امام هادی و حوزه حدیثی قم
آرشیو
چکیده
متن
پس از شهادت امام محمد تقى(ع) به سال 220 هجرى فرزند بزرگوارش امام هادى(ع) به امامت رسید و انوار امامتش بر جهان اسلام پرتو افکند. زمامداران بغداد و سامرا در زمان امامت آن بزرگوار عبارتاند از: معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز.
از این رو، در زندگى سیاسى آن حضرت دو عرصه پدیدار گشت. در ابتدا معتصم سیاست مأمون را دنبال کرد. و خردگرایان معتزلى هم محور قدرت و تعاملات فرهنگى سیاسى بودند. پس از او واثق نیز همان روش را استمرار بخشید. ولى با روى کار آمدن متوکل به یکباره تحولى اساسى به وقوع پیوست. او به پستى و رذالت مشهور بود و از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) و علویان و دوستداران آنان به حساب میآمد. او عرصه را بر آل على تنگ کرد و تاریخ غمبارى را براى شیعه پدید آورد.
ابوالفرج اصفهانى در وصف این دوره چنین مىنگارد:
«و کان المتوکل شدید الوطاة على آل أبى طالب غلیظاً على جماعتهم مهتماً بأمورهم شدید الغیظ...».[1]
متوکل به آل على عناد و دشمنى عجیبى میورزید و از دشمنان سرسخت خاندان علوى بود. در این کینه توزى و ستمگرى، وزیرش عبید الله بن یحیى بن خاقان نیز همراه او بود؛ بلکه او را به چنین دشمنىای ترغیب مىکرد. از جمله اعمال زشت او تخریب مقبره حضرت امام حسین(ع) و شخم زدن و هموار کردن زمینهاى اطراف آن بارگاه قدسى بود. او بر زائران امام حسین(ع) سخت مىگرفت و مجازاتهاى هولناکى را براى آنان مقرر مىداشت.
از سویى دیگر، احمد بن حنبل از زندان آزاد شد و با احیاى مکتب اهل حدیث و با تکیه بر احادیث مجعول و اسرائیلیات، عقاید اسلامى را تحریف کرد.
او خداوند را به صورت انسانى وصف میکرد که با دست خود آدم را آفرید، پایش را بر آتش جهنم نهاد، داراى چشمانى است، گاه مىخندد و در قیامت چون ماه دیده مىشود و بدین گونه، اندیشه باطل تجسیم و تشبیه را در عقاید اسلامى مطرح ساخت.[2]
هنگامى که این دو اهریمن به هم پیوستند، عرصه بر شیعیان بسیار تنگ شد، ولى حوزه حدیثى قم در هر دو عرصه در مقابل هجوم فرهنگى بغداد و سامرا مقاومت کرد و در زمان حاکمیت مکتب اعتزال و عقلگرایان، در مقابل آنان ایستاد.
شاگردان قمی امام
محدثان به آستان مقدس سامرا و بیت امام هادى(ع) بوسه مىزدند. خطى از نور، سامرا و قم را به هم متصل مىساخت.
از مجموع شاگردان و اصحاب آن حضرت که نزدیک به 190 نفر بودند و از حدود 180 نفر آنان احادیثى در ابواب مختلف در دسترس ما است،[3] شمارى از اصحاب آن حضرت را قمىها تشکیل مى دادند؛ افرادى مانند:
احمد بن اسحاق اشعرى؛ احمد بن محمد بن عیسى اشعرى؛ احمد بن اسحاق رازى؛حسین بن مالک قمى؛ احمد بن حمزه بن یسع قمى؛ جعفر بن عبدالله بن حسین قمى؛ حسین بن اشکیب قمى؛ حسن بن خرزاذ قمى؛ عبدالرحمن بن محمد بن معروف قمى؛ عبدالصمد بن محمد قمى؛ حسین بن عبیداللّه قمى؛ محمد بن على بن عیسى اشعرى قمى؛ محمد بن عبدالجبار قمى؛ محمد بن داود قمى؛ سعد بن سعد احوص؛ عبدالله بن جعفر حمیرى؛ عمران بن اسماعیل قمى؛ مصقلة بن اسحاق قمى؛ محمد بن حمزه قمى؛ محمد بن اسماعیل صیمرى قمى؛ نصر بن حازم قمى؛ ابوطاهر بن حمزه بن یسع اشعرى قمى؛ ابوطاهر برقى؛ احمد بن محمد بن عبیدالله قمى؛ احمد بن زکریا بن بابا قمى؛ محمد بن ریان بن صلت قمى؛ محمد بن اورمه قمى؛ ریان بن صلت قمى؛ احمد بن ابىعبدالله برقى؛ على بن ریّان بن صلت؛ یعقوب بن یزید انبارى؛ احمد بن ادریس قمى؛ سهل بن زیاد آدمى؛ على بن عبدالله بن جعفر حمیرى.
قم در این دوران، مهمترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمى میان شیعیان این سرزمین با آن حضرت وجود داشت که در رجال طوسی و نجاشی و غیره به روابط راویان قمی با معصومان اشاره شده است.
ارسال سهم امام
در آن دوران که شیعیان در تنگناى اقتصادى بودند، از سوى مردم قم کمکهاى فراوانى براى امام هادى(ع) ارسال مىشد. محمد بن داود قمى و محمد طلحى مىگویند:
«اموالى مانند خمس و نذورات و هدایا و جواهرات را از قم و اطراف آن براى امام هادى(ع) به سوى سامرا مىبردیم که در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم؛ زیرا موقعیت براى محل و تحویل آن اموال مناسب نیست.
ما بازگشتیم و آنچه از اموال نزدمان بود حفظ کردیم، تا آنکه پس از مدتى امام(ع) دستور داد آن اموال را برشترانى که آن حضرت فرستاده بود، بار کرده، آنها را بدون ساربان راهى سامرا کنیم. ما اموال را طبق دستور آن حضرت فرستادیم. بعد از مدتى که توفیق زیارت آن حضرت حاصل شد و خدمتش شرفیاب شدیم، امام فرمودند: به اموال بنگرید تمام آن اموال موجود است. به مجموعه اموال نگریستیم، تمام اموال موجود بود».[4]
با وجود آنکه امام زیر نظر بود و رفت و آمدها به شدت بررسى مىشد، کاروان قمىها پیوسته از قم به سوى سامرا در حرکت بود و امان را از طاغوت سامرا (متوکل) گرفته بود.
در روایت آمده است: «قال لى الفتح بن خاقان: قد ذکرالرّجل (یعنى المتوکل) خَبر مالٍ یَجئى مِنْ قم، و قد امرنى اَن ارصده لاخبرهله...».[5]
در همان ایام بیم و وحشت، قمىها پروانه وجود امام هادى(ع) بودند. کاروانهایى از سوى این مردم با اموال به جانب سامرا حرکت مىکرد تا به فیض حضور امام و کیمیاى نظر آن بزرگوار نایل شوند. مأموران متوکل به دستور او در کمین این کاروانها مىنشستند تا آن اموال را مصادره کرده، نزد متوکل ببرند.
وحشت متوکل از شیعیان قم به گونهاى بود که گاه به تصوّر اینکه از قم براى امام اسلحه و پول فرستاده شده است، دستور مىداد تا شبانگاه به خانه امام هادى(ع) یورش برند. «ابن جوزى» به نقل از مسعودى چنین مىنگارد: «قال نمى إلى المتوکل بعلىّ بن محمد انّ فى منزله کتباً و سلاحاً مِن شیعته من اهل قم، و أنّه عازم على الوثوب بالدولة، فبعث إلیها جماعةً من الأتراک فهاجموا داره لیلاً، فلم یجدوا فیها شیئاً ... ».[6]
یکى از اتهامات متوکل به امام هادى(ع)، این بود که مردم قم، یاوران و دوستداران آن حضرتاند و از همان آغاز امامت آن امام همام، پیشوایى آن حضرت را ارج نهاده، تقدیس و ترویج کردند. احمد بن محمد بن عیسى که از مشایخ و رئیس حوزه حدیثى قم در این دوران بود، این سخن امام جواد(ع) را که فرمود: «اِنّى ماضٍ وَاْلاَمْرُ صائِرٌ اِلى اِبْنى عَلى...»[7]، بر جان و روح مردم شیعه قم جارى ساخت. از این روى، همانگونه که قمیون، شیعه امام هادى(ع) بودند و به ساحتش عشق مىورزیدند، آن حضرت نیز به مردم قم مهر میورزید و براى آنان دعا مىکرد. عبدالعظیم حسنى(ع) چنین نقل مىنماید:
«سَمِعْتُ عَلِى بْنِ مُحَمّدٍ الْعَسْکَرِى(ع) یَقُولُ اَهْلُ قُمَّ وَ اَهْلُ آبَهْ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزِیارَتِهِمْ لِجَدّى عَلِى بْنِ مُوسىَ الرِّضا بِطُوسٍ».[8]
مشایخ و محدثان قم در چنین موقعیتى که حرکت فرهنگىمفوّضه و غلات شتاب گرفته بود، از نفوذ فرهنگ این دو فرقه بیمناک بودند و در شهرى مانند قم که مردمش دلباخته اهلبیت(ع) بودند، نفوذ چنین عقایدى آسان بود. برخورد قمىها در آن برهه از زمان، حاکی از یک جریان خاص بود و هرگز نمىتواند، معرف جایگاه اندیشه امامشناسى قمیون محسوب شود. در آن زمان، دیدگاه احمد بن حنبل برحوزه حدیثى اهلسنّت حاکم شد. آنان اصول عقاید را با هر حدیثى توجیه و تفسیر کرده، نظریات نادرستى را در زمینه اعتقادات ابراز مىکردند. بدون شک، حوزههاى معرفتى در هر زمان با یکدیگر در تعاملاند. برای اینکه این سیرت ناخوشایند نتواند در حوزه قم نفوذ کند، تنگ نظرىها در قبال محدّثان شتاب گرفت.
مبارزه با فرهنگ غلو
افق این مبارزه را امام هادى(ع) گشود پیرایش و آراستگى این حوزه را پى گرفت و غالیان و بدعتگذاران را از این حوزه راند. از این رو، در پاسخ نامهاى، على بن حسکه را نفرین فرمود: «... وَ لَعَنَ اللّهُ عَلِىَّ بْنَ حَسْکَةَ الْقُمِىّ».[9] و در جای دیگر باز هم فرمود: «کَذِبَ ابْنَ حَسْکَةُ عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛[10] او دروغ مىگوید. نفرین خدا بر او باد!». نیز فرمود: «از آنچه على بن حسکه مىگوید، به سوى خدا بیزارى مىجویم... و اگر فردى از پیروان او را یافتید سرش را بر صخره بکوبید.».[11]
همچنین آن حضرت، حسن بن محمد بن بابا، معروف به ابن باباى قمى را نیز لعنت کرد و در پاسخ نامهاى فرمود: «... عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛ او گمان مىکند که من او را برانگیختهام و او باب است، شیطان او را اغوا کرده و بر او مسلط شده است»؛ «اِن قدرتَ اَنْ تنشدخ رأسه بالحجر فافعل...؛[12] اگر قدرت یافتى که با سنگ برسرش بکوبى، برسرش بکوب و او را مجروح کن. همانا او مرا اذیت کرده است؛ خداوند در دنیا و آخرت او را آزار دهد».
از سوى دیگر، آن امام مهربان، نامهاى فرستاد و محمد بن ارومه را که نزد قمیون متهم شده بود و حتى کسى را بر او گمارده بودند تا او را ترور کند، تبرئه کرد. نجاشى در این باره چنین مىنگارد: «محمد بن أورمه، أبوجعفر القمى، ذکره القمیون و غمزوا علیه و رموه بالغلوّ حتى دسّ علیه مَن یفتک به، فوجدوه یصلى مِن أول اللیل ألى آخره فتوفقوا عنه».[13]
آنگاه مىنویسد: «و قال بعض أصحابنا: أنه رأى توقیعاً من أبىالحسن الثالث، إلى أهل قم فى معنى محمد بن أورمة و براءته ممّا قذف به».[14]
در پاکى و صدق ابن اورمه همین کفایت مىکند که مىگوید: «روزهاى آخر عمر متوکل براى زیارت امام هادى(ع) به سامرا رفتم و متوکل را دیدم که امام را به دست سعید حاجب سپرده بود و مىخواستند امام را به قتل برسانند. من گریان شدم. امام(ع) فرمود: «لاتبک انّه لایتمّ لهم ذلک و انّه لایلبث اکثر من یومین حتى یسفک اللّه دمه و دم صاحبه؛[15] فرزند اورمه! نگران مباش. آنان نمىتوانند مرا به قتل برسانند؛ بلکه خداوند آن دو را تا دو روز دیگر هلاک خواهد نمود».
این موقعیت وظیفه «احمد بن محمد بن عیسى» را که رهبرى حوزه حدیثى قم را در این ایام بر عهده داشت، سخت کرده بود و او مىبایست در این دریاى متلاطم و فتنههایى چون بابیت و ادعاى الوهیت، حوزه حدیثى قم را از این توفان به سلامت برهاند.
پینوشتها
[1] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.
[2] . ر.ک: السنة، احمد بن حنبل، ص 47- 46 ؛ التوحید و اثبات الصفات الرب، محمد بن اسحاق بن خزیمة، ص 235 - 234؛
[3] . رجال، طوسى، ص 409 - 426؛ مسند الامام الهادىعطاردى، ص 309 - 369.
[4] . بحارالانوار، ج 50، ص 185، ح 62.
[5] . امالى طوسى، ج 1، ص 282؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 451؛ مسند الامام الهادى، ص 37.
[6] . تذکرةالخواص، سبط ابن جوزى، ص 460؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 11 (در مروج الذهب، کلمه «شیعه» بدون نام قم آمده است)؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 272.
[7] . کافى، ج1، ص323؛ مسند الامام الهادى، ص18.
[8] . عیون اخبار الرضا، صدوق، ج 2، ص 260.
[9] . رجال کشى، ص 518، ح 996.
[10] . همان، ص 519، ح 997؛ وسائل الشیعه، ج18، باب 7، ص 554،(کتاب الحدود، ابواب المحارب).
[11] . رجال کشى، ص 519، ح 997.
[12] . همان، ص 520، ح 999 - 1000.
[13] . رجال نجاشى، ج 2، ص 394، ش 891.
[14] . همان.
[15] . کشف الغمة، اربلى، ج 3، ص 184.
از این رو، در زندگى سیاسى آن حضرت دو عرصه پدیدار گشت. در ابتدا معتصم سیاست مأمون را دنبال کرد. و خردگرایان معتزلى هم محور قدرت و تعاملات فرهنگى سیاسى بودند. پس از او واثق نیز همان روش را استمرار بخشید. ولى با روى کار آمدن متوکل به یکباره تحولى اساسى به وقوع پیوست. او به پستى و رذالت مشهور بود و از دشمنان سرسخت اهل بیت(ع) و علویان و دوستداران آنان به حساب میآمد. او عرصه را بر آل على تنگ کرد و تاریخ غمبارى را براى شیعه پدید آورد.
ابوالفرج اصفهانى در وصف این دوره چنین مىنگارد:
«و کان المتوکل شدید الوطاة على آل أبى طالب غلیظاً على جماعتهم مهتماً بأمورهم شدید الغیظ...».[1]
متوکل به آل على عناد و دشمنى عجیبى میورزید و از دشمنان سرسخت خاندان علوى بود. در این کینه توزى و ستمگرى، وزیرش عبید الله بن یحیى بن خاقان نیز همراه او بود؛ بلکه او را به چنین دشمنىای ترغیب مىکرد. از جمله اعمال زشت او تخریب مقبره حضرت امام حسین(ع) و شخم زدن و هموار کردن زمینهاى اطراف آن بارگاه قدسى بود. او بر زائران امام حسین(ع) سخت مىگرفت و مجازاتهاى هولناکى را براى آنان مقرر مىداشت.
از سویى دیگر، احمد بن حنبل از زندان آزاد شد و با احیاى مکتب اهل حدیث و با تکیه بر احادیث مجعول و اسرائیلیات، عقاید اسلامى را تحریف کرد.
او خداوند را به صورت انسانى وصف میکرد که با دست خود آدم را آفرید، پایش را بر آتش جهنم نهاد، داراى چشمانى است، گاه مىخندد و در قیامت چون ماه دیده مىشود و بدین گونه، اندیشه باطل تجسیم و تشبیه را در عقاید اسلامى مطرح ساخت.[2]
هنگامى که این دو اهریمن به هم پیوستند، عرصه بر شیعیان بسیار تنگ شد، ولى حوزه حدیثى قم در هر دو عرصه در مقابل هجوم فرهنگى بغداد و سامرا مقاومت کرد و در زمان حاکمیت مکتب اعتزال و عقلگرایان، در مقابل آنان ایستاد.
شاگردان قمی امام
محدثان به آستان مقدس سامرا و بیت امام هادى(ع) بوسه مىزدند. خطى از نور، سامرا و قم را به هم متصل مىساخت.
از مجموع شاگردان و اصحاب آن حضرت که نزدیک به 190 نفر بودند و از حدود 180 نفر آنان احادیثى در ابواب مختلف در دسترس ما است،[3] شمارى از اصحاب آن حضرت را قمىها تشکیل مى دادند؛ افرادى مانند:
احمد بن اسحاق اشعرى؛ احمد بن محمد بن عیسى اشعرى؛ احمد بن اسحاق رازى؛حسین بن مالک قمى؛ احمد بن حمزه بن یسع قمى؛ جعفر بن عبدالله بن حسین قمى؛ حسین بن اشکیب قمى؛ حسن بن خرزاذ قمى؛ عبدالرحمن بن محمد بن معروف قمى؛ عبدالصمد بن محمد قمى؛ حسین بن عبیداللّه قمى؛ محمد بن على بن عیسى اشعرى قمى؛ محمد بن عبدالجبار قمى؛ محمد بن داود قمى؛ سعد بن سعد احوص؛ عبدالله بن جعفر حمیرى؛ عمران بن اسماعیل قمى؛ مصقلة بن اسحاق قمى؛ محمد بن حمزه قمى؛ محمد بن اسماعیل صیمرى قمى؛ نصر بن حازم قمى؛ ابوطاهر بن حمزه بن یسع اشعرى قمى؛ ابوطاهر برقى؛ احمد بن محمد بن عبیدالله قمى؛ احمد بن زکریا بن بابا قمى؛ محمد بن ریان بن صلت قمى؛ محمد بن اورمه قمى؛ ریان بن صلت قمى؛ احمد بن ابىعبدالله برقى؛ على بن ریّان بن صلت؛ یعقوب بن یزید انبارى؛ احمد بن ادریس قمى؛ سهل بن زیاد آدمى؛ على بن عبدالله بن جعفر حمیرى.
قم در این دوران، مهمترین مرکز تجمّع شیعیان ایران بود و روابط محکمى میان شیعیان این سرزمین با آن حضرت وجود داشت که در رجال طوسی و نجاشی و غیره به روابط راویان قمی با معصومان اشاره شده است.
ارسال سهم امام
در آن دوران که شیعیان در تنگناى اقتصادى بودند، از سوى مردم قم کمکهاى فراوانى براى امام هادى(ع) ارسال مىشد. محمد بن داود قمى و محمد طلحى مىگویند:
«اموالى مانند خمس و نذورات و هدایا و جواهرات را از قم و اطراف آن براى امام هادى(ع) به سوى سامرا مىبردیم که در راه پیک امام رسید و به ما خبر داد که بازگردیم؛ زیرا موقعیت براى محل و تحویل آن اموال مناسب نیست.
ما بازگشتیم و آنچه از اموال نزدمان بود حفظ کردیم، تا آنکه پس از مدتى امام(ع) دستور داد آن اموال را برشترانى که آن حضرت فرستاده بود، بار کرده، آنها را بدون ساربان راهى سامرا کنیم. ما اموال را طبق دستور آن حضرت فرستادیم. بعد از مدتى که توفیق زیارت آن حضرت حاصل شد و خدمتش شرفیاب شدیم، امام فرمودند: به اموال بنگرید تمام آن اموال موجود است. به مجموعه اموال نگریستیم، تمام اموال موجود بود».[4]
با وجود آنکه امام زیر نظر بود و رفت و آمدها به شدت بررسى مىشد، کاروان قمىها پیوسته از قم به سوى سامرا در حرکت بود و امان را از طاغوت سامرا (متوکل) گرفته بود.
در روایت آمده است: «قال لى الفتح بن خاقان: قد ذکرالرّجل (یعنى المتوکل) خَبر مالٍ یَجئى مِنْ قم، و قد امرنى اَن ارصده لاخبرهله...».[5]
در همان ایام بیم و وحشت، قمىها پروانه وجود امام هادى(ع) بودند. کاروانهایى از سوى این مردم با اموال به جانب سامرا حرکت مىکرد تا به فیض حضور امام و کیمیاى نظر آن بزرگوار نایل شوند. مأموران متوکل به دستور او در کمین این کاروانها مىنشستند تا آن اموال را مصادره کرده، نزد متوکل ببرند.
وحشت متوکل از شیعیان قم به گونهاى بود که گاه به تصوّر اینکه از قم براى امام اسلحه و پول فرستاده شده است، دستور مىداد تا شبانگاه به خانه امام هادى(ع) یورش برند. «ابن جوزى» به نقل از مسعودى چنین مىنگارد: «قال نمى إلى المتوکل بعلىّ بن محمد انّ فى منزله کتباً و سلاحاً مِن شیعته من اهل قم، و أنّه عازم على الوثوب بالدولة، فبعث إلیها جماعةً من الأتراک فهاجموا داره لیلاً، فلم یجدوا فیها شیئاً ... ».[6]
یکى از اتهامات متوکل به امام هادى(ع)، این بود که مردم قم، یاوران و دوستداران آن حضرتاند و از همان آغاز امامت آن امام همام، پیشوایى آن حضرت را ارج نهاده، تقدیس و ترویج کردند. احمد بن محمد بن عیسى که از مشایخ و رئیس حوزه حدیثى قم در این دوران بود، این سخن امام جواد(ع) را که فرمود: «اِنّى ماضٍ وَاْلاَمْرُ صائِرٌ اِلى اِبْنى عَلى...»[7]، بر جان و روح مردم شیعه قم جارى ساخت. از این روى، همانگونه که قمیون، شیعه امام هادى(ع) بودند و به ساحتش عشق مىورزیدند، آن حضرت نیز به مردم قم مهر میورزید و براى آنان دعا مىکرد. عبدالعظیم حسنى(ع) چنین نقل مىنماید:
«سَمِعْتُ عَلِى بْنِ مُحَمّدٍ الْعَسْکَرِى(ع) یَقُولُ اَهْلُ قُمَّ وَ اَهْلُ آبَهْ مَغْفُورٌ لَهُمْ لِزِیارَتِهِمْ لِجَدّى عَلِى بْنِ مُوسىَ الرِّضا بِطُوسٍ».[8]
مشایخ و محدثان قم در چنین موقعیتى که حرکت فرهنگىمفوّضه و غلات شتاب گرفته بود، از نفوذ فرهنگ این دو فرقه بیمناک بودند و در شهرى مانند قم که مردمش دلباخته اهلبیت(ع) بودند، نفوذ چنین عقایدى آسان بود. برخورد قمىها در آن برهه از زمان، حاکی از یک جریان خاص بود و هرگز نمىتواند، معرف جایگاه اندیشه امامشناسى قمیون محسوب شود. در آن زمان، دیدگاه احمد بن حنبل برحوزه حدیثى اهلسنّت حاکم شد. آنان اصول عقاید را با هر حدیثى توجیه و تفسیر کرده، نظریات نادرستى را در زمینه اعتقادات ابراز مىکردند. بدون شک، حوزههاى معرفتى در هر زمان با یکدیگر در تعاملاند. برای اینکه این سیرت ناخوشایند نتواند در حوزه قم نفوذ کند، تنگ نظرىها در قبال محدّثان شتاب گرفت.
مبارزه با فرهنگ غلو
افق این مبارزه را امام هادى(ع) گشود پیرایش و آراستگى این حوزه را پى گرفت و غالیان و بدعتگذاران را از این حوزه راند. از این رو، در پاسخ نامهاى، على بن حسکه را نفرین فرمود: «... وَ لَعَنَ اللّهُ عَلِىَّ بْنَ حَسْکَةَ الْقُمِىّ».[9] و در جای دیگر باز هم فرمود: «کَذِبَ ابْنَ حَسْکَةُ عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛[10] او دروغ مىگوید. نفرین خدا بر او باد!». نیز فرمود: «از آنچه على بن حسکه مىگوید، به سوى خدا بیزارى مىجویم... و اگر فردى از پیروان او را یافتید سرش را بر صخره بکوبید.».[11]
همچنین آن حضرت، حسن بن محمد بن بابا، معروف به ابن باباى قمى را نیز لعنت کرد و در پاسخ نامهاى فرمود: «... عَلَیْهِ لَعْنَةُاللَّهِ؛ او گمان مىکند که من او را برانگیختهام و او باب است، شیطان او را اغوا کرده و بر او مسلط شده است»؛ «اِن قدرتَ اَنْ تنشدخ رأسه بالحجر فافعل...؛[12] اگر قدرت یافتى که با سنگ برسرش بکوبى، برسرش بکوب و او را مجروح کن. همانا او مرا اذیت کرده است؛ خداوند در دنیا و آخرت او را آزار دهد».
از سوى دیگر، آن امام مهربان، نامهاى فرستاد و محمد بن ارومه را که نزد قمیون متهم شده بود و حتى کسى را بر او گمارده بودند تا او را ترور کند، تبرئه کرد. نجاشى در این باره چنین مىنگارد: «محمد بن أورمه، أبوجعفر القمى، ذکره القمیون و غمزوا علیه و رموه بالغلوّ حتى دسّ علیه مَن یفتک به، فوجدوه یصلى مِن أول اللیل ألى آخره فتوفقوا عنه».[13]
آنگاه مىنویسد: «و قال بعض أصحابنا: أنه رأى توقیعاً من أبىالحسن الثالث، إلى أهل قم فى معنى محمد بن أورمة و براءته ممّا قذف به».[14]
در پاکى و صدق ابن اورمه همین کفایت مىکند که مىگوید: «روزهاى آخر عمر متوکل براى زیارت امام هادى(ع) به سامرا رفتم و متوکل را دیدم که امام را به دست سعید حاجب سپرده بود و مىخواستند امام را به قتل برسانند. من گریان شدم. امام(ع) فرمود: «لاتبک انّه لایتمّ لهم ذلک و انّه لایلبث اکثر من یومین حتى یسفک اللّه دمه و دم صاحبه؛[15] فرزند اورمه! نگران مباش. آنان نمىتوانند مرا به قتل برسانند؛ بلکه خداوند آن دو را تا دو روز دیگر هلاک خواهد نمود».
این موقعیت وظیفه «احمد بن محمد بن عیسى» را که رهبرى حوزه حدیثى قم را در این ایام بر عهده داشت، سخت کرده بود و او مىبایست در این دریاى متلاطم و فتنههایى چون بابیت و ادعاى الوهیت، حوزه حدیثى قم را از این توفان به سلامت برهاند.
پینوشتها
[1] . مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، ص 395.
[2] . ر.ک: السنة، احمد بن حنبل، ص 47- 46 ؛ التوحید و اثبات الصفات الرب، محمد بن اسحاق بن خزیمة، ص 235 - 234؛
[3] . رجال، طوسى، ص 409 - 426؛ مسند الامام الهادىعطاردى، ص 309 - 369.
[4] . بحارالانوار، ج 50، ص 185، ح 62.
[5] . امالى طوسى، ج 1، ص 282؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 2، ص 451؛ مسند الامام الهادى، ص 37.
[6] . تذکرةالخواص، سبط ابن جوزى، ص 460؛ مروج الذهب، مسعودى، ج 4، ص 11 (در مروج الذهب، کلمه «شیعه» بدون نام قم آمده است)؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج 3، ص 272.
[7] . کافى، ج1، ص323؛ مسند الامام الهادى، ص18.
[8] . عیون اخبار الرضا، صدوق، ج 2، ص 260.
[9] . رجال کشى، ص 518، ح 996.
[10] . همان، ص 519، ح 997؛ وسائل الشیعه، ج18، باب 7، ص 554،(کتاب الحدود، ابواب المحارب).
[11] . رجال کشى، ص 519، ح 997.
[12] . همان، ص 520، ح 999 - 1000.
[13] . رجال نجاشى، ج 2، ص 394، ش 891.
[14] . همان.
[15] . کشف الغمة، اربلى، ج 3، ص 184.