رسانه ها در عصر اهل بیت علیهم السلام
آرشیو
چکیده
متن
ارتباط، زیربناى تمدن بشرى است و یکى از مهمترین ویژگىهاى آن، مبادله اطلاعات و انتقال پیام، بین افراد انسانى است. براى به ثمر رسیدن هر ارتباطى، فرستنده، پیام، کانال، گیرنده یا پیامگیر لازم است. ارتباطات به شکلهای مختلفى صورت میگیرد؛ چون: حضورى (بدون واسطه)، جمعى یا عمومى، نوشتارى و غیر نوشتارى، ملى و فرا ملى، کلامى و غیر کلامى، انسانى و ابزارى (ماشینى)، زمانى و غیر زمانى، سازمانى و غیر سازمانى و نمادین.[1]
نیاز انسان به ارتباطات، مخصوص زمان و مکان خاص نیست. گرچه در قرون گذشته دامنه ارتباطات و رسانهها به گستردگى امروز نبود، ولى با توجه به شرایط و مقتضیات زمان، ابزارها و وسایل ارتباطى وجود داشت که مردم براى ابراز نیاز و انتقال مفاهیم و پیامها و اندیشههاى خود از آنها استفاده میکردند و خواستههاى خود را با دیگران در میان مىگذاشتند. پیامبران الهى نیز با استفاده از این ابزارهای ارتباطى، اندیشههاى دینى و آسمانى خود را به مردم مىرساندند و باعث رهنمون شدن گروههاى انسانى به سوى خداى متعال مىشدند. در عصر طلوع اسلام و سالهاى بعد از آن، پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع)، برخى از این ابزارها را به کار گرفتند.
در نگاهی کلّى، مىتوان رسانههای عصر اهلبیت(ع) را به دو بخش کلّى تقسیم کرد:
1. رسانههاى کلامى
مهمترین وسیله و ابزار ارتباط کلامى، زبان است و عمر این ابزار ارتباطى، به اندازه تاریخ خلقت انسان است. در آیات و روایات دینى به اهمیت این ابزار رسانهاى، اشاراتى شده است. ارتباط کلامى، زیر شاخههایى دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
الف) سخنرانى و خطابه
خطابه از پرسابقهترین و موفقیتآمیزترین ابزارهاى ارتباطات کلامى است. بعید نیست که نخستین خطیب و منبرى، اولین انسان آفریده شده، یعنى حضرت آدم(ع) باشد؛ اما در روایات اسلامى از حضرت ابراهیم(ع) به عنوان اولین خطبهخوان نام برده شده است. در این مورد، سیوطى به نقل از سعد بن ابراهیم آورده است:
«أوّلُ مَن خطب على المِنبر إبراهیم(ع) حینَ اُسِرَ لوطٌ واسْتَأسَرَتْهُ الرّومُ، فغَزا ابراهیمُ حتّى اسْتَنْقَذَهُ مِن الرُّومِ؛ نخستین کسى که بر منبر خطابه خواند، ابراهیم(ع) بود و آن زمانى بود که رومىها، لوط را اسیر کردند و ابراهیم با آنان جنگید و او را از دست آنان نجات داد».[2]
مهمترین ابزار خطابه و سخنرانى، زبان و بیان است که خداى متعال در معرفى آن، چنین فرمود: )عَلَّمَهُ الْبَیانَ([3]. در فرهنگ اسلامى واژه خطبه و خطابه، داراى جایگاه بلند و شناخته شدهاى است. بلندترین معارف دینى در قالب «خُطبهها» از پیشوایان دین نقل شده و به عنوان میراثی گران بها باقى مانده است. خطبههاى رسول خدا و امام علی(ع) و... از آن جمله است.
خطابه با توجه به اهمیتى که دارد، شرایط خاصى مىطلبد که به کاربردن آنها، نفوذ کلام خطیب و ماندگارى آن را بیشتر مىسازد. برخى از این شرایط، مربوط به «مبلغ» و «گوینده» و برخى دیگر، مربوط به «جایگاه رسانه بودن منبر»است که در ذیل به شرایط هر یک اشاره مىشود.
شرایط خطیب و مبلغ
1. دینشناسی: رسول خد ا(ص)فرمود: «إنّ دین اللّهِ لَن ینصُرَهُ إلاّ مَن حاطَهُ مِن جَمیعِ جَوانِبِهِ[4]؛ دین خداوند را تنها کسى یارى مىرساند که به تمام جوانب آن احاطه داشته باشد».
2. تکیه بر محوریت قرآن و اهلبیت(ع): در باب توجه به سخن و سیره اهلبیت(ع)، از عبدالسلام بن صالح هروى نقل شده که گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که مىفرمود: «خداوند رحمت کند بندهاى را که امر ما را زنده کند!». عرض کردم: چگونه امر شما را زنده کند؟ امام فرمود: «علوم ما را فراگیرد و به مردم بیاموزد، که اگر مردم زیبایىهاى گفتار ما را مىدانستند، از ما پیروى مىکردند».[5]
حدیث شریف ثقلین نیز به محوریت قرآن و اهلبیت به صورت توأمان تأکید دارد.
3. اخلاص: از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ما مِن عَبدٍ یخطِبُ خُطبَةً إلاّ الله سائِلُهُ عَنْها ما أرادَ بِها[6]؛ هر بندهاى خطابهاى ایراد کند، خداوند از او مىپرسد که هدف او از خطابه چه بوده است؟».
4. مدارا و نرمى: از پیامبر خاتم(ص) نقل شده است: «اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ کما اُمِرتُ بِتَبلِیغِ الرّسالَةِ[7]؛ همان طور که به تبلیغ رسالت مأموریت یافتم، به مداراى با مردم نیز فرمان دارم».
4. خیرخواهى: در قرآن آمده است: )أُبَلِّغُکمْ رِسَـالا تِ رَبِّى وَأَنَا لَکمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ(؛[8]
«پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خیرخواهى امینم».
5. یک سان بودن دل و زبان: امام على(ع) فرمود: «الکلمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فی القَلبِ، و إذا خَرَجَت مِنَ اللِسانِ لَم تُجاوِزِ الآذانَ[9]؛ هرگاه سخنى از دل برخیزد، در دل مىنشیند و هرگاه از زبان بیرون آید، از مرز گوشها تجاوز نمىکند».
6. همراه بودن تبلیغ و عمل: در این مورد امام صادق(ع) فرمود: «... رَحِمَ اللّهُ قَوماً کانوا سِراجاً وَ مَناراً، کانوا دُعاةً إلَینا بِأعمالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طاقَتِهِم...؛[10] خداوند رحمت کند کسانى را که چراغ و مناره هدایتاند و مردم را با اعمال و نهایت توانشان به سوى ما فرا مىخوانند...»
و نیز فرمود: «کونوا دُعاةً لِلناسِ بِالخَیرِ بِغَیرِ ألسِنَتِکمْ لِیروا مِنْکمْ الاجتِهادَ والصِّدقَ وَالوَرَعَ...؛[11] مردم را به غیر از زبانتان به خوبى فرا خوانید تا در شما کوشش و راستى و پرهیزکارى ببینند...».
7. تغییر حالت: شایسته است خطیب و گوینده به سخنان خود ایمان داشته باشد و براى انتقال مفهوم مورد نظر تلاش کند و مشتاق رساندن آن مفاهیم به دیگران باشد و نرسیدن آن مفاهیم به مردم و یا عدم توجه مردم به آن باعث رنجش او شود. از این رو، چهر? خطیب در هنگام ایراد خطبه باید دگرگون گردد و متناسب با مفاهیم مورد نظر، از حرکات بدن خود استفاده کند. جابر، حالات رسول خدا(ص) را در حین خواندن خطبه چنین بیان مىکند: «کان (النّبى(ص)) إذا خطبَ احْمَرَّتْ عَیناهُ، و علا صَوْتُهُ، واشْتَدَّ غَضَبُهُ، کأنَّهُ مُنْذِرُ جَیشٍ یقُول: صَبَّحَکمْ مَسّاکم[12]؛ (پیامبر(ص)) هرگاه خطبه مىخواند، چشمانش سرخ مىشد و صدایش رسا مىگشت و خشمش اوج مىگرفت. گویى قراول سپاهى است که آنان را از خطر حمله دشمن آگاه مىکند».
8. کوتاه بودن خطبهها: سخنرانى هر چند خوب ارائه شود، باز این تردید وجود دارد که شنوندگان، قدرت هضم و شنیدن همه مطالب ارائه شده را نداشته باشند؛ زیرا میزان شنیدن مفید افراد، کم و محدود است و خطابههاى سنگین و طولانى باعث خستگى، کسالت و تنفّر آنان مىشود و در نهایت آنها را به سخنان خوب و ارزشمند، بى میل و بىرغبت مىسازد. در این مورد توجه به سیره رسول خدا(ص) کارساز و راهگشاست. از عمار بن یاسر نقل شده که گفت: «أَمَرَنَا رسول الله بِإقْصارِ الخُطَبِ[13]؛ پیامبرخدا(ص) ما را به کوتاه کردن سخنرانىها دستور مىداد».
از ابوامامه نقل شده که گفت: «کان (النّبى(ص)) إذا بَعَثَ أمِیراً قال: أَقْصِرِ الخُطْبَةَ وَ أَقِلَّ الکلامَ[14]؛ (پیامبر(ص)) هرگاه فرماندهى را به جایی مىفرستاد، مىفرمود: خطابه را کوتاه و سخن را کم کن».
9. آگاهى از رمز و راز منبر و خطابه.
10. داشتن تقوا و سلامت نفس.
11. فصاحت و بلاغت.
12. صداى خوش و رسا.
ویژگىهاى محلّ خطابه
جایگاه خطابه یا منبر به عنوان یک ابزار رسانهاى و ارتباطى، باید شرایط و ویژگىهایى داشته باشد که به کارگیری آنها، منبر را موفقترین و بىرقیبترین رسانهها مىگرداند. برخى از این ویژگىها عبارتاند از:
1. بلند بودن محلّ خطابه: معمولاً جایگاه خطیب و سخنران بالاتر از سطح زمین است تا شنوندگان به آسانى بتوانند او را ببینند و با او رابطه برقرار کنند. نخستین سخنرانان تاریخ بشر به این نکته عنایت داشتند و با قرار گرفتن بر روى تکه چوب و یا قطعه سنگی به ایراد خطبه مىپرداختند.
2. مخاطب از منبر، انتظار خاص و محدود دارد، نه بیشتر.
3. نداشتن اختیار در انتخاب خطیب: به عبارت دیگر، منبر مانند رادیو، تلویزیون و... نیست تا هر لحظه که مخاطب نخواست، سخنران را تغییر دهد.
4. عوامل مزاحم در منبر اندک است. به دیگر عبارت، منبر مانند رادیو، تلویزیون و... نیست که مثلاً اگر جریان الکتریسته قطع شد، همه چیز تمام شود و دیگر امکان دسترسی به خطیب نباشد.
5. بازخورد سخنان در منبر به صورت دائمى از سوی خطیب کنترل مىشود. منبر به خلاف دیگر رسانهها، این قابلیت را دارد که چنانچه گوینده احساس کرد فضا، یکنواخت شده و مخاطب، عکس العمل منفى نشان مىدهد، با ارائه مثال، حکایت، داستان و ... شنوندگان را از خستگى بیرون مىآورد.
6. مخاطب در منبر عام است و شامل افراد و قشرهای مختلف اعم از زن و مرد، پیر و جوان و حتى مسلمان و غیر مسلمان مىشود.
7. ارتباط در منبر، صمیمىتر از سایر رسانههاست.
8. نوع رابطه بین خطیب و مخاطب در منبر، به صورت چهره به چهره است که از تأثیرگذارترین انواع ارتباطات است.
9. در منبر به خلاف رادیو، تلویزیون، روزنامهها و... امکان تعامل مستقیم بین فرستنده و گیرنده برقرار مىشود.
10. در منبر نیازى به کدگذارى (معناگر و معنا کننده) نیست. به عبارت دیگر، رساندن پیام و انتقال مفهوم در برخى رسانهها با استفاده از شگردهاى خاصى چون تصویر و... است تا مخاطب، راحتتر پیام را دریافت کند؛ ولى در منبر نیازى به این ابزارها نیست؛ یعنى در منبر خطیب از تواناییهای خودش بهره میگیرد و از عنصری غیر از خودش استفاده نمىکند.
11. فرستنده پیام در منبر، متنوع و متکثر نیست و فقط شخص خطیب و منبرى است که براى هرچه بیشتر گیرا شدن منبر، از ابزار «زبان» و «بیان» استفاده مىکند.
معایب و نواقص منبر
منبر با توجه به ویژگىهاى بسیار مثبتش، از برخى مشکلات ارتباطى نیز رنج مىبرد که موارد زیر از مهمترین آنهاست:
1. ارتباط گوینده در منبر به صورت یک طرفه است و او متکلم وحده است.
2. در منبر کارکرد تفریحى و سرگرمى، اندک است.
3. منبر محدود به زمان و مکان خاصى چون مسجد و... است.
حاصل سخن اینکه یکى از مهمترین رسانهها و ابزار انتقال پیام در عصر اهلبیت(ع)، خطابه و سخنرانى بود. آن بزرگواران از این ابزار حداکثر استفاده را برای رساندن پیام خویش میکردند. خطابههاى دلنشین رسول خدا(ص) در مکه و مدینه و خطبههاى امام على(ع) و سایر امامان(ع)، قابل توجه و مثال زدنى است. به دلیل همین جایگاه ویژه و رسانهاى منبر بود که در تاریخ اسلام، بر سر تسلط بر مسجد جامع شهر ـ که محل تصمیمهاى بزرگ بود ـ بحثها، جدلها و منازعات بسیارى انجام میشد. تسلط یافتن گروهى بر مسجد جامع و منبر شهرى، نشان دهنده آن بود که او حاکم و زمامدار بلامنازع آن دیار است و اکثر مردم نیز به آن رضایت دادهاند. نمونهاى از این دست، اجتماع مهاجر و انصار بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص) در مسجدالنبى است که با در اختیار گرفتن مسجد و منبر آن حضرت، بر اوضاع تسلط یافتند و مانع رسیدن صداى حقانیت جانشین رسول خدا(ص) به مردم شدند. به دلیل همین کارکرد مهم منبر است که یک بار وقتى امام حسین(ع) وارد مسجدالنبى شد، دید که عمر مشغول سخنرانى است. امام(ع) به او اعتراض کرد و فرمود: «از منبر پدرم پایین بیا». عمر بعد از پایین آمدن گفت : به جان خودم سوگند، منبر از آنِ پدر توست، نه از آنِ پدر من.[15]
ب) اذان
از دیگر رسانههاى کلامى و مورد استفاده اهلبیت(ع)، بانگ رسا و دلنشین «اذان» است. اذان در فرهنگ اسلامى، جایگزین مناسب ناقوس کلیسا و کنیسههاست که علاوه بر محتواى عمیق، در انتقال مفاهیم دینى نقش برجستهاى دارد. طنین عبارات کوتاه این رسانه، مسلمانان را - از صدر اسلام تاکنون - هر روز چند مرتبه به یاد خداى متعال مىاندازد و آنها را به سوى مساجد و عبادتگاهها مىکشاند و صف آنان را از صف غیر مسلمانان جدا میکند. به همین جهت است که در اسلام براى مؤذن شرایط و پاداشى بزرگ در نظر گرفته شده است. در حدیثی رسول خدا(ص) فرمود: «یُغْفَرُ للمُؤذّنِ مَدُّ صَوتِهِ و بَصَرِهِ، و یصَدِّقُهُ کلُّ رَطْبٍ و یابِسٍ، و لَهُ مِنْ کلِّ مَنْ یصَلِّى بِأَذانِهِ حَسَنَةٌ[16]؛ آمرزیده مىشود مؤذن تا آنجا که صدا و نگاهش مىرسد؛ و هر تر و خشکی او را تصدیق مىکند و به تعداد هر نفرى که با اذان او نماز بگزارد، برایش پاداش داده مىشود».
مهمترین کارکردهاى عبادى، سیاسى و تربیتى اذان، عبارت است از:
1. اعلام وقت نماز: فلسفه و دلیل اصلى تشریع اذان، اعلام وقت نماز و دعوت مسلمین به برپاداشتن این فریضه بزرگ الهى است. در این مورد رسول خدا(ص) خطاب به مؤذنش فرمود: «قُمْ یا بِلالُ فأرِحْنا بالصّلاة[17]؛بلال! برخیز و ما را با نماز آرامش بخش».
2. جلوگیری از آسیب شیطان: یکى از سفارشهای رسول خدا(ص) به على(ع) این بود که فرمود: «یا علىُّ، إذا وُلِدَ لَک غُلامٌ أو جاریةٌ فأذِّنْ فی اُذُنِه الیمنى و أقِمْ فی الیسرى، فإنّهُ لا یضُرُّهُ الشّیطانُ أبداً[18]؛ یا على! هرگاه پسرى یا دخترى برایت متولد شد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگو. در این صورت، شیطان هرگز به او آسیبى نمىرساند».
3. اصلاح بد اخلاقی: خواندن اذان در گوش کسانى که اخلاق و رفتار سوء دارند، تأثیر مثبتی بر اصلاح اخلاق آنان دارد. در واقع، اذان کارکرد اصلاحی و هدایتی برای این گونه افراد دارد. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «مَنْ ساءَ خُلُقهُ فَأذِّنُوا فِى اُذُنِهِ؛[19] کسی که اخلاقش بد شده، در گوشش اذان بگویید».
علاوه بر اذان، جار زدن و اعلام حوادث و اخبار از سوی جارچیان، از دیگر رسانههاى عصر اهلبیت(ع) بود که شباهت بسیار به اذان داشت، ولى اهمیت و قداست و مفهوم عمیق آن را نداشت.
ج) شعر و شاعرى
مثبت یا منفى بودن هر پیامى در اسلام، بستگى به محتواى آن پیام دارد. از منظر اسلام، رسانهاى مورد تأیید و پسندیده است که محتواى الهى را انتقال دهد. «شعر» از مهمترین رسانههایی است که ارزش آن از منظر اسلام تابع محتواست و بر همین اساس، قابل ستایش و نکوهش است. پس اگر شعرى مفاهیم الهى را عرضه کند، قابل ستایش و در غیر این صورت، مردود و ناپسند است.
شاعران را باتوجه به مفهوم و محتواى سرودههایشان مىتوان به شاعران «خدا محور» و «غیرخدا محور» تقسیم کرد. بنابراین آنان به اندازه نزدیکیشان به حقتعالی، قابل ستایشاند، و به اندازه دوریشان از خدا، مایه نکوهش. براساس همین محور است که اهل بیت(ع) گاه شعر و شاعری را ستایش و گاه نکوهش میکردند. آن بزرگواران گاهی به کارکردهای مثبت سرودهها اشاره میفرمودند که در ذیل، سه نمونه را ذکر میکنیم:
1. جهاد زبانى: رسول خدا(ص) در ستایش شاعران مؤمن فرمود: «إنّ المؤمنَ مجاهدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ، الذى نفسی بیدِهِ لَکأنّما ینضِحُونَهُم بِالنَّبلِ[20]؛ همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد مىکند. سوگند به آن که جانم در دست اوست، سخنان (شاعران) مؤمن چون تیرى است که به دشمن مىزنند».
2. سحر و حکمت: در این زمینه از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «إنّ مِنَ الشِّعرِ لَحُکماً و إنّ مِنَ البَیانِ لَسِحْراً[21]؛ برخى شعرها، حکمتآمیز و بعضى دیگر، افسونگر هستند».
3. هجو دشمنان دین خدا: پیامبر خدا خطاب به حسان بن ثابت فرمود: «اُهجُ المُشرکین؛ فإنّ جَبرئیل مَعَک[22]؛ مشرکان را هجو کن که جبرئیل با توست».
بنابراین، شعر با محتواى مثبت و ارزشى، از منظر اهلبیت(ع) داراى اهمیت و جایگاه رفیعى است و خود آن بزرگواران از این ابزار، براى انتقال پیام و مفاهیم ارزشمند استفاده بسیار کردهاند. اشعار و سرودههاى منسوب به آنان و رجزها و قطعههاى حماسى آن بزرگواران در زمانهاى مختلف، به ویژه در میدانهاى نبرد، و نیز تشویق و ترغیب شاعران به سرودن شعرهایی با محتوای ولایی که بیانگر فضیلتها و مناقب آن بزرگواران بود، نشانه توجه آنان به رسانه شعر در جهت اهداف الهی است. آنان حتی مردم را به آموختن برخی اشعار ترغیب میکردند؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود:
«یا معشر الشیعة! علِّموا أولادکم شعر العبدى، فإنّه على دین الله[23]؛ اى گروه شیعیان! به فرزندان خود اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خداست».
و نیز فرمود: «مَن قالَ فِینا بیتَ شِعرٍ بَنى اللّهُ تعالى لَهُ بَیتاً فیالجنّة[24]؛ هرکه درباره ما یک بیت شعر بگوید، خداوند متعال در بهشت یک خانه برایش بسازد».
2. رسانههاى نوشتاری
یکى از مهمترین رسانههاى غیر کلامى که عمر بسیار طولانى دارد، زبان نوشتارى است. این ابزار ارتباطى بیشتر به صورتهاى کتاب، مجله و... خود نمایى و ظهور مىکند. زبان نوشتار از قرنها قبل با انسان، همراه و همدوش بوده است. مراحل تحول و تکامل زبان نوشتارى عبارت است از: سنگ نبشته، لوح گلین، لوح فلزى، لوح چوبین، تومار پاپیروس، تومار چرمین، کتاب پوستى و کاغذى.[25]
در گذشتهها «کتاب» مهمترین وسیله براى نشر عقاید بود و ارتباطات فکرى اقوام مختلف و انتقال تمدن از قومى به قومى دیگر، به وسیله همین رسانه انجام مىشد.[26]
قرآن در اهمیت این رسانه، به قلم و آنچه که مىنویسد، سوگند خورده است: )ن والقلم و ما یسطرون(.[27] رسول خدا(ص) دستور در بند کشیدن علم به وسیله نوشتن را صادر کرده است: «قَیّدُوا العِلمَ بالکتابِ»[28]. امام على(ع) کتاب را بوستانهای دانشمندان نام نهاده است: «الکتُبُ بَساتینُ العُلماء»[29]. و امام صادق(ع)نوشتن را مایه آرامش دل بر شمرده است: «القَلبُ یتَّکلُ علىَ الکتِابَةِ».[30]
زبان نوشتارى، یکى از مهمترین رسانههاى غیر کلامى در عصر اهلبیت(ع)محسوب مىشد. مصاحف، نامه به سران کشورهاى خارجى، نامه به حاکمان و فرماندهان مسلمان، طومارها، پیمان نامهها، عهدنامهها، صلحنامهها و قراردادهاى به جا مانده از صدر اسلام، گویاى این حقیقت است که پیشوایان دین براى انتقال برخى از مفاهیم و پیامها، از زبان نوشتارى بهره مىجستند. در اینجا به عنوان نمونه، از میان انبوه آثار نوشتارى به جا مانده از اهلبیت(ع)، به متن پیمانى که بین رسول خدا(ص) و ابوالحارث بن علقمه، بزرگ اسقفها و راهبان نجران ـ بعد از جریان مباهله ـ منعقد شد، اشاره مىکنیم:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدٍ النّبى، إلى الأسقف أبىالحارث، و أساقفة نجرانَ، و کهنتهم، و مَن تبعهم، و رهبانهم؛ إنّ لهم ما تحتَ أیدیهم، مِن قلیل و کثیر من بیعهم، و صلواتهم، و رهبانیتهم، و جوار اللّه و رسولهِ، لا یغیر أسقف من أُسقفیته، و لا راهب من رهبانیته، و لا کاهن من کهانته، و لا یغیر حقٌ من حقوقهم و لا سلطانهم، و لا شیء ممّا کانوا علیه. على ذلک جوار اللّه و رسوله أبداً، مانصحوا و اصطلحوا فیما علیهم، غیر مثقَلین بظلم و لا ظالمین؛[31]
بعد از نام خدا، از محمد پیامبر، به اسقف ابوالحارث و سایر اسقفهاى نجران و راهبانشان. آنان هرچه دارند از اموال، کم یا زیاد، مالک هستند و همچنین تمام معابد و نمازها و عبادات و رهبانیتشان محترم است. آنان با پیغمبر خدا و مسلمین همزیستى دارند. هیچ اسقفى از منصب خود بر کنار و هیچ راهبى از رهبانیت خود محروم نخواهد شد. هیچ حقّى از حقوق آنها و هیچ امری که بر آن تسلط دارند، تغییر نمییابد.در همان وضعى که بودند، مىتوانند باقی بمانند.
این حکم با نظارت خداوند و رسول او ابدیت دارد. مادامى که آنان با مسلمانان همزیستى دارند و بدخواه آنان نباشند، بار ستمى بر دوش آنها نخواهد بود».
3. پوشش و لباس
از دیگر رسانههاى غیر کلامى، پوشش و لباس انسان است. در اینکه نوع لباس، گویاى نوع فرهنگ و انتقال دهنده پیام مثبت یا منفى است، تردیدى نیست، به ویژه این امر در روزگار ما نمود بیشتری دارد و میبینیم که مکاتب و جریانهاى انحرافى، پوشش خاصى را که نوعاً هوسگرایى و بىبندو بارى را به دنبال دارند، رواج میدهند.
در عهد اهلبیت(ع) نیز نوع، رنگ، اندازه، قیمت و جنس لباس، داراى نوعی پیام بود و مرام و اندیشه را انتقال میداد، به ویژه وقتی «حجاب اسلامى» تشریع شد، نوع پوشش اهمیت بیشتری یافت و عامل تمایز مسلمان از غیر مسلمان و مؤمن از غیر مؤمن گردید. از این رو، پوشش کامل ـ به ویژه براى بانوان ـ یکى از مهمترین خواستههاى معصومان(ع) به شمار میرود. در این مورد، تنها به ذکر یک حکایت نورانى از امام على(ع)بسنده مىکنیم:
«من و رسول خدا(ص) در یک روز ابرى و بارانى در بقیع نشسته بودیم که زنى سوار بر الاغ از آنجا گذشت. پای الاغ در گودالى فرورفت و زن به زمین افتاد. پیامبر(ص) رویش را برگرداند. حاضران عرض کردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار به پا دارد. پیامبر سه بار فرمود: خدایا! زنان شلوار پوش را بیامرز. اى مردم! شلوار بپوشید که شلوار، پوشاترین جامههاى شماست و زنان خود را به هنگام بیرون رفتن با شلوار حفظ کنید».[32]
همین جنبه رسانهای پوشاک و لباس است که اهلبیت(ع) را بر آن داشت تا شرایط پوشش مناسب را بیان فرمایند و مردم را به میانهروى در پوشیدن تشویق و از سوی دیگر، پوشیدن لباسهاى فاخر و حریرى براى مردان و... را منع کنند.
4. اعیاد و مجالس
فلسفه تشکیل مجالس و گردهمایىهاى فرهنگى و اجتماعى در مناسبتهاى شادى و اندوه، در اسلام و مکتب اهلبیت(ع) ، انتقال پیامهاى وحیانى به مردم و جامعه است. اعیادى چون: فطر، قربان، غدیر، جمعه و... که هزاران مسلمان با حالتهاى خاص، در اماکن مذهبى جمع مىشدند و به سخنان اهل بیت(ع) گوش فرامىدادند، همه از مصادیق رسانهاى بودن اعیاد و مجالس در مناسبتهاى مختلف است، به ویژه آن گاه که هریک از مدعوین، خود، حامل و رسانهاى براى انتشار سیره و سخن معصومان(ع) بودند. علاوه بر این، اهلبیت(ع) گاهى با توجه به مقتضیات زمان، بستگان، اطرافیان، خادمان، کارگران و عموم مردم را دعوت مىکردند و ضمن پذیرایى از آنان، مفاهیم مهمّ ارزشى و آموزههای اسلام را به آنها منتقل مىکردند و از این مجالس، به مثابه رسانهاى مهم و درخور اعتنا بهره مىبردند. این مجالس گاه به صورت عمومى برگزار مىشد و گاه خصوصى. یکى از مهمترینِ این گونه مجالس، برپایی مراسم میهمانى از سوی پیامبر(ص) بود که حدود چهل تن از فرزندان عبدالمطلب به آن دعوت شدند. در این ضیافت که در آغاز دعوت علنى آن حضرت و بعد از نزول آیه 214 سوره شعراء[33] برگزار شد، رسول خدا(ص)، وزیر و جانشین خودش را که على(ع) بود، معین کرد. این مجلس سه روز پیاپى تشکیل شد و در هر سه روز برخی حاضران ـ به ویژه ابوجهل ـ با تمسخر به ابوطالب مىگفتند: «محمد فرمان داد که سخنان فرزندت را بشنوى و از او اطاعت کنى» و بدین سان، مجلس را به هم زدند.[34]
رسول خدا(ص) از آن محفل، به عنوان رسانهاى مطلوب بهره گرفت و آشکارا «پیام توحیدی» خود را به مشرکان مکه ابلاغ کرد.
5. مساجد و اماکن
محل تشکیل مجالس اهل بیت(ع) نیز حالت رسانهاى داشت. از گذشته تاکنون، هر گاه نام مسجد به میان مىآید و یا چشم انسان به گلدستههاى مساجد مىافتد، نماز و عبادات و مسائلی از این قبیل را در ذهن تداعى مىکند. علت این تداعى، همین کارکرد رسانهای مساجد است که اهلبیت(ع) از آن بهره میبردند.
برجستهترین اماکن اسلامى، در مکه و مدینه وجود دارد. این دو مکان مقدس هر ساله در مراسم آسمانى حجّ، پذیرای هزاران انسان مؤمن و لبیک گو، با رنگهاى مختلف و پوشش واحد، هستند که از راههاى دور و نزدیک به آنجا میشتابند و جلوههاى زیبا و ماندگار سیاسى ، عبادى و فرهنگى را به نمایش در میآورند. بدون شک، اهلبیت(ع) در این اجتماعات حضور فعال داشتند و جزء نخستین حاجیان و تهلیل گویان مکه بودند؛ چون بُعد رسانهاى این اماکن ایجاب مىکرد تا آنان که مبلغان راستین یکتاپرستى بودند، در اجتماع یکتاپرستان حضور یابند.
مساجد جامع بلاد اسلامى، حرم امامان و امامزادگان، مکانهای اقامه نماز جمعه و... نیز با اندکى تفاوت همین حکم را داشتند و به عنوان مهمترین رسانههاى دینى شناخته مىشدند. اینکه اهلبیت(ع) در سیره و سخن خود، مساجد را «خانه خدا» معرفى و مردم را به آبادانى مساجد تشویق میکردند و عبادت در مساجد را میستودند و آداب رفت و آمد به آن را تبیین میکردند، همه و همه گویاى صبغه رسانهاى مساجد است.
در فرجام این نوشتار، سخنی از رسول خدا(ص) را متذکر مىشویم که در پاسخ سؤال ابوذر فرمود:
«در آنها (مساجد) صداها بلند نشود، به سخنان و کارهاى نادرست و بیهوده پرداخته نشود، خرید و فروش صورت نگیرد. تا زمانى که در مسجد هستى، از کارهاى لغو و بیهوده دست بکش. اگر چنین نکنى، در روز قیامت نباید کسى جز خودت را ملامت و سرزنش کنى».[35]
6. رسانههای صامت
نماز و هر عبادت دیگر نیز مىتواند «رسانه» باشد. از این منظر، نماز و عبادات اسلامى به ویژه نمازهای جمعه و جماعات، پیام خاصى را منتقل مىکنند و هر بینندهای با مشاهده این گونه عبادات، پیام مکتب حیاتبخش اسلام را در مىیابد و در عالم ذهن، دست کم خودش را با فضاى دینى و اسلامى پیوند مىزند. تلاوت قرآن و نماز گزاردن اهلبیت(ع) در مقابل کفار و مخالفان که باعث جذب غیرمسلمانان به اسلام مىشد، تنها از گذرگاه رسانه بودن این عبادات، قابل توجیه و تفسیر است.
علاوه بر آنچه گذشت، نامها و کنیهها، مراسم تشییع جنازه مسلمانان، برنامههاى حین تولد نوزادان، مضامین و کاربردهاى انگشتر، نوع معمارى خانهها و منازل و مساجد، نوع اخلاق و رفتار و کردار و پندار اسلامى و... همه و همه از رسانههاى غیر کلامى در عصر اهلبیت(ع) بهشمار میآیند و هنوز رسانه بودن خودشان را حفظ کردهاند.
پینوشتها
1. مبانى ارتباطات جمعى، دکتر سید محمد دادگران، ص 29 - 33، ج10، 1385ش، تهران.
2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه: حمید رضا شیخى، ج 1، ص 316، دارالحدیث، ج3، 1383 ش.
3. و به او (انسان) بیان را آموخت (الرحمن / 4).
4. منتخب میزان الحکمه، ج 1، ص 146، به نقل از: الفردوس، ج 1، ص 234، حدیث 897.
5. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 180، حدیث 1، قم، جامعه مدرسین، ج1، 1403 ق.
6. منتخب میزان الحکمه، به نقل از: الزهد، احمد بن حنبل، ص391.
7. تحف العقول عن آل رسول(ص)، ابن شعبه حرّانى، ص 48، قم، جامعه مدرسین، ج2، 1404 ق.
8. اعراف/68.
9. شرح نهج البلاغه، عبدالحمید ابن ابىالحدید معتزلى، ج 20، ص 287، حدیث 279، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى، 1404ق.
10. تحف العقول، ص 301.
11. اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ج2، ص 105، حدیث 10، تهران، اسلامیه، چ2، 1362ش.
12. منتخب میزان الحکمه، ص 316، به نقل از: کنزالعمّال، حدیث 17974.
13. همان، به نقل از: سنن ابىداود، حدیث 1106.
14. همان، به نقل از: کنزالعمال، حدیث 18126.
15. الاحتجاج، علامه طبرسى، ج 2، ص 76، قم، اسوه، ج4، 1424 ق.
16. بحارالانوار، ج 84، ص 104، ح 2.
17. منتخب میزان الحکمه، به نقل از: کنزالعمال، ح20954.
18. بحارالانوار، ج 74، ص 68.
19. همان، ج 104، ص 122.
20. تفسیر نورالثقلین، عبد على حویزى، تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، ج 4، ص70، حدیث105، قم، مطبعة الحکمة.
21. الامالى، شیخ صدوق 386 ق، ص 619؛ ح 6، بیروت، اعلمى، چ5، 1400 ق؛ بحارالانوار، ج 68، ص 415.
22. تفسیر نمونه، مکارم و همکاران، ج 15، ص383، دارالکتب الاسلامیه، چ5، 1367 ش.
23. همان، ص 385، به نقل از تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 71.
24. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 7، ح 1، تهران، نشر جهان، چ1، 1378 ش.
25. برگرفته از: فرهنگ مطالعه و نگارش در اسلام، محمود ارگانى بهبهانى، ص 192، قم، دار المودّة، چ1، 1385.
26. همان، ص 54 و 55، با تصرف در الفاظ.
27. قلم/1.
28. نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 603، تهران، دنیاى دانش، چ4، 1382 ش؛ تحف العقول، ص 36.
29. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمى آمدى، ص 49، حدیث 291، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ1، 1366 ش.
30. اصول کافى، ج 1، ص 52، ح 8؛ بحارالانوار، ج 2، ص 152.
31. مجموعه الوثائق السیاسیة للعهد النبوى والخلافة الراشدة، محمد حمید الله، ص 179، بیروت، دارالنفائس، چ6، 1407 ق.
32. مجموعه ورام تنبیه الخواطر، ورام ابن ابىفراس، ج 2، ص 78، قم، مکتبة فقیه.
33. )و أنذر عشیرتک الأقربین(.
34. ر.ک : الغدیـر، علامه امیـنى، ج 2، ص 289 ـ 278.
35. مکارم الاخلاق، ص 467؛ بحارالانوار، ج 74، ص 87؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 61.
نیاز انسان به ارتباطات، مخصوص زمان و مکان خاص نیست. گرچه در قرون گذشته دامنه ارتباطات و رسانهها به گستردگى امروز نبود، ولى با توجه به شرایط و مقتضیات زمان، ابزارها و وسایل ارتباطى وجود داشت که مردم براى ابراز نیاز و انتقال مفاهیم و پیامها و اندیشههاى خود از آنها استفاده میکردند و خواستههاى خود را با دیگران در میان مىگذاشتند. پیامبران الهى نیز با استفاده از این ابزارهای ارتباطى، اندیشههاى دینى و آسمانى خود را به مردم مىرساندند و باعث رهنمون شدن گروههاى انسانى به سوى خداى متعال مىشدند. در عصر طلوع اسلام و سالهاى بعد از آن، پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع)، برخى از این ابزارها را به کار گرفتند.
در نگاهی کلّى، مىتوان رسانههای عصر اهلبیت(ع) را به دو بخش کلّى تقسیم کرد:
1. رسانههاى کلامى
مهمترین وسیله و ابزار ارتباط کلامى، زبان است و عمر این ابزار ارتباطى، به اندازه تاریخ خلقت انسان است. در آیات و روایات دینى به اهمیت این ابزار رسانهاى، اشاراتى شده است. ارتباط کلامى، زیر شاخههایى دارد که مهمترین آنها عبارتاند از:
الف) سخنرانى و خطابه
خطابه از پرسابقهترین و موفقیتآمیزترین ابزارهاى ارتباطات کلامى است. بعید نیست که نخستین خطیب و منبرى، اولین انسان آفریده شده، یعنى حضرت آدم(ع) باشد؛ اما در روایات اسلامى از حضرت ابراهیم(ع) به عنوان اولین خطبهخوان نام برده شده است. در این مورد، سیوطى به نقل از سعد بن ابراهیم آورده است:
«أوّلُ مَن خطب على المِنبر إبراهیم(ع) حینَ اُسِرَ لوطٌ واسْتَأسَرَتْهُ الرّومُ، فغَزا ابراهیمُ حتّى اسْتَنْقَذَهُ مِن الرُّومِ؛ نخستین کسى که بر منبر خطابه خواند، ابراهیم(ع) بود و آن زمانى بود که رومىها، لوط را اسیر کردند و ابراهیم با آنان جنگید و او را از دست آنان نجات داد».[2]
مهمترین ابزار خطابه و سخنرانى، زبان و بیان است که خداى متعال در معرفى آن، چنین فرمود: )عَلَّمَهُ الْبَیانَ([3]. در فرهنگ اسلامى واژه خطبه و خطابه، داراى جایگاه بلند و شناخته شدهاى است. بلندترین معارف دینى در قالب «خُطبهها» از پیشوایان دین نقل شده و به عنوان میراثی گران بها باقى مانده است. خطبههاى رسول خدا و امام علی(ع) و... از آن جمله است.
خطابه با توجه به اهمیتى که دارد، شرایط خاصى مىطلبد که به کاربردن آنها، نفوذ کلام خطیب و ماندگارى آن را بیشتر مىسازد. برخى از این شرایط، مربوط به «مبلغ» و «گوینده» و برخى دیگر، مربوط به «جایگاه رسانه بودن منبر»است که در ذیل به شرایط هر یک اشاره مىشود.
شرایط خطیب و مبلغ
1. دینشناسی: رسول خد ا(ص)فرمود: «إنّ دین اللّهِ لَن ینصُرَهُ إلاّ مَن حاطَهُ مِن جَمیعِ جَوانِبِهِ[4]؛ دین خداوند را تنها کسى یارى مىرساند که به تمام جوانب آن احاطه داشته باشد».
2. تکیه بر محوریت قرآن و اهلبیت(ع): در باب توجه به سخن و سیره اهلبیت(ع)، از عبدالسلام بن صالح هروى نقل شده که گفت: از امام رضا(ع) شنیدم که مىفرمود: «خداوند رحمت کند بندهاى را که امر ما را زنده کند!». عرض کردم: چگونه امر شما را زنده کند؟ امام فرمود: «علوم ما را فراگیرد و به مردم بیاموزد، که اگر مردم زیبایىهاى گفتار ما را مىدانستند، از ما پیروى مىکردند».[5]
حدیث شریف ثقلین نیز به محوریت قرآن و اهلبیت به صورت توأمان تأکید دارد.
3. اخلاص: از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «ما مِن عَبدٍ یخطِبُ خُطبَةً إلاّ الله سائِلُهُ عَنْها ما أرادَ بِها[6]؛ هر بندهاى خطابهاى ایراد کند، خداوند از او مىپرسد که هدف او از خطابه چه بوده است؟».
4. مدارا و نرمى: از پیامبر خاتم(ص) نقل شده است: «اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ کما اُمِرتُ بِتَبلِیغِ الرّسالَةِ[7]؛ همان طور که به تبلیغ رسالت مأموریت یافتم، به مداراى با مردم نیز فرمان دارم».
4. خیرخواهى: در قرآن آمده است: )أُبَلِّغُکمْ رِسَـالا تِ رَبِّى وَأَنَا لَکمْ نَاصِحٌ أَمِینٌ(؛[8]
«پیامهاى پروردگارم را به شما مىرسانم و براى شما خیرخواهى امینم».
5. یک سان بودن دل و زبان: امام على(ع) فرمود: «الکلمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فی القَلبِ، و إذا خَرَجَت مِنَ اللِسانِ لَم تُجاوِزِ الآذانَ[9]؛ هرگاه سخنى از دل برخیزد، در دل مىنشیند و هرگاه از زبان بیرون آید، از مرز گوشها تجاوز نمىکند».
6. همراه بودن تبلیغ و عمل: در این مورد امام صادق(ع) فرمود: «... رَحِمَ اللّهُ قَوماً کانوا سِراجاً وَ مَناراً، کانوا دُعاةً إلَینا بِأعمالِهِمْ وَ مَجْهُودِ طاقَتِهِم...؛[10] خداوند رحمت کند کسانى را که چراغ و مناره هدایتاند و مردم را با اعمال و نهایت توانشان به سوى ما فرا مىخوانند...»
و نیز فرمود: «کونوا دُعاةً لِلناسِ بِالخَیرِ بِغَیرِ ألسِنَتِکمْ لِیروا مِنْکمْ الاجتِهادَ والصِّدقَ وَالوَرَعَ...؛[11] مردم را به غیر از زبانتان به خوبى فرا خوانید تا در شما کوشش و راستى و پرهیزکارى ببینند...».
7. تغییر حالت: شایسته است خطیب و گوینده به سخنان خود ایمان داشته باشد و براى انتقال مفهوم مورد نظر تلاش کند و مشتاق رساندن آن مفاهیم به دیگران باشد و نرسیدن آن مفاهیم به مردم و یا عدم توجه مردم به آن باعث رنجش او شود. از این رو، چهر? خطیب در هنگام ایراد خطبه باید دگرگون گردد و متناسب با مفاهیم مورد نظر، از حرکات بدن خود استفاده کند. جابر، حالات رسول خدا(ص) را در حین خواندن خطبه چنین بیان مىکند: «کان (النّبى(ص)) إذا خطبَ احْمَرَّتْ عَیناهُ، و علا صَوْتُهُ، واشْتَدَّ غَضَبُهُ، کأنَّهُ مُنْذِرُ جَیشٍ یقُول: صَبَّحَکمْ مَسّاکم[12]؛ (پیامبر(ص)) هرگاه خطبه مىخواند، چشمانش سرخ مىشد و صدایش رسا مىگشت و خشمش اوج مىگرفت. گویى قراول سپاهى است که آنان را از خطر حمله دشمن آگاه مىکند».
8. کوتاه بودن خطبهها: سخنرانى هر چند خوب ارائه شود، باز این تردید وجود دارد که شنوندگان، قدرت هضم و شنیدن همه مطالب ارائه شده را نداشته باشند؛ زیرا میزان شنیدن مفید افراد، کم و محدود است و خطابههاى سنگین و طولانى باعث خستگى، کسالت و تنفّر آنان مىشود و در نهایت آنها را به سخنان خوب و ارزشمند، بى میل و بىرغبت مىسازد. در این مورد توجه به سیره رسول خدا(ص) کارساز و راهگشاست. از عمار بن یاسر نقل شده که گفت: «أَمَرَنَا رسول الله بِإقْصارِ الخُطَبِ[13]؛ پیامبرخدا(ص) ما را به کوتاه کردن سخنرانىها دستور مىداد».
از ابوامامه نقل شده که گفت: «کان (النّبى(ص)) إذا بَعَثَ أمِیراً قال: أَقْصِرِ الخُطْبَةَ وَ أَقِلَّ الکلامَ[14]؛ (پیامبر(ص)) هرگاه فرماندهى را به جایی مىفرستاد، مىفرمود: خطابه را کوتاه و سخن را کم کن».
9. آگاهى از رمز و راز منبر و خطابه.
10. داشتن تقوا و سلامت نفس.
11. فصاحت و بلاغت.
12. صداى خوش و رسا.
ویژگىهاى محلّ خطابه
جایگاه خطابه یا منبر به عنوان یک ابزار رسانهاى و ارتباطى، باید شرایط و ویژگىهایى داشته باشد که به کارگیری آنها، منبر را موفقترین و بىرقیبترین رسانهها مىگرداند. برخى از این ویژگىها عبارتاند از:
1. بلند بودن محلّ خطابه: معمولاً جایگاه خطیب و سخنران بالاتر از سطح زمین است تا شنوندگان به آسانى بتوانند او را ببینند و با او رابطه برقرار کنند. نخستین سخنرانان تاریخ بشر به این نکته عنایت داشتند و با قرار گرفتن بر روى تکه چوب و یا قطعه سنگی به ایراد خطبه مىپرداختند.
2. مخاطب از منبر، انتظار خاص و محدود دارد، نه بیشتر.
3. نداشتن اختیار در انتخاب خطیب: به عبارت دیگر، منبر مانند رادیو، تلویزیون و... نیست تا هر لحظه که مخاطب نخواست، سخنران را تغییر دهد.
4. عوامل مزاحم در منبر اندک است. به دیگر عبارت، منبر مانند رادیو، تلویزیون و... نیست که مثلاً اگر جریان الکتریسته قطع شد، همه چیز تمام شود و دیگر امکان دسترسی به خطیب نباشد.
5. بازخورد سخنان در منبر به صورت دائمى از سوی خطیب کنترل مىشود. منبر به خلاف دیگر رسانهها، این قابلیت را دارد که چنانچه گوینده احساس کرد فضا، یکنواخت شده و مخاطب، عکس العمل منفى نشان مىدهد، با ارائه مثال، حکایت، داستان و ... شنوندگان را از خستگى بیرون مىآورد.
6. مخاطب در منبر عام است و شامل افراد و قشرهای مختلف اعم از زن و مرد، پیر و جوان و حتى مسلمان و غیر مسلمان مىشود.
7. ارتباط در منبر، صمیمىتر از سایر رسانههاست.
8. نوع رابطه بین خطیب و مخاطب در منبر، به صورت چهره به چهره است که از تأثیرگذارترین انواع ارتباطات است.
9. در منبر به خلاف رادیو، تلویزیون، روزنامهها و... امکان تعامل مستقیم بین فرستنده و گیرنده برقرار مىشود.
10. در منبر نیازى به کدگذارى (معناگر و معنا کننده) نیست. به عبارت دیگر، رساندن پیام و انتقال مفهوم در برخى رسانهها با استفاده از شگردهاى خاصى چون تصویر و... است تا مخاطب، راحتتر پیام را دریافت کند؛ ولى در منبر نیازى به این ابزارها نیست؛ یعنى در منبر خطیب از تواناییهای خودش بهره میگیرد و از عنصری غیر از خودش استفاده نمىکند.
11. فرستنده پیام در منبر، متنوع و متکثر نیست و فقط شخص خطیب و منبرى است که براى هرچه بیشتر گیرا شدن منبر، از ابزار «زبان» و «بیان» استفاده مىکند.
معایب و نواقص منبر
منبر با توجه به ویژگىهاى بسیار مثبتش، از برخى مشکلات ارتباطى نیز رنج مىبرد که موارد زیر از مهمترین آنهاست:
1. ارتباط گوینده در منبر به صورت یک طرفه است و او متکلم وحده است.
2. در منبر کارکرد تفریحى و سرگرمى، اندک است.
3. منبر محدود به زمان و مکان خاصى چون مسجد و... است.
حاصل سخن اینکه یکى از مهمترین رسانهها و ابزار انتقال پیام در عصر اهلبیت(ع)، خطابه و سخنرانى بود. آن بزرگواران از این ابزار حداکثر استفاده را برای رساندن پیام خویش میکردند. خطابههاى دلنشین رسول خدا(ص) در مکه و مدینه و خطبههاى امام على(ع) و سایر امامان(ع)، قابل توجه و مثال زدنى است. به دلیل همین جایگاه ویژه و رسانهاى منبر بود که در تاریخ اسلام، بر سر تسلط بر مسجد جامع شهر ـ که محل تصمیمهاى بزرگ بود ـ بحثها، جدلها و منازعات بسیارى انجام میشد. تسلط یافتن گروهى بر مسجد جامع و منبر شهرى، نشان دهنده آن بود که او حاکم و زمامدار بلامنازع آن دیار است و اکثر مردم نیز به آن رضایت دادهاند. نمونهاى از این دست، اجتماع مهاجر و انصار بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص) در مسجدالنبى است که با در اختیار گرفتن مسجد و منبر آن حضرت، بر اوضاع تسلط یافتند و مانع رسیدن صداى حقانیت جانشین رسول خدا(ص) به مردم شدند. به دلیل همین کارکرد مهم منبر است که یک بار وقتى امام حسین(ع) وارد مسجدالنبى شد، دید که عمر مشغول سخنرانى است. امام(ع) به او اعتراض کرد و فرمود: «از منبر پدرم پایین بیا». عمر بعد از پایین آمدن گفت : به جان خودم سوگند، منبر از آنِ پدر توست، نه از آنِ پدر من.[15]
ب) اذان
از دیگر رسانههاى کلامى و مورد استفاده اهلبیت(ع)، بانگ رسا و دلنشین «اذان» است. اذان در فرهنگ اسلامى، جایگزین مناسب ناقوس کلیسا و کنیسههاست که علاوه بر محتواى عمیق، در انتقال مفاهیم دینى نقش برجستهاى دارد. طنین عبارات کوتاه این رسانه، مسلمانان را - از صدر اسلام تاکنون - هر روز چند مرتبه به یاد خداى متعال مىاندازد و آنها را به سوى مساجد و عبادتگاهها مىکشاند و صف آنان را از صف غیر مسلمانان جدا میکند. به همین جهت است که در اسلام براى مؤذن شرایط و پاداشى بزرگ در نظر گرفته شده است. در حدیثی رسول خدا(ص) فرمود: «یُغْفَرُ للمُؤذّنِ مَدُّ صَوتِهِ و بَصَرِهِ، و یصَدِّقُهُ کلُّ رَطْبٍ و یابِسٍ، و لَهُ مِنْ کلِّ مَنْ یصَلِّى بِأَذانِهِ حَسَنَةٌ[16]؛ آمرزیده مىشود مؤذن تا آنجا که صدا و نگاهش مىرسد؛ و هر تر و خشکی او را تصدیق مىکند و به تعداد هر نفرى که با اذان او نماز بگزارد، برایش پاداش داده مىشود».
مهمترین کارکردهاى عبادى، سیاسى و تربیتى اذان، عبارت است از:
1. اعلام وقت نماز: فلسفه و دلیل اصلى تشریع اذان، اعلام وقت نماز و دعوت مسلمین به برپاداشتن این فریضه بزرگ الهى است. در این مورد رسول خدا(ص) خطاب به مؤذنش فرمود: «قُمْ یا بِلالُ فأرِحْنا بالصّلاة[17]؛بلال! برخیز و ما را با نماز آرامش بخش».
2. جلوگیری از آسیب شیطان: یکى از سفارشهای رسول خدا(ص) به على(ع) این بود که فرمود: «یا علىُّ، إذا وُلِدَ لَک غُلامٌ أو جاریةٌ فأذِّنْ فی اُذُنِه الیمنى و أقِمْ فی الیسرى، فإنّهُ لا یضُرُّهُ الشّیطانُ أبداً[18]؛ یا على! هرگاه پسرى یا دخترى برایت متولد شد، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگو. در این صورت، شیطان هرگز به او آسیبى نمىرساند».
3. اصلاح بد اخلاقی: خواندن اذان در گوش کسانى که اخلاق و رفتار سوء دارند، تأثیر مثبتی بر اصلاح اخلاق آنان دارد. در واقع، اذان کارکرد اصلاحی و هدایتی برای این گونه افراد دارد. از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: «مَنْ ساءَ خُلُقهُ فَأذِّنُوا فِى اُذُنِهِ؛[19] کسی که اخلاقش بد شده، در گوشش اذان بگویید».
علاوه بر اذان، جار زدن و اعلام حوادث و اخبار از سوی جارچیان، از دیگر رسانههاى عصر اهلبیت(ع) بود که شباهت بسیار به اذان داشت، ولى اهمیت و قداست و مفهوم عمیق آن را نداشت.
ج) شعر و شاعرى
مثبت یا منفى بودن هر پیامى در اسلام، بستگى به محتواى آن پیام دارد. از منظر اسلام، رسانهاى مورد تأیید و پسندیده است که محتواى الهى را انتقال دهد. «شعر» از مهمترین رسانههایی است که ارزش آن از منظر اسلام تابع محتواست و بر همین اساس، قابل ستایش و نکوهش است. پس اگر شعرى مفاهیم الهى را عرضه کند، قابل ستایش و در غیر این صورت، مردود و ناپسند است.
شاعران را باتوجه به مفهوم و محتواى سرودههایشان مىتوان به شاعران «خدا محور» و «غیرخدا محور» تقسیم کرد. بنابراین آنان به اندازه نزدیکیشان به حقتعالی، قابل ستایشاند، و به اندازه دوریشان از خدا، مایه نکوهش. براساس همین محور است که اهل بیت(ع) گاه شعر و شاعری را ستایش و گاه نکوهش میکردند. آن بزرگواران گاهی به کارکردهای مثبت سرودهها اشاره میفرمودند که در ذیل، سه نمونه را ذکر میکنیم:
1. جهاد زبانى: رسول خدا(ص) در ستایش شاعران مؤمن فرمود: «إنّ المؤمنَ مجاهدٌ بِسَیفِهِ و لِسانِهِ، الذى نفسی بیدِهِ لَکأنّما ینضِحُونَهُم بِالنَّبلِ[20]؛ همانا مؤمن با شمشیر و زبان خود جهاد مىکند. سوگند به آن که جانم در دست اوست، سخنان (شاعران) مؤمن چون تیرى است که به دشمن مىزنند».
2. سحر و حکمت: در این زمینه از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمود: «إنّ مِنَ الشِّعرِ لَحُکماً و إنّ مِنَ البَیانِ لَسِحْراً[21]؛ برخى شعرها، حکمتآمیز و بعضى دیگر، افسونگر هستند».
3. هجو دشمنان دین خدا: پیامبر خدا خطاب به حسان بن ثابت فرمود: «اُهجُ المُشرکین؛ فإنّ جَبرئیل مَعَک[22]؛ مشرکان را هجو کن که جبرئیل با توست».
بنابراین، شعر با محتواى مثبت و ارزشى، از منظر اهلبیت(ع) داراى اهمیت و جایگاه رفیعى است و خود آن بزرگواران از این ابزار، براى انتقال پیام و مفاهیم ارزشمند استفاده بسیار کردهاند. اشعار و سرودههاى منسوب به آنان و رجزها و قطعههاى حماسى آن بزرگواران در زمانهاى مختلف، به ویژه در میدانهاى نبرد، و نیز تشویق و ترغیب شاعران به سرودن شعرهایی با محتوای ولایی که بیانگر فضیلتها و مناقب آن بزرگواران بود، نشانه توجه آنان به رسانه شعر در جهت اهداف الهی است. آنان حتی مردم را به آموختن برخی اشعار ترغیب میکردند؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود:
«یا معشر الشیعة! علِّموا أولادکم شعر العبدى، فإنّه على دین الله[23]؛ اى گروه شیعیان! به فرزندان خود اشعار عبدى را بیاموزید که او بر دین خداست».
و نیز فرمود: «مَن قالَ فِینا بیتَ شِعرٍ بَنى اللّهُ تعالى لَهُ بَیتاً فیالجنّة[24]؛ هرکه درباره ما یک بیت شعر بگوید، خداوند متعال در بهشت یک خانه برایش بسازد».
2. رسانههاى نوشتاری
یکى از مهمترین رسانههاى غیر کلامى که عمر بسیار طولانى دارد، زبان نوشتارى است. این ابزار ارتباطى بیشتر به صورتهاى کتاب، مجله و... خود نمایى و ظهور مىکند. زبان نوشتار از قرنها قبل با انسان، همراه و همدوش بوده است. مراحل تحول و تکامل زبان نوشتارى عبارت است از: سنگ نبشته، لوح گلین، لوح فلزى، لوح چوبین، تومار پاپیروس، تومار چرمین، کتاب پوستى و کاغذى.[25]
در گذشتهها «کتاب» مهمترین وسیله براى نشر عقاید بود و ارتباطات فکرى اقوام مختلف و انتقال تمدن از قومى به قومى دیگر، به وسیله همین رسانه انجام مىشد.[26]
قرآن در اهمیت این رسانه، به قلم و آنچه که مىنویسد، سوگند خورده است: )ن والقلم و ما یسطرون(.[27] رسول خدا(ص) دستور در بند کشیدن علم به وسیله نوشتن را صادر کرده است: «قَیّدُوا العِلمَ بالکتابِ»[28]. امام على(ع) کتاب را بوستانهای دانشمندان نام نهاده است: «الکتُبُ بَساتینُ العُلماء»[29]. و امام صادق(ع)نوشتن را مایه آرامش دل بر شمرده است: «القَلبُ یتَّکلُ علىَ الکتِابَةِ».[30]
زبان نوشتارى، یکى از مهمترین رسانههاى غیر کلامى در عصر اهلبیت(ع)محسوب مىشد. مصاحف، نامه به سران کشورهاى خارجى، نامه به حاکمان و فرماندهان مسلمان، طومارها، پیمان نامهها، عهدنامهها، صلحنامهها و قراردادهاى به جا مانده از صدر اسلام، گویاى این حقیقت است که پیشوایان دین براى انتقال برخى از مفاهیم و پیامها، از زبان نوشتارى بهره مىجستند. در اینجا به عنوان نمونه، از میان انبوه آثار نوشتارى به جا مانده از اهلبیت(ع)، به متن پیمانى که بین رسول خدا(ص) و ابوالحارث بن علقمه، بزرگ اسقفها و راهبان نجران ـ بعد از جریان مباهله ـ منعقد شد، اشاره مىکنیم:
«بسم اللّه الرحمن الرحیم. من محمّدٍ النّبى، إلى الأسقف أبىالحارث، و أساقفة نجرانَ، و کهنتهم، و مَن تبعهم، و رهبانهم؛ إنّ لهم ما تحتَ أیدیهم، مِن قلیل و کثیر من بیعهم، و صلواتهم، و رهبانیتهم، و جوار اللّه و رسولهِ، لا یغیر أسقف من أُسقفیته، و لا راهب من رهبانیته، و لا کاهن من کهانته، و لا یغیر حقٌ من حقوقهم و لا سلطانهم، و لا شیء ممّا کانوا علیه. على ذلک جوار اللّه و رسوله أبداً، مانصحوا و اصطلحوا فیما علیهم، غیر مثقَلین بظلم و لا ظالمین؛[31]
بعد از نام خدا، از محمد پیامبر، به اسقف ابوالحارث و سایر اسقفهاى نجران و راهبانشان. آنان هرچه دارند از اموال، کم یا زیاد، مالک هستند و همچنین تمام معابد و نمازها و عبادات و رهبانیتشان محترم است. آنان با پیغمبر خدا و مسلمین همزیستى دارند. هیچ اسقفى از منصب خود بر کنار و هیچ راهبى از رهبانیت خود محروم نخواهد شد. هیچ حقّى از حقوق آنها و هیچ امری که بر آن تسلط دارند، تغییر نمییابد.در همان وضعى که بودند، مىتوانند باقی بمانند.
این حکم با نظارت خداوند و رسول او ابدیت دارد. مادامى که آنان با مسلمانان همزیستى دارند و بدخواه آنان نباشند، بار ستمى بر دوش آنها نخواهد بود».
3. پوشش و لباس
از دیگر رسانههاى غیر کلامى، پوشش و لباس انسان است. در اینکه نوع لباس، گویاى نوع فرهنگ و انتقال دهنده پیام مثبت یا منفى است، تردیدى نیست، به ویژه این امر در روزگار ما نمود بیشتری دارد و میبینیم که مکاتب و جریانهاى انحرافى، پوشش خاصى را که نوعاً هوسگرایى و بىبندو بارى را به دنبال دارند، رواج میدهند.
در عهد اهلبیت(ع) نیز نوع، رنگ، اندازه، قیمت و جنس لباس، داراى نوعی پیام بود و مرام و اندیشه را انتقال میداد، به ویژه وقتی «حجاب اسلامى» تشریع شد، نوع پوشش اهمیت بیشتری یافت و عامل تمایز مسلمان از غیر مسلمان و مؤمن از غیر مؤمن گردید. از این رو، پوشش کامل ـ به ویژه براى بانوان ـ یکى از مهمترین خواستههاى معصومان(ع) به شمار میرود. در این مورد، تنها به ذکر یک حکایت نورانى از امام على(ع)بسنده مىکنیم:
«من و رسول خدا(ص) در یک روز ابرى و بارانى در بقیع نشسته بودیم که زنى سوار بر الاغ از آنجا گذشت. پای الاغ در گودالى فرورفت و زن به زمین افتاد. پیامبر(ص) رویش را برگرداند. حاضران عرض کردند: اى رسول خدا! آن زن شلوار به پا دارد. پیامبر سه بار فرمود: خدایا! زنان شلوار پوش را بیامرز. اى مردم! شلوار بپوشید که شلوار، پوشاترین جامههاى شماست و زنان خود را به هنگام بیرون رفتن با شلوار حفظ کنید».[32]
همین جنبه رسانهای پوشاک و لباس است که اهلبیت(ع) را بر آن داشت تا شرایط پوشش مناسب را بیان فرمایند و مردم را به میانهروى در پوشیدن تشویق و از سوی دیگر، پوشیدن لباسهاى فاخر و حریرى براى مردان و... را منع کنند.
4. اعیاد و مجالس
فلسفه تشکیل مجالس و گردهمایىهاى فرهنگى و اجتماعى در مناسبتهاى شادى و اندوه، در اسلام و مکتب اهلبیت(ع) ، انتقال پیامهاى وحیانى به مردم و جامعه است. اعیادى چون: فطر، قربان، غدیر، جمعه و... که هزاران مسلمان با حالتهاى خاص، در اماکن مذهبى جمع مىشدند و به سخنان اهل بیت(ع) گوش فرامىدادند، همه از مصادیق رسانهاى بودن اعیاد و مجالس در مناسبتهاى مختلف است، به ویژه آن گاه که هریک از مدعوین، خود، حامل و رسانهاى براى انتشار سیره و سخن معصومان(ع) بودند. علاوه بر این، اهلبیت(ع) گاهى با توجه به مقتضیات زمان، بستگان، اطرافیان، خادمان، کارگران و عموم مردم را دعوت مىکردند و ضمن پذیرایى از آنان، مفاهیم مهمّ ارزشى و آموزههای اسلام را به آنها منتقل مىکردند و از این مجالس، به مثابه رسانهاى مهم و درخور اعتنا بهره مىبردند. این مجالس گاه به صورت عمومى برگزار مىشد و گاه خصوصى. یکى از مهمترینِ این گونه مجالس، برپایی مراسم میهمانى از سوی پیامبر(ص) بود که حدود چهل تن از فرزندان عبدالمطلب به آن دعوت شدند. در این ضیافت که در آغاز دعوت علنى آن حضرت و بعد از نزول آیه 214 سوره شعراء[33] برگزار شد، رسول خدا(ص)، وزیر و جانشین خودش را که على(ع) بود، معین کرد. این مجلس سه روز پیاپى تشکیل شد و در هر سه روز برخی حاضران ـ به ویژه ابوجهل ـ با تمسخر به ابوطالب مىگفتند: «محمد فرمان داد که سخنان فرزندت را بشنوى و از او اطاعت کنى» و بدین سان، مجلس را به هم زدند.[34]
رسول خدا(ص) از آن محفل، به عنوان رسانهاى مطلوب بهره گرفت و آشکارا «پیام توحیدی» خود را به مشرکان مکه ابلاغ کرد.
5. مساجد و اماکن
محل تشکیل مجالس اهل بیت(ع) نیز حالت رسانهاى داشت. از گذشته تاکنون، هر گاه نام مسجد به میان مىآید و یا چشم انسان به گلدستههاى مساجد مىافتد، نماز و عبادات و مسائلی از این قبیل را در ذهن تداعى مىکند. علت این تداعى، همین کارکرد رسانهای مساجد است که اهلبیت(ع) از آن بهره میبردند.
برجستهترین اماکن اسلامى، در مکه و مدینه وجود دارد. این دو مکان مقدس هر ساله در مراسم آسمانى حجّ، پذیرای هزاران انسان مؤمن و لبیک گو، با رنگهاى مختلف و پوشش واحد، هستند که از راههاى دور و نزدیک به آنجا میشتابند و جلوههاى زیبا و ماندگار سیاسى ، عبادى و فرهنگى را به نمایش در میآورند. بدون شک، اهلبیت(ع) در این اجتماعات حضور فعال داشتند و جزء نخستین حاجیان و تهلیل گویان مکه بودند؛ چون بُعد رسانهاى این اماکن ایجاب مىکرد تا آنان که مبلغان راستین یکتاپرستى بودند، در اجتماع یکتاپرستان حضور یابند.
مساجد جامع بلاد اسلامى، حرم امامان و امامزادگان، مکانهای اقامه نماز جمعه و... نیز با اندکى تفاوت همین حکم را داشتند و به عنوان مهمترین رسانههاى دینى شناخته مىشدند. اینکه اهلبیت(ع) در سیره و سخن خود، مساجد را «خانه خدا» معرفى و مردم را به آبادانى مساجد تشویق میکردند و عبادت در مساجد را میستودند و آداب رفت و آمد به آن را تبیین میکردند، همه و همه گویاى صبغه رسانهاى مساجد است.
در فرجام این نوشتار، سخنی از رسول خدا(ص) را متذکر مىشویم که در پاسخ سؤال ابوذر فرمود:
«در آنها (مساجد) صداها بلند نشود، به سخنان و کارهاى نادرست و بیهوده پرداخته نشود، خرید و فروش صورت نگیرد. تا زمانى که در مسجد هستى، از کارهاى لغو و بیهوده دست بکش. اگر چنین نکنى، در روز قیامت نباید کسى جز خودت را ملامت و سرزنش کنى».[35]
6. رسانههای صامت
نماز و هر عبادت دیگر نیز مىتواند «رسانه» باشد. از این منظر، نماز و عبادات اسلامى به ویژه نمازهای جمعه و جماعات، پیام خاصى را منتقل مىکنند و هر بینندهای با مشاهده این گونه عبادات، پیام مکتب حیاتبخش اسلام را در مىیابد و در عالم ذهن، دست کم خودش را با فضاى دینى و اسلامى پیوند مىزند. تلاوت قرآن و نماز گزاردن اهلبیت(ع) در مقابل کفار و مخالفان که باعث جذب غیرمسلمانان به اسلام مىشد، تنها از گذرگاه رسانه بودن این عبادات، قابل توجیه و تفسیر است.
علاوه بر آنچه گذشت، نامها و کنیهها، مراسم تشییع جنازه مسلمانان، برنامههاى حین تولد نوزادان، مضامین و کاربردهاى انگشتر، نوع معمارى خانهها و منازل و مساجد، نوع اخلاق و رفتار و کردار و پندار اسلامى و... همه و همه از رسانههاى غیر کلامى در عصر اهلبیت(ع) بهشمار میآیند و هنوز رسانه بودن خودشان را حفظ کردهاند.
پینوشتها
1. مبانى ارتباطات جمعى، دکتر سید محمد دادگران، ص 29 - 33، ج10، 1385ش، تهران.
2. منتخب میزان الحکمه، محمد محمدى رى شهرى، ترجمه: حمید رضا شیخى، ج 1، ص 316، دارالحدیث، ج3، 1383 ش.
3. و به او (انسان) بیان را آموخت (الرحمن / 4).
4. منتخب میزان الحکمه، ج 1، ص 146، به نقل از: الفردوس، ج 1، ص 234، حدیث 897.
5. معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 180، حدیث 1، قم، جامعه مدرسین، ج1، 1403 ق.
6. منتخب میزان الحکمه، به نقل از: الزهد، احمد بن حنبل، ص391.
7. تحف العقول عن آل رسول(ص)، ابن شعبه حرّانى، ص 48، قم، جامعه مدرسین، ج2، 1404 ق.
8. اعراف/68.
9. شرح نهج البلاغه، عبدالحمید ابن ابىالحدید معتزلى، ج 20، ص 287، حدیث 279، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى، 1404ق.
10. تحف العقول، ص 301.
11. اصول کافى، ثقة الاسلام کلینى، ج2، ص 105، حدیث 10، تهران، اسلامیه، چ2، 1362ش.
12. منتخب میزان الحکمه، ص 316، به نقل از: کنزالعمّال، حدیث 17974.
13. همان، به نقل از: سنن ابىداود، حدیث 1106.
14. همان، به نقل از: کنزالعمال، حدیث 18126.
15. الاحتجاج، علامه طبرسى، ج 2، ص 76، قم، اسوه، ج4، 1424 ق.
16. بحارالانوار، ج 84، ص 104، ح 2.
17. منتخب میزان الحکمه، به نقل از: کنزالعمال، ح20954.
18. بحارالانوار، ج 74، ص 68.
19. همان، ج 104، ص 122.
20. تفسیر نورالثقلین، عبد على حویزى، تصحیح: سید هاشم رسولى محلاتى، ج 4، ص70، حدیث105، قم، مطبعة الحکمة.
21. الامالى، شیخ صدوق 386 ق، ص 619؛ ح 6، بیروت، اعلمى، چ5، 1400 ق؛ بحارالانوار، ج 68، ص 415.
22. تفسیر نمونه، مکارم و همکاران، ج 15، ص383، دارالکتب الاسلامیه، چ5، 1367 ش.
23. همان، ص 385، به نقل از تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 71.
24. عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ج 1، ص 7، ح 1، تهران، نشر جهان، چ1، 1378 ش.
25. برگرفته از: فرهنگ مطالعه و نگارش در اسلام، محمود ارگانى بهبهانى، ص 192، قم، دار المودّة، چ1، 1385.
26. همان، ص 54 و 55، با تصرف در الفاظ.
27. قلم/1.
28. نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 603، تهران، دنیاى دانش، چ4، 1382 ش؛ تحف العقول، ص 36.
29. غررالحکم و دررالکلم، عبدالواحد تمیمى آمدى، ص 49، حدیث 291، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چ1، 1366 ش.
30. اصول کافى، ج 1، ص 52، ح 8؛ بحارالانوار، ج 2، ص 152.
31. مجموعه الوثائق السیاسیة للعهد النبوى والخلافة الراشدة، محمد حمید الله، ص 179، بیروت، دارالنفائس، چ6، 1407 ق.
32. مجموعه ورام تنبیه الخواطر، ورام ابن ابىفراس، ج 2، ص 78، قم، مکتبة فقیه.
33. )و أنذر عشیرتک الأقربین(.
34. ر.ک : الغدیـر، علامه امیـنى، ج 2، ص 289 ـ 278.
35. مکارم الاخلاق، ص 467؛ بحارالانوار، ج 74، ص 87؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 61.