌ای نوشت و برای محرومیت امام و یارانش از آب، به این مسئله سفارش کرد:
«... وافعل بهم کما فعلوا بالزکی عثمان؛ ... با یاران حسین چنان کن که آنها بر عثمان پاکیزه رفتار کردند».[24]
4. شایان توجه است که شخصیتی چون «زُهَیر بن قین بجلی» بر اثر همین تبلیغات دروغین و در حمایت از خلیفه سوم، سالیان سال نسبت به امام علی(ع) دیدگاه منفی داشت؛ اما سرانجام امام حسین(ع) او را در مسیر کوفه، به نزد خود دعوت کرد و در آن جلسه و نشست رو در رو، حقایق تاریخی را به آگاهی زهیر رساند؛ به گونه‌ای که یکباره محبّت اهل بیت پیامبر(ص) را پذیرفت و نامش در قاموس «شهیدان عاشورایی» ثبت و ماندگار گردید.[25]
وجدان رسانه‌ای
عمر بن سعد در راستای جلوگیری از جنگ، دست به اقداماتی زد. وی برای گشودن باب «مذاکره»، جویای «نامه رسان» و «سخنگویی» شد، اما هیچ یک از نیروهایش این مسئولیت را نپذیرفتند؛ چرا که همه آنان پیشتر برای آمدن امام حسین(ع) دعوت‌نامه نوشته بودند و از روبروشدن با نوه پیامبر(ص) شرمنده می‌شدند. سرانجام شرورترین آنها (کُثَیر بن عبدالله شعبی) حاضر شد به عنوان «پیک» این مأموریت را انجام دهد.
از آنجا که کثیر، همزمان در فکر ترور حضرت بود و اصرار داشت مسلحانه خدمت امام(ع) برسد و پیغام را برساند، یاران حضرت از ورود کثیر جلوگیری کردند...
دومین پیک (خُزَیمه)[26] عهده‌دار این مسئولیت شد و با کمال ادب و احترام، اجازه ملاقات خواست؛ امام(ع) نیز صمیمانه او را به حضور پذیرفت. در این جلسه، این سخنان بین او و امام مطرح شد:
ـ برای چه به اینجا (عراق) آمده‌اید؟
ـ مردم نامه‌هایی برایم نوشته‌اند و مرا به کوفه دعوت کرده‌اند.
(حضرت، انبوهی از دعوت‌نامه‌های کوفیان را به وی نشان داد).
ـ خدا لعنت کند این جماعت را که به سوی تو این نامه‌ها را نوشتند و تو را به اینجا آوردند و اکنون از خواصّ لشکر ابن زیاد شده‌اند!
ـ اکنون ] که نامه‌ها را دیدی و حقیقت را دانستی[ به سوی عمر بن سعد برو و پاسخ پیغامش را بگو.
ـ ای مولای من! کیست که بهشت را واگذارد و به سوی جهنّم رود؟
عمر بن سعد بعد از ناامیدی از برگشت خزیمه، قاصد دیگری (قرّة بن قیس حنظلی) را نزد امام(ع) فرستاد... زمانی که قرّه می‌خواست به جانب ابن سعد برگردد، حبیب بن مظاهر به وی گفت:
«أنصر هذا الرّجل الّذی بآبائه ایّدک الله بالکرامة و إیّانا معک؛ یاری کن این مردی (امام حسین(ع)) را که به واسطه پدرانش، خداوند به تو و ما کرامت عطا می‌کند».
پیک گفت: نخست باید بروم و جواب پیغام را برسانم آنگاه در این رابطه، فکر کرده و آنچه صواب باشد، برخواهم گزید...[27]
همان‌گونه که می‌بینیم، پیام رسانان و مصاحبه کنندگان جبهه باطل، دارای عقاید و رفتار مختلفی بودند:
الف) پیکی به بهانه «پرسش و پاسخ» و «اطلاع‌رسانی» انگیزه شومی (ترور) را می‌خواهد اجرا کند.
ب) قاصدی که با رعایت آداب مذاکره، وقتی «حقیقت» برایش آشکار می‌شود، قانع شده و آشکارا طرفدار حق می‌گردد.
ج) نامه‌رسانی که هدف اصلی‌اش «انتقال پیام» است و برای نتیجه‌گیری و تصمیم نهایی، شرایط و جوانب مسئله را فعلاً نمی‌تواند یا نمی‌خواهد بسنجد.
آری زیبنده است گزارشگر در مقابل حقیقت، پندپذیر باشد و فقط به جنبه «پوشش خبری» و مخابره آن، بسنده نکند.
ارسال پارازیت
در «قیام حسینی» نیز سعی دشمنان بر این بود که پیام و آوای حق از حنجره صداقت، به گوش غافلان نرسد. در اینجا نمونه‌ای از شگردهای سانسور و بایکوت خبری یزیدیان را یادآور می‌شویم.
امام حسین(ع) از همان روز دوم محرّم تا دقایقی قبل از شهادتش، بارها برای ارشاد کوفیان و اتمام حجّت به دشمنان، با صدایی بلند و رسا حقّانیت خود و ستم‌های بنی‌امیه را بازگو و افشا کرد و پیامدهای همکاری با یزید را بیان نمود. سران دشمن هم برای جلوگیری از افشاگری امام حسین(ع) به تکاپو افتاده و با گفتن سخنان نامربوط و کشیدن فریاد و هیاهو (پارازیت) گفتار مستدل و دلنشین حضرت را قطع می‌کردند. امام(ع) در همین خصوص، به جنجال آفرینان و انحصارگران می‌فرماید:
«ویلکم ما علیکم أن تنصتوا الیّ فتسمعوا قولی...؛ وای بر شما! چه زیانی برای شما است اگر سکوت را رعایت کنید و سخنم را بشنوید؟...».[28]
تلقین و سحر افکار و دل‌ها
گر چه بسیاری از نیروهای عمر بن سعد، اهل کوفه بوده و نسبت به شخصیت حقیقی و حقوقی امام حسین(ع) شناخت قبلی داشته و حتّی جزو دعوت کنندگان حضرت به کوفه بودند؛ امّا به دلیل حجم سنگین تبلیغات ابن زیاد و تهدید‌های قولی و عملی دیکتاتور عراق، گویا قلب و ذهن خود را برای یک شست و شو و تلقین مسموم در اختیار فرماندهان بی‌رحم و بعضاً ظاهر الصلاح، واگذار کرده بودند.
امام سجاد(ع) در یادکرد واقعه غم انگیز عاشورا می‌فرماید:
«... یَزعُموُنَ أنَّهُم مِن هذِهِ الأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إلیَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ؛ ... سربازان دشمن که می‌پنداشتند جزو امّت اسلامی هستند، همگی با ریختن خون امام حسین(ع) می‌خواستند به درگاه الهی تقرّب بجویند».[29]
ابن سعد پس از رسیدن نامه والی عراق، مبنی بر لزوم جنگ با سپاهیان امام حسین(ع) در یک اقدام فریبکارانه، خطاب به سربازانش گفت:
«ای لشکر خدا! سوار شوید؛ بهشت برای شما ]بشارت و گوارا[ باد».[30]
رسانه‌های دشمن پس از واقعه عاشورا
زمانی که خبر آمدن اسیران به ابن زیاد رسید، وی دستور داد «جارچیان» در سطح شهر کوفه این مطالب را به آگاهی مردم برسانند:
ـ مردم، شهر را آذین ببندند و به شکرانه پیروزی یزید با پوشیدن لباس نو و آرایش نمودن، مراسم جشن پیروزی را برگزار کنند.
ـ افرادی که به استقبال اسیران و خارجیان می‌روند، نباید سلاح همراه خود ببرند.
هم زمان با ورود اسیران و سرهای شهیدان، صدای بوق‌ها و طبل‌ها در شهر نواخته شد؛ در حالی که بازار کوفه تعطیل و مغازه‌ها بسته شده بود و مأموران ضدّ شورش در نقاط مختلف شهر به نگهبانی می‌پرداختند.
سپس جارچیان در کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌گفتند:
ـ امروز ابن زیاد به عموم مردم اجازه داده است تا جهت گفتن تبریک، به کاخ او بروند.[31]
شیخ صدوق در این باره می‌نویسد:
«بَعَثَ البَشائِرَ إلیَ النَّواحی بِقَتلِ الحُسَینِ(ع)؛ ابن زیاد نامه‌ها و افرادی را به اطراف کوفه گسیل داشت تا خبر کشته شدن امام حسین(ع) را ]به کارگزاران و مردم[ بشارت دهند».[32]
تهمت به خدا
سیاست مداران بنی امیه برای پیش‌گیری از هر نوع «واکنش مردمی» و بی‌تأثیرکردن «افشاگری بازماندگان عاشورا»، اقدامات گوناگون و حساب شده‌ای را در پیش گرفتند که می‌توان مهم‌ترین آنها را، «جبرگرایی» و «انتساب جنایات به خداوند متعال» بر شمرد. حال، به برخی از گفتار و نوشتار جبرگرایانه اشاره می‌کنیم:
1. ابن زیاد در مسجد بزرگ کوفه، خطاب به مردم گفت:
الحمدلله الذّی أظهر الحقّ و أهله و نصر أمیرالمؤمنین و أشیاعه و قتل الکذّاب بن الکذّاب...؛ ستایش مخصوص خداوندی است که حقیقت و پیروانش را پیروز کرد و امیرمؤمنان (یزید) و یارانش را یاری نمود و دروغگو فرزند دروغگو (حسین بن علی(ع)) را کشت.[33]
2. ابن زیاد در مقابل حضرت زینب(س) نیز گفت:
الحمدلله الّذی فضحکم و قتلکم و أکذب أحدوثتکم...؛ شکر و سپاس از آنِ خدایی است که شما را رسوا کرد و ]عزیزان[ شما را کشت و سخنان و ادّعای‌تان را دروغ انگاشت..[34]
یا زینب أرایتِ صنع الله فی أخیک...؛ ای زینب! آیا دیدی خداوند با برادرت چه کرد؟...[35]
3. ابن زیاد فردی را نزد امّ کلثوم دختر امام حسین(ع) فرستاد تا به وی بگوید:
الحمدلله الذّی قتل رجالکم فکیف ترون ما فعل بکم؛ ستایش و شکر برای خداوند است، همو که مردان شما را کشت. حال، آنچه را که خدا نسبت به شما انجام داد، چگونه می‌بینید و می‌پندارید؟[36]
4. ابن زیاد بعد از مشاهده و دانستن نام امام سجّاد(ع) با شگفتی پرسید:
مگر خداوند، علی بن حسین را نکشته است؟! چگونه است که خداوند، تو را نکشته و اکنون تو را زنده می‌بینم؟!
وقتی ابن زیاد پاسخ حضرت را شنید، همان باور غلط را در میان مردم دگر باره تلقین کرد:
بلکه برادرت (علی اکبر) را خداوند کشت نه ما.[37]
همصدایی با رسانه‌های یزیدی
ابن زیاد برای فرستادن اسیران و سرهای شهیدان به دمشق، مسیرهایی را مشخص کرد و به نیروهای خود دستوراتی داد تا پیش از رسیدن به هر منزلگاهی، چه اقداماتی انجام پذیرد و در صورت مواجهه با واکنش‌های مردمی، چه سیاست و راهکارهای تبلیغی و نظامی را در پیش بگیرند.
میان کوفه تا شام، چهارده منزل وجود داشت؛[38] ولی نوع برخورد و عکس‌العمل اهالی آنها متفاوت بود، که به آن اشاره می‌شود:
1. فرماندهان (فرمانده) نیروهای اعزامی ابن زیاد، پیشاپیش به سوی والیان هر شهر و منطقه‌ای «پیکی» می‌فرستادند تا برای عموم مردم این پیام مخابره و ابلاغ شود:
«سربازان خلیفه، «سر خارجی» را می‌آورند».
2. مردم و حاکمان برخی از سرزمین‌ها، شهر خود را زینت کرده و در حالی که پرچم‌هایی را به دست گرفته و بر طبل‌ها می‌کوبیدند، به شکرانه پیروزی یزید در مسیر استقبال از سربازان به «قربانی» می‌پرداختند و در نکوهش اسیران، سخنانی می‌گفتند و در طول اقامت سربازان ضمن پذیرایی از آنان، به جشن و پایکوبی مشغول می‌شدند. جاهلان و فاسقان این مناطق نیز با اشاره به سر مبارک امام حسین(ع) و شهیدان، به همدیگر می‌گفتند:
«این، سر همان شورشگری است که بر ضدّ خلیفه (یزید بن معاویه) دست به قیام زده است».
3. فرمانداران و اهالی برخی از سرزمین‌ها ـ به سبب آشنایی قبلی یا بعدی خود، نسبت به حقانیت اهل بیت(ع) ـ با کمال شجاعت و تعهّد، دروازه‌های شهرشان را می‌بستند و گاهی نیز به سوی سربازان یورش می‌بردند. شیعیان این مناطق ضمن فرستادن لعن و نفرین به یزیدیان، در مظلومیت عترت پیامبر(ص) می‌گریستند و با گفتار و رفتار نیک خود، دل‌های داغدار اسیران را تسلاّ و خشنود می‌نمودند.[39]
عذر تراشی پس از حادثه عاشورا
دستگاه تبلیغی و سخن پراکنی یزید، برای در امان ماندن از هجوم انتقادات و اعتراضات مردمی، به تکاپو افتاده و در محافل و مجالس گوناگون نیروهای رسانه‌ای را فرستاده تا هر یک به شیوه و شگردی «جنایات یزید» را توجیه و تفسیر کنند. در اینجا به برخی از عناوین و تیترهای عملیات روانی بنی‌امیه، اشاره می‌کنیم:
ـ قتل حسین و یارانش، قضا و قدر الهی بود.[40]
ـ عبیدالله بن زیاد، دستور شهادت آنان را صادر کرده است، پس بر او لعنت باد.[41]
ـ فرماندهان اعزامی به کربلا (ابن سعد، شمر، ابن اشعث و خولی) مقصر هستند.[42]
ـ ما حاضر هستیم دیه و خون‌بهای آنها را بپردازیم.[43]
ـ آنها چون بر خلیفه اسلام، اولوالأمر و امیرمؤمنان یزید خروج و شورش کرده‌اند، بر اساس فتاوای امثال شریح قاضی، کشته شده‌اند.[44]
ـ یزید طبق اجتهاد و برداشت فقهی و حکومتی‌اش، حکم قتل آنان را داده است.[45]
ـ یزید از وقوع این حادثه، پشیمان شده و توبه کرده است.[46]
عاشورا در فرهنگ یزیدی[47]
دستگاه حاکمه اموی و مروانی ـ بعد از عاشورای 61 قمری ـ برای زنده نگهداشتن پیروزی خود، شیوه‌های معنوی و عبادی را در پیش گرفتند. آنان چون می‌دانستند واژه «عاشورا» یادآور جنایات یزید و مظلومیت اهل بیت(ع) است؛ لذا دست به کار شده و عاشورا را در تقویم «عبادی» گنجانیدند تا ضمن برگزاری مراسم جشن پیروزی، افکار عمومی را نیز با خود همراه کنند و به امّت اسلامی تلقین کنند که:
ـ یکی از اعیاد اسلامی، عاشورا است.
ـ عید عاشورا، برکت آفرین است.
ـ روزه در عاشورا، مستحب است.
حال، چه در فرهنگ عبادی یهود و مسیحیت، «روزه عاشورا» قداست داشته باشد و چه در صدر اسلام گرفتن این روزه، مباح یا مستحب باشد یا نباشد؛ حکمرانان دمشق با بهره‌گیری از احادیث واقعی یا ساختگی، مصمم شدند پیام‌های حماسی و انقلابی عاشورا را با برگزاری جشن (تبریک گفتن) و روزه گرفتن، از یادها ببرند!
در این ماجرا، رسانه‌های یزیدی (سخنرانان، راویان، شاعران و غیره) به تکاپو و تلاش پرداختند؛ امامان معصوم(ع)[48] و شیعیان نیز برای خنثی کردن نقشه‌های دشمنان و زنده نگهداشتن «عاشورای حسینی»، با گفتار، نوشتار و رفتار خود مفاهیم متعالی و انقلابی‌ای مانند «عزاداری» و «زیارت» را در میان امّت اسلامی گسترش دادند.
امام باقر(ع) برای زدودن «بدعت یزیدیان» آموزه‌هایی دارد که یکی از مهم ترین آنها، خواندن «زیارت عاشورا» است. در این زیارت‌نامه و دعا، به انگیزه اصلی بدعت‌گزاران چنین اشاره شده است:
«اَللهمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ به بنوامَیَةَ وَ ابْنُ اکِلة الأَکبادِ ...وَ هَذا یَوْمٌ فَرِحَتْ به الُ زِیادٍ وَ الُ مَروانَ بِقَتلِِهِمُ اَلحُسَین صَلواتُ اللهِ عَلیهِ؛ خدایا! همانا عاشورا، روزی است که خاندان امیّه به آن تبرّک می‌جستند... و این روز، روزی است که دودمان زیاد و مروان به مناسبت شهادت امام حسین(ع) ـ که درود الهی بر او باد ـ شادمانی می‌کنند. (و در جشن پیروزی خود، به یکدیگر تبریک می‌گویند)».
پی‌نوشت‌ها
1 . شام سرزمین خاطره‌ها، مهدی پیشوائی، ص190 و 191، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، تهران، چ1، 1369ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، دکتر صادق آئینه‌وند، ص101، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران، چ1، 1367ش.
2 . صلح امام حسن(ع)، شیخ راضی آل یاسین، ترجمه: سیّد علی خامنه‌ای، ص436،437،442 و 443، آسیا، تهران، چ1، 1354ش؛ تبیین جامعه شناختی واقعه کربلا، شمس الله مریجی، ص211 و 212، مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی(ره)، قم، چ2، 1382ش.
3 . حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص22، صدرا، تهران ـ قم، چ8، 1367ش؛ قیام‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100.
4 . حماسه حسینی، ج3، ص373 ـ 375؛ مدرسه عشق، مجید حیدری، ص401، زائر، قم، چ1، 1382ش؛ فرهنگ عاشورا، جواد محدثی، ص241، معروف، قم، چ5، 1380ش.
5 . مدرسه عشق، ص340 و 341؛ قیام‌‌های شیعه در تاریخ اسلام، ص100 و 101.
6 . سیاست تبلیغاتی معاویه در مقابله با حضرت علی(ع)، علی‌رضا عسگری، ص 228 ـ 230، 234 و 235، سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، چ1، 1373ش.
7 . همان، ص241 و 242.
8 . ثابت، برادر «بُسر بن ارطاة» جنایتکار معروف است.
9 . امام حسین(ع) و ایران، کورت فریشلر، ترجمه: ذبیح الله منصوری، ص476 و 477، جاویدان، تهران، چ2، 1355ش.
10 . زندگانی امام حسین(ع)، سیّد هاشم رسولی محلاتی، ص222 و 223، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران ـ قم، چ3، 1375ش؛ معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین(ع)، ج1، ص245 ـ 248، مکتبة العلوم العامّه، بحرین (منامه)، 1380ق.
11 . پیرامون حماسه عاشورا، سید محمد شفیعی، ص203 و 204، سازمان تبلیغات اسلامی، چ1، 1373ش.
12 . الفتوح، ابن اعثم کوفی، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، ص855 و 856، انتشارت و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، چ1، 1372ش.
13 . آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی(ره) می‌گوید که ابن زیاد، شریح را با تطمیع به صدور فتوا (کشتن امام حسین(ع)) واداشت. پیرامون حماسه عاشورا، ص203 و 204.
14 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص268 ـ 266؛ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی، ج3، ص1317 و 1318، اسماعیلیان، قم، چ1، 1369ش؛ فرهنگ عاشورا، ص266 ـ 268.
15 . ر.ک: تذکرة الشهداء، ملاّ حبیب الله شریف کاشانی، ص397، 398، 407 و 408، چ1، 1389ق؛ منابع دیگر.
16 . فرهنگ عاشورا، ص169و170. واژه خارجی (شورشی؛ شورشگر) در عرف مردم شام، به معنی «کافر» بود؛ زیرا آنها یزید را به عنوان «خلیفه پیامبر» و «اولوالأمر» پذیرفته بودند. لذا کسانی را که بر حاکم اسلامی شورش کنند، کافر و غیر مسلمان می‌پنداشتند.
17 . الفتوح، ص856 و857.
18 . همان؛ مسلم بن عقیل(ع) پیشتاز شهیدان کربلا، محمد محمدی اشتهاری، ص81 ـ 90، نشر مطهر، تهران، چ1، 1374ش.
19 . الفتوح، ص880 ـ 882؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، ترجمه: علی مؤیدی، ص382، 383، 407 و 421 ـ 423، نشر معروف ـ مشرقین، قم، چ6، 1381ش.
20 . تذکرة الشهداء، ص96، به نقل از «نور العین» شیخ ابواسحاق اسفراینی.
21 . ر.ک: حماسه حسینی، ج3، ص16، 17، 22ـ24 و 116 ـ 118.
22 . تذکرة الشهدا، ص59.
23 . همان، ص109.
24 . همان، ص108؛ الفتوح، ص892 و 893.
25 . ر.ک: زندگانی امام حسین(ع)، ص350 ـ 352 و 435 ـ 438. ابصار العین، شیخ محمد بن طاهر سماوی، تحقیق: شیخ محمد جعفر طبسی، ص161 ـ 169، مرکز الدراسات الاسلامیة لحرس الثورة، چ1، 1419ق.
26 . فردی از قبیله «خزیمه» (فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص426).
27 . تذکرة الشهداء، ص101 ـ 104؛ الفتوح، ص 888 و 889؛ ابصار العین، ص103.
28 . فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص467، 472، 473 و 476؛ سیره امام حسین(ع)، محسن غفاری، ص201 و 204، پیام آزادی، تهران، چ1، 1374ش.
29 . حماسه حسینی، ج1، ص360؛ فرهنگ عاشورا، ص420 و421، به نقل از بحارالانوار، ج22، ص274.
30 . تذکرة الشهداء، ص109 و 110.
31 . همان، ص 388 ـ 392 و 396.
32 . همان، ص400 و 403.
33 . همان، ص400؛ حماسه حسینی، ج1، ص361؛ امام حسین(ع) و ایران، ص482.
34 . حماسه حسینی، ج1، ص362؛ تذکرة الشهداء، ص397 و 398.
35 . تذکرة الشهداء، ص397 و398.
36 . همان، ص397.
37 . همان، ص399 و400.
38 . فرهنگ عاشورا، ص35.
39 . ر.ک: تذکرة الشهداء، ص407 ـ 409.
40 . پیرامون حماسه عاشورا، ص228 و 229.
41 . تذکرة الشهداء، ص429.
42 . همان؛ معالی السبطین، ج2، ص649.
43 . تذکرة الشهداء، ص430.
44 . ر.ک: منابع ش 13 ـ 11 (پی‌نوشت‌های مقاله حاضر).
45 . برخی از علمای اهل سنّت، مثل ابن خلدون و غزالی، جنایات یزید را توجیه کرده‌اند و دانشمندان شیعه نیز در بطلان این توجیهات، مطالبی بیان نموده‌اند. (تذکرة الشهداء، ص431 ـ 437).
46 . همان.
47 . آیت الله رضا استادی در مقاله‌ای جامع (عاشورا قبل از اسلام و حادثه کربلا)، به این موضوع پرداخته است. ر.ک: چشمه خورشید(1)، ص237 ـ 260، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، قم، چ1، 1374ش.
48 . مدرسه عشق، ص428 و 429، به نقل از کافی، ج4، ص146، ح6و7.

تبلیغات