حجت محوری و امام هادی (ع)
آرشیو
چکیده
متن
حجت بالغه از آن خداوند است. خداوند با اعطای عقل و بعثت انبیا و فرستادن کتابهای آسمانی و تعیین وصی برای انبیا، حجت را بر مردم تمام کرده است و با همین حجّتها با بندگان احتجاج و به حساب آنان رسیدگی میکند. به فرموده امام صادق(ع): «اِنَّ الله احتجَّ عَلی النّاس بِما آتاهم و عَرَّفَهُم».[1]
از این روی، شناخت حجّت برای بندگان لازم و یک تکلیف به شمار میرود. خدا هم بندگان را بر اساس معرفت و خرد آنان مورد مؤاخذه قرار میدهد و هر که حجتهای الهی را نشناسد یا عملش طبق حجت نباشد، در مؤاخذه و محاسبه در میماند و از عهده پاسخگویی بر نمیآید و اینکه در دعاها از خداوند حجتشناسی را میطلبیم، برای همین است که با معرفت حجّت، زندگیها و اعمال ما بر اساس حجت باشد: «اللهم عرّفنی حجتک...»[2] و بدون آن، پیمودن راه است، بدون همرهی با خضر راهنما!
امامان معصوم، حجتهای الهیاند. اگر رسول خدا(ص) برای تداوم هدایت امت پس از خویش، دو یادگار ارزشمند به میراث و ودیعت نهاده است، یکی قرآن و دیگری عترت، برای همین است که مردم بدون حجت نباشند و در تشخیص راه و شناخت وظیفه و عمل بر طبق رضای خالق، در پی حجت روند؛ چون زندگی بی حجت به گمراهی کشیده میشود و عمل بدون حجت مقبول نیست.[3] از این رو، تمسّک به ثقلین و تعهّد نسبت به پیام قرآن و فرمان امام ، ضامن مصون بودن از گمراهی است، آنگونه که حضرت رسول در حدیث ثقلین فرموده است.[4]
همسویی با حجت الهی
گام دوم پس از شناخت حجت، کوشش برای انطباق افکار و عقاید، سلوک و رفتار، مواضع و جهتگیریها و عمل به احکام شرع، با رهنمودها و اوامر و نواهی حجت خداست و تنها در این صورت است که ذمّه انسان مکلّف بری میشود و در مقام احتجاج الهی در روز داوری، مسلمان متعهد دارای دلیل محکمهپسند و حجت مقبول خواهد بود؛ چون عمل بر طبق حجت کرده است.
خاندان عصمت و طهارت و ائمه اطهار، حجتهای الهیاند. در اذانهایمان هم شهادت میدهیم که امیرمؤمنان و ائمه معصومین «حجج الله» هستند. اگر به حجیّت آنان باور داریم، باید در عمل آن را اثبات کنیم، معتقدات و معارفمان را از آنان بگیریم، در فقه و عمل دینی به نظر آنان عمل کنیم و در قیام و قعود و جنگ و صلح و تولاّ و تبرّا مواضعمان با مواضع و سیره آنان منطبق باشد، نه تندتر و نه کندتر، بلکه همراه و همگام.
این که در وصف ویژگی ائمه آمد، است:«المتقدّمُ لهم مارِقٌ، و المتأخّر عنهم زاهِقٌ و اَللازم لَهُم لاحِقٌ»، [5] بیانگر ضرورت همسویی و همراهی و همگامی با این حجج الهی است. کسی که از آنان جلو بیفتد، از دین بیرون میرود. کسی که از آنان عقب بماند، به گمراهی کشیده میشود. کسی که ملازم و همراه و پای به پای آنان باشد و ره بسپارد، به مقصد میرسد. آنان امام و جلودارند و باید همپای آنان رفت.
شیعیان آگاه، از زمان حضرت امیر(ع) تا عصر حجت ثانی عشر، پیوسته مراقب بودند تا گامی از امامانشان عقب نمانند و جلو نیفتند و در هر مسئله نظر آنان را بشناسند و منطبق با دیدگاه آنان عمل کنند. انبوهی از روایات که متضمّن مکاتبات راویان شیعیان با امامان و درخواست رأی و نظر و استفسار از تکلیف و وظیفهای است که آنان بیان میکنند، در همین جهت بوده است . رهنمود خود ائمّه نیز همین بوده و روایات فراوانی که در مورد جایگاه حجتهای الهی و ضرورت شناخت حجّت و تبعیت از حجّت و خالی نبودن زمین از حجّت و ... نقل شده است، خط شیعه را در لزوم همسویی با حجت معصوم الهی ترسیم میکند و یک بخش مهّم از کتاب شریف اصول کافی «کتاب الحجة» است که این روایات را گرد آورده است و از عمیقترین مباحث کلامی درباره امامت سرشار است.
عرضه خود بر حجت خدا
وقتی چیزی از سوی خدا و دین، معیار و شاخص شد، مسلمان باید برای موزون ساختن خویش، به «میزان» مراجعه کند و خود را با معیارهای حق بسنجد و به هر اندازه که منطبق با آن بود، خود را در «صراط» ببیند و هر چه از خط میزان و معیار فاصله داشت، خود را در «بیراهه» ببیند و بکوشد تا در اسرع وقت به «راه» برسد.
میزان و فارق بین حق و باطل، آناناند و پیشوایانیاند که اقتدای به آنان ضرورت دارد. این مضمون کلام نبوی است که فرمود: «اهلُ بیتی یُفَرِّقونَ بین الحقِّ و الباطلِ و هُم الأئمة الّذین یُقتَدی بهم»[6]، و این همان مفهوم میزان بودن امام معصوم است.
همچنان که قرآن معیار است و برای تشخیص درستی یا نادرستی احادیث منقول از اهل بیت، باید آنها را به کتاب خدا عرضه کرد و هر چه موافق قرآن بود، پذیرفت و آنچه با قرآن مخالف بود، کنار گذاشت، در تشخیص صلاح و فساد و درست و نادرست حرفها و نظرهای دیگران نیز باید آن را به سخنان قطعی الصّدور معصومین عرضه کرد تا میزان حق و ناحق آن روشن گردد. اینکه از امیرمؤمنان هم که در زیارتنامهها با عنوان «میزان الاعمال» یاد شده، اشاره به این جهت است، و در تفسیر آیه فرستادن آهن و میزان که در سوره «حدید» آمده، میزان به امام و حجّت تفسیر شده است.
عبدالعظیم حسنی و عرضه عقاید
از هوشمندیهای حضرت عبدالعظیم حسنی، این بود که در آن شرایط که به لحاظ خفقان سیاسی، امکان ارتباط با ائمه و سیراب شدن از زلال معارفشان دشوار، و بازار عقاید و نحلهها و گرایشها و تفسیر و تأویلهای مختلف از قرآن و دین و اعتقادات نیز گرم بود، در فرصتی مناسب که به محضر امام هادی(ع) رسید، عقاید خود را بر آن حضرت عرضه داشت و از آن حضرت بر درستی معتقداتش تأیّیدیه گرفت. این برای همه درس بزرگ است تا معارف دین را از بسترهای مناسب و کانالهای مطمئن و اشخاص مورد اطمینان و سالم فرا بگیرند، تا هم به بیراهه و ضلالت نیفتند، هم در افکار و عقایدشان حجت داشته باشند.
عبدالعظیم حسنی در آن دیدار، از محضر امام اجازه خواست که عقاید خود را بیان کند، تا اگر جایی به خطا میرود، امام تصحیح کند. با اینکه حضرت عبدالعظیم، خود از بزرگان شیعه و راویان و عالمان اهل بیت بود، امّا با این عمل درسی به ما داد که هر کس در هر رتبه و موقعیتی باشد، نباید مغرور گردد و پیوسته باید خود را با میزان، موزون کند و تابع حجت باشد.
عبدالعظیم شروع کرد به برشمردن اعتقاداتش در مورد یکتایی خدا، بیمثل و مانندی پروردگار، حدّ فاصله بین تعطیل و تشبیه، جسم و جوهر و عرض نبودن خدا، رسالت و نبوت حضرت محمد(ص)، خاتمیّت او، امامت امیرالمؤمنین و امامان دیگر تا امام هادی. آن گاه امام هادی در تکمیل اظهارات او فرمود: پس از من فرزندم حسن، و پس از وی امام مهدی که مردم خودش را نمیبینند و بردن نام او روا نیست، روزی ظهور میکند و جهانی را پر از عدل و داد میکند... .
سپس عبدالعظیم ادامه داد که: به حق بودن معراج، سؤال در قبر، بهشت و جهنم، صراط و میزان و حتمیت قیامت و حضر معتقدم. پس از ولایت، نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان واجبات الهی میدانم و قبول دارم....
آن گاه امام، پس از شنیدن یکایک این عقاید، فرمود:
«یا اباالقاسم! هذا والله دینُ اللهِ الذّی ارتضاهُ لِعبادِهِ، فَاثبُت علیه، ثَبَّتکَ الله بِالقول ِ الثّابتِ فی الحَیاةِ الدّنیا وَ فی الاخرة[7]؛ ای اباالقاسم! به خدا سوگند، این همان دین و آیینی است که خداوند برای بندگانش پسندیده است. پس بر همین عقاید ثابت و استوار بمان. خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، ثابت قدم و استوار بدارد».
این که ائمه معصومین محور و مدار و مرجع و معیار دین راستین و جلوه روشن حقاند، به تعابیر مختلف بیان شده است. امام هادی(ع) در سخنی فرموده است: «نحن الکلماتُ الّتیلا تَنفَذُ[8]؛ ماییم آن که کلمات پایان ناپذیر الهی»، و امام عسکری(ع) نیز فرموده است:
«نَخُن کهفٌ لِمَنÖ اِلتَجاءِ إلینا و نورٌ لَمِن اِستضاءَ بنا و عِصمَةٌ لَمِن اِعتَصَم بنا...[9]؛ هرکس به ما پناه آورد، ما برای او پناهیم، هر کس در پی فروغ گرفتن از ما باشد، ما برای او نور و روشنایی هستیم، هر کس به سبب ما در پی مصونیت و معصومیت از خطا و بیراهه باشد، ما برای او عصمت و نگهدارندهایم».
حجت شدن عبدالعظیم
این یک قاعده است که وقتی چیزی با «میزان» موزون شد، خود آن هم تبدیل به «میزان» میشود. مثل اینکه خدا فرمان میدهد از رسول اطاعت کنید. پس اگر کسی از رسول خدا تبعیّت کند: «مَن یُطع الرّسولَ فَقد اَطاعَ اللهَ»[10]، از خدا پیروی کرده است. وقتی هم خداوند، خشم و رضای کسی را خشم و رضای خود میداند، هم دلیل عصمت اوست، هم حجت، و معیار بودنش را میرساند.
در بحث عرضه خود بر حجت معصوم الهی و مورد تأیید قرارگرفتن از سوی او نیز، این انطباق با حجت، سبب میشود که خود این شخص هم برای دیگران تبدیل به شاخص و معیار حجّت میشود و خط درست برای دیگران ترسیم کند.
حضرت عبدالعظیم، پس از دیدار با امام هادی(ع) و عرضه عقاید خویش بر آن حضرت و سخنان امام که فرمود: «آنچه گفتی همه حق و درست است و بر همین عقاید استوار بمان»، به ایران آمد و وارد «ری» شد. ابتدا ناشناس بود و مردم او را نمیشناختند. کم کم به شخصیت او پیبردند و از محضرش استفاده میکردند. در همان دوران، ابوحمّاد رازی که از شیعیان معروف ری بود، با رنج بسیار راه طولانی ری تا عراق را پیمود و در سامرّا به محضر امام هادی(ع) رسید تا سؤالات دینی و شرعی خود را از آن امام بپرسد. هنگام خداحافظی، امام به ابوحمّاد فرمود:
ای ابوحمّاد! هر گاه در منطقه خودتان مسئلهای برایت مشکل شد، از عبدالعظیم حسنی بپرس و از من هم به او سلام برسان.[11]
عبدالعظیم حسنی از کجا به این مکانت عظیم و موقعیّت علمی رسید که امام، او را تأیید میکند و مردم را به او ارجاع میدهد و حرف او را حرف خودش میداند؟ جز به خاطر اینکه قبلاً خودش را بر امام عرضه داشته و امام، صلاحیت اعتقادی و سلامت فکری و دینی او را تأیید کرده است؟
پس هر که با حجت خدا منطبق باشد، خودش برای دیگران حجّت میشود. (هر که با گلها نشیند، رنگ و بوی گل پذیرد).
این که فقهای دین و آشنایان به مبانی فکری و کلمات نورانی ائمّه معصومین در عصر غیبت امام زمان، حجّت بر مردم میشوند و کلام و فتوایشان «حکم خدا» تلقّی میشود، برای آن است که آنان از خودشان سخن نمیگویند، بلکه آنچه به عنوان دین، از قرآن و عترت میفهمند همان را میگویند و ذهن و دلشان را برای شناخت «حکم الله» از هر شائبه و گرایش و پیشداوری خالی و خالص میکنند و همه تلاش خود را برای «استنباط حکم شرعی» به کار میگیرند و از تقوا برخوردارند و خالی از هوی و هوساند، و اینها سبب میشود که در عصر غیبت، ملاذ و پناه مردم، و محور و معیار دین، و میزان حلال و حرام شرعی میگردند.
چون در پی کشف حجّتاند، فتوای آنان هم بر مقلّدین حجّت میشود. در حدیث معروف حضرت مهدی(عج) چنین آمده است:
«امّا الحوادث الواقعة فارجِعُوا فیها الی رُواة حدیثنا، فاِّنهم حُجَّتی عَلیکم و أنا حجّة اللهِ[12]؛ در رخدادها و حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چرا که آنان حجّت من بر شمایند و من حجت خدایم».
همین حدیث و نظایر آن، مبنای ضرورت تقلید از فقها در مسائل شرعی است؛ چون نظر اجتهادی و استنباط فقهای دین و آنچه به صورت «فتوا» ابراز میکنند، برای مردمی که در عصر غیبت، دسترسی به امام معصوم ندارند، «حجت شرعی» است و تکلیفشان عمل بر طبق آن است، تا برائت ذمّه حاصل کنند.
امام هادی(ع) و عثمان بن سعید
عثمان بن سعید عمری، از اصحاب امام هادی و امام عسکری(ع) بود که در زمان غیبت صغرا نیز نماینده خاص امام زمان(عج) و یکی از سفرای اربعه بود. او به مقامی از حجّیت و اعتبار رسیده بود که حرف او حرف ائمّه بود و نقلها و روایتهایش معتبر به شمار میرفت. این اندازه وثاقت را در سایه تبعیّت محض از امام معصوم و حجّت الهی یافته بود. روزی اسحاق بن سعد قمی به محضر امام هادی(ع) شرفیاب شد. از آن حضرت پرسید: من گاهی هستم، گاهی نیستم و همیشه دسترسی به شما ندارم. سخن چه کسی را بپذیرم و دستور چه کسی را اطاعت کنم؟ امام هادی(ع) با اشاره به عثمان بن سعید فرمود:
«هذا ابوعمرو، الِثّقةُ الأمین، ما قالَهُ لَکُم فعنّی یقولهُ و ما ادّاهُ إلیکم فعنّی یؤدیّه[13]؛ این ابوعمرو (عثمان بن سعید عمری) است، مورد اطمینان و امین است. آنچه به شما بگوید، از جانب من میگوید و آنچه به شما میرساند، از جانب من میرساند».
اسحاق بن سعید، همین سؤال را پس از شهادی امام هادی، از امام حسن عسکری پرسید. آن حضرت هم سخنانی شبیه سخن پدر بزرگوارش فرمود: ابوعمرو، مورد وثوق و امین است، هم مورد اطمینان امام پیشین، هم مورد وثوق من در حال حیاتم و پس از وفاتم. هر چه به شما میگوید، از جانب من میگوید و هر چه به شما میرساند، از سوی من میرساند.[14]
روایتی دیگر، احمد بن اسحاق میگوید: از امام هادی(ع) پرسیدم: با که معامله کنم؟ احکام دینم را از که بیاموزیم؟ سخن چه کسی را بپذیرم؟ حضرت هادی(ع) در پاسخ او عثمان بن سعید را معرفی کرد و فرمود: او مورد اطمینان من است، هر چه به تو بگوید، از طرف من گفته است. از او حرف شنوی و فرمانبرداری داشته باش؛ چرا که او مورد وثوق و اطمینان است.[15]
امام هادی(ع) و یونس بن عبدالرّحمان
بعضی از اصحاب ائمّه، چنان فانی در امام و مطیع حجّت خدا و آیینه امام نما بودند که سخنان و اعمال و نوشتههایشان مورد تأیید کامل امامان بود. همچنان که امام صادق(ع) بعضی از اصحاب خود را تأیید مطلق میکرد و میفرمود که در مسجد بنشینند و برای مردم فتوا دهند، امام هادی(ع) نیز از این گونه مواضع داشت.
اباجعفر الجعفری میگوید: نوشته «یومٌ و لیلةٌ» را که تدوین یونس بن عبدالرحمان بود، خدمت امام هادی(ع) بردم. امام همه آن را مرور کرد و سپس فرمود:
«هذا دینی و دینُ آبائی، وَ هُو الحَقُّ کُلّه[16]؛ آنچه در این نوشته است، دین من و پدران من است و همه آن حق و درست است».
معیار اینکه کسی این گونه مورد تأیید امام معصوم قرار میگیرد و نوشته او صد در صد درست شمرده میشود، آن است که او علم و معارف و دین شناسی خود را از مجرای درستی آموخته و با حجت الهی منطبق بوده است، در نتیجه سخن و نوشته و دستور او، کلام امام یا فرمان ولیّ خدا محسوب میشود.( شبیه تعبیر و تأییدی که امام راحل درباره آثار شهید مطهری داشت و همه آنها را مفید میدانست).
هر که با حجت خدا هماهنگ و همخط باشد، او هم حجت و مورد وثوق و اطمینان میشود، و هر کس گفتهها و نقلها و ادعاهایش منطبق با امام که حجت الهی است نباشد، از درجه اعتبار میافتد.
درسی که از این نقلها و مواضع و روش حضرت عبدالعظیم و اطمینان امام به عثمان بن سعید و یونس بن عبدالرحمان میآموزیم، آن است که در همه ابعاد زندگی بکوشیم حجت الهی را بشناسیم، خود را بر او عرضه کنیم، از حجت الهی تبعیّت داشته باشیم و معیار در درستی و نادرستی حرفها و عملها را در انطباق آنها با «حجت خدا» قرار دهیم.
پینوشتها
[1] . میزان الحکمه، ج2، ص280؛ اصولکافی،ج1 ص162.
[2] . مفاتیح الجنان، دعا در زمان غیبت.
[3] . اصول کافی، ج1، ص183، ح8.
[4] . انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی... . (اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص115.
[5] . مفاتیح الجنان، صلوات شعبانیه (اعمال ماه شعبان.
[6] . اثبات الهداة، ج1، ص94.
[7] . کمال الدین، ص379؛ وسائل الشیعه، ج1، ص12.
[8] . اختصاص شیخ مفید، ص94.
[9] . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص435.
[10] . نساء/80.
[11] . معجم الرجال الحدیث، ص49.
[12] . میزان الحکمه، ح 3325، به نقل از احتجاج طبرسی.
[13] . فرهنگ جامع سخنان امام هادی7، ص302.
[14] . همان.
[15] . همان، ص304.
[16] . همان، ص322، به نقل از اختیار معرفة الرجال.
از این روی، شناخت حجّت برای بندگان لازم و یک تکلیف به شمار میرود. خدا هم بندگان را بر اساس معرفت و خرد آنان مورد مؤاخذه قرار میدهد و هر که حجتهای الهی را نشناسد یا عملش طبق حجت نباشد، در مؤاخذه و محاسبه در میماند و از عهده پاسخگویی بر نمیآید و اینکه در دعاها از خداوند حجتشناسی را میطلبیم، برای همین است که با معرفت حجّت، زندگیها و اعمال ما بر اساس حجت باشد: «اللهم عرّفنی حجتک...»[2] و بدون آن، پیمودن راه است، بدون همرهی با خضر راهنما!
امامان معصوم، حجتهای الهیاند. اگر رسول خدا(ص) برای تداوم هدایت امت پس از خویش، دو یادگار ارزشمند به میراث و ودیعت نهاده است، یکی قرآن و دیگری عترت، برای همین است که مردم بدون حجت نباشند و در تشخیص راه و شناخت وظیفه و عمل بر طبق رضای خالق، در پی حجت روند؛ چون زندگی بی حجت به گمراهی کشیده میشود و عمل بدون حجت مقبول نیست.[3] از این رو، تمسّک به ثقلین و تعهّد نسبت به پیام قرآن و فرمان امام ، ضامن مصون بودن از گمراهی است، آنگونه که حضرت رسول در حدیث ثقلین فرموده است.[4]
همسویی با حجت الهی
گام دوم پس از شناخت حجت، کوشش برای انطباق افکار و عقاید، سلوک و رفتار، مواضع و جهتگیریها و عمل به احکام شرع، با رهنمودها و اوامر و نواهی حجت خداست و تنها در این صورت است که ذمّه انسان مکلّف بری میشود و در مقام احتجاج الهی در روز داوری، مسلمان متعهد دارای دلیل محکمهپسند و حجت مقبول خواهد بود؛ چون عمل بر طبق حجت کرده است.
خاندان عصمت و طهارت و ائمه اطهار، حجتهای الهیاند. در اذانهایمان هم شهادت میدهیم که امیرمؤمنان و ائمه معصومین «حجج الله» هستند. اگر به حجیّت آنان باور داریم، باید در عمل آن را اثبات کنیم، معتقدات و معارفمان را از آنان بگیریم، در فقه و عمل دینی به نظر آنان عمل کنیم و در قیام و قعود و جنگ و صلح و تولاّ و تبرّا مواضعمان با مواضع و سیره آنان منطبق باشد، نه تندتر و نه کندتر، بلکه همراه و همگام.
این که در وصف ویژگی ائمه آمد، است:«المتقدّمُ لهم مارِقٌ، و المتأخّر عنهم زاهِقٌ و اَللازم لَهُم لاحِقٌ»، [5] بیانگر ضرورت همسویی و همراهی و همگامی با این حجج الهی است. کسی که از آنان جلو بیفتد، از دین بیرون میرود. کسی که از آنان عقب بماند، به گمراهی کشیده میشود. کسی که ملازم و همراه و پای به پای آنان باشد و ره بسپارد، به مقصد میرسد. آنان امام و جلودارند و باید همپای آنان رفت.
شیعیان آگاه، از زمان حضرت امیر(ع) تا عصر حجت ثانی عشر، پیوسته مراقب بودند تا گامی از امامانشان عقب نمانند و جلو نیفتند و در هر مسئله نظر آنان را بشناسند و منطبق با دیدگاه آنان عمل کنند. انبوهی از روایات که متضمّن مکاتبات راویان شیعیان با امامان و درخواست رأی و نظر و استفسار از تکلیف و وظیفهای است که آنان بیان میکنند، در همین جهت بوده است . رهنمود خود ائمّه نیز همین بوده و روایات فراوانی که در مورد جایگاه حجتهای الهی و ضرورت شناخت حجّت و تبعیت از حجّت و خالی نبودن زمین از حجّت و ... نقل شده است، خط شیعه را در لزوم همسویی با حجت معصوم الهی ترسیم میکند و یک بخش مهّم از کتاب شریف اصول کافی «کتاب الحجة» است که این روایات را گرد آورده است و از عمیقترین مباحث کلامی درباره امامت سرشار است.
عرضه خود بر حجت خدا
وقتی چیزی از سوی خدا و دین، معیار و شاخص شد، مسلمان باید برای موزون ساختن خویش، به «میزان» مراجعه کند و خود را با معیارهای حق بسنجد و به هر اندازه که منطبق با آن بود، خود را در «صراط» ببیند و هر چه از خط میزان و معیار فاصله داشت، خود را در «بیراهه» ببیند و بکوشد تا در اسرع وقت به «راه» برسد.
میزان و فارق بین حق و باطل، آناناند و پیشوایانیاند که اقتدای به آنان ضرورت دارد. این مضمون کلام نبوی است که فرمود: «اهلُ بیتی یُفَرِّقونَ بین الحقِّ و الباطلِ و هُم الأئمة الّذین یُقتَدی بهم»[6]، و این همان مفهوم میزان بودن امام معصوم است.
همچنان که قرآن معیار است و برای تشخیص درستی یا نادرستی احادیث منقول از اهل بیت، باید آنها را به کتاب خدا عرضه کرد و هر چه موافق قرآن بود، پذیرفت و آنچه با قرآن مخالف بود، کنار گذاشت، در تشخیص صلاح و فساد و درست و نادرست حرفها و نظرهای دیگران نیز باید آن را به سخنان قطعی الصّدور معصومین عرضه کرد تا میزان حق و ناحق آن روشن گردد. اینکه از امیرمؤمنان هم که در زیارتنامهها با عنوان «میزان الاعمال» یاد شده، اشاره به این جهت است، و در تفسیر آیه فرستادن آهن و میزان که در سوره «حدید» آمده، میزان به امام و حجّت تفسیر شده است.
عبدالعظیم حسنی و عرضه عقاید
از هوشمندیهای حضرت عبدالعظیم حسنی، این بود که در آن شرایط که به لحاظ خفقان سیاسی، امکان ارتباط با ائمه و سیراب شدن از زلال معارفشان دشوار، و بازار عقاید و نحلهها و گرایشها و تفسیر و تأویلهای مختلف از قرآن و دین و اعتقادات نیز گرم بود، در فرصتی مناسب که به محضر امام هادی(ع) رسید، عقاید خود را بر آن حضرت عرضه داشت و از آن حضرت بر درستی معتقداتش تأیّیدیه گرفت. این برای همه درس بزرگ است تا معارف دین را از بسترهای مناسب و کانالهای مطمئن و اشخاص مورد اطمینان و سالم فرا بگیرند، تا هم به بیراهه و ضلالت نیفتند، هم در افکار و عقایدشان حجت داشته باشند.
عبدالعظیم حسنی در آن دیدار، از محضر امام اجازه خواست که عقاید خود را بیان کند، تا اگر جایی به خطا میرود، امام تصحیح کند. با اینکه حضرت عبدالعظیم، خود از بزرگان شیعه و راویان و عالمان اهل بیت بود، امّا با این عمل درسی به ما داد که هر کس در هر رتبه و موقعیتی باشد، نباید مغرور گردد و پیوسته باید خود را با میزان، موزون کند و تابع حجت باشد.
عبدالعظیم شروع کرد به برشمردن اعتقاداتش در مورد یکتایی خدا، بیمثل و مانندی پروردگار، حدّ فاصله بین تعطیل و تشبیه، جسم و جوهر و عرض نبودن خدا، رسالت و نبوت حضرت محمد(ص)، خاتمیّت او، امامت امیرالمؤمنین و امامان دیگر تا امام هادی. آن گاه امام هادی در تکمیل اظهارات او فرمود: پس از من فرزندم حسن، و پس از وی امام مهدی که مردم خودش را نمیبینند و بردن نام او روا نیست، روزی ظهور میکند و جهانی را پر از عدل و داد میکند... .
سپس عبدالعظیم ادامه داد که: به حق بودن معراج، سؤال در قبر، بهشت و جهنم، صراط و میزان و حتمیت قیامت و حضر معتقدم. پس از ولایت، نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان واجبات الهی میدانم و قبول دارم....
آن گاه امام، پس از شنیدن یکایک این عقاید، فرمود:
«یا اباالقاسم! هذا والله دینُ اللهِ الذّی ارتضاهُ لِعبادِهِ، فَاثبُت علیه، ثَبَّتکَ الله بِالقول ِ الثّابتِ فی الحَیاةِ الدّنیا وَ فی الاخرة[7]؛ ای اباالقاسم! به خدا سوگند، این همان دین و آیینی است که خداوند برای بندگانش پسندیده است. پس بر همین عقاید ثابت و استوار بمان. خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، ثابت قدم و استوار بدارد».
این که ائمه معصومین محور و مدار و مرجع و معیار دین راستین و جلوه روشن حقاند، به تعابیر مختلف بیان شده است. امام هادی(ع) در سخنی فرموده است: «نحن الکلماتُ الّتیلا تَنفَذُ[8]؛ ماییم آن که کلمات پایان ناپذیر الهی»، و امام عسکری(ع) نیز فرموده است:
«نَخُن کهفٌ لِمَنÖ اِلتَجاءِ إلینا و نورٌ لَمِن اِستضاءَ بنا و عِصمَةٌ لَمِن اِعتَصَم بنا...[9]؛ هرکس به ما پناه آورد، ما برای او پناهیم، هر کس در پی فروغ گرفتن از ما باشد، ما برای او نور و روشنایی هستیم، هر کس به سبب ما در پی مصونیت و معصومیت از خطا و بیراهه باشد، ما برای او عصمت و نگهدارندهایم».
حجت شدن عبدالعظیم
این یک قاعده است که وقتی چیزی با «میزان» موزون شد، خود آن هم تبدیل به «میزان» میشود. مثل اینکه خدا فرمان میدهد از رسول اطاعت کنید. پس اگر کسی از رسول خدا تبعیّت کند: «مَن یُطع الرّسولَ فَقد اَطاعَ اللهَ»[10]، از خدا پیروی کرده است. وقتی هم خداوند، خشم و رضای کسی را خشم و رضای خود میداند، هم دلیل عصمت اوست، هم حجت، و معیار بودنش را میرساند.
در بحث عرضه خود بر حجت معصوم الهی و مورد تأیید قرارگرفتن از سوی او نیز، این انطباق با حجت، سبب میشود که خود این شخص هم برای دیگران تبدیل به شاخص و معیار حجّت میشود و خط درست برای دیگران ترسیم کند.
حضرت عبدالعظیم، پس از دیدار با امام هادی(ع) و عرضه عقاید خویش بر آن حضرت و سخنان امام که فرمود: «آنچه گفتی همه حق و درست است و بر همین عقاید استوار بمان»، به ایران آمد و وارد «ری» شد. ابتدا ناشناس بود و مردم او را نمیشناختند. کم کم به شخصیت او پیبردند و از محضرش استفاده میکردند. در همان دوران، ابوحمّاد رازی که از شیعیان معروف ری بود، با رنج بسیار راه طولانی ری تا عراق را پیمود و در سامرّا به محضر امام هادی(ع) رسید تا سؤالات دینی و شرعی خود را از آن امام بپرسد. هنگام خداحافظی، امام به ابوحمّاد فرمود:
ای ابوحمّاد! هر گاه در منطقه خودتان مسئلهای برایت مشکل شد، از عبدالعظیم حسنی بپرس و از من هم به او سلام برسان.[11]
عبدالعظیم حسنی از کجا به این مکانت عظیم و موقعیّت علمی رسید که امام، او را تأیید میکند و مردم را به او ارجاع میدهد و حرف او را حرف خودش میداند؟ جز به خاطر اینکه قبلاً خودش را بر امام عرضه داشته و امام، صلاحیت اعتقادی و سلامت فکری و دینی او را تأیید کرده است؟
پس هر که با حجت خدا منطبق باشد، خودش برای دیگران حجّت میشود. (هر که با گلها نشیند، رنگ و بوی گل پذیرد).
این که فقهای دین و آشنایان به مبانی فکری و کلمات نورانی ائمّه معصومین در عصر غیبت امام زمان، حجّت بر مردم میشوند و کلام و فتوایشان «حکم خدا» تلقّی میشود، برای آن است که آنان از خودشان سخن نمیگویند، بلکه آنچه به عنوان دین، از قرآن و عترت میفهمند همان را میگویند و ذهن و دلشان را برای شناخت «حکم الله» از هر شائبه و گرایش و پیشداوری خالی و خالص میکنند و همه تلاش خود را برای «استنباط حکم شرعی» به کار میگیرند و از تقوا برخوردارند و خالی از هوی و هوساند، و اینها سبب میشود که در عصر غیبت، ملاذ و پناه مردم، و محور و معیار دین، و میزان حلال و حرام شرعی میگردند.
چون در پی کشف حجّتاند، فتوای آنان هم بر مقلّدین حجّت میشود. در حدیث معروف حضرت مهدی(عج) چنین آمده است:
«امّا الحوادث الواقعة فارجِعُوا فیها الی رُواة حدیثنا، فاِّنهم حُجَّتی عَلیکم و أنا حجّة اللهِ[12]؛ در رخدادها و حوادث و پیشامدها به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ چرا که آنان حجّت من بر شمایند و من حجت خدایم».
همین حدیث و نظایر آن، مبنای ضرورت تقلید از فقها در مسائل شرعی است؛ چون نظر اجتهادی و استنباط فقهای دین و آنچه به صورت «فتوا» ابراز میکنند، برای مردمی که در عصر غیبت، دسترسی به امام معصوم ندارند، «حجت شرعی» است و تکلیفشان عمل بر طبق آن است، تا برائت ذمّه حاصل کنند.
امام هادی(ع) و عثمان بن سعید
عثمان بن سعید عمری، از اصحاب امام هادی و امام عسکری(ع) بود که در زمان غیبت صغرا نیز نماینده خاص امام زمان(عج) و یکی از سفرای اربعه بود. او به مقامی از حجّیت و اعتبار رسیده بود که حرف او حرف ائمّه بود و نقلها و روایتهایش معتبر به شمار میرفت. این اندازه وثاقت را در سایه تبعیّت محض از امام معصوم و حجّت الهی یافته بود. روزی اسحاق بن سعد قمی به محضر امام هادی(ع) شرفیاب شد. از آن حضرت پرسید: من گاهی هستم، گاهی نیستم و همیشه دسترسی به شما ندارم. سخن چه کسی را بپذیرم و دستور چه کسی را اطاعت کنم؟ امام هادی(ع) با اشاره به عثمان بن سعید فرمود:
«هذا ابوعمرو، الِثّقةُ الأمین، ما قالَهُ لَکُم فعنّی یقولهُ و ما ادّاهُ إلیکم فعنّی یؤدیّه[13]؛ این ابوعمرو (عثمان بن سعید عمری) است، مورد اطمینان و امین است. آنچه به شما بگوید، از جانب من میگوید و آنچه به شما میرساند، از جانب من میرساند».
اسحاق بن سعید، همین سؤال را پس از شهادی امام هادی، از امام حسن عسکری پرسید. آن حضرت هم سخنانی شبیه سخن پدر بزرگوارش فرمود: ابوعمرو، مورد وثوق و امین است، هم مورد اطمینان امام پیشین، هم مورد وثوق من در حال حیاتم و پس از وفاتم. هر چه به شما میگوید، از جانب من میگوید و هر چه به شما میرساند، از سوی من میرساند.[14]
روایتی دیگر، احمد بن اسحاق میگوید: از امام هادی(ع) پرسیدم: با که معامله کنم؟ احکام دینم را از که بیاموزیم؟ سخن چه کسی را بپذیرم؟ حضرت هادی(ع) در پاسخ او عثمان بن سعید را معرفی کرد و فرمود: او مورد اطمینان من است، هر چه به تو بگوید، از طرف من گفته است. از او حرف شنوی و فرمانبرداری داشته باش؛ چرا که او مورد وثوق و اطمینان است.[15]
امام هادی(ع) و یونس بن عبدالرّحمان
بعضی از اصحاب ائمّه، چنان فانی در امام و مطیع حجّت خدا و آیینه امام نما بودند که سخنان و اعمال و نوشتههایشان مورد تأیید کامل امامان بود. همچنان که امام صادق(ع) بعضی از اصحاب خود را تأیید مطلق میکرد و میفرمود که در مسجد بنشینند و برای مردم فتوا دهند، امام هادی(ع) نیز از این گونه مواضع داشت.
اباجعفر الجعفری میگوید: نوشته «یومٌ و لیلةٌ» را که تدوین یونس بن عبدالرحمان بود، خدمت امام هادی(ع) بردم. امام همه آن را مرور کرد و سپس فرمود:
«هذا دینی و دینُ آبائی، وَ هُو الحَقُّ کُلّه[16]؛ آنچه در این نوشته است، دین من و پدران من است و همه آن حق و درست است».
معیار اینکه کسی این گونه مورد تأیید امام معصوم قرار میگیرد و نوشته او صد در صد درست شمرده میشود، آن است که او علم و معارف و دین شناسی خود را از مجرای درستی آموخته و با حجت الهی منطبق بوده است، در نتیجه سخن و نوشته و دستور او، کلام امام یا فرمان ولیّ خدا محسوب میشود.( شبیه تعبیر و تأییدی که امام راحل درباره آثار شهید مطهری داشت و همه آنها را مفید میدانست).
هر که با حجت خدا هماهنگ و همخط باشد، او هم حجت و مورد وثوق و اطمینان میشود، و هر کس گفتهها و نقلها و ادعاهایش منطبق با امام که حجت الهی است نباشد، از درجه اعتبار میافتد.
درسی که از این نقلها و مواضع و روش حضرت عبدالعظیم و اطمینان امام به عثمان بن سعید و یونس بن عبدالرحمان میآموزیم، آن است که در همه ابعاد زندگی بکوشیم حجت الهی را بشناسیم، خود را بر او عرضه کنیم، از حجت الهی تبعیّت داشته باشیم و معیار در درستی و نادرستی حرفها و عملها را در انطباق آنها با «حجت خدا» قرار دهیم.
پینوشتها
[1] . میزان الحکمه، ج2، ص280؛ اصولکافی،ج1 ص162.
[2] . مفاتیح الجنان، دعا در زمان غیبت.
[3] . اصول کافی، ج1، ص183، ح8.
[4] . انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی... . (اهل البیت فی الکتاب و السنّه، ص115.
[5] . مفاتیح الجنان، صلوات شعبانیه (اعمال ماه شعبان.
[6] . اثبات الهداة، ج1، ص94.
[7] . کمال الدین، ص379؛ وسائل الشیعه، ج1، ص12.
[8] . اختصاص شیخ مفید، ص94.
[9] . مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص435.
[10] . نساء/80.
[11] . معجم الرجال الحدیث، ص49.
[12] . میزان الحکمه، ح 3325، به نقل از احتجاج طبرسی.
[13] . فرهنگ جامع سخنان امام هادی7، ص302.
[14] . همان.
[15] . همان، ص304.
[16] . همان، ص322، به نقل از اختیار معرفة الرجال.