آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در تدوین این مقاله از منابع مختلف، به ویژه کتاب «غیرتمندی و آسیبها» اثر جناب آقای محمود اکبری استفاده شده است.
غیرت چیست؟
غیرت در لغت، به معناى نفرت انسان از مشارکت دیگران در امور مورد علاقه‏اش است. 1 به عبارت دیگر، غیرت به معناى دفاع از چیزى محبوب در برابر هرگونه دستبرد و تجاوز است. سرچشمه این واکنش انسان، ممکن است حمیّت، تعصّب و تغیّر باشد.
در تعریف اصطلاحى غیرت، اختلاف چندانى بین نخبگان علم اخلاق وجود ندارد. آنچه در زیر مى‏آید، برخى از همین تعاریف عالمان علم اخلاق است:
ملا احمد نراقى مى‏گوید: «غیرت از شرایف ملکات و فضایل صفاتى است که آدمى نگاهبانى کند دین خود را و عِرْض خود و اولاد و اموال خود را، و از براى محافظت و نگاهبانى هریک، طریقه‏اى است که صاحب غیرت و حمیّت، از آن تجاوز نمى‏کند».2
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان گفته است: «غیرت عبارت است از دگرگونى انسان از حالت عادى و اعتدال؛ به طورى که انسان را براى دفاع و انتقام از کسى که به یکى از مقدّساتش ـ اعم از دین، ناموس و یا جاه و امثال آن ـ تجاوز کرده، از جاى خود مى‏کند. این صفت غریزى، صفتى است که هیچ انسانى به طور کلّى از آن بى‏بهره نیست. پس غیرت یکى از فطریات آدمى است و اسلام هم دینى است که بر اساس فطرت تشریع شده و آن امور فطرى را تعدیل مى‏کند. آن تعدادش را که در حیات بشر لازم و ضرورى است، معتبر و واجب مى‏سازد و آنچه غیر ضرورى است، حذف نموده، از اعتبار مى‏اندازد».3
آن عالم وارسته در جاى دیگر مى‏نویسد: «اولاً، اسلام مسئله غیرت و تعصّب را باطل معرفى نکرده، بلکه اصل آن را حفظ نموده؛ زیرا غیرت ریشه در فطرت انسان دارد و اسلام هم دین فطرت است؛ ولى در جزئیات آن، دخالت کرده و فرموده است: آن قدر از غیرت و تعصّب که مطابق با فطرت است، حقّ، و شاخ و برگى که اقوام به آن داده‏اند، باطل است.
ثانیاً، همین ودیعه فطرى - یعنى غیرت - را از هر سویى به سوى خداى متعال برگردانیده و سپس موارد بسیارى را در یک قالب که همان توحید مى‏باشد، ریخته است. به عبارت واضح‏تر، هرجا که تعصّب ورزیدن خداپسندانه باشد، باید تعصّب ورزید و هرجا که موجب خشنودى خدا نباشد، نباید غیرت ورزید».4

شهید مطهرى در توضیح سخن على (علیه السلام)  که فرمود: «انسان شریف و غیور، هرگز زنا نمى‏کند»،5 مى‏نویسد: «غیرت یک شرافت انسانى و یک حساسیت انسانى نسبت به پاکى و طهارت جامعه است».6

وى در جاى دیگر در پاسخ به اعتراض کنندگان به غیرت مى‏نویسد: «پیشنهاد اینکه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهى، غیرت را کنار بگذارد، درست مثل این است که پیشنهاد شود غریزه علاقه به فرزند - به طور کلّى مطلق حسّ ترحم و عاطفه انسانى - را به عنوان اینکه یک میل انسانى است، ریشه‏کن نماییم؛ در صورتى که این [غیرت ]یک میل نفسانى در درجات پایین حیوانى نیست؛ بلکه یک احساس عالى بشرى است».7
از آنچه گذشت، به دست مى‏آید که غیرت به معناى نگاه مسئولانه و نگهبانى آگاهانه از حریم دین، خانواده، قانون و کشور است.
ریشه غیرت‏
در مورد ریشه غیرت نیز دیدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد: حضرت على (علیه السلام)  ریشه غیرت را شجاعت8، ملا احمد نراقى شجاعت و قوّت نفس9، علامه طباطبایى فطرت10، و شهید مطهرى احساس و عاطفه بشرى11 مى‏دانند.
غیرتمندترین رسول الهى
با نگاه به تاریخ بشریت، به خیل عظیم غیرتمندانى بر مى‏خوریم که در رأس آنان سلسله انبیاى الهى و امامان معصوم: قرار دارند. بدون تردید غیرت پیامبران خدا پرتوى از غیرت الهى است که در میان جوامع انسانى به ثمر نشسته است. آن‏گاه نوبت به انسان‏هاى پاک، مؤمن و فرهیخته‏اى مى‏رسد که از آغاز تاریخ تاکنون در صف غیرتمندان جاى گرفته و در این مسیر خطرزا، ایفاى وظیفه و اداى مسئولیت کرده‏اند.
این نوشتار از میان این سلسله به غیرتمندى آخرین پیامبر الهی، مى‏پردازد.
اندازه غیرت رسول خدا(ص) چقدر بود؟ این سؤالى است که پاسخ آن در کلمات گهربار خود رسول خدا(ص) آمده است. آن حضرت در وصف غیرتش فرمود: «کانَ اَبى‏ ابراهِیمَ غیوراً، و انا اَغْیَرُمِنه ...؛ پدرم ابراهیم خلیل بسیار غیرتمند بود و من از او غیرتمندتر هستم...».12
برجسته‏ترین شاگرد پیامبر؛ یعنى على (علیه السلام)  نیز در وصف غیرت رسول خدا(ص) فرمود: «کانَ النَّبِىُّ لایَغْضِبُ لِلدُّنیا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ اَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَى‏ءٌ حَتَّى یَنْتَصِرَ لَهُ13؛ پیامبراکرم‏(ص) چنان بود که هیچ گاه براى امور دنیوى خشمگین نمى‏شد، ولى اگر به خاطر حق به خشم مى‏آمد، هیچ کس او را نمى‏شناخت و هیچ چیز او را آرام نمى‏کرد تا داد آن را بستاند».
با کمترین تأمّل در تاریخ اسلام و نگاه گذرا به حیات پربار آن بزرگوار، میزان و ابعاد دیگرى از غیرتمندى و غیرت‏ورزى پیامبر(ص) روشن مى‏شود. در ذیل، چند برگ از تاریخ زرّین آن حضرت را مى‏خوانیم:
1. غیرت، دلیل رهایى از اسارت‏
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمود: جمعى از اسیران دشمن را به حضور رسول خدا(ص) آوردند. آن حضرت بنا به صلاح و مصلحت، دستور اعدام آنها را صادر کرد؛ ولى از آن جمع، یکى از آنان را آزاد کرد. وى که از رفتار پیامبر(ص) به شگفت آمده بود، پرسید: چرا مرا آزاد کردى؟
پیامبر خدا(ص) فرمود: جبرئیل به من خبر داد که تو داراى پنج خصلت هستى که خدا و رسولش، آنها را دوست دارند. آن خصلت‏هاى پنج‏گانه عبارتند از: 1. غیرتمندى براى همسر و خانواده؛ 2. سخاوت؛ 3. نیک خُلقى؛ 4. راستگویى؛ 5. شجاعت.
وقتى که آن اسیر این مطلب را شنید، به حقّانیت دین پیامبر(ص) یقین کرد و اسلام آورد و با تلاش و ایثار توانست خود را به مراتب بالاى ایمان برساند. او سرانجام، در یکى از جنگ‏ها در رکاب پیامبر اسلام شهد شهادت نوشید.14
2. غیرت، عامل حضور در پیمان حلف الفضول‏
شرکت و حضور آن رسول غیرتمند در اوان جوانى در پیمان «حلف الفضول» - که یک پیمان دفاعى مربوط به زمان جاهلیت بود - نیز نشانگر غیرت دینى و اجتماعى آن حضرت است. این پیمان براى دفاع از مظلومان جامعه منعقد شد. علت پیدایش این پیمان آن است که 20 سال قبل از بعثت، مردى وارد مکه شد. در دستش متاعى بود که قصد فروش آن را داشت. فرد زورگو و ستمگرى به نام «عاص بن وائل» آن را خرید، ولى پولش را نپرداخت. مشاجره بین آن دو بالا گرفت و ناله مرد مالباخته بلند شد. از همان لحظه، جمعى از جوانان غیرتمند شهر با دیدن این حادثه تلخ، پیمان بستند تا حقوق مظلومان را از ستمگران بستانند. یکى از آن جوانان غیرتمند، رسول‏اکرم‏(ص) بود.15
3. غیرت، منشأ غزوه بنى قینقاع‏
تاریخ اسلام و دفتر زندگانى پربار رسول اکرم‏(ص) از صحنه‏هاى غیرت و غیرت ورزى آن حضرت و سایر مسلمانان آکنده است. یکى از این صحنه‏ها، غزوه بنى‏قینقاع است. «قینقاع»، نام طایفه‏اى از یهودیانى است که در مدینه زندگى مى‏کردند.
یک روز، بانوى مسلمانى در بازار بنى‏قینقاع نشسته بود. یک یهودى پایین پیراهن وى را بدون اینکه متوجه شود، به بالا سنجاق کرد. وقتى آن زن برخاست، قسمتى از بدنش آشکار شد. یهودیان حاضر با خنده‌هاى خود به مسخره کردن آن زن مسلمان پرداختند. فریاد آن زن مسلمان بلند شد. از آنجا که این کار، نوعى تحقیر و دهن کجى به عفّت مسلمانان محسوب مى‏شد، یکى از مسلمانان غیرتمند، به آن یهودى حمله کرد و او را کشت. یهودیان حاضر نیز به آن مرد مسلمان هجوم بردند و او را به شهادت رساندند. این، آغاز بروز جنگ «بنى قینقاع» شد.16
4. غیرت، عامل تبعید ستمگران
حَکَم ابن ابى‏العاص (پدر مروان و عموى عثمان) بعد از فتح مکه، به ظاهر مسلمان شد. روزى پیامبر(ص)، در یکى از حجره‏هایش با حضرت على (علیه السلام)  نشسته بود. حَکم از شکاف در به داخل آن حجره مى‏نگریست و دزدانه به سخنان پیامبر(ص) و دیگر افراد داخل حجره گوش مى‏کرد. پیامبر(ص) که متوجه شده بود، به حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: برو او را بیاور. آن حضرت بیرون آمد و گوشِ حَکم را مثل بز گرفت و کشید و او را به داخل برد. پیامبر(ص) بعد از لعنت کردن حَکم، او را به طائف تبعید کرد. او در عصر خلیفه اوّل و دوم نیز در تبعید بود، ولى در زمان خلیفه سوم و با وساطت وی به مدینه بازگشت.17
ایمان، نشانه غیرتمندى‏
از منظر رسول خدا(ص)، «ایمان» مهم‏ترین و برجسته‏ترین علامت و نشانه غیرتمندى است. آن حضرت در کلام کوتاه و پرمعنایى به این مطلب چنین اشاره کرده است: «اِنَّ الغَیْرَة مِنَ الایمان؛ همانا غیرت از ایمان است».18 و نیز در جاى دیگر فرمود: «الغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَالْبَذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛ غیرت، نشانه ایمان، و فحاشى و بد دهنى، علامت نفاق است».19
در اسلام، اولین گام ایمان است. اولین سخنى که یک تازه مسلمان باید بر زبان جارى کند، سخنى در باب ایمان و پذیرش دین مبین اسلام است. از نزدیکى و قرابت میان ایمان و غیرت، مى‏توان به اهمیّت غیرت و غیرت‏ورزى نیز پى برد. مؤمن غیرتمند، مایه عزّت و افتخار است. علاوه بر اینکه این گونه افراد را دیگران دوست دارند، خداى متعال نیز دوست دارد. در این مورد رسول خدا(ص) فرمود: «اِنَّ اللَّهَ تَعالى‏ یُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الغَیُورَ؛ به راستى که خداى متعال از میان بندگانش، غیرتمندان را دوست دارد».20
شناخت غیرتمندان‏
انسان‏هاى غیور با افراد بى‏تفاوت و بى‏درد و آسایش‏طلب، تفاوت‏هایى دارند. با توجه به ویژگى‏هایى، مى‏توان آنها را از یکدیگر تفکیک و جدا کرد. غیرتمندان در مقابل بدعت‏ها و گناهان حسّاسیت دارند. در سرپوش نهادن انحرافات و کج‏روى‏ها - به ویژه انحرافات دینى و ناموسى - اهل گذشت، معامله و مسامحه نیستند و براى خنثى سازى بدعت بدعتگزاران همواره مى‏کوشند؛ ولى بى‏غیرتان بى‏درد، در چنین مواردى خودشان را به درد سر نمى‏اندازند و به سادگى از کنار بدعت‏ها مى‏گذرند و براى توجیه رفتار خود، عبارت ناصحیح «عیسى به دین خود و موسى به دین خود» را به کار مى‏برند. رسول خدا(ص) مخالف این نوع فکر و اندیشه است و هر نوع تأیید گناهکاران را مدد رسانى در جهت نابودى دین بر‌مى‏شمارد. در این مورد، امام صادق (علیه السلام)  از آن حضرت نقل کرده است: «مَنْ تَبَسَّمَ فى‏ وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلى‏ هَدمِ دینِهِ؛ کسى که به صورت فرد بدعتگزار تبسّم کند، به نابودى و تباهى دینش کمک کرده است».21
اقسام غیرت
حال که از منظر رسول اعظم‏(ص)، با چهره غیرتمندان آشنا شدیم، مناسب است که به اقسام غیرت نیز اشاره کنیم.
1. غیرت ناموسى‏
یکى از مهم‏ترین وظایف انسان‏هاى غیرتمند، محافظت و مراقبت از ناموس و حریم خانواده است. به عبارت دیگر، یکى از مهم‏ترین چیزهایى که منجر به تباهى و آسیب‏دیدن ناموس افراد مى‏شود، حضور نابجاى زنان و دختران در کوچه‏ها و خیابان‏هاست. هرچند امروزه این پدیده، «تساوى حقوق زن و مرد» نامیده مى‏شود و مخالفت با آن جرم است، اما این حقیقتى انکارناپذیر است که حضور غیر ضرورى زنان و دختران، آن هم با پوشش نامناسب، در انظار عمومى، سبب گمراهى و انحراف خود و دیگران، و در نتیجه موجب عذاب اخروى مى‏شود. به عبارت دیگر، هر گام آنان همانند تیر سهمگین و زهرآلودى است که بر قلب افراد جامعه نشانه مى‏رود.
2. غیرت و تعصّب دینى‏
در جمله‏اى کوتاه، غیرت و تعصّب دینى به این معنا است که انسان، دین و دیانت را به عنوان چیزى محبوب و مورد علاقه خود به حساب آورد و آن‏گاه از حریم آن دفاع کند و در مقابل حرمت شکنان و متجاوزانِ به آن بایستد. به عبارت دیگر، تا غیرت دینى نباشد، نه امر به معروف و نهى از منکر معنا مى‏یابد و نه دفاع از دین، حفظ حدود الهى، محافظت از حلال، دورى از حرام، مبارزه با گناه و بدعت و... مفهوم پیدا مى‏کنند. با توجه به این نکته اساسى است که امیرمؤمنان (علیه السلام)  فرمود: «... فَاِذا حَضَرَتْ بَلِیَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَکُم دُونَ اَنْفُسکُمْ، وَ اِذا نَزَلَتْ نازِلَةٌ فَاجْعَلُوا اَنْفُسَکُمْ دُونَ دینِکُمْ، وَاعْلَمُوا اَنَّ الْهالِکَ مَنْ هَلَکَ دِینُهُ وَالحَریبَ مَنْ حُرِبَ دینُهُ22؛ آن‏گاه که حادثه‏اى پیش آمد، اموالتان را سپر جانتان قرار دهید و در حفظ آن بکوشید؛ اما اگر حادثه‏اى پیش آمد که دینتان در معرض خطر قرار گرفت، جانتان را فداى دینتان سازید؛ زیرا کسى که دینش از بین برود، نابود است. و غارت زده کسى است که دینش به غارت برود».
و نیز آن امام همام، رسول خدا(ص) را به عنوان الگوى «غیرت دینى معرفى نموده، مى‏فرماید: «کانَ النَّبىُ‏ لا یَغْضِبُ لِلدُّنْیا، فَاِذا اَغْضَبَهُ الْحَقُّ لَمْ یَعْرِفْهُ اَحَدٌ، وَ لَمْ یَقُمْ لَغَضَبِهُ شَى‏ءٌ حتّى ینتصرله23؛ پیامبراکرم‏(ص) چنان بود که هیچ گاه براى امور دنیایى خشم نمى‏کرد، اما اگر براى حقّ خشم مى‏کرد، کسى او را نمى‏شناخت و چیزى او را آرام نمى‏کرد».
نیز آن حضرت بعد از نکوهش و باطل دانستن تعصّبات ضدّ ارزشى، تنها تعصّب دینى را مى‏ستاید: «اِنْ کُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَعَصِّبینَ، فَتَعَصَّبُوا لِنُصْرَةِ الْحَقِّ وَ اِغاثَةِ الْمَلْهُوف24؛ اگر از تعصّب ورزیدن ناگزیرید، پس در یارى کردن حق و دادخواهى از ستمدیده، تعصّب ورزید».

نیز آن حضرت، ارزش و جایگاه غیرت دینى را از زبان رسول خدا(ص) این‏گونه بیان مى‏کرد: «اَمَرَنا رَسُولُ اللَّهِ اَنْ نَلْقىَ اَهْلَ المَعاصى بِوُجُوهٍ مُکْفَهِرَّةٍ25؛ رسول خدا(ص) ما را مأمور ساخت که با روى گرفته و خشمگین با اهل معصیت برخورد کنیم».

اکنون که غیرت و تعصّب دینى؛ یعنى سکوت نکردن در مقابل گناهان، این همه ارزش دارد، پس زیبنده است که در برابر ارتکاب گناهان سکوت نکنیم؛ زیرا «مقتضاى غیرت دینى است که در حفظ آن از بدعت‏هاى بدعتگزاران و ادّعاى باطل کنندگان آن بکوشیم و کسانى را که از دین برگردند (مرتدّین)، قصاص کنیم و اهانت و سبک شمردن دین و شبهات منکران را دفع و ردّ نماییم و در ترویج و نشر احکام دین تلاش کنیم و در بیان حلال و حرام دین سعى بلیغ نموده، در امر به معروف و نهى از منکر مسامحه نکنیم».26
3. غیرت منفى و زیانبار
مى‏توان غیرت را به دو بخش مثبت و منفى تقسیم کرد. غیرت مثبت، یعنى استفاده و بهره‏بردارى صحیح از این صفت ارزشمند؛ اما غیرت منفى، آن است که انسان غیرتش را در جاهایى که نیاز نیست، به کار گیرد؛ مثلاً شخصى زن و فرزندش را به سبب سوءظن و بدگمانى تحت فشار قرار دهد و این عمل خود را غیرت بنامد.
نباید از یاد برد که افراط و تفریط در هرکارى، ناپسند و ناکارآمد است و چه بسا نتیجه معکوس در پى داشته باشد. از این رو، برخى از روایات، حسّاسیت، سوءظن و غیرت بیجا را محکوم و ناپسند دانسته‏اند که از جمله مى‏توان به روایات زیر اشاره داشت:
پیامبر بزرگوار اسلام‏(ص) فرمود: «مِنَ الغَیْرَةِ ما یُحِبُّ اللَّهُ وَ مِنْها ما یَکْرَهُ اللَّهُ، فَاَمَّا ما یُحِبُّ فَالغَیْرَةُ فِى‏الرَّیْبَةِ وَ اَمَّا ما یَکْرَهُ فَالْغَیْرَةُ فِى غَیْرِ الرَّیْبَةِ27؛ غیرتى وجود دارد که خدا دوست دارد، و غیرتى نیز هست که دوست ندارد. غیرتى که خدا آن را دوست دارد، غیرت در ریبه و شک است؛ و غیرتى که دوست ندارد، غیرت نشان دادن در جایى است که ریبه و شک وجود نداشته باشد».
نتیجه رواج بى‏غیرتى
غیرت، حکم سیستم دفاعى بدن را دارد که هرگاه به عللى از بین برود، دین و دیانت با تمام ارزش‏هایش آسیب جدّى مى‏بیند؛ زیرا بى‏غیرتى و بى‏تفاوتى در برابر بدعتگزاران و کسانى که در صدد مخدوش ساختن فرهنگ دینى هستند، زمینه جرئت و جسارت به گناه را بیشتر مى‏کند و موجب زدودن ارزش‏ها در سطح جامعه مى‏شود. امام صادق (علیه السلام)  از پیامبر خاتم‏(ص) نقل مى‏کند که آن حضرت خطاب به مردم فرمود:
«چه مى‏کنید زمانى که زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق گردند و شما امر به معروف و نهى از منکر را ترک کرده باشید؟»
سؤال شد: یا رسول اللّه! آیا چنین چیزى خواهد شد؟
فرمود: «آرى، بلکه بدتر نیز خواهد شد.» سپس فرمود: «چه خواهید کرد آن‏گاه که امر به منکر کنید و نهى از معروف؟» سؤال شد: آیا چنین چیزى خواهد شد؟
فرمود: «بله، بدتر از آن هم خواهد شد». و سپس پرسید: «چه مى‏کنید آن‏گاه که معروف را منکر و منکر را معروف بدانید؟»28
ناگفته پیداست که متأسفانه، امروز به سبب رواج بى‏تفاوتى‏ها و بى‏غیرتى‏ها، برخى از ارزش‏ها وارونه شده‏اند. حجاب و عفاف از هر سو، مورد هجوم قرار مى‏گیرد و غیرت و تعصّب دینى و ناموسى، خشونت و بربریت محسوب مى‏شود. بسیارى از فسادها و گناهان، رونق یافته‏اند و آشکارا انجام مى‏شوند. نه تنها برخى افراد از رونق و گرمى بازار گناهان ناراحت نمى‏شوند، که بسیارى از فاسدان و بدعتگزاران، تشویق و ترغیب نیز مى‏شوند!
زمینه بى‏غیرتى‏
وقتى افراد با دیدن رنگ باختنِ ارزش‏ها و حاکم شدن ضد ارزش‏ها، جمله‏هایى چون: «به من ربطى ندارد، وظیفه من نیست، من چه کاره‏ام و...» را بر زبان مى‏آورند؛ اگر جامعه، به چنین سرنوشتى دچار شود، فرجام نامبارکى در انتظار آن خواهد بود. رسول خدا(ص) رواج بى دینى را مهم‏ترین بلا و مصیبتى مى‏داند که به سراغ این گونه جوامع مى‏آید. آن حضرت فرمود: «اِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ لَیُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِیفَ الَّذِى لا دِینَ لَهُ فَقِیلَ وَ مَاالْمُؤْمِنُ الضَّعِیفُ الَّذِى لا دِینَ لَهِ؟ قالَ الَّذِى لایَنْهى‏ عَنِ الْمُنْکَرِ29؛ به راستى که خداوند به مؤمن ضعیفى که دین ندارد، بغض مى‏ورزد. گفته شد: مؤمن ضعیفى که دین ندارد، کیست؟ فرمود: کسى که نهى از منکر نمى‏کند».
فرجام بى‏غیرتى
1. مورد غضب خدا قرار گرفتن‏
از پیامبر خاتم‏(ص) روایت شده است: «اِنَّ اللَّهَ لَیُبْغِضُ مَنْ یُدْخَلُ عَلَیْهِ فِى بَیْتِهِ فَلا یُقاتِلُ30؛ همانا خداوند مبغوض مى‏دارد آن کسى را که بیگانه‏اى {با زور} وارد خانه‏اش شود و او با آن بیگانه نجنگد».
دچار خشم خداوند شدن، آثار نامطلوب اخروى و دنیوى دارد و مى‏تواند انسان را دچار سوء عاقبت کند و او را براى همیشه از سعادت محروم سازد.
2. لعن و قتل بى‏غیرت
پیامبراسلام‏(ص) مردانى را که به عفّت و پاکى دختران و همسرانشان بى‏تفاوت‏اند، «دیّوث» نامیده و آن را لعن کرده و قتل آنان را روا داشته است: «لَعَنَ النَّبِىُّ الْمُتَغاِفلُ عَنْ زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّیُّوثُ وَ قالَ اقْتُلُوا الدَّیُّوث»31.
در حدیث دیگر، بعد از سوگند به خداى متعال، خاطر نشان شده است که: چند نفر، از جمله «دیّوث»، به علت نداشتن غیرت وارد بهشت نمى‏شوند: «... و لا دیّوث و هُوَ الّذى لایُغار...».32
3. نوید آتش جهنّم
طبق فرموده رسول خدا(ص) نه تنها افراد بى‏غیرت به بهشت نمى‏روند، بلکه حتى بوى آن به مشامشان نمى‏رسد: «اِنَّ الجنّةَ لَتُوجَدُ رِیحُها مِن‏ مَسِیرَةِ خَمسِ مِأَةِ عامٍ؛ وَ لا یَجِدُها عاقٌّ وَ لا دَیُّوثٌ33؛ همانا بوى خوش بهشت، از فاصله پانصد سال به مشام مى‏رسد، ولى به مشام عاق والدین و دیّوث نمى‏رسد».
4. رفتار خصمانه با بى‏غیرتان‏
با نگاهى به روایات مربوط به بى‏غیرتى، درمى‏یابیم که این صفت رذیله، چنان مورد خشم و انزجار پیشوایان معصوم:بوده که برخى از آن بزرگواران، فرمان جنگ و ستیز با بی‌غیرتان را صادر کرده‏اند. این سخن قاطعانه و انعطاف‏ناپذیر رسول خدا(ص) یکى از همین روایات نورانى است: «جَدَعَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لایَغارُ مِنَ المُؤمِنینَ وَ المُسلِمِین34؛ خداى متعال بینى کسى را که (به حریم خویش) غیرت نورزد، قطع مى‏کند» و نیز فرمود: «... وَ ارْغَمَ اللَّهُ اَنْفَ مَنْ لایغار35؛ و خداوند بینى بى‏غیرت را به خاک مى‏مالد».
راستى، برخورد چنین قاطعانه با بى‏غیرتان، به چه دلیل است؟ راز این خشم مقدس و رفتار قاطعانه، این است که وقتى کسى دچار بى‏غیرتى شد، داراى صفات منفى و نابخشودنى مى‏شود و بهترین راه اصلاح چنین فردى، ستیز با او است؛ زیرا چنین کسى با در پیش گرفتن بى‏غیرتى، سبب خشم خداى متعال را فراهم کرده است.
درمان بى غیرتى‏
بى‏غیرتى و بى‏تفاوتى، در واقع نوعى بیمارى روحى و روانى است که مانند دیگر امراض، قابل درمان است. شکوفاسازى غیرت، بهترین نسخه درمان این بیمارى است. افراد بى‏غیرت با تمرین و آگاهى، مى‏توانند به شکوفاسازى غیرتِ از دست رفته خویش بپردازند. در حکایت زیر، ملاحظه مى‏کنید که چگونه رسول خدا، غیرت جوان عرب را بر مى‏انگیزد:
جوانى خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! آیا به من اجازه مى‏دهید، زنا کنم؟ با گفتن این سخن، فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند؛ ولى پیامبر(ص) با خونسردى و ملایمت فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیک‏تر آمد و در برابر پیامبر(ص) نشست. حضرت با محبّت از او پرسید: آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم! پیامبر(ص) ادامه داد: همین طور مردم نیز راضى نیستند با مادرشان چنین شود. آن‏گاه حضرت فرمود: آیا دوست‏دارى با دختر تو چنین کنند؟ جوان گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همین گونه مردم درباره دخترانشان راضى نیستند. سپس حضرت از جوان پرسید: آیا این کار را براى خواهرت مى‏پسندى؟ جوان مجدداً انکار کرد. جوان در حالى که شدیداً از سؤال خود پشیمان شده بود، از پیامبر(ص) خواست تا در حقّش دعا کند. آن حضرت دست بر سینه او گذاشت و چنین دعا کرد:
«خدایا! قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگى به بى‏عفّتى نگاه دار».
مى‏بینیم که پیامبر(ص) با تحریک و شکوفاسازى غیرت آن جوان، او را از عمل زشت پشیمان ساخت؛ به نحوى که از آن پس، منفورترین کار در نزد آن جوان «زنا» بود.36
پیامبر و ردّ تساهل و تسامح‏
شاید برخى بپرسند: آیا بهتر نیست گناه افراد بى‏غیرت را نادیده بگیریم و با آنان به گونه محبت‏آمیز رفتار کنیم؟ به عبارت دیگر، چرا در برخورد با آنها از شیوه تساهل و تسامح استفاده نمى‏کنیم؟

در این مورد به گستردگى، شأنیّت و پیام گناه باید توجه کرد. برخى گناهان فردى که از روى جهل، خطا، نسیان و... انجام مى‏شود، قابل عفو و گذشتن است. از گناهان بزرگ‏تر نیز در مرحله اول مى‏توان با تساهل و تسامح برخورد کرد، اما با گناهى که همه جامعه را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و دیگران را به سوى خود مى‏کشاند و یا کلّیت دین و نظام را تهدید مى‏کند، چگونه مى‏توان با تسامح و تساهل از کنار آن گذشت؟

شایسته است در این زمینه نیز گذرى بر کلام و سیره رسول خدا(ص) کنیم. رسول خدا(ص) با اهل کفر، نفاق و بدعتگزاران، به شیوه تساهل و تسامح رفتار نمى‏کرد. احتجاجاتى که از آن حضرت به دست ما رسیده، گویاى این انعطاف ناپذیرى است. به این نمونه توجه کنید:

جمعى از نمایندگان قبیله ثقیف، خدمت پیامبر(ص) آمدند و گفتند: با سه شرط با شما بیعت مى‏کنیم: نماز نخوانیم، بت‏هایمان را با دست خود نشکنیم، و اجازه دهید تا یک سال بت لات را عبادت کنیم. پیامبر(ص) فرمود: «دینى که در آن رکوع و سجود نباشد، به کار نمى‏آید. اما اگر شما شکستن بت‏ها را با دست خودتان دوست ندارید، ما این کار را انجام مى‏دهیم. در مورد عبادت بت لات نیز هرگز چنین اجازه‏اى به شما نمى‏دهم.»37
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اَلْغَیْرَةُ نَفْرَةٌ طَبِیعِیَّةٌ تَکُونُ عَنْ بُخْلِ مُشارِکَةِ الْغَیْرِ فِى أَمْرٍ مَحْبُوبٍ لَهُ (ر.ک: مجمع البحرین، ج 3، ص 432).
2. معراج السعاده، ص 164.
3. تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 4، ص 280.
4. همان، ص 674 (با اندکى تغییر).
5. ما زَنى‏ غیورٌ قطُّ (ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ص 259، ح 5534؛ مستدرک الوسائل، ج 14،ص 331).
6. مسئله حجاب، ص 64.
7. همان، ص 62.
8. ثمرة الشّجاعة الغیرة، (ر.ک: غررالحکم و دررالکلم، ص 259، ح 5527).
9. معراج السعاده، ص 163 و 164.
10. ترجمه تفسیر المیزان، ج 4، ص 674.
11. مسئله حجاب، ص 64.
12. وسائل الشیعه، ج 20، ص 154، ح 25288.
13. المحجة البیضاء، ج 5، ص 303.
14. خصال، شیخ صدوق، ج 1، ص 313.
15. فروغ ابدیت، ج 1، ص 184؛ سیره رسول خدا، رسول جعفریان، ج 1، ص 169.
16. سیره رسول خدا، ج 1، ص 503.
17. سقیفه، علامه سید مرتضى عسکرى، ص 156.
18. وسائل الشیعه، ج 20، ص 154، ح 25289.
19. مستدرک الوسائل، ج 14، ص 234؛ بحارالانوار، ج 68، ص 342. در بعضى منابع به جاى کلمه «النّفاق» واژه «الجَفاءِ» آمده است. (ر.ک: بحارالانوار، ج 100، ص 250، ح 44).
20. کنزالعمال، ج 3، ص 386، ح 7070.
21. سفینةالبحار، ج 1، ص 63.
22. اصول کافى، ج 2، ص 216.
23. المحجةالبیضاء، ج 5، ص 303.
24. غررالحکم و دررالکلم، ص 69، ح 981.
25. اصول کافى، ج 5، ص 59، ح 10؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 144، ح 21194.
26. علم اخلاق اسلامى، ج 1، ص 325.
27. کنزالعمّال، ج 3، ص 385، ح 7067.
28. بحارالانوار، ج 97، ص 74، ح 14.
29. وسائل الشیعه، ج 16، ص 122.
30. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 99.
31. بحارالانوار، ج 76، ص 116.
32. همان.
33. من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 444.
34. وسائل الشیعه، ج 20، ص 237، ح 25525؛ اصول کافى، ج 5، ص 536،ح 4.
35. بحارالانوار، ج 100، ص 248، ح 33.
36. تفسیر نمونه، ج 3، ص 42، به نقل از تفسیر المنار.
37. غیرتمندى و آسیب‏ها، محمود اکبرى، ص 60، به نقل از رسالت خواص، سید احمد خاتمى، ص 137.

تبلیغات