آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

برجسته‏ترین محققى که به شیوه و مضامین تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) انتقادهاى مفصلى دارد، مرحوم محمد جواد بلاغى صاحب تفسیر آلاءالرحمن است. بر اساس بررسى‏هاى وى این تفسیر به لحاظ روش تبیین مطالب، نگارش ادبى و سبک و سیاق روایت‏هاى آن، ضعف و کاستى‏هاى غیر قابل اغماضى دارد و از این جهت به کلام امام معصوم‏(ع) شباهتى ندارد و نمى‏توان آن را به امام یازدهم منتسب کرد. مرحوم بلاغى برخى مباحث کتاب را ارزیابى و تناقض و آشفتگى‏هاى کتاب را مشخص کرده است.1 عده‏اى نیز به سخنان بلاغى انتقاد کرده و گفته‏اند که این لغزش‏ها در عبارت راویان تفسیر است و نه متن روایات و با توجه به اینکه آنان عرب‏زبان نبوده‏اند آشفتگى‏هاى نقل‏هاى آنان طبیعى به نظر مى‏رسد. همچنین استنساخ متعدد از کتاب در قرون متوالى و اشتباه کاتبان و کمى سواد برخى محررّان، مى‏تواند در متن و محتواى کلمات تغییرات آشکارى پدید آورد.2
 سید محمد هاشم خوانسارى مى‏گوید:
«احتمال وضع در مورد فقه‏الرضا ضعیف است؛ چون آثار صدق و حقیقت از آن واضح است، ولى نسبت کتاب مصباح الشریعه به امام ششم و نسبت تفسیر امام حسن عسکرى‏(ع) به آن بزرگواران بسیار ضعیف است؛ چون کوچک‏ترین امعان نظر و دقت در سیاق کلام حقیقت را روشن مى‏سازد.3
 آیت اللّه خوئى در اثر معروف خود و در چند جا از این تفسیر سخنى به میان آورده‏4 و نظر خود را چنین ابراز داشته: تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) به روایت (محمد بن قاسم) ثابت مى‏شود. او این اثر را از دو مرد که هویت مجهول و ناشناخته دارند، روایت کرده است. به اعتقاد آیت اللّه خوئى روایت آن دو فرد از شخص امام علامت ارجمندى‏شان نزد امام نیست. اقامت آنان نزد امام یازدهم و به خواست ایشان به منظور دانش آموزى آنان بود و نشانه وثاقت آنان نیست.5
 اما آیت اللّه خوئى در جاى دیگر نکاتى را مطرح مى‏کند که از تأیید این تفسیر حکایت دارد:
«محمد بن قاسم استرآبادى از مشایخ صدوق بود و او خود این مطلب را در کتاب مشیخه باب تلبیه ذکر کرده و در کتاب من‏لایحضره الفقیه (ج 2، حدیث 967) نیز یاد کرده و در عیون اخبارالرضا جزء یک باب 28 حدیث 19، از او نام برده است و براى او رضاى الهى را خواسته است».6
 و چون علامه حلى خواسته است به پیروى از غضائرى تفسیر عسکرى را ضعیف و مجعول قلمداد کند و از مفسر استرآبادى به عنوان ابن‌ابى‏القاسم یاد کرده است، آیت اللّه خوئى آن را لغزشى آشکار مى‏داند و مى‏گوید: نام محمد بن قاسم در روایات صدوق فراوان تکرار شده است و در هیچ یک از موارد یاد شده، تعبیر محمد بن ابى‏القاسم دیده نمى‏شود. پس معلوم نیست چرا علامه حلى او را ابن ابى‏القاسم مى‏گوید.7
 علامه محمدتقى شوشترى عقیده دارد مطالبى در کتب یاد شده آمده که از حیث محتوا آشکارا قابل نقد و ایراد است و گاهى به هیچ وجهى نمى‏تواند منسوب به امام باشد. او چهل مورد از این گونه اشکالات را در اثر معروف خود ارائه داده است.8
 آیت اللّه شعرانى در تعلیقاتى که در آخر تفسیر مجمع البیان به قلم خود تحریر کرده، یادآور مى‏شود: مصنّف (صاحب تفسیر مجمع‏البیان) از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) مطالبى نقل نکرده است و علامه حلى در ذیل عنوان محمد بن قاسم استرآبادى گفته که آن تفسیر مجعول است و مرحوم شعرانى ضمن ذکر یک اشتباه درباره دستگیرى حجاج مى‏افزاید:
«واضع و جاعل این تفسیر به تاریخ آشنا نبوده است و شگفت است که آنچه از تفسیر (عسکرى ددر مورد مختار) نقل کردیم، در بحارالانوار موجود است و علامه مجلسى به ردّ آن نپرداخته است».
 شعرانى مى‏گوید:
«در تفسیر آیه: )فان کنت فى شک مما انزلنا...( مطالبى آمده که شرم، از نقل آن با زمان مى‏دارد و آدمى از خواندن آن مطالب مشمئز مى‏شود».9
 اما مرحوم شعرانى در تعلیقه کتاب وسائل‏الشیعه مطلبى دارد که مؤید اعتبار این تفسیر است. او مى‏نویسد:
«محمد بن قاسم استرآبادى مفسر و راوى تفسیر امام عسکرى‏(ع) شیخ (راوى) مصنف (مرحوم صدوق) است. شیخ صدوق در کتاب‏هاى خود از او روایات فراوان نقل کرده و براى او رضایت و رحمت الهى را خواسته است».10
 شگفت آن که رساله‏اى از استاد شعرانى در تفسیر قرآن به خط ایشان در اختیار علامه حسن حسن‏زاده آملى است که مؤلف در موارد متعددى به تفسیر امام حسن عسکرى‏7 استناد جسته و وى ذیل تفسیر آیه بیستم از سوره بقره و در توضیح عبارت )لعلکم تتقون( مطالب نسبتاً مفصلى را به نقل از تفسیر عسکرى در رساله خود درج کرده است. در تفسیر آیه 24 از سوره دوم قرآن ذیل )قالوا هذاالذى رزقنا من قبل( این تفسیر را مأخذ قرار داده و از آن براى صحت بحث‏هاى تفسیرى خود نمونه‏هایى ارائه داده است.11
 استاد هاشم معروف الحسنى در انتقاد به دکتر مصطفى کامل شیبى در دو کتاب خود: «الفکرالشیعى» و «النزعات الصوفیة» و«الصله بین التصوف و التشیع» (که هردو به فارسى ترجمه شده‏اند) خواسته است تا انحرافات و بدعت‏هاى صوفیان را به تشیّع نسبت دهد. مى‏گوید: «شیبى از آن رو تفسیر قمى و تفسیر منسوب به امام عسکرى‏(ع) را از میان ده‏ها تفاسیر شیعه برگزیده که دریافته در آنها چیزهایى است که باب طبع اوست و مى‏تواند با آنها تشنگى خود را فرونشاند و مقصود خود را برآورد و امکان پیدا کند که گفته‏هاى غالیان و مفتریانى که خود را در میان مسلمانان جا زدند تا آثار و نشانه‏هاى اسلام را مخدوش سازند و میان آنان اختلاف ایجاد کنند، به شیعه بچسباند».12
 وى در جاى دیگر یادآور مى‏شود که شیعه بیشتر روایات این دو تفسیر را تأیید نمى‏کند و حتى اکثر عالمان شیعى این دو تفسیر را قبول ندارند؛ زیرا تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) را تنها محمد بن قاسم استرآبادى روایت کرده و چنان که نویسندگان کتب رجال در شرح احوال وى بیان کرده‏اند و به تعبیر شیخ محمد طه در کتاب اتقان المقال و احوال الرجال، وى وضّاع (حدیث ساز) بوده و به هیچ روى بر او اعتمادى نیست. وى همچنین ادامه مى‏دهد که:
«میرزا محمد در منهج المقال  و بهبهانى در کتاب رجال خویش این موضوع را تأکید کرده و برخى نویسندگان افزوده‌اند که سزاوار نیست چنین تفسیرى به امام نسبت داده شود و به نظر مى‏آید غالب مؤلفان رجالى، راوى این تفسیر از امام عسکرى‏(ع) رابه وضع حدیث وصف و صدور تفسیر مذکور را از آن امام یا یکى از پدرانش انکار کرده‏اند. هرکس این کتاب را بررسى کند، ده‏ها گواه مى‏یابد بر این که تفسیر مذکور از ساخته‏هاى غالیان و صوفیان است که خود را در میان اصحاب ائمه‏: جازده و در زیر پوشش تشیّع قرار دارند.»13
 گفته‏هاى هاشم معروف الحسنى مبنى بر جعل این تفسیر ازسوى غالیان و غلو دانستن مطالب آن، مورد تأمل است. در این تفسیر از غلوّ درباره قرآن نهى‏14 و با ذکر روایتى از حضرت امام رضا(ع) گفته شده است: هرکه در حق امیرمؤمنان از حد بندگى تجاوز کند، از گمراهان و مغضوبان است.
از حضرت على‏(ع) ‏نیز روایت ذیل را نقل مى‏کند: امیرمؤمنان‏(ع) فرمود: در حق ما از حد بندگى و عبودیت حق تجاوز نکنید، از اوصاف ما هرچه مى‏خواهید بیان کنید، ولى زیاده روى نکنید، از مبالغه همچون غلو نصارا اجتناب ورزید. به درستى که من از غلوّ بیزارم. به علاوه، مى‏نویسد که به حضرت رضاع(ع) عرض شد که گروهى از دوستان شما گمان مى‏کنند همه صفاتى که شما براى خداوند بیان داشتید خصوصیات على‏(ع) است و او پروردگار جهان‌هاست. امام با شنیدن این سخنان برآشفت و فرمود: آیا على‏(ع) مانند دیگران اهل خوردن، آشامیدن و نکاح نبود؟ و مگر نمازگزارى خاشع در برابر خدایش نبود؟ آیا این ویژگى‏ها صفات خداست؟15 این روایت‏ها که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) نقل شده، غلوّ را در حد کفر تلقى مى‏کند. بنابراین نمى‏توان گفت که مطالب آن ساخته صوفیان و غالیان بوده است.
 علامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى مى‏گوید: بزرگانى چون: شیخ صدوق، شیخ طبرسى، محقق کرکى، شهید ثانى، علامه مجلسى، ابن شهرآشوب و شیخ آقا بزرگ تهرانى کمترین تردیدى در صحت نسبت این اثر به امام حسن عسکرى‏(ع) ندارند و این مطلب را از  مسلّمات و قطعیات مى‏دانند. وى سپس به انتقاداتى از این تفسیر مى‏پردازد: نخست آن که سندش ضعیف است و در این باره به گفته‏هاى ابن غضائرى اعتماد مى‏کند، اما گفته‏هاى او را با ذکر سه دلیل مخدوش اعلام مى‏کند و به نقل از استاد خود مرحوم خوئى، یادآور مى‏شود که هیچ کس در توثیق یا تضعیف راوى تفسیر (محمد بن قاسم استرآبادى) سخنى به میان نیاورده است. دومین انتقاد باقر شریف قرشى بر تفسیر امام عسکرى(ع) یکدست نبودن و عدم پیوستگى و سقطات و محذوفات بسیار آن است. او اضافه می‌کند:
«چگونه امام یازدهم در شرایط کاملاً ناگوار و اختناق شدید دشمنان در مدت طولانى براى دو فرد مجهول الحال تفسیر املا کرده است. به علاوه، در اکثر فصول کتاب عدم فصاحت و پریشانى آشکار است و این با بیان امام که فصل‏الخطاب بلاغت و شیوایى است، مغایرت دارد. وانگهى تا آنجا که من مى‏دانم، در بخشى از این تفسیر مطالب غلوّآمیز وجود دارد که از ساحت امام دور است.»16
 پیش از این یادآور شدیم که مطالب کتاب را دو راوى که اهل استرآباد ایران بودند، پس از آن که از امام خویش شنیدند، با درک خود به نگارش درآوردند و این واقعیت بر نثر و شیوایى کتاب اثر گذاشته است. همچنین با ذکر نمونه‏هایى از کتاب یادآور شدیم که حتى مضامینى در آن وجود دارد که شیعیان را از غلو نهى مى‏کند.
 شهید آیةاللّه سید محمدعلى قاضى طباطبایى مى‏گوید: «در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) که محدث نورى آن را معتبر دانسته و در مستدرک الوسائل از آن نقل مى‏کند؛ گرچه نگارنده آن تفسیر را مانند فقه الرضا که محدث نورى در خاتمه مستدرک الوسائل در اثبات اعتبار آن بسیار کوشیده و قدم بارز و جدى برداشته، مجعول دانسته و به هیچ کدام اعتماد ننموده و اعتبار قائل نیستم. مگر آنچه از مطالب تفسیر نامبرده مسنداً به امام رسیده و نقل کرده باشند؛ چون در آن تفسیر بعضى از مطالب را که از امام نقل شده، ممزوج و خلط  کرده‏اند و همه آنها را به امام نسبت داده‏اند».
 شهید قاضى اضافه مى‏کند:
«گرچه تفسیر مزبور نزد این جانب مورد اعتبار نیست، ولى در اعتبار، به اندازه کتاب‏هایى که در تاریخ تألیف کرده‏اند و در نقل وقایع تاریخى به آن چنگ مى‏زنیم و از آنها نقل مى‏نماییم، ممکن است اعتبار داشته باشد. عدم اعتبار و اعتماد بر آن تفسیر از نقطه نظر امور دینى و مطالب و مسائل مذهبى است؛ اما از جهت نقل تاریخ مى‏توان مورد نقل قرار داد».
 آن شهید یادآور مى‏شود که اگرچه در این تفسیر قضیه مختار با تغییر و تبدیل نقل شده، ولى نمی‌توان به دلیل این لغزش‏ها از تمامى مطالب تفسیر دست برداشت. چنانچه اگر این روش را در پیش بگیریم، باید از کتاب کافى کلینى نیز به جهت برخى روایات که در آن آمده، چشم بپوشیم.
 آیةاللّه قاضى تصریح کرده است:
«در این اواخر در عصر ما یکى از بزرگان صلاح دانست که کتابى در حدیث جمع و تألیف شود که جهات ناقص تقطیع و غیره در آن نباشد و لذا کتابى به نام جامع احادیث الشیعه تألیف گردیده و داراى مزایاى زیادى است؛ ولى نباید غفلت کرد که در آن کتاب باید به مصادر آن متوجه شد و یکى از معایبش آن است که اخبار زیادى که محدّث نورى از مصادر ضعیفه مانند فقه‏الرضا، جامع‏الاخبار و تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) و امثال آنها جمع و تألیف کرده که اغلب مصادر مستدرک از این قبیل است، آن اخبار را در کتاب جامع احادیث شیعه در ردیف اخبار کتب اربعه آورده‏اند و امکان دارد برخى خیال کنند چون روایت در کتاب مذکور آمده است، باعث اعتبار حدیث بشود و این طور نیست و بلکه باید مصدر و مدرک حدیث ملاحظه گردد. کاش آن اخبار را در ردیف کتب اربعه ذکر نمى‏کردند».17
 بنابراین شهید قاضى نیز تفسیر عسکرى را به طور کامل رد نکرده و این اثر را در تحقیقات خود مأخذ قرار داده است.
 قضاوت نهایى‏
 همان گونه که اشاره شد، تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى‏(ع) از ابتداى طرح آن در قرن چهارم هجرى تاکنون با ارزیابى‏ها و قضاوت‏هاى مختلفى رو به رو شده است: عده‏اى از عالمان مشهور و معتبر انتساب آن را به امام صحیح دانسته و احادیثى از آن نقل کرده‏اند؛ برخى دیگر از افراد رجال‏شناس مضامین آن را بى‏اعتبار دانسته‏اند؛ برخى حد وسط را برگزیده‌اند و اعتقاد دارند این اثر را همچون دیگر منابع روایى شیعه باید نقد و بررسى کرد و پس از پژوهش‏هاى لازم، روایات درست آن را مشخص ساخت و پذیرفت؛ زیرا دلیلى بر تضعیف یا مردود بودن تمامى مطالب آن وجود ندارد. به علاوه، در این تفسیر کم نیستند روایت‏هایى که مشخصات حدیث مستند معتبر و با عبارات شناخته شده امام معصوم‏(ع) همخوانی دارند.
 پى‏نوشت‏ها
1. وسائل الشیعه، همان، ص 59 - 60.
 2. طبقات مفسران شیعه، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج 1، ص 328.
 3. فهارس بحارالانوار، سید محسن خاتمى، ج 2، ص 96 و 98؛ بحارالانوار، ج 92، ص 2570240 و نیز جلاءالعیون، ص 279.
 4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 2، ص 41.
 5. فرائدالاصول، شیخ انصارى، ص 86.
 6. الذریعه، همان، ص 288 - 286.
 7. ر.ک: تفسیر فاتحةالکتاب، عبدالحسین امینى، ترجمه قدرت‏اللّه حسینى شاهرودى.
 8. الصراط المستقیم، حسین بروجردى، ص 88، و نیز ر.ک: نخبةالمقال، از همو.
 9. تنقیح المقال فى‏ضبط اسماء الرجال، علامه ماممانى، ص 305.
 10. الذریعه، ج 4، ص 258؛ نیز مقاله «چاپ تازه تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع)»، رضا مختارى، مجله نشر دانش، سال نهم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1317.
 11. الذریعه، ج 11، ص 152.
 12. همان، ص 152 - 155؛ اعیان الشیعه، ج 17، ص 69.
 13. همان، ج 4، ص 195؛ ج 11، ص152.
 14. همان، ج 4، ص 285.
 15. مجله نور علم، رساله محمد جواد بلاغى درباره تفسیر امام حسن عسکرى(ع)، ص 143.
 16. فصلنامه پژوهش‏هاى قرآنى، سال دوم، شماره 6، ص 323 - 324.
 17. رساله تحقیق فقه الرضا، سید محمدهاشم انصارى، ص 7.

تبلیغات