پاسدار ارزشهای انقلاب پیامبر(ص)
آرشیو
چکیده
متن
نقش امر به معروف و نهی از منکر در نهضت حسینی چنان پر رنگ است که امام حسین(ع) از آغاز تا پایان نهضت، بارها به آن تصریح کرد. امام در وصیتش به محمد بن حنفیه در مدینه و در آغاز نهضت[1]، هنگام خواندن خطبه در جمع یاران حرّ ریاحی در مسیر کربلا[2] و در خطبهاش در جمع اصحابش در کربلا[3]، همواره به این حقیقت تصریح کرد که هدفش برپایی معروفها و نابودی منکرها است. چنین تأکیدی این پرسش اساسی را مطرح میسازد که: مگر عمق و گستره جا به جایی ارزشهای اسلامی طی پنجاه سال (پس از رحلت پیامبر(ص) تا عصر امام) تا چه حد بود که امام حسین(ع) و یارانش در این راه به شهادت میرسیدند؟
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوههای خارجی آسیبهای وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان میداد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیبها را داشته باشند.
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روشهای انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابیطالب و ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزشهایی چون: فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانتداری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهمترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطهشان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهانبینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاشهای پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومتها با تحمیل ایجاد میشدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمیتوانستند با تودههای مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش میآمد. تحمیلی بودن حکومتها به تعهد ناپذیری آنها هم میانجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونهای که حتی برخی توهّم کردهاند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانونگذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود.
اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگهای پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه میشد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل میکردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عدهای به دلیل جاهطلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ میسازند و در نهایت قدرت را به دست میگیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی میدهد و انسانهای متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید میشوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمیپذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی میشوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم میپاشد.
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعتطلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی میکردند؛ به گونهای که امام علی(ع) فرمود:
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید میکند. مراجعه به قرآن نشان میدهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاشهای مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر میورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمیتوانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار میشدند و رسوا میگشتند. نمونهای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7] اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همانها سرسختترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدیترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام مینویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشتزده گفت: پادشاهی برادرزادهات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنیامیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9]
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10] در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت: امور را به آنها نمیسپرد،[11] تنفر عمومی از آنها را ایجاد میکرد[12] و زمینه ارتجاعی آنها را افشا میساخت؛ مانند اینکه میفرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنیامیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست میکنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش میسازند»[13]، و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی میکرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود:
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابیسفیان حرام است».
3. گامهای ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپسگرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنیامیه به دلیل افشاگریهای رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17] معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض میشدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخشهای عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18] به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) امویها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً میفرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروهها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پیگرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقیمانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزشهای اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بیبازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشتهاند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان میکند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهانبینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیبهای بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگهای انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامیخوانم که سنّت او را کشتهاند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم».
امام این سخن را در ضمن نامهای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی جا به جایی در ارزشها را چنین یادآور شد:
«میدانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند».[23]
«شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده است و نگران نمیشوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید! میبینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لالها و از کارافتادهها در شهرها رها شدهاند و مورد ترحم قرار نمیگیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره میفرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود:
«همه شما از من سرپیچی میکنید و ناشنوایید؛ زیرا بخششهایتان در حرام و شکمهای شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزشها و تحقق ارتجاع دلالت میکند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که میدانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامهای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شرابخوار و سگباز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد ، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر مخالفت میورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونهای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دستهای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب میبرد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردهاید و به پندار خود حق خویش را گرفتهاید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروفهای انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» میدانست و میفرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیهای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه، آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار میرفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود.
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپسگرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و میدانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشههای براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنیامیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینهها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه میتوانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام میپذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهدهدار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزشهای نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بیتفاوتی در برابر جا به جایی ارزشهای اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهدهداری رهبری
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچمداری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا میفرمود:
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40] ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما میدانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم».
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شدهاند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاستهام. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمیدهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام علی(ع) درباره دلیل عهدهداری مقام امامت میفرمود:
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بیتفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمیکشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه میداشت:
«خدایا! ... اندیشههای آنان (اولیای خود) را پایگاههای اوامر و نواهی خود قرار دادهای؛ پس هر گاه خواستههای خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشتهای، از باطن آنان به جنبش میآوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را میدانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود:
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل میکردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزههای آن بود و اجتناب جز با موضعگیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود. ملموسترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنیامیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمیگرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته نمیشد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت میشد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین میرفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته میشد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به او میرسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به آن امت میرسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب میشود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی میشوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیامهای پی در پی بعد از عاشورا و حتی قیامهای الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهیها، فریادهای دعوت و امر به معروفهای انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمیکنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد میشود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه میگفت:
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضتها باشد. این را میگویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویهای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند میفرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب میشود حساسیتهای مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
اول: شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستورهای آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی میکنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه میپوشد».
موضوع اولویت، زمانی مطرح میشود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونهای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی میدانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود:
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمیرفت، میگویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بیضرری است، نه بی مفسدهای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره میکند که میفرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیدانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار میداد و میفرمود:
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد میدیدند؛ ولی به دلیل طمعورزی در آنچه از آنها به ایشان میرسید و از ترس آنچه از آن میترسیدند، آنان را نهی نمیکردند، با اینکه خدا میفرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62]
و میفرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم میشود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به ابن عباس که میگفت: اگر بروی، مردم حمایت نمیکنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینهها را میپذیرم»،[64]و میفرمود: «آیا نمیبینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمیشود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیدانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینههای سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند، این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم میتواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت: اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن میگویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان میدهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامهای به بزرگان کوفه نوشت:
«حتماً میدانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت میورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود:
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریانهای ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، انشاء الله.
پینوشتها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146.
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) میخواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، میخواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار میبرد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71.
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329.
یافتن پاسخ دقیق این پرسش، نیازمند این است که ابتدا با عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص) آشنا شویم، آن گاه عوامل آسیب رسان به این عناصر را بیابیم، در مرحله سوم جلوههای خارجی آسیبهای وارد شده را بشماریم، سپس توضیح دهیم که چرا امام و نه شخص دیگری باید چنین فداکاری از خود نشان میداد و سرانجام، آثار امر به معروف و نهی از منکر امام(ره) را برشماریم؛ آثاری که توان رفع آن آسیبها را داشته باشند.
1. عناصر محوری انقلاب پیامبر(ص)
طلوع خورشید رسالت از مکه سرآغاز انقلابی همه جانبه در زندگی بشر در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی بود که در دو مرحله «ملت سازی» در مکه و «دولت سازی» در مدینه انجام شد.
اصلاحات اعتقادی
طی این اصلاحات با گرویدن تعداد اندکی از مردم به اسلام، هسته اولیه جامعه اسلامی شکل گرفت و مسلمانان با قطع ارتباط تدریجی از جامعه جاهلی و ایجاد پیوند درون گروهی به عناصر مؤثر اعتقادی تبدیل شدند؛ هر چند به دلیل فشار مشرکان به روشهای انفعالی (هجرت، تقیّه و ...) روی آوردند. طی چند سال تحمل فشارهایی چون محاصره در شعب ابیطالب و ... دوره تکوین ملت در جهات تربیتی، اعتقادی و اخلاقی سامان یافت.
ملت جدید ارزشهایی چون: فراخوانی به خدا و پرستش او، راستگویی، امانتداری، پیوند خویشی، و ... داشت و مهمترین دشمنانش هم سران قبائل بودند که به وضع موجود خود ، ثروت، اقتدار و سلطهشان دلبستگی داشتند. در زمینه تشکیل دولت هم انقلاب مذکور موجب شد تا به جای اینکه دولت از راه غلبه تأسیس شود، ابتدا ملتی بر پایه جهانبینی واحد شکل گیرد، آن گاه دولتی بر پایه آن بنا شود.[4]
اصلاحات سیاسی
در انقلاب پیامبر(ص) حاکمیت مطلق مخصوص خدا بود و قرآن نقش ضد توحیدی پادشاهان و تلاشهای پیامبران برای مبارزه با آنان و ایجاد حاکمیت توحیدی را یادآور شد و از شاهان مذکور با عناوینی چون جبارین یاد کرد. تا آن موقع حکومتها با تحمیل ایجاد میشدند و هدفشان سلطنت بر مردم بود و چون چنین هدفی به زیان مردم بود، نمیتوانستند با تودههای مردم مشورت کنند و لذا استبداد پیش میآمد. تحمیلی بودن حکومتها به تعهد ناپذیری آنها هم میانجامید؛ ولی بر عکس، رسول خدا(ص) حکومتی متعهد، غیر استبدادی، خیر خواه و برآمده از عشق و خواست درونی ملت ایجاد کرد؛ به گونهای که حتی برخی توهّم کردهاند حکومت پیامبر به نصب خدا نبود و مردم، حکومت خود را به او دادند. این توهم در عین باطل بودن، گویای میزان جایگاه حکومت پیامبر(ص) در قلوب مردم است. قانونگذاری و اجرای احکام هم در حکومت جدید مبتنی بر ملاطفت، درستکاری، شرافت و ارزشمندی و خدانگری بود.
اصلاحات اقتصادی
اسلام علاوه بر دعوت به توحید، خواهان توزیع عادلانه هم شد و با تحول اعتقادی، حیات اقتصادی جدیدی پدید آورد. بر اساس این نظام جدید، ثروت باید وسیله تولید و زندگی باشد و به عدالت تقسیم شود.
اصلاحات نظامی
جهادی که اسلام مطرح کرد، با جنگهای پیشین که در منازعات تبهکارانه خلاصه میشد، فرق داشت. اسلام با واژه «فی سبیل الله» هدف و ماهیت جهاد را مشخص ساخت و مسلمانان را به مبارزاتی دائم برای دفع و رفع ظلم در سه شکل: دفاعی (در برابر تجاوز بیگانه)، آزادی بخش(دعوت به اسلام و دفع موانع) و داخلی(با اهل بغی) فراخواند.
اصلاحات اجتماعی[5]
با تبدیل حکومت استبدادی به اسلامی، تضاد حاکم و محکوم از بین رفت و مالکیت مطلقه و تصرفات استبدادی هم جایگاه خود را از دست داد. ایمان به اسلام، ملتی به وجود آورد که اختلافات خود را از طریق قرآن حل میکردند؛ لذا شیوه حل اختلافات از نزاع جاهلی، به نقد همگان و امر به معروف و نهی از منکر در سایه قرآن و سنت تبدیل شد.
2. نهضت ارتجاع، عامل آسیب رسانی به انقلاب نبوی
اسلام مثل هر پدیده دیگر همواره در معرض خطرهای خارجی و داخلی است. علاوه بر این، پیامبران برای رفع موانع هدایت و مبارزه با انحرافات، نیاز به حکومت داشتند که با قدرت همراه است. لذا در هر نهضت اصلاحی، عدهای به دلیل جاهطلبی، خود را با نظام جدید هماهنگ میسازند و در نهایت قدرت را به دست میگیرند و این واقعیتی است که در مورد انقلاب پیامبر(ص) هم روی داد.
توضیح اینکه در هر انقلابی، تحول در نیروی انسانی روی میدهد و انسانهای متحول ضامن اجرا و تداوم بخش نظام جدید میشوند؛ اما چون تحول نسبی است و اساساً برخی تحول نمیپذیرند و نیز گاه نسل جدید در تعامل با آنان دچار آلودگی میشوند، به تدریج جامعه از عناصر مؤمن تهی و از هم میپاشد.
کفار، مشرکان، اهل کتاب و منافقان از رجعتطلبان عصر رسول خدا(ص) بودند؛ اما خطر اصلی از سوی منافقان متوجه اسلام بود و آنان با رخنه در جامعه، نقش مهمی در ارتجاع بازی میکردند؛ به گونهای که امام علی(ع) فرمود:
«مسلمان نشدند، بلکه فقط اظهار مسلمانی کرده، در دل کفر را پروردند و چون یارانی یافتند، کفر پنهان خود را آشکار کردند». همین خطر دقیقاً انقلاب ما را هم تهدید میکند. مراجعه به قرآن نشان میدهد جنبش ارتجاعی از نخستین ایام نهضت نبوی به راه افتاد. لذا آیات الهی به طور گسترده به افشای تلاشهای مرتجعانه آنها (مشرکان، اهل کتاب و منافقان) پرداخت.
مرتجعان عصر رسول خدا(ص) از لحاظ اعتقادی معمولاً تکامل اعتقادی و اخلاقی نیافته بودند و لذا بر روش قبلی باقی بودند و کفر میورزیدند. به لحاظ رفتاری هم چون نمیتوانستند رفتارشان را پنهان کنند، دچار تناقض در رفتار میشدند و رسوا میگشتند. نمونهای از آن مربوط به ترک جهاد بود که خداوند بخش بزرگی از سوره توبه را در آشکار کردن ماهیت آنان در این مورد نازل کرد.[6]
این گروه از لحاظ طبقه اجتماعی هم معمولاً در شمار ثروتمندان جای داشتند.[7] اکثر منافقان، اهل مکه بودند که دین را به اجبار پذیرفته بودند (طُلقا) و همانها سرسختترین دشمن اسلام بودند که نقش بزرگی در جریان رجعت داشتند.
از طُلقا، شاخه بنی امیه بیش از همه در فتح مکه متضرر شدند و بنابراین کوشیدند نظام پیامبر را به وضع سابق برگردانند. بنابراین خاندان بنی امیه جدیترین دشمن پیامبر(ص) بودند که به صورت تاکتیکی تسلیم قدرت آن حضرت شدند. ابن هشام مینویسد: «بسیاری از بزرگان شهر مکه هرگز مسلمان نشدند... . عباس، ابوسفیان را نزد اردوی سربازان پیامبر(ص) برد و او وحشتزده گفت: پادشاهی برادرزادهات بزرگ شده است و عباس به وی هشدار داد که این پادشاهی نیست؛ شکوه پیامبری است».[8]
ایمان نداشتن به وحی و پیامبر(ص) ویژگی مشترک حزب بنیامیه بود؛ لذا مشمول عنوان )الشّجَرَة الْمَلْعُونَة( شدند.[9]
این عده در عصر پیامبر(ص) چنان موانعی در مسیر آن حضرت ایجاد کردند که در هفت جا مورد لعنت حضرت قرار گرفتند.[10] در مقابل، پیامبر(ص) هم سیاست روشنی در قبال آنها داشت: امور را به آنها نمیسپرد،[11] تنفر عمومی از آنها را ایجاد میکرد[12] و زمینه ارتجاعی آنها را افشا میساخت؛ مانند اینکه میفرمود: «هر گاه فرزندان عاص (بنیامیه) به سی نفر برسند، مال خدا را میان خود دست به دست میکنند، بندگان خدا را بنده خود و دین خدا را مغشوش میسازند»[13]، و حتی مشروعیت حکومت آنها را پیشاپیش نفی میکرد؛ مانند این سخن امام حسین(ع) که فرمود:
«لَقَدْ سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ اللهِ یَقُولُ إنَّ الْخِلافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلی وُلْدِ أبی سُفْیانَ؛[14] از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که خلافت بر فرزندان ابیسفیان حرام است».
3. گامهای ارتجاع از رحلت پیامبر(ص) تا نهضت امام حسین(ع)
اولین جلوه واپسگرایی بعد از رحلت پیامبر(ص)، در قالب رجعت سیاسی خود را نشان داد و به روی کارآمدن نظام خلافت به جای نظام امامت که مورد تأیید خداوند بود، انجامید. حزب بنیامیه به دلیل افشاگریهای رسول اکرم(ص)، به طور مستقیم نتوانست در عرصه سیاسی و حکومتی خود را نشان دهد؛ اما دوره خلافت را باید دوره انتقالی حکومت به آنان شمرد؛ زیرا آنان در این دوره به تدریج خود را در ارکان حکومت وارد کردند.
رجعت به نظام خلافت به جای نظام امامت موجب شد تا مدیریت نظام حکومتی از دست ائمه(ع) خارج شود.[15] در همین دوره ولید بن عقبه که مشمول آیه )إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ( [16] بود، وارد دستگاه حکومت شد.[17] معاویه در عصر عمر در حالی که کارگزاران، پشت سر هم عوض میشدند، برای همیشه در منصب خود ماند. اما در دوره خلیفه سوم که با شجره خبیثه ارتباط نسبی داشت، آنان توانستند بخشهای عمده حاکمیت را تسخیر کنند.[18] به هر حال، از ماه صفر سال 11 تا 36ق (25سال) امویها توانستند به اوج نفوذ در حاکمیت برسند.
اما حکومت امام علی(ع) (36ق) مانع بزرگی برای آنها ایجاد کرد؛ لذا طی چهار سال و هفت ماه حکومت امام علی(ع) به تعارض شدید با امام روی آوردند. امام تمام مدت حکومت را صرف مبارزه با مرتجعان کرد و کوشید به وظیفه ضد رجعت خود عمل کند؛ رجعتی که از سقیفه آغاز شده بود. او صراحتاً میفرمود:
«... وقتی خدا پیامبرش را نزد خود برد، گروهی به گذشته جاهلی خود برگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی دچار شدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان که به آن امر شده بودند، بریدند و بنیان اسلامی را تغییر دادند و در جای دیگری بنیان نهادند...».[19]
امام حسن(ع) هم تا سال 41ق به جنگ با این گروهها پرداخت؛ ولی به دلیل همراهی نکردن مردم، نیرنگ زدن آنان و نداشتن همراهان مخلص ، ناچار به صلح شد و مانع کشته شدن بازمانده مؤمنان و قطع ریشه اسلام واقعی شد.[20]
امام حسین(ع) نیز بعد از شهادت برادر بزرگوارش امام حسن(ع)، جهاد غیر مسلحانه را پیگرفت و به رغم تقاضاهای فراوان، حاضر به جنگ نشد. مشکل اساسی از آنجا آغاز شد که یزید با به دست گرفتن قدرت بعد از پدر، کوشید همین باقیمانده و اقلیت امت راستین و نماینده نظام امامت را هم از بین ببرد و به کلی بساط ارزشهای اسلامی را برچیند و به ارتجاع کامل و بیبازگشت تحقق کامل ببخشد. بسیاری از محققان از کنار این جمله امام حسین(ع): «وَعَلَی الاسلامِ السَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ یَزیدَ»[21] به راحتی گذشتهاند؛ در حالی که این جمله دقیقاً بیان میکند که دلیل تغییر روش مبارزه ضد ارتجاعی از صلح به مبارزه و امر به معروف و نهی از منکر، این است که در صورت تثبیت حکومت یزید، اسلام به کلی از بین خواهد رفت و هیج روزنه امیدی، مثل عصر امام حسن(ع) باقی نخواهد ماند.
4. آثار ارتجاع در جامعه اسلامی
طی مدت پنجاه سال، تمام عناصر اصلی انقلاب پیامبر(ص) دچار آسیب شدند. عنصر اعتقادی چنان آسیب دید که در بعد تشکیل دولت، به جای برقراری حکومت بر جهانبینی الهی و ملت سازی، بار دیگر حکومت سلطنتی و موروثی مطرح شد و در بخش سیاسی، به جای حاکمیت مطلق خدا و قرآن و رسول خدا(ص) و اولیای امر(ع) (منصوبان الهی)، استبداد و استثمار و سلطه بر ملت، اصل قرار گرفت و بر پایه باور نداشتن خدا و پیامبر(ص) اصل سلطه مورد توجه واقع شد. از لحاظ اقتصادی، چرخه توزیع عادلانه به کلی مختل گشت و جهاد که تنها با انگیزه «فی سبیل الله» بود، ابزار منازعات تبهکارانه، کشورگشایی، غنیمت طلبی و لذت جویی گردید. در بعد اجتماعی هم عنصر امر به معروف و نهی از منکر به کلی مطرود و متروک گشت. در کلمات امام حسین(ع) به تک تک آسیبهای بالا اشاره شده. برخی از سخنان امام گویای این حقیقت است که تمام رگهای انقلاب پیامبر(ص) آسیب دیده است؛ مانند:
«إنّی أدَعْوُکُمْ إلَی اللهِ وَ نَبِیِّهِ فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ أمیتَتْ فَإنْ تُجیبُوا دَعْوَتی وَ تُطیعُوا أمْری أهدِِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ[22] شما را به سوی خدا و رسولش فرامیخوانم که سنّت او را کشتهاند. پس اگر دعوتم را اجابت و امر مرا اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم».
امام این سخن را در ضمن نامهای به سران و اشراف بصره فرموده بود. آن حضرت در سخنی دیگر گستردگی جا به جایی در ارزشها را چنین یادآور شد:
«میدانید که این قوم، پیرو شیطان شده و از پیروی خدای رحمان سرتافته و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده و اموال عمومی را برای خود برگزیده و حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند».[23]
«شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده است و نگران نمیشوید، با اینکه برای نقض پیمان پدران خود به هراس میافتید! میبینید پیمان رسول خدا(ص) نقض شده و کورها و لالها و از کارافتادهها در شهرها رها شدهاند و مورد ترحم قرار نمیگیرند ...».[24]
امام در سخنان دیگر خود به انحرافات اقتصادی مانند رواج حرام خواری اشاره میفرماید. آن حضرت خطاب به لشکر عمر سعد فرمود:
«همه شما از من سرپیچی میکنید و ناشنوایید؛ زیرا بخششهایتان در حرام و شکمهای شما از حرام پر شده است».[25]
در بعد سیاست هم سخنان بسیاری از امام حسین(ع) نقل شده که بر جا به جایی ارزشها و تحقق ارتجاع دلالت میکند؛ مانند اینکه فرمود:
«ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ما تفرقه را نخواستیم و به عافیت پاسخ دادیم؛ در حالی که میدانستیم برحق ولایت از متولیان آن سزاوارتریم».[26]
امام حتی طی نامهای، معاویه را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«فرزند خود را که جوانی شرابخوار و سگباز است، جانشین خود کردی. پس در امانت، خیانت روا داشتی و زیردستان خود را به تباهی کشاندی».[27]
و فرمود: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «اگر معاویه را به منبر من دیدید، شکمش را بشکافید! به خدا سوگند! اهل مدینه او را بر منبر جدم دیدند و به فرمان رسول خدا(ص) عمل نکردند. از این رو، خدا آنان را گرفتار یزید کرد».[28]
و فرمود: «رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروایی ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد ، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر مخالفت میورزد و با بندگان خدا با تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[29]
آثار ارتجاع حتی در حوزه اجتماعی هم آشکار شد؛ به گونهای که در روابط اجتماعی گویی اصلی به نام امر به معروف و نهی از منکر مطرح نیست یا اینکه حوزه آن به سطح امور فردی کاهش یافته است. امام به خواص و نخبگان عصر خود فرمود:
«ای گروه نیرومند! دستهای هستید که به دانستن مشهور و به خیرخواهی معروف هستید و به وسیله خدا در دل مردم ابهتی دارید که شرافتمند از آن حساب میبرد... . آیا اینها همه برای آن نیست که امید دارند به حق خدا قیام کنید؛ هر چند از بیشتر حقوق الهی کوتاهی کردهاید و به پندار خود حق خویش را گرفتهاید؟ همه اینها از اموری است که خدا شما را به آن امر کرده است؛ همان نهی و بازداری، ولی شما از آن غافل هستید».[30]
5. شایستگی امام برای قیام امر به معروف و نهی از منکر
اینک نوبت آن است که بپرسیم: چرا امام حسین(ع) برای امر به معروف و نهی از منکر به پاخاست و خود را اولی و شایسته پرچمداری نهضت امر به «معروفهای انقلاب نبوی» و نهی از «منکرهای مرتجعان» میدانست و میفرمود: «إنِّی أحَّقُّ بِهذا الْأمرِ لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ(ص)؛ من به این کار به خاطر قرابت با رسول خدا(ص) سزاوارترم»؟[31] جالب اینکه امام در جای دیگر به آیهای استناد کرده که بر ولایت برخی مؤمنان بر برخی دیگر برای امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد.[32]
الف) وظایف اصلی رسول الله(ص)
ایجاد اسلام به اذن الهی، ترویج و تبیین و تفسیر قرآن و اجرای شریعت اسلامی بر عهده رسول خدا(ص) بود. به طور خلاصه، آن حضرت مرجعی مصون از خطا در عرصه سیاسی و حکومتی و علمی به شمار میرفت و در سایه این خصوصیات توانست بدون خطا، اسلام را عرضه دارد و بدون هر گونه انحراف آن را ترویج، تبیین، تفسیر و اجرا و حکم کند. آیاتی چون: )إنَّما وَلِیّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الّذینَ آمَنُوا الّذینَ یُقیمُونَ الصّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ( [33] گویای مرجعیت سیاسی، آیه) ما عَلَى الرّسُولِ إِلاّ الْبَلاغُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ( [34]و )...أنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ...( [35]، گویای مرجعیت علمی آن حضرت بود.
ب) آگاهی خدا و رسول(ص) از خطر واپسگرایی
خدا و رسول(ص) متوجه مرتجعان بودند و میدانستند آنها نهایتاً تا پیامبر(ص) زنده است، تحمل خواهند کرد و بعد از او ، نقشههای براندازانه خود را به هر قیمتی اجرا خواهند کرد تا منافع از دست رفته خود را به چنگ آورند؛ هر چند خود از آن نفعی نبرند و نسل بعد مرتجعان سود ببرند.
از این رو، هم قرآن با طرح موضوعاتی چون: «شجره خبیثه»، منافقان، یهودیان اصلاح ناپذیر، مشرکان لجوج و ... تمام توان خود را برای افشای چنین خطری به خرج داد و هم رسول خدا با سیره عملی خود مردم را متوجه شجره خبیثه بنیامیه و ... کرد و با افشاگری علیه آنان و ایجاد تنفر، نفی مشروعیت و ... کوشید این زمینهها را به حداقل کارایی برساند.
ج) طراحی نظام امامت (نظام ضد ارتجاعی)
آنچه میتوانست موجب اکمال و اتمام دین اسلام و حفاظت آن از هر آسیب جدی شود، طراحی نظام جانشینی بود که در سایه آن، وظیفه مهم رسول خدا(ص) (مرجعیت معصومانه علمی و سیاسی) انجام میپذیرفت. از این رو، از سوی خداوند اعلام شد تا امام، رهبری نهضت ضد ارتجاعی را بعد از رسول خدا(ص) عهدهدار شود و این به معنای اکمال و اتمام دین الهی برای تداوم جاوید انقلاب رسول خدا(ص) و تحقق وعده الهی مبنی بر خاتمیت دین اسلام بود.
این موضوع، هم در قرآن آیه )الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی( [36] و هم در سیره و تاریخ (حدیث غدیر، حدیث منزلت و ...) به روشنی تبیین شد تا در مسیر تاریخ، مرتجعان هیچ استدلال منطقی برای عصیان علیه خواست الهی نداشته باشند و در صورت عصیان با حجت و دلیل دچار خشم ابدی الهی شوند. عجیب اینکه خداوند برای تداوم وظایف نظام امامت هم از آنجا که دین اسلام، اجتماعی است، امت اسلامی را هم موظف کرد تا ارزشهای نبوی را حفظ کنند.[37] در این زمینه آیاتی مهم نازل شد؛ مانند: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر( [38]؛ «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدید آمدهاید؛ امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه، بهترین بودن امت، مشروط به انجام امر به معروف و نهی از منکر شده است و در واقع، این آیه هشدار به مؤمنان است که در صورت ترک آن و بیتفاوتی در برابر جا به جایی ارزشهای اسلام، جامعه آنها، از برتری خود ساقط خواهد شد.[39]
د) شایستگی امام برای عهدهداری رهبری
چنان که بیان شد، اولویتی که امام برای پرچمداری امر به معروف و نهی از منکر قائل بود، به خاطر اعطای مقام امامت و جانشینی رسول خدا(ص) (لِقَرابَتی مِنْ رَسُول اللهِ) بود؛ لذا میفرمود:
«کُُنّا أحَقُ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ ... نَحْنُ نَعْلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلَّاهُ؛[40] ما ... سزاوارترین مردم به جانشینی او (پیامبر(ص)) بودیم. دیگران بر ما سبقت گرفتند و ما تسلیم شدیم. ... . ما میدانستیم به حق ولایت، از متولیان آن سزاوارتریم».
در زیارت جامعه هم همه ائمه، ظاهر کنندگان امر و نهی خدا و امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر معرفی شدهاند.[41]
امام حسین(ع) می فرمود: «من تنها برای اصلاح خواهی در امت جدم برخاستهام. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم».[42]
�) نقش نظام امامت و خواست مردم
با توجه به شایستگی امام و بروز فسادهای عمیقی که قبلاً توضیح دادیم، ضروری بود که رهبری نهضت ضد ارتجاعی، نقش خود را ایفا کند و امام علی(ع) امام حسن و امام حسین(ع) هر سه دقیقاً همین کار را کردند. امام حسین(ع) در مورد آیه )الّذینَ إِنْ مَکّنّاهُمْ فِی اْلأَرْضِ أقامُوا الصّلاةَ وَ آتَوُا الزّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلّهِ عاقِبَةُ اْلأُمُور([43]؛ «کسانی که اگر به آنها در زمین توان دهیم، نماز را به پای میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند»، فرمود: «این آیه درباره ما اهل بیت است».[44]
نکته اساسی این است که با وجود تمام این تمهیدات، آنچه نقش اساسی دارد، خواست مردم است و اگر آنان خواهان تغییر و اصلاح نباشند، اصلاحی هم روی نخواهد داد: )إِنّ اللّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ( [45]؛ « در حقیقت خدا آنچه (سرنوشتی) را که در قومی هست، تغییر نمیدهد تا اینکه آنچه را در خودشان هست، تغییر دهند».
و) دو ویژگی مهم امام حسین(ع)
امام دارای دو ویژگی «عالم و عامل» بود که نقش مهمی در واگذاری مرجعیت علمی و سیاسی رسول خدا(ص) به وی داشت. امام علی(ع) درباره دلیل عهدهداری مقام امامت میفرمود:
«... اگر خدا از علما و دانایان پیمان نگرفته بود که بر ظلم ظالم و رنج مظلومان بیتفاوت نباشند، زمام خلافت را به دوش نمیکشیدم».[46]
امام حسین(ع) نیز چنین وضعیتی داشت. او خطاب به خداوند عرضه میداشت:
«خدایا! ... اندیشههای آنان (اولیای خود) را پایگاههای اوامر و نواهی خود قرار دادهای؛ پس هر گاه خواستههای خود را اراده کنی، آنچه را پوشیده داشتهای، از باطن آنان به جنبش میآوری ... . من به سبب تعلیم تو، آن (حقایق) را میدانم».[47]
درباره عامل و مهذب بودن آن امام هم کافی است به سخن خود حضرت توجه کنیم که فرمود:
«فَلَعَمْری مَا الْإِمامُ إِلاّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ الْقائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِدینِ الْحَقّ[48] به جانم سوگند! امام نیست مگر کسی که به کتاب (قرآن) عمل کند، عدالت را به پا دارد و ملتزم به دین حق باشد».
اهل بیت(ع) مخاطبان واقعی قرآن بودند و تنها آنان صاحب فهم معصومانه از قرآن بودند؛[49] لذا باید به آن عمل میکردند که فرمان )وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ( [50] از جمله آموزههای آن بود و اجتناب جز با موضعگیری و در جبهه مقابل قرار گرفتن امکان نداشت.
6. آثار امر به معروف و نهی از منکر امام حسین(ع)
الف) نجات انقلاب نبوی از استحاله
علاوه بر آثار فردی مثل هدایت برخی اشخاص در صحنه کربلا همچون حر بن یزید ریاحی و آثار کوتاه مدت مانند قیام توّابین و مختار و ....، نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع)، با امر و نهی خونین خود توانست ارکان انقلاب رسول خدا(ص) را از استحاله کامل نجات دهد و موجب تداوم و جاودانگی آن شود. ملموسترین اثر نهضت، جلوگیری از تثبیت حکومت موروثی و نژاد محور بنیامیه و جایگزینی آن با حکومت اسلام محور بود و همین اثر است که باعث شد نور امیدی برای حیات اسلام باقی بماند و «نظام امامت» تا به امروز بتواند با فروغ خود صراط مستقیم اسلامی را برای جویندگان آن روشن نگاه دارد.
کافی است تصور کنیم که اگر قیام صورت نمیگرفت و ساز وکار امر به معروف و نهی از منکر به کار گرفته نمیشد، از یک سو، حکومت موروثی بدون هیچ مانع و شبهه و در میان سکوت مرگبار تثبیت میشد و به موازات آن امکان بقای هر گونه جایگزین برای آن از بین میرفت و با تحقق خواست یزید (موروثی شدن حکومت)، امکان میدان داری و حتی تنفّس از نظام امامت گرفته میشد و این به معنای نابودی امکان تداوم انقلاب نبوی بود. امام حسین(ع) با درک دقیق همین شرایط بود که فرمود: «اگر اسلام دچار و گرفتار یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند». اما قیام امام و پویایی جریان ضد ارتجاعی موجب شد تا تداوم انقلاب نبوی در دراز مدت حفظ شود. توضیح اینکه خداوند چهار سنّت (شیوه الهی)دارد:
1. هر کسی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به او میرسد.
2. هر امتی در مسیر حسنات و نیکیها گام بردارد، فیض خدا به آن امت میرسد.[51]
3. در قرآن نیامده که اگر هر فردی در مسیر سیئات قرار گرفت، فوراً عذاب میشود.
4. ولی اگر امتی به تمامی به سوی سیئات و پلیدی بروند، دچار عذاب و نابودی میشوند.[52]
بنابراین اگر جریان عمومی جامعه به سوی تباهی باشد، آن جامعه محکوم به مرگ است؛ اما امام با امر به معروف و نهی از منکر جامعه اسلامی را از این مرگ حتمی نجات داد و مانع عمومیت جریان تباهی شد.[53] قیامهای پی در پی بعد از عاشورا و حتی قیامهای الهام یافته از عاشورا در دوره عباسیان و ... خود گواه این امر است که نهضت امام موجب شد در طول تاریخ اسلام، همواره، در کنار جریان تباهیها، فریادهای دعوت و امر به معروفهای انقلاب نبوی هم حضور داشته باشد.
به دلیل همین کارکرد است که در روایات از افرادی که نهی از منکر یا امر به معروف نمیکنند، به عنوان «مَیِّتُ الْأحْیاءِ»[54] و مردگان در میان زندگان یاد میشود و نهضت امام موجب شد تا جامعه دچار مردگی فراگیر نشود. شهید مطهری بر اساس این دیدگاه میگفت:
«حسین بن علی(ع) قیام کرد تا نه تنها جامعه آن روز اسلامی را تکان بدهد، بلکه موجش پنج سال بعد به یک شکل اثر کند، ده سال بعد به شکل دیگری اثر بخشد، سی سال بعد به شکل دیگری، شصت سال بعد به شکل دیگری، صد سال، پانصد سال بعد به شکلهای دیگری، و بعد از هزار سال نیز الهام دهنده نهضتها باشد. این را میگویند) یُغَیِّروُا ما بِأنفُسِهِم( ».[55]
به اثر فوق از زاویهای دیگر هم باید توجه کرد. خداوند میفرماید: )کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر(؛[56] «شما بهترین امت هستید که برای مردم ظاهر شده است، شما امر به معروف و نهی از منکر میکنید».
در این آیه دلیل برتری و خیر بودن امت اسلام، امر به معروف و نهی از منکر بیان شده است و امام با قیام خود توانست امت را همچنان در مسیر خیر نگاه دارد؛ اما اینکه چرا امر به معروف و نهی از منکر، دلیل خیر امت بودن است، برای این است که موجب میشود حساسیتهای مؤمنان و امر و نهی آنها مانع استحاله ارزشهای اصلی انقلاب اسلامی پیامبر(ص) شود.
ب)احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر
بیشترین کارکرد نهضت ضد ارتجاعی امام حسین(ع) احیای عملی اصل امر به معروف و نهی از منکر در سطح جامعه بود؛ اصلی که موجب اقامه فرایض است.[57] امام در این حیطه دو کار اساسی کرد:
اول: شناساندن ارزش واقعی و سقف امر به معروف و نهی از منکر
از جمله مشکلات جامعه اسلامی جا به جا شدن اولویت و ارزش هر یک از دستورهای آن است. لذا امام علی(ع) در مورد ویژگی آخر الزمان فرمود:
«لُبِسَ الْإسلامُ لُبْسَ الْفَرو مَقْلوُباً[58] مردم اسلام را وارونه تلقی میکنند؛ همان طور که کسی پوستین را وارونه میپوشد».
موضوع اولویت، زمانی مطرح میشود که دو ارزش با هم تعارض یابند و ارزش کم اهمیت به نفع پراهمیت کنار گذاشته شود.[59] در جامعه آن روز ارزش امر به معروف و نهی از منکر دچار این فهم غلط (جا به جایی اولویت) شده بود؛ به گونهای که ارزش آن را کمتر از مال، آبرو، جان و خاندان هر فردی میدانستند؛ امری که متأسفانه در زمان ما هم هست. شهید مطهری فرمود:
«متأسفم که باید بگویم: بعضی از علمای بزرگ شیعه که از آنها چنین انتظاری نمیرفت، میگویند: مرز امر به معروف و نهی از منکر بیضرری است، نه بی مفسدهای. ضرر به جان یا مال یا آبرو نرسد؛ یعنی اگر ضرر به اینها در میان بود، امر به معروف و نهی از منکر را رها کن!»[60]
وی به حدیثی هم اشاره میکند که میفرماید: در آخر الزمان «لایُوجِبُونَ أمْراً بِمَعْروُفٍ وَ لا نَهْیاً عَنْ مُنْکرٍ إِلاّ اِذا أمِنوُا الضَّرَرَ؛ امر به معروف و نهی از منکر را واجب نمیدانند، مگر وقتی که از ضرر ایمن باشند».[61]
در عصر امام، همین دیدگاه حاکم بود و اساساً امام بارها نخبگان و اندیشمندان را به این خاطر مخاطب قرار میداد و میفرمود:
«آنها (بنی اسرائیل) از ظالمانی که در بین آنها بودند، گناه و فساد میدیدند؛ ولی به دلیل طمعورزی در آنچه از آنها به ایشان میرسید و از ترس آنچه از آن میترسیدند، آنان را نهی نمیکردند، با اینکه خدا میفرمود: از مردم نترسید و از من بترسید!». [62]
و میفرمود: «مردان و زنان مؤمن ولیّ یکدیگرند، به کارهای پسندیده امر و از کارهای زشت نهی کنند».[63]
نهضت امام نشان داد که ارزش امر به معروف و نهی از منکر بسته به موضوع آن متفاوت است، گاه موضوع چنان مهم میشود که باید جان و مال و آبرو را فدایش کرد. از این رو، آن حضرت به ابن عباس که میگفت: اگر بروی، مردم حمایت نمیکنند...، فرمود: «لایَخْفی عَلَیَّ الْأمْرُ یعنی موضوع چنان مهم است که با آگاهی، این هزینهها را میپذیرم»،[64]و میفرمود: «آیا نمیبینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمیشود؟ در چنین شرایطی بایسته است مؤمنان خواهان دیدار خدا باشند که من چنین مرگی را جز شهادت و زندگی با ظالمان را جز ننگ و خواری نمیدانم».[65]
دوم: تبیین گستردگی مفهوم امر به معروف و نهی از منکر
شاید بتوان گفت دلیل اینکه مردم، حاضر نبودند هزینههای سنگینی برای امر به معروف و نهی از منکر بپردازند، این بود که اساساً موضوع آن را در موضوعاتی کم ارزش خلاصه کرده بودند و نهضت حسینی از لحاظ موضوع هم نشان داد که موضوعات سیاسی و حکومتی حتی براندازی حکومت فاسد هم میتواند در حوزه نهی از منکر بگنجد.
نکته عجیب اینکه به دلایل متعدد این حوزه از اول هم گسترده بود؛ ولی در عصرهای بعد به حوزه حداقلی کاهش یافت: اولاً آیه )وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أمّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ( [66] بین دو آیه قرار دارد که هر دو از تفرقه و اختلاف سخن میگویند: )وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمیعًا وَ لا تَفَرّقُوا( [67]و )لا تَکُونُوا کَالّذینَ تَفَرّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ([68].[69] [70]معنای معروف هر کار نیک و معنای منکر هر کار زشت است، لذا خداوند نفرمود: شرک، فسق، غیبت،... بلکه فرمود: منکر، که به معنای هر کار زشتی است.[71]
سخنان حضرت امام حسین(ع) نشان میدهد که این برداشت را رسول اکرم(ص) نیز داشت. از این رو، هنگامی که حرّ آن حضرت را در کربلا متوقف ساخت، امام در نامهای به بزرگان کوفه نوشت:
«حتماً میدانید رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: هر که فرمانروای ستمگری را ببیند که حرامهای خدا را حلال میشمرد، پیمان خدا را میشکند، با سنّت پیامبر(ص) مخالفت میورزد و با بندگان خدا به تجاوز رفتار میکند، ولی با گفتار و رفتارش بر او نشورد، خدا را میسزد که او را در جایگاه آن ستمگر درآورد».[72]
امام با چنین دیدگاهی بود که علیه حکومت به پا خاست و فرمود:
«إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاح من أمَّةِ جَدّی أریدُ أَنْ آمُرَ بالْمَعْروُفِ و أنْهی عَنِ المُنْکَرِ».[73]
بنابراین امام در این حوزه نیز قلمرو گسترده امر به معروف و نهی از منکر را تبیین کرد. به این ترتیب ، با احیای عملی امر به معروف و نهی از منکر در دو بخش ارزش و گستره واقعی، برای آیندگان چنان الگوسازی شفافی طراحی شد که تا ابد در کنار تمام جریانهای ارتجاعی، همواره فریادهای خروشان ضد ارتجاعی بسان مانعی بزرگ عمل خواهد کرد، انشاء الله.
پینوشتها
[1] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرّم، ص156؛ بحارالانوار، ج44، ص329.
[2] . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص218؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[3] . . مقتل الحسین(ع)، عبدالرزاق مقرم، ص232؛ احقاق الحق، ج11، ص605؛ بحارالانوار، ج44، ص381.
[4] . درباره این اصطلاح، ر.ک: حماسه حسینی، شهید مرتضی مطهری، ص169ـ170.
[5] . ر.ک: انقلاب اسلامی، جلال الدین فارسی، بخش اول.
[6] . توبه/45ـ49.
[7] . همان.
[8] . سیره ابن هشام، ج4، ص20ـ23.
[9] . اسراء /60؛ ر.ک: حماسه حسینی، ج1، ص264.
[10] . بحارالانوار، ج44، ص70-86.
[11] . حماسه حسینی، ج2، ص264.
[12] . الامالی، صدوق، ص117؛ مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج1، ص162.
[13] . نهج البلاغه، خطبه 128، به نقل از رسول اکرم(ص).
[14] . الامالی، صدوق، ص130؛ بحارالانوار، ج44، ص312و326.
[15] . الاحتجاج، ج1، ص292.
[16] . حجرات /6.
[17] . تاریخ ابن اثیر، ج3، ص82
[18] . موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص122؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج3، ص411.
[19] . نهج البلاغه، خطبه 150.
[20] . الامالی، طوسی، ص561؛ بحارالانوار، ج44، ص147.
[21] . مقتل الحسین(ع) ، عبدالرزاق مقرم، ص146.
[22] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[23] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234.
[24] . بحارالانوار، ج100، ص79.
[25] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج2، ص6.
[26] . تاریخ طبری، ج3، ص280؛ بحارالانوار، ج44، ص340.
[27] . دعائم الاسلام، ج2، ص133.
[28] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص184.
[29] . بحارالانوار، ج44، ص381.
[30] . تحف العقول، ص169.
[31] . مقتل الحسین، خوارزمی، ج1، ص234
[32] . توبه/71؛ تحف العقول، ص168ـ169.
[33] . مائده/55.
[34] . مائده /99؛ نور /54؛ عنکبوت /18.
[35] . نحل /44.
[36] . مائده /3.
[37] . چنان که رسول خدا(ص) فرمود: «کُلُّکُمْ راعٍ وَ کُلُّکُم مَسْئُولٌ عَنْ رَعیتِهِ». جامع الصغیر، سیوطی، ص95؛ بحارالانوار، ج72، ص38.
[38] . آل عمران /110.
[39] . حماسه حسینی، ج2، ص49.
[40] . بحارالانوار، ج44، ص340.
[41] . «اَلسَّلامُ عَلَی الْمُظْهِرینَ لِأََمْرِ اللهِ وَ نَهْیِهِ»؛ «وَ اَمَرْتُمْ بِالْمَعْروُفِ وَ نَهَیْتُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ».
[42] . بحارالانوار، ج44، ص329.
[43] . حج /41.
[44] . بحارالانوار، ج24، ص166.
[45] . رعد/11؛ ر.ک: انفال/53.
[46] . نهج البلاغه، خطبه3؛ حماسه حسینی، ج2، ص275.
[47] . منهج الدعوات، ص48؛ بحارالانوار، ج85، ص214.
[48] . الارشاد، مفید، ص204.
[49] . واقعه/79: )لایمسه ألاّ المطهّرون(.
[50] . نحل /36.
[51] . طلاق/2: ) مَنْ یَتّقِ اللّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(.
[52] . اعراف/6: )کَذَّبوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ(.
[53] . استاد شهید مطهری :« حسین(ع) میخواست )اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّی یُغَیِّروُا ما بِأَنفُسِهِم ( باشد، میخواست ابتکار را بدست گیرد، دست به تغییری در اوضاع اجتماع بزند؛ همان تعبیری که خود از پیامبر اکرم(ص) به کار میبرد: «فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ و لا قَوْلٍ کانَ حَقّاً عَلیَ اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ حماسه حسینی، ج2، ص57.
[54] . بحارالانوار، ج97، ص94،ح96.
[55] . حماسه حسینی، ج2، ص58.
[56] . آل عمران / 110.
[57] . «اِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْروُفِ وَ النَّهْیَ عَن الْمُنْکَرِ فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفََرائِضُ».فروع کافی، ج5، ص55.
[58] . نهج البلاغه، خطبه107.
[59] . قال رسول الله(ص): «اِذَا اجْتَمَعَتْ حُرْمَتانِ تُرِکَتِ الصُّغْری لِلْکُبْری».
[60] . حماسه حسینی، ج2، ص128.
[61] . همان؛ فروع کافی، ج5، ح55.
[62] . مائده/44.
[63] . توبه/ 71.
[64] . تحف العقول، ص168.
[65] . احقاق الحق، ج11، ص605.
[66] . آل عمران /104.
[67] . آل عمران /103.
[68] . آل عمران /105.
[69] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[70] . حماسه حسینی، ج2، ص48ـ49.
[71] . همان، ص77. امر به معروف هم به معنای لزوم استفاده از هر وسیله مشروع است، نه صرف دستور دادن، همان، ص154.
[72] . بحارالانوار، ج44، ص381. در زمینه سخن امام درباره دستور رسول الله(ص) برای دریدن شکم معاویه بر بالای منبر رسول الله(ص)، ر.ک: مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ص184.
[73] . بحارالانوار، ج44، ص329.