امام صادق علیه السلام و منحرفان فکری
آرشیو
چکیده
متن
حاکمان بنی عباس در ادامة سیاست پیشینیان دربارة رهبران معصوم، نه تنها بر خلاف دستور رسول خدا( َص ) همچنان درب خانة اهل بیت را بسته نگه داشتند، بلکه شروع به چهره سازی و شخصیتهای کاذب در برابر اهل بیت پیامبر کردند. و کار را به جایی رساندند که از کوچکترین جریان انحرافی به شدت استقبال میکردند. و در نهایت بسیاری از اموال مسلمانان را که در اختیارشان بود، صرف ایجاد تشکیلات انحرافی و الحادی نمودند؛ به این امید که با اساس اسلام که در اهل بیت خلاصه شده بود، مقابله کرده باشند.
در دوران امام صادقعلیه السلام گروههایی از جمله: غالیان، مرجئه و اسماعیلیه رشد بسیاری داشتند که این نوشتار، به ماهیت این گروهها و موضعگیری امام صادقعلیه السلام میپردازد.
1. غُلات و مُفَوّضه
از گروههای کج اندیش و منحرفی که در زمان امام صادقعلیه السلام در میان امت اسلامی ریشه دوانیده بودند، غالیان و مفوّضه بودند؛ یعنی همانهایی که به خاطر فرار از مسئولیت دینی و انجام فرایض مذهبی، در دام بدترین گناهان افتاده و هم خود را گمراه کردند و هم دیگران را به گمراهی کشانیدند.
غُلات کیانند؟
به گفتة شهرستانی: غلات، همانهایی هستند که دربارة ائمة خویش غلو کرده و آنها را از محدودة بندگی و مخلوق بودن بیرون برده و حکم خدا را بر آنها بار کردهاند. گاه یکی از امامان را، به خدا تشبیه نموده و گاهی خدا را، به بندگان تشبیه کردهاند.[1]
همچنین علامه مجلسی میگوید:
بدان که غلو نسبت به پیامبر و ائمة هدی:به این است که کسی اعتقاد به خدا بودن آنها پیدا کند، و یا قائل شود به این که آنها شریک خداوند در بندگی و خلق کردن و روزی دادن هستند، و یا این که خداوند در آنها حلول کرده، و یا با آنها متحد گشته، و یا این که بدون وحی و الهام از طرف خدا، علم غیب میدانند، و یا این که معتقد به نبوت امامان بوده و عقیده به تناسخ روح هریک در دیگری داشته، و یا بگویند معرفت هریک از پیامبران و سایر امامان جای تمام طاعات و عبادات خدا را میگیرد... و اعتقاد به هریک از این موارد، الحاد و کفر و بی دینی و خروج از دین است. چنانچه ادّلة عقلیه و آیات و اخبار بر آن دلالت دارند.[2]
شیخ صدوق ضمن تکفیر این گروه، آنها را پست تر از یهود و نصارا دانسته و در کتاب اعتقادات خود چنین مینگارد:
اعتقاد ما دربارة غلات و مفوّضه این است که این گروه جزو کافران به خدا بوده و پست تر از یهود و نصارا و مجوس و قدریه[3] و حروریه[4] و تمام بدعت گزاران در دین و صاحبان هواهای شیطانی و گمراه کننده میباشند. زیرا هیچ گروه به اندازة این دسته، خدا را کوچک نشمردهاند.[5]
گفتوگوی زراره و امام صادقعلیه السلام
در یک گفتوگوی کوتاهی که زراره با امام صادقعلیه السلام درباره مردی از فرزندان عبدالله بن سباء [6] ـ که قائل به تفویض بوده ـ داشت، حضرت خواستار بیان معنای تفویض از زراره شده و به او فرمود: تفویض چیست؟
گوید: عرض کردم، میگویند: «خداوند، محمد و علی را آفرید، سپس امر خلقت را به آن دو واگذار کرد. پس، خلقت کردند و روزی دادند و زنده کردند و میراندند.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: دروغ گفت دشمن خدا. پس، هرگاه به سوی او برگشتی، این آیه را که در سورة رعد است، بر او تلاوت کن: )ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم، قل الله خالق کلّ شیء و هو الواحد القهّار(؛[7] «آیا آنها همتایانی برای خداوند قرار دادند و به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است. بگو: خدا، خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز.»
زراره گوید: به دستور امام به طرف او رهسپار شده و آنچه را که آن حضرت فرموده بود، به او رساندم. هنگامی که این جواب را از من شنید، گویا سنگ در دهانش گذارده بودم و لال شده بود.[8]
واکنش امامعلیه السلام در برابر غلات
از گفت و گویی که امام صادقعلیه السلام با زراره داشت، به خوبی موضع آن حضرت در برابر اعتقادات و اندیشههای باطل و انحرافی این گروه، روشن گردید. اما حضرت هرگز به این گفت و گو بسنده نکرده، بلکه سخنان تند و افشاگرانه ای علیه آنها دارد. امام فرمود: «لعن الله الغلاة و المفوّضة فانّهم صغروا عصیان الله و کفروا به وأشرکوا و ضلّوا و أضلّوا فراراً من اقامة الفرائض و أداء الحقوق؛[9] خدای، لعنت کند غلات و مفوّضه را. زیرا آنها گناهان را کوچک شمرده و به خدا شرک ورزیدند و به خاطر فرار کردن از برگزاری فرایض و ادای حقوق، گمراه گشته و دیگران را به گمراهی کشانیدند.»
همچنین دربارة این طایفه فرمود:
«انّ فیهم من یکذّب حتّی انّ الشّیطان لیحتاج الی کذبه؛[10] برخی افراد این گروه آنچنان دروغ میگویند که شیطان به ساختههای دروغین آنها نیاز پیدا میکند.»
امام صادقعلیه السلام به چند مشخّصة آنها پرداخته است: 1. آنها را لعنت کرده و از آنجا که لعنت مؤمن روا نیست، معلوم میشود که این گروه اصلاً مؤمن نیستند؛ 2. از عبارت «کفروا و اشرکوا» روشن میشود که این طایفه، مسلمان هم نیستند؛ 3. این گروه به سراغ هیچ واجب دینی نمیروند؛ 4. آنها خدا را در نظر مردم کوچک کردند؛ 5. اساس و شالودة این طایفه را، دروغ تشکیل داده است؛ 6. این گروه سعی و تلاششان بر این است که دیگران را به گمراهی بکشانند.
هشدار امامعلیه السلام به والدین
امام صادقعلیه السلام هرگز به افشای چهره و ماهیت غلات و مفوّضه بسنده نکرده؛ بلکه با یک هشدار جدّی به جامعة اسلامی، بویژه والدین، آنها را وادار ساخته تا شدیداً مراقب جوانها و فرزندان خود باشند تا فریب این گروه را نخورند.
ایشان در سخنان بسیار مهمّی به فضیل بن یسار فرمود:
«بر جوانانتان از غلات بر حذر باشید که آنها را به فساد نکشانند؛ زیرا غلات، پستترین خلق خدا میباشند. اینان عظمت خدا را کوچک میکنند و ادعای ربوبیّت و خدایی را برای بندگان او قائل هستند. غلات، پستتر از یهود و نصارا و مجوسیها و کسانی که به خدا شرک ورزیدهاند، میباشند.»[11]
امام صادقعلیه السلام و مرجئه
گروه دیگری که در زمان امام صادقعلیه السلام خود را نشان داده و افکار انحرافیشان باعث تباهی بسیاری از مسلمانان، بلکه دستاویزی برای خلافکاری در دستگاه عباسیان شد، «مرجئه» هستند.
شهرستانی در ملل و نحل، مرجئه را بر چهار گروه تقسیم کرده است:
1. مرجئه خوارج؛ 2.مرجئه قدریه؛ 3. مرجئه جبریه؛ 4. مرجئه خالصه.[12]
کلمة «ارجاء» در لغت عرب، به معنی «تأخیر» است. و علت نامگذاری این گروه به مرجئه، به خاطر مسائلی است که یادآور میشویم:
طریحی مینویسد: به این جهت مرجئه به خود نام گرفتهاند، چون اعتقاد دارند که خداوند عذابشان را به تأخیر انداخته است.[13] و دربارة جبریه که گروهی از مرجئه هستند، آورده است که: بدین جهت به جبریها مرجئه گفتهاند، چون امر خداوند را به تأخیر انداخته و مرتکب گناهان کبیره میشوند.[14]
محدّث قمی اضافه میکند: بسا این کلمه بر تمام عامه اطلاق میشود؛ زیرا درجه و مقام امیرمؤمنان علی علیه السلام را از مقام خودش به درجة چهارم به تأخیر انداختند.[15]
اما برخی دیگر عقیده دارند که: زیر بنای این مکتب، نخست چیز دیگری بوده و به مرور زمان تبدیل به این عقیدة انحرافی گشته است. استاد جعفر سبحانی علت نامگذاری این گروه را به مرجئه، به این میداند که پایه گزار این مکتب در ابتدا، داوری دربارة عثمان و علیعلیه السلام را منع کرده بود. وی در کتاب خود خاطر نشان میسازد:
حسن بن محمد بن حنفیه، به عقیدة خود دست به ابتکاری زده و مکتبی به نام «ارجاء» پدید آورد. هرچند بعدها از آن اظهار ندامت کرد. لیکن کار از کار گذشته بود و مکتب ارجاء انتشار یافته و «بدعت» کار خود را انجام داده بود.
عثمان بن ابراهیم گوید: نخستین کسی که دربارة «ارجاء» سخن گفت، حسن بن محمد بن حنفیّه بود؛ روزی من با عموی خویش در جلسة او حاضر بودم که دربارة علی و عثمان و طلحه و زبیر بسیار گفت وگو شد. حسن ساکت بود، ناگهان گفت:
«من سخنان شما را شنیدم و نظر من این است که کار علی و عثمان و طلحه و زبیر را به تأخیر بیندازیم؛ نه به آنان مهر ورزیم و نه از آنان بیزاری جوییم.»
من و عمویم مجلس را ترک گفتیم، عمویم نکتهای را یاد آور شد و گفت: به زودی گفتار حسن، رنگ مذهب به خود میگیرد. محمد بن حنفیّه که از عقیدة فرزند خود آگاه شد، با عصایی که در دست داشت، بر سر او کوفت و گفت: تو پدرت را دوست نمیداری؟!
مرجئه، بعدها مسأله را فراموش کرده و جهشی در عقیدة خود دادند و آن، این که: «عمل، ارتباطی به ایمان ندارد.» و روی این اصل، اصرار ورزیده که باید به ایمان اهمیت داد، نه عمل، و سرانجام ایمان را جلو و عمل را عقب انداختند.
اهمیت به ایمان منهای عمل، خطرناکترین جریان فکری بود که در قرن دوم هجری پدید آمد و خلفا به آن دامن زدند و اندیشة اباحیگری و صلح کلی و نجات همة مؤمنهای کذائی را مطرح کردند.[16]
واکنش امام صادقعلیه السلام
این گروه نیز همانند دگراندیشان مورد طرد امام صادقعلیه السلام بودهاند و در روایتی که در این راستا از آن حضرت رسیده، ایشان سخت موضع گرفته است.
شیخ کلینی به سند خود از امام صادقعلیه السلام نقل میکند:
شخصی به حضرت گفت: گروهی نافرمانی خدا میکنند و میگویند: ما امیدوار رحمتیم. و پیوسته بر همین عقیده هستند تا مرگشان فرا رسد.
حضرت فرمود: «اینان، مردمی هستند که عمر را به آرزوی بیجا گذراندند. دروغ میگویند، امیدوار نیستند؛ زیرا به درستی هر که امید به چیزی دارد، دنبالش برود، و هر که از چیزی ترسد، از آن بگریزد.»[17]
همچنین آن حضرت، والدین را هشدار داده که تا جوانانشان در دام این گروه گرفتار نشده، خود به تغذیة فکری جگرگوشههایشان برآیند:
«بادروا اولادکم بالحدیث قبل أن تسبقکم المرجئة؛ به تعلیم فرزندان خود از طریق نشر حدیث صحیح (آموزش معارف اسلامی) بپردازید پیش از آن که در این مورد، مرجئه بر شما سبقت بگیرند.»[18]
مرجئه؛ دام گستردة اباحیگری
این روشن است که ردّ پای «مرجئه» امروز در جوامع اسلامی فراوان به چشم میخورد؛ اگر چه در دام افتادگان، توجه زیادی به این مسأله نداشته باشند. و به پیروی از جوامع غربی که بر همه چیز خطّ بطلان کشیدهاند و به نام «تمدّن» جز فساد، فحشا، بیبندوباری، گسسته شدن و از بین رفتن حرمت و تقدّس خانواده، هیچ چیز دیگری به ارمغان نیاوردهاند و در ظاهر در صنعت و تکنیک پیشرفت کردهاند؛ اما در واقع با ارزشهای دینی و اخلاقی، فرسنگها فاصله گرفتهاند.
و همینها میکوشند تا ارزشهای اخلاقی را در بین مسلمانان از بین برده و از آنها انسانهایی بیتفاوت، بیغیرت، بیشخصیت، بیدین و بیتقوا به وجود بیاورند که همانند خودشان به هیچ چیز اعتقاد نداشته و جز رواج دادن فکر «اباحیگری و لاابالی گری» راه دیگری در پیش نگیرند .
آری، دشمن لحظه ای آرام نمیگیرد؛ بلکه هماره میکوشد تا «غیرت دینی» را از مسلمانان بگیرد. و این، بر ماست تا از این دامهای گسترده با خبر باشیم و به موقع در خنثی سازی آنها، گام برداریم.
و والدین نیز بدانند که با رسوخ این فکر انحرافی در جوانان ـ بویژه در فرزندانشان ـ نه تنها عمل را از دست خواهند داد، بلکه سرآغازی برای از دست دادن دین و ایمانشان خواهد بود و این، همان است که قرنها دشمن در پی آن بوده و امام صادقعلیه السلام موضع میگرفته و هشدار میداده است.
امام صادقعلیه السلام و اسماعیلیه
و از دیگر برخوردهای جدّی امام صادقعلیه السلام که در زمان حیات خویش صورت گرفت، مقابله با تفکر انحرافی «اسماعیلیه» بود؛ گروهی که «باطنیه» هم نامیده میشوند.[19] آنان پس از امام صادقعلیه السلام خود را از امامت سایر ائمة هدی:جدا ساخته و «اسماعیل» فرزند آن حضرت را که در زمان پدر از دنیا رفته بود، به عنوان امام بعد از پدرش دانسته و مسألة امامت و رهبری را در فرزندان اسماعیل قرار دادهاند.
انگیزة پیدایش این تفکر
شیخ مفید مینویسد:
اسماعیل، بزرگترین فرزند امام صادقعلیه السلام بود. وی سخت مورد علاقه و محبت پدر قرار گرفته و عنایت خاصّی به وی داشت. بدین جهت، گروهی از پیروان آن حضرت خیال میکردند که اسماعیل پس از پدر خود، «امام» میباشد. اما وی در زمان حیات پدر، در محلّی به نام «عریض» از دنیا رفت و پیکرش بر شانههای مردان برداشته شده، او را به مدینه آوردند... همچنین روایت شده که امام صادقعلیه السلام بر او سخت بیتابی کرد و اندوه آن حضرت بر فرزند خود بسیار زیاد گشت. امام صادقعلیه السلام برای تشییع پیکر اسماعیل بدون کفش و عبا بیرون آمده و دستور داد تا چند مرتبه جنازهاش را بر زمین بگذارند و در بین راه چهرهاش را باز میکرد و در دید تشییع کنندگان میگذاشت و آنان نیز به چهرة اسماعیل نگاه میکردند. تا بدین وسیله، مرگ او را در نظر کسانی که خیال میکردند وی پس از پدرش خلیفه و جانشین اوست، ثابت کند که وی از دار دنیا رفته و جای هیچ شک و شبههای در ذهن کسی باقی نگذارد.[20]
امام علیه السلام و اقدامات پیشگیرانه
نکتة شایان ذکر این است که: تلاش امام صادقعلیه السلام بر این بود که با عرضه کردن پیکر بیجان فرزند خود، در چند نوبت به عدهای از یاران خود، و همچنین با نشان دادن چهرة اسماعیل در بین راه به تشییع کنندگان، ثابت کند که وی از دنیا رفته و این هم پیکرش میباشد نه پیکر شخص دیگری. به گونه ای که اگر غیر از اسماعیل از فرزندان او از دنیا رفته بود، هرگز دست به چنین کاری نمیزد. و مقصود امامعلیه السلام این بود تا این فکر غلط و انحرافی و خطرناک را از ذهن برخی پیروان بیرون کرده و منشأ جدایی گروه دیگری از امامت نشوند.
ابن شهرآشوب در مناقب آورده است که: «امام صادقعلیه السلام فرزند خود اسماعیل را پس از مرگ در سه نوبت بر سی نفر عرضه کرد: پیش از غسل، پس از غسل و به هنگام قرار دادن در قبر. تا بداندیشان دربارهاش شکّ و تردیدی نداشته باشند.»[21] اما با این حال، طرفداران او ادعا کردند که: وی تا پنج سال پس از فوت پدر زندگی کرد و او را در بازار بصره دیدهاند. و در آنجا مردی فلج را شفا داده است.[22] و برخی دیگر گمان کردند که: وی زنده است و در پس پردة غیبت قرار گرفته است.[23]
اسماعیلیه و عقاید انحرافی
اسماعیلیه، عقاید انحرافی زیادی دارند که اول آنها، جدا شدن از امام هفتم؛ یعنی موسی بن جعفرعلیه السلام به بعد است که اگر انحرافی جز همین را نداشتند، کافی بود که امام صادقعلیه السلام از رشد چنین کسانی در جامعة اسلامی جلوگیری کند و آن همه اقدامات پیشگیرانه انجام دهد. و چه انحرافی بالاتر از این! افزون بر این، اسماعیلیه به بهشت و دوزخ جسمانی قائل نیستند و بهشت را نفس انسان کامل، و دوزخ را نفس انسان جاهل و دور از خدا تأویل میکنند.[24]
همچنین معتقدند که تا قیامت، «امامت» در فرزندان اسماعیل است...[25]
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . الملل و النحل، ج 1، ص 173.
2.بحارالانوار،ج25،ص346؛سفینهالبحار،ج2،ص325.
3. گروهی هستند که عقیده دارند: هر بندهای خالق افعال خودش می باشد. (مجمع البحرین، ص 280).
4. منظور از حروریه، خوارج میباشند.
5. اعتقادات صدوق (شرح باب حادی عشر)،ص100.
6. برخی نوشته اند که وی یهودی بود، سپس مسلمان گردیده و از پیروان علی (ع) شد. وی همان غلوّی که درباره یوشع بن نون داشت، دربارة علی نیز داشت. همچنین نوشتهاند که دروغگویی او به حدّی بوده که مدعی پیامبری برای خود و خدایی برای علی بن ابیطالب شد. حضرت، او را به زندان فرستاده و تا سه روز وادار به توبهاش میکرد، اما وی توبه نکرد. حضرت به ناچار او را با آتش سوزانید. (الغدیر، ج 9، ص 218؛ سفینة البحار، ج 2، ص134.) یادآور می شویم که علامه سید مرتضی عسکری کتابی تحقیقی به نام «عبدالله بن سبأ» در سه جلد به رشتة تحریر در آورده است.
7 . رعد / 16.
8 . معارف و معاریف، ج 9، ص 529و530و... .
9. سفینة البحار، ج 2، ص 325.
10. رجال کشی، ص 297.
11. امالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 264؛ سفینة البحار، ج 2، ص 324.
12. الملل والنحل، ج 1، ص 139.
13. مجمع البحرین ، ص 36.
14. همان.
15. سفینة البحار، ج 2، ص 349.
16. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ص 144.
17. سفینة البحار، ج 1، ص 512.
18. کافی، ج 6، ص 47.
19. معارف و معاریف، ج 1، ص 201.
20. ارشاد، مفید، ص 267.
21. سفینه البحار، ج 2، ص 658.
22. معارف و معاریف، ج 1، ص 205.
23. حدیقة الشیعه، ص 613.
24. معارف و معاریف، ج 1، ص 205.
25. حدیقة الشیعه، ص 613.
در دوران امام صادقعلیه السلام گروههایی از جمله: غالیان، مرجئه و اسماعیلیه رشد بسیاری داشتند که این نوشتار، به ماهیت این گروهها و موضعگیری امام صادقعلیه السلام میپردازد.
1. غُلات و مُفَوّضه
از گروههای کج اندیش و منحرفی که در زمان امام صادقعلیه السلام در میان امت اسلامی ریشه دوانیده بودند، غالیان و مفوّضه بودند؛ یعنی همانهایی که به خاطر فرار از مسئولیت دینی و انجام فرایض مذهبی، در دام بدترین گناهان افتاده و هم خود را گمراه کردند و هم دیگران را به گمراهی کشانیدند.
غُلات کیانند؟
به گفتة شهرستانی: غلات، همانهایی هستند که دربارة ائمة خویش غلو کرده و آنها را از محدودة بندگی و مخلوق بودن بیرون برده و حکم خدا را بر آنها بار کردهاند. گاه یکی از امامان را، به خدا تشبیه نموده و گاهی خدا را، به بندگان تشبیه کردهاند.[1]
همچنین علامه مجلسی میگوید:
بدان که غلو نسبت به پیامبر و ائمة هدی:به این است که کسی اعتقاد به خدا بودن آنها پیدا کند، و یا قائل شود به این که آنها شریک خداوند در بندگی و خلق کردن و روزی دادن هستند، و یا این که خداوند در آنها حلول کرده، و یا با آنها متحد گشته، و یا این که بدون وحی و الهام از طرف خدا، علم غیب میدانند، و یا این که معتقد به نبوت امامان بوده و عقیده به تناسخ روح هریک در دیگری داشته، و یا بگویند معرفت هریک از پیامبران و سایر امامان جای تمام طاعات و عبادات خدا را میگیرد... و اعتقاد به هریک از این موارد، الحاد و کفر و بی دینی و خروج از دین است. چنانچه ادّلة عقلیه و آیات و اخبار بر آن دلالت دارند.[2]
شیخ صدوق ضمن تکفیر این گروه، آنها را پست تر از یهود و نصارا دانسته و در کتاب اعتقادات خود چنین مینگارد:
اعتقاد ما دربارة غلات و مفوّضه این است که این گروه جزو کافران به خدا بوده و پست تر از یهود و نصارا و مجوس و قدریه[3] و حروریه[4] و تمام بدعت گزاران در دین و صاحبان هواهای شیطانی و گمراه کننده میباشند. زیرا هیچ گروه به اندازة این دسته، خدا را کوچک نشمردهاند.[5]
گفتوگوی زراره و امام صادقعلیه السلام
در یک گفتوگوی کوتاهی که زراره با امام صادقعلیه السلام درباره مردی از فرزندان عبدالله بن سباء [6] ـ که قائل به تفویض بوده ـ داشت، حضرت خواستار بیان معنای تفویض از زراره شده و به او فرمود: تفویض چیست؟
گوید: عرض کردم، میگویند: «خداوند، محمد و علی را آفرید، سپس امر خلقت را به آن دو واگذار کرد. پس، خلقت کردند و روزی دادند و زنده کردند و میراندند.»
امام صادقعلیه السلام فرمود: دروغ گفت دشمن خدا. پس، هرگاه به سوی او برگشتی، این آیه را که در سورة رعد است، بر او تلاوت کن: )ام جعلوا لله شرکاء خلقوا کخلقه فتشابه الخلق علیهم، قل الله خالق کلّ شیء و هو الواحد القهّار(؛[7] «آیا آنها همتایانی برای خداوند قرار دادند و به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آنها مشتبه شده است. بگو: خدا، خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز.»
زراره گوید: به دستور امام به طرف او رهسپار شده و آنچه را که آن حضرت فرموده بود، به او رساندم. هنگامی که این جواب را از من شنید، گویا سنگ در دهانش گذارده بودم و لال شده بود.[8]
واکنش امامعلیه السلام در برابر غلات
از گفت و گویی که امام صادقعلیه السلام با زراره داشت، به خوبی موضع آن حضرت در برابر اعتقادات و اندیشههای باطل و انحرافی این گروه، روشن گردید. اما حضرت هرگز به این گفت و گو بسنده نکرده، بلکه سخنان تند و افشاگرانه ای علیه آنها دارد. امام فرمود: «لعن الله الغلاة و المفوّضة فانّهم صغروا عصیان الله و کفروا به وأشرکوا و ضلّوا و أضلّوا فراراً من اقامة الفرائض و أداء الحقوق؛[9] خدای، لعنت کند غلات و مفوّضه را. زیرا آنها گناهان را کوچک شمرده و به خدا شرک ورزیدند و به خاطر فرار کردن از برگزاری فرایض و ادای حقوق، گمراه گشته و دیگران را به گمراهی کشانیدند.»
همچنین دربارة این طایفه فرمود:
«انّ فیهم من یکذّب حتّی انّ الشّیطان لیحتاج الی کذبه؛[10] برخی افراد این گروه آنچنان دروغ میگویند که شیطان به ساختههای دروغین آنها نیاز پیدا میکند.»
امام صادقعلیه السلام به چند مشخّصة آنها پرداخته است: 1. آنها را لعنت کرده و از آنجا که لعنت مؤمن روا نیست، معلوم میشود که این گروه اصلاً مؤمن نیستند؛ 2. از عبارت «کفروا و اشرکوا» روشن میشود که این طایفه، مسلمان هم نیستند؛ 3. این گروه به سراغ هیچ واجب دینی نمیروند؛ 4. آنها خدا را در نظر مردم کوچک کردند؛ 5. اساس و شالودة این طایفه را، دروغ تشکیل داده است؛ 6. این گروه سعی و تلاششان بر این است که دیگران را به گمراهی بکشانند.
هشدار امامعلیه السلام به والدین
امام صادقعلیه السلام هرگز به افشای چهره و ماهیت غلات و مفوّضه بسنده نکرده؛ بلکه با یک هشدار جدّی به جامعة اسلامی، بویژه والدین، آنها را وادار ساخته تا شدیداً مراقب جوانها و فرزندان خود باشند تا فریب این گروه را نخورند.
ایشان در سخنان بسیار مهمّی به فضیل بن یسار فرمود:
«بر جوانانتان از غلات بر حذر باشید که آنها را به فساد نکشانند؛ زیرا غلات، پستترین خلق خدا میباشند. اینان عظمت خدا را کوچک میکنند و ادعای ربوبیّت و خدایی را برای بندگان او قائل هستند. غلات، پستتر از یهود و نصارا و مجوسیها و کسانی که به خدا شرک ورزیدهاند، میباشند.»[11]
امام صادقعلیه السلام و مرجئه
گروه دیگری که در زمان امام صادقعلیه السلام خود را نشان داده و افکار انحرافیشان باعث تباهی بسیاری از مسلمانان، بلکه دستاویزی برای خلافکاری در دستگاه عباسیان شد، «مرجئه» هستند.
شهرستانی در ملل و نحل، مرجئه را بر چهار گروه تقسیم کرده است:
1. مرجئه خوارج؛ 2.مرجئه قدریه؛ 3. مرجئه جبریه؛ 4. مرجئه خالصه.[12]
کلمة «ارجاء» در لغت عرب، به معنی «تأخیر» است. و علت نامگذاری این گروه به مرجئه، به خاطر مسائلی است که یادآور میشویم:
طریحی مینویسد: به این جهت مرجئه به خود نام گرفتهاند، چون اعتقاد دارند که خداوند عذابشان را به تأخیر انداخته است.[13] و دربارة جبریه که گروهی از مرجئه هستند، آورده است که: بدین جهت به جبریها مرجئه گفتهاند، چون امر خداوند را به تأخیر انداخته و مرتکب گناهان کبیره میشوند.[14]
محدّث قمی اضافه میکند: بسا این کلمه بر تمام عامه اطلاق میشود؛ زیرا درجه و مقام امیرمؤمنان علی علیه السلام را از مقام خودش به درجة چهارم به تأخیر انداختند.[15]
اما برخی دیگر عقیده دارند که: زیر بنای این مکتب، نخست چیز دیگری بوده و به مرور زمان تبدیل به این عقیدة انحرافی گشته است. استاد جعفر سبحانی علت نامگذاری این گروه را به مرجئه، به این میداند که پایه گزار این مکتب در ابتدا، داوری دربارة عثمان و علیعلیه السلام را منع کرده بود. وی در کتاب خود خاطر نشان میسازد:
حسن بن محمد بن حنفیه، به عقیدة خود دست به ابتکاری زده و مکتبی به نام «ارجاء» پدید آورد. هرچند بعدها از آن اظهار ندامت کرد. لیکن کار از کار گذشته بود و مکتب ارجاء انتشار یافته و «بدعت» کار خود را انجام داده بود.
عثمان بن ابراهیم گوید: نخستین کسی که دربارة «ارجاء» سخن گفت، حسن بن محمد بن حنفیّه بود؛ روزی من با عموی خویش در جلسة او حاضر بودم که دربارة علی و عثمان و طلحه و زبیر بسیار گفت وگو شد. حسن ساکت بود، ناگهان گفت:
«من سخنان شما را شنیدم و نظر من این است که کار علی و عثمان و طلحه و زبیر را به تأخیر بیندازیم؛ نه به آنان مهر ورزیم و نه از آنان بیزاری جوییم.»
من و عمویم مجلس را ترک گفتیم، عمویم نکتهای را یاد آور شد و گفت: به زودی گفتار حسن، رنگ مذهب به خود میگیرد. محمد بن حنفیّه که از عقیدة فرزند خود آگاه شد، با عصایی که در دست داشت، بر سر او کوفت و گفت: تو پدرت را دوست نمیداری؟!
مرجئه، بعدها مسأله را فراموش کرده و جهشی در عقیدة خود دادند و آن، این که: «عمل، ارتباطی به ایمان ندارد.» و روی این اصل، اصرار ورزیده که باید به ایمان اهمیت داد، نه عمل، و سرانجام ایمان را جلو و عمل را عقب انداختند.
اهمیت به ایمان منهای عمل، خطرناکترین جریان فکری بود که در قرن دوم هجری پدید آمد و خلفا به آن دامن زدند و اندیشة اباحیگری و صلح کلی و نجات همة مؤمنهای کذائی را مطرح کردند.[16]
واکنش امام صادقعلیه السلام
این گروه نیز همانند دگراندیشان مورد طرد امام صادقعلیه السلام بودهاند و در روایتی که در این راستا از آن حضرت رسیده، ایشان سخت موضع گرفته است.
شیخ کلینی به سند خود از امام صادقعلیه السلام نقل میکند:
شخصی به حضرت گفت: گروهی نافرمانی خدا میکنند و میگویند: ما امیدوار رحمتیم. و پیوسته بر همین عقیده هستند تا مرگشان فرا رسد.
حضرت فرمود: «اینان، مردمی هستند که عمر را به آرزوی بیجا گذراندند. دروغ میگویند، امیدوار نیستند؛ زیرا به درستی هر که امید به چیزی دارد، دنبالش برود، و هر که از چیزی ترسد، از آن بگریزد.»[17]
همچنین آن حضرت، والدین را هشدار داده که تا جوانانشان در دام این گروه گرفتار نشده، خود به تغذیة فکری جگرگوشههایشان برآیند:
«بادروا اولادکم بالحدیث قبل أن تسبقکم المرجئة؛ به تعلیم فرزندان خود از طریق نشر حدیث صحیح (آموزش معارف اسلامی) بپردازید پیش از آن که در این مورد، مرجئه بر شما سبقت بگیرند.»[18]
مرجئه؛ دام گستردة اباحیگری
این روشن است که ردّ پای «مرجئه» امروز در جوامع اسلامی فراوان به چشم میخورد؛ اگر چه در دام افتادگان، توجه زیادی به این مسأله نداشته باشند. و به پیروی از جوامع غربی که بر همه چیز خطّ بطلان کشیدهاند و به نام «تمدّن» جز فساد، فحشا، بیبندوباری، گسسته شدن و از بین رفتن حرمت و تقدّس خانواده، هیچ چیز دیگری به ارمغان نیاوردهاند و در ظاهر در صنعت و تکنیک پیشرفت کردهاند؛ اما در واقع با ارزشهای دینی و اخلاقی، فرسنگها فاصله گرفتهاند.
و همینها میکوشند تا ارزشهای اخلاقی را در بین مسلمانان از بین برده و از آنها انسانهایی بیتفاوت، بیغیرت، بیشخصیت، بیدین و بیتقوا به وجود بیاورند که همانند خودشان به هیچ چیز اعتقاد نداشته و جز رواج دادن فکر «اباحیگری و لاابالی گری» راه دیگری در پیش نگیرند .
آری، دشمن لحظه ای آرام نمیگیرد؛ بلکه هماره میکوشد تا «غیرت دینی» را از مسلمانان بگیرد. و این، بر ماست تا از این دامهای گسترده با خبر باشیم و به موقع در خنثی سازی آنها، گام برداریم.
و والدین نیز بدانند که با رسوخ این فکر انحرافی در جوانان ـ بویژه در فرزندانشان ـ نه تنها عمل را از دست خواهند داد، بلکه سرآغازی برای از دست دادن دین و ایمانشان خواهد بود و این، همان است که قرنها دشمن در پی آن بوده و امام صادقعلیه السلام موضع میگرفته و هشدار میداده است.
امام صادقعلیه السلام و اسماعیلیه
و از دیگر برخوردهای جدّی امام صادقعلیه السلام که در زمان حیات خویش صورت گرفت، مقابله با تفکر انحرافی «اسماعیلیه» بود؛ گروهی که «باطنیه» هم نامیده میشوند.[19] آنان پس از امام صادقعلیه السلام خود را از امامت سایر ائمة هدی:جدا ساخته و «اسماعیل» فرزند آن حضرت را که در زمان پدر از دنیا رفته بود، به عنوان امام بعد از پدرش دانسته و مسألة امامت و رهبری را در فرزندان اسماعیل قرار دادهاند.
انگیزة پیدایش این تفکر
شیخ مفید مینویسد:
اسماعیل، بزرگترین فرزند امام صادقعلیه السلام بود. وی سخت مورد علاقه و محبت پدر قرار گرفته و عنایت خاصّی به وی داشت. بدین جهت، گروهی از پیروان آن حضرت خیال میکردند که اسماعیل پس از پدر خود، «امام» میباشد. اما وی در زمان حیات پدر، در محلّی به نام «عریض» از دنیا رفت و پیکرش بر شانههای مردان برداشته شده، او را به مدینه آوردند... همچنین روایت شده که امام صادقعلیه السلام بر او سخت بیتابی کرد و اندوه آن حضرت بر فرزند خود بسیار زیاد گشت. امام صادقعلیه السلام برای تشییع پیکر اسماعیل بدون کفش و عبا بیرون آمده و دستور داد تا چند مرتبه جنازهاش را بر زمین بگذارند و در بین راه چهرهاش را باز میکرد و در دید تشییع کنندگان میگذاشت و آنان نیز به چهرة اسماعیل نگاه میکردند. تا بدین وسیله، مرگ او را در نظر کسانی که خیال میکردند وی پس از پدرش خلیفه و جانشین اوست، ثابت کند که وی از دار دنیا رفته و جای هیچ شک و شبههای در ذهن کسی باقی نگذارد.[20]
امام علیه السلام و اقدامات پیشگیرانه
نکتة شایان ذکر این است که: تلاش امام صادقعلیه السلام بر این بود که با عرضه کردن پیکر بیجان فرزند خود، در چند نوبت به عدهای از یاران خود، و همچنین با نشان دادن چهرة اسماعیل در بین راه به تشییع کنندگان، ثابت کند که وی از دنیا رفته و این هم پیکرش میباشد نه پیکر شخص دیگری. به گونه ای که اگر غیر از اسماعیل از فرزندان او از دنیا رفته بود، هرگز دست به چنین کاری نمیزد. و مقصود امامعلیه السلام این بود تا این فکر غلط و انحرافی و خطرناک را از ذهن برخی پیروان بیرون کرده و منشأ جدایی گروه دیگری از امامت نشوند.
ابن شهرآشوب در مناقب آورده است که: «امام صادقعلیه السلام فرزند خود اسماعیل را پس از مرگ در سه نوبت بر سی نفر عرضه کرد: پیش از غسل، پس از غسل و به هنگام قرار دادن در قبر. تا بداندیشان دربارهاش شکّ و تردیدی نداشته باشند.»[21] اما با این حال، طرفداران او ادعا کردند که: وی تا پنج سال پس از فوت پدر زندگی کرد و او را در بازار بصره دیدهاند. و در آنجا مردی فلج را شفا داده است.[22] و برخی دیگر گمان کردند که: وی زنده است و در پس پردة غیبت قرار گرفته است.[23]
اسماعیلیه و عقاید انحرافی
اسماعیلیه، عقاید انحرافی زیادی دارند که اول آنها، جدا شدن از امام هفتم؛ یعنی موسی بن جعفرعلیه السلام به بعد است که اگر انحرافی جز همین را نداشتند، کافی بود که امام صادقعلیه السلام از رشد چنین کسانی در جامعة اسلامی جلوگیری کند و آن همه اقدامات پیشگیرانه انجام دهد. و چه انحرافی بالاتر از این! افزون بر این، اسماعیلیه به بهشت و دوزخ جسمانی قائل نیستند و بهشت را نفس انسان کامل، و دوزخ را نفس انسان جاهل و دور از خدا تأویل میکنند.[24]
همچنین معتقدند که تا قیامت، «امامت» در فرزندان اسماعیل است...[25]
پی نوشت ها:
________________________________________
1 . الملل و النحل، ج 1، ص 173.
2.بحارالانوار،ج25،ص346؛سفینهالبحار،ج2،ص325.
3. گروهی هستند که عقیده دارند: هر بندهای خالق افعال خودش می باشد. (مجمع البحرین، ص 280).
4. منظور از حروریه، خوارج میباشند.
5. اعتقادات صدوق (شرح باب حادی عشر)،ص100.
6. برخی نوشته اند که وی یهودی بود، سپس مسلمان گردیده و از پیروان علی (ع) شد. وی همان غلوّی که درباره یوشع بن نون داشت، دربارة علی نیز داشت. همچنین نوشتهاند که دروغگویی او به حدّی بوده که مدعی پیامبری برای خود و خدایی برای علی بن ابیطالب شد. حضرت، او را به زندان فرستاده و تا سه روز وادار به توبهاش میکرد، اما وی توبه نکرد. حضرت به ناچار او را با آتش سوزانید. (الغدیر، ج 9، ص 218؛ سفینة البحار، ج 2، ص134.) یادآور می شویم که علامه سید مرتضی عسکری کتابی تحقیقی به نام «عبدالله بن سبأ» در سه جلد به رشتة تحریر در آورده است.
7 . رعد / 16.
8 . معارف و معاریف، ج 9، ص 529و530و... .
9. سفینة البحار، ج 2، ص 325.
10. رجال کشی، ص 297.
11. امالی، شیخ طوسی، ج 2، ص 264؛ سفینة البحار، ج 2، ص 324.
12. الملل والنحل، ج 1، ص 139.
13. مجمع البحرین ، ص 36.
14. همان.
15. سفینة البحار، ج 2، ص 349.
16. فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ص 144.
17. سفینة البحار، ج 1، ص 512.
18. کافی، ج 6، ص 47.
19. معارف و معاریف، ج 1، ص 201.
20. ارشاد، مفید، ص 267.
21. سفینه البحار، ج 2، ص 658.
22. معارف و معاریف، ج 1، ص 205.
23. حدیقة الشیعه، ص 613.
24. معارف و معاریف، ج 1، ص 205.
25. حدیقة الشیعه، ص 613.