شیوه امام باقر علیه السلام در مبارزه با انحراف
آرشیو
چکیده
متن
یکی از مشکلات جوامع گوناگون، پدیدة انحرافات فکری، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی است.
در این مقاله به اختصار، راهکارهای امام باقرعلیه السلام در برابر انحرافات را مورد بررسی قرار میدهیم. لکن قبل از بررسی این مسأله، لازم است به فرازهای کوتاهی از زندگی آن بزرگوار بپردازیم.
زندگی امام باقرعلیه السلام
امام محمد باقرعلیه السلام بنابر قول مشهور روز اول ماه رجب سال 5علیه السلام ق. در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پدر گرامیاش امام زین العابدین علی بن الحسینعلیهما السلام و مادر عزیزش امّعبدالله، فاطمه دختر امام حسن مجتبیعلیه السلام است که امام صادقعلیه السلام در وصف وی فرموده است:
« کانت صدّیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها؛[1] او، مظهر راستگویی بود که در میان اهل بیت امام حسنعلیه السلام زنی مانند او نبود.»
بنابراین، امام باقرعلیه السلام هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، «هاشمی و علوی» است؛ یعنی نسب او از دو سو، هم به امام علیعلیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها میرسد و هم به هاشم بن عبد مناف.
زندگی آن بزرگوار، خیلی پرفراز و نشیب بوده است. ایشان گرچه حدود 3 سالی را در کنار جدّ بزرگوارش حسین بن علیعلیهما السلام و 38 سال در جوار پدر گرامیاش گذرانیده و از محبتهای آنان بهرهگرفتهاند، لکن از همان ایّام کودکی در واقعة جانسوز «عاشورای حسینی» حضور داشته و شاهد قتل جدّش و اسیری اهل بیت:بوده و با رنجها و مصیبتهای طاقتفرسای پدر بزرگوار و عمّة عزیزش زینب کبریسلام الله علیها بعد از آن واقعة غمبار، دمساز بوده و بعد از شهادت پدرش در برابر ستم ظالمان بنیامیه و سمپاشیهای افراد و گروههای ضدّ اسلامی علیه دین و قرآن ایستادگی نموده و با شیوههای خاصّی توانستهاند غبار از چهرة اسلام تابناک بزدایند.
و بالاخره امام باقرعلیه السلام بعد از گذشت 58 سال از عمر با برکتش در سال 114ق. به وسیلة سمّی که هشام بن عبدالملک اموی به حضرت خورانید، به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهّر پدر گرامیاش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
دوران امام باقرعلیه السلام
بعد از شهادت امام حسینعلیه السلام و یاران باوفایش و در نتیجة افشاگریهای حضرت امام زین العابدینعلیه السلام و حضرت زینبسلام الله علیها و تبیین مواضع اساسی امام حسینعلیه السلام در طول اسارت، جامعة اسلامی با دو پدیدة مهم مواجه شد:
1. شعور سیاسی مردم و شورشهای گروهی علیه حاکمان ستمگر بنیامیه.
2. گسترش انحرافات فکری، عقیدتی، اجتماعی و اخلاقی.
روش امامعلیه السلام در برابر انحرافات
در آن زمان، امام باقرعلیه السلام گرچه از مسایل اجرایی حکومتی بر کنار بود، لکن بنابر وظیفهای که از ناحیة خداوند بر دوش داشت، در مقام اصلاح جامعة اسلامی و مقابله با انحرافات، از چند روش وارد عمل شد که عبارت بود از:
1. ارشاد و راهنمایی
اصلیترین و مهمترین روشهای تبلیغی معصومان: شیوة ارشاد و راهنمایی افراد است که در مبارزه با انحرافات نیز بهترین ابزار جهت به دور نگهداشتن جامعه از کژیها و منجلاب افکار التقاطی و دیگر مسایل انحرافی است. در این زمینه، امام باقرعلیه السلام دو روش مهم را مدّ نظر داشت.
الف) تأسیس دانشگاه اسلامی
ائمة هدی:که سکّانداران کشتی اسلام اصیل هستند، بعد از جریان «سقیفة بنی ساعده» و خارج شدن زمامداری مسلمین از «خانة وحی» و استقرار آن در دست دیگران، جهت ارشاد و راهنمایی مردم در صدد تربیت نیروهای صالح و اسلامشناس برآمدند تا به وسیلة آنان بتوانند مشکلات عدیدة دینی مردم را به نحو احسن حل نمایند و نیز سدّی در برابر منحرفان باشند.
در این مسیر، میبینیم امام علیعلیه السلام به تربیت افرادی مانند: کمیل بن زیاد نخعی، محمد بن ابیبکر، مالک اشتر و میثم تمّار میپردازد. و این راه ادامه دارد تا زمان امام سجادعلیه السلام که هستة یک دانشگاه بزرگ اسلامی را در مدینه پایه گذاری مینماید که در آن، افرادی مانند: ابان بن تغلب و ابوحمزة ثمالی به تحصیل و تدریس اشتغال داشتهاند.
امام باقرعلیه السلام به ابان میفرمود:
«إجلس فی مسجد المدینة و أفت الناس فإنّی أحبّ أن یُری فی شیعتی مثلک[2]؛ ای ابان! در مسجد النّبی بنشین و با اجتهاد خود، به مسائل شرعی مردم پاسخ ده. چرا که دوست دارم در میان شیعیانم افرادی بسان تو باشند.»
در زمان امام باقرعلیه السلام که خلفای اموی درگیر مشکلات داخلی و انحرافات فکری و اجتماعی و اخلاقی خود و مردم بودند و مخصوصاً در طول دو سال و اندی حکومت «عمر بن عبدالعزیز» که فردی نسبتاً لایق بود، امامعلیه السلام توانست «دانشگاه اسلامی مدینه» را به صورت کلاسیک، پایهریزی کند که در زمان امام صادقعلیه السلام به صورت دانشکدههایی در تمام زمینههای علمی، کار آمد شد. از جمله تربیت یافتگان این مکتب، افرادی مانند: محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، حمران بن اعین، ابوبصیر، هشام بن سالم و برید بن معاویه عجلی بودند. به طوری که هر کس طالب علم بود، به این دانشگاه روی میآورد.
جابر بن یزید جُعفی میگوید:
«من در آغاز دورة جوانی (در مدینه) خدمت امام باقرعلیه السلام رسیدم. آن حضرت به من فرمود: که هستی؟ گفتم: فردی از اهل کوفه. فرمود: از کدام طایفهای؟ گفتم: از طایفة جُعفی. فرمود: برای چه به مدینه آمدی؟ گفتم: برای فراگیری دانش. فرمود: از چه کسی میخواهی دانش بیاموزی؟ گفتم: از شما...»[3]
این روش ـ که روش شناخت اسلام اصیل از منبع وحی است ـ به طور اساسی با ریشة انحرافات برخورد میکند؛ چنانچه امام باقرعلیه السلام می فرمود:
«لو انّا حدّثنا برأینا ضللنا کما ضلّ مَن کان قبلنا و لکنّا حدّثنا ببیّنة من ربّنا بیّنها لنبیّه فبیّنها لنا؛[4] اگر ما اسلام را بر طبق نظر خود روایت و تفسیر کنیم، به گمراهی کشیده میشویم، همان طور که پیشینیان گمراه گشتند. و لکن ما اسلام را بر مبنای بُرهانی که خداوند برای پیامبرش بیان داشته و پیامبر نیز برای ما توضیح داده است، بیان میکنیم.»
این روایت، به صراحت بیان میکند که ریشة «انحرافات» کج فهمی افراد و برداشت غلط از اسلام اصیل است و الاّ کسی که با منبع «وحی» در ارتباط باشد، گرفتار انحراف نخواهد شد.
ب) نصیحت و خیرخواهی
این روش، برگرفته از آیة شریفة )ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ... ([5] ؛ «با فرزانگی و پنددادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان، به طریقی که نیکوتر است، مجادله کن...» است که دستور میدهد، مردم را به عواقب کارهای زشت، گوشزد نماییم و آنان را به پاداش کارهای خیر، امیدوار سازیم.
در این روش «واعظ»، قلوب مردم را تحت تأثیر قرار داده و زنگارها را از دلشان میزداید.
نکتة جالب اینکه: در این آیه به «موعظة نیکو» اشاره شده که بیانگر پذیرفته شدن اندرزها در قلب نصیحت کننده است تا پند و اندرزهایش در قلوب دیگران اثر گذارد و ائمّة هدی:چنین بودند.
از این روش، به گفت و گوهای دوستانة فردی و جمعی تعبیر میکنیم؛ چه آنکه معصومان:با آغوش باز در جمع مردم حاضر میشدند و صمیمانه در صدد رفع مشکلات عدیدة آنان بر میآمدند. این نشستها، چنان دوستانه بود که دشمنان ائمّه:را هم آرامش میداد.
البته امام باقرعلیه السلام وقتی زمینة اصلاح را در فردی میدید، به اصلاح و راهنمایی او میپرداخت.
اندرز به عمر بن عبدالعزیز
وقتی عمر بن عبدالعزیز ـ که در میان خلفای اموی، مردی نسبتاً دادگر بود، به طوری که امام باقرعلیه السلام دربارهاش فرمود: «عمر بن عبدالعزیز، نجیب دودمان بنی امیه است.»[6] ـ به خلافت رسید، علمای اسلامی را به حضور طلبید، امام باقرعلیه السلام که از جملة میهمانانش بود، وقتی خواست از شام[7] به مدینه بازگردد، خلیفه بار دیگر ایشان را به حضور خود طلبید و بعد از ساعتی گفت و گوی با آن حضرت، از امامعلیه السلام پند و اندرز خواست. حضرت به او فرمود:
«تو را به تقوای الهی توصیه میکنم و سفارش میکنم که با بزرگان، به مانند پدر و با کم سنّ و سالان، به مانند فرزند و با افراد متوسط، به مانند برادر رفتار کنی!»
عمر بن عبدالعزیز که از این جملات مختصر و پربار، بسیار شادمان شده بود، عرض کرد: «خدای، تو را رحمت کند! به خدا قسم! رهنمودی به ما دادی که اگر تا هنگام مرگ به آن عمل کرده و پایبند باشیم، تمام خیرات به ما روی خواهند آورد. انشاءالله.»[8]
این رهنمود امامعلیه السلام به خلیفة اموی، از آن جهت حائز اهمیت است که: اولاً امام میبیند عمر بن عبدالعزیز، فردی قابل اصلاح است. ثانیاً چون زمام امور مسلمین به دست اوست، میخواهد استعدادهای درونی او را در جهت خیر و صلاح «جامعة اسلامی» قرار داده تا در سایة وی جامعهای بدون کژیها به وجود آید.
نصایح آن حضرت و سخنرانیهای ایشان در جمع مردم ـ چه در خانه و چه بیرون آن ـ بیانگر همین روش است. امامعلیه السلام در این بیانات به اصلاح ساختار دینی ـ اجتماعی مردم و دوری از انحرافات و لغزشهای سهمگین که جوامع انسانی را به ورطة سقوط میکشاند، پرداخته است.
سخنرانی امامعلیه السلام در جمع مردم شام[9] و همچنین سخنرانی حضرت در مجلس هشام بن عبدالملک، در معرفی خود و اهل بیت:و حکومت مهدی(عج) ـ که به زندانی شدن آن حضرت توسط هشام انجامید[10] ـ استفادة از این روش را میرساند.
2. روش احتجاج و جدال
مراد از حکمت در آیة )ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ... [11](دلیلی است که ما را بدون شکّ و ابهام، به سوی «حق» هدایت کند؛ به این نوع دلیل آوردن «احتجاج» میگویند.
اما «جدال» دلیلی را میگویند که از میان باورهای مشهور نزد مردم یا نزد طرف مقابل گرفته شده و برای الزام وی و صرف نظر نمودن او از دلایل خود، به کار گرفته میشود. و «جدال» در صورتی مفید و در شأن یک «مبلّغ اسلامی» است که به نحو نیکوترین آن باشد تا شخص بتواند با این صنعت، طرف مقابل را از دلایل مورد قبولش خلع سلاح نموده و او را به قبول و پذیرش «حق» نزدیک و یا الزام نماید.
در دوران امامت حضرت باقرعلیه السلام فرقهها و گروههای سیاسی ـ مذهبی منحرفی فعالیت داشتند که امامعلیه السلام همچون سدّی استوار در برابر نفوذ عقاید باطل آنان، ایستادگی نموده و طیّ مناظراتی که با سران این گروهها داشت، پایگاههای فکری و عقیدتی آنان را در هم میکوبید. در تاریخ، فقط نمونههایی از این احتجاجات امامعلیه السلام با گروههای منحرف آمده است.
احتجاج با اسقف بزرگ شام
زمانی که هشام بن عبدالملک ـ خلیفة وقت اموی ـ امام باقر و فرزندش امام صادقعلیهما السلام را به شام احضار کرد و بعد از مذاکراتی، آن دو بزرگوار را مرخص نمود تا به شهر مدینه باز گردند؛ آنها بعد از بیرون آمدن از قصر، با جمعیتی انبوه از کشیشان و راهبان مسیحی رو به رو شدند که منتظر ورود «اسقف بزرگ» خود بودند تا طبق مراسم سالیانه در جمع آنان حاضر شده و به سؤالات پیچیدة آنان پاسخ گوید.
امام باقرعلیه السلام به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر فوراً به هشام گزارش داده شد؛ وی برای بررسی جریان، مأموری به انجمن آنان فرستاد. طولی نکشید که اسقف بزرگ وارد شد و نگاهی به جمعیت انداخت و چون سیمای پرفروغ امامعلیه السلام توجه وی را به خود جلب کرد، پرسید:
آیا شما، از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
امام علیه السلام جواب داد: از مسلمانان.
اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا از افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان نیستم.
اسقف گفت: اول من سؤال کنم یا شما میپرسید؟
فرمود: شما سؤال کنید.
آنگاه اسقف بزرگ از مسایل مهمّی دربارة بهشت، جریان زندگانی حضرت عُزَیر، وقت بین الطّلوعین و ... سؤال کرد و جوابهای قانع کنندهای از حضرت شنید و چون خود را عاجز دید، ناراحت شد و گفت:
«مردم! فردی دانشمندتر از من را در جمع خود حاضر نمودید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند که پیشوای آنان از ما برتر و داناتر است. به خدا سوگند! دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!»[12]
در این هنگام، همه متفرق شدند...
احتجاج با کج اندیشان
نمونة دیگری از مبارزة امام باقرعلیه السلام احتجاج ایشان با کج اندیشان فکری و افراد منزوی و گوشهنشین بود. یکی از این افراد، «محمد بن منکدر» است. وی میگوید:
در یک روز بسیار گرمی به اطراف شهر مدینه رفتم و با محمد بن علیعلیهما السلام که فردی سنگین وزن بود رو به رو شدم و با خود گفتم: «بزرگی از قبیلة قریش در این هوای گرم، با این حال، به خاطر مال دنیا کار میکند! باید او را نصیحت کنم.»
پیش او رفتم و سلام کردم. او در حالی که عرق از سر و رویش میریخت، نفس زنان سلام مرا پاسخ داد. به او گفتم: خداوند، تو را اصلاح کند. شما که بزرگی از بزرگان قریش هستید، در این هوای گرم برای دنیا مشغول کار هستید؛ اگر در همین حال مرگتان فرا رسد چه جواب میدهید؟
حضرت گفت:
«به خدا قسم! اگر من در این حالت بمیرم، در حال اطاعت از فرمان خداوند جان دادهام که محتاج تو و دیگران نیستم. همانا در صورتی از مرگ واهمه دارم که در هنگامی فرا برسد که مشغول گناهی باشم.»
من گفتم: خدای، تو را رحمت کند! خواستم شما را نصیحت کنم؛ ولی شما، مرا موعظه نمودید![13]
احتجاج با خوارج
یکی از مهمترین فرقههای منحرف اسلامی، فرقه «خوارج» است که در زمان حضرت علیعلیه السلام بر امام شوریدند و جنگ «نهروان» را به پا نمودند. گرچه آنان در این جنگ سرکوب شدند، لکن طرز فکر آنان در جامعه رسوخ کرد.
یکی از افراد مشهور خوارج در زمان امام باقرعلیه السلام «نافع بن ارزق» ملقب به «أبو راشد» بود که رئیس بزرگترین فرقة خوارج آن زمان بود. روزی «نافع» به حضور امام رسید و مسائلی از حلال و حرام پرسید. امام به سؤالات وی پاسخ داد و ضمن گفتوگو فرمود:
«به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: چرا جدایی از امیرمؤمنانعلیه السلام را حلال شمردید در صورتی که قبلاً خون خویش را در کنار او و در راه او نثار میکردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدا میدانستید؟ آنان خواهند گفت که: او در دین خدا، «حَکَم» قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر خود، در دو مورد، «حکم» قرار داده است:
یکی، در مورد اختلاف میان زن و شوهر است که میفرماید: «و اگر از جدایی و شکاف میان آنها بیم داشته باشید، داوری از خانوادة شوهر و داوری از خانوادة زن انتخاب کنید. اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک میکند. (زیرا) خداوند، دانا و آگاه است.»[14]
و دیگری، داوری «سعد بن معاذ» است که پیامبر اسلام( َص ) او را در میان خود و قبیلة یهودی «بنی قریظه» حَکَم قرار داد و او هم طبق حُکم خداوند داوری کرد.
آنگاه امام افزود: آیا نمیدانید که امیرمؤمنانعلیه السلام «حکمیّت» را به این شرط پذیرفت که دو داور بر اساس حُکم قرآن داوری کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأی بدهند، مردود خواهد بود؟! وقتی که به امیرمؤمنانعلیه السلام گفتند: داوری که خود تعیین کردی، بر ضرر تو نظر داد. فرمود: «من، او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم.» پس، چگونه مارقین حکمیّت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهی میشمارند اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به حساب نمیآورند؟
«نافع» با شنیدن این بیانات، گفت: به خدا سوگند! این سخنان را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود! حق، همین است انشاءالله.[15]
احتجاج با غُلات
«غُلات» همان طور که شیخ مفید گفته است: «آنانی هستند که امیرمؤمنانعلیه السلام و ائمّة از نسل وی را ، به خدایی و نبوت نسبت میدهند و در مورد برتری دینی و دنیایی آنان از حد تجاوز کرده و از حدّ اعتدال خارج میسازند. اینان، گمراهان و کفّاری هستند که امیرمؤمنانعلیه السلام در موردشان به قتل و سوزانیدن حکم نموده و دیگر ائمّه:حکم به کفر و خروج آنان از اسلام را دادهاند.»[16]
رهبر غُلات در زمان امام باقرعلیه السلام فردی به نام «مغیرة بن سعید عِجلی» بود. او به خدمت امامعلیه السلام رسید تا در پناه شخصیت آن حضرت به عقاید منحرفة خود پوشش دهد. وی به امامعلیه السلام گفت: «به مردم اعلان کن که دارای علم غیب هستی و من در برابر این مسأله، تو را از نعمتهای عراق بهرهمند میگردانم.»
امام باقرعلیه السلام با شدّت، حرف او را رد نموده و وی را از خانه طرد کرد. او بعدها به امامت
محمد بن عبدالله بن حسن، که فردی کم حرف بود، معتقد شد[17] و پیروانی
را دور خود جمع کرد.
امام باقرعلیه السلام در مبارزه با
دیگر مذاهب، مثل: جبریّه و
مفوّضه و معتزله از همین
روش احتجاج و جدل استفاده
میکرد و جواب منحرفان را
رد مینمود.
3. افشاگری و روشنگری
روش دیگر ائمه: روشن نمودن افکار شیعیان نسبت به افکار مذاهب منحرف و جلوگیری از روی آوردن شیعیان به مکاتب غلط و التقاطی بود و امام باقرعلیه السلام از این شیوه بسیار استفاده مینمود. آن حضرت به پیروان خود میفرمود:
«مغیرة بن سعید، از رحمت خداوند دور باد! چون بر ما دروغ میبندد.»[18]
همچنین امامعلیه السلام خطاب به پیروانش میفرماید:
«... مقام علیعلیه السلام را از آنچه خداوند برایش قرار داده، پایینتر نیاورید و او را فوق مقامی که خداوند برایش معین کرده، قرار ندهید...»[19]
«ای شیعیان، شیعة آل محمّد! شما تکیهگاهی معمولی باشید تا افراد افراطی به شما رجوع کنند و افراد مردّد هم به شما بپیوندند...»[20]
امامعلیه السلام در این فراز از بیاناتش به شیعیان توصیه میکند که راه وسط و حدّ اعتدال را پیشه کنند تا افراد افراطی که در دین غلوّ میکنند، به آنها روی آورده و از عقاید انحرافی و تندرویهای بیجا دست بردارند و همچنین افرادی که نسبت به عقاید دینی خیلی سست و کم عقیده هستند، خود را اصلاح نموده و به حقایق دین آشنا شوند. و همین روش، سیرة امام باقرعلیه السلام دربارة جریانات سیاسی و شورشهای زمان حضرت است. چه آنکه الگوی مبارزات سیاسی علیه حاکمان جور را در وجود «زید بن علی بن الحسین:»؛ برادر بزرگوارش میداند و به مردم اعلان میکند: «... و أمّا زید فلسانی الّذی أنطق به...؛[21] ... زید، زبان گویای من است...» و دربارة میزان ارزش مبارزاتی «زید» میفرماید: «إنّ اخی زید بن علیّ خارج فمقتول علی الحقّ فالویل لِمَن? خذله، والویل لِمَن? حاربه، والویل لِمَن? قاتله.»[22]
امام محمدباقرعلیه السلام قیام زید بن علیعلیه السلام را مطابق حق (که همان راه اعتدال است) میداند و مردم را به عظمت آن متوجه ساخته و به عنوان الگویی برای قیامهای ارزشی ـ سیاسی، معرفی مینماید تا جایی که زندگی طرفهای مقابل زید را ـ چه کسانی که او را خوار نموده و او را یاری ننمودهاند و چه کسانی که با او به جنگ پرداختهاند و چه آنانی که او را شهید نمودهاند ـ تباه میداند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1، ص 469، ح 1.
2. حیاة الامام زین العابدین(ع) دراسته و تحلیل، باقر شریف قرشی، ص 524، دارالکتاب الاسلامی، 1409 ق.
3. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 4، ص 21، منشورات مدینة العلم، قم، چ 3، 1403 ق.
4. اعلام الوری، ابوعلی طبرسی، ج 1، ص 508، مؤسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، قم، چ1، 1417 ق.
5. نحل / 125.
6. تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 260، دارالقلم، بیروت،چ 1، 1406 ق.
7. شام؛ شهر دمشق فعلی، پایتخت سوریة کنونی است.
8. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 54، ص 270، دارالفکر، چ 1، 1418 ق.
9. ائمّتنا، علی محمدعلی دخیّل، ج 1، ص 357، به نقل از: بحارالانوار، ج 11، ص 91؛ مناقب، ج 2، ص 29، دار مکتبة الامام الرضا(ع) ـ دارالمرتضی، بیروت، چ6، 1402 ق.
10. همان، ص 358؛ الکافی الاصول و الروضة، کلینی، شرح مولی محمد صالح مازندرانی، باب مولد ابی جعفر محمد بن علی (ع)، ح5، منشورات المکتبه الاسلامیه، تهران، 1385ق.
11. نحل / 125.
12. اقتباس از: دلائل الامامه، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص 106 – 108، منشورات الرضی، قم، چ 3، 1363 ش؛ سیرة پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 342، مؤسسة تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق(ع)، قم، چ1، 1372 ش.
13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 162، مؤسسة آل البیت(ع)لاحیاء التراث، چ 1، 1413 ق؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.
14. نساء / 35.
15. سیرة پیشوایان، ص 345؛ احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 174، انتشارات اسوه، چ1، 1413 ق.
16. تصحیح الاعتقاد یا شرح عقاید صدوق، شیخ مفید، ص 109، منشورات الرضی، قم، 1363 ش. با تعلیقة سید هبة الدین شهرستانی.
17. فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی، دارالذخائر للمطبوعات، قم؛ الجذورالتاریخیة و النفسیة للغلوّ و الغلاة، سامی الغریری، ص 276، چ1، 1424 ق.
18. اعلام الهدایه، امام باقر(ع)، ج 7، ص 107، المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، چ1، 1422 ق.
19. بحارالانوار، ج 25، ص 283.
20. همان، ج 67، ص 101؛ کافی، ج 2، ص 75.
21. سفینة البحار، ج 2، ص 273، دارالمرتضی، بیروت.
22. اعلام الهدایة، امام باقر(ع)، ج 7، ص 126، به نقل از: مقاتل خوارزمی، ج 2، ص 113.
در این مقاله به اختصار، راهکارهای امام باقرعلیه السلام در برابر انحرافات را مورد بررسی قرار میدهیم. لکن قبل از بررسی این مسأله، لازم است به فرازهای کوتاهی از زندگی آن بزرگوار بپردازیم.
زندگی امام باقرعلیه السلام
امام محمد باقرعلیه السلام بنابر قول مشهور روز اول ماه رجب سال 5علیه السلام ق. در شهر مدینه چشم به جهان گشود. پدر گرامیاش امام زین العابدین علی بن الحسینعلیهما السلام و مادر عزیزش امّعبدالله، فاطمه دختر امام حسن مجتبیعلیه السلام است که امام صادقعلیه السلام در وصف وی فرموده است:
« کانت صدّیقة لم تدرک فی آل الحسن امرأة مثلها؛[1] او، مظهر راستگویی بود که در میان اهل بیت امام حسنعلیه السلام زنی مانند او نبود.»
بنابراین، امام باقرعلیه السلام هم از جانب پدر و هم از جانب مادر، «هاشمی و علوی» است؛ یعنی نسب او از دو سو، هم به امام علیعلیه السلام و فاطمه زهراسلام الله علیها میرسد و هم به هاشم بن عبد مناف.
زندگی آن بزرگوار، خیلی پرفراز و نشیب بوده است. ایشان گرچه حدود 3 سالی را در کنار جدّ بزرگوارش حسین بن علیعلیهما السلام و 38 سال در جوار پدر گرامیاش گذرانیده و از محبتهای آنان بهرهگرفتهاند، لکن از همان ایّام کودکی در واقعة جانسوز «عاشورای حسینی» حضور داشته و شاهد قتل جدّش و اسیری اهل بیت:بوده و با رنجها و مصیبتهای طاقتفرسای پدر بزرگوار و عمّة عزیزش زینب کبریسلام الله علیها بعد از آن واقعة غمبار، دمساز بوده و بعد از شهادت پدرش در برابر ستم ظالمان بنیامیه و سمپاشیهای افراد و گروههای ضدّ اسلامی علیه دین و قرآن ایستادگی نموده و با شیوههای خاصّی توانستهاند غبار از چهرة اسلام تابناک بزدایند.
و بالاخره امام باقرعلیه السلام بعد از گذشت 58 سال از عمر با برکتش در سال 114ق. به وسیلة سمّی که هشام بن عبدالملک اموی به حضرت خورانید، به شهادت رسید و در کنار مرقد مطهّر پدر گرامیاش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
دوران امام باقرعلیه السلام
بعد از شهادت امام حسینعلیه السلام و یاران باوفایش و در نتیجة افشاگریهای حضرت امام زین العابدینعلیه السلام و حضرت زینبسلام الله علیها و تبیین مواضع اساسی امام حسینعلیه السلام در طول اسارت، جامعة اسلامی با دو پدیدة مهم مواجه شد:
1. شعور سیاسی مردم و شورشهای گروهی علیه حاکمان ستمگر بنیامیه.
2. گسترش انحرافات فکری، عقیدتی، اجتماعی و اخلاقی.
روش امامعلیه السلام در برابر انحرافات
در آن زمان، امام باقرعلیه السلام گرچه از مسایل اجرایی حکومتی بر کنار بود، لکن بنابر وظیفهای که از ناحیة خداوند بر دوش داشت، در مقام اصلاح جامعة اسلامی و مقابله با انحرافات، از چند روش وارد عمل شد که عبارت بود از:
1. ارشاد و راهنمایی
اصلیترین و مهمترین روشهای تبلیغی معصومان: شیوة ارشاد و راهنمایی افراد است که در مبارزه با انحرافات نیز بهترین ابزار جهت به دور نگهداشتن جامعه از کژیها و منجلاب افکار التقاطی و دیگر مسایل انحرافی است. در این زمینه، امام باقرعلیه السلام دو روش مهم را مدّ نظر داشت.
الف) تأسیس دانشگاه اسلامی
ائمة هدی:که سکّانداران کشتی اسلام اصیل هستند، بعد از جریان «سقیفة بنی ساعده» و خارج شدن زمامداری مسلمین از «خانة وحی» و استقرار آن در دست دیگران، جهت ارشاد و راهنمایی مردم در صدد تربیت نیروهای صالح و اسلامشناس برآمدند تا به وسیلة آنان بتوانند مشکلات عدیدة دینی مردم را به نحو احسن حل نمایند و نیز سدّی در برابر منحرفان باشند.
در این مسیر، میبینیم امام علیعلیه السلام به تربیت افرادی مانند: کمیل بن زیاد نخعی، محمد بن ابیبکر، مالک اشتر و میثم تمّار میپردازد. و این راه ادامه دارد تا زمان امام سجادعلیه السلام که هستة یک دانشگاه بزرگ اسلامی را در مدینه پایه گذاری مینماید که در آن، افرادی مانند: ابان بن تغلب و ابوحمزة ثمالی به تحصیل و تدریس اشتغال داشتهاند.
امام باقرعلیه السلام به ابان میفرمود:
«إجلس فی مسجد المدینة و أفت الناس فإنّی أحبّ أن یُری فی شیعتی مثلک[2]؛ ای ابان! در مسجد النّبی بنشین و با اجتهاد خود، به مسائل شرعی مردم پاسخ ده. چرا که دوست دارم در میان شیعیانم افرادی بسان تو باشند.»
در زمان امام باقرعلیه السلام که خلفای اموی درگیر مشکلات داخلی و انحرافات فکری و اجتماعی و اخلاقی خود و مردم بودند و مخصوصاً در طول دو سال و اندی حکومت «عمر بن عبدالعزیز» که فردی نسبتاً لایق بود، امامعلیه السلام توانست «دانشگاه اسلامی مدینه» را به صورت کلاسیک، پایهریزی کند که در زمان امام صادقعلیه السلام به صورت دانشکدههایی در تمام زمینههای علمی، کار آمد شد. از جمله تربیت یافتگان این مکتب، افرادی مانند: محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، حمران بن اعین، ابوبصیر، هشام بن سالم و برید بن معاویه عجلی بودند. به طوری که هر کس طالب علم بود، به این دانشگاه روی میآورد.
جابر بن یزید جُعفی میگوید:
«من در آغاز دورة جوانی (در مدینه) خدمت امام باقرعلیه السلام رسیدم. آن حضرت به من فرمود: که هستی؟ گفتم: فردی از اهل کوفه. فرمود: از کدام طایفهای؟ گفتم: از طایفة جُعفی. فرمود: برای چه به مدینه آمدی؟ گفتم: برای فراگیری دانش. فرمود: از چه کسی میخواهی دانش بیاموزی؟ گفتم: از شما...»[3]
این روش ـ که روش شناخت اسلام اصیل از منبع وحی است ـ به طور اساسی با ریشة انحرافات برخورد میکند؛ چنانچه امام باقرعلیه السلام می فرمود:
«لو انّا حدّثنا برأینا ضللنا کما ضلّ مَن کان قبلنا و لکنّا حدّثنا ببیّنة من ربّنا بیّنها لنبیّه فبیّنها لنا؛[4] اگر ما اسلام را بر طبق نظر خود روایت و تفسیر کنیم، به گمراهی کشیده میشویم، همان طور که پیشینیان گمراه گشتند. و لکن ما اسلام را بر مبنای بُرهانی که خداوند برای پیامبرش بیان داشته و پیامبر نیز برای ما توضیح داده است، بیان میکنیم.»
این روایت، به صراحت بیان میکند که ریشة «انحرافات» کج فهمی افراد و برداشت غلط از اسلام اصیل است و الاّ کسی که با منبع «وحی» در ارتباط باشد، گرفتار انحراف نخواهد شد.
ب) نصیحت و خیرخواهی
این روش، برگرفته از آیة شریفة )ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ... ([5] ؛ «با فرزانگی و پنددادن نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با مخالفان، به طریقی که نیکوتر است، مجادله کن...» است که دستور میدهد، مردم را به عواقب کارهای زشت، گوشزد نماییم و آنان را به پاداش کارهای خیر، امیدوار سازیم.
در این روش «واعظ»، قلوب مردم را تحت تأثیر قرار داده و زنگارها را از دلشان میزداید.
نکتة جالب اینکه: در این آیه به «موعظة نیکو» اشاره شده که بیانگر پذیرفته شدن اندرزها در قلب نصیحت کننده است تا پند و اندرزهایش در قلوب دیگران اثر گذارد و ائمّة هدی:چنین بودند.
از این روش، به گفت و گوهای دوستانة فردی و جمعی تعبیر میکنیم؛ چه آنکه معصومان:با آغوش باز در جمع مردم حاضر میشدند و صمیمانه در صدد رفع مشکلات عدیدة آنان بر میآمدند. این نشستها، چنان دوستانه بود که دشمنان ائمّه:را هم آرامش میداد.
البته امام باقرعلیه السلام وقتی زمینة اصلاح را در فردی میدید، به اصلاح و راهنمایی او میپرداخت.
اندرز به عمر بن عبدالعزیز
وقتی عمر بن عبدالعزیز ـ که در میان خلفای اموی، مردی نسبتاً دادگر بود، به طوری که امام باقرعلیه السلام دربارهاش فرمود: «عمر بن عبدالعزیز، نجیب دودمان بنی امیه است.»[6] ـ به خلافت رسید، علمای اسلامی را به حضور طلبید، امام باقرعلیه السلام که از جملة میهمانانش بود، وقتی خواست از شام[7] به مدینه بازگردد، خلیفه بار دیگر ایشان را به حضور خود طلبید و بعد از ساعتی گفت و گوی با آن حضرت، از امامعلیه السلام پند و اندرز خواست. حضرت به او فرمود:
«تو را به تقوای الهی توصیه میکنم و سفارش میکنم که با بزرگان، به مانند پدر و با کم سنّ و سالان، به مانند فرزند و با افراد متوسط، به مانند برادر رفتار کنی!»
عمر بن عبدالعزیز که از این جملات مختصر و پربار، بسیار شادمان شده بود، عرض کرد: «خدای، تو را رحمت کند! به خدا قسم! رهنمودی به ما دادی که اگر تا هنگام مرگ به آن عمل کرده و پایبند باشیم، تمام خیرات به ما روی خواهند آورد. انشاءالله.»[8]
این رهنمود امامعلیه السلام به خلیفة اموی، از آن جهت حائز اهمیت است که: اولاً امام میبیند عمر بن عبدالعزیز، فردی قابل اصلاح است. ثانیاً چون زمام امور مسلمین به دست اوست، میخواهد استعدادهای درونی او را در جهت خیر و صلاح «جامعة اسلامی» قرار داده تا در سایة وی جامعهای بدون کژیها به وجود آید.
نصایح آن حضرت و سخنرانیهای ایشان در جمع مردم ـ چه در خانه و چه بیرون آن ـ بیانگر همین روش است. امامعلیه السلام در این بیانات به اصلاح ساختار دینی ـ اجتماعی مردم و دوری از انحرافات و لغزشهای سهمگین که جوامع انسانی را به ورطة سقوط میکشاند، پرداخته است.
سخنرانی امامعلیه السلام در جمع مردم شام[9] و همچنین سخنرانی حضرت در مجلس هشام بن عبدالملک، در معرفی خود و اهل بیت:و حکومت مهدی(عج) ـ که به زندانی شدن آن حضرت توسط هشام انجامید[10] ـ استفادة از این روش را میرساند.
2. روش احتجاج و جدال
مراد از حکمت در آیة )ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ... [11](دلیلی است که ما را بدون شکّ و ابهام، به سوی «حق» هدایت کند؛ به این نوع دلیل آوردن «احتجاج» میگویند.
اما «جدال» دلیلی را میگویند که از میان باورهای مشهور نزد مردم یا نزد طرف مقابل گرفته شده و برای الزام وی و صرف نظر نمودن او از دلایل خود، به کار گرفته میشود. و «جدال» در صورتی مفید و در شأن یک «مبلّغ اسلامی» است که به نحو نیکوترین آن باشد تا شخص بتواند با این صنعت، طرف مقابل را از دلایل مورد قبولش خلع سلاح نموده و او را به قبول و پذیرش «حق» نزدیک و یا الزام نماید.
در دوران امامت حضرت باقرعلیه السلام فرقهها و گروههای سیاسی ـ مذهبی منحرفی فعالیت داشتند که امامعلیه السلام همچون سدّی استوار در برابر نفوذ عقاید باطل آنان، ایستادگی نموده و طیّ مناظراتی که با سران این گروهها داشت، پایگاههای فکری و عقیدتی آنان را در هم میکوبید. در تاریخ، فقط نمونههایی از این احتجاجات امامعلیه السلام با گروههای منحرف آمده است.
احتجاج با اسقف بزرگ شام
زمانی که هشام بن عبدالملک ـ خلیفة وقت اموی ـ امام باقر و فرزندش امام صادقعلیهما السلام را به شام احضار کرد و بعد از مذاکراتی، آن دو بزرگوار را مرخص نمود تا به شهر مدینه باز گردند؛ آنها بعد از بیرون آمدن از قصر، با جمعیتی انبوه از کشیشان و راهبان مسیحی رو به رو شدند که منتظر ورود «اسقف بزرگ» خود بودند تا طبق مراسم سالیانه در جمع آنان حاضر شده و به سؤالات پیچیدة آنان پاسخ گوید.
امام باقرعلیه السلام به طور ناشناس در آن مجمع بزرگ شرکت فرمود. این خبر فوراً به هشام گزارش داده شد؛ وی برای بررسی جریان، مأموری به انجمن آنان فرستاد. طولی نکشید که اسقف بزرگ وارد شد و نگاهی به جمعیت انداخت و چون سیمای پرفروغ امامعلیه السلام توجه وی را به خود جلب کرد، پرسید:
آیا شما، از ما مسیحیان هستید یا از مسلمانان؟
امام علیه السلام جواب داد: از مسلمانان.
اسقف پرسید: از دانشمندان آنان هستید یا از افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان نیستم.
اسقف گفت: اول من سؤال کنم یا شما میپرسید؟
فرمود: شما سؤال کنید.
آنگاه اسقف بزرگ از مسایل مهمّی دربارة بهشت، جریان زندگانی حضرت عُزَیر، وقت بین الطّلوعین و ... سؤال کرد و جوابهای قانع کنندهای از حضرت شنید و چون خود را عاجز دید، ناراحت شد و گفت:
«مردم! فردی دانشمندتر از من را در جمع خود حاضر نمودید تا مرا رسوا سازد و مسلمانان بدانند که پیشوای آنان از ما برتر و داناتر است. به خدا سوگند! دیگر با شما سخن نخواهم گفت و اگر تا سال دیگر زنده ماندم، مرا در میان خود نخواهید دید!»[12]
در این هنگام، همه متفرق شدند...
احتجاج با کج اندیشان
نمونة دیگری از مبارزة امام باقرعلیه السلام احتجاج ایشان با کج اندیشان فکری و افراد منزوی و گوشهنشین بود. یکی از این افراد، «محمد بن منکدر» است. وی میگوید:
در یک روز بسیار گرمی به اطراف شهر مدینه رفتم و با محمد بن علیعلیهما السلام که فردی سنگین وزن بود رو به رو شدم و با خود گفتم: «بزرگی از قبیلة قریش در این هوای گرم، با این حال، به خاطر مال دنیا کار میکند! باید او را نصیحت کنم.»
پیش او رفتم و سلام کردم. او در حالی که عرق از سر و رویش میریخت، نفس زنان سلام مرا پاسخ داد. به او گفتم: خداوند، تو را اصلاح کند. شما که بزرگی از بزرگان قریش هستید، در این هوای گرم برای دنیا مشغول کار هستید؛ اگر در همین حال مرگتان فرا رسد چه جواب میدهید؟
حضرت گفت:
«به خدا قسم! اگر من در این حالت بمیرم، در حال اطاعت از فرمان خداوند جان دادهام که محتاج تو و دیگران نیستم. همانا در صورتی از مرگ واهمه دارم که در هنگامی فرا برسد که مشغول گناهی باشم.»
من گفتم: خدای، تو را رحمت کند! خواستم شما را نصیحت کنم؛ ولی شما، مرا موعظه نمودید![13]
احتجاج با خوارج
یکی از مهمترین فرقههای منحرف اسلامی، فرقه «خوارج» است که در زمان حضرت علیعلیه السلام بر امام شوریدند و جنگ «نهروان» را به پا نمودند. گرچه آنان در این جنگ سرکوب شدند، لکن طرز فکر آنان در جامعه رسوخ کرد.
یکی از افراد مشهور خوارج در زمان امام باقرعلیه السلام «نافع بن ارزق» ملقب به «أبو راشد» بود که رئیس بزرگترین فرقة خوارج آن زمان بود. روزی «نافع» به حضور امام رسید و مسائلی از حلال و حرام پرسید. امام به سؤالات وی پاسخ داد و ضمن گفتوگو فرمود:
«به این مارقین (از دین خارج شدگان) بگو: چرا جدایی از امیرمؤمنانعلیه السلام را حلال شمردید در صورتی که قبلاً خون خویش را در کنار او و در راه او نثار میکردید و یاری او را موجب نزدیکی به خدا میدانستید؟ آنان خواهند گفت که: او در دین خدا، «حَکَم» قرار داد. به آنان بگو: خداوند در شریعت پیامبر خود، در دو مورد، «حکم» قرار داده است:
یکی، در مورد اختلاف میان زن و شوهر است که میفرماید: «و اگر از جدایی و شکاف میان آنها بیم داشته باشید، داوری از خانوادة شوهر و داوری از خانوادة زن انتخاب کنید. اگر این دو داور تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک میکند. (زیرا) خداوند، دانا و آگاه است.»[14]
و دیگری، داوری «سعد بن معاذ» است که پیامبر اسلام( َص ) او را در میان خود و قبیلة یهودی «بنی قریظه» حَکَم قرار داد و او هم طبق حُکم خداوند داوری کرد.
آنگاه امام افزود: آیا نمیدانید که امیرمؤمنانعلیه السلام «حکمیّت» را به این شرط پذیرفت که دو داور بر اساس حُکم قرآن داوری کنند و از حدود قرآن تجاوز نکنند و شرط کرد که اگر بر خلاف قرآن رأی بدهند، مردود خواهد بود؟! وقتی که به امیرمؤمنانعلیه السلام گفتند: داوری که خود تعیین کردی، بر ضرر تو نظر داد. فرمود: «من، او را داور قرار ندادم، بلکه کتاب خدا را داور قرار دادم.» پس، چگونه مارقین حکمیّت قرآن و مردود بودن خلاف قرآن را گمراهی میشمارند اما بدعت و بهتان خود را گمراهی به حساب نمیآورند؟
«نافع» با شنیدن این بیانات، گفت: به خدا سوگند! این سخنان را نه شنیده بودم و نه به ذهنم خطور کرده بود! حق، همین است انشاءالله.[15]
احتجاج با غُلات
«غُلات» همان طور که شیخ مفید گفته است: «آنانی هستند که امیرمؤمنانعلیه السلام و ائمّة از نسل وی را ، به خدایی و نبوت نسبت میدهند و در مورد برتری دینی و دنیایی آنان از حد تجاوز کرده و از حدّ اعتدال خارج میسازند. اینان، گمراهان و کفّاری هستند که امیرمؤمنانعلیه السلام در موردشان به قتل و سوزانیدن حکم نموده و دیگر ائمّه:حکم به کفر و خروج آنان از اسلام را دادهاند.»[16]
رهبر غُلات در زمان امام باقرعلیه السلام فردی به نام «مغیرة بن سعید عِجلی» بود. او به خدمت امامعلیه السلام رسید تا در پناه شخصیت آن حضرت به عقاید منحرفة خود پوشش دهد. وی به امامعلیه السلام گفت: «به مردم اعلان کن که دارای علم غیب هستی و من در برابر این مسأله، تو را از نعمتهای عراق بهرهمند میگردانم.»
امام باقرعلیه السلام با شدّت، حرف او را رد نموده و وی را از خانه طرد کرد. او بعدها به امامت
محمد بن عبدالله بن حسن، که فردی کم حرف بود، معتقد شد[17] و پیروانی
را دور خود جمع کرد.
امام باقرعلیه السلام در مبارزه با
دیگر مذاهب، مثل: جبریّه و
مفوّضه و معتزله از همین
روش احتجاج و جدل استفاده
میکرد و جواب منحرفان را
رد مینمود.
3. افشاگری و روشنگری
روش دیگر ائمه: روشن نمودن افکار شیعیان نسبت به افکار مذاهب منحرف و جلوگیری از روی آوردن شیعیان به مکاتب غلط و التقاطی بود و امام باقرعلیه السلام از این شیوه بسیار استفاده مینمود. آن حضرت به پیروان خود میفرمود:
«مغیرة بن سعید، از رحمت خداوند دور باد! چون بر ما دروغ میبندد.»[18]
همچنین امامعلیه السلام خطاب به پیروانش میفرماید:
«... مقام علیعلیه السلام را از آنچه خداوند برایش قرار داده، پایینتر نیاورید و او را فوق مقامی که خداوند برایش معین کرده، قرار ندهید...»[19]
«ای شیعیان، شیعة آل محمّد! شما تکیهگاهی معمولی باشید تا افراد افراطی به شما رجوع کنند و افراد مردّد هم به شما بپیوندند...»[20]
امامعلیه السلام در این فراز از بیاناتش به شیعیان توصیه میکند که راه وسط و حدّ اعتدال را پیشه کنند تا افراد افراطی که در دین غلوّ میکنند، به آنها روی آورده و از عقاید انحرافی و تندرویهای بیجا دست بردارند و همچنین افرادی که نسبت به عقاید دینی خیلی سست و کم عقیده هستند، خود را اصلاح نموده و به حقایق دین آشنا شوند. و همین روش، سیرة امام باقرعلیه السلام دربارة جریانات سیاسی و شورشهای زمان حضرت است. چه آنکه الگوی مبارزات سیاسی علیه حاکمان جور را در وجود «زید بن علی بن الحسین:»؛ برادر بزرگوارش میداند و به مردم اعلان میکند: «... و أمّا زید فلسانی الّذی أنطق به...؛[21] ... زید، زبان گویای من است...» و دربارة میزان ارزش مبارزاتی «زید» میفرماید: «إنّ اخی زید بن علیّ خارج فمقتول علی الحقّ فالویل لِمَن? خذله، والویل لِمَن? حاربه، والویل لِمَن? قاتله.»[22]
امام محمدباقرعلیه السلام قیام زید بن علیعلیه السلام را مطابق حق (که همان راه اعتدال است) میداند و مردم را به عظمت آن متوجه ساخته و به عنوان الگویی برای قیامهای ارزشی ـ سیاسی، معرفی مینماید تا جایی که زندگی طرفهای مقابل زید را ـ چه کسانی که او را خوار نموده و او را یاری ننمودهاند و چه کسانی که با او به جنگ پرداختهاند و چه آنانی که او را شهید نمودهاند ـ تباه میداند.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 1، ص 469، ح 1.
2. حیاة الامام زین العابدین(ع) دراسته و تحلیل، باقر شریف قرشی، ص 524، دارالکتاب الاسلامی، 1409 ق.
3. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خویی، ج 4، ص 21، منشورات مدینة العلم، قم، چ 3، 1403 ق.
4. اعلام الوری، ابوعلی طبرسی، ج 1، ص 508، مؤسسة آل البیت(ع) لاحیاء التراث، قم، چ1، 1417 ق.
5. نحل / 125.
6. تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، ص 260، دارالقلم، بیروت،چ 1، 1406 ق.
7. شام؛ شهر دمشق فعلی، پایتخت سوریة کنونی است.
8. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 54، ص 270، دارالفکر، چ 1، 1418 ق.
9. ائمّتنا، علی محمدعلی دخیّل، ج 1، ص 357، به نقل از: بحارالانوار، ج 11، ص 91؛ مناقب، ج 2، ص 29، دار مکتبة الامام الرضا(ع) ـ دارالمرتضی، بیروت، چ6، 1402 ق.
10. همان، ص 358؛ الکافی الاصول و الروضة، کلینی، شرح مولی محمد صالح مازندرانی، باب مولد ابی جعفر محمد بن علی (ع)، ح5، منشورات المکتبه الاسلامیه، تهران، 1385ق.
11. نحل / 125.
12. اقتباس از: دلائل الامامه، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص 106 – 108، منشورات الرضی، قم، چ 3، 1363 ش؛ سیرة پیشوایان، مهدی پیشوایی، ص 342، مؤسسة تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق(ع)، قم، چ1، 1372 ش.
13. الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 162، مؤسسة آل البیت(ع)لاحیاء التراث، چ 1، 1413 ق؛ بحارالانوار، ج 46، ص 287.
14. نساء / 35.
15. سیرة پیشوایان، ص 345؛ احتجاج، طبرسی، ج 2، ص 174، انتشارات اسوه، چ1، 1413 ق.
16. تصحیح الاعتقاد یا شرح عقاید صدوق، شیخ مفید، ص 109، منشورات الرضی، قم، 1363 ش. با تعلیقة سید هبة الدین شهرستانی.
17. فرق الشیعه، حسن بن موسی نوبختی، دارالذخائر للمطبوعات، قم؛ الجذورالتاریخیة و النفسیة للغلوّ و الغلاة، سامی الغریری، ص 276، چ1، 1424 ق.
18. اعلام الهدایه، امام باقر(ع)، ج 7، ص 107، المجمع العالمی لاهل البیت(ع)، چ1، 1422 ق.
19. بحارالانوار، ج 25، ص 283.
20. همان، ج 67، ص 101؛ کافی، ج 2، ص 75.
21. سفینة البحار، ج 2، ص 273، دارالمرتضی، بیروت.
22. اعلام الهدایة، امام باقر(ع)، ج 7، ص 126، به نقل از: مقاتل خوارزمی، ج 2، ص 113.