آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

انسان به طور فطرى دوستدار کمال و فضیلت‏هاى انسانى است. او به افراد کمال یافته و آراسته به فضائل و زیبایى‏هاى معنوى و حقیقى، عشق مى‏ورزد و بى‏اختیار آنان را تحسین مى‏کند. رمز توفیق امامان شیعه را در صید دلهاى پاک و مستعد مى‏توان در همین نکته جستجو کرد. چرا که امامان معصوم‏علیهم السلام جامع فضائل و مناقب و شایسته‏ترین انسان‏هاى عصر خود بوده‏اند و حقیقت جویان و سعادت طلبان عالم که وجدانى آگاه و عقلى پویا دارند - بدون در نظر گرفتن آئین و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سیره ائمّه اطهارعلیهم السلام از عمق جان شیفته آنان مى‏شوند و در موارد بسیارى مطالعه همین سیره و اخلاق، آنان را به سوى حق و حقیقت راهنمون مى‏شود. دقیقاً قرآن کریم مهم‏ترین راز موفقیت رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم را در همین زمینه مى‏داند و مى‏فرماید: "اِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم"1؛ اى رسول ما! تو یقیناً داراى اخلاق عظیم و برجسته‏اى هستى.
به همین مناسبت در این فرصت براى آشنایى بیشتر با پیشواى نهم‏علیه السلام فرازهائى زرّین از سیره تربیتى و ویژگى‏هاى اخلاقى آن بزرگوار را نقل مى‏کنیم:
صبر و بردبارى‏
امام نهم‏علیه السلام در مقابل مصائب و گرفتارى‏هاى روزگار به شدّت شکیبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پیشآمدهاى ناگوار هیچ‏گاه برآشفته و مضطرب نمى‏شد بلکه با اتکال به خداى متعال به صبر و تحمّل روى مى‏آورد. البته این در صورتى بود که به شخص حضرت مشکلات روى مى‏آورد؛ اما در مورد اصول اسلامى و حدود الهى کاملاً در مقام دفاع برآمده و موضع‏گیرى‏هاى اساسى و حساب شده داشت. مدارا با همسر ناشایست، بردبارى در قبال ستم‏هاى حاکمان مستبد و صبر در ناملایمات فراوان زندگى همانند شهادت پدر، نمونه‏هایى از بردبارى آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر مصائب را از بهترین صفات نیک‏مردان قلمداد کرده و مى‏فرمود:
"اَلصَّبْرُ عَلَى المُصیبَةِ مُصیبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِها2؛ شکیبائى بر ناملایمات و مصائب، بر شماتت کنندگان مصیبت زده ناگوار است."
مردى از حضرت جوادعلیه السلام تقاضا کرد که وى را سفارشى بنماید. امام‏علیه السلام فرمود: آیا اگر موعظه کنم، آن را پذیرفته و عمل مى‏کنى؟ گفت: بلى. امام فرمود: "تَوَسَّدِ الصَّبرَ، وَاعْتَنِقِ الفَقر3؛ صبر را تکیه‏گاه و پشتوانه خود قرار داده، در رویارویى با فقر و ناکامى آن را در آغوش گیرد."
ابن مهران مى‏گوید: حضرت جوادعلیه السلام در نامه‏اى به یک مرد مصیبت زده چنین نگاشت: "حادثه ناگوار مرگ فرزندت را یادآور شدى و اضافه نمودى که فرزند از دست رفته‏ات محبوب ترین فرزندت بود. روش خداوند متعال این گونه است که از والدین دوست داشتنى‏ترین فرزند را مى‏گیرد تا پاداش مصیبت دیده را عالى‏تر و بهتر عنایت کند. خداوند، پاداش تو را زیاد کند و جزاى نیک در عزایت عنایت فرماید و به تو صبر عطا نموده و دلت را محکم گرداند. او، خداى قادر و تواناست و به زودى جانشین شایسته‏اى در عوض فرزند از دست رفته‏ات به تو ارزانى دارد. امیدوارم که خداوند دعایم را در حقّ تو بپذیرد. ان‏شاء الله تعالى."4
شجاعت در گفتار
امام جوادعلیه السلام تمام فضائل اخلاقى و کمالات انسانى را از اجداد طاهرین خود به ارث برده بود. یکى از خصلت‏هاى والائى که آن گرامى به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهاى حق‏طلبانه بود.
روزى مأمون الرشید از گذرگاهى عبور مى‏کرد، کودکانى که در کوچه بازى مى‏کردند از مشاهده موکب سلطنتى مأمون ترسیده و پا به فرار گذاشتند. فقط یک کودک در جاى خود ایستاده بود. مأمون به نزد کودک رسیده و از او پرسید: چرا تو مثل دیگر بچه‏ها فرار نکردى؟ و از سر راه ما کنار نرفتى؟ کودک با کمال شجاعت اظهار داشت: "من گناهى مرتکب نشده‏ام تا به خاطر ترس از کیفر آن فرار کنم و راه هم که براى خلیفه تنگ نیست تا با کنار رفتنْ آن را بگشایم. تو از هر کجاى راه دوست دارى، بگذر!"
مأمون که از منطق قوى و صراحت لهجه کودک تعجب کرده بود، گفت: تو کیستى؟ کودک با افتخار تمام گفت: "من، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب‏علیهم السلام هستم." مأمون پرسید: چقدر از علوم و دانش مطلع هستى؟ امام جوادعلیه السلام فرمود: "علوم و گزارش‏هاى آسمانى از من بپرس!" مأمون با او خدا حافظى کرده و رفت. او، یک باز شکارى داشت که در سفرها براى تفریح با آن به شکار مى‏پرداخت. وقتى از امام نهم‏علیه السلام فاصله گرفت، پرنده شکارى را براى صید رها کرد و باز شکارى به سرعت در آسمان‏ها به پرواز در آمد و لحظاتى از افق دید خلیفه ناپدید شد. سپس بازگشت، در حالى که او ماهى کوچکى در منقار خود داشت که هنوز نمرده بود. مأمون از آن صید غیر عادى تعجب کرد. آن ماهى را در کف دست خود گرفته و به سوى شهر آمد. وقتى به همان محلّ بازى کودکان رسید، دوباره همه کودکان پراکنده شدند اما امام جوادعلیه السلام از جاى خود حرکت نکرد. مأمون پرسید: اى محمد! در دست من چیست؟ فرمود: "اى خلیفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و آن حضرت توسط جبرئیل از پروردگار عالمیان نقل کرده است که: خداوند متعال دریاهائى آفریده است که بخار آب از آن دریاها بلند شده و ماهیان ریز دریا را همراه خود به آسمان برده و ابرهاى متراکمى را تشکیل مى‏دهند. پادشاهان بازهاى شکارى خود را به آسمان مى‏فرستند و آنان، آن ماهى‏هاى ریز را شکار کرده و به نزد شاهان مى‏آورند. پادشاهان آنها را به کف دست گرفته و تلاش مى‏کنند تا سلاله نبوّت و جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را با آن بیازمایند."
مأمون که از هوش سرشار، علم بى‏کران و منطق عقلانى و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بى‏آنکه از ته دل راضى باشد، زبان به تحسین امام جوادعلیه السلام گشوده و گفت: راست گفتى و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفته‏اند. به راستى که تو فرزند امام رضاعلیه السلام هستى.5
جود و احسان‏
معروف‏ترین لقب پیشواى نهم شیعیان "جواد" است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطاى فراوانش به این نام خوانده‏اند که برگرفته از نامهاى زیباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادق‏علیه السلام مى‏خوانیم: "أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ"6.
و در فرازى از دعاى روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان، همنوا با امام زین‏العابدین‏علیه السلام مى‏خوانیم: "یا اللّهُ یا جَواداً لا یَبْخَلُ یا اللّهُ لَکَ اْلأسْماءُ الْحُسنى‏7؛ خداوندا! اى بخشنده‏اى که در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو داراى نامهاى زیبا هستى!"
نام "جواد" یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقى‏علیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده مى‏کند. در اینجا برخى از نمونه‏هاى جود و احسان حضرتش را به نظاره مى‏نشینیم:
1. على بن مهزیار مى‏گوید: حضرت امام محمدتقى‏علیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قباى خز طارونى به جا مى‏آورد و براى من هم قباى خز دیگرى بخشید و فرمود: "این لباس را من در موقع انجام نماز پوشیده‏ام." و به من فرمود: "این لباس اهدائى را در هنگام نماز خواندن بپوش."8
2. امام جوادعلیه السلام در کمک رسانى به محرومان و درماندگان نهایت تلاش خود را به عمل مى‏آورد و تا حدّ امکان به آنان کمک مى‏کرد.
محمد بن سهل بن یسع قمى از افرادى است که به افتخار دریافت لباس متبرّک از امام نهم‏علیه السلام نائل آمده است، او در این مورد مى‏گوید:
من در شهر مکه مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمده و به حضور امام جوادعلیه السلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر در خواست کنم که به من لباسى به عنوان تبرّک عنایت کند، اما فرصت نشد و از محضرش خدا حافظى کرده و بیرون آمدم. در پیش خود گفتم: حالا که حضوراً نتوانستم خواسته‏ام را به آقا بیان کنم، پس طىّ نامه‏اى از محضر آن گرامى خواسته‏ام را طلب مى‏کنم.
نامه‏اى نوشته و تقاضایم را در آن اظهار کردم. سپس تصمیم گرفتم که به مسجد رفته و دو رکعت نماز بخوانم آنگاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره نمایم، اگر به دلم افتاد، که نامه را به حضورش مى‏فرستم و اگر نیفتاد، نامه را پاره کرده و به دور بریزم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد که نامه را به حضورش نبرم و آن را پاره کرده و از شهر مدینه بیرون آمدم و در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکى از راه رسید و لباسى را که در بقچه‏اى پیچیده بود، به همراه داشت. او از اهل کاروان از محمد بن سهل قمى مى‏پرسید تا اینکه به من رسید و مرا شناخت. به من گفت: مولاى تو! (امام جوادعلیه السلام) این لباس را برایت فرستاده است. لباس‏هاى تقدیمى امام، دو لباس نرم و نازک بودند.
احمد بن محمد گفته است: محمد بن سهل از دنیا رفت؛ من غسل دادم و در آن دو لباس اهدائى امام‏علیه السلام او را کفن کردم.9
نیکوکارى‏
خدمت به مردم و رفع نیازهاى آنان در متن زندگى امامان معصوم‏علیهم السلام قرار دارد. امام جوادعلیه السلام نیز در این عرصه پیشتاز بود. آن بزرگوار مى‏فرمود: "ثَلاثٌ یُبَلِّغْنَ بِالْعَبدِ رِضْوانَ اللَّهِ کَثْرَةُ الاسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ کَثْرَةُ الصَّدَقَةِ"10؛ انسان با داشتن سه خصلت پسندیده مى‏تواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد: زیاد طلب آمرزش کردن، نرمخوئى و مدارا با مردم و زیاد صدقه دادن."
از منظر امام جوادعلیه السلام "خدمت رسانى" به مردم، در اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در این عرصه کوتاهى و سهل‏انگارى نماید، ممکن است نعمت‏هاى الهى را از دست بدهد. به این جهت، آن حضرت فرمود: "ما عَظُمَتْ نِعمَةُ اللّهِ عَلى‏ عَبْدٍ الاّ عَظُمَتْ عَلَیهِ مَؤُونَةُ النّاسِ. فَمَنْ لَمْ یَتَحَمَّلْ تِلْکَ الْمَؤُونَة فَقَدْ عَرَضَ النِّعمَةَ لِلزَّوالِ"11؛ نعمت خداوند برکسى فراوان نازل نمى‏شود مگر اینکه نیاز مردم به وى بیشتر مى‏شود. هرکس که در رفع این نیازمندى‏ها نکوشد و سختى‏هاى آن را تحمل نکند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است."
آن گرامى اعمال نیک و آثار خدمت به دیگران را براى نیکوکاران مفیدتر از افراد نیازمند مى‏داند و مى‏فرماید: "نیکوکاران به نیکى کردن بیشتر نیاز دارند تا افراد محتاج و نیازمند؛ چرا که انسان‏هاى خیّر، پاداش اخروى، افتخار و نام نیک را در پرونده اعمال خود ثبت مى‏کنند. هرکسى که به خدمت‏گزارى و نیک رفتارى با مردم و اهل درد مى‏پردازد، اوّل به خودش خیر و نیکى مى‏رساند. پس او تشکر و قدردانى را در عملى که براى خود انجام داده است، از دیگرى توقع نداشته باشد."12
خدمتگزار صادق‏
مردى از اهالى سیستان که در یک سفرى با امام محمدتقى‏علیه السلام همراه شده، خاطره‏اى شنیدنى از آن سفر را گزارش کرده است، او مى‏گوید:
در سال اوّل خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزى در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکى از دوستان و شیفتگان شما اهل‏بیت‏علیهم السلام است. مأمورین او براى من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامه‏اى براى او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: "من او را نمى‏شناسم." گفتم: فدایت شوم! همان طورى که عرض کردم، او از محبّین شما اهل‏بیت‏علیهم السلام است. نامه شما براى من در نزد او خیلى کارساز و مشکل گشا خواهد بود. امام کاغذى را برداشته و چنین نوشت:
"بسم اللّه الرّحمن الرّحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائى را یادآور شد که تو به آیین پسندیده‏اى گرایش دارى! مطمئنّاً تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکى خواهى داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد."
مرد سجستانى در آخر مى‏گوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابورى (فرماندار سیستان) از نامه امام با خبر شده بود و هنگامى که من به شهرم نزدیک مى‏شدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم. او آن را بوسیده و روى چشمانش گذاشت و به من گفت: چه مى‏خواهى؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما براى من مالیاتى نوشته‏اند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه کرد: "تا زمانى که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم." سپس از خانواده‏ام پرسید و من وضعیت اقتصادى خود و خانواده‏ام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتى من اقداماتى انجام شود و مقدارى هم اضافه به من کمک کرد.
تا او زنده و در منصب فرماندارى سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد.13
پی نوشت ها:
1. قلم / 4.
2. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
3. تحف العقول، ص 455.
4. الکافى، ج 3، ص 205.
5. مناقب، ج 4، ص 388؛ منتهى‏الآمال، ج 2، ص 327؛ مفتاح الفلاح، ص 172.
6. الکافى، ج 2، ص 583.
7. اقبال الاعمال، ص 225.
8. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 262؛ وسائل‏الشیعه، ج 4، ص 359.
9. بحارالانوار، ج 50، ص 44؛ فتح الابواب، ص 243.
10. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
11. همان.
12. همان، ص 192.
13. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 334.

تبلیغات