شیوه دستیابى به تاریخ اهل بیت علیهم السلام
آرشیو
چکیده
متن
درباره معصومان گفتارها و نوشتارهای فراوانی وجود دارد و با این همه، هنوز بخش گستردهای از زندگانی آنان ناشناخته مانده است و در منابع موجود هم موارد قابل تردید فراوانی یافت میشود که نمیتوان به عنوان حقایق بدانها نگریست. این امر ریشه در پندار محقق و روش او در نیل به حقیقت و منابعی دارد که او به آنها تکیه و اعتماد کرده است. پژوهشگر تاریخ باید ببیند که منابع او داستانی و خرافی است یا برگرفته از مآخذ کهن و معتبر است.
مقصود این نوشتار ارائه راه درستِ دست یابی به حقایق و رخدادهای تاریخی و چگونگی شناخت شخصیتهای برجسته اسلامی، به ویژه رهبران بزرگ شیعی است.
دو آفت
پژوهشگری که در صدد یافتن حقایق تاریخی است، در مسیر خود ممکن است دچار دو آفت شود: عوام فریبی، تاریخ زدگی.
الف) عوامفریبی
در اینجا عوامفریبی؛ یعنی در افق دیده عوام جای گزیدن و با چنین دیدی، به معارف بلند شیعه و سیره و گفتار ائمه(ع) را نگریستن. متأسفانه این رویکرد از سوی برخی گویندگان بیمایه و مدّاحان کمدقّت، عمومیّت مییابد و به مذهب، رنگی احساسی و تهی از دانش و خرد میبخشد. اما همه کسانی که به گونهای در ترویج فرهنگ و آموزههای اسلام و تشیع میکوشند، باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که مایه اصلی در شناخت ائمه(ع)، مطالعه سخنان حکیمانه و پژوهش در زندگی آن بزرگواران، با تکیه بر مآخذ تاریخی و روایی معتبر است و بزرگترین عامل در تحریف چهره امامان پاک شیعه، که بیش از هر چیز مؤثر است، نقل سخنان بیمایه و فاقد ارزش تاریخی و ناآگاهی از منابع نخست شیعی است.
ب) تاریخ زدگی
در این روش محقق همه چیز را صرفاً از جنبه تاریخ میبیند و به حقایق نیز، از منظر نگاشتههای تاریخی مینگرد تا گرفتار کجروی و دروغ پردازی نگردد. بیشک استناد به مآخذ کهن تاریخی، ارزشی ویژه دارد و توجه به چنین منابعی بر هر گوینده و نویسندهای بایسته است، با این همه، نمیتوان شناخت حقایق را تنها به خوشه چینی در بستر تاریخ منحصر کرد و سادهلوحانه به تاریخ نگریست.
ماهیّت تاریخ
تاریخ تصویری است از زندگی و تمّدن اقوام گذشته که اصل آن اکنون نه در دست ماست و نه در حیطه تجربه ما؛ هر چند آثارش بر زیستن و آداب و رسوم و رفتار ما نیز جاری است که بدان، بر خود میبالیم و یا از آن ننگ داریم و گریزانیم، اما هر دو روی تاریخ عبرت آموز است و نقشی کلیدی در سعادت یا شقاوت و پیشرفت یا انحطاط فرهنگی ما ایفا میکند.
تاریخ در خدمت فاتحان
معروف است که تاریخ را قوم غالب مینویسد، نه قوم مغلوب. گروه غالب است که حکومت میکند و از زر و زور و تزویر برخوردار است و با هر یک از اینها به تنهایی میتوان مردم را دور خود گرد آورد و هر چند به ظاهر برای خود وجهه و آبرو و مقبولیتی فراهم ساخت. قوم مغلوب بهرهای جز ضعف و تهیدستی ندارد و در نتیجه توان دفاع از حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی، و حتّی عِرض و آبروی خویش را ندارد و بدین گونه بسیاری از فضایل آن نادیده انگاشته میشود و گروه پیروز با بهرهگیری از ترفندهای تبلیغاتی، واقعیات را معکوس مینماید. در این زمینه دستگاههای تبلیغاتی، به ویژه گویندگان، نویسندگان، تاریخنگاران، در مقبولیّت افراد و زشت یا زیبا جلوه دادن چهرهها نقشی کلیدی دارند.
دوستیها و دشمنیها
«توین بی»، مورخ معروف مغرب که تخصّص ویژهاش در تاریخ یونان باستان است، معتقد است که از راه نوشتههای تاریخی نمیتوان به حقایق دست یافت واز این رو، خود با استناد بر نقوش تاریخی و حفّاری، به شناخت تمدنها و تاریخ میرود. او میگوید:
«در قرن نوزدهم که انگلیسیها قدرتمند بودند، تلاش داشتند تا از طریق مورخان، خود را حامی ستمدیدگان شمرند؛ هر چند که در ظاهر و باطن روش اشراف منشی داشتند ... ]به عنوان نمونه[ این تاریخ ]یونان باستان[ سراسر از دید آتنیها نوشته شده است و مورخان امروزی هم از دیدگاه آتنیها درباره آنچه روی داده است، قلمفرسایی میکنند؛ در صورتی که اگر از طرف مقابل نوشتهای درباره آنچه روی داده است، داشتیم، حکایت بسیار متفاوت بود».[1]
البته آثار بسیار ناقص و ناچیزی هم وجود دارد که رویکرد گزینشی و یک طرفه ندارد، ولی با این گونه گزارشها نمیتوان به واقعیات پیبرد، و اگر هم در برخی موارد آن هم به صورت بسیار جزئی از مناقب گروه غیر فاتح دیده میشود، این نیز مرهون افرادی از اردوی پیروز است که جسته و گریخته مطالبی را نقل کردهاند. در روند تاریخ اسلام نیز پس از رحلت غمبار رسول گرامی اسلام، حب و بغضهای فراوانی، فرصت جولان یافتند و بافت گروهی و قبیلهای مسلمانان نخستین نیز بر دامنه تحریفها و معکوس جلوه دادن تاریخ افزود.
راویان سیره و تاریخ
مورخان مسلمان اتفاق نظر دارند که قانون منع نقل حدیث، از دوران خلیفه دوم به اجرا درآمد و تا پایان سده نخست هجری ادامه یافت و سپس به دستور عمر بن عبدالعزیز این ممنوعیّت برداشته شد. از این دوره، نخستین راویان به صورت رسمی کار خود را آغاز کردند؛ افرادی چون سعید بن مسیّب (م94ق)، عبدالله بن کعب(م97 ق)، ابان بن عثمان بن عثمان (م 96ق)، قاسم بن ابی بکر (م 107ق)، عاصم بن عمر بن قتاده (م 120ق)، محمد بن شهاب زهری (م 124ق)، عروة بن زبیر (م94ق)، هشام بن عروة بن زبیر (م 121ق)، شعبی (م 103ق)، شُرحبیل بن سعد (م 123ق)، یعقوب بن عتبه (م128ق)، عبدالله بن ابی بکر بن حزم (م130ق)، موسی بن عُقَبه (م 141ق) و برخی دیگر.
شهرت این افراد بیشتر در نقل احادیث است، امّا به نظر میرسد برخی از اینان در نگارش سیره نیز موفق بودهاند؛ افرادی مانند عروة بن زبیر که واقدی از او با عنوان نخستین سیره نویس نام میبرد.[2]
آثار این افراد نقشی تعیینکننده و کلیدی در گرایش فکری سیره نویسان و مورخان دارد و در واقع نگارش سیره و تاریخ بر پایه روایت اینان شکل میگیرد.
1. ابن اسحاق
نخستین سیره جامع که در زمینه زندگانی رسول گرامی اسلام نگارش شد، کتاب المغازی، از محمّد بن اسحاق (م151ق) است. او از موالیان عرب و فارسی ـ عراقی است و در مدینه رشد یافت. گرایش به شیخین در همه محدثان مدنی به چشم میآید؛ به ویژه محمّد بن اسحاق در «المغازی» بیشتر بر نقل عروة بن زبیر تکیه کرده که در نهایت به عایشه برمیگردد. با این همه، چون در «المغازی» اشاراتی اندک به فضایل اهل بیت یافت میشود، از سوی برخی متهم به تشیّع شده و ابن هشام به بهانه اینکه بسیاری از نقلهای وی مربوط به سیره نیست، کتاب ابن اسحاق را تلخیص و بدین گونه بسیاری از روایات از جمله روایت مربوط به آیه )انذر عشیرتک الأقربین( را حذف کرده است. این در حالی است که بر سراسر کتاب المغازی ، گرایش شدید به خلفا و به ویژه شیخین سایه افکنده و اگر هم ابن اسحاق چند روایتی از امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) میآورد، باز از طریق زهری است.[3]
2. محمد بن عمر واقدی
تخصّص ویژه واقدی ( م 207ق) در مغازی و فتوحات است. وی در دولت مأمون به قضاوت میپرداخت و از بعد فکری، عثمانی مذهب بود. بیشترین بهره او از زهری است. او کسی است که همراه هفت تن دیگر نزد مأمون میرود و به «مخلوق بودن» قرآن کریم اعتراف میکند.[4]
3. ابن شهاب زُهری
او نخستین محدثی است که پس از صدور فرمان کتابت حدیث از سوی عمر بن عبدالعزیز (م101ق)، به نگاشتن حدیث پرداخت. او چهل سال بین مدینه و شام مسافرت کرد و از مروجان سیره و حدیث در شام، و خدمتگزار دولت اموی و شاگرد عروة بن زبیر بود و بیشتر از او بهره برد. وی به سال 51 ق هجری در مدینه زاده شد و به سال 124 از دنیا رفت.[5]
4و5. عروة بن زبیر و پسرش
عروة بن زبیر و پسرش هشام بن عروه، از نخستین محدثان هستند. عروة بن زبیر، پسر خواهر عایشه است که غالباً سند روایات او و شاگردانش به عایشه میرسد. دشمنی خاندان زبیر با بنی هاشم و به ویژه اهل بیت: روشن است. این حقد و کینه چنان بود که عبدالله بن زبیر، کلمه آل محمد را از صلوات برداشت و صلوات را چنان که اکنون بین اهل تسنّن رایج است، برای نخستین بار در خطبه جمعه بر زبان جاری کرد و در پاسخ به اعتراض مردم گفت: پیامبر، خاندان بدی دارد و چون نامشان میبری، گردن بر میکشند و مغرور میشوند.[6]
اگر بتوان از کینه کهنه و دشمن دیرینه این جریان در برابر بنیهاشم و به ویژه علی(ع) و فرزندانش چشم پوشید، بیشک بر راوی و سیرهنگاری که حیات دنیوی او در گرو گرایش سیاسی و زندگی درباری است، نمیتوان اعتماد زیادی داشت و سخن وی را پذیرفت.
6. ابان بن عفّان
ابان از محدّثان سده نخست است و تخصّص او در سیره و مغازی رسول خدا(ص) است. او مرید و مزدور بنیامیه بود. در سال 75 ق از سوی عبدالملک مروان به حکومت مدینه دست یافت. روایات فراوانی از او در کتب سیره است و ابن اسحاق نیز در سیره خود احادیثی چند، از او نقل کرده است.[7]
7. شعبی
عامر بن شراحیل هَمْدانی حمیری، معروف به شعبی، تنها محدث غیر مدنی است. او در کوفه زاده شد. نخست گرایش شیعی داشت، ولی با روی کار آمدن زبیریان بدانان پیوست و در دربار مصعب پسر زبیر، در فضل و ستایش خاندان زبیر، به ساخت و نقل حدیث پرداخت.[8] پس از برافتادن زبیریان و قدرت یافتن عبدالملک مروان، نزد حجاج رفت و برای کسب رضایت وی، جعل حدیث کرد.[9]
او نقشی کلیدی در تخریب چهرههای شیعی داشته است.
سندهای پوشالی
روایات رسیده از این افراد و برخی چون اینان است که سند اصلی سیرهنویسی در قرون نخستین هجری قرار میگیرد و رفتهرفته جریان سیره نگاری قوت مییابد. بیشتر مطالب ابن اسحاق و واقدی، منابع اصلی برای سیره پس از آنان به شمار میرود و همین قاعده در بخش تاریخ و تراجم نیز جاری است. منابعی چون: انساب الاشراف، الأخبار الطوال، الفتوح، التّنبیه و الأشراف، مروج الذهب، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، طبقات الکبری و فتوح البلدان، که مأخذ اصلی تاریخ اسلاماند، از چنین افرادی مطالب خود را اخذ کردهاند. مداینی مینویسد:
«ابن شهاب زهری به من گفت: آن گاه که خالد بن عبدالله قُسری (حاکم اموی) بر عراق حکومت میکرد، از من خواست تا در انساب عرب برایش کتابی بنویسم. گفتم: درباره اخبار علی بن ابیطالب(ع) چه کنم؟ آیا درباره آن بنویسم؟ گفت: نه، مگر به گونهای باشد که او را در قعر جهنّم بنمایاند».[10]
این خبر به خوبی نشان میدهد که امویان چگونه بر اساس معیارهای فکری سفارش تألیف کتاب میدادند و حتی در موضوع انساب نیز در پی مذمت امیرمؤمنان(ع) بودند.
پیداست آثار و روایات چنین محدثی که برای خشنود ساختن امویان مینویسد، در منحرف کردن سیر تاریخ نقشی ویژه دارد. بنیامیه در سالیانی که به نام اسلام بر سرزمینهای اسلامی فرمان میراندند، بسیاری از صحابه رسول خدا(ص) را به انزوا و سکوت کشاندند و تنها به آن دسته از صحابه و تابعان اجازه بیان حدیث دادند که بر اساس مقاصد آنان بگویند و بنویسند. با این شیوه بود که هستههای اولیّه تدوین سیره و حدیث شکل گرفت. اینجاست که حقیقت رخ مینماید و واقعیتی که در جامعه اموی به چشم میآید، نشان از جامعهای اشرافی دارد با معیارهای طبقاتی که عدالت اسلامی و حتی واژه اسلام، در شعار و آن هم در راه منویات حکومت به کار میرود. امویان نه تنها بنیهاشم و خاندان رسول خدا(ص) را دشمن میداشتند، بلکه از انصار نیز که در اسلام سابقه و فضیلتی داشتند، ناخشنود بودند.
به گفته زبیر بن بکّار، که خود از نخستین سیرهنگاران است: سلیمان عبدالملک در دوران ولایتعهدی خود به مدینه میآید و پس از دیدار با برخی شخصیتهای علمی و سیاسی ، علاقه ضمنی به نگاشتن سیره رسول خدا(ص) نشان میدهد. اَبان بن عثمان سیرهای را که پیشترها نگاشته و پنهان داشته است، به سلیمان میدهد. سلیمان از محتوای آن آگاه میشود. او گزارشی را که درباره حضور انصار در بیعت عقبه است، نمیپسندد و از اینکه نام پدرش مروان را در صف مشرکان مخالف پیامبر میبیند، ناراحت میشود و میگوید: او از چنین فضیلتی که به انصار نسبت داده میشود، بیاطلاع است! بنابراین سیره را در آتش میسوزاند و به پدرش عبدالملک بن مروان گزارش میدهد. عبدالملک نیز کار فرزند را میستاید و میگوید از کتابی که در آن از برتری ما سخن نیست، بینیاز است.[11]
بهره تاریخ نگار
حوادث گذشته را امروز نه میتوان دید و نه در دایره تجربه ماست و آگاهی از آن، یا از راه آثار به جای مانده از آن روزگار است و یا از راه روایات و نوشتههای شاهدان و تاریخ نویسان. در روایات نیز البته فرق است میان روایت شاهد عینی یا معاصر واقعه، با روایت کسی که بعدها در باب آن واقعه چیزهایی شنیده است. وقتی روایت کسی که دیروز قضیهای دیده و امروز نقل میکند، تفاوت وجود داشته باشد، چگونه در نقل دیگران از آن واقعه، تفاوت و تحریف نباشد و تازه همان روایت صِرف نیز ممکن است با اغراضی همراه باشد.[12]
البته اگر ثابت شود که راوی وابسته به دستهای خاص است، باز هم گزارشهای او میتواند ارزشی نسبی داشته باشد. گاه گزارشگران تاریخ هوادار جریانی بودهاند و گاهی هم پای بهرهای برای مورخ در میان بوده است؛ و گاهی نیز احتمال تقیّه میرود. گزارشهای مربوط به تاریخ اسلام نیز خالی از این زمینهها نیست. مورخان و محدثان مسلمان، چنان که اشارت رفت، غالباً منصبدار و از مهرههای فرهنگی حاکمان اموی و عباسی بودند و بدیهی است که در هر چه به سود خاندان پیغمبر(ص) بود، دست میبردند و یا از قلم میانداختند و هر چه هم به سود خود و اربابان خود میدیدند، به صد وصف میآراستند و به هزار اقلیم میرساندند.
پس با دید تاریخی صِرف نمیتوان به حقیقت رسید؛ چرا که دستمایه چنین محققی در دست یازیدن به حقایق، برگرفته از تعصبهای قومی و قبیلهای و دستهبندیهای سیاسی و بهرهبریهای مادی و شهوانی است که با شیوهای جانبدارانه به گزارشهای تاریخی پرداخته و بدیهی است که با چنین رویکردی نمیتوان به حقایق دست یافت. پس چاره چیست و راه درست کدام است؟
مسیر درست
به نظر میرسد برترین مسیر برای دوری از خطا و رسیدن به هدف، مسیر میانی است که نه به تاریخزدگی بینجامد و نه به خرافهگویی، نه چنان که جز بر پایه متون تاریخی و روایی سخن نگویدو معیار رسیدن به شناخت را، تنها با تکیه بر روایات تاریخی تعریف کند و نه به داستان سرایی و گزافهگویی و خرافهپراکنی چنگ آویزد. یکی از محققان معاصر میگوید:
«در پذیرفتن روایتهای تاریخی قرن اوّل و دوم هجری باید تردید کرد، مگر آنجا که قرینههای قطعی یا اطمینان بخشی آن را تأیید کند؛ زیرا در آن سالها، مانند هر عصر، تهمت و افترا کاری رایج و جعل حدیث یا تخلیط و تدلیس در متن آن وسیلهای مؤثر برای پیشبرد کارها بوده است».[13]
بهترین مسیر برای نیل به حقیقت چه در باب وقایع و رخدادهای تاریخی و چه در شناخت شخصیتهای شیعی و به ویژه پیشوایان پاک، راهی است پیوسته به منابعِ کهنِ تاریخی و روایی و آمیخته به قراین قطعی و اطمینان بخش، همراه با قرینههای عقلی و اجتماعی و روانشناختی افراد. آن گاه شاید بتوان به گوشهای از حقایق مدفون در پهندشت تاریخ پیبرد و به گوشهای از ابعاد گوناگون شخصیت بزرگان دین دست یافت.
پینوشتها
1 . مورخ و تاریخ، آرنوندتوین بی، ص22، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1375ش.
2 . الفهرست، ابن ندیم، ص98، دارالمعرفه، 1357ش.
3 . تاریخ التراث العربی، فؤاد سزگین، ج1، ص92، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1412ق.
4 . طبری، ج8، ص43، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1403؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، ج90، ص302، مؤسسه التاریخ العربی، 1413/ 1993م.
5 . تاریخ التراث العربی، ج1، ص70؛ سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج5، ص327، موسسة الرسالة، 1414ق.
6 . مروج الذهب، مسعودی، ج3، ص90 و 91، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1421/ 2000؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، ج2، ص204، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374ش.
7 . تذکرة الحفّاظ، سبط ابن جوزی، ج1، ص1730، دارالمعرفه، 1357ق.
8 . البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی، ج8، ص353، موسسة التاریخ العربی، 1413ق.
9 . سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، ج4، ص314، موسسة الرّسالة، 1413/ 1993م.
10 . الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج22، ص15، المؤسسه المصریّه، 1963م.
11 . الموفقیات، زبیر بن بکّار، ص 228، مؤسسة الرّسالة، 1412ق.
12 . تاریخ در ترازو، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 141، انتشارات امیرکبیر، 1356ش.
13 . تاریخ تحلیلی اسلام، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 174، امیرکبیر، 1374ش.
مقصود این نوشتار ارائه راه درستِ دست یابی به حقایق و رخدادهای تاریخی و چگونگی شناخت شخصیتهای برجسته اسلامی، به ویژه رهبران بزرگ شیعی است.
دو آفت
پژوهشگری که در صدد یافتن حقایق تاریخی است، در مسیر خود ممکن است دچار دو آفت شود: عوام فریبی، تاریخ زدگی.
الف) عوامفریبی
در اینجا عوامفریبی؛ یعنی در افق دیده عوام جای گزیدن و با چنین دیدی، به معارف بلند شیعه و سیره و گفتار ائمه(ع) را نگریستن. متأسفانه این رویکرد از سوی برخی گویندگان بیمایه و مدّاحان کمدقّت، عمومیّت مییابد و به مذهب، رنگی احساسی و تهی از دانش و خرد میبخشد. اما همه کسانی که به گونهای در ترویج فرهنگ و آموزههای اسلام و تشیع میکوشند، باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که مایه اصلی در شناخت ائمه(ع)، مطالعه سخنان حکیمانه و پژوهش در زندگی آن بزرگواران، با تکیه بر مآخذ تاریخی و روایی معتبر است و بزرگترین عامل در تحریف چهره امامان پاک شیعه، که بیش از هر چیز مؤثر است، نقل سخنان بیمایه و فاقد ارزش تاریخی و ناآگاهی از منابع نخست شیعی است.
ب) تاریخ زدگی
در این روش محقق همه چیز را صرفاً از جنبه تاریخ میبیند و به حقایق نیز، از منظر نگاشتههای تاریخی مینگرد تا گرفتار کجروی و دروغ پردازی نگردد. بیشک استناد به مآخذ کهن تاریخی، ارزشی ویژه دارد و توجه به چنین منابعی بر هر گوینده و نویسندهای بایسته است، با این همه، نمیتوان شناخت حقایق را تنها به خوشه چینی در بستر تاریخ منحصر کرد و سادهلوحانه به تاریخ نگریست.
ماهیّت تاریخ
تاریخ تصویری است از زندگی و تمّدن اقوام گذشته که اصل آن اکنون نه در دست ماست و نه در حیطه تجربه ما؛ هر چند آثارش بر زیستن و آداب و رسوم و رفتار ما نیز جاری است که بدان، بر خود میبالیم و یا از آن ننگ داریم و گریزانیم، اما هر دو روی تاریخ عبرت آموز است و نقشی کلیدی در سعادت یا شقاوت و پیشرفت یا انحطاط فرهنگی ما ایفا میکند.
تاریخ در خدمت فاتحان
معروف است که تاریخ را قوم غالب مینویسد، نه قوم مغلوب. گروه غالب است که حکومت میکند و از زر و زور و تزویر برخوردار است و با هر یک از اینها به تنهایی میتوان مردم را دور خود گرد آورد و هر چند به ظاهر برای خود وجهه و آبرو و مقبولیتی فراهم ساخت. قوم مغلوب بهرهای جز ضعف و تهیدستی ندارد و در نتیجه توان دفاع از حقوق سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و اخلاقی، و حتّی عِرض و آبروی خویش را ندارد و بدین گونه بسیاری از فضایل آن نادیده انگاشته میشود و گروه پیروز با بهرهگیری از ترفندهای تبلیغاتی، واقعیات را معکوس مینماید. در این زمینه دستگاههای تبلیغاتی، به ویژه گویندگان، نویسندگان، تاریخنگاران، در مقبولیّت افراد و زشت یا زیبا جلوه دادن چهرهها نقشی کلیدی دارند.
دوستیها و دشمنیها
«توین بی»، مورخ معروف مغرب که تخصّص ویژهاش در تاریخ یونان باستان است، معتقد است که از راه نوشتههای تاریخی نمیتوان به حقایق دست یافت واز این رو، خود با استناد بر نقوش تاریخی و حفّاری، به شناخت تمدنها و تاریخ میرود. او میگوید:
«در قرن نوزدهم که انگلیسیها قدرتمند بودند، تلاش داشتند تا از طریق مورخان، خود را حامی ستمدیدگان شمرند؛ هر چند که در ظاهر و باطن روش اشراف منشی داشتند ... ]به عنوان نمونه[ این تاریخ ]یونان باستان[ سراسر از دید آتنیها نوشته شده است و مورخان امروزی هم از دیدگاه آتنیها درباره آنچه روی داده است، قلمفرسایی میکنند؛ در صورتی که اگر از طرف مقابل نوشتهای درباره آنچه روی داده است، داشتیم، حکایت بسیار متفاوت بود».[1]
البته آثار بسیار ناقص و ناچیزی هم وجود دارد که رویکرد گزینشی و یک طرفه ندارد، ولی با این گونه گزارشها نمیتوان به واقعیات پیبرد، و اگر هم در برخی موارد آن هم به صورت بسیار جزئی از مناقب گروه غیر فاتح دیده میشود، این نیز مرهون افرادی از اردوی پیروز است که جسته و گریخته مطالبی را نقل کردهاند. در روند تاریخ اسلام نیز پس از رحلت غمبار رسول گرامی اسلام، حب و بغضهای فراوانی، فرصت جولان یافتند و بافت گروهی و قبیلهای مسلمانان نخستین نیز بر دامنه تحریفها و معکوس جلوه دادن تاریخ افزود.
راویان سیره و تاریخ
مورخان مسلمان اتفاق نظر دارند که قانون منع نقل حدیث، از دوران خلیفه دوم به اجرا درآمد و تا پایان سده نخست هجری ادامه یافت و سپس به دستور عمر بن عبدالعزیز این ممنوعیّت برداشته شد. از این دوره، نخستین راویان به صورت رسمی کار خود را آغاز کردند؛ افرادی چون سعید بن مسیّب (م94ق)، عبدالله بن کعب(م97 ق)، ابان بن عثمان بن عثمان (م 96ق)، قاسم بن ابی بکر (م 107ق)، عاصم بن عمر بن قتاده (م 120ق)، محمد بن شهاب زهری (م 124ق)، عروة بن زبیر (م94ق)، هشام بن عروة بن زبیر (م 121ق)، شعبی (م 103ق)، شُرحبیل بن سعد (م 123ق)، یعقوب بن عتبه (م128ق)، عبدالله بن ابی بکر بن حزم (م130ق)، موسی بن عُقَبه (م 141ق) و برخی دیگر.
شهرت این افراد بیشتر در نقل احادیث است، امّا به نظر میرسد برخی از اینان در نگارش سیره نیز موفق بودهاند؛ افرادی مانند عروة بن زبیر که واقدی از او با عنوان نخستین سیره نویس نام میبرد.[2]
آثار این افراد نقشی تعیینکننده و کلیدی در گرایش فکری سیره نویسان و مورخان دارد و در واقع نگارش سیره و تاریخ بر پایه روایت اینان شکل میگیرد.
1. ابن اسحاق
نخستین سیره جامع که در زمینه زندگانی رسول گرامی اسلام نگارش شد، کتاب المغازی، از محمّد بن اسحاق (م151ق) است. او از موالیان عرب و فارسی ـ عراقی است و در مدینه رشد یافت. گرایش به شیخین در همه محدثان مدنی به چشم میآید؛ به ویژه محمّد بن اسحاق در «المغازی» بیشتر بر نقل عروة بن زبیر تکیه کرده که در نهایت به عایشه برمیگردد. با این همه، چون در «المغازی» اشاراتی اندک به فضایل اهل بیت یافت میشود، از سوی برخی متهم به تشیّع شده و ابن هشام به بهانه اینکه بسیاری از نقلهای وی مربوط به سیره نیست، کتاب ابن اسحاق را تلخیص و بدین گونه بسیاری از روایات از جمله روایت مربوط به آیه )انذر عشیرتک الأقربین( را حذف کرده است. این در حالی است که بر سراسر کتاب المغازی ، گرایش شدید به خلفا و به ویژه شیخین سایه افکنده و اگر هم ابن اسحاق چند روایتی از امام سجّاد(ع) و امام باقر(ع) میآورد، باز از طریق زهری است.[3]
2. محمد بن عمر واقدی
تخصّص ویژه واقدی ( م 207ق) در مغازی و فتوحات است. وی در دولت مأمون به قضاوت میپرداخت و از بعد فکری، عثمانی مذهب بود. بیشترین بهره او از زهری است. او کسی است که همراه هفت تن دیگر نزد مأمون میرود و به «مخلوق بودن» قرآن کریم اعتراف میکند.[4]
3. ابن شهاب زُهری
او نخستین محدثی است که پس از صدور فرمان کتابت حدیث از سوی عمر بن عبدالعزیز (م101ق)، به نگاشتن حدیث پرداخت. او چهل سال بین مدینه و شام مسافرت کرد و از مروجان سیره و حدیث در شام، و خدمتگزار دولت اموی و شاگرد عروة بن زبیر بود و بیشتر از او بهره برد. وی به سال 51 ق هجری در مدینه زاده شد و به سال 124 از دنیا رفت.[5]
4و5. عروة بن زبیر و پسرش
عروة بن زبیر و پسرش هشام بن عروه، از نخستین محدثان هستند. عروة بن زبیر، پسر خواهر عایشه است که غالباً سند روایات او و شاگردانش به عایشه میرسد. دشمنی خاندان زبیر با بنی هاشم و به ویژه اهل بیت: روشن است. این حقد و کینه چنان بود که عبدالله بن زبیر، کلمه آل محمد را از صلوات برداشت و صلوات را چنان که اکنون بین اهل تسنّن رایج است، برای نخستین بار در خطبه جمعه بر زبان جاری کرد و در پاسخ به اعتراض مردم گفت: پیامبر، خاندان بدی دارد و چون نامشان میبری، گردن بر میکشند و مغرور میشوند.[6]
اگر بتوان از کینه کهنه و دشمن دیرینه این جریان در برابر بنیهاشم و به ویژه علی(ع) و فرزندانش چشم پوشید، بیشک بر راوی و سیرهنگاری که حیات دنیوی او در گرو گرایش سیاسی و زندگی درباری است، نمیتوان اعتماد زیادی داشت و سخن وی را پذیرفت.
6. ابان بن عفّان
ابان از محدّثان سده نخست است و تخصّص او در سیره و مغازی رسول خدا(ص) است. او مرید و مزدور بنیامیه بود. در سال 75 ق از سوی عبدالملک مروان به حکومت مدینه دست یافت. روایات فراوانی از او در کتب سیره است و ابن اسحاق نیز در سیره خود احادیثی چند، از او نقل کرده است.[7]
7. شعبی
عامر بن شراحیل هَمْدانی حمیری، معروف به شعبی، تنها محدث غیر مدنی است. او در کوفه زاده شد. نخست گرایش شیعی داشت، ولی با روی کار آمدن زبیریان بدانان پیوست و در دربار مصعب پسر زبیر، در فضل و ستایش خاندان زبیر، به ساخت و نقل حدیث پرداخت.[8] پس از برافتادن زبیریان و قدرت یافتن عبدالملک مروان، نزد حجاج رفت و برای کسب رضایت وی، جعل حدیث کرد.[9]
او نقشی کلیدی در تخریب چهرههای شیعی داشته است.
سندهای پوشالی
روایات رسیده از این افراد و برخی چون اینان است که سند اصلی سیرهنویسی در قرون نخستین هجری قرار میگیرد و رفتهرفته جریان سیره نگاری قوت مییابد. بیشتر مطالب ابن اسحاق و واقدی، منابع اصلی برای سیره پس از آنان به شمار میرود و همین قاعده در بخش تاریخ و تراجم نیز جاری است. منابعی چون: انساب الاشراف، الأخبار الطوال، الفتوح، التّنبیه و الأشراف، مروج الذهب، تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، طبقات الکبری و فتوح البلدان، که مأخذ اصلی تاریخ اسلاماند، از چنین افرادی مطالب خود را اخذ کردهاند. مداینی مینویسد:
«ابن شهاب زهری به من گفت: آن گاه که خالد بن عبدالله قُسری (حاکم اموی) بر عراق حکومت میکرد، از من خواست تا در انساب عرب برایش کتابی بنویسم. گفتم: درباره اخبار علی بن ابیطالب(ع) چه کنم؟ آیا درباره آن بنویسم؟ گفت: نه، مگر به گونهای باشد که او را در قعر جهنّم بنمایاند».[10]
این خبر به خوبی نشان میدهد که امویان چگونه بر اساس معیارهای فکری سفارش تألیف کتاب میدادند و حتی در موضوع انساب نیز در پی مذمت امیرمؤمنان(ع) بودند.
پیداست آثار و روایات چنین محدثی که برای خشنود ساختن امویان مینویسد، در منحرف کردن سیر تاریخ نقشی ویژه دارد. بنیامیه در سالیانی که به نام اسلام بر سرزمینهای اسلامی فرمان میراندند، بسیاری از صحابه رسول خدا(ص) را به انزوا و سکوت کشاندند و تنها به آن دسته از صحابه و تابعان اجازه بیان حدیث دادند که بر اساس مقاصد آنان بگویند و بنویسند. با این شیوه بود که هستههای اولیّه تدوین سیره و حدیث شکل گرفت. اینجاست که حقیقت رخ مینماید و واقعیتی که در جامعه اموی به چشم میآید، نشان از جامعهای اشرافی دارد با معیارهای طبقاتی که عدالت اسلامی و حتی واژه اسلام، در شعار و آن هم در راه منویات حکومت به کار میرود. امویان نه تنها بنیهاشم و خاندان رسول خدا(ص) را دشمن میداشتند، بلکه از انصار نیز که در اسلام سابقه و فضیلتی داشتند، ناخشنود بودند.
به گفته زبیر بن بکّار، که خود از نخستین سیرهنگاران است: سلیمان عبدالملک در دوران ولایتعهدی خود به مدینه میآید و پس از دیدار با برخی شخصیتهای علمی و سیاسی ، علاقه ضمنی به نگاشتن سیره رسول خدا(ص) نشان میدهد. اَبان بن عثمان سیرهای را که پیشترها نگاشته و پنهان داشته است، به سلیمان میدهد. سلیمان از محتوای آن آگاه میشود. او گزارشی را که درباره حضور انصار در بیعت عقبه است، نمیپسندد و از اینکه نام پدرش مروان را در صف مشرکان مخالف پیامبر میبیند، ناراحت میشود و میگوید: او از چنین فضیلتی که به انصار نسبت داده میشود، بیاطلاع است! بنابراین سیره را در آتش میسوزاند و به پدرش عبدالملک بن مروان گزارش میدهد. عبدالملک نیز کار فرزند را میستاید و میگوید از کتابی که در آن از برتری ما سخن نیست، بینیاز است.[11]
بهره تاریخ نگار
حوادث گذشته را امروز نه میتوان دید و نه در دایره تجربه ماست و آگاهی از آن، یا از راه آثار به جای مانده از آن روزگار است و یا از راه روایات و نوشتههای شاهدان و تاریخ نویسان. در روایات نیز البته فرق است میان روایت شاهد عینی یا معاصر واقعه، با روایت کسی که بعدها در باب آن واقعه چیزهایی شنیده است. وقتی روایت کسی که دیروز قضیهای دیده و امروز نقل میکند، تفاوت وجود داشته باشد، چگونه در نقل دیگران از آن واقعه، تفاوت و تحریف نباشد و تازه همان روایت صِرف نیز ممکن است با اغراضی همراه باشد.[12]
البته اگر ثابت شود که راوی وابسته به دستهای خاص است، باز هم گزارشهای او میتواند ارزشی نسبی داشته باشد. گاه گزارشگران تاریخ هوادار جریانی بودهاند و گاهی هم پای بهرهای برای مورخ در میان بوده است؛ و گاهی نیز احتمال تقیّه میرود. گزارشهای مربوط به تاریخ اسلام نیز خالی از این زمینهها نیست. مورخان و محدثان مسلمان، چنان که اشارت رفت، غالباً منصبدار و از مهرههای فرهنگی حاکمان اموی و عباسی بودند و بدیهی است که در هر چه به سود خاندان پیغمبر(ص) بود، دست میبردند و یا از قلم میانداختند و هر چه هم به سود خود و اربابان خود میدیدند، به صد وصف میآراستند و به هزار اقلیم میرساندند.
پس با دید تاریخی صِرف نمیتوان به حقیقت رسید؛ چرا که دستمایه چنین محققی در دست یازیدن به حقایق، برگرفته از تعصبهای قومی و قبیلهای و دستهبندیهای سیاسی و بهرهبریهای مادی و شهوانی است که با شیوهای جانبدارانه به گزارشهای تاریخی پرداخته و بدیهی است که با چنین رویکردی نمیتوان به حقایق دست یافت. پس چاره چیست و راه درست کدام است؟
مسیر درست
به نظر میرسد برترین مسیر برای دوری از خطا و رسیدن به هدف، مسیر میانی است که نه به تاریخزدگی بینجامد و نه به خرافهگویی، نه چنان که جز بر پایه متون تاریخی و روایی سخن نگویدو معیار رسیدن به شناخت را، تنها با تکیه بر روایات تاریخی تعریف کند و نه به داستان سرایی و گزافهگویی و خرافهپراکنی چنگ آویزد. یکی از محققان معاصر میگوید:
«در پذیرفتن روایتهای تاریخی قرن اوّل و دوم هجری باید تردید کرد، مگر آنجا که قرینههای قطعی یا اطمینان بخشی آن را تأیید کند؛ زیرا در آن سالها، مانند هر عصر، تهمت و افترا کاری رایج و جعل حدیث یا تخلیط و تدلیس در متن آن وسیلهای مؤثر برای پیشبرد کارها بوده است».[13]
بهترین مسیر برای نیل به حقیقت چه در باب وقایع و رخدادهای تاریخی و چه در شناخت شخصیتهای شیعی و به ویژه پیشوایان پاک، راهی است پیوسته به منابعِ کهنِ تاریخی و روایی و آمیخته به قراین قطعی و اطمینان بخش، همراه با قرینههای عقلی و اجتماعی و روانشناختی افراد. آن گاه شاید بتوان به گوشهای از حقایق مدفون در پهندشت تاریخ پیبرد و به گوشهای از ابعاد گوناگون شخصیت بزرگان دین دست یافت.
پینوشتها
1 . مورخ و تاریخ، آرنوندتوین بی، ص22، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1375ش.
2 . الفهرست، ابن ندیم، ص98، دارالمعرفه، 1357ش.
3 . تاریخ التراث العربی، فؤاد سزگین، ج1، ص92، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1412ق.
4 . طبری، ج8، ص43، بیروت، مؤسسه اعلمی، 1403؛ البدایة و النهایة، اسماعیل بن کثیر الدمشقی، ج90، ص302، مؤسسه التاریخ العربی، 1413/ 1993م.
5 . تاریخ التراث العربی، ج1، ص70؛ سیر اعلام النبلاء، الذهبی، ج5، ص327، موسسة الرسالة، 1414ق.
6 . مروج الذهب، مسعودی، ج3، ص90 و 91، مؤسسه اعلمی، بیروت، 1421/ 2000؛ تاریخ یعقوبی، ترجمه: محمد ابراهیم آیتی، ج2، ص204، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374ش.
7 . تذکرة الحفّاظ، سبط ابن جوزی، ج1، ص1730، دارالمعرفه، 1357ق.
8 . البدایة و النهایة، ابن کثیر الدمشقی، ج8، ص353، موسسة التاریخ العربی، 1413ق.
9 . سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، ج4، ص314، موسسة الرّسالة، 1413/ 1993م.
10 . الأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج22، ص15، المؤسسه المصریّه، 1963م.
11 . الموفقیات، زبیر بن بکّار، ص 228، مؤسسة الرّسالة، 1412ق.
12 . تاریخ در ترازو، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص 141، انتشارات امیرکبیر، 1356ش.
13 . تاریخ تحلیلی اسلام، دکتر سید جعفر شهیدی، ص 174، امیرکبیر، 1374ش.