جرعه نوشاناقیانوس امام هادی (ع)
آرشیو
چکیده
متن
شناسایی و جذب افراد مستعد و آماده و تربیت آنان بر اساس تربیتهای اسلامی و مجهّز ساختن آنان به انواع علوم مورد نیاز جامعه، از رسالتهای مهم ائمه اطهار(ع) بود و محدودیتهای اعمال شده از سوی حکومتهای مستبد و ظالم وقت، هر چند انجام این رسالت را در حدّ مطلوب با مشکلاتی مواجه میساخت و بسیاری از افراد را از دستیابی به این سر چشمههای زلال دانش و معرفت و بهرهگیری از آن محروم میکرد، ولی موجب تعطیل شدن آن نگشت. تشنگان حقیقت و شیفتگان امامت تحت پوششهای مختلف به محضر امامان(ع) میرسیدند و در حدّ ظرفیت و معرفت خود از اقیانوس بیکران دانش الهی آن بزرگواران جرعهای مینوشیدند.
بر اساس نوشته شیخ طوسی (ره) تعداد دستپروردگان پیشوای دهم(ع) و کسانی که از آن حضرت در زمینههای مختلف علوم اسلامی روایت نقل کردهاند، بالغ بر 185 نفر میشود[1] که در میان آنان چهرههای برجسته علمی و فقهی فراوانی که دارای تألیفات گوناگونی بودند، دیده میشود.
در این نوشتار مختصر از بعضی شاگردان آن حضرت، هر چند به طور اختصار یاد میشود تا ضمن تجلیل از این سنگربانان علم و فرهنگ، بعد علمی و تلاش فرهنگی پیشوای دهم بیشتر شناخته شود.
1. حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبدالله، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن(ع)، فرزند علی ابن ابیطالب است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) و با پنج واسطه به حضرت علی(ع) میرسد.
پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامیاش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است.
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم(ع) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّد تقی و امام علی النّقی(ع) مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّد تقی و امام هادی(ع) را درک و احادیث فراوانی از آنان روایت کرد.
زمینههای مهاجرت حضرت عبدالعظیم(ع) از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی به خاندان پیامبر اکرم(ص) و شیعیان ائمه(ع) بسیار سختگیری میکردند و یکی از بدرفتارترین این خلفا متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهلبیت(ع) داشت. تنها در دوران او چندین بار مرقد مطهر حضرت امام حسین(ع) را در کربلا تخریب کردند و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری کردند.
سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر میبردند. حضرت عبدالعظیم(ع) نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل او گرفتند و گزارشهای دروغ سخنچینان را بهانه این سختگیریها قرار میدادند. در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم(ع) به خدمت حضرت امام هادی(ع) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.
عبدالعظیم حسنی دراینباره میفرماید: زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی(ع) شرفیاب شدم، ایشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ای اباالقاسم! همانا که تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی.
خدمت آن جناب عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! میخواهم دین خود را به شما عرضه کنم، تا اگر پسندیده و رضایتبخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی که خداوند عزّ و جلّ را ملاقات کنم.
حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما.
عرض کردم: من معتقدم که: خداوند تبارک و تعالی یگانهای است که هیچ چیز همانندش نیست، و از حدّ ابطال و تشبیه بیرون است[یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست]، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پدید آوردنده اجسام و صورتها و خلق کننده عرضها و جوهرها است. او پروردگار و مالک هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث کرده است.
و معتقدم که: محمد(ص) ـ بنده و فرستاده او ـ خاتم پیامبران است که پس از او تا روز قیام قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد.
و معتقدم که: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر(ص)، امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب(ع)، سپس امام حضرت حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی(ع) سپس [امام] تویی ای مولای من!
حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن [امام] است، و مردم در زمان بعد از او (امام حسن عسکری) چگونه خواهند بود؟!
عرض کردم: ای مولای من! چگونه خواهند بود؟ فرمود: برای اینکه او دیده نمیشود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد کند؛ همانگونه که از ظلم و جور مملوّ شده باشد.
عرض کردم: قبول کردم.
و نیز معتقدم که: دوستدار آنان دوست خداست، و دشمن ایشان دشمن خداست، و اطاعت ایشان اطاعت خداست، و معصیت ایشان معصیت خداست.
و معتقدم که: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، و بهشت و جهنم حق است، و صراط و میزان حق است، و ـ بیتردید ـ قیامت به پا میشود و خدا همه را از قبرها برمیانگیزد.
و معتقدم که: تکالیف الهی پس از ولایت [اهل بیت(ع)]، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است.
پس از آن، حضرت امام علی النقی(ع) فرمود: ای ابوالقاسم! سوگند به خدا این همان دینی است که نزد خدا برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد.[2]
دیدار حضرت عبدالعظیم(ع) در سامرا با حضرت امام هادی(ع)، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد میکرد و شهر به شهر میگشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره برمیگردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما (ایران) وارد شد و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیت خاصّی پیدا کرد؛ زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد نیز به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت امام حسین(ع) را به شهادت رساند. در ری هم اهلسنّت و هم از پیروان اهلبیت(ع) زندگی میکردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.
حضرت عبدالعظیم(ع) به صورت مسافری ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی «سکّه الموالی» در منزل یکی از شیعیان ساکن شد، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سرمیبرد و کمتر خارج میشد، روزها روزه میگرفت و شبها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول میشد.
در شهر ری تعداد کمی از شیعیان، آن حضرت را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش میشتافتند[3]، امّا میکوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.
حضرت عبدالعظیم(ع) میان شیعیان شهر ری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسائل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این نکته، هم بیانگر مقام برجسته حضرت عبدالعظیم(ع) است و هم گویای این است که وی از طرف حضرت امام هادی(ع) در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام(ع) میدانستند و در مسائل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهلبیت(ع) بود.
از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) کتابهای «خطب امیرالمؤمنین» و «روز و شب» را میتوان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احکام قرآن و اسلام بود.
ستایشهایی که امامان معصوم(ع) از وی به عمل آوردهاند، نشان دهنده شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی(ع) گاهی اشخاصی را که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی میفرمودند که از حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش میشمردند و معرّفی میفرمودند.
ابوحماد رازى میگوید: «در سامرا بر امام هادى(ع) وارد شدم و درباره مسائلى از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانى که خواستم خداحافظى کنم، فرمود: «اى حماد! هرگاه در ناحیهاى که زندگى میکنى، مشکلى در امر دینت برایت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنى(ع) بپرس و سلام مرا به او برسان».[4]
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم میخورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کردهاند.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم(ع) با بیماری او همراه بود. آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاد و پیروان اهلبیت در آستانه محرومیت از وجود پربرکت این سید کریم قرارگرفتند و اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برای عبدالعظیم دردی جانکاه و مضاعف بود. در همان روزها یک رؤیای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی در در عالم رؤیا، حضرت رسول(ص) را در خواب دید. پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه «سکّهالموالی» چشم از جهان فرومیبندد، شیعیان او را بر دوش گرفته، به باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیک درخت سیب به خاک میسپارند.
آن شخص، سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر(ص) را نصیب خویش سازد. عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.[5] خبر درگذشت این نواده رسول اکرم(ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامههای سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) گریان و مویهکنان گرد آمدند. پیکر مطهّر او را غسل دادند و به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود. بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا(ص) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اکنون بارگاه نورانی آن سلاله سادات و محدّث بزرگوار مورد توجّه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مکتب اهلبیت(ع) قرار دارد.
در منابع روایی، روایات متعدّدی برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) بیان شده است.
در حدیثی آمده که مردی از اهل ری خدمت امام هادی(ع) مشرف شد و حضرت از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین(ع) رفته بودم.
آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت میکردی، هر آینه مثل کسی بودی که امام حسین(ع) را زیارت کرده باشد.[6]
2. على بن مهزیار اهوازی
کنیه وی «ابوالحسن»، اهل دورق اهواز است.[7] برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان فارس» است.[8] او در اهواز نشو و نما کرد و به مرتبه «فقاهت» رسید. او از مفاخر علما و مشهورترین شاگردان امام هادى به شمار میرفت. علی از بزرگان پرهیزگار و پاکدامن بود و راویان درباره او گفتهاند: «هنگام طلوع خورشید براى خدا به سجده میافتاد و سرش را بلند نمیکرد تا اینکه هزار نفر از برادران دینىاش را دعا میکرد. ازاینرو، پیشانى وی در اثر سجدههاى زیاد و طولانی، همانند زانوى شتر، پینه زده بود و این نبود مگر به خاطر عبادت بسیار و سجده در پیشگاه حق.»[9]
همچنین در اینباره داستان معروفى روایت شده که از جایگاه والاى عبادات او حکایت میکند: در سال 226 هجری، على بن مهزیار در حالى که در سفر حج خانه خدا بود، در منزل «قرعاء» که مکانى ما بین قادسیه و عقبه است، شب را به سر میبرد. آخر شب که فرامیرسد، وی براى گرفتن وضو از جایش بلند میشود و در حالى که مسواکى در دست داشت، بیرون میرود. هنگامى که شروع به مسواک زدن میکند، میبیند که سر مسواکش مانند شعله آتش زبانه میکشد و مثل خورشید میدرخشد. اما هنگامى که دستش را به آن نزدیک میکند، متوجه میشود که هیچ حرارتى ندارد و تنها نور مطلق است.
در همین حال آیه شریفه )الذى جعل لکم من الشجر الاخضر ناراً( را تلاوت میکند و به سمت جایگاه خود باز میگردد. در این زمان دوستان او که در اثر شدت سرما به مقدارى آتش نیاز داشتند، با دیدن او گمان میکنند که على بن مهزیار برایشان آتش فراهم کرده است. اما هنگامى که نزدیک میشد، همه آنان با کمال تعجب میبینند که آن آتش هیچ حرارتى ندارد.
روشنایى آن تکه چوب گاهى کمرنگ میشد و گاهى شعله میکشید و این حالت تا سه مرتبه ادامه یابد و پس از آن کاملاً خاموش میگردد؛ به طورى که در سر مسواک هیچ اثرى از سوختگى و سیاهى دیده نمیشد.
هنگامى که على بن مهزیار خدمت امام هادى(ع) رسید و این حکایت را بیان داشت، آن حضرت مقدارى در آن مسواک تأمل کردند و فرمودند: آن نور به خاطر میل و رغبت تو به ما اهلبیت(ع) و اطاعت تو از من و پدرانم است.[10]
این شخصیت بزرگوار از امام رضا(ع) نیز حدیث نقل میکرد. على از یاران نزدیک امام جواد و امام هادى(ع) به شمار میرفت و آن بزرگواران وى را به عنوان وکیل خویش منصوب کرده بودند و توقیع (امضا) آنها هنوز موجود است.
وی از مفسّران قرن سوم هجرى است و بیش از سی کتاب و رساله در زمینههاى مختلف معارف اسلامى دارد. او کتاب تفسیر، و نیز کتابى به نام «حروف القرآن» در زمینه قرآن دارد.[11]
او آثارى در زندگینامه پیامبران فقه و مقالاتى در اشربه، بازرگانى و پیشهورى نگاشته است.[12]
برخی از کتب علی بن مهزیار از این قرار است: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب التفسیر، کتاب الفضائل، کتاب العتق و التدبیر، کتاب التجارات و الاجارات، کتاب المکاسب، کتاب المثالب، کتاب الدعاء، کتاب التجمّل و المروة و کتاب المزار...[13].
على بن مهزیار در اسناد حدود 437 روایت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادى (ع) و دیگران حدیث نقل کرده است.[14]
امام جواد(ع)، على بن مهزیار را با پیامها و نامههاى عطرآگینى ستود؛ از جمله حضرت در نامه ذیل او را چنین تحسین میکند:
«اى على! در پیروى کردن، انجام دستورها، خیرخواهى و پندگویى تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمایش بیرون آمدى). پس اگر بگویم کسى را مانند تو ندیدهام، چه بسا راست گفته باشم. خداوند به تو بهشت برین و آن مقامات والایى که نمیدانى، پاداش دهد. من مقام تو و خدمات شبانه روزى تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشتهام. از خداوند میخواهم در روز قیامت که همه را گرد میآورد، آن چنان مخلوقات خود را شیفته و دوستدار تو کند که مایه رشک باشد. به درستى که خداوند شونده دعاهاست ...»[15]
این نامه تجلیل، تقدیر و بزرگداشت امام را به على به خوبى نشان میدهد و میبینیم که حضرت میفرماید در میان اصحاب خود کسى را مانند ابن مهزیار در دانش، پرهیزگارى و ورع ندیده است.
با اندکی تأمل در این توقیع، میتوان از جایگاه رفیع و ارزشمند علی بن مهزیار نزد اهلبیت(ع) آگاه شد؛ زیرا آن بزرگوران هیچگاه اهل مبالغه و زیادهروى نبودند، ضمن اینکه همیشه پیرامون ائمه(ع) چنین شیعیان و اصحاب مخصوصى ـ اگر چه به صورت معدود ـ حضور داشتهاند که آنها نیز میتوانستهاند با توجه به ظرفیت بالاى معرفت لیاقبت خود و البته در پرتو عنایت خاص اهلبیت(ع) به چنین عنایات و مراتبى دست پیدا کنند.
دیگر از خدمات این صحابی وفادار ائمه(ع) عبارتاند از:
ـ شناساندن امام هادى(ع) به مردم بعد از شهادت پدر بزرگوارش؛
ـ تبیین مسائل فقهى و پاسخگویى به سؤالات فقهى مردم؛
ـ رساندن نظر فقهى امام به مردم؛
ـ ترویج ولایت امام جواد(ع) در ایران زمین به ویژه اهواز؛
ـ بر عهده گرفتن وکالت امام جواد و امام هادى(ع)؛
ـ برقرارى ارتباط مردم با امام، با وجود خفقان عباسى؛
ـ منشأ آرامش و خیر بودن در اهواز.[16]
xxxدر پایان باید گفت که نه تنها خود على بن مهزیار جزء اصحاب ویژه و مورد اطمینان اهلبیت(ع) به شمار میآمده، بلکه دیگر نزدیکان او نیز از این الطاف و عنایات بیبهره نبودهاند. به عنوان مثال؛ برادر او یعنى ابراهیم نیز از شیعیان برجسته و با اخلاص بوده و روایت شده که یکى از سفراى امام زمان (عج) بوده و توانسته خدمت آن حضرت مشرّف شود و داستان این زیارت معنوی، مشهور است و در کتاب شریف «کمال الدین» ذکر شده است. همچنین محمد، پسر على بن مهزیار نیز از اصحاب و راویان ثقه حضرت هادی(ع) به شمار رفته است.
سال رحلت او مشخص نیست. به یقین او تا تاریخ 229 ق زنده بوده است؛ زیرا به قول نجاشى در آن تاریخ از محمد بن على بن یحیى انصارى، معروف به «ابن اخى» زاده از او روایت کرده است.
شایان توجّه اینکه: على بن مهزیار که به خدمت حضرت ولىّ عصر(ع) تشرّف حاصل کرده است، على بن ابراهیم مهزیار، برادر زاده على بن مهزیار است.[17]
مزار شریف على بن مهزیار در شهر اهواز واقع شده است و هماکنون داراى بارگاه با شکوهى است و مورد توجّه مخصوص شیعیان و ارادتمندان به آستان اهلبیت(ع) قرار دارد.
پینوشتها
[1] . ر. ک: رجال الطوسى، ص409-427. براى آگاهى از تفصیل بیشتر شرح زندگانى آنان، ر.ک: حیاة الامام على الهادى، ص170-230.
[2] . شیخ صدوق، التوحید، ص81، ح37؛ ر.ک: وسائل الشیعة، ج1، ص12- 13؛ امالى صدوق، ص278، ح24.
[3] . ر. ک: رجال نجاشى، ص247- 248؛ تنقیح المقال، ج2، ص157.
[4] . معجم رجال الحدیث، ج10، ص48- 49.
[5] . در سال 252 قمری در سن 79.
[6] . کامل الزیارات، ص537، ح1.
[7] . رجال ابن داود، ص142.
[8] . رجال نجاشى، ص177؛ اختیار معرفةالرجال (فهرست طوسى)، ج2، ص825. در دوره های گذشته «هندیجان» از شهرهاى دورق قدیم - جزء فارس - محسوب می شد.
[9] . الکنى و الالقاب، ج1، ص432.
[10]. ر.ک: اختیارالمعرفة الرجال، ج2، ص807، ح1005.
[11] . اعیان الشیعه، ص226.
[12] . مجالس المؤمین، ص181.
[13] . رجال نجاشی.
[14] . معجم رجال الحدیث، ج12، ص194.
[15] . رجال نجاشى، ص253.
[16] . التهذیب، ج3، ص294.
[17] . مفسران شیعى، شفیعى، ص72.
بر اساس نوشته شیخ طوسی (ره) تعداد دستپروردگان پیشوای دهم(ع) و کسانی که از آن حضرت در زمینههای مختلف علوم اسلامی روایت نقل کردهاند، بالغ بر 185 نفر میشود[1] که در میان آنان چهرههای برجسته علمی و فقهی فراوانی که دارای تألیفات گوناگونی بودند، دیده میشود.
در این نوشتار مختصر از بعضی شاگردان آن حضرت، هر چند به طور اختصار یاد میشود تا ضمن تجلیل از این سنگربانان علم و فرهنگ، بعد علمی و تلاش فرهنگی پیشوای دهم بیشتر شناخته شود.
1. حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالکریم» فرزند عبدالله، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن(ع)، فرزند علی ابن ابیطالب است که با چهار واسطه به امام حسن مجتبی(ع) و با پنج واسطه به حضرت علی(ع) میرسد.
پدر بزرگوارش عبدالله و مادرش گرامیاش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است.
ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم(ع) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدّس مدینه واقع شد و مدّت 79 سال عمر با برکت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی کاظم، امام رضا، امام محمّد تقی و امام علی النّقی(ع) مقارن بود. آن حضرت محضر مبارک امام رضا، امام محمّد تقی و امام هادی(ع) را درک و احادیث فراوانی از آنان روایت کرد.
زمینههای مهاجرت حضرت عبدالعظیم(ع) از مدینه به ری و سکونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو کرد؛ خلفای عبّاسی به خاندان پیامبر اکرم(ص) و شیعیان ائمه(ع) بسیار سختگیری میکردند و یکی از بدرفتارترین این خلفا متوکّل بود که خصومت شدیدی با اهلبیت(ع) داشت. تنها در دوران او چندین بار مرقد مطهر حضرت امام حسین(ع) را در کربلا تخریب کردند و با خاک یکسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری کردند.
سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر میبردند. حضرت عبدالعظیم(ع) نیز از کینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل او گرفتند و گزارشهای دروغ سخنچینان را بهانه این سختگیریها قرار میدادند. در چینن دوران دشوار و سختی بود که حضرت عبدالعظیم(ع) به خدمت حضرت امام هادی(ع) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه کرد که این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدّین والای اوست.
عبدالعظیم حسنی دراینباره میفرماید: زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی(ع) شرفیاب شدم، ایشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ای اباالقاسم! همانا که تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی.
خدمت آن جناب عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! میخواهم دین خود را به شما عرضه کنم، تا اگر پسندیده و رضایتبخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی که خداوند عزّ و جلّ را ملاقات کنم.
حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما.
عرض کردم: من معتقدم که: خداوند تبارک و تعالی یگانهای است که هیچ چیز همانندش نیست، و از حدّ ابطال و تشبیه بیرون است[یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست]، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلکه پدید آوردنده اجسام و صورتها و خلق کننده عرضها و جوهرها است. او پروردگار و مالک هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث کرده است.
و معتقدم که: محمد(ص) ـ بنده و فرستاده او ـ خاتم پیامبران است که پس از او تا روز قیام قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد.
و معتقدم که: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر(ص)، امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب(ع)، سپس امام حضرت حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی(ع) سپس [امام] تویی ای مولای من!
حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن [امام] است، و مردم در زمان بعد از او (امام حسن عسکری) چگونه خواهند بود؟!
عرض کردم: ای مولای من! چگونه خواهند بود؟ فرمود: برای اینکه او دیده نمیشود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور کند و زمین را پر از عدل و داد کند؛ همانگونه که از ظلم و جور مملوّ شده باشد.
عرض کردم: قبول کردم.
و نیز معتقدم که: دوستدار آنان دوست خداست، و دشمن ایشان دشمن خداست، و اطاعت ایشان اطاعت خداست، و معصیت ایشان معصیت خداست.
و معتقدم که: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، و بهشت و جهنم حق است، و صراط و میزان حق است، و ـ بیتردید ـ قیامت به پا میشود و خدا همه را از قبرها برمیانگیزد.
و معتقدم که: تکالیف الهی پس از ولایت [اهل بیت(ع)]، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر است.
پس از آن، حضرت امام علی النقی(ع) فرمود: ای ابوالقاسم! سوگند به خدا این همان دینی است که نزد خدا برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد.[2]
دیدار حضرت عبدالعظیم(ع) در سامرا با حضرت امام هادی(ع)، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد میکرد و شهر به شهر میگشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره برمیگردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما (ایران) وارد شد و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سالها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیت خاصّی پیدا کرد؛ زیرا سرزمینی حاصلخیز و پرنعمت بود، عمرسعد نیز به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت امام حسین(ع) را به شهادت رساند. در ری هم اهلسنّت و هم از پیروان اهلبیت(ع) زندگی میکردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود.
حضرت عبدالعظیم(ع) به صورت مسافری ناشناس، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی «سکّه الموالی» در منزل یکی از شیعیان ساکن شد، مدّتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سرمیبرد و کمتر خارج میشد، روزها روزه میگرفت و شبها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول میشد.
در شهر ری تعداد کمی از شیعیان، آن حضرت را میشناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش میشتافتند[3]، امّا میکوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند.
حضرت عبدالعظیم(ع) میان شیعیان شهر ری بسیار ارجمند بود و پاسخگویی به مسائل شرعی و حلّ مشکلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این نکته، هم بیانگر مقام برجسته حضرت عبدالعظیم(ع) است و هم گویای این است که وی از طرف حضرت امام هادی(ع) در آن منطقه، وکالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام(ع) میدانستند و در مسائل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمّع شیعیان و تمرکز هواداران اهلبیت(ع) بود.
از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) کتابهای «خطب امیرالمؤمنین» و «روز و شب» را میتوان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احکام قرآن و اسلام بود.
ستایشهایی که امامان معصوم(ع) از وی به عمل آوردهاند، نشان دهنده شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی(ع) گاهی اشخاصی را که سؤال و مشکلی داشتند، راهنمایی میفرمودند که از حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش میشمردند و معرّفی میفرمودند.
ابوحماد رازى میگوید: «در سامرا بر امام هادى(ع) وارد شدم و درباره مسائلى از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانى که خواستم خداحافظى کنم، فرمود: «اى حماد! هرگاه در ناحیهاى که زندگى میکنى، مشکلى در امر دینت برایت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنى(ع) بپرس و سلام مرا به او برسان».[4]
در آثار علمای شیعه نیز، تعریفها و ستایشهای عظیمی درباره او به چشم میخورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزکار، ثقه، دارای اعتقاد نیک و صفای باطن و به عنوان محدّثی عالیمقام و بزرگ یاد کردهاند.
روزهای پایانی عمر پربرکت حضرت عبدالعظیم(ع) با بیماری او همراه بود. آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاد و پیروان اهلبیت در آستانه محرومیت از وجود پربرکت این سید کریم قرارگرفتند و اندوه مصیبتهای پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاکمیت عبّاسیان برای عبدالعظیم دردی جانکاه و مضاعف بود. در همان روزها یک رؤیای صادقانه حوادث آینده را ترسیم کرد: یکی از شیعیان پاکدل ری، شبی در در عالم رؤیا، حضرت رسول(ص) را در خواب دید. پیامبر اکرم(ص) به او فرمود: فردا یکی از فرزندانم در محلّه «سکّهالموالی» چشم از جهان فرومیبندد، شیعیان او را بر دوش گرفته، به باغ عبدالجبّار میبرند و نزدیک درخت سیب به خاک میسپارند.
آن شخص، سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یکی از فرزندان پیامبر(ص) را نصیب خویش سازد. عبدالجبّار که خود نیز خوابی همانند خوابِ او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینکه در این افتخار، بهرهای داشته باشد، محلّ آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف کرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست.[5] خبر درگذشت این نواده رسول اکرم(ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامههای سیاه پوشیدند و بر در خانه حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) گریان و مویهکنان گرد آمدند. پیکر مطهّر او را غسل دادند و به نقل برخی مورّخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او کاغذی یافتند که نام و نسب خود را در آن نوشته بود. بر پیکر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبّار تشییع کردند و پیکر مطهّرش را در کنار همان درخت سیب که رسول خدا(ص) به آن شخص اشاره کرده بود، دفن کردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اکنون بارگاه نورانی آن سلاله سادات و محدّث بزرگوار مورد توجّه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مکتب اهلبیت(ع) قرار دارد.
در منابع روایی، روایات متعدّدی برای زیارت حضرت عبدالعظیم(ع)، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین(ع) بیان شده است.
در حدیثی آمده که مردی از اهل ری خدمت امام هادی(ع) مشرف شد و حضرت از او پرسید کجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین(ع) رفته بودم.
آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را که نزد شماست زیارت میکردی، هر آینه مثل کسی بودی که امام حسین(ع) را زیارت کرده باشد.[6]
2. على بن مهزیار اهوازی
کنیه وی «ابوالحسن»، اهل دورق اهواز است.[7] برخی معتقدند که وی اهل «هندیجان فارس» است.[8] او در اهواز نشو و نما کرد و به مرتبه «فقاهت» رسید. او از مفاخر علما و مشهورترین شاگردان امام هادى به شمار میرفت. علی از بزرگان پرهیزگار و پاکدامن بود و راویان درباره او گفتهاند: «هنگام طلوع خورشید براى خدا به سجده میافتاد و سرش را بلند نمیکرد تا اینکه هزار نفر از برادران دینىاش را دعا میکرد. ازاینرو، پیشانى وی در اثر سجدههاى زیاد و طولانی، همانند زانوى شتر، پینه زده بود و این نبود مگر به خاطر عبادت بسیار و سجده در پیشگاه حق.»[9]
همچنین در اینباره داستان معروفى روایت شده که از جایگاه والاى عبادات او حکایت میکند: در سال 226 هجری، على بن مهزیار در حالى که در سفر حج خانه خدا بود، در منزل «قرعاء» که مکانى ما بین قادسیه و عقبه است، شب را به سر میبرد. آخر شب که فرامیرسد، وی براى گرفتن وضو از جایش بلند میشود و در حالى که مسواکى در دست داشت، بیرون میرود. هنگامى که شروع به مسواک زدن میکند، میبیند که سر مسواکش مانند شعله آتش زبانه میکشد و مثل خورشید میدرخشد. اما هنگامى که دستش را به آن نزدیک میکند، متوجه میشود که هیچ حرارتى ندارد و تنها نور مطلق است.
در همین حال آیه شریفه )الذى جعل لکم من الشجر الاخضر ناراً( را تلاوت میکند و به سمت جایگاه خود باز میگردد. در این زمان دوستان او که در اثر شدت سرما به مقدارى آتش نیاز داشتند، با دیدن او گمان میکنند که على بن مهزیار برایشان آتش فراهم کرده است. اما هنگامى که نزدیک میشد، همه آنان با کمال تعجب میبینند که آن آتش هیچ حرارتى ندارد.
روشنایى آن تکه چوب گاهى کمرنگ میشد و گاهى شعله میکشید و این حالت تا سه مرتبه ادامه یابد و پس از آن کاملاً خاموش میگردد؛ به طورى که در سر مسواک هیچ اثرى از سوختگى و سیاهى دیده نمیشد.
هنگامى که على بن مهزیار خدمت امام هادى(ع) رسید و این حکایت را بیان داشت، آن حضرت مقدارى در آن مسواک تأمل کردند و فرمودند: آن نور به خاطر میل و رغبت تو به ما اهلبیت(ع) و اطاعت تو از من و پدرانم است.[10]
این شخصیت بزرگوار از امام رضا(ع) نیز حدیث نقل میکرد. على از یاران نزدیک امام جواد و امام هادى(ع) به شمار میرفت و آن بزرگواران وى را به عنوان وکیل خویش منصوب کرده بودند و توقیع (امضا) آنها هنوز موجود است.
وی از مفسّران قرن سوم هجرى است و بیش از سی کتاب و رساله در زمینههاى مختلف معارف اسلامى دارد. او کتاب تفسیر، و نیز کتابى به نام «حروف القرآن» در زمینه قرآن دارد.[11]
او آثارى در زندگینامه پیامبران فقه و مقالاتى در اشربه، بازرگانى و پیشهورى نگاشته است.[12]
برخی از کتب علی بن مهزیار از این قرار است: کتاب الوضوء، کتاب الصلاة، کتاب الزکاة، کتاب الصوم، کتاب الحج، کتاب الطلاق، کتاب الحدود، کتاب الدیات، کتاب التفسیر، کتاب الفضائل، کتاب العتق و التدبیر، کتاب التجارات و الاجارات، کتاب المکاسب، کتاب المثالب، کتاب الدعاء، کتاب التجمّل و المروة و کتاب المزار...[13].
على بن مهزیار در اسناد حدود 437 روایت واقع شده است و از امام رضا، امام جواد و امام هادى (ع) و دیگران حدیث نقل کرده است.[14]
امام جواد(ع)، على بن مهزیار را با پیامها و نامههاى عطرآگینى ستود؛ از جمله حضرت در نامه ذیل او را چنین تحسین میکند:
«اى على! در پیروى کردن، انجام دستورها، خیرخواهى و پندگویى تو را آزمودم (و تو سرافراز از بوته آزمایش بیرون آمدى). پس اگر بگویم کسى را مانند تو ندیدهام، چه بسا راست گفته باشم. خداوند به تو بهشت برین و آن مقامات والایى که نمیدانى، پاداش دهد. من مقام تو و خدمات شبانه روزى تو را در سرما و گرما از نظر دور نداشتهام. از خداوند میخواهم در روز قیامت که همه را گرد میآورد، آن چنان مخلوقات خود را شیفته و دوستدار تو کند که مایه رشک باشد. به درستى که خداوند شونده دعاهاست ...»[15]
این نامه تجلیل، تقدیر و بزرگداشت امام را به على به خوبى نشان میدهد و میبینیم که حضرت میفرماید در میان اصحاب خود کسى را مانند ابن مهزیار در دانش، پرهیزگارى و ورع ندیده است.
با اندکی تأمل در این توقیع، میتوان از جایگاه رفیع و ارزشمند علی بن مهزیار نزد اهلبیت(ع) آگاه شد؛ زیرا آن بزرگوران هیچگاه اهل مبالغه و زیادهروى نبودند، ضمن اینکه همیشه پیرامون ائمه(ع) چنین شیعیان و اصحاب مخصوصى ـ اگر چه به صورت معدود ـ حضور داشتهاند که آنها نیز میتوانستهاند با توجه به ظرفیت بالاى معرفت لیاقبت خود و البته در پرتو عنایت خاص اهلبیت(ع) به چنین عنایات و مراتبى دست پیدا کنند.
دیگر از خدمات این صحابی وفادار ائمه(ع) عبارتاند از:
ـ شناساندن امام هادى(ع) به مردم بعد از شهادت پدر بزرگوارش؛
ـ تبیین مسائل فقهى و پاسخگویى به سؤالات فقهى مردم؛
ـ رساندن نظر فقهى امام به مردم؛
ـ ترویج ولایت امام جواد(ع) در ایران زمین به ویژه اهواز؛
ـ بر عهده گرفتن وکالت امام جواد و امام هادى(ع)؛
ـ برقرارى ارتباط مردم با امام، با وجود خفقان عباسى؛
ـ منشأ آرامش و خیر بودن در اهواز.[16]
xxxدر پایان باید گفت که نه تنها خود على بن مهزیار جزء اصحاب ویژه و مورد اطمینان اهلبیت(ع) به شمار میآمده، بلکه دیگر نزدیکان او نیز از این الطاف و عنایات بیبهره نبودهاند. به عنوان مثال؛ برادر او یعنى ابراهیم نیز از شیعیان برجسته و با اخلاص بوده و روایت شده که یکى از سفراى امام زمان (عج) بوده و توانسته خدمت آن حضرت مشرّف شود و داستان این زیارت معنوی، مشهور است و در کتاب شریف «کمال الدین» ذکر شده است. همچنین محمد، پسر على بن مهزیار نیز از اصحاب و راویان ثقه حضرت هادی(ع) به شمار رفته است.
سال رحلت او مشخص نیست. به یقین او تا تاریخ 229 ق زنده بوده است؛ زیرا به قول نجاشى در آن تاریخ از محمد بن على بن یحیى انصارى، معروف به «ابن اخى» زاده از او روایت کرده است.
شایان توجّه اینکه: على بن مهزیار که به خدمت حضرت ولىّ عصر(ع) تشرّف حاصل کرده است، على بن ابراهیم مهزیار، برادر زاده على بن مهزیار است.[17]
مزار شریف على بن مهزیار در شهر اهواز واقع شده است و هماکنون داراى بارگاه با شکوهى است و مورد توجّه مخصوص شیعیان و ارادتمندان به آستان اهلبیت(ع) قرار دارد.
پینوشتها
[1] . ر. ک: رجال الطوسى، ص409-427. براى آگاهى از تفصیل بیشتر شرح زندگانى آنان، ر.ک: حیاة الامام على الهادى، ص170-230.
[2] . شیخ صدوق، التوحید، ص81، ح37؛ ر.ک: وسائل الشیعة، ج1، ص12- 13؛ امالى صدوق، ص278، ح24.
[3] . ر. ک: رجال نجاشى، ص247- 248؛ تنقیح المقال، ج2، ص157.
[4] . معجم رجال الحدیث، ج10، ص48- 49.
[5] . در سال 252 قمری در سن 79.
[6] . کامل الزیارات، ص537، ح1.
[7] . رجال ابن داود، ص142.
[8] . رجال نجاشى، ص177؛ اختیار معرفةالرجال (فهرست طوسى)، ج2، ص825. در دوره های گذشته «هندیجان» از شهرهاى دورق قدیم - جزء فارس - محسوب می شد.
[9] . الکنى و الالقاب، ج1، ص432.
[10]. ر.ک: اختیارالمعرفة الرجال، ج2، ص807، ح1005.
[11] . اعیان الشیعه، ص226.
[12] . مجالس المؤمین، ص181.
[13] . رجال نجاشی.
[14] . معجم رجال الحدیث، ج12، ص194.
[15] . رجال نجاشى، ص253.
[16] . التهذیب، ج3، ص294.
[17] . مفسران شیعى، شفیعى، ص72.