امامت و مهدویت در کاوش های کربن
آرشیو
چکیده
متن
«خاورشناسی» پدیدهای است سر برآورده از شکست مهاجمان صلیبی؛ آنان که در نبرد راه به جایی نبردند، در لباس علاقهمندان به فرهنگ و تمدن مشرق زمین، به میدان آمدند و نخست با نقل و ترجمه آثار و سپس با بررسی و تحقیق و آموختن آداب و رسوم ملتهای شرق و به ویژه مسلمانان آسیا و آفریقا دانشی پیافکندند که میتوان آن را خاورشناسی نامید.
متأسفانه به همان نسبت که در مصرف هر کالایی به مارکهای غربی اولویت داده میشود، در عرصههای فرهنگی و ادبی هم قول اروپاییان بر سخن محققان خودی رجحان دارد و خودباختگی در برابر آرا و اقوال اهل فرنگ تا حدّی است که اعتماد به نفس و خودباوری را سلب میکند. تردیدی نیست که پژوهشهای این غربیان حتی اگر به قصد شناخت منابع مادی و فرهنگی سرزمینهای اسلامی برای به تاراج بردن امکانات ملل مسلمان صورت گرفته، آگاهیهای مفیدی دارد، ولی به صداقت و صلاحیت این جماعت باید به دیده تردید و تأمل نگریست و در بسیاری موارد تحقیقات و نسخهشناسیهای آنان، میدان وسیعی برای عرض اندام گزافهگویان کم مایهای شده که در این آشفته بازار، کشفهای بیارزش خود را در قالب مطالعات ادبی، کلامی و عرفانی در برابر خودباختگان شیفته فرهنگ بیگانه به تماشا بگذارند.
بدون شک آنان منابعی را کاویدهاند، نسخههایی را احیا کردهاند، بسیاری از مواریث فرهنگ اسلامی را به زبانهای اروپایی برگردانیدهاند و شرحها و فهرستهای جالبی نوشتهاند. روش علمی و شیوههای تحقیقی آنان نیز آموزنده و انکارناپذیر است، اما آن درستی و اصالت و علمجویی که انتظار میرود، در همه جوانب کار آنان مشهود نیست؛ بلکه در قالب همین کارهای علمی و فکری، خصومت خود را با اسلام بروز دادهاند و اصولاً به قول دکتر مصطفی سَباعی ـ محقق مسلمان ـ غالب غربیانی که به مباحث اسلامی پرداختهاند از کشیشان، مبلغان مسیحی و رجال برجسته یهودی و مسیحی بودهاند که قصدشان تحریف اسلام یا بد جلوه دادن حقایق دینی و نیز ایجاد تفرقه میان مذاهب اسلامی بودهاست. برخی نیز کوشیدهاند میراث مهم فرهنگ و تمدن اسلامی را به قومی خاص منتسب کنند و نیز چهره علمی مسلمین را مخدوش و ناهموار جلوه دهند. مضاف بر اینکه شماری اندک از این غربیان که روح علمی و خالی از هر گونه غرضی داشتهاند نیز به قول استاد محمدرضا حکیمی، فهم درستی از منابع و متون اسلامی نداشتهاند.[1]
علامه طباطبایی گفتهاست: در آثار موجود به زبان اروپایی، «تشیع» به صورت یک فرقه فرعی معرفی شده و تمام دید و علّت وجودی آن به یک نزاع صرفا سیاسی و اجتماعی تقلیل یافته و کمتر به علل دینی که باعث پیدایش شیعه گردیده، توجه شده است، حتی در تحقیقات درباره شیعه باز سهم اساسی، از آنِ (فرقه) اسماعیلیه است و شیعه دوازده امامی حتّی به اندازه مکتب اسماعیلی مورد نظر قرار نگرفته است.[2]
امّا با وجود این آشفتگیها و تاریکیها از آن سوی ظلمات غرب، گاهی روشناییهایی به چشم میخورد که نوید دهنده و امیدوار کننده هستند. یکی از این نمونهها، فیلسوف معاصر فرانسوی «پروفسور هانری کُرْبَنْ» است و در این نوشتار اجمالاً با زندگی و افکار و اندیشههای او درباره تشیع، امامت و حضرت مهدی(عج) آشنا خواهیم گردید.
شیفته معنویت و حکمت
هانری کُرْبَن در فروردین 1282ش/ ذیحجّه 1320ق. در منطقه نورماندی، شمال فرانسه به دنیا آمد. بعد از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به دانشگاه سوربُن رفت و در سال 1304 ش. لیسانس گرفت. یک سال بعد، گواهینامه عالی فلسفه و در سال 1307 ش. دیپلم تتبّعات عالی دانشگاه پاریس و سرانجام در سال 1308ش. دیپلم مدرسه السّنّه شرقی پاریس را گرفت و در همین سالها با زبانهای عربی و فارسی آشنا شد.[3]
نخستین مقالهاش در نشریه بررسیهای فلسفی درباره یکی از آثار شهاب الدین سهروردی به طبع رسید، بعدها کتاب مستقلی درباره مؤسّس حکمت اشراق تألیف کرد. کربن مدتها ریاست انستیتوی فرانسه و ایران را عهده دار بوده و به همت وی، مشاهیر برجستهای از شیعیان در عرصههای کلامی، فلسفی و عرفانی چون: قاضی سعید قمی، ملاصدرا، سهروردی و ابن سینا برای جامعه علمی و فرهنگی اروپا به نامهایی آشنا مبدّل شدند. او پژوهشهایی در آثار ابوعلی سینا، ابن عربی و محمود شبستری انجام داد و برخی نوشتههای این بزرگان را پس از تصحیح و ترجمه در اختیار علاقهمندان به حکمت اسلامی قرار داد. بزرگترین اثرش کتابی است تحت عنوان «درباره اسلام ایرانی» که در بخش اوّل آن به معرفی مکتب شیعه پرداخته است. شرح حال عارف شیعی ایرانی، سید حیدر آملی را نوشت و دو کتاب معروفش را منتشر ساخت.[4]
کربن را باید مفسّر و فیلسوف حکمت معنوی شیعه نامید و مطالعات او دراین باره، لطف و جذبه وصفناپذیری به آثارش بخشیده است. شگفت آنکه وی حکما و دانشمندان شیعه ایرانی را به نشر و ترویج متون کلامی، فلسفی و عرفانی شیعه تشویق میکرد. مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی نوشته است: «از استاد بزرگوار و مستشرق نامدار آقای کربن که حقیر را به تشویق به تألیف منتخباتی از آثار حکمای الهی ایرانی نمودند و به واسطه مقدمه و تعلیقات محققانهای که بر افکار و آثار علمای ایرانی مرقوم داشته و موجب ارزش بیشتر این کتب شده و نگارنده را در کارهای علمی ارشاد نمودهاند، متشکر و ممنونم».[5]
وی میافزاید: «کربن، اولین مستشرقی است که به اهمیت افکار و عقاید و آثار دانشمندان ایرانی و محققانی از حکمای شیعه دوازده امامی که از زمان صفویّه تا عصر ما متصدی تدریس و منشأ ترویج فلسفه و عرفان بودهاند، توجه نموده است».[6]
اُنس با برکت
کربن، وقتی آوازه مقام علمی علامه سید محمد حسین طباطبائی را شنید، شیفته کمالات معنوی و فضایل این حکیم وارسته گردید و برای شناخت تشیّع، سالی چند ماه از پاریس به ایران میآمد و به پژوهش در مورد تشیع میپرداخت. او از طریق برخی اساتید دانشگاه از محضر علامه تقاضا کرد تا در این باره به وی کمک کند. آن مفسّر عالیمقام که از اشتیاق فکری و علمی این محقق اروپایی با خبر بود، خواستهاش را اجابت کرد و با وجود کهنسالی و ضعف مزاج، هر دو هفته یک بار از قم به تهران میرفت تا در جلسهای علمی به سؤالات کربن درباره معارف تشیع پاسخ دهد و حقایق گرانبهای این مذهب را در اختیار او و عدهای دیگر از علاقهمندان قرار دهد.[7] مجموعه مصاحبههای کربن با علامه طی سالهای 1337 و 1338ش. در قالب دو جلد کتاب به طبع رسیده و در اختیار علاقهمندان قرار داده شده است. علامه طباطبائی به حقیقت جالبی اشاره میکند:
«آقای دکتر کربن اظهار میداشتند که تا کنون مستشرقین، اطلاعات علمی که از اسلام به دست آوردهاند و مطالعاتی که در کتب و آثار اسلامی انجام دادهاند و تماسی که با رجال علمی اسلام گرفتهاند، همه آنان در محیط تسنّن بوده و از انظار و عقاید علمای اهل سنّت و تالیفات آنان تجاوز نکرده است و حتی در تشخیص مذاهب مختلف اسلامی و توضیح اصول و مبانی آنها، به رجال اهل تسنن و آثارشان مراجعه کردهاند و اگر احیاناً مستشرقی به ایران آمده، در اثر اعتماد به فرآوردههای دیگران اعتنایی به حقایق مذهب تشیع ننموده و تنها به تحقیق در وضع عمومی و اجتماعی این مذهب که از عامه مردم منعکس است، قناعت ورزیده و یا از افراد غیر وارد، اطلاعاتی کسب کردهاند. در نتیجه حقیقت مذهب تشیع آن جوری که شاید و باید، به دنیای غرب معرفی نشده است».[8]
کربن برخلاف باور همه مستشرقان گذشته، اعتقاد داشت که «مذهب تشیع» مذهبی حقیقی، اصیل و پابرجاست. او میافزاید: به حقایق و معنویات اسلام باید از دریچه نگاه شیعه که واقعبینانه است نگاه کرد. از این رو، من تلاش کردهام مذهب تشیع را به نحوی که شاید و باید، به گونهای که درخور واقعیت این مذهب است، به جهان معرفی کنم. کربن معتقد بود: مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و مردم همیشه نگه میدارد و به طور پیوسته ولایت را زنده و پابرجا میدارد. مذهب یهود، نبوت را که رابطهای واقعی میان خداوند و انسانهاست، در حضرت موسی(ع) ختم کرده و نبوت مسیح(ع) و محمد(ص) را قبول ندارد. نصارا هم در حضرت عیسی(ع) متوقف شدهاند. از مسلمین، اهل سنّت در حضرت محمد(ص) توقف و رابطه میان مردم و خدا را قطع کردهاند و تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده میداند، ولی ولایت را که همان ادامه هدایت است، بعد از آن حضرت زنده میداند. تنها مذهب تشیع معتقد است که حقیقتهای زندهای میان بشریت و الوهیت باقی و پابرجاست و حضرت مهدی(عج) آخرین آن است.[9]
علامه طباطبایی میگوید: در سال 1338ش. که در یکی از نواحی دماوند ملاقاتی با کربن داشتم، کربن مذاکره را ادامه داد و گفت: امسال موقعی که در اروپا بودم، در شهر ژنو سوئیس کنفرانسی در موضوع امام منتظر حضرت مهدی(عج) طبق عقیده شیعه داشتم و این موضوع برای دانشمندان اروپایی که در آن جلسه حضور داشتند، کاملاً تازگی داشت.[10]
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی نقل کرده است: روزی در حضور علامه طباطبایی به هانری کربن گفتم: شما که این گونه با معارف اسلامی آشنا شدهاید، با چه ذکری مأنوس میباشید. گفت: ذکر من «قال الباقر» و «قال الصادق» است![11]
کربن اعتقاد داشت: یگانه مذهب زنده و اصیل که همچنان حیات دارد، شیعه است؛ زیرا قائل به امام حق است و با اتکا و اعتماد به وجود حضرت مهدی(عج) طراوت و تازگی خود را استمرار میبخشد. گویا کربن خود نیز به این معارف و معنویتها نزدیک بود و چنین بارقهای در روح و روانش تحوّل ایجاد کرده بود. فرزند بزرگ علامه طباطبایی گفته است: «یک روز پدر با نشاط خاصی به من گفت: این پروفسور به تشیع اعتقاد پیدا کرده است، ولی شرایط اقتضا نمیکند آن را آشکارا به زبان جاری کند». چند صباحی که از این گفته پدر گذشت، یک روز هانری کربن درباره حضرت مهدی(عج) سخنان پرشوری ایراد کرد و در ضمن آن گفت: من به خاطر بحث درباره تشیع و رسیدن به حقایق و معارف ناب این مذهب، نزدیک بود کرسی تحقیقات خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم. پدر وقتی از این موضوع آگاهی یافت، شادمان گردید و گفت: «دیدی این کربن به تشیع ایمان آورده است، ولی نمیخواهد با صراحت اعتراف کند».[12] علامه به یکی از شاگردان خود فرموده بود: «کربن دعاهای صحیفه مهدویه را میخواند و از شدت تأثر گریه میکرد».[13]
حلقه وصل بین مُلک و ملکوت
کربن مینویسد: شرط لازم برای راه یافتن به عوالم تشیع، این است که بر خوانِ گسترده معنویت آن بنشینیم، ولی مهمان این روحانیّت گردیدن، ایجاب میکند که در باطن و درون خود جایی برایش تدارک ببینیم. و میافزاید: برای فهم اندیشه ائمه هدی، ما نمیتوانیم دلیل راه و منبعی بهتر از شارحان تراز اول تعالیمشان بیابیم؛ زیرا با توجه به مضمونهای آنها، این تعالیم نمیتوانند محل صدوری جز امامان داشته باشد. کربن مجموعه ارزشمند دعاها، مناجات و زیارات را که میراث گرانبهای به جای مانده از ائمه است، مورد توجه قرار داد و معتقد بود: وظیفه ما این است که آوای رسای ادعیه شیعی را به سمع دیگران برسانیم.
او خاطر نشان میکند: اهل تشیع در تعالیم رسیده از پیامبر، کُنه نبوت و امامت را در مییابد. به اعتقاد او، رسالت پیامبران ظاهر ولایت را متجلّی میکند و کرامت امامان، ما را با راز و رمز باطن آشنا میسازد. امامت در مجموع، خاتم ولایت کلیّه است و دوازدهمین امام بالاخص خاتم ولایت محمدیه است. سیمای دوازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت بیش از ده قرن است که امر مسلط در وجدان مذهبی تمام شیعیان است و در نهانخانه اخلاصی پرشور و حال و در معیّت شخصیت پر رمز و راز دوازدهمین امام، روزگار را سپری میسازند.
راز و رمزی که در وجود جناب ختمی ولایت شکل گرفته، همان «انتظار فرج» است که تشیع ضمن همنوایی با کلّ جهان اسلام درباره مسدود بودن نبوت تشریعی، تأکید میورزد که لاجرم بابی دیگر برای انتظار باید گشوده باشد. ضمیر خود آگاه شیعی به سوی آیندهای نامعلوم و مبهم چشم نمیدوزد، بلکه نگاهش به فرجی معطوف است که آخر الزمان است. ظهور امام دوازدهم، بیانکننده کمال انسان تام و تمام است... . کجاست درگاهِ ذات احدیّت که از آن، رو به سوی او گذاریم، کجاست وجه الله آن سیمای ملکوتی که اولیا روی به سویش آورند، کجاست آن حبل متین؟ ]آقا[ کوی وصالت کجاست و در کدامین سرزمین مأوا گرفتهای؟ آیا در رِضْوی یا سرزمین دیگر کاشانه برگزیدهای.[14]
این عبارات را کربن با اقتباس و الهام از دعای ندبه ذکر میکند.
مکمّل ضروری معرفت نبوی
هانری کربن وقتی میخواهد تاریخ فلسفه اسلامی را بنگارد، خود را در طرحهای محصور قبلی محدود نمیکند و عقیده دارد: نمیتوان فکر شیعه و حکمت تشیع را که از منابع روایی و سخنان اهل بیت پیامبر به دست میآید، در تقسیم بندی ادوار حکمت اسلامی فراموش کرد. به اعتقاد او مکمّل ضروری آموزههای پیامبر، معارف امامان است و ولایت، روشنترین توضیح شناخت پیامبر است. اولیاءالله و دوستان خداوند، پیامبران و امامان هستند که برگزیدگان بشریتاند و اسرار الهی از طریق الهام بر آنان مکشوف میگردد. تعالیم کامل ائمه، مجموعه رسائل بزرگی را تشکیل داده که قرنهاست محور افکار شیعیان بوده است که قرار دادن آنها در مرتبهای ممتاز در فلسفه اسلامی، مطلبی اساسی است. افراد شیعه به معنای واقعی کلمه، کسانی هستند که به ادراک اسرار ائمه نایل شدهاند و در برابر آنان، کسانی که ادعا کردهاند تعالیم امامان به ظاهر دین؛ یعنی مسائل حقوقی و اجرای تشریفات دینی محدود میگردد، حقیقت تشیع را مُثله کردهاند.
حقیقت جاوید نبوی، دارای دو بُعد است: باطنی و ظاهری. ولایت به طور مشخص مغز نبوت و تحقق کمالات نبوی است. بین شخص پیامبر و امام قبل از قرابت زمینی، در سبق وجود، نسبتی معنوی و ازلی موجود بوده است: «من و علی، نور واحدیم». آن گاه پیامبر اشاره میفرماید که چگونه این نور در انبیا از نسلی به نسل دیگر انتقال یافت و پیش رفت تا به من و ذریّهام رسید.
ربن ضمن اثبات برتری ولایت و امامت بر خلافت با توجه به منابع روایی و کلامی شیعه تصریح میکند: قرآن کتابی نیست که بتوان معانی آن را با فلسفه معمولی دریافت، و معانی حقیقی به طور قطع با قیاس منطقی قابل درک نخواهد بود. برای فهم این مضامین و محتواهای عالی، کسی باید که در عین حال که وارث علم روحانی است، ملهم نیز باشد و باطن و ظاهر در او گرد آمده باشد. چنین کسی، حجت الهی؛ یعنی امام و پیشواست. پس کوشش فکری باید صرف آن گردد تا حقیقت امامت در دوازده امام مورد توجه دقیق قرار گیرد.[15]
تجلی کمال انسانیت
به حقیقت امامان کسانی هستند که قلوب مؤمنان را بر میافروزند، ارکان زمین و نشانههایی روشن هستند که خداوند در قرآن به آنها اشاره کرده است، علم لدنّی دارند، از طریق آنان میتوان به درگاه ربوبی راه یافت. فکر اساسی که از طرف بزرگان شیعه مورد تأمل و تعمق واقع شد، این است که نبوت با خاتم انبیا به پایان رسید، اما تازه ولایت و امامت آغاز گردید و واپسین آنان صاحب الزمان است، ناپیدا از حواس پنجگانه، اما حاضر در دل مؤمنان. غیبت آن امام هدی بعد از شهادت پدر و طی دو مرحله، صورت گرفت و این بار تاریخی مرموز آغاز شد که از قلمرو تاریخ عادی و اعتباری بیرون است؛ زیرا با وجود آنکه امام برحسب ظاهر در پرده غیبت به سر میبرد، بر دل و جان شیعیان پرتو افشانی میکند و شعور وجدانیِ پیروان راستین خویش را سرشار از معنویت میسازد. منابع روایی و مستند شیعه و سخنان خود امام در مقابل شیّادیها و دستاویزهایی که انتظار آخرالزمان و ظهور قریب الوقوع امام را پایان میداد، مانعی ایجاد کرد و فتنههای بابی و بهائیت طرفی نبست. تأثیرگذاری امام غایب تا لحظه ظهور، در عالمِ رؤیاهای راستین یا در تجلیات شخصی و خصوصی و شهودی، قابل مشاهده است و البته چنین تجلیهایی زمان غیبت را قطع نمیکند و اگر چه آن حضرت در پرده غیب به سر میبرد، فیوضات او همچون امامی که حیّ و حاضر و در میان مردم زندگی میکند، همچنان استمرار دارد؛ حتی در همین عالم احساس، ادراک ایشان برای اهل معنا و آنان که لیاقت و شایستگی داشتهاند، صورت گرفته است. و به عبارتی، جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به تزکیه نفس و لایق بودن آنان بستگی دارد. مردم به وسیله اعمال و رفتار منفی خویش شایستگی لازم برای دیدن امام را از میان میبرند، آن گاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند؛ زیرا وسیله مشاهده تجلّی؛ یعنی معرفتی را که از راه خودسازی و پالایش قلب به دست میآید، از دست میدهند یا آن را بیخاصیت میسازند و از توان لازم میاندازند. پس تا وقتی که مردم، مستعد شناسایی و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب بر آنان عملی نخواهد بود. آشکار گردیدن وجود مبارکش، امری یا واقعهای نیست که ناگهان روزی اتقاق بیفتد، بلکه امری است که روز به روز در اعماق وجود شیعیان مؤمن و مخلص رخ میدهد و آنان را سرشار از شوق معنوی میسازد و این ویژگی، عقیده به عدم تحرک و مخالفت با ترقی را که در اسلام تشریعی غالباً مورد نکوهش قرار دادهاند، در هم میشکند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «اگر فقط یک روز به پایان جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانی خواهد کرد تا مردی از ذریّه من ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد سازد؛ چنان که تا آن هنگام از ستم و جور پر شده بود». روزی که چندان طولانی خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در تمام قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعکس ساخته است. اهل معرفت از این حدیث دریافتهاند که ظهور امام که معنای پنهانیِ تمامی آیات مُنزل را آشکار میکند، به نوع بشر مجال خواهد داد تا انسجام و اتحاد خود را به دست آورد و از پراکندگی فکری و تفرقه دست بردارد. امام مهدی(ع) معنای باطنی این وحدت کلامی، سیاسی و اجتماعی است، انسان کاملی که همه چیز را گویا میکند و همه از او جان میگیرند. کمال روز افزون این ظهور، به ایمان و عمل پیروانش بستگی دارد.
سرچشمه مکارم و سجایای اخلاقی که مفهوم آن مشتمل بر کلیه نهاد و خُلق و خوی شیعه است، در همین نکته نهفته است. اساس اندیشه آن است که امام منتظر کتاب آسمانی جدید یا قانون تازهای نخواهد آورد، بلکه معانی مکتوم تمامی مُنزلات را آشکار میکند؛ زیرا چون خود او انسان کامل است، پس حقیقت وحی و تنزیل و کاشف منزلات و سرّ مکتوم و باطن حقیقت ابدی نبوت است. معنای ظهور امام منتظر، جلوه کمال انسانیت است که در باطن و ضمیر آن کس که به قدرت الهی زنده است، جلوه میکند. خلاصه این سخن وحی، سرّ الهی است که برعهده انسان است، بار تکلیفی که طبق آیه قرآن آسمانها و زمین و کوهها از پذیرفتنش امتناع کردند و از تحمل آن سر باز زدند.[16]
کربن، به اعتقاد سید جلال الدین آشتیانی، شیفته خاتم الاوصیا بود و در سال 1349ش. در باشگاه دانشگاه مشهد در این باب سخنرانی محققانهای داشت و استاد دکتر غلامرضا ذات علیان که به زبان فرانسه مسلط بود، گفتههای کربن را ترجمه کرد. آن چنان این دانشمند فرانسوی درباره اعتقاد شیعه به وجود انسان کامل و مکمّل و عدم انقطاع رابطه خاص بین امام عصر و ذات باری، ماهرانه و مستدل توأم با شور و حال سخن گفت که اساتید برجسته دانشگاه مشهد را متحیّر کرد و اشتیاق او به جناب حضرت ختمی ولایت، شنوندگان را تحت تأثیری عجیب قرار داد. او خاطر نشان ساخت: بنا بر اعتقادات تشیع جعفری، وجود ولیّ کامل در هر عصری امری ضروری است و مطابق احادیث «عترت» منقول از جناب ختمی نبوّت، بقای یکی از افراد عترت بر سبیل تجدد افراد با بقای قرآن امری مسلم و غیر قابل انکار است و بعد از غروب شمس نبوّت ، ولایت محمدیّه در مشکات عترت(ع) متجلّی و جاری و ساری است و به حضرت خاتم الاولیا مهدی موعود امام زمان ختم میشود.
کربن بر اساس همین اشتیاق به طریق ولایت، کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار عارف بزرگ شیعی سید حیدر آملی و مقدمه محققانه این عارف بزرگ بر فصوص الحکم را چاپ کرد و با مقدمهای انتشار داد.
کربن اعتقاد داشت: ندای تشیع تا کنون در جهان به زحمت شنیده شده است. امروزه مسائل به طور عمومی در سطحی مطرح میشود که این ندا از ما درخواست میکند خود را از آن جدا سازیم. اگر بخواهیم آنچه تشیع آن را تجلّی امام و ظهور ولایت مینامد قلباً درک کنیم، هیچ فیلسوف موحّدی که به وظایف انسانی خود آگاه است، نمیتواند در مقابل این امر بیتفاوت باشد.
کربن به حق معتقد بود: آنچه را که در خصوص توحید و مظهر آن ـ که ولایت محمدیه، علویه و مهدویه است ـ عرفای اهل سنت نوشتهاند، باید یک عالم محقق شیعی بنویسد یا مینوشت.[17]
سرانجام این محقق صادق غربی در سال 1979م. درگذشت و در پاریس دفن گردید.
پینوشتها
1 . حماسه غدیر، چاپ قدیم، محمدرضا حکیمی، تهران، مؤسسه انجام کتاب، ص237؛ ر.ک: شیخ آقا بزرگ تهرانی، همو، ص220 ـ 221.
2 . شیعه در اسلام، علامه سید محمد حسین طباطبایی، مقدمه کتاب.
3 . فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، هانری کربن، مقدمه مترجم.
4 . فرهنگ کامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوی، ترجمه شکرالله خاکرند، ص288 ـ 289.
5 . منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، سید جلال الدین آشتیانی، ج2، ص24.
6 . همان.
7 . جرعههای جانبخش، غلامرضا گلی زواره، ص289.
8 . مجموعه مذاکرات با هانری کربن (شیعه)، علامه طباطبای، مقدمه، ص23.
9 . مکتب تشیع، سال 1339ش.، مذاکرات و نوشتههای علامه طباطبایی با کربن، مقدمه.
10 . ر.ک: جرعههای جانبخش.
11 . مجله پرسمان.
12 . مجله شاهد، پیاپی 48، (15 آبان 1362ش.)، ص14؛ مجله جوانان، ش821، ص52.
13 . مهر تابان، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص47.
14 . در احوال و اندیشههای هانری کربن، سید جلال الدین آشتیانی و دیگران، ص90 ـ 95.
15 . تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ترجمه دکتر اسدالله مبشّری، ص38 ـ 49.
16 . همان، اقتباس از صفحات 67 تا 103.
17 . مجموعه مقالات انجمن واره بررسی مسائل ایران شناسی، به کوشش علی موسوی گرمارودی، ص28ـ30.
متأسفانه به همان نسبت که در مصرف هر کالایی به مارکهای غربی اولویت داده میشود، در عرصههای فرهنگی و ادبی هم قول اروپاییان بر سخن محققان خودی رجحان دارد و خودباختگی در برابر آرا و اقوال اهل فرنگ تا حدّی است که اعتماد به نفس و خودباوری را سلب میکند. تردیدی نیست که پژوهشهای این غربیان حتی اگر به قصد شناخت منابع مادی و فرهنگی سرزمینهای اسلامی برای به تاراج بردن امکانات ملل مسلمان صورت گرفته، آگاهیهای مفیدی دارد، ولی به صداقت و صلاحیت این جماعت باید به دیده تردید و تأمل نگریست و در بسیاری موارد تحقیقات و نسخهشناسیهای آنان، میدان وسیعی برای عرض اندام گزافهگویان کم مایهای شده که در این آشفته بازار، کشفهای بیارزش خود را در قالب مطالعات ادبی، کلامی و عرفانی در برابر خودباختگان شیفته فرهنگ بیگانه به تماشا بگذارند.
بدون شک آنان منابعی را کاویدهاند، نسخههایی را احیا کردهاند، بسیاری از مواریث فرهنگ اسلامی را به زبانهای اروپایی برگردانیدهاند و شرحها و فهرستهای جالبی نوشتهاند. روش علمی و شیوههای تحقیقی آنان نیز آموزنده و انکارناپذیر است، اما آن درستی و اصالت و علمجویی که انتظار میرود، در همه جوانب کار آنان مشهود نیست؛ بلکه در قالب همین کارهای علمی و فکری، خصومت خود را با اسلام بروز دادهاند و اصولاً به قول دکتر مصطفی سَباعی ـ محقق مسلمان ـ غالب غربیانی که به مباحث اسلامی پرداختهاند از کشیشان، مبلغان مسیحی و رجال برجسته یهودی و مسیحی بودهاند که قصدشان تحریف اسلام یا بد جلوه دادن حقایق دینی و نیز ایجاد تفرقه میان مذاهب اسلامی بودهاست. برخی نیز کوشیدهاند میراث مهم فرهنگ و تمدن اسلامی را به قومی خاص منتسب کنند و نیز چهره علمی مسلمین را مخدوش و ناهموار جلوه دهند. مضاف بر اینکه شماری اندک از این غربیان که روح علمی و خالی از هر گونه غرضی داشتهاند نیز به قول استاد محمدرضا حکیمی، فهم درستی از منابع و متون اسلامی نداشتهاند.[1]
علامه طباطبایی گفتهاست: در آثار موجود به زبان اروپایی، «تشیع» به صورت یک فرقه فرعی معرفی شده و تمام دید و علّت وجودی آن به یک نزاع صرفا سیاسی و اجتماعی تقلیل یافته و کمتر به علل دینی که باعث پیدایش شیعه گردیده، توجه شده است، حتی در تحقیقات درباره شیعه باز سهم اساسی، از آنِ (فرقه) اسماعیلیه است و شیعه دوازده امامی حتّی به اندازه مکتب اسماعیلی مورد نظر قرار نگرفته است.[2]
امّا با وجود این آشفتگیها و تاریکیها از آن سوی ظلمات غرب، گاهی روشناییهایی به چشم میخورد که نوید دهنده و امیدوار کننده هستند. یکی از این نمونهها، فیلسوف معاصر فرانسوی «پروفسور هانری کُرْبَنْ» است و در این نوشتار اجمالاً با زندگی و افکار و اندیشههای او درباره تشیع، امامت و حضرت مهدی(عج) آشنا خواهیم گردید.
شیفته معنویت و حکمت
هانری کُرْبَن در فروردین 1282ش/ ذیحجّه 1320ق. در منطقه نورماندی، شمال فرانسه به دنیا آمد. بعد از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به دانشگاه سوربُن رفت و در سال 1304 ش. لیسانس گرفت. یک سال بعد، گواهینامه عالی فلسفه و در سال 1307 ش. دیپلم تتبّعات عالی دانشگاه پاریس و سرانجام در سال 1308ش. دیپلم مدرسه السّنّه شرقی پاریس را گرفت و در همین سالها با زبانهای عربی و فارسی آشنا شد.[3]
نخستین مقالهاش در نشریه بررسیهای فلسفی درباره یکی از آثار شهاب الدین سهروردی به طبع رسید، بعدها کتاب مستقلی درباره مؤسّس حکمت اشراق تألیف کرد. کربن مدتها ریاست انستیتوی فرانسه و ایران را عهده دار بوده و به همت وی، مشاهیر برجستهای از شیعیان در عرصههای کلامی، فلسفی و عرفانی چون: قاضی سعید قمی، ملاصدرا، سهروردی و ابن سینا برای جامعه علمی و فرهنگی اروپا به نامهایی آشنا مبدّل شدند. او پژوهشهایی در آثار ابوعلی سینا، ابن عربی و محمود شبستری انجام داد و برخی نوشتههای این بزرگان را پس از تصحیح و ترجمه در اختیار علاقهمندان به حکمت اسلامی قرار داد. بزرگترین اثرش کتابی است تحت عنوان «درباره اسلام ایرانی» که در بخش اوّل آن به معرفی مکتب شیعه پرداخته است. شرح حال عارف شیعی ایرانی، سید حیدر آملی را نوشت و دو کتاب معروفش را منتشر ساخت.[4]
کربن را باید مفسّر و فیلسوف حکمت معنوی شیعه نامید و مطالعات او دراین باره، لطف و جذبه وصفناپذیری به آثارش بخشیده است. شگفت آنکه وی حکما و دانشمندان شیعه ایرانی را به نشر و ترویج متون کلامی، فلسفی و عرفانی شیعه تشویق میکرد. مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی نوشته است: «از استاد بزرگوار و مستشرق نامدار آقای کربن که حقیر را به تشویق به تألیف منتخباتی از آثار حکمای الهی ایرانی نمودند و به واسطه مقدمه و تعلیقات محققانهای که بر افکار و آثار علمای ایرانی مرقوم داشته و موجب ارزش بیشتر این کتب شده و نگارنده را در کارهای علمی ارشاد نمودهاند، متشکر و ممنونم».[5]
وی میافزاید: «کربن، اولین مستشرقی است که به اهمیت افکار و عقاید و آثار دانشمندان ایرانی و محققانی از حکمای شیعه دوازده امامی که از زمان صفویّه تا عصر ما متصدی تدریس و منشأ ترویج فلسفه و عرفان بودهاند، توجه نموده است».[6]
اُنس با برکت
کربن، وقتی آوازه مقام علمی علامه سید محمد حسین طباطبائی را شنید، شیفته کمالات معنوی و فضایل این حکیم وارسته گردید و برای شناخت تشیّع، سالی چند ماه از پاریس به ایران میآمد و به پژوهش در مورد تشیع میپرداخت. او از طریق برخی اساتید دانشگاه از محضر علامه تقاضا کرد تا در این باره به وی کمک کند. آن مفسّر عالیمقام که از اشتیاق فکری و علمی این محقق اروپایی با خبر بود، خواستهاش را اجابت کرد و با وجود کهنسالی و ضعف مزاج، هر دو هفته یک بار از قم به تهران میرفت تا در جلسهای علمی به سؤالات کربن درباره معارف تشیع پاسخ دهد و حقایق گرانبهای این مذهب را در اختیار او و عدهای دیگر از علاقهمندان قرار دهد.[7] مجموعه مصاحبههای کربن با علامه طی سالهای 1337 و 1338ش. در قالب دو جلد کتاب به طبع رسیده و در اختیار علاقهمندان قرار داده شده است. علامه طباطبائی به حقیقت جالبی اشاره میکند:
«آقای دکتر کربن اظهار میداشتند که تا کنون مستشرقین، اطلاعات علمی که از اسلام به دست آوردهاند و مطالعاتی که در کتب و آثار اسلامی انجام دادهاند و تماسی که با رجال علمی اسلام گرفتهاند، همه آنان در محیط تسنّن بوده و از انظار و عقاید علمای اهل سنّت و تالیفات آنان تجاوز نکرده است و حتی در تشخیص مذاهب مختلف اسلامی و توضیح اصول و مبانی آنها، به رجال اهل تسنن و آثارشان مراجعه کردهاند و اگر احیاناً مستشرقی به ایران آمده، در اثر اعتماد به فرآوردههای دیگران اعتنایی به حقایق مذهب تشیع ننموده و تنها به تحقیق در وضع عمومی و اجتماعی این مذهب که از عامه مردم منعکس است، قناعت ورزیده و یا از افراد غیر وارد، اطلاعاتی کسب کردهاند. در نتیجه حقیقت مذهب تشیع آن جوری که شاید و باید، به دنیای غرب معرفی نشده است».[8]
کربن برخلاف باور همه مستشرقان گذشته، اعتقاد داشت که «مذهب تشیع» مذهبی حقیقی، اصیل و پابرجاست. او میافزاید: به حقایق و معنویات اسلام باید از دریچه نگاه شیعه که واقعبینانه است نگاه کرد. از این رو، من تلاش کردهام مذهب تشیع را به نحوی که شاید و باید، به گونهای که درخور واقعیت این مذهب است، به جهان معرفی کنم. کربن معتقد بود: مذهب تشیع تنها مذهبی است که رابطه هدایت الهی را میان خدا و مردم همیشه نگه میدارد و به طور پیوسته ولایت را زنده و پابرجا میدارد. مذهب یهود، نبوت را که رابطهای واقعی میان خداوند و انسانهاست، در حضرت موسی(ع) ختم کرده و نبوت مسیح(ع) و محمد(ص) را قبول ندارد. نصارا هم در حضرت عیسی(ع) متوقف شدهاند. از مسلمین، اهل سنّت در حضرت محمد(ص) توقف و رابطه میان مردم و خدا را قطع کردهاند و تنها مذهب تشیع است که نبوت را با حضرت محمد(ص) ختم شده میداند، ولی ولایت را که همان ادامه هدایت است، بعد از آن حضرت زنده میداند. تنها مذهب تشیع معتقد است که حقیقتهای زندهای میان بشریت و الوهیت باقی و پابرجاست و حضرت مهدی(عج) آخرین آن است.[9]
علامه طباطبایی میگوید: در سال 1338ش. که در یکی از نواحی دماوند ملاقاتی با کربن داشتم، کربن مذاکره را ادامه داد و گفت: امسال موقعی که در اروپا بودم، در شهر ژنو سوئیس کنفرانسی در موضوع امام منتظر حضرت مهدی(عج) طبق عقیده شیعه داشتم و این موضوع برای دانشمندان اروپایی که در آن جلسه حضور داشتند، کاملاً تازگی داشت.[10]
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی نقل کرده است: روزی در حضور علامه طباطبایی به هانری کربن گفتم: شما که این گونه با معارف اسلامی آشنا شدهاید، با چه ذکری مأنوس میباشید. گفت: ذکر من «قال الباقر» و «قال الصادق» است![11]
کربن اعتقاد داشت: یگانه مذهب زنده و اصیل که همچنان حیات دارد، شیعه است؛ زیرا قائل به امام حق است و با اتکا و اعتماد به وجود حضرت مهدی(عج) طراوت و تازگی خود را استمرار میبخشد. گویا کربن خود نیز به این معارف و معنویتها نزدیک بود و چنین بارقهای در روح و روانش تحوّل ایجاد کرده بود. فرزند بزرگ علامه طباطبایی گفته است: «یک روز پدر با نشاط خاصی به من گفت: این پروفسور به تشیع اعتقاد پیدا کرده است، ولی شرایط اقتضا نمیکند آن را آشکارا به زبان جاری کند». چند صباحی که از این گفته پدر گذشت، یک روز هانری کربن درباره حضرت مهدی(عج) سخنان پرشوری ایراد کرد و در ضمن آن گفت: من به خاطر بحث درباره تشیع و رسیدن به حقایق و معارف ناب این مذهب، نزدیک بود کرسی تحقیقات خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم. پدر وقتی از این موضوع آگاهی یافت، شادمان گردید و گفت: «دیدی این کربن به تشیع ایمان آورده است، ولی نمیخواهد با صراحت اعتراف کند».[12] علامه به یکی از شاگردان خود فرموده بود: «کربن دعاهای صحیفه مهدویه را میخواند و از شدت تأثر گریه میکرد».[13]
حلقه وصل بین مُلک و ملکوت
کربن مینویسد: شرط لازم برای راه یافتن به عوالم تشیع، این است که بر خوانِ گسترده معنویت آن بنشینیم، ولی مهمان این روحانیّت گردیدن، ایجاب میکند که در باطن و درون خود جایی برایش تدارک ببینیم. و میافزاید: برای فهم اندیشه ائمه هدی، ما نمیتوانیم دلیل راه و منبعی بهتر از شارحان تراز اول تعالیمشان بیابیم؛ زیرا با توجه به مضمونهای آنها، این تعالیم نمیتوانند محل صدوری جز امامان داشته باشد. کربن مجموعه ارزشمند دعاها، مناجات و زیارات را که میراث گرانبهای به جای مانده از ائمه است، مورد توجه قرار داد و معتقد بود: وظیفه ما این است که آوای رسای ادعیه شیعی را به سمع دیگران برسانیم.
او خاطر نشان میکند: اهل تشیع در تعالیم رسیده از پیامبر، کُنه نبوت و امامت را در مییابد. به اعتقاد او، رسالت پیامبران ظاهر ولایت را متجلّی میکند و کرامت امامان، ما را با راز و رمز باطن آشنا میسازد. امامت در مجموع، خاتم ولایت کلیّه است و دوازدهمین امام بالاخص خاتم ولایت محمدیه است. سیمای دوازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت بیش از ده قرن است که امر مسلط در وجدان مذهبی تمام شیعیان است و در نهانخانه اخلاصی پرشور و حال و در معیّت شخصیت پر رمز و راز دوازدهمین امام، روزگار را سپری میسازند.
راز و رمزی که در وجود جناب ختمی ولایت شکل گرفته، همان «انتظار فرج» است که تشیع ضمن همنوایی با کلّ جهان اسلام درباره مسدود بودن نبوت تشریعی، تأکید میورزد که لاجرم بابی دیگر برای انتظار باید گشوده باشد. ضمیر خود آگاه شیعی به سوی آیندهای نامعلوم و مبهم چشم نمیدوزد، بلکه نگاهش به فرجی معطوف است که آخر الزمان است. ظهور امام دوازدهم، بیانکننده کمال انسان تام و تمام است... . کجاست درگاهِ ذات احدیّت که از آن، رو به سوی او گذاریم، کجاست وجه الله آن سیمای ملکوتی که اولیا روی به سویش آورند، کجاست آن حبل متین؟ ]آقا[ کوی وصالت کجاست و در کدامین سرزمین مأوا گرفتهای؟ آیا در رِضْوی یا سرزمین دیگر کاشانه برگزیدهای.[14]
این عبارات را کربن با اقتباس و الهام از دعای ندبه ذکر میکند.
مکمّل ضروری معرفت نبوی
هانری کربن وقتی میخواهد تاریخ فلسفه اسلامی را بنگارد، خود را در طرحهای محصور قبلی محدود نمیکند و عقیده دارد: نمیتوان فکر شیعه و حکمت تشیع را که از منابع روایی و سخنان اهل بیت پیامبر به دست میآید، در تقسیم بندی ادوار حکمت اسلامی فراموش کرد. به اعتقاد او مکمّل ضروری آموزههای پیامبر، معارف امامان است و ولایت، روشنترین توضیح شناخت پیامبر است. اولیاءالله و دوستان خداوند، پیامبران و امامان هستند که برگزیدگان بشریتاند و اسرار الهی از طریق الهام بر آنان مکشوف میگردد. تعالیم کامل ائمه، مجموعه رسائل بزرگی را تشکیل داده که قرنهاست محور افکار شیعیان بوده است که قرار دادن آنها در مرتبهای ممتاز در فلسفه اسلامی، مطلبی اساسی است. افراد شیعه به معنای واقعی کلمه، کسانی هستند که به ادراک اسرار ائمه نایل شدهاند و در برابر آنان، کسانی که ادعا کردهاند تعالیم امامان به ظاهر دین؛ یعنی مسائل حقوقی و اجرای تشریفات دینی محدود میگردد، حقیقت تشیع را مُثله کردهاند.
حقیقت جاوید نبوی، دارای دو بُعد است: باطنی و ظاهری. ولایت به طور مشخص مغز نبوت و تحقق کمالات نبوی است. بین شخص پیامبر و امام قبل از قرابت زمینی، در سبق وجود، نسبتی معنوی و ازلی موجود بوده است: «من و علی، نور واحدیم». آن گاه پیامبر اشاره میفرماید که چگونه این نور در انبیا از نسلی به نسل دیگر انتقال یافت و پیش رفت تا به من و ذریّهام رسید.
ربن ضمن اثبات برتری ولایت و امامت بر خلافت با توجه به منابع روایی و کلامی شیعه تصریح میکند: قرآن کتابی نیست که بتوان معانی آن را با فلسفه معمولی دریافت، و معانی حقیقی به طور قطع با قیاس منطقی قابل درک نخواهد بود. برای فهم این مضامین و محتواهای عالی، کسی باید که در عین حال که وارث علم روحانی است، ملهم نیز باشد و باطن و ظاهر در او گرد آمده باشد. چنین کسی، حجت الهی؛ یعنی امام و پیشواست. پس کوشش فکری باید صرف آن گردد تا حقیقت امامت در دوازده امام مورد توجه دقیق قرار گیرد.[15]
تجلی کمال انسانیت
به حقیقت امامان کسانی هستند که قلوب مؤمنان را بر میافروزند، ارکان زمین و نشانههایی روشن هستند که خداوند در قرآن به آنها اشاره کرده است، علم لدنّی دارند، از طریق آنان میتوان به درگاه ربوبی راه یافت. فکر اساسی که از طرف بزرگان شیعه مورد تأمل و تعمق واقع شد، این است که نبوت با خاتم انبیا به پایان رسید، اما تازه ولایت و امامت آغاز گردید و واپسین آنان صاحب الزمان است، ناپیدا از حواس پنجگانه، اما حاضر در دل مؤمنان. غیبت آن امام هدی بعد از شهادت پدر و طی دو مرحله، صورت گرفت و این بار تاریخی مرموز آغاز شد که از قلمرو تاریخ عادی و اعتباری بیرون است؛ زیرا با وجود آنکه امام برحسب ظاهر در پرده غیبت به سر میبرد، بر دل و جان شیعیان پرتو افشانی میکند و شعور وجدانیِ پیروان راستین خویش را سرشار از معنویت میسازد. منابع روایی و مستند شیعه و سخنان خود امام در مقابل شیّادیها و دستاویزهایی که انتظار آخرالزمان و ظهور قریب الوقوع امام را پایان میداد، مانعی ایجاد کرد و فتنههای بابی و بهائیت طرفی نبست. تأثیرگذاری امام غایب تا لحظه ظهور، در عالمِ رؤیاهای راستین یا در تجلیات شخصی و خصوصی و شهودی، قابل مشاهده است و البته چنین تجلیهایی زمان غیبت را قطع نمیکند و اگر چه آن حضرت در پرده غیب به سر میبرد، فیوضات او همچون امامی که حیّ و حاضر و در میان مردم زندگی میکند، همچنان استمرار دارد؛ حتی در همین عالم احساس، ادراک ایشان برای اهل معنا و آنان که لیاقت و شایستگی داشتهاند، صورت گرفته است. و به عبارتی، جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به تزکیه نفس و لایق بودن آنان بستگی دارد. مردم به وسیله اعمال و رفتار منفی خویش شایستگی لازم برای دیدن امام را از میان میبرند، آن گاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند؛ زیرا وسیله مشاهده تجلّی؛ یعنی معرفتی را که از راه خودسازی و پالایش قلب به دست میآید، از دست میدهند یا آن را بیخاصیت میسازند و از توان لازم میاندازند. پس تا وقتی که مردم، مستعد شناسایی و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب بر آنان عملی نخواهد بود. آشکار گردیدن وجود مبارکش، امری یا واقعهای نیست که ناگهان روزی اتقاق بیفتد، بلکه امری است که روز به روز در اعماق وجود شیعیان مؤمن و مخلص رخ میدهد و آنان را سرشار از شوق معنوی میسازد و این ویژگی، عقیده به عدم تحرک و مخالفت با ترقی را که در اسلام تشریعی غالباً مورد نکوهش قرار دادهاند، در هم میشکند.
پیامبر اکرم(ص) فرمودهاند: «اگر فقط یک روز به پایان جهان باقی مانده باشد، خداوند آن روز را چندان طولانی خواهد کرد تا مردی از ذریّه من ظهور کند و جهان را پر از عدل و داد سازد؛ چنان که تا آن هنگام از ستم و جور پر شده بود». روزی که چندان طولانی خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح، طنین خود را در تمام قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعکس ساخته است. اهل معرفت از این حدیث دریافتهاند که ظهور امام که معنای پنهانیِ تمامی آیات مُنزل را آشکار میکند، به نوع بشر مجال خواهد داد تا انسجام و اتحاد خود را به دست آورد و از پراکندگی فکری و تفرقه دست بردارد. امام مهدی(ع) معنای باطنی این وحدت کلامی، سیاسی و اجتماعی است، انسان کاملی که همه چیز را گویا میکند و همه از او جان میگیرند. کمال روز افزون این ظهور، به ایمان و عمل پیروانش بستگی دارد.
سرچشمه مکارم و سجایای اخلاقی که مفهوم آن مشتمل بر کلیه نهاد و خُلق و خوی شیعه است، در همین نکته نهفته است. اساس اندیشه آن است که امام منتظر کتاب آسمانی جدید یا قانون تازهای نخواهد آورد، بلکه معانی مکتوم تمامی مُنزلات را آشکار میکند؛ زیرا چون خود او انسان کامل است، پس حقیقت وحی و تنزیل و کاشف منزلات و سرّ مکتوم و باطن حقیقت ابدی نبوت است. معنای ظهور امام منتظر، جلوه کمال انسانیت است که در باطن و ضمیر آن کس که به قدرت الهی زنده است، جلوه میکند. خلاصه این سخن وحی، سرّ الهی است که برعهده انسان است، بار تکلیفی که طبق آیه قرآن آسمانها و زمین و کوهها از پذیرفتنش امتناع کردند و از تحمل آن سر باز زدند.[16]
کربن، به اعتقاد سید جلال الدین آشتیانی، شیفته خاتم الاوصیا بود و در سال 1349ش. در باشگاه دانشگاه مشهد در این باب سخنرانی محققانهای داشت و استاد دکتر غلامرضا ذات علیان که به زبان فرانسه مسلط بود، گفتههای کربن را ترجمه کرد. آن چنان این دانشمند فرانسوی درباره اعتقاد شیعه به وجود انسان کامل و مکمّل و عدم انقطاع رابطه خاص بین امام عصر و ذات باری، ماهرانه و مستدل توأم با شور و حال سخن گفت که اساتید برجسته دانشگاه مشهد را متحیّر کرد و اشتیاق او به جناب حضرت ختمی ولایت، شنوندگان را تحت تأثیری عجیب قرار داد. او خاطر نشان ساخت: بنا بر اعتقادات تشیع جعفری، وجود ولیّ کامل در هر عصری امری ضروری است و مطابق احادیث «عترت» منقول از جناب ختمی نبوّت، بقای یکی از افراد عترت بر سبیل تجدد افراد با بقای قرآن امری مسلم و غیر قابل انکار است و بعد از غروب شمس نبوّت ، ولایت محمدیّه در مشکات عترت(ع) متجلّی و جاری و ساری است و به حضرت خاتم الاولیا مهدی موعود امام زمان ختم میشود.
کربن بر اساس همین اشتیاق به طریق ولایت، کتاب جامع الاسرار و منبع الانوار عارف بزرگ شیعی سید حیدر آملی و مقدمه محققانه این عارف بزرگ بر فصوص الحکم را چاپ کرد و با مقدمهای انتشار داد.
کربن اعتقاد داشت: ندای تشیع تا کنون در جهان به زحمت شنیده شده است. امروزه مسائل به طور عمومی در سطحی مطرح میشود که این ندا از ما درخواست میکند خود را از آن جدا سازیم. اگر بخواهیم آنچه تشیع آن را تجلّی امام و ظهور ولایت مینامد قلباً درک کنیم، هیچ فیلسوف موحّدی که به وظایف انسانی خود آگاه است، نمیتواند در مقابل این امر بیتفاوت باشد.
کربن به حق معتقد بود: آنچه را که در خصوص توحید و مظهر آن ـ که ولایت محمدیه، علویه و مهدویه است ـ عرفای اهل سنت نوشتهاند، باید یک عالم محقق شیعی بنویسد یا مینوشت.[17]
سرانجام این محقق صادق غربی در سال 1979م. درگذشت و در پاریس دفن گردید.
پینوشتها
1 . حماسه غدیر، چاپ قدیم، محمدرضا حکیمی، تهران، مؤسسه انجام کتاب، ص237؛ ر.ک: شیخ آقا بزرگ تهرانی، همو، ص220 ـ 221.
2 . شیعه در اسلام، علامه سید محمد حسین طباطبایی، مقدمه کتاب.
3 . فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، هانری کربن، مقدمه مترجم.
4 . فرهنگ کامل خاورشناسان، عبدالرحمن بدوی، ترجمه شکرالله خاکرند، ص288 ـ 289.
5 . منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، سید جلال الدین آشتیانی، ج2، ص24.
6 . همان.
7 . جرعههای جانبخش، غلامرضا گلی زواره، ص289.
8 . مجموعه مذاکرات با هانری کربن (شیعه)، علامه طباطبای، مقدمه، ص23.
9 . مکتب تشیع، سال 1339ش.، مذاکرات و نوشتههای علامه طباطبایی با کربن، مقدمه.
10 . ر.ک: جرعههای جانبخش.
11 . مجله پرسمان.
12 . مجله شاهد، پیاپی 48، (15 آبان 1362ش.)، ص14؛ مجله جوانان، ش821، ص52.
13 . مهر تابان، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص47.
14 . در احوال و اندیشههای هانری کربن، سید جلال الدین آشتیانی و دیگران، ص90 ـ 95.
15 . تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ترجمه دکتر اسدالله مبشّری، ص38 ـ 49.
16 . همان، اقتباس از صفحات 67 تا 103.
17 . مجموعه مقالات انجمن واره بررسی مسائل ایران شناسی، به کوشش علی موسوی گرمارودی، ص28ـ30.