آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

بانوی بی بدیل
در آن هنگامه‌ای که اعراب جاهلی دختران خویش را به کام سیاه خاک می‌سپردند و آن زمانی که با تولد هر دختری، چهره پدرش از خشم سیاه می‌شد، خداوند به رسول اکرم(ص) فرزند دختری عنایت فرمود. تقدیر شگفت الهی چنین بود که برای آن نبی مکرّم جز این دختر باقی نماند و از همین روی، دشمنان زخم خورده و اشراف جاهلی، زبان به طعن و شماتت گشودند که پروردگار متعال آن حضرت را به کوثر فاطمه زهرا بشارت داد.
با تولد این بانو، پدر شادمانی کرد، به مردم ولیمه داد، دست‌های فاطمه را غرق بوسه ساخت، وی را چون گوهری گرانبها در بهترین جایگاه خانه‌اش جای داد، فاطمه را چون گل می‌بویید و او را مادر خویش نامید.
فاطمه را می توان به تنهایی و جدا از وابستگی‌های ارزشمندش، به عنوان شخصیتی برجسته و اسوه‌ای وارسته مورد توجه قرار داد و ارزش‌های آسمانی در خلق و خویش را بررسی و بازکاوی کرد. در میان خانوادة وحی ، نقش فاطمه از چنان عظمتی برخوردار است که می‌تواند انعکاس دهنده تمامی توجهات حضرت محمد(ص) به آن صدیقه طاهره باشد. زاده شدن در خانه‌ای که باران نورانی وحی بر آن می‌بارید و پرورش یافتن در فضای توحید و عبودیّت، پیمان بستن با مردی که تمامی فضایل برتر و معنویت‌های انسانی در وجودش تجلّی دارد، حضرت فاطمه را یکی از محورهای اساسی درک اسلام و به خصوص تشیع قرار داده است.سختی‌های جانکاه دوران اقامت در مکه و همراهی و همدلی با رسول وحی، مهاجرت به مدینه برای بنیان‌گذاری جامعه‌ای توحیدی و زندگی مشترک با جانشین راستین واپسین پیامبر، زهرای اطهر را تجسّم عینی بانویی ساخت که مکتب اسلام باید پرورش می‌داد.
او در راه پاسداری از قرآن و سنت نبوی، رنج‌های فرساینده‌ای را بر خود هموار ساخت. در همان فاصله اندکی که پس از رحلت پیامبر زنده بود، تمام توان خویش را به کار گرفت تا چراغ رسالت در برابر انبوه طوفان‌های مسموم و خطرناک که وزیدن آغاز کرده بود، به خاموشی نگراید و پس از رسول اکرم(ص)، اولین فرد از خاندان عصمت و طهارت بود که به حضرتش پیوست؛ چرا که جان او با جان پیامبر جدا نبود و پدر او را پاره‌ای از وجود خویش معرفی کرده بود.
این بانو در طول عمر مبارک خویش اقامت‌گا‌ه‌ها ، کوچیدن‌ها و مسافرت‌های کوتاهی داشت که در این نوشتار نگاهی کوتاه بدان‌ها خواهیم کرد.
کانون شکوفایی
خانه حضرت محمد و خدیجه محل نزول وحی بود و از آنجا نهضت نبوی و توحید گسترش می‌یافت. حضرت زهرا(س) در 20 جمادی الثانی سال پنجم بعثت در این خانه به دنیا آمد. در هنگام ولادتش نوری خانه‌های مکه را درخشان ساخت و مولود بر لب شکر خدا می‌راند.[1]
رسول اکرم(ص) با ولادت فاطمه، سجده شکر به جای آورد و چون حق تعالی به او خبر داده بود که عترتش همه از فاطمه به جهان پدیدار می‌گردند، او را بیش از همه‌ی فرزندانش دوست داشت.[2] رسول خدا به تربیت او توجّهی ویژه مبذول می‌کرد. روزهای کودکی زهرا با اوج بحران‌ها و مرارت‌ها مصادف بود. هر لحظه خبری تلخ از شکنجه یاران رسول اکرم(ص) به این خانه می‌رسید. فشار‌هایی سخت و تهدید‌های نگران کننده، قلب مهربان اهل این خانه را به درد می‌آورد. منزل مزبور را حضرت محمد(ص) برای خدیجه تهیه کرد. او در محله‌ای بود که در گذشته به آن کوچه عطار‌ها می‌گفتند. فاطمه و پدر و مادرش، تا زمان هجرت در این خانه سکونت داشتند؛ مکان مبارکی که بارها در آن فرشته وحی بر پیامبر نازل شد و به دلیل همین قداست، به صورت مسجدی در آمد[3] و به سبب ارزش معنوی و قداست آن، بارها در طول تاریخ همزمان با تعمیر و توسعه مسجد الحرام، مرمت شد.
ابراهیم رفعت پاشا در اثر معروف خود نوشته است: خانه خدیجه دختر خویلد یا زادگاه فاطمه، در کوچه الحجر شهر مکه قرار دارد. ده متر طول و چهار متر عرض دارد. در این خانه سه در وجود دارد. یک در برای اتاق کوچکی است که مختص عبادت پیامبر بود و در آنجا وحی بر ایشان نازل می‌شد. در دیگر برای اتاقی مستطیل شکل است و در وسط آن اتاقکی ساخته‌اند که محل تولد فاطمه(س) است.
رفعت پاشا اضافه می‌کند: اگر دقت کنی، جز سادگی در این خانه نخواهی یافت؛ خانه‌ای که چهار اتاق داد که سه اتاقش اندرونی است و اتاق چهارم برای مراجعین بود.[4] امیر مصر در عصر حکمرانی عباسیان برای این خانه تعمیراتی انجام داد و بعدها سنگ‌نوشته‌هایی هم برای این مکان تدارک دیدند مبنی بر اینکه آنجا جایگاه و زادگاه فاطمه است و برایش موقوفاتی هم قرار دادند. سلطان سلیمان عثمانی هم در سال 935 هجری به مرمت آن مبادرت کرد.[5]
با کمال تأسف با روی کار آمدن وهّابیان و حاکمیت جابرانه‌ آنان بر حرمین شریفین، نه تنها به احیا و ترویج این بنای ارزشمند توجهی نشد، بلکه از همان روزهای اول سلطه آنان، این مکان ویران گردید.[6]
محاصره اقتصادی
در سال هفتم بعثت که فاطمة زهرا(س) دو بهار معطر را سپری کرده بود، مشرکان مکه پیمان محاصره اقتصادی علیه پیامبر و یارانش را امضا کردند و آنان به همراه بنی هاشم به دره‌ای به نام شعب ابی طالب پناهنده شدند. این تبعید و سکونت اجباری که سه سال به طول انجامید، برای همه محاصره شوندگان مشقّت‌زا بود. در این میان، کودکان بیش از دیگران، از گرسنگی رنج می‌بردند. خدیجه نیز که این دختر آسمانی را پرورش می‌داد و از جانش، گرامی‌تر می‌داشت، از بی‌غذایی فرزند در سوز و گداز بود. گاهی طفل از شدت گرسنگی به مادر و گاه به دامن پدر پناه می‌برد. در یک از روزها که دیگر این وضع رمقی برای این نوباوه نگذارده بود، طفل به سوی پدر رفت و با صدایی ضعیف و دلخراش ‌گفت: گرسنه‌ام. مشاهده این منظره نگران کننده، برای پدری که تدارک غذا از مسیر عادی برایش میسر نبود، بسیار تأثر آور می‌نمود. در این حال، رسول خدا(ص) با دیدن این وضع، سخت ناراحت گردید و ناگزیر از نیروی آسمانی و ولایت تکوینی بهره برد. او دست مبارک را بر سینه فرزند محبوبش نهاد و سر را به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: "اللهم مشبع الجاعة و رافع الوضعة لاتجع فاطمه؛ ای پروردگار متعال! ای سیر کننده گرسنگان! دخترم فاطمه را گرسنه مگذار". عمران بن حصین که یکی از شاهدان این ماجرا بود، می‌گوید: ناگهان مشاهد کردم بلافاصله زردی چهره زهرا بر طرف شد و گونه‌های مبارکش گلگون گشت. از خود آن بانو هم نقل شده که فرموده‌اند: بعد از آن دعای پدرم، هرگز گرسنه نشدم.
به هر حال، زهرای عزیز سه سال از بهترین ایام کودکی خود را در شعب ابی‌طالب و با تحمل شرایط سخت و طاقت‌فرسا و جانکاه گذرانید. او در سنگلاخ‌های این درّه، درس شکیبایی و پایداری را آموخت و طعم تلخ گرسنگی را هم چشید.
درّه یا شعب ابی‌طالب نزدیک کوه ابوقبیس قرار دارد که اینک کتابخانه مکه را در آن ساخته‌اند. در سال 1399 قمری کسانی که می‌خواستند شارع غزّه را وسعت دهند، این مکان را که یادآور پایداری پیروان مکتب وحی بود، تخریب کردند[7]. و جایی را که اکنون به نام شعب ابی‌طالب معروف است و در آن سوی پل حجون قرار دارد و گورستان عمومی است، نمی‌توان شعب ابی طالب نامید.[8]
بعد از این تنگناها، روزگار شادمانی برای فاطمه پدیدار گشت، اما دریغا که ایام سرور برای وی دوامی نداشت و ابتدا عموی مهربانش ابوطالب و به فاصله کوتاهی مادر عزیزش، به سبب سختی‌هایی که در این شعب کشیده بودند، رحلت کردند.[9]
آن بانوی بزرگ در فتح مکه هم حضور داشت. امّ هانی خواهر حضرت علی(ع) می‌گوید:
در روز فتح مکه، دو تن از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و در حالی که آنان در خانه‌ام به سر می‌بردند، ناگهان برادرم علی آمد و بر آنها شمشیر کشید که من اجازه ندادم و خود را به خیمه‌گاه رسول الله در بطحا رسانیدم، ولی آن حضرت را نیافتم، اما مشاهده کردم که فاطمه زهرا در اقامتگاه پدر است. ماجرا را نقل کردم. دیدم فاطمه از همسر خود قاطع‌تر است و با شگفتی گفت: تو هم باید مشرکان را پناه دهی؟ در این لحظات حضرت محمد(ص) آمد و از ایشان برای آن دو نفر امان طلبیدم که پیامبر پذیرفت. سپس به فاطمه فرمود: آبی را برای او فراهم کند. تا هنگامی هم که هند همسر ابوسفیان و دیگر زنان مشرک برای پذیرش اسلام و بیعت با پیامبر به حضور آن وجود مبارک رسیدند، حضرت فاطمه زهرا(س) در مکه حضور داشت.[10]
در روز شنبه 25 ذیقعده سال دهم هجرت پیامبر از مدینه حرکت کرد و در ذی‌الحلیفه، احرام بست . عده زیادی برای این مراسم که به حجة الوداع موسوم گردید، خود را مهیا کردند. همسران پیامبر نیز در این سفر، شوهر را همراهی می‌کردند. آنها بر هودج‌هایی سوار بودند. حضرت فاطمه زهرا نیز با آنان بود و در این سفر عبادی، به دستور پیامبر مناسک حج را انجام داد و خانه خدا را زیارت کرد. حضرت علی(ع) نیز که به تازگی از مأموریت یمن بازگشته بود، در ایام حج به مکه رسید و همسر را در آنجا ملاقات کرد.[11] پس از این مراسم باشکوه، نبی اکرم در اجتماع بزرگی به فرمان خداوند، حضرت علی(ع) را به امامت و جانشینی خویش برگزید. با توجه به حضور فاطمه در حجة الوداع، با اطمینان می‌توان گفت آن بانوی گرانقدر در مراسم با افتخار غدیر خم حضوری معطر داشته است.[12]
مهاجرتی سرنوشت ساز
پیامبر اکرم(ص) به فرمان خدا تصمیم گرفت شبانه مکه را ترک گوید. این شب به لیلة المبیت شهرت یافت. رسول خدا(ص) به علی(ع) دستور داد تا به فرمان خداوند در بستر او بخوابد و خود مهیای عزیمت شد. حضرت فاطمه زهرا(س) نیز در این اوضاع بحرانی، در خانه ماند و هر لحظه در انتظار هجوم خائنانه دشمن به سر برد. با وجود آنکه او هشت سال و نه ماه داشت، ولی چنین موقعیت حساس و پر خطر را درک کرد و از خشونت و سنگدلی کوردلان آگاهی داشت. آن شب را دخت سرافراز پیامبر با توکل و اعتماد به خداوند به سحر آورد. نزدیک سپیده‌دم، تباهکاران همچون گرگ‌های گرسنه با شمشیر‌های آخته، به محل سکونت وی و خانه پدرش هجوم آوردند و به سوی محل استراحت پیامبر رفتند، اما ناگهان با قهرمان توحید حضرت علی(ع) رو‌به‌رو شدند و تمام نقشه‌هایشان نقش بر آب شد.
علی(ع) به دستور پیامبر امانت‌های مردم را به صاحبانشان رد کرد و پس از سه روز مصمم شد خاندان پیامبر و برخی از مسلمین را به مدینه کوچ دهد. ابو واقد لیثی که حامل نامه‌ای از سوی پیامبر برای علی بود و مأمور شده بود از دهکده قبا به مکه بیاید، با رسیدن به این شهر، به فواطم ثلاث( فاطمه زهرا، فاطمه بنت اسد و فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب) اطلاع داد که مهیای سفر شوند. حضرت علی(ع) برای این بانوان هودجی همراه با مرکبی فراهم ساخت. آنان شبانه از مکه بیرون آمدند و ابوواقد و ایمن بن امّ ایمن، شتر فواطم را می‌راندند. کاروان کوچک همچنان جلو می‌رفت و علی(ع) مراقبت کامل هودج فواطم را عهده دار بود، تا آنکه به محلی به نام ضجنان رسیدند. حارث بن امیّه که با هفت سوار آنان را تعقیب کرده بود، بدین‌جا که رسید، راه را بر علی و همراهان بست و چون خواست ایشان را برگرداند، امیرمؤمنان چون شیری خشمگین به مقابله با آنان برخاست و یکی از آنها را به هلاکت رسانید و دیگران هم گریختند.
مهاجران به راه خود ادامه دادند و در قبا که پیامبر دوازده روز در آن توقف کرده بود، به رسول اکرم(ص) و دیگران پیوستند. ربیع الاول سال سیزدهم بعثت، زمان توقف در این دهکده است. وقتی که دیدگان فاطمه زهرا بر سیمای پدر افتاد، غم از دلش برفت و دیگر ایام فراق را پایان یافته تلقی کرد. در این هجرت، حضرت زهرا به اتفاق دو بانوی مهاجر، مسیر طولانی مکه تا مدینه را که 468 کیلومتر بود، در زیر آفتابی سوزان طی کرد و روز پنجشنبه 15 ربیع الاول (هفتم مهرماه) در قبا که در شش کیلومتری مدینه قرار داشت، به خانه سعد بن خثیمه از اصحاب پیامبر وارد شد. خانه وی مجاور رکن غربی و جلو مسجد قبا قرار داشت. خانه دیگری که فاطمه در قبا، توقف کوتاهی در آن داشت، مربوط به کلثوم بن هدم بود. متأسفانه این دو خانه هم به دست حکّام آل مسعود به ویرانه‌ای تبدیل شده‌اند. محمدباقر نجفی می‌نویسد: این دو بنای قدیمی که مجاور یکدیگرند و هر یک گنبدی رفیع دارند، با توجه به اینکه رفعت پاشا در کتاب مراة الحرمین این بنا را وصف کرد و نیز از تحقیقات عینی و محلی حقیر در دهکده قبا، معلوم می‌شود که معماری بنا از هنرهای دولت عثمانی است و آنجا خانه سعد بن خثیمه یا در زبان اهل قبا، بیت فاطمه است.[13] نایب‌الصدر شیرازی نیز که به سال 1305 ه.ق از این دو بنا دیدن کرده، می‌گوید این دو بنا کاملاً مخروبه‌اند و تنها گنبدهایشان افراشته است.[14]
به هر ترتیب، پیامبر پس از ورود به مدینه در خانة ابوایوب انصاری فرود آمد و پس از مدتی اقامت در آن، به خانه‌ای که در کنار مسجد تدارک دیده شده بود، رفت و در این اوقات فاطمه با او بود.[15]
منزل ابو ایوب دو اتاق بیشتر نداشت که پیامبر و زهرا و دیگران دختران در یک اتاق (حجره پایین) و ابوایوب و مادرش در بالاخانه جای گرفتند. پیامبر در انبار خرما که مجاور این منزل بود، نماز می‌گزارد. پس از چندی، رسول الله قطعه زمینی را که در آن حوالی بود، از دو جوان یتیم خرید و به کمک مسلمانان مسجدی در آن بنا کرد و در کنار آن منزلی برای خویش تدارک دید و از خانه ابوایوب به آنجا نقل مکان کرد.
می‌گویند فاطمه که تا آن زمان همراه مادر امیرالمؤمنین در خانه‌ای مجاور مأوای ابوایوب سکونت داشت، به مکان جدید آمد، ولی برخی گفته‌اند او با پدرش زندگی می‌کرد و از هم جدا نبودند.[16]
در دامنه کوه اُحُد
حضرت فاطمه در روزهای جنگ هم از پدر دفاع و مراقبت می‌کرد. هنگامی که جنگ احد پایان گرفت، پیامبر با دندان شکسته و پیشانی مجروح هنوز در میدان حضور داشت. فاطمه با سرعت از خانه به سوی احد آمد و با اینکه نوجوانی بیش نبود، مسیر بین مدینه تا این کوهستان را با پای پیاده و شوق زیاد طی کرد. صورت پدر را شست و خون از چهره‌اش زدود، اما زخم پیشانی همچنان خونریزی داشت. او قطعه حصیری را سوزانید و خاکستر آن را بر جای این زخم ریخت و بدین گونه خونریزی را بند آورد. شگفت آنکه این دختر برای نبردی که روز بعد اتفاق می‌افتاد، سلاح پدر را مهیّا می‌ساخت. آن روز پیامبر(ص) و علی(ع) شمشیرهای خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشوید.[17]
حضرت فاطمه(س) هر هفته دو بار: دوشنبه و پنجشنبه، بر مزار شهیدان اُحُد می‌رفت و اشاره می‌کرد که اینجا رسول خدا(ص) با مشرکان می‌جنگیده‌اند. محمود بن لبید می‌گوید: وقتی پیامبر رحلت کرد، فاطمه کنار قبر حمزه(ع) می‌ایستاد و می‌گریست. در یکی از روزها به کنار قبر حمزه رفتم. دیدم فاطمه می‌گرید. او را به حال خود واگذاشتم تا آرام گرفت. پس به حضورش رفتم و سلام کردم و گفتم: ای سرور زنان! سوگند به خدا با این سوز و گداز، بندهای دلم پاره شد. فرمود ای ابوعمرو! سزاوار است که گریه کنم؛ چرا که بهترین پدران را از دست داده‌ام. آه چقدر مشتاق دیدار اویم!
در جنگ احزاب که از پررنج‌ترین غزوات بود، فاطمه در کنار پیامبر قرار گرفت و برای پدر که چند روز گرسنه مانده بود، غذایی ساده آورد. در فتح مکه هم برایش خیمه افراشت و آب برای شستشو و غسل مهیا کرد تا پیامبر گرد و غبار را از تنش بشوید و لباس پاکیزه‌ای بر تن کند و رهسپار مسجد الحرام شود.[18]
منزل مبارک
سرانجام حضرت علی(ع) از پیامبر، زهرا را به عنوان همسر خویش خواستگاری کرد که مورد پذیرش آن حضرت قرار گرفت. رسول الله به امیرمؤمنان(ع) فرمود: در همین حوالی منزلی تهیه کن تا همسرت را ببری.
علی عرض کرد: یا رسول الله! در این نزدیکی جز منزل حارثه بن نعمان، مکان مناسب دیگری نیست. فقط منزل او خالی و آماده است. رسول الله(ص) فرمود: همة منزل‌های وی را برای صحابه گرفته‌ایم و دیگر خجالت می‌کشیم از او خانه‌ای بخواهیم. این مطلب به گوش حارثه رسید. خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: " یا رسول الله(ص) انا و مالی لله و لرسوله؛ ای پیامبر! من و اموالم به خدا و رسولش تعلق داریم". بدین گونه حارثه منزل را در اختیار مولای پرهیزگاران نهاد و قرار شد مقدمات مجلس عروسی فراهم شود. علی(ع) اتاق برترین بانوی دنیا را آراست، اما با امکاناتی بسیار ساده. آن حضرت کف اتاق را با شن‌های نرم فرش کرد و چوبی را برای آویختن مشک بر دیوار اتاق نصب کرد، سبو و کوزه آبی فراهم آورد و چوبی به عنوان جالباسی از این سوی تا آن طرف دیوار نصب کرد، آن گاه کف اتاق را با پوست گوسفند پوشانید و بالشی از لیف خرما در کنارش قرار داد.[19] حضرت رسول اکرم(ص) سه روز پس از مراسم عروسی، به دیدن عروس و داماد آمد. چون هوا سرد بود، آن دو زیر عبایی بودند. پیامبر نیز از شدت برودت هوا به آن جمع پیوست. آن گاه به علی(ع) فرمود تا کوزة آبی بیاورد. نبی اکرم بر آن آب نگریست و دعایی خواند. جرعه‌هایی از آب آن ظرف را خود نوشید و مقداری را به فاطمه و علی داد و قدری بر سر و سینه علی(ع) ریخت و از خداوند خواست تا هر بدی را از او دور گرداند.
خانه حارثه در محله بنی النجار قرار داشت و به خانه پیامبر نزدیک بود؛ تا اینکه در کنار بیت رسول اکرم(ص) خانه‌ای برای این زوج آسمانی ساخته شد و تا پایان زندگی مشترک در آن ساکن بودند. خانه‌ای که به فاصله چندی از ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) در اختیار آن دو قرار گرفت، شامل اتاق گلینی بود که سقف آن را با چوب درخت خرما و حصیر پوشانده و آن را گل اندود کرده بودند. فاصله سقف تا کف به اندازه‌ای بود که دست به راحتی به سقف می‌رسید، اما از صفایش نور خدا جلوه‌گر بود و قرآن در معنویت و فضیلت آن فرمود: )فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدوّ و الاصال(.[20] وقتی این آیه نازل شد، از پیامبر پرسیدند : آیا خانه فاطمه و علی از این نوع خانه‌هاست؟ فرمودند: بلکه مسکن آنان از با فضیلت‌ترین خانه‌هاست.[21]
اتاق پیامبر با این بیت، یک دیوار فاصله داشت و هر وقت محل زندگی رسول اکرم(ص) روشن می‌شد، خانه زهرا و علی هم درخشان می‌گردید و به همین دلیل وقتی جبرئیل نازل می‌شد، می‌فرمود:"السلام علیکم یا اهل بیت النبوه". از این درود می‌توان فهمید که آن خانه با محل سکونت پیامبر فاصله‌ای نداشته است.[22]
جابر بن عبدلله انصاری می‌گوید: روزی پیامبر به خانه دخت گرانمایه‌اش می‌رفت و من نیز همراه او بودم. هنگامی که به درب سرای فاطمه رسیدیم، آن حضرت دست بر در نهاد و آن را گشود و با صدای رسا فرمود:"السلام علیکم". فاطمه جواب سلام پدر را گفت و چون نبی اکرم فرمود: اجازه دهید داخل شوم، فاطمه گفت: افتخار دهید ای سفیر خدا! و پس از اینکه پیامبر برای خود و همراهش سه بار اجازه ورود گرفت، آن‌گاه به حریم معنوی دختر دلبندش گام نهاد.[23]
امام دوم و امام سوم در این خانه دیده به جهان گشودند و بانویی چون زینب کبرا در این مکان بالید و به شکوفایی رسید. فاطمه بخشی از این مکان را به عبادت و راز و نیاز با خدا اختصاص داد. امام حسن مجتبی(ع) می‌فرماید: شب جمعه‌ای دیدم که مادرم تا صبح مشغول نماز و عبادت بود و دائماً رکوع و سجود می‌گزارد تا سپیده صبح نمایان گشت. شنیدم که مؤمنین را یک یک نام می‌برد و دعا می‌کند، اما برای خودش دعایی نکرد. عرض کردم: مادرجان! چرا برای خودت دعا نمی‌کنی؟ فرمود: "یا بنیّ الجار ثم الدار؛ فرزندم! اول همسایه، بعد خانه".[24]
خانه فاطمه و علی در کنار مسجد پیامبر بود و در آن به سوی مسجد گشوده می‌شد. خانه عده‌ای دیگر از یاران پیامبر نیز چنین ویژگی‌ای را داشت. روزی پیامبر فرمان داد تمام در‌هایی که به سوی خانه خدا باز می‌شوند، بسته شوند، جز در خانه فاطمه و علی. وقتی علّت این وضع را از رسول الله پرسیدند، فرمودند: من چنین تصمیمی را نگرفتم، بلکه این کار به فرمان خداست.[25]
بعد از نزول آیه تطهیر[26]، آن گونه که نُه نفر از صحابه نقل کرده‌اند، رسول اکرم(ص) هر روز صبح تا زمان رحلتش هنگام خروج از منزل که برای اقامه نماز صبح به مسجد تشریف می‌بردند، قبل از اقامه نماز به در این خانه می‌آمدند و می‌فرمودند:" السلام علیکم یا اهل البیت انّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیر". برخی راویان افزوده‌اند: تا یک سال شخصاً شاهد این ماجرا بوده‌اند.[27]
امّا تاریخ گواه است که به فاصله‌ای اندک پس از رحلت رسول خدا، علی رغم همه این سفارش‌ها و تأکیدهای آن حضرت بر اهل بیت، چگونه با آنان برخورد شد. این خانه شاهد است که بهترین بانوان عالم، پشت در آتش گرفته به وسیله خلیفه دوم، چگونه مجروح شد و چه سان فرزندش سقط گردید.
منزل زهرا(س) از دو طرف دو درب داشت. یکی داخل مسجد، و دیگری در کوچه مجاور باب جبرئیل. مردم در هنگام نماز که به مسجد می‌آمدند، از جلوی در خانه فاطمه عبور می‌کردند و در نیم‌سوخته و تیره رنگ این مکان را می‌دیدند که همچون تابلویی رنگین، نقش مظلومیت حضرت فاطمه بر آن ترسیم شده بود، به ویژه اگر توقف مختصری در آنجا می‌کردند و ناله‌های دلخراش را می‌شنیدند، در برابر این وضع سؤال‌هایی را مطرح می‌کردند. زمزمه ها و نگاه‌های مردم، بیش از پیش چهره واقعی خلیفه وقت را افشا می‌کرد.
آری، خانه‌ای که محل نزول وحی بود و پیامبر و جبرئیل بدون اجازه صاحبش به آن وارد نمی‌شدند، با کمال تأسف پس از رحلت پیامبر چنین مورد هجوم قرار گرفت. این خانه نیز با روی کار آمدن وهابیون مورد بی‌توجهی و فراموشی قرار گرفت و از تخریب و ویرانگری مصون نماند.
باغ و بوستان فاطمه
فدک در یک منزلی خیبر و 140کیلومتری مدینه قرار داشت که اکنون در عربستان به نام حائط و حویط شناخته می‌شود. یهودیان ساکن در این روستای سرسبز، با دریافت خبر پیروزی سپاه اسلام در خیبر به شدت ترسیدند و برای عقد قرارداد صلح، شخصی را نزد پیامبر فرستادند و فدک را به رسول الله واگذار کردند و این آبادی جزء اموال پیامبر به شمار می‌رفت؛ زیرا بدون خونریزی و جنگ به دست آمده بود و چون آیه )وَ آتِ ذَا الْقُرْبى([28] نازل شد، آن حضرت فدک را به فاطمه واگذار کرد. فاطمه درآمد قابل توجه این دهکده را در راه خدا خرج می‌کرد و به بینوایان می‌داد و ایتام بنی‌هاشم را از آن برخوردار می‌ساخت و بدین گونه اموال فناپذیر دنیا را با انفاق در راه خدا، ارزشمند و جاویدان می‌ساخت. بعد از رحلت رسول اکرم(ص) و پس از ماجرای سقیفه، فرمان مصادرة فدک صادر شد و کارگزاران و وکیلان فاطمه را از این مزرعه بیرون و افراد دیگری را به جای آنان منصوب کردند.[29]
فاطمه احساس کرد دستگاه خلافت می‌خواهد با قطع این درآمد و وارد ساختن فشار اقتصادی نفوذ اجتماعی و سیاسی ولایت حضرت علی(ع) را کم کند و از این جهت، نباید در برابر این تجاوز خاموش بماند. پس نخست به نزد اولین خلیفه رفت و با بحث و استدلال از حق خویش دفاع کرد و چون دلایل او درست بود، ابوبکر نوشته‌ای در این باره صادر کرد و به دست زهرا داد، ولی عمر چون از ماجرا با خبر شد، نوشته را پاره کرد. فاطمه گرچه ناراحت شد، ولی به مبارزات خود ادامه داد. آن حضرت به مال فناپذیر دنیا رغبتی نداشت، اما نتوانست این کار خلاف را تحمل کند. لذا مصمم شد به مسجد برود و در حضور مردم حقانیت خود را به اثبات برساند. نطق آتشین زهرا که در مسجد و از پشت پرده با کمال شجاعت صورت گرفت، ضمن آنکه نقشه‌های غاصبان خلافت را فاش ساخت، فضایل و کمالات او را تثبیت کرد. خلیفه در مقابل منطق نیرومند فاطمه، حربه عوام فریبانه‌ای را به کار برد و گفت: از پدرت شنیدم که می‌فرمود: ما پیامبران میراثی چون طلا و نقره و ملک به ارث نمی‌گذاریم و جز علم و معرفت چیزی نداریم و روا نیست با دستور آن حضرت مخالفت شود. فاطمه هم با توجه به آیات قرآن، جواب ظاهر سازی و عوام فریبی وی را داد و گرچه ابوبکر در برابر زهرا ایستاد و فدک را برنگرداند، اما دختر پیامبر توانست ستمکاری دستگاه خلافت، و حقانیت خودش را به اثبات رساند و فدک برای زمامداران وقت به سان استخوانی در گلویشان گیر کرد و یکی از نقاط ضعف دستگاه خلافت با موضوع فدک مشخص می‌شد.[30]
شخصی به نام مخیریق در غزوه احد به شهادت رسید. طبق وصیت وی، رسول اکرم(ص) اموالش را تحویل گرفت. دارایی غیر منقولش شامل هفت بوستان و مزرعه آباد بود. تولیت این بوستان‌ها بعد از پیامبر بر عهده فاطمه قرار گرفت. از آن پس، سرپرستی این موقوفات در دست اولاد فاطمه بود؛ تا آنکه بنی عباس آن را تصرف عدوانی کردند. امروزه این میراث نبوی را از صورت اصلی خارج و ویران کرده‌اند و به جای آن مراکز تجاری، هتل و آپارتمان ساخته‌اند. فاطمه از مزرعه و نخلستان کتیبه که بدون خونریزی به دست آمده و سهم پیامبر شده بود نیز بهره داشت؛ اگر چه با رحلت پیامبر، فاطمه را از این سهم نیز محروم کردند.[31]
بیت الاحزان
تا هفت روز بعد از رحلت رسول اکرم(ص)، فاطمه از خانه بیرون نیامد. در روز هشتم به عنوان زیارت مرقد پدر با گریه و زاری از منزل به سوی محل دفن نبی اکرم(ص) روانه شد. همین که چشمان او به مرقد پدرش افتاد، از حال رفت و خود را روی قبر افکند. زنان مدینه به سویش شتافتند، آب بر صورتش ریختند، تا آنکه به هوش آمد. این بار نیز اشعاری را خطاب به پدر زیر لب زمزمه کرد و باز هم ناله جانسوزی از اعماق دل برکشید. آن گاه زهرا(س) به سوی خانه رفت و در غم فراق پدر و مظلومیت همسرش علی(ع). شب و روز می‌گریست و دیگر خنده بر لبانش نقش نبست. اندوه جانکاه و مصیبت باری چون ارتحال پدر از یک سو، و جسارت‌ها و گستاخی‌های منافقان و آزار و اذیت‌هایی که غاصبان خلافت به ساحت امامت و ولایت وارد می‌کردند، فاطمه را چنان متأثر کرده بود که دیگر از گریه کردن باز نمی‌ایستاد و همواره دلش سوزان بود و هر ساعت حال و اغما و بیهوشی به وی دست می‌داد. سرانجام آنان که این گوهرافشانی را افشای حقایقی می‌دیدند و احساس می‌کردند با استمرار این روند، موقعیتی تهدیدآمیز خواهند داشت، عده‌ای را به در خانه‌ علی(ع) فرستادند تا نزد وی از گریه‌های فاطمه شکوه کنند. این افراد که شاید از حقیقت موضوع آکاهی نداشتند و مقاصد مغرضان را نمی‌دانستند، این درخواست را پذیرفتند و به سوی آن منزل نورانی رفتند و به امام متقین عرض کردند: شبانه روز فریاد لخراش و ناله جانکاه فاطمه در گوش ما طنین‌انداز است و ما نه شب آرام داریم و نه روز. آمده‌ایم تمنا کنیم که وی یا شب آرام باشد و یا روز. حضرت علی(ع) تقاضای آنان را نپذیرفت، ولی فاطمه که متوجه هیاهوی افراد جلوی در خانه شده بود، از شوهر ماجرا را پرسید و چون متوجه شد بر ناله‌هایش معترض‌اند، در ظاهر به عنوان واکنش در برابر شکایت‌ها و در باطن برای تشدید امر مبارزة خود، روزها دست حسنین (ع) را می‌گرفت و از خانه بیرون می‌آمد و در انتهای بقیع، کنار جاده، در سایه بوتة خاری می‌نشست و به گریه مشغول می‌شد. کاروانیان که از آنجا عبور می‌کردند، در همان ابتدا متوجه گریه‌‌های فاطمه می‌شدند و به ستم دستگاه خلافت پی‌می‌بردند.
دشمن که مشاهده می‌کرد فاطمه با ندبه‌ها و سخنان آتشین خود، دل‌ها را می‌سوزاند و در قلب‌ها جای می‌گیرد، با حالتی از بغض و عداوت، شبانه گیاهی را که فاطمه از سایه‌اش استفاده می‌کرد، برکند تا شاید بتواند رفت و آمد فاطمه را به سوی دروازه مدینه قطع کند، ولی زهرا با این کار از هدف خویش دست برنداشت و بلافاصله امیرمؤمنان(ع) سایه‌بانی از چوب در همان جا برای همسر خویش ترتیب داد. این مکان بعدها به بیت الاحزان و خانه اندوه موسوم گردید و حزن و اندوه فاطمه در چنین جایی چنان تأثیرگذار بود که مردم مدینه را هم به شیون و زاری وامی‌داشت.[32]
در اینکه مکانی تحت این عنوان وجود داشته و مورد زیارت و عنایات مسلمانان بوده، تردیدی نیست، اما در موقعیت دقیق آن سخنان گوناگونی نقل شده است. برخی آنجا را آرامگاهی پنداشته‌اند، ولی تمام موضعی که به عنوان"بیت الاحزان" شناخته شده، در حال حاضر ویران گردیده است. در پاره‌ای منابع آمده که این محل همان مسجد فاطمه است که در برابرش، آرامگاه امام حسن(ع) و عباس عموی پیامبر قرار دارد، اما مؤلف مراة الحرمین می‌گوید: در موضع بقیع گنبدی است که قبة الحزن نامیده می‌شود. می‌گویند اینجا خانه‌ای است که دختر پیامبر بعد از رحلت پدرش بدان پناه برد و مدام در آنجا اندوهگین بوده است.[33]
سمهودی نیز یادآور می‌شود: آنجا به "بیت الاحزان" مشهور است و همان محلی است که به مسجد فاطمه معروف است.[34]
علی بن موسی نیز در کتاب خود می‌نویسد: گنبدی است که چیزی درون آن دیده نمی‌شود و به "قبة الاحزان" موسوم است و شیعیان در موسم حج آنجا را زیارت می‌کنند.[35]
برخی گفته‌اند این مکان با مسجد فاطمه متفاوت است و این مسجد در شمال غربی مدینه قرار دارد و جزء مساجد سبعه است که مکانی است سفید رنگ و بدون سقف، و به صورت یک چهار دیواری با مساحت حدود هفت متر مربع است.
مدفن و مزار
فاطمه به علی سفارش کرد که قبرش را پنهان و مزارش را بی‌نشان سازد تا دلیل و شاهدی بر ستم‌های روا شده بر او باقی گذارد و مخالفت و مبارزه خویش را با غاصبان و خلافکاران جاوید سازد. آن حضرت نیز وی را شبانه دفن کرد و موضع قبرش را پنهان ساخت. در مورد محل دفن آن بانوی دو سرا چهار قول وجود دارد:
1. برخی مزارش را در بقیع می‌دانند؛ از جمله اربلی در کشف الغمه و سیدمرتضی در عیون المعجزات. اهل سنت نیز بر این باورند. آنان مزاری را که در کنار مرقد چهار امام قرار دارد، مدفن فاطمه زهرا(س) می‌دانند. علامه مجلسی می‌نویسد: چون علی، فاطمه را به مصلّا آورد و نماز خواند، دست‌ها را به سوی آسمان بلند کرد و گفت پروردگار! اینک فاطمه دختر پیامبر توست که او را از ظلمات دنیا به سوی نورانیّت آخرت حمل کردم. در این وقت منادی ندا در داد که بقعه بقیع، محل دفن است و به سوی آن بروید. وقتی امیرالمؤمنین به آنجا رسید، دید قبری ساخته و لحدی پرداخته‌اند. پس پیکر فاطمه را آنجا به خاک سپرد.
ابن جوزی هم می‌نویسد: فاطمه در بقیع مدفون است و این مطلب را شاید از آنجا استفاده کرده‌اند که علی بن ابی‌طالب صورت چهل قبر جدید را در بقیع احداث کرد و چون مخالفان خواستند، قبور جدید را مورد تعرّض قرار دهند، آن حضرت عصبانی شد وآنها را تهدید به قتل کرد و با این وصف مشخص می‌شود که یکی از مزار‌ها به فاطمه تعلق دارد.
علامه نور الدین سمهودی می‌گوید: ارجح آن است که تربت شریفش در بقیع است.[36] ولی گفته‌اند قبری که در بقیع وجود دارد، قبر فاطمه بنت اسد است، نه حضرت فاطمه(س).
2. عده‌ای چون ابن سعد صاحب طبقات، خاطرنشان کرده‌اند که فاطمه در خانه عقیل دفن شده ‌است.[37]
3. بعضی گفته‌اند آن بانو در روضه رسول خدا دفن است. مجلسی از محمد بن همام نقل کرده که وی گفت: علی، فاطمه را در روضه پیامبر مدفون ساخت، ولی آثار قبر را از بین برد. باز مجلسی از کنیز زهرا، فضه، نقل کرده است: در روضه پیامبر بر فاطمه نماز خواندند و او همان جا دفن شد.
شیخ طوسی می‌گوید: از جمله شواهدی که می‌توان برای این احتمال اقامه کرد، حدیثی است که از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: "بین قبر من و منبرم روضه‌ای از روضه‌های بهشت وجود دارد".
شاهد دیگر اینکه نوشته‌اند: علی در روضه نبی اکرم(ص) بر فاطمه نماز خواند، سپس پیامبر را مخاطب ساخت و فرمود: سلام من بر تو و دخترت باد یا رسول الله که در جوارت دفن است.[38]
4. عده‌ای گفته‌اند: فاطمه را در خانه‌اش دفن کردند که قرائن و روایات زیادی این قول را تأیید می‌کند؛ از جمله اینکه حضرت علی پس از دفن بدن فاطمه، از جای برخاست و رو به قبر پیامبر گفت:" درود من و دخترت بر تو باد ای فرستاده الهی که اکنون دخترت در جوار تو فرود آمده است"، و می‌دانیم که خانه فاطمه در مجاورت روضه پیامبر قرار داشت.[39]
شیخ صدوق (م389) می‌نویسد: برایم ثابت شده که فاطمه را در خانه‌اش به خاک سپبرده‌اند و پس از آنکه مسجد را توسعه دادند، قبر آن بانو در مسجد واقع شد. من سالی که به سفر حج رفتم، در مدینه رو به سوی خانه فاطمه ـ که از استوانه رو به روی باب جبرئیل تا پشت خظیره مرقد نبوی است ـ کردم و در آنجا زیارت فاطمه را به جای آوردم.[40] سید محسن امین عاملی نوشته است: آن حضرت در خانه‌اش به خاک سپرده شدو به این قول به صواب نزدیک‌تر است.
شیخ طوسی یادآور می‌شود: قبر فاطمه را در خانه پیامبر می‌توانی زیارت کنی و برخی او را در خانه‌اش مدفون می‌دانند. این دو قول از نظر من، به هم نزدیک‌اند و بهتر است حضرت در هر دو مکان زیارت شوند، ولی روایت دفن فاطمه در بقیع از صحت دور است.[41]
پی نوشت ها:
[1] . مناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 357؛ کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص 75.
[2] . فاطمه زهرا ، استاد توفیق ابوعلم، ترجمه علی اکبر صادقی، ص68.
[3] . الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص40.
[4] . مراة الحرمین، ابراهیم رفعت پاشا، ص189.
[5] . حرمین شریفین، دکتر حسین قره چانلو، ص106 ـ 107.
[6] . گنجینه‌های ویران، محمد عبایی خراسانی و سید رضا حسینی نسب، ص54.
[7] . معجم معالم الحجاز، عاتق بن غیث بلادی، دارمکه، ج5، ص56ـ57.
[8] . عرشیان، دکتر سید جعفر شهیدی، ص74.
[9] . تاریخ یعقوبی ، ج 2، ص35.
[10] . المغازی، ج3، ص830 ـ850.
[11] . همان، ص1082 ـ 1087.
[12] . زندگانی حضرت فاطمه زهرا ، محمد قاسم نصیر‌پور، با مقدمه آیة الله مرعشی نجفی، ص69.
[13] . مدینه شناسی، محمد باقر نجفی، ج1، کتاب دوم، فصل اول، ص223.
[14] . تحفة الحرمین، نایب الصدر شیرازی، ص 251.
[15] . ناسخ التواریخ، سپهر، حضرت زهرا، ج 4، از کتاب دوم، ص 24ـ26.
[16] . زهرا مولود وحی، سید احمد علم الهدی، ص92ـ93.
[17] . المغازی ، ج1، ص290.
[18] . زهرا برترین بانوی جهان، آیة الله ناصر مکارم شیرازی، ص 28؛ بیت الاحزان، حاج شیخ عیاس قمی، ص227.
[19] . فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، آیة الله سید محمد کاظم قزوینی، ص211.
[20] . نور/ 36.
[21] . در تفسیر الدر المنشور ذیل آیه مذکور ، این موضوع ذکر شده است.
[22] . فاطمة الزهرا سیدة نساء العالمین، عماد الدین حسین اصفهانی (عمادزاده)، ص286.
[23] . الکافی، کلینی، ج 5، باب الدّخول علی النسّاء ، حدیث پنجم.
[24] . کشف الغمه ، علی بن عیسی اربلی، ج 2، ص94.
[25] . مستدرک، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 125؛ صحیح ترمذی ، ج 2، ص301.
[26] . احزاب / 33.
[27] . فاطمه الزهرا، علامه عبدالحسین امینی، ص16 ـ 17.
[28] . اسرء/ 26.
[29] . شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 263و 267؛ تفسیر نور التقلین، ج 4، ص 272؛ سفینة البحار، ج 2، ص351.
[30] . ماجرای خطبه حضرت فاطمه در مسجد مدینه در اغلب کتب سیره آن حضرت آمده است.
[31] . قرب الاسناد، ص 160؛ بحارالانوار، ج 22، ص 296؛ فروع کافی، ج 2، ص 247؛ سنن ابی داوود، ج2، ص140.
[32] . مناقب ، ج 3، باب مناقب الزهرا، فصل فی سیرته، ص 341؛ بیت الحزان، ص223.
[33] . مرآة الحرمین، ج1، ص426.
[34] . وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج2، ص918.
[35] . وصف المدینة المنوره، علی بن موسی، ص11.
[36] . اخبار مدینه (خلاصة الوفاء باخبار دار المصطفی) ص291.
[37] .طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 20؛ اخبار مدینه، ص 290.
[38] . بحارالانوار، ج 43، ص185.
[39] . نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص652، خطبه195.
[40] . من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج2، ص469 و 906.
[41] . بحارالانوار، ج 97، ص 196 ـ 197؛ فاطمه زهرا، علامه سید محمد حسین فضل الله، ص96.

تبلیغات