رسانه و عدالت
آرشیو
چکیده
متن
عدالت و عدالتخواهی، واژههایی هستند که ریشه در فطرت انسان دارند و تنها طواغیت و ظالمان با این واژهها سر ستیز دارند. از این رو، هر کس با هر مذهب و هر گرایش و نگرش به عالم هستی، آن را آوای فطرت خود می داند. قرآن کریم، فلسفه رسالت پیامبران را پس از دعوت به توحید، اقامه عدل[1] میداند و این بیانگر میل فطری بشر به عدالت است؛ همان گونه که توحید و یکتاپرستی، فطری است. عدالت مفهومی فراتر از «مساوات» دارد و در کلام امیرمؤمنان علی(ع) به معنای قرار دادن هر چیزی در جای خود است.[2] و به عبارت متداول در میان عموم مردم، حق را به حقدار رساندن است. بر همین اساس است که در نگاه پیامبر اکرم(ص) کسی که لیاقت تکیه زدن بر مقام و مسندی را نداشته باشد، مورد لعن خدا و رسولش است؛ چرا که کمترین پیامد چنین رفتاری، محروم کردن فردی لایق در شکوفا کردن قابلیتهای خود در یک عرصه و حوزه و به تبع آن اجتماع است.
آنچه امروز بر جهان حکمفرماست، پرده از این واقعیت تلخ بر میدارد که «عدالت» گوهری گم شده است و در فقدان این گوهر نوربخش و حرکت آفرین، بشر کنونی در تاریکی ظلم و نابرابری در همه عرصهها و حوزهها به سر میبرد. این بیعدالتی از چینش شورای امنیت سازمان ملل و حق وتوی چند عضو دائم، آن هم به دلیل داشتن سلاح کشتار جمعی!! دیده میشود تا آگاهییابی و دسترسی انحصاری یک فرد یا یک رسانه به اطلاعات درست.
به جرئت میتوان گفت مردم جهان تا کنون شاهد یک قطعنامه از سوی سازمان ملل (عالیترین مرکز رسیدگی به «عدالت»!!) به نفع مردم مظلوم فلسطین و جهان نبودهاند و لذا باید شاهد تصاویری غمانگیز از آنچه در فلسطین و غزه رخ میدهد، باشند.
در عرصههای دیگر چون: اقتصاد، فرهنگ، سیاست و اجتماع، اگر عنصری به نام عدالت وجود داشت، امروز نباید شاهد چنین شکاف طبقاتی شمال و جنوب در همه عرصهها و نیز غلبه فرهنگ و تمدن غرب بر فرهنگهای دیگر و فروپاشی فرهنگها و زبانها دیگر ملل باشیم؟!
بینش وارونه
چه چیزی موجب شده است انسان امروزین که به لحاظ سطح سواد و معلومات از همنوعان خود در همه اعصار گذشته بالاتر است و با همه مؤلفههای فهم و درک و ابزار اطلاعیابی، به خلطی آشکار در «بینش» و حتی «دانش» برسد و به نقطهای از درک دست یابد که «زشت» را «زیبا»، «تبعیض» را «عدالت»، «اسارت» را «آزادی»، «دیکتاتوری» را «دموکراسی» و «فرهنگ شهادت» را «فرهنگ خشونت و ترور» ببیند و بشناسد؟ ریشه این وارونگی دانشی و بینشی و این سقوط بیبدیل در طول تاریخ انسان، در کجاست که مردم جهانیان، همنوع دوستی و روح عاطفه را در خود چنان بکشند که افتادن پیرمرد و کودکی بر زمین را «موقعیت طنز» بدانند و به جای نگران شدن بخندند و صبح خود را با تلویزیون این گونه آغاز کنند؟! این تغییر ذائقه و این وارونگی در برداشتها، ریشه در چه چیزی دارد؟
اینجاست که پای رسانههای جمعی دنیا به میان میآید و همان گفته پیشینیان در ذهن نقش میبندد که این همان موجود یک چشم آخر الزمان است. برخی امروز «دیجیتال» را همان «دجّال» در روایات تفسیر میکنند که با هزاران چشم و گوش و زبان و دست و پا از هر مرزی میگذرد و به هر خانهای رخنه میکند و هر اعتقاد و آموزهای را در هم میشکند و زشت را زیبا و تبعیض را عدالت مینامد. اگر این نگاه را، نگاهی افراطی و بدبینانه به رسانه بدانیم، امروزه در اثرگذاری رسانه بر اعتقادات و باورها و هنجارها، شکی وجود ندارد. امروزه بر کسی پوشیده نیست که رسانههای دنیا، شرک و بتپرستی را در قالب فیلمها و سریالها و مستندها و حتی در چهره هنرپیشگان انسانی و شخصیتهای داستانی ترویج میکنند و اگر هم خدایی به بشر معرفی میشود، یا همان خدای دست ساخته غرب پس از رنسانس است که تنها نظارهگر انسان است و دنیا را به اهلش سپرده است، یا خدایِ تثلیثِ مسیحیتِ تحریف شده و یا خدای مغلوب حضرت یعقوب(ع).
امروزه در این شکی نیست که رسانهها اهریمن و نیروهای شیطانی را قدرتی مافوق قدرت انسان نشان میدهند و قدرت آنان را در عرض و همسنگ قدرت باری تعالی به تصویر میکشند. کمترین پیامد این نگاه، ظهور فرقههای شیطان پرستی است و اگر این گونه رسانهها موفق به نفی مبدأ و معاد نشوند، دستکم انسان را در ورطه تناسخ و اباحهگری رها میکنند. این نکتهای است که تقریباً در تمام سریالها و فیلمها و حتی مستندهای غرب و در لایههای گوناگون فیلمهای هالیوودی میتوان آن را به وضوح مشاهده کرد. بدیهی است وقتی این چنین «توحید» و «نبوّت» و «معاد» در نوک پیکان رسانههای گوناگون، به ویژه رسانههای دیداری و شنیداری قرار بگیرد، «عدالت» را هم با مقیاس سودآوری معنا میکند. از این رو، درست در زمانی که کشتی کشتی گندم و ذرت به دریا ریخته میشود و هزاران هزار رأس گاو و گوسفند با بلدوزرها زیر خاک دفن میگردد که «تعادل» بازار لیبرال دمکراسی حفظ شود و قیمتها رکود پیدا نکند، در آن سوی جهان نه، که در همسایگی این کشور و حتی حاشیه شهرهای بزرگ آمریکا، کودکانی از گرسنگی در دامان مادران خود جان میدهند. اگر در غرب، دختران زیبا برای یک وعده غذا مجبور به تن فروشی میشوند؛ این بیعدالتی در عرصه تولید و اقتصاد، ریشه در تفکری دارد که رسانههای جمعی جهان، آن را تفکر برتر میخوانند.
سلطه بر رسانهها
امروزه همه اذعان دارند که نبض بسیاری از رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری و نیز رسانههای مجازی دنیا در دست صهیونیزم بین الملل است. همگان به این نکته رسیدهاند که هیچ اطلاعات و اخباری حتی در «چت کردن» یک واژه «سلام» در جهان مجازی اینترنت قبل از رسیدن به مقصد، از سوی مراکز صهیونیزم بین المللی به ثبت میرسد؛ همان گونه که هیچ قراری با گوشی «موبایل» گذاشته نمیشود، مگر آنکه به وسیله گوش و چشمی و شنیده و دیده میشود؛ چنان که هیچ بازیگر و کارگردان و فیلمنامه نویسی جایزه اسکار نمیگیرد و هیچ نویسنده رمانی موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی نمیشود، مگر آنکه ارادهای پنهان و جمعی پردهنشین، آن را تأیید کنند. ...
گذشته از شخصیت سازی و شخصیتپردازی رسانههای دنیا جهت الگوسازی برای همه قشرها و مردمان دنیا از میان هنرپیشگان، خوانندگان و ورزشکاران، امروز در عرصه «اطلاعرسانی» هم حرکتی ناعادلانه و تبعیضآمیز را شاهدیم و این، بدان معناست که اساساً جهان کنونی بر اساس واژگان و مفاهیمی که خود تعیین و تولید و توزیع میکنند، همه چیز را تفسیر و معنا میکنند و رسانههای جهان ـ از سنتی گرفته تا مجازی ـ پیرو نظریهپردازان جهاناند. به همین دلیل، فرهنگ منحط لیبرال دمکراسی بر جهان کنونی تحمیل و سیطره خویش را جز در مواردی معدود ـ که پیروان اسلام ناب محمدی(ص) از آن جملهاند ـ تثبیت کرده است. در حالی که نبض رسانههای دنیا را به دست گرفته و فرهنگها و تمدنهای دیگر را در موقعیتی ناعادلانه قرار دادهاند؛ مردم جهان را به گفتگو فرا میخوانند؛ گفتگو در فضایی که همه چیز ـ اعم از ابزارهای نرمافزاری و سختافزاری ـ در دست لیبرال دمکراسی است و بازنده این عرصه از پیش معلوم و مشهود.
بر اساس آمار یونسکو، در حال حاضر تنها در آفریقا 160 میلیون بیسواد وجود دارد. و براساس آماری دیگر، دو سوم جمعیت جهان در بخشی که از سوی زرسالاران، جهان سوم نامیده میشود، زندگی میکنند.
اگر در این فضای ناعادلانه سهم ناچیز افرادی را که «سواد رسانهای» دارند، با جهان غرب مقایسه کنیم، باز این پرسش به میان میآید که: چند درصد از مردم جهان سوم، در فضایی خارج از آموزههای لیبرال دمکراسی تنفس میکنند؟ چند درصد آنان مرعوب و مغلوب نیستند و حتی پیاده نظام لیبرال دمکراسی در جهان سوم به شمار نمی روند؟
با نگاهی به نقش روشنفکران، نویسندگان و کارگردانانِ متأخر از تفکر و اندیشه لیبرال دمکراسی در جهان سوم، به خوبی به نبرد ناعادلانه مخالفان فرهنگ غرب با دستنشاندگان آنان پیمیبریم؛ چیزی که حتی در بین مراکز نظام اسلامی ایران نیز با همه وجود خود، حس میکنیم. این در حالی است که جهان سوم به دلیل دنبالهروی و تأثیرپذیری از فرهنگ غرب و مرعوب و مغلوب بودن دانش آموختگان رسانه و نگریستن به مفاهیم دینی با همان زاویه دید غربی، هنوز فاقد «فیلسوف رسانه» و نظریهپرداز رسانهای است؛ کسی که بتواند سازوکار بهرهوری از رسانه را در انتقال پیامهای دینی، بر اساس آموزههای الهی به مخاطب امروز منتقل کند. این توانمندی عملاً جهان رسانه را در اختیار مکتب لیبرال دمکراسی قرار میدهد و تا چند دهه آینده، میان فرهنگ غربی و دیگر فرهنگها، «نبردی فرهنگی» ادامه خواهد داشت.
به عقیده کارشناسان رسانه، هیچ رسانهای در دنیای کنونی مستقل نیست؛ چون حیات رسانهای دنیا، به ویژه مطبوعات و تلویزیون، وابسته به پذیرش آگهی و نیازمند پشتوانه مالی است و این آگهیها نیز مختص به صاحبان سرمایه و کالاهای تولیدی سرمایهداران است. بنابراین وابستگی رسانهها به جهان سرمایهداری امری بدیهی است و پر واضح است آنها رسانههایی را زنده میخواهند که جامعه را به سوی مصرفگرایی و به تبع آن، فربهتر شدن صاحبان سرمایه سوق دهد.
بزرگنمایی از ویژگیهای هر کالا را میتوان نوعی تحریف واقعیت و بیعدالتی در امر اطلاعرسانی به شمار آورد و بیشک مدافعان فرهنگ «قناعت» و «سادهزیستی»، جایی در جهان رسانه ندارند؛ چرا که نگاه انبیا و اولیا درست در تضاد با چیزی است که موجودیت رسانههای امروز را تضمین میکند. از این رو، شعار استقلال و عدالت در اطلاعرسانی همچون شعارهای دیگر دنیای لیبرال دمکراسی، دروغی بزرگ است.
پس به دلیل تفاوت ماهوی پیام دین داران و فقدان افرادی با سوادِ رسانهای و نبود ابزارهای نو و پیشرفته، به خوبی جهان ارتباطات و رسانه تحت سیطره قدرتها و صهیونیزم بینالمللی قرار گرفته است. آیا در چنین وضعیتی میتوان از «عدالت رسانهای» سخن گفت؟
اگر بنا برآنچه که خود دنیای غرب میگوید «اطلاعرسانی» را یکی از اهداف و رسالتهای رسانههای امروز بنامیم و اولین وظیفه انسانی هر خبرنگار و رسانه را اطلاعرسانی شفاف بشناسیم، باز به وضوح نظارهگر بیعدالتی فاحش و ملموس آن هستیم؛ چنان که دیدیم در فلسطین، عراق و افغانستان چگونه خبرنگاران مورد تهاجم قرار میگرفتند، و حوادث غمانگیز جنگ سانسور میشد.
جامعه جهانی از یاد نبرده است جنگ نخست خلیج فارس را که بوش پدر ب شعار رهایی کویت به راه انداخت و به عملیات «طوفان صحرا» شهرت یافت؛ هنگامی که سربازان غربی، سربازان عراقیِ تسلیم شده را در سنگرهایشان زنده به گور میکردند، در همان لحظه تمام خبرنگاران را محترمانه در هتلی چند ستاره در یکی از جزایر خلیج فارس محبوس کرده بودند و پس از جنگ به آنان اجازه دادند تا از لولهها و چاههای نفتی و مرغابیهای سوخته تصویر و گزارش تهیه کنند، که تنها احساسات انجمنهای مدافع حیوانات و محیط زیست را تحریک میکرد!
اما هیچ گاه به رابطه میان حمله عراق به کویت و به جیبزدن میلیاردها دلار که از جیب شیوخ عرب به جیب غربیان رفت و قربانی شدن هزاران بیگناه، در هیچ رسانه غربی پرداخته نشد و هیچ گاه از کشته شدن هزاران شیعه در جنوب عراق و هزاران کرد در شمال عراق به وسیله صدام، سخن به میان نیامد.
هنوز از یاد نبردهایم در جنگ دوم خلیجفارس که بوش پسر به بهانه نابودی سلاحهای کشتار جمعی، به عراق حمله کرد، از بمبهای اتمی کوچکی استفاده شد که هم اینک صدها و هزاران نفر از مردم این منطقه با بیماریهای صعب العلاج روبهرو هستند. کدام یک از رسانههای دنیای غرب تا کنون درد و رنج آنان را به تصویر کشیده است؟ در مقابل، دوربینهای تلویزیونی جهان رسانه پر شد از تصاویر «جسیکا»؛ دختری که به ظاهر در دست عراقیها بود و از بیمارستانی نجات داده شده بود. باید اعتراف کرد بزرگترین ظلمی که رسانههای دنیا در حقّ انسان امروزی روامیدارند، وارونه جلوه دادن حقایق، تحریف تاریخ، ایجاد فضای مجازی و تخدیری و جداکردن او از خدا و خلق خداست.
رسانههای اسلامی
آنچه رسانههای امروز انجام میدهند، قرار دادن بشر در فضایی آکواریومی و گلخانه ای است که جز با اشاره رسانه نپوشند، نخورند و نگویند و حتی فکر نکنند. در چنین زمانی است که رسانههای نظام اسلامی، به ویژه رسانه «دیداری ـ شنیداری» موظف است ظلم فاحشی را که به بشر امروزه میشود، به تصویر کشند.
اگر در «قانون اساسی» نظام اسلامی، حاکمیت از آنِ خداست و «ولایت فقیه» مترقیترین اصل و ترسیم کننده خطوط اصلی و کلی نظام به شمار میرود و اگر «ولیّفقیه»، بند اول سند چشمانداز بیست ساله را تقویت و ترویج مبانی فکری اسلام ناب و تشیع مشخص کرده است، پس «رسانه ملی» تحت هیچ عنوانی نباید از این اصل تخطی کند. امروز صدا و سیمای جمهوری اسلامی، نماد و نماینده اسلام ناب و تنها آنتنی است که موحدان سراسر جهان از آن، ترسیم زندگی موحدانه و عادلانه بر مبنای تشیع ناب انقلابی را انتظار دارند.
وظیفه امروز آحاد دستاندرکاران رسانه چیزی جز قرار دادن مخاطب در اتمسفر جهانبینی توحیدی و ترسیم ایدئولوژی تشیع در همه عرصهها و حوزهها در زندگی فردی و اجتماعی نیست و هر کس در هر پست و مقامی در این سازمان قرار دارد، از «مدیر شبکه» گرفته تا «بازیگر» و عوامل دیگری چون: تهیه کننده، کارگردان و... باید از دایره توحید و زاویه دید ائمه معصوم(ع) به عنوان «خلیفة الله» و مفسران وحی، بیرون نباشد و هر کس به هر دلیلی در این رسانه بر خلاف این جهانبینی سخن بر زبان آورد و یا تصویری ارائه دهد، نه تنها از دایره «عدالت» خارج شده است، بلکه ظلمی فاحش در حق طلاییترین فرصت ترویج مکتب اهل بیت(ع) روا داشته است.
پینوشت
1 . حدید/25.
2 . نهج البلاغه، حکمت ش437.
آنچه امروز بر جهان حکمفرماست، پرده از این واقعیت تلخ بر میدارد که «عدالت» گوهری گم شده است و در فقدان این گوهر نوربخش و حرکت آفرین، بشر کنونی در تاریکی ظلم و نابرابری در همه عرصهها و حوزهها به سر میبرد. این بیعدالتی از چینش شورای امنیت سازمان ملل و حق وتوی چند عضو دائم، آن هم به دلیل داشتن سلاح کشتار جمعی!! دیده میشود تا آگاهییابی و دسترسی انحصاری یک فرد یا یک رسانه به اطلاعات درست.
به جرئت میتوان گفت مردم جهان تا کنون شاهد یک قطعنامه از سوی سازمان ملل (عالیترین مرکز رسیدگی به «عدالت»!!) به نفع مردم مظلوم فلسطین و جهان نبودهاند و لذا باید شاهد تصاویری غمانگیز از آنچه در فلسطین و غزه رخ میدهد، باشند.
در عرصههای دیگر چون: اقتصاد، فرهنگ، سیاست و اجتماع، اگر عنصری به نام عدالت وجود داشت، امروز نباید شاهد چنین شکاف طبقاتی شمال و جنوب در همه عرصهها و نیز غلبه فرهنگ و تمدن غرب بر فرهنگهای دیگر و فروپاشی فرهنگها و زبانها دیگر ملل باشیم؟!
بینش وارونه
چه چیزی موجب شده است انسان امروزین که به لحاظ سطح سواد و معلومات از همنوعان خود در همه اعصار گذشته بالاتر است و با همه مؤلفههای فهم و درک و ابزار اطلاعیابی، به خلطی آشکار در «بینش» و حتی «دانش» برسد و به نقطهای از درک دست یابد که «زشت» را «زیبا»، «تبعیض» را «عدالت»، «اسارت» را «آزادی»، «دیکتاتوری» را «دموکراسی» و «فرهنگ شهادت» را «فرهنگ خشونت و ترور» ببیند و بشناسد؟ ریشه این وارونگی دانشی و بینشی و این سقوط بیبدیل در طول تاریخ انسان، در کجاست که مردم جهانیان، همنوع دوستی و روح عاطفه را در خود چنان بکشند که افتادن پیرمرد و کودکی بر زمین را «موقعیت طنز» بدانند و به جای نگران شدن بخندند و صبح خود را با تلویزیون این گونه آغاز کنند؟! این تغییر ذائقه و این وارونگی در برداشتها، ریشه در چه چیزی دارد؟
اینجاست که پای رسانههای جمعی دنیا به میان میآید و همان گفته پیشینیان در ذهن نقش میبندد که این همان موجود یک چشم آخر الزمان است. برخی امروز «دیجیتال» را همان «دجّال» در روایات تفسیر میکنند که با هزاران چشم و گوش و زبان و دست و پا از هر مرزی میگذرد و به هر خانهای رخنه میکند و هر اعتقاد و آموزهای را در هم میشکند و زشت را زیبا و تبعیض را عدالت مینامد. اگر این نگاه را، نگاهی افراطی و بدبینانه به رسانه بدانیم، امروزه در اثرگذاری رسانه بر اعتقادات و باورها و هنجارها، شکی وجود ندارد. امروزه بر کسی پوشیده نیست که رسانههای دنیا، شرک و بتپرستی را در قالب فیلمها و سریالها و مستندها و حتی در چهره هنرپیشگان انسانی و شخصیتهای داستانی ترویج میکنند و اگر هم خدایی به بشر معرفی میشود، یا همان خدای دست ساخته غرب پس از رنسانس است که تنها نظارهگر انسان است و دنیا را به اهلش سپرده است، یا خدایِ تثلیثِ مسیحیتِ تحریف شده و یا خدای مغلوب حضرت یعقوب(ع).
امروزه در این شکی نیست که رسانهها اهریمن و نیروهای شیطانی را قدرتی مافوق قدرت انسان نشان میدهند و قدرت آنان را در عرض و همسنگ قدرت باری تعالی به تصویر میکشند. کمترین پیامد این نگاه، ظهور فرقههای شیطان پرستی است و اگر این گونه رسانهها موفق به نفی مبدأ و معاد نشوند، دستکم انسان را در ورطه تناسخ و اباحهگری رها میکنند. این نکتهای است که تقریباً در تمام سریالها و فیلمها و حتی مستندهای غرب و در لایههای گوناگون فیلمهای هالیوودی میتوان آن را به وضوح مشاهده کرد. بدیهی است وقتی این چنین «توحید» و «نبوّت» و «معاد» در نوک پیکان رسانههای گوناگون، به ویژه رسانههای دیداری و شنیداری قرار بگیرد، «عدالت» را هم با مقیاس سودآوری معنا میکند. از این رو، درست در زمانی که کشتی کشتی گندم و ذرت به دریا ریخته میشود و هزاران هزار رأس گاو و گوسفند با بلدوزرها زیر خاک دفن میگردد که «تعادل» بازار لیبرال دمکراسی حفظ شود و قیمتها رکود پیدا نکند، در آن سوی جهان نه، که در همسایگی این کشور و حتی حاشیه شهرهای بزرگ آمریکا، کودکانی از گرسنگی در دامان مادران خود جان میدهند. اگر در غرب، دختران زیبا برای یک وعده غذا مجبور به تن فروشی میشوند؛ این بیعدالتی در عرصه تولید و اقتصاد، ریشه در تفکری دارد که رسانههای جمعی جهان، آن را تفکر برتر میخوانند.
سلطه بر رسانهها
امروزه همه اذعان دارند که نبض بسیاری از رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاری و نیز رسانههای مجازی دنیا در دست صهیونیزم بین الملل است. همگان به این نکته رسیدهاند که هیچ اطلاعات و اخباری حتی در «چت کردن» یک واژه «سلام» در جهان مجازی اینترنت قبل از رسیدن به مقصد، از سوی مراکز صهیونیزم بین المللی به ثبت میرسد؛ همان گونه که هیچ قراری با گوشی «موبایل» گذاشته نمیشود، مگر آنکه به وسیله گوش و چشمی و شنیده و دیده میشود؛ چنان که هیچ بازیگر و کارگردان و فیلمنامه نویسی جایزه اسکار نمیگیرد و هیچ نویسنده رمانی موفق به دریافت جایزه نوبل ادبی نمیشود، مگر آنکه ارادهای پنهان و جمعی پردهنشین، آن را تأیید کنند. ...
گذشته از شخصیت سازی و شخصیتپردازی رسانههای دنیا جهت الگوسازی برای همه قشرها و مردمان دنیا از میان هنرپیشگان، خوانندگان و ورزشکاران، امروز در عرصه «اطلاعرسانی» هم حرکتی ناعادلانه و تبعیضآمیز را شاهدیم و این، بدان معناست که اساساً جهان کنونی بر اساس واژگان و مفاهیمی که خود تعیین و تولید و توزیع میکنند، همه چیز را تفسیر و معنا میکنند و رسانههای جهان ـ از سنتی گرفته تا مجازی ـ پیرو نظریهپردازان جهاناند. به همین دلیل، فرهنگ منحط لیبرال دمکراسی بر جهان کنونی تحمیل و سیطره خویش را جز در مواردی معدود ـ که پیروان اسلام ناب محمدی(ص) از آن جملهاند ـ تثبیت کرده است. در حالی که نبض رسانههای دنیا را به دست گرفته و فرهنگها و تمدنهای دیگر را در موقعیتی ناعادلانه قرار دادهاند؛ مردم جهان را به گفتگو فرا میخوانند؛ گفتگو در فضایی که همه چیز ـ اعم از ابزارهای نرمافزاری و سختافزاری ـ در دست لیبرال دمکراسی است و بازنده این عرصه از پیش معلوم و مشهود.
بر اساس آمار یونسکو، در حال حاضر تنها در آفریقا 160 میلیون بیسواد وجود دارد. و براساس آماری دیگر، دو سوم جمعیت جهان در بخشی که از سوی زرسالاران، جهان سوم نامیده میشود، زندگی میکنند.
اگر در این فضای ناعادلانه سهم ناچیز افرادی را که «سواد رسانهای» دارند، با جهان غرب مقایسه کنیم، باز این پرسش به میان میآید که: چند درصد از مردم جهان سوم، در فضایی خارج از آموزههای لیبرال دمکراسی تنفس میکنند؟ چند درصد آنان مرعوب و مغلوب نیستند و حتی پیاده نظام لیبرال دمکراسی در جهان سوم به شمار نمی روند؟
با نگاهی به نقش روشنفکران، نویسندگان و کارگردانانِ متأخر از تفکر و اندیشه لیبرال دمکراسی در جهان سوم، به خوبی به نبرد ناعادلانه مخالفان فرهنگ غرب با دستنشاندگان آنان پیمیبریم؛ چیزی که حتی در بین مراکز نظام اسلامی ایران نیز با همه وجود خود، حس میکنیم. این در حالی است که جهان سوم به دلیل دنبالهروی و تأثیرپذیری از فرهنگ غرب و مرعوب و مغلوب بودن دانش آموختگان رسانه و نگریستن به مفاهیم دینی با همان زاویه دید غربی، هنوز فاقد «فیلسوف رسانه» و نظریهپرداز رسانهای است؛ کسی که بتواند سازوکار بهرهوری از رسانه را در انتقال پیامهای دینی، بر اساس آموزههای الهی به مخاطب امروز منتقل کند. این توانمندی عملاً جهان رسانه را در اختیار مکتب لیبرال دمکراسی قرار میدهد و تا چند دهه آینده، میان فرهنگ غربی و دیگر فرهنگها، «نبردی فرهنگی» ادامه خواهد داشت.
به عقیده کارشناسان رسانه، هیچ رسانهای در دنیای کنونی مستقل نیست؛ چون حیات رسانهای دنیا، به ویژه مطبوعات و تلویزیون، وابسته به پذیرش آگهی و نیازمند پشتوانه مالی است و این آگهیها نیز مختص به صاحبان سرمایه و کالاهای تولیدی سرمایهداران است. بنابراین وابستگی رسانهها به جهان سرمایهداری امری بدیهی است و پر واضح است آنها رسانههایی را زنده میخواهند که جامعه را به سوی مصرفگرایی و به تبع آن، فربهتر شدن صاحبان سرمایه سوق دهد.
بزرگنمایی از ویژگیهای هر کالا را میتوان نوعی تحریف واقعیت و بیعدالتی در امر اطلاعرسانی به شمار آورد و بیشک مدافعان فرهنگ «قناعت» و «سادهزیستی»، جایی در جهان رسانه ندارند؛ چرا که نگاه انبیا و اولیا درست در تضاد با چیزی است که موجودیت رسانههای امروز را تضمین میکند. از این رو، شعار استقلال و عدالت در اطلاعرسانی همچون شعارهای دیگر دنیای لیبرال دمکراسی، دروغی بزرگ است.
پس به دلیل تفاوت ماهوی پیام دین داران و فقدان افرادی با سوادِ رسانهای و نبود ابزارهای نو و پیشرفته، به خوبی جهان ارتباطات و رسانه تحت سیطره قدرتها و صهیونیزم بینالمللی قرار گرفته است. آیا در چنین وضعیتی میتوان از «عدالت رسانهای» سخن گفت؟
اگر بنا برآنچه که خود دنیای غرب میگوید «اطلاعرسانی» را یکی از اهداف و رسالتهای رسانههای امروز بنامیم و اولین وظیفه انسانی هر خبرنگار و رسانه را اطلاعرسانی شفاف بشناسیم، باز به وضوح نظارهگر بیعدالتی فاحش و ملموس آن هستیم؛ چنان که دیدیم در فلسطین، عراق و افغانستان چگونه خبرنگاران مورد تهاجم قرار میگرفتند، و حوادث غمانگیز جنگ سانسور میشد.
جامعه جهانی از یاد نبرده است جنگ نخست خلیج فارس را که بوش پدر ب شعار رهایی کویت به راه انداخت و به عملیات «طوفان صحرا» شهرت یافت؛ هنگامی که سربازان غربی، سربازان عراقیِ تسلیم شده را در سنگرهایشان زنده به گور میکردند، در همان لحظه تمام خبرنگاران را محترمانه در هتلی چند ستاره در یکی از جزایر خلیج فارس محبوس کرده بودند و پس از جنگ به آنان اجازه دادند تا از لولهها و چاههای نفتی و مرغابیهای سوخته تصویر و گزارش تهیه کنند، که تنها احساسات انجمنهای مدافع حیوانات و محیط زیست را تحریک میکرد!
اما هیچ گاه به رابطه میان حمله عراق به کویت و به جیبزدن میلیاردها دلار که از جیب شیوخ عرب به جیب غربیان رفت و قربانی شدن هزاران بیگناه، در هیچ رسانه غربی پرداخته نشد و هیچ گاه از کشته شدن هزاران شیعه در جنوب عراق و هزاران کرد در شمال عراق به وسیله صدام، سخن به میان نیامد.
هنوز از یاد نبردهایم در جنگ دوم خلیجفارس که بوش پسر به بهانه نابودی سلاحهای کشتار جمعی، به عراق حمله کرد، از بمبهای اتمی کوچکی استفاده شد که هم اینک صدها و هزاران نفر از مردم این منطقه با بیماریهای صعب العلاج روبهرو هستند. کدام یک از رسانههای دنیای غرب تا کنون درد و رنج آنان را به تصویر کشیده است؟ در مقابل، دوربینهای تلویزیونی جهان رسانه پر شد از تصاویر «جسیکا»؛ دختری که به ظاهر در دست عراقیها بود و از بیمارستانی نجات داده شده بود. باید اعتراف کرد بزرگترین ظلمی که رسانههای دنیا در حقّ انسان امروزی روامیدارند، وارونه جلوه دادن حقایق، تحریف تاریخ، ایجاد فضای مجازی و تخدیری و جداکردن او از خدا و خلق خداست.
رسانههای اسلامی
آنچه رسانههای امروز انجام میدهند، قرار دادن بشر در فضایی آکواریومی و گلخانه ای است که جز با اشاره رسانه نپوشند، نخورند و نگویند و حتی فکر نکنند. در چنین زمانی است که رسانههای نظام اسلامی، به ویژه رسانه «دیداری ـ شنیداری» موظف است ظلم فاحشی را که به بشر امروزه میشود، به تصویر کشند.
اگر در «قانون اساسی» نظام اسلامی، حاکمیت از آنِ خداست و «ولایت فقیه» مترقیترین اصل و ترسیم کننده خطوط اصلی و کلی نظام به شمار میرود و اگر «ولیّفقیه»، بند اول سند چشمانداز بیست ساله را تقویت و ترویج مبانی فکری اسلام ناب و تشیع مشخص کرده است، پس «رسانه ملی» تحت هیچ عنوانی نباید از این اصل تخطی کند. امروز صدا و سیمای جمهوری اسلامی، نماد و نماینده اسلام ناب و تنها آنتنی است که موحدان سراسر جهان از آن، ترسیم زندگی موحدانه و عادلانه بر مبنای تشیع ناب انقلابی را انتظار دارند.
وظیفه امروز آحاد دستاندرکاران رسانه چیزی جز قرار دادن مخاطب در اتمسفر جهانبینی توحیدی و ترسیم ایدئولوژی تشیع در همه عرصهها و حوزهها در زندگی فردی و اجتماعی نیست و هر کس در هر پست و مقامی در این سازمان قرار دارد، از «مدیر شبکه» گرفته تا «بازیگر» و عوامل دیگری چون: تهیه کننده، کارگردان و... باید از دایره توحید و زاویه دید ائمه معصوم(ع) به عنوان «خلیفة الله» و مفسران وحی، بیرون نباشد و هر کس به هر دلیلی در این رسانه بر خلاف این جهانبینی سخن بر زبان آورد و یا تصویری ارائه دهد، نه تنها از دایره «عدالت» خارج شده است، بلکه ظلمی فاحش در حق طلاییترین فرصت ترویج مکتب اهل بیت(ع) روا داشته است.
پینوشت
1 . حدید/25.
2 . نهج البلاغه، حکمت ش437.