آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

  بر آستان مکارم اخلاقی امام ایستاده‌ایم، که سومین «علی» از دودمان رسالت و شجرة امامت است.
بزرگواری و کریمی که سایة رأفت و رحمتش همه را فراگرفته است.
دوست و دشمن، دور و نزدیک، به جلالت شأن و عظمت شخصیت و کرامت و بزرگواری او واقف و معترفند.
به نقل فیض کاشانی:
«مناقبش والا، صفات شریفش درخشان، مکارمش حاتم گون، طبیعت و سرشتش اخزمی[1]، اخلاقش عربی، نفس شریفش هاشمی، تبار ارجمندش نبوی است، از مزایای او هرچه برشمارند، بزرگ تر از آن است و از مناقبش هرچه گویند والاتر از آن است.»[2]
مکارم و مناقب آن حضرت، فراتر از آن است که در این مختصر بگنجد.
آنچه در این نوشتار عرضه می‌شود، نمونه‌هایی از سیرة اخلاقی آن امام است که می‌تواند برای همگان به صورت یک «الگو» باشد.
به تعبیر پدر ارجمندش امام کاظمعلیه السلام : پس از من مقام امامت از آن فرزندم علی است که همنام علی و علی است، علی نخست، علی بن ابی‌طالب است که از آن حضرت، فهم و حلم و نصرت و مودّت و پارسایی و دینش را به میراث برده است و علی دوم علی بن الحسین است که محنت و صبر بر ناگواری‌های امام سجاد، به حضرت رضا رسیده است.[3]
مروری به این نمونه‌ها، سندی بر تجسّم آن فضایل را در شخصیت علی بن موسی الرضا نشان ‌می‌دهد:
احترام به کرامت انسان
در نگاه مکتب، انسان شرافت خاص دارد. حرمت نهادن به جایگاه والای انسان در سیرة اولیای الهی جایگاه خاص دارد. نمونه‌هایی از سیرة حضرت رضاعلیه السلام آورده می‌شود که این جایگاه را نشان می‌دهد:
مردی از اهالی بلخ می‌گوید: در سفر امام رضا به خراسان همراهش بودم. روزی سفرة غذا طلبید و همة خدمتکاران و غلامان را بر سر سفره نشاند. گفتم: جانم به فدایت، کاش برای اینان سفره‌ای جداگانه قرار می‌دادی! فرمود: دست بردار! خدا یکی است، پدر و مادر همه نیز یکی است، پاداش قیامت هم بسته به اعمال است.[4]
شبی کسی مهمان حضرت رضاعلیه السلام بود و مشغول صحبت بودند که چراغ، خراب و خاموش شد. آن مرد دست دراز کرد که چراغ را درست کند، حضرت نگذاشت و خودش به اصلاح چراغ پرداخت، سپس فرمود: ما قومی هستیم که از مهمان خود کار نمی کشیم.[5]
روزی در مجلس حضرت رضاعلیه السلام که جمع بسیاری بودند و از حلال و حرام و مسائل دیگر می‌پرسیدند، مردی وارد شد و خود را از دوستان آن حضرت و پدرانش معرفی کرد و اظهار داشت که در بازگشت از حج، نفقه و پولش را گم کرده است و درخواست کمک کرد. پس از رفتن مردم و خلوت شدن مجلس، حضرت به اندرون رفت و پس از مدتی پشت درآمد و دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید: آن مرد خراسانی کجاست؟ گفت: من همینجایم. حضرت دویست دینار به او داد. پس از رفتن وی، یکی از حاضران پرسید:
ای پسر پیامبر! با آنکه هدیة شما زیاد بود، چرا خود را از او پنهان داشتید؟ فرمود: از ترس اینکه مبادا خفّت و خواری سؤال را در چهره‌اش ببینم![6] و اینگونه آبروی اشخاص را نزد دیگر حفظ می‌کرد تا آسیبی به شخصیت و کرامت آنان وارد نشود.
ابراهیم بن عباس نقل می‌کند: هرگز ندیدم حضرت رضاعلیه السلام در کلامش به احدی جفا کند. هیچ وقت سخن کسی را قطع نمی‌کرد، تا او از کلام خود فارغ شود. هرگز پیش همنشینان پای خود را دراز نمی‌کرد، تکیه نمی‌داد، غلامان و خدمتکاران را ناسزا نمی‌گفت.[7]
گاهی هر سه روز یک بار ختم قرآن می‌کرد و می‌فرمود: اگر بخواهم می‌توانم در مدّتی کمتر ختم کنم، ولی از هیچ آیه‌ای نمی‌گذرم مگر اینکه می‌اندیشم کجا و دربارة چه چیزی نازل شده است.[8]
نماز شب و نماز شفع و وتر و نافلة صبح را هیچ وقت چه در سفر و در چه در حضر ترک نمی‌کرد.[9]
اخلاق معاشرت
شیوة برخورد مناسب با مردم و داشتن حسن خلق و ادب و احترام و تواضع، از نقاط قوّت و الهام بخش در زندگی معصومین: است. در اینجا نمونه‌هایی سازنده و تربیتی از سلوک آن حضرت با دیگران آورده می‌شود:
ابراهیم بن عباس می‌گوید: هرگز ندیدم که حضرت در گفتارش به کسی جفا کند یا حرف کسی را قطع نماید. در حدّ توان حاجت نیازمند را بر می‌آورد، خندة بلند و صدادار نمی‌کرد بلکه لبخند می‌زد، کار نیک و صدقة پنهانی بخصوص در شب‌های تاریک زیاد انجام می‌داد.[10]
روزی وارد حمام شد. یکی از مردم که آن حضرت را نمی‌شناخت، از او خواست که بر او کیسه بکشد. حضرت رضاعلیه السلام نیز پذیرفت و مشغول کیسه کشیدن او شد. مردم آن شخص را متوجه ساختند که این مرد، علی بن موسی الرضاعلیه السلام است. شروع کرد به عذر‌خواهی. اما حضرت کار خود را ادامه می‌داد و او را دلداری می‌داد تا ناراحت نباشد.[11]
برکار خادمان خویش نظارت داشت و اگر خلافی می‌دید، مشفقانه تذکّر می‌داد. روزی یکی از غلامان میوه‌ای را ناقص خورد و به دور انداخت. حضرت فرمود: سبحان الله! اگر شما از آن بی‌نیازید، کسانی هستند که به آن محتاجند. آن را به کسی بدهید که نیازمند آن است.[12]
یک بار هم هنگام غروب، در میان غلامانش که کار می‌کردند، سیاه پوستی را دید که به کار مشغول است. پرسید: او کیست؟ گفتند: ما را کمک می‌کند، ما هم در آخر کار چیزی به او می‌دهیم. پرسید: آیا اجرت و مزد او را معین کرده‌اید؟ گفتند: نه، هرچه بدهیم راضی می‌شود. حضرت با عتاب و عصبانیت فرمود: بارها گفته‌ام وقتی کسی را به کار می‌گیرید، قبلاً مزد و اجرت او را معین کنید و اگر چنین نکنید، سه برابر حقش هم به او بدهید، خیال می‌کند که کم داده‌اید.[13]
اخلاق والای آن حضرت سرشار از بزرگواری و کرامت بود. می‌فرمود: ما خاندان «عفو» را از آل یعقوب به ارث برده‌ایم، «شکر» را از آل داود و «صبر» را از آل ایّوب.[14]
یکی از هاشمیان به نام علی بن عبدالله، خیلی دوست داشت خدمت حضرت برسد و به حضورش سلام عرض کند. اما هیبت و عظمت آن حضرت، سبب می‌شد اقدام نکند. یک بار حضرت رضاعلیه السلام مختصر کسالتی داشت و مردم به عیادتش می‌رفتند. به علی بن عبدالله گفتند: اگر قصد دیدار و تشرّف داری، اکنون فرصت مناسبی است. وی به عیادت آن حضرت رفت. امام رضاعلیه السلام خیلی به او احترام و ملاطفت کرد و خوشحالش نمود. چند وقت پس از آن، علی بن عبدالله مریض شد، حضرت رضاعلیه السلام به عیادت او رفت و آن قدر نشست تا افرادی که در خانة او بودند خارج شدند.[15] و این نهایت ادب و لطف و تکریم او را می‌رساند.
روزی مأمون به آن حضرت گفت: من فضیلت و علم و پارسایی و عبادت تو را می‌دانم و تو را به خلافت شایسته‌تر می‌شناسم. حضرت فرمود: افتخارم بندگی در آستان خداست، با زهد و پارسایی امید نجات از شرّ دنیا را دارم و با پرهیز از حرام‌ها به کامیابی و فوز اخروی امید وارم و با تواضع در دنیا، امید به رفعت و بزرگی نزد خداوند دارم.[16]
خادم او یاسر نقل می‌کند: وقتی حضرت رضاعلیه السلام تنها بود (و دور از برنامه‌های حکومتی و تشریفات) همة همراهان و اطرافیان را از کوچک و بزرگ، دور خود جمع می‌کرد، با آنان حرف می‌زد و با ایشان انس می‌گرفت و همدم آنان می‌شد و هنگام غذا نیز همة آنان را از کوچک و بزرگ، حتی کار پردازخانه و حجامت کننده و... را هم صدا می‌کرد و با خودش سر سفره می‌نشاند و باهم غذا می‌خوردند.[17]
به مهمان خویش بسیار عنایت داشت و خدمت می‌کرد. یکی از اصحابش به نام محمد بن عبیدالله قمی می‌گوید:
در خدمت حضرت بودم، بسیار تشنه‌ام بود، ولی نمی‌خواستم که از آن حضرت آب بطلبم. حضرت خودش آب طلبید و کمی نوشید و به من هم داد و فرمود: ای محمد! بنوش، آب خنک و گوارایی است.[18]
خواب و استراحت
خواب و استراحت اولیای الهی نیز، زمینه‌ای برای نشاط جهت عبادت و تلاش بود، نه خواب غافلانه و تن پرورانه.
آن حضرت شبها کم می‌خوابید، بسیار بیداری می‌کشید و چه بسیار شب‌ها که تا صبح بیدار بود. شب‌ها در رختخواب خویش، زیاد تلاوت قرآن می‌کرد، چون به آیه‌ای می‌رسید که در آن یادی از بهشت و دوزخ بود، از خداوند بهشت می‌طلبید و از دوزخ به او پناه می‌برد.[19]
رجاء بن ضحاک نقل می‌کند که در ثلث آخر شب از بستر بر می‌خاست و به تسبیح و حمد الهی و تکبیر و تهلیل و استغفار می‌پرداخت.
می‌فرمود: ما اهل بیت پیامبر، هنگام خواب، ده خصلت و رفتار داریم: با وضو می‌خوابیم، دست راست را زیر سر و صورت می‌گذاریم، سی و سه بار سبحان الله، سی و سه بار الحمد الله، سی و چهار بار الله اکبر می‌گوییم، رو به قبله می‌خوابیم، فاتحة الکتاب، و آیة الکرسی می‌خوانیم، آیة )شهد الله انّه لا اله الاّ هو...( می‌خوانیم نیز سورة توحید یا قدر.[20]
معمّر بن خلاد گوید: حضرت رضاعلیه السلام با من کاری داشت. وقتی خدمتش رسیدم، فرمود: حالا برگرد، فردا بیا، آن هم پس از طلوع خورشید، چون من پس از نماز صبح، استراحت می‌کنم.[21]
این نشان می‌دهد که آن حضرت، علاوه بر تهجّد شبانه، بین الطلوعین را هم پس از نماز صبح به دعا و ذکر می‌پرداخته تا خورشید طلوع کند و پس از اندکی استراحت، برای کارهای عادی بر می‌خاسته است.
سیرة خواب اندک شب و پرداختن به راز و نیاز و انس با معبود، در زندگی حضرت رسول(ص) و امیرمؤمنانعلیه السلام هم بوده و از آنان به نسل طیب و طاهرشان رسیده است.
خوراک و پوشاک
نعمت شناسی و سپاس از یک سو، تواضع و خاکساری از سوی دیگر، حرمت نهادن به بندگان خدا از دیگر سو در سیرة او نسبت به خوردن و نوشیدن و آداب سفره و غذا مشهور بود. هرگاه سر سفرة غذا می‌نشست، همة غلامان و کارپردازان و دربانان را هم بر سر همان سفره می‌نشاند و با آنان غذا می‌خورد.[22]
وقتی غذا برای حضرت می‌آوردند، یک سینی می‌طلبید و کنار سفره می‌گذاشت. آنگاه از بهترین طعام‌های سفره در آن می‌گذاشت و دستور می‌داد که آن را به مساکین بدهند.[23]
یاسر، خادم او نقل می‌کند: وقتی ما مشغول غذا بودیم، حضرت ما را احضار نمی‌کرد و در پی کاری نمی‌فرستاد، تا آنکه از غذا فارغ شویم، یا اگر سراغشان می‌رفت و سر سفرة غذا بودند، می‌فرمود: بلند نشوید تا غذایتان تمام شود.[24]
بدون شام، شب را سپری نمی‌کرد، هرچند خیلی مختصر باشد، می‌فرمود: این برای قوّت جسم مفید است.[25]
آن حضرت به خرما علاقة زیاد داشت و با اشتیاق می‌خورد و می‌فرمود: جدم رسول خدا(ص) و اجداد و نیاکانم همه خرما دوست بودند. شیعیان ما هم چون از سرشت ما آفریده شده اند، خرما دوست دارند.[26]
وقتی از آب زمزم می‌نوشید، می‌گفت: بسم الله والحمدلله والشکر لله.
حضرت رضاعلیه السلام همواره لباس را از طرف راست می‌پوشید و آن را سبب عافیت و وفور نعمت می‌دانست.[27]
جامة حضرت، اغلب زبر و خشن بود، اما هنگامی که می‌خواست نزد مردم آید، خود را آراسته می‌کرد.[28]
نقش نگین آن حضرت عبارت بود از «ماشاءالله، ولا قوّة الاّ بالله»[29]
نظافت و بهداشت
به روایت معمر بن خلاّد، در دورانی که حضرت در خراسان بود، پس از نماز صبح در مصلاّی خویش می‌نشست و به ذکر می‌پرداخت تا خورشید طلوع کند. آنگاه پارچه‌ای می‌آوردند که در آن چند مسواک بود، با یکایک آنها مسواک می‌کرد، آنگاه برای حضرتش کُندر می‌آوردند و می‌جوید، سپس قرآن تلاوت می‌فرمود.[30]
نظم آن حضرت در این زمینه هم مشهور بود. مسواک‌دانی داشت که پنج مسواک در آن بود و بر هریک نام یکی از نمازهای پنجگانه نوشته شده بود و هنگام هر نماز با یکی از آنها مسواک می‌زد.[31]
وقتی در ثلث آخر شب برای نماز شب بر می‌خاست، پس از ذکر تسبیح و حمد و استغفار، مسواک می‌زد. و این به خاطر آن است که یکی از مستحبات قبل از وضو، مسواک هنگام سحر است.[32]
آن حضرت شیعیان را به آداب و سننی در روز جمعه فرا می‌خواند، از جمله شستشوی سر و صورت با خطمی، ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب، عطر زدن.[33]
نهی از منکر
از آنجا که نحوة رفتار و برخورد امام، حجّت است و مورد استناد قرار می‌گیرد، در مواقع مختلف و متعدد نسبت به ناهنجاری‌ها و خلاف ها حتی از بستگان نزدیک خویش اعتراض می‌کرد تا از انتساب به حضرت سوء استفاده نکنند و خلاف‌های آنان را به حساب او نگذارند.
برادر امام به نام زید بن موسی در مدینه دست به خروج زد و کشتار و آتش سوزی در خانه های عباسیان راه انداخت. او را دستگیر کرده نزد مأمون فرستادند. حضرت رضا هم در برخورد با او زبان به عتاب و ملامت گشود. وقتی زید گفت: من برادر تو و فرزند پدرت هستم. حضرت فرمود: تو تا وقتی برادر منی که در اطاعت خداباشی.[34]
در نوبتی دیگر وقتی دید برادرش زید، به ناروا فخر می‌فروشد و خود را به خاندان پیامبر منتسب می‌دارد، فرمود: ای زید! از خدا بترس، ما به هر مقامی که رسیده‌ایم در سایة تقوا بوده است. هرکس تقوا نداشته باشد و از خداوند پروا و محاسبه نداشته باشد از ما نیست، ما هم از او نیستیم. ای زید! بپرهیز از اینکه به برخی شیعیان ما توهین کنی و خوارشان سازی...[35]
روزی در حضور آن حضرت، سخن از عمویش (محمد بن جعفر) به میان آمد. حضرت فرمود: عهد کرده‌ام بر من و او سقف خانه‌سایه نیندازد (یعنی با او دیدار نکنم). عمیر بن یزید می‌گوید: پیش خود گفتم: او ما را به صلة رحم دعوت می‌کند، ولی خودش دربارة عمویش چنین می‌گوید: حضرت که با طن مرا خوانده بود، نگاهی به من کرد و فرمود: این از نیکی و «صله» است. اگر با او رفت و آمد داشته باشیم، مردم او را به خاطر این دیدارها تصدیق می‌کنند و حرف‌هایش را می‌پذیرند، ولی اگر پیش من نیاید و من به خانه‌اش نروم، مردم حرف‌هایش را نخواهند پذیرفت.[36] این حدیث نشان می‌دهد که موضع و جایگاه آن شخص نادرست بوده و حضرت با چنین برخوردی نمی‌خواسته او و حرف‌هایش را مورد تأیید قرار دهد و از ارتباطات او سوء استفاده یا سوء برداشت شود و این هم مرحله‌ای از نهی از منکر است.
حتی نسبت به رفتار مأمون عباسی هم ایراد می‌گرفت و اندرز می‌داد.
شیخ مفید چنین نقل می‌کند: حضرت علی بن موسی الرضاعلیه السلام وقتی که با مأمون خلوت می‌کرد و کسی در حضورشان نبود. مأمون را بسیار موعظه می‌کرد و او را از خدا می‌ترساند و کارهای خلاف او را تقبیح می‌کرد: «کان الرضا علی بن موسی یُکثر وعظ المأمون اذا خلا به و یُخوّفه و یُقبّحُ له ماکان یرکبُه من خلافه.»[37]. مأمون نیز گرچه ظاهراً وانمود می‌کرد که نصایح و تذکرات حضرت را پذیرفته است، اما در دل و باطن ناراحت می‌شد و سخنان امام بر او سنگین می‌آمد.
سیرة عبادی
امام رضاعلیه السلام همچون پدران بزرگوارش با الهام از سیرة حضرت رسول، اهل دعا و نیایش و عبادت و نماز بود و از آن لذّت می‌برد. حالات عبادی او بر محبوبیتش در دلها می‌افزود. روزی مأمون از رجاء بن ضحّاک پرسید که حال و رفتار حضرت رضا در طول راه (مدینه تا طوس) چگونه بود؟ وی وقتی به دعاها، عبادت‌ها و نمازهای حضرت در طول راه اشاره کرد، مأمون گفت: ای پسر ضحاک! او بهترین، داناترین و عابد ترین مردم روی زمین است، مبادا آنچه را در طول راه از او مشاهده کرده‌ای برای دیگران بازگو کنی، چون می‌خواهم فضل او جز از زبان من آشکار نشود.[38]
به نقل ابراهیم بن عباس، حضرت رضا شب‌ها کم می‌خوابید، بسیار روزه می‌گرفت و هرگز روزة سه روز در ماه از ایشان فوت نمی‌شد و می‌فرمود: این معادل است با روزة همة دهر.[39]
عبدالسلام بن صالح می‌گوید: در سرخس، سراغ خانه‌ای رفتم که حضرت رضا در آن ایام در آن محبوس بود. خواستم خدمتش برسم، گفتند: نمی‌توانی. گفتم: چرا؟ گفته شد: چون وی در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خواند، ساعتی را در اول روز و قبل از زوال و هنگام غروب به نماز مشغول است. در این ساعات وی در مصلای خویش نشسته و به مناجات با پروردگارش مشغول است. گفتم: در یکی از همین اوقات برایم اذن ورود بگیر. برایم اجازه گرفت. وقتی خدمتش رسیدم، در مصلای خود نشسته و به تفکر مشغول بود.[40]
هنگام تلاوت قرآن، هرگاه به آیه‌ های )یا ایهاالذین آمنوا( می‌رسید، آهسته می‌گفت: «اللهم لبیک».[41]
وقتی می‌خواست وضو بگیرد، نمی‌گذاشت کسی به او کمک کند یا آب به دستانش بریزد و می‌فرمود: وضو گرفتن هم عبادت است، دوست ندارم در آن کسی با من مشارکت کند.[42]
چنان خود را در بندگی، خالص ساخته بود و محتاج به عبودیت که قسم خورده بود هرگاه به خیالش خطور کند که بهتر از فلان غلام سیاه است، برده‌ای آزاد کند و ثروتش را انفاق نماید، مگر آنکه عمل صالحی انجام داده باشد که به خاطر آن برتری بر آن غلام بیابد.[43]
هنگام دعا، نیایش خود را با صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می‌کرد و صلوات بر آن حضرت را مایة رحمت و تقرّب برای خود می‌دانست. اغلب اوقات او همراه با ذکر خدا بود.[44]
پی‌نوشت‌ها:
1. جدّ حاتم طائی.
2. المحجة البیضاء، ج 4، ص 280، به نقل از ابن طلحه در کتاب مطالب اللسئول.
3. همان، ص 281 به نقل از ارشاد مفید.
4. بحارالانوار، ج 49، ص 101.
5. همان، ص 102.
6. همان، ص 101.
7. همان، ص 90.
8. همان، ج 89، ص 204.
9. همان، ج 49، ص 94.
10. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 184.
11. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 325.
12. بحارالانوار، ج 49، ص 102.
13. همان، ص 106.
14. مسند الرضا، ج 1، ص 46.
15. همان، ص 47.
16. مناقب، ج 4، ص 362.
17. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 159؛ مسند الرضا، ج 1، ص 84.
18. بحارالانوار، ج 49، ص 31.
19. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 181.
20. بحارالانوار، ج73، ص 210.
21. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 67.
22. مناقب، ج 4، ص 361.
23. محاسن برقی، ص 392.
24. فروع کافی، ج 6، ص 2898؛ بحارالانوار، ج 49، ص 102.
25. مسند الرضا، ج 2، ص 322.
26. بحارالانوار، ج 49، ص 103.
27. مکارم الاخلاق، ص 116؛ مسند الرضا، ج 2، ص 35.
28. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 178.
29. مسند الرضا، ج 2،ص 363.
30. وسائل الشیعه، ج 1، ص 360.
31. بحارالانوار، ج 73، ص 137.
32. سنن النبی، ص 223.
33. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 414.
34. بحارالانوار، ج 49، ص 217.
35. همان، ص 219.
36. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.
37. بحارالانوار، ج 49، ص 308.
38. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 183.
39. همان، ص 184.
40. بحارالانوار، ج 49، ص 170.
41. همان،ص 95.
42. همان، ص 104.
43. همان، ص 96.
44. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 180.

تبلیغات