ایوب بن نوح
آرشیو
چکیده
متن
این نوشتار، به معرفی سیمای تابناک یکی از محدثان بزرگ شیعه میپردازد که رسالت نقل احادیث امامان را بر دوش میکشیده است. درباره تاریخ ولادت او، به طور دقیق نمیتوان سخن گفت، ولی از راه شناخت امامانی که او یکی از اصحاب آنان بوده و با توجه به استادان و شاگردانش، میتوان گفت که ایوب بن نوح در اواسط سده دوم هجری در شهر تاریخی و محدثپرور کوفه در خانه محدث بزرگ نوح بن درّاج پا به عرصه هستی نهاد. پدرش نام ایوب را برایش برگزید. لقب او نخعی و کنیهاش ابوالحسین است و چون در شهر مزبور ولادت یافت، به کوفی نیز اشتهار دارد.[1]
خاندانی که این نوباوه در آن پرورش یافت و مراحل رشد و ترّقی را سپری کرد، به گونهای بود که شمیم و عطر ولایت اهل بیت(ع) آن را فرا گرفته و دل و جان این خانواده سرشار از مهر و عشق به امیرالمؤمنین بود.
ایوب در این فضا تنفّس میکرد و بدینسان بود که به سوی آموختن و فراگیری معارف و حقایق ناب اسلام از سرچشمههای زلال آن، که رهبران معصوم(ع) بودند، گرایش یافت و در این مسیر خطیر گام نهاد.
او در موقعیتی (سده دوم و سوم هجری) به مکتب آل البیت تمسک جست که گرایشهای فکری عجیب و چالشهای فکری و دینی گوناگون در قلمرو جهان اسلام وجود داشت. صاحبان اندیشههای باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبلیغ اندیشهها و نگرشهای خود میپرداختند، ولی او توانست از میان همه راههای انحرافی، راه مستقیم را به یاری امدادهای الهی بشناسد و چون شناخت او ژرف و عمیق بود، تا آخرین لحظه از عمر خویش در این راه استقامت ورزید.
خاندان
در این خاندان نام دو شخصیت ارزنده دیگر دیده میشود: یکی، نوح بن درّاج که پدر ایوب است و دیگری، جمیل بن درّاج که برادر نوح است.
نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ایوب، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانی نمیدانیم، مگر اینکه از اهل کوفه بوده، و گفتهاند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.[2]
دانشمندان رجال گفتهاند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار میرود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته است و همان گونه که برخی از چهرههای شکوهمند شیعی همچون : علی بن یقطین، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحتهایی وارد دستگاه حکومت میشدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزهها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره بهحقّ و منطبق بر روایاتی بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظهای از روش خود عدول نکرد.
نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج میپردازد، چنین میگوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعی است، ولی او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلی آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر او تقیه میکرد.[3]
همچنین نجاشی وقتی که سیمای ایوب را معرفی میکند، میگوید: پدرش در کوفه قضاوت میکرد و آرمانها و باورهای او درباره ولایت امامان شیعه صحیح و درست بود.[4]
رجال شناس گرانقدر، کشی، نیز در این زمینه مینگارد: استادم محمد بن مسعود عیاشی گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفی درباره شأن و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او فرمود: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم.[5]
بخش آخر این روایت که به نقل از یکی از متون کهن رجال است، نشان میدهد تنگی معیشت گریبانگیر گروه زیادی از پیروان اهل بیت بوده است و آنان از روی ناچاری به قضاوت میپرداختهاند.
صاحب اثر گران سنگ معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعی با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پیامبر اعظم(ص) به شمار آورده است.[6]
برخی از روایات نشان گویایی است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنان که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:
دشمنان سوگند خورده امام کاظم(ع)، نزد هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغپراکنی میکردند؛ به گونهای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزی او حضرت موسی بن جعفر(ع) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی(ع)) ادعا میکنید که از پیامبر(ص) ارث میبرید؛ در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی(ع)) از ارث محروم میشود. زمانی که رسول الله(ص) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر(ص) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.
امام(ع) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معافدار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمیپذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.
آنگاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابیطالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمیبرد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی امیه گفتهاند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا(ص) در این باره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانهای هستند که سخن علی(ع) را قبول دارند و بدین نظر فتوا میدهند و قضاوت میکنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی امیه را مردود و باطل میدانند.
آن گاه امام کاظم(ع)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان میکند و میفرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی(ع) قضاوت کرده است؛ در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کردهای.
در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی(ع) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمیکنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما میترسیم، ولی نوح بن درّاج ترسی ندارد و انسان شجاعی است.[7]
جمیل بن درّاج
جمیل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همین خاندان است، بیتردید او در کمال و بزرگی و وجاهت از پیشگامان نهضت نشر اخبار اهل بیت(ع) است. تمام عالمان بزرگ شیعه، از دیر باز او را یکی پرفضیلتترین اصحاب اجماع شمردهاند و نام نیک او را بر تارک درخشان حدیث جاودان ساختهاند که در اینجا به بازگویی سخن بلند نجاشی در این زمینه بسنده میشود. وی گفتهاست: جمیل بن درّاج، ابو علی نخعی، از بزرگان و چهرهای موّجه و عالیقدر شیعی است. دو امام بزرگوار، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، روایت و از محضر زراره، هم بهرهمند کسب فیض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضی هم از اصحاب شیعه است، ولی امرش (اعتقاد و مرام شیعی خود) را پنهان میداشت. جمیل بزرگتر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابینا شد و در روزگار حیات حضرت رضا(ع)، چشم از جهان فروبست.[8]
ایوب در محضر امامان
اینک به شرح زندگی و حالات ایوب بن نوح باز میگردیم. این راوی ولامقام کوفی، در ان شهر زاده شد و مراحلی از عمر خود را در آنجا سپری کرد و از محضر بزرگان و حدیث شناسان آن سامان بهره برد، ولی گویی از عطش و عشق سرشار به فهمیدن بیشتر و یادگیری آموزههای دینی جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمیشد و چنین بود که با کوشش، تلاش و همراهی توفیق و لطف حق تعالی، شایستگی آن را یافت که محضر چهار تن از پیشوایان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفیق صحابی بودن و وکالت از سوی آنان را از آن خود سازد.
این شیخ طوسی است که در میراث گرانبهایش، او را در شمار یاران حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع)، و حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) به شمار میرود.[9]
نجاشی میگوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی و امام عسکری(ع)، عهدهدار بود. البته این مسئولیت خطیر، نشانی از جایگاه و قدر و منزلت رفیع ایوب بن نوح است.[10]
استادان
چنان که گفته شد، ایوب بن نوح نزد گروه زیادی از کسانی که عمر خویش را در راه فراگیری این معارف سپری کرده بودند، حضور پیدا کرد و دانش و اندوخته علمی خویش را بسط و توسعه داد. استادان او فراوان اند و ما به ذکر جمعی از برجستهترین آنان بسنده میکنیم:
1. ابن ابی عمیر، 2. عبدالله بن سنان، 3.عبدالله بن مسکان، 4. حریز بن عبدالله، 5. حسن بن علی الوشاء، 6. حسن بن محبوب، 7. حسین بن عثمان، 8. صفوان بن یحیی 9. علی بن نعمان رازی، 10. محمد بن سنان.[11]
شاگردان
این شاگرد مکتب اهل بیت، بعد از سالها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حدیث گردید و گروهی از جویندگان و تشتهکامان دریافت حدیث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکریم و پاسداشت شاگردان او، نام برخی از آنان را ذکر میکنیم:
محمد بن علی بن محبوب قمی،
احمد بن محمد بن خالد برقی قمی،
سعد بن عبد الله قمی،
عبدالله بن جعفر حمیری،
محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری،
حسن بن علی بن فضال،
محمد بن حسن صفّار قمی،
ابان بن عثمان،
علی بن مهزیار اهوازی.[12]
وجاهت
با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگینامه نویسان از دیر باز تا روزگار معاصر، ایوب بن نوح را مورد عالیترین ستایشها و تکریمها قرار دادهاند و او را به عنوان یکی از برجستهترین چهره موّجه و موثق به حساب آوردهاند. طوسی و نجاشی و حلّی و دیگران نوشتهاند که او محدّثی موجّه و بلند مرتبه است.[13]
خصلتهای معنوی و انسانی
گاه در میان راویان کسانی دیده میشوند که پس از مدت ها و سالیان زیاد که در مسیر حق و حقیقت و طلب حدیث گام نهادهاند، ناگهان به دلایلی چون طمعورزی و آزمندی و برای دستیابی به مال و مقام و موقعیتهای اجتماعی، دچار انحراف و گرایشهای باطل شدهاند.
با این همه، بسیاری از این انسانهای والا و بزرگ، در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خویش، پاک و پاکیزه زیستند و بدون کمترین انحراف در خطّ روشن ولایت اهل بیت، ثابت و پابرجا ماندند که یکی از آنان، ایوب بن نوح است.
او در امانتداری سرآمد روزگار بود و از این رو، به عنوان نماینده وکیل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعی معرفی شد:
«کان وکیلاً لأبی الحسن(ع) و أبی محمد(ص) عظیم المنزله عند هما مأموناً».[14]
او در پرواپیشگی و ورع به جایی رسید که در شأن او گفتهاند:«کان شدید الورع».
ایوب در دریای پرستش پروردگار غرق میشد و خدایش را پرستش میکرد و در درگاه باریتعالی چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفتهاند: «کانَ کَثیر العباده».
همچنین او در صلاحیت و شایستگی روحی، به مقامی ارتقاء یافت که او را از چهرههای صالح و بندگان شایسته حق تعالی شمردهاند: «کان من عباد الله الصالحین؛ او از بندگان صالح خدا بود».[15]
کشی و نجاشی میگویند: گروهی از مخالفان مکتب آل البیت و یاران آنان، به دروغ و تزویر، میان مردم شایع کرده بودند که ایوب بن نوح، چون نمایندگی امور مالی امامان را پذیرفته، مال و منال فراوان و انبوهی را به دست آورده و در نتیجه بعد از مرگش اموال بسیاری به جای خواهد نهاد، ولی هنگامی که او چشم از دنیا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حدیثها، تهمتهای ناجوانمردانه به انسان والا و برجستهای بوده که در مکتب اهل بیت پرورش یافته است. هنگامی که اموال و دارایی او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بیش از 150 دینار نبود و این شاهدی است بر ارزشهای عمیقی که ایوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنیا نشد، با آنکه صدها هزار دینار از وجوه شرعی در اختیار او بود.[16]
فرزند
اینکه این محدث کوفی آیا فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، در زندگینامهها بدان اشاره نشده، ولی چون کنیهاش ابوالحسین است، شاید بشود گفت که او فرزندی به نام حسین داشته است (چون اعراب کنیه خود را از نام فرزند اول خود برمیگزینند).
میراث جاودان
ایوب افزون بر آنکه در حوزه تدریس و تعلیم، دهها روایت را برای شاگردانش القا و بازگو میکرد، اما آثاری هم پدید آورد. در این باره گفتهاند: «له کتاب النوادر»،[17] و «له کتاب و روایات، و مسائل عن ابی الحسن الثالث (ع)».[18]
غروب نامعلوم
ایوب بن نوح بی تردید تا سال 260ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمینی از این جهان خاکی چشم فرو بسته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامهها در هالهای از ابهام قرار دارد.
گرایش روایتی
آن گونه که پژوهشگران حوزه حدیث گفتهاند: از این محدثّ فرزانه، حدود 255 روایت در کتابهای حدیثی شیعی به یادگار مانده است که با یک نگاه ژرف و کوتاه به دست میآید که جهتگیری و گرایش کلی روایات او معطوف به بیان رفتارهای عبادی و فردی مکلفان است، مانند احکام نماز، حج، روزه، معاملات، نکاح و طلاق و... . البته چند روایت نیز از او نقل شده که مربوط است به امامت و ثواب و پاداش زیارت امامان معصومه(ع).[19]
دانش امام
ایوب با واسطه از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود:
هر گاه امام و حجت خدا اراده کند حقایقی را بداند، و آن را از عالم ماوراء الطبیعه فراگیرد، خداوند متعال او را مورد عنایت قرار میدهد و معارف و دانشها را بر قلب و جان او سرازیر میکند.[20]
ثواب زیارت امام رضا(ع)
ابن قولویه قمی از قول حمدان دسوای نقل میکند: روزی به محضر مولایم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائری که مرقد پدرت حضرت رضا علی بن موسی الرضا را در خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان میگوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: آیا من به دانش تو بیش از آنچه شنیدهای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانی که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت برای آنان منبرهایی در مقابل منبر رسول الله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند.
آن گاه حمدان میگوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمدهام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد(ع) فرموده است.[21]
دعا برای امام زمان(عج)
ایوب میگوید: روزی نزد حضرت هادی(ع) بودم که امام عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدایت! هنگامی که امام و حجت الله عطسه میکند و ما میشنویم، چگونه باید دعا کنیم؟ فرمود: این گونه دعا کنید: «صلی الله علیکم».[22]
محدث بهشتی
شیخ طوسی در کتاب غیبت، هنگامی که اصحاب شایسته امامان را میشمرد، چنین مینگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح». سپس این داستان را بازگو میکند:
عمرو بن سعید مدائنی میگوید: روزی در نزدیک شهر مدینه ـ صریا ـ نزد امام هادی(ع) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ایوب را به دنبال کاری فرستاد و سپس فرمود: ای عمرو! اگر میخواهی مردی از اهل بهشت را بنگری، به سیمای این مرد بنگر.[23]
پینوشتها[1] . رجال برقی، چاپ دانشگاه تهران، سال 1342ش، ص57؛ رجال نجاشی، چاپ داوری قم، ص74، فهرست طوسی، ص49، ش49؛ رجال طوسی، ص410.
[2] . میزان الاعتدال، ج4، ص376؛ تاریخ بغداد، ج13، ص315؛ رجال کشی، ج2، ص521.
[3] . رجال نجاشی، ص92.
[4] . ، همان، ص74،
[5] . رجال کشی، ج2، ص521.
[6] . معجم الرجال الحدیث، ج19، ص179.
[7] . عیون اخبار الرضا(ع)، ، ترجمه علی اکبر غفاری، ج1، ص161؛ بحارالانوار، چاپ مکتبه الاسلامیه، ج48، ص126.
[8] . رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ، ص126.
[9] . رجال طوسی، ص368و398و410
[10] . رجال نجاشی، ص74؛ رجال العلامه الحلی، ص12؛ رجال برقی، ص57؛ معجم رجال الحدیث، ج3، 261.
[11] . معجم رجال الحدیث، ج3،ص 263،
[12] . تنقیح المقال، ج1، ص159؛ معجم الرجال، ج3، ص263؛ قاموس الرجال، ج2، ص144؛ الجامع فی الرجال، ص 292.
[13] . رجال طوسی، ص 368و410؛ فهرست طوسی، ص16؛ رجال نجاشی، ص74؛ نقد الرجال، ص52؛ رجال ابن داود، ص64؛ بهجة الامال، ج2، ص374،
[14] . رجال نجاشی، ص74.
[15] . همان، ص74؛ رجال کشی، ج2، ص841.
[16] . همان، ص74و842،
[17] . نجاشی، ص75؛ الذریعه، ج24، ص374؛ اعیان الشیعه، ج3، ص526؛ لسان المیزان، ج1، ص490؛ مجمع الرجال، ج1، ص112.
[18] . فهرست طوسی، ص16.
[19] . جامع الروایة، ج1، ص112،
[20] . اصول کافی، ج1، ص258.
[21] . کامل الزیارات، باب 101، ص304، ح3، ص305.
[22] . اصول کافی، ج1، ص411، ح1.
[23] . غیبة الطوسی، ص213.
خاندانی که این نوباوه در آن پرورش یافت و مراحل رشد و ترّقی را سپری کرد، به گونهای بود که شمیم و عطر ولایت اهل بیت(ع) آن را فرا گرفته و دل و جان این خانواده سرشار از مهر و عشق به امیرالمؤمنین بود.
ایوب در این فضا تنفّس میکرد و بدینسان بود که به سوی آموختن و فراگیری معارف و حقایق ناب اسلام از سرچشمههای زلال آن، که رهبران معصوم(ع) بودند، گرایش یافت و در این مسیر خطیر گام نهاد.
او در موقعیتی (سده دوم و سوم هجری) به مکتب آل البیت تمسک جست که گرایشهای فکری عجیب و چالشهای فکری و دینی گوناگون در قلمرو جهان اسلام وجود داشت. صاحبان اندیشههای باطل و ناصواب، با آب و تاب فراوان به تبلیغ اندیشهها و نگرشهای خود میپرداختند، ولی او توانست از میان همه راههای انحرافی، راه مستقیم را به یاری امدادهای الهی بشناسد و چون شناخت او ژرف و عمیق بود، تا آخرین لحظه از عمر خویش در این راه استقامت ورزید.
خاندان
در این خاندان نام دو شخصیت ارزنده دیگر دیده میشود: یکی، نوح بن درّاج که پدر ایوب است و دیگری، جمیل بن درّاج که برادر نوح است.
نوح بن درّاج چنان که در آغاز نوشتار اشارت شد، پدر ایوب، نوح بن درّاج (یا درّاج) است. درباره او مطلب چندانی نمیدانیم، مگر اینکه از اهل کوفه بوده، و گفتهاند که در بازار کوفه شغل ساده (بقالی) داشته است.[2]
دانشمندان رجال گفتهاند که نوح بن درّاج از محدثان بزرگ و فقیهان برجسته به شمار میرود که در کوفه و بصره و در آخر عمر در بخش شرقی بغداد ـ در روزگار حاکمیت هارون ـ مسئولیت قضاوت را به عهده داشته است و همان گونه که برخی از چهرههای شکوهمند شیعی همچون : علی بن یقطین، عبدالله بن سنان و محمد بن اسماعیل بن بزیع به سبب مصلحتهایی وارد دستگاه حکومت میشدند، نوح بن درّاج نیز با همین انگیزهها به قضا پرداخت. قضاوت او همواره بهحقّ و منطبق بر روایاتی بود که از روش و سیره حضرت امیرمؤمنان به دستش رسیده بود و در این راه، لحظهای از روش خود عدول نکرد.
نجاشی هنگامی که به معرفی برادر نوح، یعنی جمیل بن درّاج میپردازد، چنین میگوید: نوح بن درّاج یکی از عالمان و محدثان شیعی است، ولی او اعتقاد و باور خویش را به ولایت و مکتب تشیع خیلی آشکار نمیکرد و به تعبیر رساتر او تقیه میکرد.[3]
همچنین نجاشی وقتی که سیمای ایوب را معرفی میکند، میگوید: پدرش در کوفه قضاوت میکرد و آرمانها و باورهای او درباره ولایت امامان شیعه صحیح و درست بود.[4]
رجال شناس گرانقدر، کشی، نیز در این زمینه مینگارد: استادم محمد بن مسعود عیاشی گفت: از استادم ابوجعفر حمدان بن احمد کوفی درباره شأن و جایگاه نوح پرسیدم. پاسخ داد: او یکی از دانشوران فرزانه شیعی و قاضی کوفه بود. به او گفتند: چرا داخل دستگاه عباسیان شدی؟ در پاسخ گفت: من داخل حکومت نشدم و به منصب قضا تن ندادم، مگر اینکه روزی از برادرم جمیل پرسیدم: چرا در مسجد برای نماز حضور پیدا نمیکنی؟ او فرمود: چون من حتی لباس مناسبی که به مسجد بیایم، ندارم.[5]
بخش آخر این روایت که به نقل از یکی از متون کهن رجال است، نشان میدهد تنگی معیشت گریبانگیر گروه زیادی از پیروان اهل بیت بوده است و آنان از روی ناچاری به قضاوت میپرداختهاند.
صاحب اثر گران سنگ معجم رجال الحدیث، نوح بن درّاج را در سلسه محدّثان شیعی با اعتقاد خالص و ناب به خاندان پاک پیامبر اعظم(ص) به شمار آورده است.[6]
برخی از روایات نشان گویایی است از تشیع او و باورش به مکتب اهل بیت و رهپویی در مسیر و خط ولایت علوی؛ چنان که شیخ صدوق در داستان جالب و آموزنده زیر بدان اشاره کرده است:
دشمنان سوگند خورده امام کاظم(ع)، نزد هارون عباسی بر ضدّ آن حضرت دروغپراکنی میکردند؛ به گونهای که ترس از دست دادن تاج و تخت سراسر جان تاریک هارون را فراگرفت. بدین سبب، روزی او حضرت موسی بن جعفر(ع) را نزد خود طلبید. در آغاز دیدار رفتار زشت و نامناسبی از هارون سر زد و خشم و کین دیرینه خود را ابراز کرد. او در حالی که سرشار از کین و حسد بود، رو به امام کرد و گفت: چرا شما اهل بیت (فرزندان علی(ع)) ادعا میکنید که از پیامبر(ص) ارث میبرید؛ در حالی که با وجود عمو (عباس)، پسر عمو (علی(ع)) از ارث محروم میشود. زمانی که رسول الله(ص) از دنیا رفت، ابوطالب قبلاً از دنیا رخت بر بسته و عباس عموی پیامبر(ص) زنده بود. پس میراث پیامبر باید به عمویش برسد، نه به علی که فرزند ابوطالب است.
امام(ع) در پاسخ فرمود: مرا از پاسخ معافدار و از مسائل دیگر پرسش کن. هارون گفت: هرگز این را نمیپذیرم، مگر اینکه پاسخ مرا بدهی.
آنگاه آن حجت خدا فرمود: از حضرت علی بن ابیطالب نقل شده است که اگر فرزند صلبی شخص متوفا ـ چه دختر و چه پسر ـ زنده باشند، با وجود آنان کسی از متوفا ارث نمیبرد، مگر پدر و مادر و زن و یا شوهر، و با وجود فرزندان علی، برای عمو ارث ثابت نیست. در قرآن ارث بردن عمو با وجود فرزندان، بیان نشده است، بلکه این مطلب ناصواب را ابوبکر و عمو و بنی امیه گفتهاند و سخن آنان مبنای صحیحی ندارد و از رسول خدا(ص) در این باره روایتی نرسیده است، اما عالمان فرزانهای هستند که سخن علی(ع) را قبول دارند و بدین نظر فتوا میدهند و قضاوت میکنند و دیدگاه ابوبکر و عمر و بنی امیه را مردود و باطل میدانند.
آن گاه امام کاظم(ع)، دیدگاه نوح بن درّاج را بیان میکند و میفرماید: نوح در این مسئله برابر با کلام حضرت علی(ع) قضاوت کرده است؛ در حالی که تو (هارون) او را به عنوان قاضی بصره و کوفه منصوب کردهای.
در اینجا بود که هارون، جمعی از عالمان و قاضیان را مانند ابراهیم المدنی، فضیل بن عیاض، و سفیان ثوری را فراخواند و آنان گواهی دادند که حضرت علی(ع) در این مسئله چنین فرموده است. هارون پرسید: پس چرا شما طبق این نظر قضاوت نمیکنید؟ آنان یک صدا گفتند: ما میترسیم، ولی نوح بن درّاج ترسی ندارد و انسان شجاعی است.[7]
جمیل بن درّاج
جمیل بن درّاج که برادر نوح بن درّاج و از همین خاندان است، بیتردید او در کمال و بزرگی و وجاهت از پیشگامان نهضت نشر اخبار اهل بیت(ع) است. تمام عالمان بزرگ شیعه، از دیر باز او را یکی پرفضیلتترین اصحاب اجماع شمردهاند و نام نیک او را بر تارک درخشان حدیث جاودان ساختهاند که در اینجا به بازگویی سخن بلند نجاشی در این زمینه بسنده میشود. وی گفتهاست: جمیل بن درّاج، ابو علی نخعی، از بزرگان و چهرهای موّجه و عالیقدر شیعی است. دو امام بزرگوار، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، روایت و از محضر زراره، هم بهرهمند کسب فیض کرده است. برادرش نوح بن درّاج قاضی هم از اصحاب شیعه است، ولی امرش (اعتقاد و مرام شیعی خود) را پنهان میداشت. جمیل بزرگتر از برادرش نوح بود و در آخر عمر نابینا شد و در روزگار حیات حضرت رضا(ع)، چشم از جهان فروبست.[8]
ایوب در محضر امامان
اینک به شرح زندگی و حالات ایوب بن نوح باز میگردیم. این راوی ولامقام کوفی، در ان شهر زاده شد و مراحلی از عمر خود را در آنجا سپری کرد و از محضر بزرگان و حدیث شناسان آن سامان بهره برد، ولی گویی از عطش و عشق سرشار به فهمیدن بیشتر و یادگیری آموزههای دینی جز در آستانه مکتب امامان معصوم کاسته نمیشد و چنین بود که با کوشش، تلاش و همراهی توفیق و لطف حق تعالی، شایستگی آن را یافت که محضر چهار تن از پیشوایان بزرگ خاندان عصمت و طهارت را درک کند و توفیق صحابی بودن و وکالت از سوی آنان را از آن خود سازد.
این شیخ طوسی است که در میراث گرانبهایش، او را در شمار یاران حضرت رضا(ع) و حضرت جواد(ع)، و حضرت هادی(ع) و حضرت عسکری(ع) به شمار میرود.[9]
نجاشی میگوید: ایوب بن نوح افزون بر اینکه از گروه یاران این امامان بود، سمت وکالت و مسئولیت امور مالی و اخذ وجوهات شرعیه شیعیان را نیز از ناحیه امام هادی و امام عسکری(ع)، عهدهدار بود. البته این مسئولیت خطیر، نشانی از جایگاه و قدر و منزلت رفیع ایوب بن نوح است.[10]
استادان
چنان که گفته شد، ایوب بن نوح نزد گروه زیادی از کسانی که عمر خویش را در راه فراگیری این معارف سپری کرده بودند، حضور پیدا کرد و دانش و اندوخته علمی خویش را بسط و توسعه داد. استادان او فراوان اند و ما به ذکر جمعی از برجستهترین آنان بسنده میکنیم:
1. ابن ابی عمیر، 2. عبدالله بن سنان، 3.عبدالله بن مسکان، 4. حریز بن عبدالله، 5. حسن بن علی الوشاء، 6. حسن بن محبوب، 7. حسین بن عثمان، 8. صفوان بن یحیی 9. علی بن نعمان رازی، 10. محمد بن سنان.[11]
شاگردان
این شاگرد مکتب اهل بیت، بعد از سالها تلاش و آموختن اخبار خاندان عصمت و طهارت، سرانجام خود استاد مسلّم حدیث گردید و گروهی از جویندگان و تشتهکامان دریافت حدیث، گرد شمع وجودش جمع شدند و از شعله دانش و کمال او نور گرفتند. باز به عنوان تکریم و پاسداشت شاگردان او، نام برخی از آنان را ذکر میکنیم:
محمد بن علی بن محبوب قمی،
احمد بن محمد بن خالد برقی قمی،
سعد بن عبد الله قمی،
عبدالله بن جعفر حمیری،
محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری،
حسن بن علی بن فضال،
محمد بن حسن صفّار قمی،
ابان بن عثمان،
علی بن مهزیار اهوازی.[12]
وجاهت
با توجه به آنچه نگاشته شد، تمام دانشوران دانش رجال و زندگینامه نویسان از دیر باز تا روزگار معاصر، ایوب بن نوح را مورد عالیترین ستایشها و تکریمها قرار دادهاند و او را به عنوان یکی از برجستهترین چهره موّجه و موثق به حساب آوردهاند. طوسی و نجاشی و حلّی و دیگران نوشتهاند که او محدّثی موجّه و بلند مرتبه است.[13]
خصلتهای معنوی و انسانی
گاه در میان راویان کسانی دیده میشوند که پس از مدت ها و سالیان زیاد که در مسیر حق و حقیقت و طلب حدیث گام نهادهاند، ناگهان به دلایلی چون طمعورزی و آزمندی و برای دستیابی به مال و مقام و موقعیتهای اجتماعی، دچار انحراف و گرایشهای باطل شدهاند.
با این همه، بسیاری از این انسانهای والا و بزرگ، در حیات فرهنگی و اجتماعی و سیاسی خویش، پاک و پاکیزه زیستند و بدون کمترین انحراف در خطّ روشن ولایت اهل بیت، ثابت و پابرجا ماندند که یکی از آنان، ایوب بن نوح است.
او در امانتداری سرآمد روزگار بود و از این رو، به عنوان نماینده وکیل دو تن از امامان در اخذ وجوهات شرعی معرفی شد:
«کان وکیلاً لأبی الحسن(ع) و أبی محمد(ص) عظیم المنزله عند هما مأموناً».[14]
او در پرواپیشگی و ورع به جایی رسید که در شأن او گفتهاند:«کان شدید الورع».
ایوب در دریای پرستش پروردگار غرق میشد و خدایش را پرستش میکرد و در درگاه باریتعالی چندان خاضع و خاشع و فروتن بود که گفتهاند: «کانَ کَثیر العباده».
همچنین او در صلاحیت و شایستگی روحی، به مقامی ارتقاء یافت که او را از چهرههای صالح و بندگان شایسته حق تعالی شمردهاند: «کان من عباد الله الصالحین؛ او از بندگان صالح خدا بود».[15]
کشی و نجاشی میگویند: گروهی از مخالفان مکتب آل البیت و یاران آنان، به دروغ و تزویر، میان مردم شایع کرده بودند که ایوب بن نوح، چون نمایندگی امور مالی امامان را پذیرفته، مال و منال فراوان و انبوهی را به دست آورده و در نتیجه بعد از مرگش اموال بسیاری به جای خواهد نهاد، ولی هنگامی که او چشم از دنیا فرو بست، بر همگان آشکار شد که تمام حرف و حدیثها، تهمتهای ناجوانمردانه به انسان والا و برجستهای بوده که در مکتب اهل بیت پرورش یافته است. هنگامی که اموال و دارایی او را بعد از مرگش حساب کردند، تمام آن بیش از 150 دینار نبود و این شاهدی است بر ارزشهای عمیقی که ایوب به آنها اعتقاد و باور داشت و هرگز آلوده به زرق و برق و دنیا نشد، با آنکه صدها هزار دینار از وجوه شرعی در اختیار او بود.[16]
فرزند
اینکه این محدث کوفی آیا فرزند یا فرزندانی داشته است یا نه، در زندگینامهها بدان اشاره نشده، ولی چون کنیهاش ابوالحسین است، شاید بشود گفت که او فرزندی به نام حسین داشته است (چون اعراب کنیه خود را از نام فرزند اول خود برمیگزینند).
میراث جاودان
ایوب افزون بر آنکه در حوزه تدریس و تعلیم، دهها روایت را برای شاگردانش القا و بازگو میکرد، اما آثاری هم پدید آورد. در این باره گفتهاند: «له کتاب النوادر»،[17] و «له کتاب و روایات، و مسائل عن ابی الحسن الثالث (ع)».[18]
غروب نامعلوم
ایوب بن نوح بی تردید تا سال 260ق زنده بوده است، اما اینکه بعد از این تاریخ در چه سالی و در کدام سرزمینی از این جهان خاکی چشم فرو بسته، هیچ یک معلوم نیست و در زندگینامهها در هالهای از ابهام قرار دارد.
گرایش روایتی
آن گونه که پژوهشگران حوزه حدیث گفتهاند: از این محدثّ فرزانه، حدود 255 روایت در کتابهای حدیثی شیعی به یادگار مانده است که با یک نگاه ژرف و کوتاه به دست میآید که جهتگیری و گرایش کلی روایات او معطوف به بیان رفتارهای عبادی و فردی مکلفان است، مانند احکام نماز، حج، روزه، معاملات، نکاح و طلاق و... . البته چند روایت نیز از او نقل شده که مربوط است به امامت و ثواب و پاداش زیارت امامان معصومه(ع).[19]
دانش امام
ایوب با واسطه از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود:
هر گاه امام و حجت خدا اراده کند حقایقی را بداند، و آن را از عالم ماوراء الطبیعه فراگیرد، خداوند متعال او را مورد عنایت قرار میدهد و معارف و دانشها را بر قلب و جان او سرازیر میکند.[20]
ثواب زیارت امام رضا(ع)
ابن قولویه قمی از قول حمدان دسوای نقل میکند: روزی به محضر مولایم حضرت امام جواد(ع) تشرّف پیدا کردم و به ایشان عرض کردم: پاداش زائری که مرقد پدرت حضرت رضا علی بن موسی الرضا را در خراسان زیارت کند، چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: کسی که قبر پدرم را زیارت کند، خداوند گناهان حال و گذشته او را خواهد آمرزید. حمدان میگوید: من ایوب بن نوح را ملاقات کردم و گفتم: ای اباالحسین! من از مولا و حجت خدا امام جواد، چنین و چنان شنیدم، ایوب گفت: آیا من به دانش تو بیش از آنچه شنیدهای، نیفزایم؟ گفتم: بله. گفت: من از امام جواد(ع) این روایت را شنیدم و سپس آن حضرت افزود: کسانی که پدرم را زیارت کنند، در روز قیامت برای آنان منبرهایی در مقابل منبر رسول الله نهاده خواهد شد، تا همه از حساب و کتاب قیامت فارغ شوند.
آن گاه حمدان میگوید: من بعد از چندی، ایوب بن نوح را دیدم که به شهر طوس به زیارت حضرت رضا(ع) مشرف شده. تا مرا دید گفت: به زیارت مولایم آمدهام و هدفم به دست آوردن منبری است که امام جواد(ع) فرموده است.[21]
دعا برای امام زمان(عج)
ایوب میگوید: روزی نزد حضرت هادی(ع) بودم که امام عطسه کرد. به آن حضرت عرض داشتم: جانم به فدایت! هنگامی که امام و حجت الله عطسه میکند و ما میشنویم، چگونه باید دعا کنیم؟ فرمود: این گونه دعا کنید: «صلی الله علیکم».[22]
محدث بهشتی
شیخ طوسی در کتاب غیبت، هنگامی که اصحاب شایسته امامان را میشمرد، چنین مینگارد: «از این گروه است: ایوب بن نوح». سپس این داستان را بازگو میکند:
عمرو بن سعید مدائنی میگوید: روزی در نزدیک شهر مدینه ـ صریا ـ نزد امام هادی(ع) بودم که ناگاه ایوب بن نوح نزد آن حضرت آمد. امام ایوب را به دنبال کاری فرستاد و سپس فرمود: ای عمرو! اگر میخواهی مردی از اهل بهشت را بنگری، به سیمای این مرد بنگر.[23]
پینوشتها[1] . رجال برقی، چاپ دانشگاه تهران، سال 1342ش، ص57؛ رجال نجاشی، چاپ داوری قم، ص74، فهرست طوسی، ص49، ش49؛ رجال طوسی، ص410.
[2] . میزان الاعتدال، ج4، ص376؛ تاریخ بغداد، ج13، ص315؛ رجال کشی، ج2، ص521.
[3] . رجال نجاشی، ص92.
[4] . ، همان، ص74،
[5] . رجال کشی، ج2، ص521.
[6] . معجم الرجال الحدیث، ج19، ص179.
[7] . عیون اخبار الرضا(ع)، ، ترجمه علی اکبر غفاری، ج1، ص161؛ بحارالانوار، چاپ مکتبه الاسلامیه، ج48، ص126.
[8] . رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ، ص126.
[9] . رجال طوسی، ص368و398و410
[10] . رجال نجاشی، ص74؛ رجال العلامه الحلی، ص12؛ رجال برقی، ص57؛ معجم رجال الحدیث، ج3، 261.
[11] . معجم رجال الحدیث، ج3،ص 263،
[12] . تنقیح المقال، ج1، ص159؛ معجم الرجال، ج3، ص263؛ قاموس الرجال، ج2، ص144؛ الجامع فی الرجال، ص 292.
[13] . رجال طوسی، ص 368و410؛ فهرست طوسی، ص16؛ رجال نجاشی، ص74؛ نقد الرجال، ص52؛ رجال ابن داود، ص64؛ بهجة الامال، ج2، ص374،
[14] . رجال نجاشی، ص74.
[15] . همان، ص74؛ رجال کشی، ج2، ص841.
[16] . همان، ص74و842،
[17] . نجاشی، ص75؛ الذریعه، ج24، ص374؛ اعیان الشیعه، ج3، ص526؛ لسان المیزان، ج1، ص490؛ مجمع الرجال، ج1، ص112.
[18] . فهرست طوسی، ص16.
[19] . جامع الروایة، ج1، ص112،
[20] . اصول کافی، ج1، ص258.
[21] . کامل الزیارات، باب 101، ص304، ح3، ص305.
[22] . اصول کافی، ج1، ص411، ح1.
[23] . غیبة الطوسی، ص213.