آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

 
یکی از مباحث بسیار مهم و ریشه‌دار که از آغاز تا کنون در بین مسلمانان مورد بحث و گفتگو بوده است، مرجعیت مطلقه اهل بیت عصمت و طهارت، پس از رسول خداست. گروهی برآن‌اند که اهل بیت نه تنها مرجع دینی و سیاسی و علمی پس از رسول خدا بوده‌اند، بلکه شواهد و قرائن زیادی دلالت دارد که آنان نیز در زمان رسول خدا مرجعیت امت اسلامی را به دستور رسول خدا بر عهده داشته‌اند و موارد فراوانی بوده است که پیامبر(ص) حکم و داوری آنها را به عهده امیرمؤمنان نهاده و گاهی نیز از امام حسن، امام حسین و حضرت فاطمه زهرا(س) می‌خواست تا حکم مسئله را در دید همگان بیان کنند تا بدین وسیله جایگاه رفیع و بلندشان در بین امت اسلامی بیش از پیش آشکار شود.
به همین منظور، ده‌ها و صدها حدیث در علم و فضل، کمالات اخلاقی ،مراتب علمی و برتری آنان بر دیگران بیان فرمود و در نهایت تمام درها را به فرمان خدا بست و تنها در خانه علی(ع) را باز نگه داشت و اهل بیت را همسنگ و ثقل اصغر نامید تا تمام مسلمانان از آنان تبعیت کنند.
گروهی دیگر، با توجیه یا ردّ نظریه اول، مرجعیت عترت را پس از رسول خدا زیر سؤال بردند و یگانه مرجع را قرآن و سنت معرفی کردند. اینک دو دسته از روایات را که هر یک زیر بنای فکری گروهی از مسلمانان را تشکیل می‌دهد، در این نوشتار به اجمال بررسی می‌کنیم.
مرجعیت اهل بیت در منابع شیعه
پیروان اهل بیت، بر این عقیده‌اند که پیامبر اسلام(ص)، دو چیز بسیار گران‌بها را در بین امت گذاشت و رفت. همچنین معتقدند که او سفارش بسیاری بر پیروی از آن دو چیز گران‌سنگ کرد که یکی، قرآن است و دیگری، اهل بیت و عترت آن حضرت.
احادیث درباره مرجعیت اهل بیت فراوان است، ولی از میان آنها «حدیث ثقلین» که مورد بحث و گفتگوی ماست، از درخشش خاصی برخوردار است. این حدیث را که به حدیث ثقلین مشهور و معروف است، بسیاری از صحابه بزرگوار از رسول خدا شنیده‌اند و در منابع اسلامی فراوان به چشم می‌خورد؛ از جمله در ده‌ها منبع دست اول شیعه ثبت شده؛ مانند: کافی، امالی طوسی، امالی صدوق، توحید صدوق، خصال صدوق، ایمان ابی‌طالب، بشارة المصطفی، بصائر الدرجات، تأویل الآیات، التحصین ابن طاووس، تحف العقول، تفسیر عیاشی، تفسیر فرات کوفی، تفسیر قمی، کتاب سلیم بن قیس، کشف الغمه، کشف الیقین، کفایة الاثر، کمال الدین، کنز الفوائد، لهوف ابن طاووس، متشابه القرآن، مشکاة الانوار، معانی الأخبار، المناقب، دعائم الاسلام ، دلائل الإمامة، روضة الواعظین، سعد السعود، الصراط المستقیم، الطرائف، العِدد القویة، العمدة، عیون اخبار الرضا، غیبة نعمانی، الفصول المختارة، وسائل الشیعه، بحارالانوار، احتجاج طبرسی، ارشاد مفید، ارشاد القلوب، اعلام الوری، و... .
متن حدیث
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین در باب 22، حدود 25 روایت نقل کرده که رسول خدا(ص) در حجة الوداع و در غدیر خم و نیز در جای دیگر فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی (اهل بیتی) فانها لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض؛[1] من دو چیز گران‌بها در بین شما قرار داده‌‌ام : کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم). این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در روز قیامت در کنار حوض بر من وارد شوند».
شیخ صدوق این حدیث را با اسناد مختلف و با الفاظ شبیه به هم، از راویانی چون: زید بن ارقم،[2] ابوسعید خدری،[3] علی بن ابی طالب،[4] زید بن ثابت،[5] جابر بن عبدالله[6] و ابوذر غفاری[7] نقل کرده است که برای اطلاع بیشتر می‌توانید به این کتاب گران‌بها یا دیگر کتاب‌های فوق مراجعه کنید.
با این بیان، برای شیعه ثابت و مسلم است که اهل بیت پس از رسول خدا، تنها مرجع امت اسلامی در تمام امور و مسائل دینی و سیاسی به شمار می‌آیند.
مرجعیت اهل بیت در کتب اهل سنت
شاید برخی چنین فکر کنند که حدیث ثقلین فقط در منابع شیعی وجود دارد و در کتاب‌های صحاح ستّه و یا دیگر کتاب‌های اهل سنت یافت نمی‌شود؛ در حالی که این پنداری بیش نیست؛ چرا که این حدیث با همین لفظ در کتب صحاح و غیر آن از صحابه بزرگوار از رسول خدا نقل شده است. و برخی نویسندگان با تحقیق در این زمینه، 129 کتاب را معرفی کرده‌اند که حدیث مرجعیت اهل بیت را از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل کرده‌اند.[8] به عنوان نمونه، ابن حجر در کتاب الصواعق المحرقه[9] این حدیث را از بیست طریق نقل کرده است. جالب اینکه مفتی پیشین عربستان در کتاب خویش به نام تحفة الإخوان[10] همین حدیث را از صحیح مسلم با سند جابر و زید بن ارقم آورده و در پایان تصریح به صحت آن کرده است.
اینک پیش از آنکه به این حدیث از دیدگاه صحیح مسلم و ترمذی نظری کنیم، به نام برخی از کتاب‌های سنن و مسانید اهل سنت که حدیث را به همین شکل نقل کرده‌اند، می‌پردازیم:
1. سنن دارمی، ج2، ص431، از زید بن ارقم؛
2. سنن نسائی، ج5، ص130، در حجة الوداع؛
3. مسند احمد، ج3، ص14، از ابوسعید؛
4. فضائل الصحابه نسائی، ص15، از زید بن ثابت؛
5. مجمع الزوائد هیثمی، ج9، ص162، از زید بن ثابت؛
6. مصنف ابن ابی شیبه، ج7، ص418، از زید بن ثابت؛
7. مسند ابویعلی، ج2، ص297، از ابوسعید؛
8. خصائص نسائی، ص93، در حجة الوداع؛
9. اوسط طبرانی، ج1، ص131، و در کبیر، ج2، ص66، از ابوسعید؛
10. المستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری، ج2، ص148؛
11. السنن الکبری، بیهقی، ج7، ص30؛
12. تحفة الاحوذی، مبارکفوری، ج1، ص195؛
13. مسند أبی الجعد، ص397، از ابوسعید؛
14. کنز العمال، ج1، ص172.
حدیث ثقلین در صحیح مسلم و ترمذی
مسلم در صحیح خود در باب فضایل علی بن ابی‌طالب(ع) از زید بن ارقم از رسول خدا نقل کرده است : روزی رسول خدا(ص) در کنار آبی به نام «خم» بین مکه و مدینه برای ایراد خطبه در میان ما، از جای برخاست و پس از حمد و ثنای الهی و وعظ و ارشاد فرمود:
«امّا بعد ألا أیها الناس فانما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فاجیب و انی تارک فیکم ثقلین أولهما کتاب الله فیه الهدی و النور فخذوا بکتاب الله و استمسکوا به فحثَّ علی کتاب الله و رغّب فیه ثم قال وأهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی؛[11] ای مردم! به درستی که من بشر هستم، و زود است که رسول و نماینده پروردگارم به سوی من بیاید که دعوتش را پاسخ گویم و من دو چیز گران‌بها بین شما می‌گذارم: اولین آنها کتاب خداست که در آن نور و هدایت است. پس کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ بزنید. ... و (دومین آنها) اهل بیت من است. پس خدا را درباره آنها به یاد شما می‌آورم، خدا را درباره اهل بیتم به یاد شما می‌آورم، خدا را درباره اهل بیتم به شما یادآوری می‌کنم».
همچنین محمد بن عیسی ترمذی در صحیح خود از جابر بن عبدالله نقل کرده که پیامبر(ص) فرمود:
«أنی تارک فیکم ما إن تمسکتم به لن تضلّوا بعدی، أحدهما أعظم من الاخر کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض و عترتی أهل بیتی، لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض کیف تخلّفونی فیها؛[12] من چیزی را در میان شما می‌گذارم که اگر به آن چنگ بزنید، هرگز پس از من گمراه نمی‌شوید: یکی از آن دو از دیگری بزرگ‌تر است، کتاب خدا، ریسمانی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده، و (دیگری) عترتم و أهل بیت من است. آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. (نیکو بنگرید) که چگونه پس از من با این دو رفتار می‌کنید».
بررسی نظریه دوم
ممکن است گفته شود که پیامبر(ص) ، سنت خویش را پس از خود جانشین قرار داده است نه عترت را؛ چون در برخی از منابع به جای «اهل بیتی و عترتی» تعبیر «سنتی» به کار رفته است. از باب نمونه، مالک بن انس در کتاب موطأ در باب النهی عن القول بالقدر در حدیث سوم می‌گوید:
«و حدثنی عن مالک انه بلغه أن رسول الله قال: ترکت فیکم امرین لن تضلوا ما إن تمسکتم بهما، کتاب الله و سنة نبیه[13]؛ و از مالک به من حدیث کرد که به او رسیده است که پیامبر(ص) فرمود: دو چیز در بین شما گذاردم و هرگز گمراه نخواهید شد، اگر به آن دو چنگ بزنید: کتاب خدا و سنت پیامبرش».
بر اساس این نقل، باید گفت پیامبر تنها مرجع پس از خود را قرآن و سنت قرار داده است، نه اهل بیت خود را.
پاسخ ما
پاسخ ما این است که این حدیث به سه لفظ نقل شده که هر یک اشکالاتی دارد و مالک اگرچه در کتاب خویش به تعبیر سنة نبیّه اشاره کرده است که جا داشت بفرماید: «و سنّتی» ، امّا حاکم نیشابوری در کتاب المستدرک علی الصحیحین به جای «سنّة نبیّه»، «کتاب الله و سنتی» را ضبط کرده است.[14] و یا سیوطی در کتاب احیاء المیت بفضائل اهل البیت از بزّار، جمله «کتاب الله و نسبتی»[15] را آورده است که ممکن است گفته حاکم نیشابوری «سنتی» همان «نسبتی» باشد که مراد از آن عترت و اهل بیت پیامبر باشد.
ثانیاً، حدیثی که در موطأ مالک آمده و زیربنای فکری برخی قرار گرفته است، اصلاً سند ندارد؛ چرا که خود مالک می‌گوید: «انه بلغه» و معلوم نیست چه کسی این حدیث را از پیامبر(ص) برای مالک نقل کرده است. بدین جهت، باید گفت نقل مالک، مرسل است و هیچگونه حجیّتی ندارد.
ثالثاً، اگر گفته شود که حاکم نیشابوری حدیث «و سنتی» را با سند نقل کرده ‌است و با این بیان حدیث از مرسله بودن بیرون می‌آید، می‌گوییم که راویان این حدیث به نظر اهل تسنن، ضعیف وغیر قابل اعتماد هستند؛ چون در سندش افرادی همانند اسماعیل بن أبی اویس و پدرش و همچنین صالح بن موسی و کثیربن عبدالله قرار دارند که هر یک دارای ضعف‌هایی هستند؛ مثلاً در تهذیب الکمال گوید: «این پدر و پسر ضعیف‌اند و احادیث را می‌دزدیدند»،[16] و از وی نقل شده که می‌گفت: هنگامی که اهل مدینه درباره موضوعی دو دسته می‌شدند، من حدیث جعل می‌کردم.[17] و یا درباره صالح بن موسی گفته شده که قابل اعتماد نیست و درباره کثیر بن عبدالله گفته‌اند که وی یکی از ارکان دروغ است.[18]
رابعاً، بر فرض که حدیث «و سنة نبیّه» یا «و سنّتی» درست باشد، حال می‌پرسیم به نظر شما راوی این سنت از رسول خدا چه کسی است؟ اگر بگویید یاران رسول خدا، می‌گوییم مگر برخی از همین یاران نبودند که به پیامبر خدا(ص) عرضه داشتند که کتاب خدا، ما را بس است و بدین وسیله از سنت رسول خدا فاصله گرفتند و مگر همان ها نبودند که در محضر رسول خدا درباره درخواست آن حضرت برای آوردن قلم و کاغذ نزاع کردند، تا پیامبر خاتم(ص) فرمود: «قوموا عنّی؛ برخیزید و از کنار من دور شوید». آیا درخواست پیامبر(ص) جز سنت چیز دیگری بود که اینان مانع شدند و نگذاشتند تا درخواست پیامبر عملی شود و آثار آن نوشته در بین امت به عنوان سنت پیامبر انتشار یابد. چگونه می‌توان اطمینان پیدا کرد که چنین کسانی حافظ سنت بوده‌اند!
آری در کتاب صحیح بخاری در هفت مورد به این اختلاف اشاره شده و روایات مربوط را در هر باب با اختلاف کمی آورده است که جویندگان حقیقت می‌توانند به این کتاب به باب‌های «مرض النبی(ص)»، «کتاب الرضی باب قول المریض قوموا عنّی»، «کتاب الجهاد و السیر باب جوائز الوفد»، «کتاب الجزیه و الموادعة باب اخراج الیهود»، «کتاب المغازی، باب و النبی»، «کتاب الإعتصام بالکتاب و السنة باب کراهة الإختلاف» مراجعه کنید.
اگر مقصود، نقل سنت پس از رسول خدا(ص) است، می‌گوییم: نه تنها این سنت نقل نشد، بلکه از آن جلوگیری شد و پس از رسول خدا، سیاست برخی افراد این بود که هیچ حدیثی از رسول خدا نقل نشود و از این رو بود که گفته شد:
«لاتحدثوا عن رسول الله شیئاً فمن سألکم فقولوا بیننا و بینکم کتاب الله؛[19] هیج چیزی را از رسول خدا نقل نکنید و هر که از شما چیزی پرسید، بگویید: بین ما و شما فقط کتاب خداست».
معاویه رسماً بر منبر اعلام کرد: هر حدیثی که در زمان عمر شنیده نشده، کسی حق روایت آن را ندارد.[20]
حال می‌پرسیم: این سنتِ ضایع شده و از بین رفته، در چه زمانی و تحت چه شرایطی احیا شده؟ و تا زمان عمر بن عبدالعزیز که دستور تدوین سنت داده شد، از سنت چه مانده و سنت نزد چه کسی بود؟ از طرفی، غالب صحابه از دنیا رفته بودند و از طرف دیگر، از تابعین جز عده‌ای معدود کسی در قید حیات نبود. بنابراین این همه احادیث به نام سنت پیامبر(ص) از کجا آمد و از سوی چه کسانی به جهان اسلام عرضه شد؟ و آیا می‌توان برای این گونه روایات و احادیثی که بیشتر آنها در روزگار دولت بنی‌امیه جعل شده بود، ارزشی قائل شد؟
گفته ابن ابی الحدید درباره جعل حدیث
ابن أبی الحدید در شرح این ماجرای غمبار می‌نویسد: بیشترین کسانی که سخت مورد آزمایش قرار گرفتند، همان قاریان ریاکار و مستضعفانی بودند که برای فریب مردم اظهار خشوع می‌کردند و برای رسیدن به مقامات دولتی و رسیدن به ثروت کلان، دست به جعل احادیث زدند؛ تا اینکه این اخبار و احادیث به دست دین‌دارانی رسید که دروغ و بهتان را جایز نمی‌شمردند. بدین جهت به گمان اینکه اینها حق است، آنها را پذیرفتند و روایت کردند؛ در صورتی که اگر به سرگذشت این احادیث جعلی پی‌می‌بردند، هرگز آنها را نمی‌پذیرفتند و روایت نمی‌کردند.[21]
بنابراین دیگر سنتی را باقی نگذاشته بودند که قابل عمل باشد. آری، فقط یک راه مورد اطمینان باقی می‌ماند که راه جمع میان این دو دسته روایت خواهد بود و آن، پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت است که رسول خدا آنها را به عنوان عِدْل و همسنگ قرآن ذکر کرده؛ چنان که در صحاح وغیر آن ملاحظه شد. همچنین با تصحیح این حدیث از سوی حاکم نیشابوری،[22] این اطمینان حاصل می‌شود که اگر کسی از اهل بیت پیروی کند، هم به روایت «کتاب الله و عترتی اهل بیتی» عمل کرده و هم به روایت «کتاب الله و سنّتی» ـ به فرض صحت ـ عمل کرده است؛ چرا که همان‌ها راوی و ناقل سنت رسول الله(ص) بوده‌اند.
پی‌نوشت‌ها
1 . کمال الدین، ج1، ص234.
2 . همان.
3 . همان، ص235.
4 . همان، ص236.
5 . همان.
6 . همان، ص237.
7 . همان، ص239.
8 . رجوع شود به کتاب الکشاف المنتقی، ص208، کاظم عبود الفتلاوی.
9 . الصواعق المحرقه، ص149.
10 . تحفة الإخوان، ص42؛ حدیث ثقلین، آقای علی عطائی اصفهانی، ص23.
11 . صحیح مسلم، ج4، ص18، ح2408.
12 . الجامع الصحیح، ج5، ص663.
13 . موطأ مالک، ج1، ص564.
14 . المستدرک علی الصحیحین، ج1، ص194.
15 . احیاء المیت، ص22.
16 . تهذیب الکمال، ج3، ص127.
17 . فتح الملک العلی، ص15.
18 . تهذیب التهذیب، ج8، ص377.
19 . تذکرة الحفاظ، ج1، ص7.
20 . صحیح مسلم، ج2، ص718.
21 . شرح نهج البلاغه، ج11، ص44.
22 . المستدرک علی الصحیحین، ج2، ص48.

تبلیغات