آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

امیرمؤمنان(ع) پیش و پس از نیل به خلافت ظاهری، اصحاب و دوستان زیادی داشت که البته درجه ایمان، اخلاص و بینش آنان درباره جایگاه بلند و بی‌بدیل آن حضرت، متفاوت و گوناگون است. گروه اندکی از یاران آن حضرت مانند سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، مالک اشتر، خلافت بلافصل و امامت و رهبری معصومانه و خطاناپذیر او را باور داشتند. یکی از یاران امام علی(ع) که در این گروه قرار داشت، حبَّة بن جُوَیْن عُرنی است. او چهره‌ای گمنام است و کتاب‌هایی که در شرح زندگی اصحاب ائمه(ع) نگارش یافته‌اند، کمتر نامی از او برده می‌شود.
نیاکان و تبار حبِّه فرزند جوین از سرزمین یمن‌اند و بدین سبب، به او «یمنی» و چون در کوفه زندگی می‌کرد، «کوفی» و از آنجا که منسوب به طایفه عُرَینه است، بدو «عُرَنی» گفته می‌شود و کنیه‌اش ابوقدامه است.[1] از عصر تولد و حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی او اطلاعاتی بسیار اندک در دست است؛ ولی آنچه مُسَلّم است، او از تابعین به شمار می‌رود که پیامبر اکرم(ص) را درک نکرده بود.
حبه بنا بر صراحت تمام دانشوران رجال، یکی از اصحاب امیرالمؤمنین بود و بعد از به شهادت رسیدن آن حضرت از یاران امام حسن مجتبی(ع) به شمار می‌رفت.[2]
منزلت والا
تمام دانشوران شیعی تصویر زیبایی از علوّ مقام و جایگاه بلند او ارائه داده و به ارزش‌های معنوی او اشاره کرده و آن را پاس داشته‌اند.
حبة بن جوین شخصیتی بود که پیوند ناگسستنی و ژرف و محکمی با  ولایت اهل بیت داشت و در تمام نبردهای حضرت امیرمؤمنان، با دشمنان حق و عدالت و آزادی از معاویه گرفته تا طلحه و زبیر و مقدس‌نمایان نادانی چون خوارج، حضور داشت.
او جهاد و مقاومت و شجاعت را با معرفت عمیق و بصیرت و بینش ژرف درآمیخته بود. ضمن اینکه سربازی شجاع برای پیشوای شیعه بود. نیز حبه محدثی والامقام و موجه نیز به شمار می‌رفت.[3]
همسو با عالمان شیعی، طیف گسترده‌ای از دانشمندان غیر شیعی نیز به تکریم و پاسداشت او پرداخته و از حبّه به عنوان یاور امام علی(ع) که در تمام جنگ‌های آن حضرت حضور داشت، یاد کرده و گفته‌اند که او انسانی، با صداقت، راستگو، و در نقل اخبار، محدثی معتبر و قابل اعتماد است.[4]
ولی سوگمندانه برخی از اینان حرمت قلم و  انصاف در نگارش را پاس نداشته، به این چهره معروف شیعی ناجوانمردانه اتهام زدند که او از جمله یاران علی بن ابی‌طالب است که درباره منقبت‌های مولایش باورهای غلوآمیز و اندیشه‌های افراطی و تندروانه داشته است.[5]
اما علت این رویکرد چیست؟ شاید بدین دلیل است که حبّه، علی(ع) را می‌شناخت، او را امام معصوم و وصیّ پیامبر اعظم(ص) می‌دانست و اخبار بسیار والایی از فضایل و مناقب آن حضرت بازگو کرده است.
جلوه‌های کمال
1. محدث بودن
این صحابی ولایت‌مدار، افزون بر آنکه مجاهدی فی سبیل الله بود و در جبهه نبرد حق بر ضد باطل، از خود رشادت‌ها بروز می‌داد، بعد از شهادت مولی و سرور خویش امیرمؤمنان ـ که درود خدا بر او باد ـ با سلاح بیان و قلم به بازگو کردن اخبار پرداخت، چه خبرهایی که مستقیم از پیشوای خود آموخته و شنیده بود و چه اخباری که با واسطه فراگرفته بود و از این منظر است که او را در شمار محدثان صدر اسلام نام برده‌اند.
حبة بن جوین افزون بر امام علی(ع)، از بزرگانی همچون حذیفة بن یمان و عبدالله بن مسعود نیز روایت می‌کند و کسانی که از حبه روایت اخذ و و نقل کرده‌اند، عبارت‌اند: از سلمة بن کهیل، حکم بن عتیبه، مسلم اعور، اجی المقدام.[6]
2. توجه به ذکر و نماز
سلمة بن کهیل از پدرش چنین بازگو می‌کند: من هر زمان که حبة بن جوین را می‌دیدم، به یکی از این سه امر مشغول بود: یا ذکر خدا بر لب داشت، به ویژه ذکر: سبحان الله و الحمدلله ولا اله الا الله و الله اکبر، یا در حال خواندن نماز بود و یا به بازگویی اخبار می‌پرداخت.[7]
امام علی(ع) در آیینه اخبار
از این صحابی گران‌قدر روایات زیادی در بیان فضیلت‌های امیرمؤمنان در کتاب‌های دانشمندان شیعی و سنی به یادگار مانده است که به بازگو کردن آنها می‌پردازیم.
علی و راهب مسیحی
حبّه می‌گوید: هنگامی که علی(ع) وارد سرزمین «رقّه»[8] در عراق شد، در نقطه‌ای به نام بلیخ بر کناره رودخانه فرات، فرود آمد. در این موقعیت راهبی از صومعه و عبادتگاه خود پایین و نزد امام علی(ع) آمد. به حضرتش گفت: نزد ما کتابی است که از نیاکان خود به میراث برده‌ایم و آن را اصحاب و حواریون حضرت عیسی(ع) نوشته‌اند. من آن را بر تو عرضه دارم؟
امام فرمود: بله. راهب شروع کرد به خواندن کتاب:
به نام خداوند بخشنده مهربان؛ خدایی که مقدّر فرموده آنچه را مقدر کرده و مکتوب داشته آنچه را که باید نوشته شود. که: من در میان مردمی که بهره‌ای از خواندن و نوشتن ندارند، پیامبری را بر خواهم انگیخت که به آنان کتاب و حکمت را آموزش دهد و آنان را به راه حق راهنمایی کند، بد خلق و سخت‌گیر نیست، در میان کوچه و بازار راه می‌رود، او اهل عفو و گذشت و احسان است، امت و پیروان او خداوند تبارک و تعالی را در همه حال حمد و ثنا می‌گویند و زبان آنان به گفتن: الله اکبر، لا اله الا الله و سبحان الله رسا و بلند است، خداوند آن پیامبر را بر دشمنانش پیروز می‌کند. هنگامی که از دنیا می‌رود، امت او دچار اختلاف می‌شوند و این پراکندگی استمرار دارد تا هنگامی که دگر بار وحدت و اتحاد (آغاز حکومت حضرت علی(ع)) می‌رسند؛ ولی بار دیگر اختلاف رخ می‌دهد. مردی از امّت او به کناره فرات می‌آید، امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و به حق قضاوت و حکومت می‌کند، دنیا و زرق و برق آن نزد او از خاکستر در روز طوفان، بی‌ارزش‌تر، و مرگ و شهادت نزد از آب شیرین نزد تشنه، گواراتر است، خیرخواه مردم است، از سرزنش ملامت‌کنندگان هراسی ندارد. پس کسی که آن پیامبر را درک کند و به او ایمام آورد، پاداش آن ایمان، خشنودی من و بهشت خواهد بود. و کسی که آن عبد صالح و بنده شایسته خدا را درک کند (علی(ع))، لازم است که او را یاری کند؛ چه کشته شدن هنگام یاری او، پاداش «شهادت» دارد.
سپس راهب به امام عرض کرد: برابر این کتاب، من از تو جدا نخواهم شد، مگر آنچه به تو برسد ـ شهادت ـ به من برسد. حضرت وقتی که سخنان راهب را شنید، گریست و فرمود: سپاس خدا را که من نزد او فراموش شده نیستم و در کتاب‌های نیکان و خوبان مرا یاد فرموده. اینجا بود که راهب اسلام را اختیار کرد و در شمار یاران حضرت قرار گرفت و در جنگ صفین به درجه شهادت نایل شد. چون مردم به جستجوی  شهدای خود پرداختند، حضرت فرمود: آن راهب مسلمان را جستجو کنید. چون او را یافتند، حضرت بر بدن او نماز خواند و سپس او را به خاک سپردند. آن گاه امام  افزود: «هذا منّا اهل البیت؛ این از ما اهل بیت است». سپس برایش  استغفار و طلب غفران و بخشش کرد.[9]
حبّ علی(ع)
باز می‌گوید: حضرت امیرمؤمنان(ع) فرمود: هر کس که مرا دوست بدارد، با من خواهد بود، سپس افزود: اگر تمام روزها را روزه بداری و شب‌ها را تا سحر با نماز و عبادت سپری کنی، آن گاه بین صفا و مروه و یا بین رکن خانه خدا و مقام ابراهیم ـ که از مقدس‌ترین مکان‌های جهان است ـ کشته شوی، خداوند تو را در قیامت مبعوث نخواهد کرد، مگر با آن کس که او را دوست داری. اگر او خوب و پاک باشد، جایگاهت بهشت و اگر خبیث و بد باشد، جایگاهت جهنم خواهد بود.[10]
نهایت ایثار
باز همین حبه است که این قطعه تاریخی و مشعشع را از جلوه‌های عدالت و ایثار حضرت علی(ع) را باز می‌کند:
بعد از پایان یافتن جنگ جمل و فتح شهر بصره، امام علی(ع) در تقسیم بیت المال بصره بدین طریق رفتار کرد که آن را پانصد درهم، پانصد درهم، در میان مجاهدان و رزمندگان سپاه خویش تقسیم کرد و سهم خود آن حضرت نیز مانند دیگر مجاهدان یعنی پانصد درهم بود.
در این میان، شخصی به حضور آن بزرگوار آمد که در جنگ با اصحاب جمل، حضور نداشت. به امام عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! گر چه جسم و بدنم در جبهه جنگ غایب بود، ولی جانم با تو بود. دوست داشتم که تو را یاری کنم، ولی به سبب موانعی نتوانستم در جبهه حضور یابم. به من از بیت المال و این اموال سهمی عطا کن.  حضرت علی(ع) پیشوای ایثارگران، سهم خویش را به او بخشید و خود از آن همه اموال و غنایم بهره‌ای نبرد.[11]
منزلت عمار
می‌گوید: من با اتفاق و همراه ابومسعود، به مدائن نزد حذیفه بن یمان رفتیم و به او گفتیم: به دلیل بروز اختلاف و درگیری در دنیای اسلام، موقعیت بسیار خطیر و حساس است. در این جنگ به کدام سمت برویم و کدام جبهه را یاری کنیم؟
حذیفه در پاسخ گفت: بر شماست که با آن سپاه و گروهی باشید که پسر سمیّه ـ عمار ـ در آن حضور دارد؛ چون من از سرورم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: عمار را گروه متجاوز و ستمگر ـ معاویه و لشکر گمراه او ـ می‌کشند و آخرین روزی او از دنیا، مقداری شیر است.[12]
نشان مؤمن و منافق
باز از حضرت علی(ع) نقل می‌کند که فرمود: پروردگار جهان از هر مؤمن راستین عهد و پیمان گرفته بر دوست داشتن من، و از منافقان نیز پیمان گرفته بر بغض و کینه ورزیدن بر من. اگر من بر روی مؤمن شمشیر کشم، دوستی مرا رها نخواهد کرد و اگر تمام دنیا را در کاسه‌ای بر سر و روی منافق بریزم و به او ببخشم، مرا دوست نخواهد داشت.[13]
علی در وادی السلام
همو گوید: من به همراه حضرت امیرمؤمنان(ع) به وادی السلام رفتیم. امام در گوشه‌ای ایستاد؛ گویی دارد با جمعی سخن می‌گوید. ایستادن  آن بزرگوار بسیار به درازا کشید؛ به گونه‌ای که من به شدت خسته شدم. ایستاده بودم، نشستم، باز بلند شدم. همین گونه حضرت ایستاده بود. من جلو رفتم و عرض کردم: من بر جان شما می‌ترسم از این ایستادن طولانی، لختی استراحت فرما. من عبای خویش را پهن کردم تا حضرت بر آن بنشیند. آن گاه فرمود: این ایستادن من نبود، مگر برای سخن گفتن با مؤمنان و یا انس و الفت گرفتن با آنان.[14]
حزب الله و حزب شیطان
حبة بن جوین می‌گوید: امیرمؤمنان(ع) فرمود: ما اهل بیت برگزیدگان خدا هستیم. پیشینیان ما، پیامبران‌اند، حزب ما حزب الله است و گروه متجاوز و ستم پیشه ـ معاویه و دار و دسته‌اش ـ حزب شیطان‌اند.[15]
موعظه علی(ع)
سید بن طاووس با واسطه از حبّة بن جوین نقل می‌کند که او گفت: شبی من به اتفاق نوف بکائی، از اصحاب ویژه امام علی(ع)، در دارالاماره ـ مرکز خلافت امیرالمؤمین(ع) در کوفه ـ خوابیده بودیم. متوجه شدیم که حضرت در اواخر شب از جای  خود برخاسته و دست به دیوار نهاده و همانند انسان‌های متحیر و شیدا، مشغول تلاوت این آیه قرآن است: )اِنّ فی خلق السموات و الارض( تا آخر آیات، آن حضرت با لحنی دل‌انگیز و عارفانه این آیات را زمزمه می‌کرد. به نزدیک من رسید، فرمود، ای حبه! خوابی یا بیدار؟ گفتم: بیدارم. به حضرت عرض کردم: با این همه عبادت و پرستش و بندگی خدا، این حالات بر شما غالب است و این گونه به فکر قیامت و جهان آخرت هستید. پس ما چه کنیم؟ حضرت چشمان مبارک را فرو افکند و گویی غم و غصه تمام وجودش را گرفت. شروع به گریه کردن کرد و اشک‌هایش بر محاسن مبارک جاری شد. آن گاه افزود: برای خدای متعال بعد از مردن، موقف‌هایی است که ما انسان‌ها باید نزد پروردگار خود بایستیم و پاسخگوی اعمال و کردارهای خود باشیم؛ خدایی که هیچ یک از رفتارهای ما بر او پنهان نیست. ای حبة! بدان که  خداوند تبارک و تعالی به تو و من نزدیک‌تر از رگ گردن به انسان است. ای حبة! ما همه در محضر خدا هستیم، چیزی از نیّات و اعمال ما بر خدا محجوب و پنهان نیست.[16]
رحلت
حبة بن جوین پس از سال‌ها مجاهدت در سال 76 چشم از جهان فروبست. زندگی این صحابی بعد از امام حسن(ع) در هاله ابهام قرار دارد.
پى نوشت‏ها:
[1] . رجال الطوسی، ص38؛ رجال ابن داود، ص98؛ رجال برقی، ص6؛ رجال العلامه الحلی، ص194؛ نقد الرجال، ص396؛ تقریب التهذیب، ج1، ص141؛ تاریخ طبری، ج3، ص38؛ اسد الغابه، ج1، ص467؛ تاریخ بغداد، ج8، ص274؛ تاج العروس، ج9، ص277؛ تاریخ نسب معدوالیمن الکبیر الکلبی، ج1، ص346.
[2] . رجال الطوسی، ص38و67.
[3] . مستدرک الوسائل، ج3، ص789؛ الوجیزه، ص182؛ مجمع الرجال، ج2، ص77؛ اتقان المقال، ص175؛ منتهی المقال،ج2، ص322؛ تنقیح المقال، ج1، ص250.
[4] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج3، 205؛ طبقات ابن سعد، ج6، ص450؛ تهذیب التهذیب، ج1، ص467. برخی از اهل سنت در وصف حبّه گفته‌اند: «کان مِن غلاة الشیعه او کان غالیاً فی التشیع».
[5] . میزان الاعتدال، ج1، ص450.
[6] . الجرح و التعدیل، ج3، ص253؛ میزان الاعتدال، ج1، ص450؛ تهذیب التهذیب، ج2، ص176.
[7] . تهذیب التهذیب، ج2، ص176.
[8] . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، چاپ اسماعیلیان، قم،  ج3، ص205،.
[9] . همان، ج4، ص105.
[10] . همان، ج1، ص250.
[11] . تاریخ بغداد، ج8، ص274.
[12] . شرح ابن ابی الحدید، ج4، ص83؛ الغارات للثقفی، ص413.
[13] . الکافی، ج3، ص243.
[14] . رجال الطوسی، ص38؛ تنقیح المقال، ج1، ص250.
[15] . فلاح السائل، ص241.
[16] . النجوم الزاهره فی تاریخ مصر و القاهره، ج1، ص195.

تبلیغات