آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

وقتی سخن از «آفات زبان» است، در شرایط امروزی دیگر زبان به معنای آن تکّه گوشتی که در کام انسان است و کلماتی از آن خارج می‌شود و گوش مخاطب آن را می‌شنود، نیست.
هم زبان توسعه یافته، هم مخاطبان گسترده‌تر شده‌اند و هم آفت‌ها به تناسب تحوّل در زبان و تنوع در مخاطب و تغییر در شیوه اطلاع رسانی، دگرگون شده است.
امروز، کسانی حرف خودشان را از طریق رادیو و تلویزیون و سوار بر امواج صوتی و تصویری به گوش و چشم دیگران می‌رسانند.
کسانی با استفاده از ابزار چاپ و نشر و تکنولوژی پیشرفته مطبوعات، با مخاطبان رابطه برقرار می‌کنند.
زبان عدّه‌ای در عصر حاضر، فیلم و تئاتر و نمایشنامه و قالب‌های هنری است.
افرادی هم پیام خودشان را از دریچه چشم دوربین و در قاب عکس بیان می‌کنند.
عده‌ای هم از راه نقاشی، طرّاحی، کاریکاتور، گرافیک ، حرف می‌زنند و مقصود خود را می‌رسانند.
زبان عده‌ای هم سایت‌ها، وبلاگ‌ها، اینترنت، ایمیل، پیامک، بلوتوث، فاکس و ... است.
اگر صدق و کذبی در کار است ، در این قالب‌ها هم وجود دارد و اگر تعظیم و تحقیری پیش می‌آید، با این ابزار هم صورت می‌گیرد و اگر زبان، آفاتی دارد، در گستره همه عناصر و ابزار و قالب‌های بیانی که امروز رایج است، قابل بررسی است و اگر مثلاً دروغ، یک آفت بزرگ زبان است، عکس دروغ، خبر دروغ، تحلیل غلط، کاریکاتور موهن، نقاشی اهانت‌آمیز، فیلم بد، سایت‌های غیر واقعی و مستعار و ... هم مشمول آن زشتی و نکوهیدگی قرار می‌گیرند.
به تناسب این موضوع، اندکی از «آفات زبان» به عنوان رسانه‌ای که در اختیار همه است، بحث می‌کنیم.
آفات زبان
شناخت «آفات زبان» برای مصونیت از آن‌ها و حفظ جامعه از عوارض سوء «گفته‌ها» و «نوشته‌ها» ضروری است و نه تنها یک بحث اخلاقی، بلکه موضوعی اجتماعی به شمار می‌رود.
یکی از منابعی که به طور مبسوط به این مهم پرداخته و آن را از بعد اخلاقی مورد توجه قرار داده است، کتاب نفیس «محجّة البیضاء» از فیض کاشانی است. در این کتاب، حدود 90 صفحه پیرامون این مطلب بحث کرده و از نگاه آیات و روایات و منابع اخلاقی و گفتار بزرگان اخلاق و عرفان، به آن پرداخته است و بیست آفت را برای زبان برشمرده است.[1]
آفت زبان از دید «فیض کاشانی» این است:
1. آفت سخن گفتن در آنچه به انسان مربوط نمی شود.
2. آفات حرف‌های اضافه و غیر لازم.
3. آفت پرداختن به مباحث باطل و نادرست.
4. آفت جدال و مراء.
5. آفت خصومت و دشمنی.
6. آفت تکلّف و تصنّع در سخن گفتن.
7. آفت فحش و ناسزاگویی و بددهنی.
8. آفت لعن حیوان و جماد و انسان.
9. آفت غنا و آوازه‌خوانی و شعرهای بیهوده و غنایی.
10. آفت مزاح و شوخی‌های بی‌ثمر.
11. آفت افشای راز و پرده‌دری.
12. آفت مسخره‌کردن و استهزا.
13. آفت وعده‌های دروغ و بی‌اساس.
14. آفت سخن و قسم دروغ.
15. آفت غیبت.
16. آفت سخن چینی و نمّامی.
17. آفت سخن افراد دوچهره و نفاق پیشه.
18. آفت ستایشگری و تملّق و چاپلوسی.
19. آفت غفلت از خطاهای ریز در لابه لای کلام.
20. آفت سؤال عوام از صفات و کلام الهی.
از موضوعات یاد شده، برخی به بحث «اخلاق رسانه‌ای» کمتر ارتباط می‌یابد و برخی بیشتر از میان عناوین و مباحث یاد شده، فشرده چند بحث را جهت استفاده خوانندگان می‌آوریم.
1. دشنام و ناسزاگویی و بد زبانی[2]
در این بخش، از زشتی و ناپسند بودن فحش و هتّاکی از نظر دین، بحث شده و احادیث متعددی از پیامبر خدا(ص) و معصومان(ع) نقل شده است. در تعریف و بیان حدّ و حدود آن نیز چنین آمده است:
حقیقت فحش، آن است که با عبارات صریح و روشن از امور زشت یاد شود و به کسی نسبت داده شود (مثل فحش‌های ناموسی و امور جنسی و کارهای دیگری که افراد عاقل و متین معمولاً زبان به آن نمی‌گشایند و اگر هم بخواهند یاد کنند، با الفاظ کنایه‌آمیز از آن تعبیر می‌کنند). حتی اگر کسی به انسان ناسزا گفت و فحش داد، انسان مجاز به جواب دادن نیست.
عیاض بن حمار می‌گوید: به رسول خدا(ص) گفتم: یکی از بستگانم مرا فحش می‌دهد، در حالی که از من پایین‌تر و پست‌تر است. آیا می‌توانم جوابش را بدهم؟ حضرت فرمود:
«دو نفری که با یکدیگر فحش کاری کنند، هر دو شیطان‌اند و همکار یکدیگراند».[3]
این، نشان می‌دهد که عفّت کلام و پرهیز از سخنان زشت و تعبیرات سخیف و سبک، از توصیه‌های دین ماست و آلودن زبان به چنین کلماتی در شأن یک مسلمان نیست، چه در گفتار، چه در نوشتار.
گاهی کسی با بدگویی و ناسزا و اهانت به بستگان کسی، سبب می‌شود آنان هم به مقابله به مثل بپردازند و همان فحش‌ها را به او برگردانند. این گونه سبب شدن برای ناسزاگویی دیگران هم گناه است. در روایتی از حضرت رسول(ص) نقل شده است که فرمود: «از بزرگ‌ترین گناهان کبیره آن است که کسی به پدر و مادر خود فحش دهد». گفتند: یا رسول الله! چگونه ممکن است کسی به پدر و مادر خود فحش دهد؟ فرمود: «وقتی کسی به پدر کسی ناسزا بگوید، او هم بر می‌گردد و به پدر او فحش می‌دهد».[4] این سببیّت در دشنام دیگران به پدر و مادر خود اوست و در گناهش شریک است، چون زمینه‌سازی برای فحش و ناسزای او کرده است.
شیوه نادرست نقد و انتقاد در مطبوعات و رسانه‌ها، گاهی به اینجا منتهی می‌شود و افرادی در مقام پاسخگویی به نوشته‌ و مقاله و بیانی، از هتاکی و بدزبانی استفاده می‌کنند و عفّت کلام مراعات نمی‌شود و مدّت‌ها برضدّ هم نوشتن و لجن پراکنی و آبروریزی ادامه می‌یابد و یک مسأله جزئی به رسانه‌ها کشیده می‌شود و در سطح ملّی مطرح می‌گردد.
2. استهزا[5]
از جلوه‌های هنر (چه هنرهای نوشتاری، چه گفتاری، چه نمایشی به صورت فیلم و تئاتر و سریال) طنز است. طنز، بیان واقعیت‌ها و نقد از اموری است، با زبانی آمیخته به شوخی و مطایبه، که هم عیوب و ایرادهای بعضی اشخاص، دستگاه‌ها، مراکز و مجموعه‌ها بیان شود، هم به سبب طنزآمیز بودن قالبِ گفتار یا نوشتار، عداوت و جبهه‌گیری بر نیانگیزد.
«طنز»، حدّ و حدود، حریم، شرایط و ظرفیت‌هایی دارد که باید آن‌ها را شناخت و از آن فراتر نرفت. برخی به اسم طنز و به این بهانه، به مسخره‌کردن کسی، یا قوم و ملیّتی، یا زبان و نژادی، یا گروه و مجموعه‌ای می‌پردازند و با آبرو و شخصیت آنان بازی می‌کنند، و نام آن را هم طنز می‌گذارند. طنز با استهزا فرق دارد. در قرآن، صریحاً از اینکه گروهی گروه دیگر را مسخره کنند، نهی شده است: )لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى‏ أَنْ یَکُونُوا خَیْرًا مِنْهُمْ([6].
فیض کاشانی در پرداختن به این آفت، ابتدا استهزا را چنین معنی می‌کند:
«سخریّه آن است که دیگری را تحقیر کنند و مورد اهانت قرار دهند و عیب‌ها و کاستی‌های او را به نحوی بیان کنند که موجب خنده دیگران گردد. این عمل، گاهی با حرکات و تقلید عمل و سخن دیگری است، گاهی با ایما و اشاره است.
با این حساب، گاهی تقلید صدا، یا ادای کسی را در آوردن، یا در قالب کسی به نمایش پرداختن و حرکات و رفتار او را تقلید کردن، به نحوی که مایه خنده و مضحکه شود، مصداق «استهزا» قرار می‌گیرد و حرام است».
گر چه در آموزش‌های دینی و سیره معصومان، بر مزاح و شوخی و خوش مشربی و شادکردن دیگران و «ادخال سرور» در دل مؤمنان تاکید شده و امری مطلوب به شمار آمده است، اما نه به قیمت مسخره کردن مؤمنان و تحقیر افراد و ریختن آبروها و شکستن دل‌ها و ترویج توهین!
«مسخره کردن» چه به صورت زبانی و گفتاری باشد، چه در قالب عملی و رفتار و حرکات، ناپسند است. در حدیثی از حضرت رسول(ص) نقل شده که فرمود:
«روز قیامت برای کسانی که مسخره کننده مردم بوده‌اند، یکی از درهای بهشت را می‌گشایند و می‌گویند: «بفرمایید، وارد شوید». همین که می‌خواهند وارد شوند، در را به روی آنان می‌بندند، در دیگری را می‌گشایند و می‌گویند: «بفرمایید». آنان با غم و غصه پیش می‌آیند تا وارد شوند، در را به روی آنان می‌بندند. این کار درباره آنان تکرار می‌شود، تا جایی که وقتی دری را به رویشان می‌گشایند و تعارف می‌کنند که داخل شوید، جلو نمی‌روند!»[7]
این تلخکامی و مسخره شدن و تحقیر گشتن، بازتاب رفتار اهانت‌آمیز و استهزای آنان نسبت به دیگران در دنیاست که بازتاب اخروی آن به این صورت جلوه می‌کند.
علّت همه زشتی‌ها به تحقیر و کوچک شمردن دیگری بر می‌گردد که نادیده گرفتن شأن ایمانی و منزلت انسانی افراد است. فیض کاشانی در ادامه بحث چنین آورده است:
«بعضی‌ها خودشان را مورد مسخره دیگران قرار می‌دهند و از اینکه مورد استهزا قرار گیرند، ناراحت نمی‌شوند ، بلکه خوشحال هم می‌شوند، چنین استهزایی حرام نیست. استهزای حرام آن است که موجب تحقیر و اذیّت و آزرده شدن کسی شود که مورد توهین قرار می‌گیرد. و این، گاهی به آن است که به حرف‌های او (اگر اشتباهی کند) بخندند، یا بر کارهای خطای او ریشخند بزنند، یا مثلاً به دستخط کسی یا به قیافه و اندامش یا نقص عضوش یا عیبی که در بدن دارد، بخندند. چنین خنده‌ای، داخل در مقوله «سخریّه» می‌شود که هم حرام است و هم از آن نهی شده است».[8]
3. دروغ
دروغ‌های رسانه‌ای و مطبوعاتی، یک «آفت‌ اجتماعی» است.
چه بسیار مطبوعاتی که توقیف و تعطیل می‌شوند، به دلیل آنکه «نشر اکاذیب» کرده‌اند و چه بسا افرادی تحت تعقیب قرار می‌گیرند، چون با حرف‌های بی‌اساس و دروغ خود به «تشویش اذهان» پرداخته‌اند.
دروغ مطبوعاتی، نوعی سوء استفاده از اعتماد خوانندگان است. بیان غیر واقعیّات در رسانه‌ها هم به همان اندازه ناشایست است که بخواهند مردمی را با دروغ، فریب دهند و به بیراهه بکشانند.
به فرموده حضرت رسول(ص): «کَبُرَتْ خیانَةً أنْ تُحدِّث أخاک حدیثاً هُوَ لک مُصدِّقٌ و انتَ لَهُ بِهِ کاذِبٌ؛[9] خیانتی بزرگ است که به برادرت سخنی بگویی که او تو را باور دارد و صادق می‌پندارد، ولی تو به او دروغ بگویی».
مرحوم فیض کاشانی در این موضوع هم، ضمن نقل احادیث متعدد از پیامبر خدا(ص) و پیشوایان دیگر،[10] از ناپسندی دروغ در گفتار و خبر دادن‌ها، همچنین قسم‌های دروغ در داد و ستد و شهادت دادن و ... سخن می‌گوید و حدیثی می‌آورد که: «مؤمن شاید زنا کند، ولی دروغ نمی‌گوید». که این حدیث، بیانگر تباین اساسی دروغ‌گویی با ایمان است.
حتی برخی دروغ‌هایی به شوخی بیان می‌کنند و قصدشان طنز و تفریح است، که آنان هم طعم ایمان را نچشیده‌اند. از پیامبر اعظم(ص) چنین روایت شده است:
«وَیلٌ للِذّی یُحدِّثُ فیکذِبُ لِیَضْحَکَ بِه القومُ، ویلٌ لَهُ، ویلٌ لَهُ؛[11] وای به حال کسی که دروغ می‌گوید تا مردم بخندند، وای بر او، وای بر او!»
در تاریخ، بسیار کسانی بوده‌اند که «جعل حدیث» می‌کردند و در مقابل ساختن حدیث و نقل آن، پول می‌گرفتند که از آنان به عنوان «بازرگانان حدیث» یاد می‌شود. در احادیث متعددی هم پیامبر خدا(ص) خبر داده از کسانی که بر آن حضرت دروغ خواهند بست و آنان را لعنت کرده است.
مشابه این موضوع، نقل و پخش و چاپ اخبار و گزارش‌های دروغ و بی‌اساسی است که ذهنیّت جامعه را تحت تأثیر قرار می‌دهد و موجی از تردید و بدبینی پدید می‌آورد و «تکذیبیّه»‌های بعدی هم نمی‌تواند آثار سوء آن را از اذهان بزداید.
برخی رسانه‌ها در «منبع خبری» خود دقت نمی‌کنند و از هر سایت و خبرگزاری و منبعی نقل قول می‌کنند و بسیاری از مطالب تأیید نشده و بی‌اساس را به «افراد موثّق» و «منبع مطمئن» و «محافل آگاه» نسبت می‌دهند و به دروغ پراکنی می‌پردازند و سلامت روانی جامعه را به هم می‌زنند.
نقل شده است: اگر پیامبر از دروغ یکی از اصحابش مطلع می‌شد، خاطره آن دروغ هرگز از ذهن و دل آن حضرت نمی‌رفت، تا آنکه مطمئن شود آن شخص به درگاه الهی توبه کرده است.[12]
و این، برای اصحاب رسانه و مطبوعات و خبرگزاری‌ها درس عبرتی است تا هم در نقل خبرها به صحّت و امانت و دقت «منبع» اطمینان پیدا کنند، و هم اگر از کسی یا منبعی دروغی شنیدند و مخابره کردند یا منتشر ساختند و بعداً کذب آن را فهمیدند، آن منبع را «تحریم خبری» کنند و به مطالبش اعتماد نکنند، تا توبه و درست‌کاری و اصلاح شدن آن برایشان ثابت شود.
مرحوم فیض، سپس به بحث از مواردی که بنا به مصالحی «دروغ گفتن» جایز است می‌پردازد، همچون آشتی دادن میان دو نفری که اختلاف دارند، یا دروغی که در میدان نبرد و در مقابله با دشمن به عنوان «فریب دشمن» و «جنگ روانی» گفته می‌شود، که البته آن هم به قصد دفاع از جان و مال و نوامیس مسلمانان در برابر تعرض دشمنان و کافران مهاجم و ضربه‌زدن به جبهه باطل است. در نهایت، می‌فرماید: «چون گاهی تشخیص موارد جواز دروغ دشوار است، سزاوار است که انسان تا می‌تواند و راه گریزی دارد، از دروغ بپرهیزد». سپس موارد «توریه» را هم مورد بحث قرار می‌دهد که برای رفع شرایطی که انسان در محذور قرار می‌گیرد و «راست گفتن» عوارض تحمل‌ناپذیری دارد، حرف را به گونه‌ای دیگر بیان کند که محملی بر راست بودن هم داشته باشد.
سعدی در گلستان گوید:
«دروغ مصلحت‌آمیز، به ز راستِ فتنه‌انگیز».
و نیز گفته‌اند:
«جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت».
دروغ‌هایی را هم که جنبه «مبالغه‌»ای دارد، از موارد دروغ حرام مستثنا می‌داند؛ مثل آنکه شخصی می‌گوید: «صد بار به تو گفتم...» که ممکن است 5 ـ 6 بار بیشتر نگفته باشد؛ چون مقصود ، واقعاً عدد صدبار نیست، بلکه بیان کثرت است و مبالغه.
در مواردی هم که کسی از روی تعارفات معمول، دروغ‌می‌گوید، آن هم ناپسند است؛ مثل آنکه به چیزی علاقه دارد ولی چون به او تعارف می‌کنند، می‌گوید: میل ندارم. از «اسماء» نقل شده: شبی که عایشه را هنگام عروسی به خانه پیامبر می‌بردیم و زنانی هم همراه ما بودند، در خانه جز مقداری شیر نداشتیم. جامی از شیر پر کردیم. پیامبر خدا قسمتی از آن را نوشید و بقیه را به همسرش تعارف کرد. او خجالت کشید و نگرفت. گفتم: دست پیامبر را ردّ مکن، بگیر. او هم شرمگینانه گرفت و کمی نوشید، سپس پیامبر به او گفت: به همراهانت هم بده. آن زنان همراه گفتند: «میل نداریم». پیامبر فرمود: «هم گرسنگی، هم دروغ؟». ]گرسنگی و دروغ را با هم نیامیزید.[ گفتم: یا رسول الله! اگر یکی از ما به چیزی میل داشته باشد و بگوید میل و اشتها ندارم، آیا دروغ حساب می‌شود؟ فرمود: «دروغ، ثبت می‌شود، حتی اگر «دروغ کوچک» باشد».[13]
داستان «چوپان دروغگو» را بسیاری در کتاب‌های درسی خود خوانده‌اند. پیامد دروغ، سلب اعتماد از دروغگوست، چه فرد باشد چه یک مؤسسه، یا رسانه.
آنان که در پی «جلب اعتماد عمومی»‌اند، باید بدانند که این منظور، با تبلیغات و شعار حاصل نمی شود. مخاطبان رسانه‌ها و احزاب و جراید باید «صداقت» ببینند، تا اعتمادشان جلب شود.
4. دو زبانه بودن
از جلوه‌های برونی نفاق، آن است که کسی گفتار و کردارش، یا ظاهر و باطنش، یا حرف‌هایش در برابر مخاطبان مختلف یا شرایط متغیّر، دگرگون باشد و با هر کس طبق دلخواه و پسند او حرف بزند. در روایات اسلامی از چنین اشخاصی با عنوان «ذووجهین» و «ذولسانین» یاد شده است.
رسول خدا(ص) فرموده است:
«از بدترین بندگان خدا در قیامت، کسانی را خواهید یافت که دو چهره بوده‌اند، با این گروه حرفی می‌زنند و با آن گروه حرفی دیگر، یا با این گروه با چهره و رویی مواجه می‌شوند و با گروه دیگر با چهره دیگر».
فیض کاشانی از سخن چنین اشخاصی به عنوان یکی از «آفت‌های زبان» یاد کرده است[14] و احادیثی را از طریق شیعه و اهل سنّت آورده است که این حدیث، یکی از آن‌هاست:
خداوند به حضرت عیسی(ع) چنین موعظه فرمود:
«لِیَکُنْ لسانُکَ فی السِرِّ وَ العلانیةِ واحِداً و کذلک قَلبُک...[15]؛ زبان و قلبت، در نهان و آشکار، یکی باشد. تو را از خودت برحذر می‌دارم. خودت از خودت آگاه‌تری. دو زبان در یک دهان نمی‌گنجد، همچنان که دو شمشیر در یک غلاف!»
به قول روانشاد سید حسن حسینی:
«رفیق ناخالص آن است که در حضور ، دست تو را می‌بوسد، و در غیاب، پایت را گاز می‌گیرد».[16]
به یکی از صحابه پیامبر گفته شد: ما به حضور فرمانروایان‌مان می‌رسیم و پیش آنان حرف‌هایی می‌زنیم و چون بیرون می‌آییم، حرف‌های دیگری می‌زنیم. گفت: ما در زمان رسول خدا(ص) این را «نفاق» می‌شمردیم.[17]
گاهی «تجلیل ظاهری» می‌شود، ولی پشت سر «تخریب» صورت می‌گیرد.
گاهی «پشت صحنه» های خبرها با آنچه برای عموم گفته می‌شود، متفاوت است و در «تحلیل خبری»، قضایایی افشا می‌شود که به مردم گفته نمی‌شود، یا طور دیگری بیان می‌گردد.
گاهی گزارش‌های خبری، «این سو» و «آن سو» دارد و کسانی «مو» می‌بینند و کسانی «پیچش مو» و برخی «ابرو» و برخی دیگر «اشارت‌های ابرو».
آن روز که پشت پرده افشا گردد
سیمای گریم کرده رسوا گردد
تزویر و ریا نمایش ننگینی است
زشت است، اگر چه خوب اجرا گردد
و آیا جز این است که «دو زبانه» و «دوچهره» بودن، اجرای نوعی «نفاق رفتاری و گفتاری» است؟
به هر حال، گفتنی درباره آفات زبان، به ویژه در قالب‌های جدید آن بسیار است. شایعه پراکنی هم یکی از آنها است.
زبان شایعه‌پراکنی نیز گاهی «تلفن همراه» است و روش آن، ارسال پیامک».
امید است با شناخت این آفت‌ها، زبان و بیان خویش را کنترل کنیم و خود و جامعه را از عوارض و پیامدهای آن، مصون داریم.
پایان سخن را این دعا قرار می‌دهیم:
«خدایا! خودنویس‌های ما را، آنی به خودشان وامگذار.
خدایا! عاقبتِ آفرینش‌های ادبی ما را، ختم به خیر بگردان.
خدایا! ولایت اهل بیت را، اوّل فهرستِ نوشته‌های ما قرار بده.
خدایا! قلم‌های ما را، مأموم )ن وَ الْقَلَمِ( بگردان.
خدایا! ما را از شیعیان این انقلاب قرار بده...».[18] آمین!
پی‌نوشت‌ها
1 . محجّة البیضاء، فیض کاشانی، ج5، ص190 تا 288، چاپ انتشارات اسلامی، جامعه مدرسین.
2 . این موضوع، تحت عنوان آفت هفتم در ص215 آمده است.
3 . همان، ص217.
4 . همان، ص218.
5 . این بحث، تحت عنوان آفت یازدهم (السخریة والاستهزاء) در ص 236 آمده است.
6 . حجرات / 11.
7 . محجّة البیضاء، ج5، ص236.
8 . همان، ص237.
9 . همان، ص239، به نقل از صحیح بخاری.
10 . همان، ص239 به عنوان آفت چهاردهم، (الکذب فی القول و الیمین).
11 . همان، ص240، به نقل از سنن ابی داود.
12 . همان ،ص243.
13 . همان، ص250.
14 . همان، ص280، آفت هفدهم (کلام ذی اللّسانین).
15 . همان، ص281.
16 . براده‌ها، سید حسن حسینی، ص88.
17 . محجّة البیضاء، ج5، ص282.
18 . منظومه هشت ساله (صدرا ـ ریحانه)، ص17.

تبلیغات