سیره اخلاقى امام(ع)
آرشیو
چکیده
متن
انسان به طور فطرى دوستدار کمال و فضیلتهاى انسانى است. او به افراد کمال یافته و آراسته به فضائل و زیبایىهاى معنوى و حقیقى، عشق مىورزد و بىاختیار آنان را تحسین مىکند. رمز توفیق امامان شیعه را در صید دلهاى پاک و مستعد مىتوان در همین نکته جستجو کرد. چرا که امامان معصومعلیهم السلام جامع فضائل و مناقب و شایستهترین انسانهاى عصر خود بودهاند و حقیقت جویان و سعادت طلبان عالم که وجدانى آگاه و عقلى پویا دارند - بدون در نظر گرفتن آئین و اعتقادات خود - با مطالعه زندگى، رفتار و سیره ائمّه اطهارعلیهم السلام از عمق جان شیفته آنان مىشوند و در موارد بسیارى مطالعه همین سیره و اخلاق، آنان را به سوى حق و حقیقت راهنمون مىشود. دقیقاً قرآن کریم مهمترین راز موفقیت رسول اکرمصلى الله علیه وآله وسلم را در همین زمینه مىداند و مىفرماید: "اِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم"1؛ اى رسول ما! تو یقیناً داراى اخلاق عظیم و برجستهاى هستى.
به همین مناسبت در این فرصت براى آشنایى بیشتر با پیشواى نهمعلیه السلام فرازهائى زرّین از سیره تربیتى و ویژگىهاى اخلاقى آن بزرگوار را نقل مىکنیم:
صبر و بردبارى
امام نهمعلیه السلام در مقابل مصائب و گرفتارىهاى روزگار به شدّت شکیبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پیشآمدهاى ناگوار هیچگاه برآشفته و مضطرب نمىشد بلکه با اتکال به خداى متعال به صبر و تحمّل روى مىآورد. البته این در صورتى بود که به شخص حضرت مشکلات روى مىآورد؛ اما در مورد اصول اسلامى و حدود الهى کاملاً در مقام دفاع برآمده و موضعگیرىهاى اساسى و حساب شده داشت. مدارا با همسر ناشایست، بردبارى در قبال ستمهاى حاکمان مستبد و صبر در ناملایمات فراوان زندگى همانند شهادت پدر، نمونههایى از بردبارى آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر مصائب را از بهترین صفات نیکمردان قلمداد کرده و مىفرمود:
"اَلصَّبْرُ عَلَى المُصیبَةِ مُصیبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِها2؛ شکیبائى بر ناملایمات و مصائب، بر شماتت کنندگان مصیبت زده ناگوار است."
مردى از حضرت جوادعلیه السلام تقاضا کرد که وى را سفارشى بنماید. امامعلیه السلام فرمود: آیا اگر موعظه کنم، آن را پذیرفته و عمل مىکنى؟ گفت: بلى. امام فرمود: "تَوَسَّدِ الصَّبرَ، وَاعْتَنِقِ الفَقر3؛ صبر را تکیهگاه و پشتوانه خود قرار داده، در رویارویى با فقر و ناکامى آن را در آغوش گیرد."
ابن مهران مىگوید: حضرت جوادعلیه السلام در نامهاى به یک مرد مصیبت زده چنین نگاشت: "حادثه ناگوار مرگ فرزندت را یادآور شدى و اضافه نمودى که فرزند از دست رفتهات محبوب ترین فرزندت بود. روش خداوند متعال این گونه است که از والدین دوست داشتنىترین فرزند را مىگیرد تا پاداش مصیبت دیده را عالىتر و بهتر عنایت کند. خداوند، پاداش تو را زیاد کند و جزاى نیک در عزایت عنایت فرماید و به تو صبر عطا نموده و دلت را محکم گرداند. او، خداى قادر و تواناست و به زودى جانشین شایستهاى در عوض فرزند از دست رفتهات به تو ارزانى دارد. امیدوارم که خداوند دعایم را در حقّ تو بپذیرد. انشاء الله تعالى."4
شجاعت در گفتار
امام جوادعلیه السلام تمام فضائل اخلاقى و کمالات انسانى را از اجداد طاهرین خود به ارث برده بود. یکى از خصلتهاى والائى که آن گرامى به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهاى حقطلبانه بود.
روزى مأمون الرشید از گذرگاهى عبور مىکرد، کودکانى که در کوچه بازى مىکردند از مشاهده موکب سلطنتى مأمون ترسیده و پا به فرار گذاشتند. فقط یک کودک در جاى خود ایستاده بود. مأمون به نزد کودک رسیده و از او پرسید: چرا تو مثل دیگر بچهها فرار نکردى؟ و از سر راه ما کنار نرفتى؟ کودک با کمال شجاعت اظهار داشت: "من گناهى مرتکب نشدهام تا به خاطر ترس از کیفر آن فرار کنم و راه هم که براى خلیفه تنگ نیست تا با کنار رفتنْ آن را بگشایم. تو از هر کجاى راه دوست دارى، بگذر!"
مأمون که از منطق قوى و صراحت لهجه کودک تعجب کرده بود، گفت: تو کیستى؟ کودک با افتخار تمام گفت: "من، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالبعلیهم السلام هستم." مأمون پرسید: چقدر از علوم و دانش مطلع هستى؟ امام جوادعلیه السلام فرمود: "علوم و گزارشهاى آسمانى از من بپرس!" مأمون با او خدا حافظى کرده و رفت. او، یک باز شکارى داشت که در سفرها براى تفریح با آن به شکار مىپرداخت. وقتى از امام نهمعلیه السلام فاصله گرفت، پرنده شکارى را براى صید رها کرد و باز شکارى به سرعت در آسمانها به پرواز در آمد و لحظاتى از افق دید خلیفه ناپدید شد. سپس بازگشت، در حالى که او ماهى کوچکى در منقار خود داشت که هنوز نمرده بود. مأمون از آن صید غیر عادى تعجب کرد. آن ماهى را در کف دست خود گرفته و به سوى شهر آمد. وقتى به همان محلّ بازى کودکان رسید، دوباره همه کودکان پراکنده شدند اما امام جوادعلیه السلام از جاى خود حرکت نکرد. مأمون پرسید: اى محمد! در دست من چیست؟ فرمود: "اى خلیفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و آن حضرت توسط جبرئیل از پروردگار عالمیان نقل کرده است که: خداوند متعال دریاهائى آفریده است که بخار آب از آن دریاها بلند شده و ماهیان ریز دریا را همراه خود به آسمان برده و ابرهاى متراکمى را تشکیل مىدهند. پادشاهان بازهاى شکارى خود را به آسمان مىفرستند و آنان، آن ماهىهاى ریز را شکار کرده و به نزد شاهان مىآورند. پادشاهان آنها را به کف دست گرفته و تلاش مىکنند تا سلاله نبوّت و جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را با آن بیازمایند."
مأمون که از هوش سرشار، علم بىکران و منطق عقلانى و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بىآنکه از ته دل راضى باشد، زبان به تحسین امام جوادعلیه السلام گشوده و گفت: راست گفتى و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفتهاند. به راستى که تو فرزند امام رضاعلیه السلام هستى.5
جود و احسان
معروفترین لقب پیشواى نهم شیعیان "جواد" است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطاى فراوانش به این نام خواندهاند که برگرفته از نامهاى زیباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادقعلیه السلام مىخوانیم: "أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ"6.
و در فرازى از دعاى روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان، همنوا با امام زینالعابدینعلیه السلام مىخوانیم: "یا اللّهُ یا جَواداً لا یَبْخَلُ یا اللّهُ لَکَ اْلأسْماءُ الْحُسنى7؛ خداوندا! اى بخشندهاى که در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو داراى نامهاى زیبا هستى!"
نام "جواد" یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقىعلیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده مىکند. در اینجا برخى از نمونههاى جود و احسان حضرتش را به نظاره مىنشینیم:
1. على بن مهزیار مىگوید: حضرت امام محمدتقىعلیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قباى خز طارونى به جا مىآورد و براى من هم قباى خز دیگرى بخشید و فرمود: "این لباس را من در موقع انجام نماز پوشیدهام." و به من فرمود: "این لباس اهدائى را در هنگام نماز خواندن بپوش."8
2. امام جوادعلیه السلام در کمک رسانى به محرومان و درماندگان نهایت تلاش خود را به عمل مىآورد و تا حدّ امکان به آنان کمک مىکرد.
محمد بن سهل بن یسع قمى از افرادى است که به افتخار دریافت لباس متبرّک از امام نهمعلیه السلام نائل آمده است، او در این مورد مىگوید:
من در شهر مکه مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمده و به حضور امام جوادعلیه السلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر در خواست کنم که به من لباسى به عنوان تبرّک عنایت کند، اما فرصت نشد و از محضرش خدا حافظى کرده و بیرون آمدم. در پیش خود گفتم: حالا که حضوراً نتوانستم خواستهام را به آقا بیان کنم، پس طىّ نامهاى از محضر آن گرامى خواستهام را طلب مىکنم.
نامهاى نوشته و تقاضایم را در آن اظهار کردم. سپس تصمیم گرفتم که به مسجد رفته و دو رکعت نماز بخوانم آنگاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره نمایم، اگر به دلم افتاد، که نامه را به حضورش مىفرستم و اگر نیفتاد، نامه را پاره کرده و به دور بریزم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد که نامه را به حضورش نبرم و آن را پاره کرده و از شهر مدینه بیرون آمدم و در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکى از راه رسید و لباسى را که در بقچهاى پیچیده بود، به همراه داشت. او از اهل کاروان از محمد بن سهل قمى مىپرسید تا اینکه به من رسید و مرا شناخت. به من گفت: مولاى تو! (امام جوادعلیه السلام) این لباس را برایت فرستاده است. لباسهاى تقدیمى امام، دو لباس نرم و نازک بودند.
احمد بن محمد گفته است: محمد بن سهل از دنیا رفت؛ من غسل دادم و در آن دو لباس اهدائى امامعلیه السلام او را کفن کردم.9
نیکوکارى
خدمت به مردم و رفع نیازهاى آنان در متن زندگى امامان معصومعلیهم السلام قرار دارد. امام جوادعلیه السلام نیز در این عرصه پیشتاز بود. آن بزرگوار مىفرمود: "ثَلاثٌ یُبَلِّغْنَ بِالْعَبدِ رِضْوانَ اللَّهِ کَثْرَةُ الاسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ کَثْرَةُ الصَّدَقَةِ"10؛ انسان با داشتن سه خصلت پسندیده مىتواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد: زیاد طلب آمرزش کردن، نرمخوئى و مدارا با مردم و زیاد صدقه دادن."
از منظر امام جوادعلیه السلام "خدمت رسانى" به مردم، در اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در این عرصه کوتاهى و سهلانگارى نماید، ممکن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به این جهت، آن حضرت فرمود: "ما عَظُمَتْ نِعمَةُ اللّهِ عَلى عَبْدٍ الاّ عَظُمَتْ عَلَیهِ مَؤُونَةُ النّاسِ. فَمَنْ لَمْ یَتَحَمَّلْ تِلْکَ الْمَؤُونَة فَقَدْ عَرَضَ النِّعمَةَ لِلزَّوالِ"11؛ نعمت خداوند برکسى فراوان نازل نمىشود مگر اینکه نیاز مردم به وى بیشتر مىشود. هرکس که در رفع این نیازمندىها نکوشد و سختىهاى آن را تحمل نکند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است."
آن گرامى اعمال نیک و آثار خدمت به دیگران را براى نیکوکاران مفیدتر از افراد نیازمند مىداند و مىفرماید: "نیکوکاران به نیکى کردن بیشتر نیاز دارند تا افراد محتاج و نیازمند؛ چرا که انسانهاى خیّر، پاداش اخروى، افتخار و نام نیک را در پرونده اعمال خود ثبت مىکنند. هرکسى که به خدمتگزارى و نیک رفتارى با مردم و اهل درد مىپردازد، اوّل به خودش خیر و نیکى مىرساند. پس او تشکر و قدردانى را در عملى که براى خود انجام داده است، از دیگرى توقع نداشته باشد."12
خدمتگزار صادق
مردى از اهالى سیستان که در یک سفرى با امام محمدتقىعلیه السلام همراه شده، خاطرهاى شنیدنى از آن سفر را گزارش کرده است، او مىگوید:
در سال اوّل خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزى در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکى از دوستان و شیفتگان شما اهلبیتعلیهم السلام است. مأمورین او براى من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامهاى براى او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: "من او را نمىشناسم." گفتم: فدایت شوم! همان طورى که عرض کردم، او از محبّین شما اهلبیتعلیهم السلام است. نامه شما براى من در نزد او خیلى کارساز و مشکل گشا خواهد بود. امام کاغذى را برداشته و چنین نوشت:
"بسم اللّه الرّحمن الرّحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائى را یادآور شد که تو به آیین پسندیدهاى گرایش دارى! مطمئنّاً تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکى خواهى داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد."
مرد سجستانى در آخر مىگوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابورى (فرماندار سیستان) از نامه امام با خبر شده بود و هنگامى که من به شهرم نزدیک مىشدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم. او آن را بوسیده و روى چشمانش گذاشت و به من گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما براى من مالیاتى نوشتهاند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه کرد: "تا زمانى که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم." سپس از خانوادهام پرسید و من وضعیت اقتصادى خود و خانوادهام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتى من اقداماتى انجام شود و مقدارى هم اضافه به من کمک کرد.
تا او زنده و در منصب فرماندارى سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد.13
پی نوشت ها:
1. قلم / 4.
2. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
3. تحف العقول، ص 455.
4. الکافى، ج 3، ص 205.
5. مناقب، ج 4، ص 388؛ منتهىالآمال، ج 2، ص 327؛ مفتاح الفلاح، ص 172.
6. الکافى، ج 2، ص 583.
7. اقبال الاعمال، ص 225.
8. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 262؛ وسائلالشیعه، ج 4، ص 359.
9. بحارالانوار، ج 50، ص 44؛ فتح الابواب، ص 243.
10. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
11. همان.
12. همان، ص 192.
13. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 334.
به همین مناسبت در این فرصت براى آشنایى بیشتر با پیشواى نهمعلیه السلام فرازهائى زرّین از سیره تربیتى و ویژگىهاى اخلاقى آن بزرگوار را نقل مىکنیم:
صبر و بردبارى
امام نهمعلیه السلام در مقابل مصائب و گرفتارىهاى روزگار به شدّت شکیبا و بردبار بود. آن حضرت در مقابل حوادث سخت و پیشآمدهاى ناگوار هیچگاه برآشفته و مضطرب نمىشد بلکه با اتکال به خداى متعال به صبر و تحمّل روى مىآورد. البته این در صورتى بود که به شخص حضرت مشکلات روى مىآورد؛ اما در مورد اصول اسلامى و حدود الهى کاملاً در مقام دفاع برآمده و موضعگیرىهاى اساسى و حساب شده داشت. مدارا با همسر ناشایست، بردبارى در قبال ستمهاى حاکمان مستبد و صبر در ناملایمات فراوان زندگى همانند شهادت پدر، نمونههایى از بردبارى آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر مصائب را از بهترین صفات نیکمردان قلمداد کرده و مىفرمود:
"اَلصَّبْرُ عَلَى المُصیبَةِ مُصیبَةٌ عَلَى الشَّامِتِ بِها2؛ شکیبائى بر ناملایمات و مصائب، بر شماتت کنندگان مصیبت زده ناگوار است."
مردى از حضرت جوادعلیه السلام تقاضا کرد که وى را سفارشى بنماید. امامعلیه السلام فرمود: آیا اگر موعظه کنم، آن را پذیرفته و عمل مىکنى؟ گفت: بلى. امام فرمود: "تَوَسَّدِ الصَّبرَ، وَاعْتَنِقِ الفَقر3؛ صبر را تکیهگاه و پشتوانه خود قرار داده، در رویارویى با فقر و ناکامى آن را در آغوش گیرد."
ابن مهران مىگوید: حضرت جوادعلیه السلام در نامهاى به یک مرد مصیبت زده چنین نگاشت: "حادثه ناگوار مرگ فرزندت را یادآور شدى و اضافه نمودى که فرزند از دست رفتهات محبوب ترین فرزندت بود. روش خداوند متعال این گونه است که از والدین دوست داشتنىترین فرزند را مىگیرد تا پاداش مصیبت دیده را عالىتر و بهتر عنایت کند. خداوند، پاداش تو را زیاد کند و جزاى نیک در عزایت عنایت فرماید و به تو صبر عطا نموده و دلت را محکم گرداند. او، خداى قادر و تواناست و به زودى جانشین شایستهاى در عوض فرزند از دست رفتهات به تو ارزانى دارد. امیدوارم که خداوند دعایم را در حقّ تو بپذیرد. انشاء الله تعالى."4
شجاعت در گفتار
امام جوادعلیه السلام تمام فضائل اخلاقى و کمالات انسانى را از اجداد طاهرین خود به ارث برده بود. یکى از خصلتهاى والائى که آن گرامى به تمام معنا حائز بود، شجاعت و صراحت لهجه در گفتارهاى حقطلبانه بود.
روزى مأمون الرشید از گذرگاهى عبور مىکرد، کودکانى که در کوچه بازى مىکردند از مشاهده موکب سلطنتى مأمون ترسیده و پا به فرار گذاشتند. فقط یک کودک در جاى خود ایستاده بود. مأمون به نزد کودک رسیده و از او پرسید: چرا تو مثل دیگر بچهها فرار نکردى؟ و از سر راه ما کنار نرفتى؟ کودک با کمال شجاعت اظهار داشت: "من گناهى مرتکب نشدهام تا به خاطر ترس از کیفر آن فرار کنم و راه هم که براى خلیفه تنگ نیست تا با کنار رفتنْ آن را بگشایم. تو از هر کجاى راه دوست دارى، بگذر!"
مأمون که از منطق قوى و صراحت لهجه کودک تعجب کرده بود، گفت: تو کیستى؟ کودک با افتخار تمام گفت: "من، محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالبعلیهم السلام هستم." مأمون پرسید: چقدر از علوم و دانش مطلع هستى؟ امام جوادعلیه السلام فرمود: "علوم و گزارشهاى آسمانى از من بپرس!" مأمون با او خدا حافظى کرده و رفت. او، یک باز شکارى داشت که در سفرها براى تفریح با آن به شکار مىپرداخت. وقتى از امام نهمعلیه السلام فاصله گرفت، پرنده شکارى را براى صید رها کرد و باز شکارى به سرعت در آسمانها به پرواز در آمد و لحظاتى از افق دید خلیفه ناپدید شد. سپس بازگشت، در حالى که او ماهى کوچکى در منقار خود داشت که هنوز نمرده بود. مأمون از آن صید غیر عادى تعجب کرد. آن ماهى را در کف دست خود گرفته و به سوى شهر آمد. وقتى به همان محلّ بازى کودکان رسید، دوباره همه کودکان پراکنده شدند اما امام جوادعلیه السلام از جاى خود حرکت نکرد. مأمون پرسید: اى محمد! در دست من چیست؟ فرمود: "اى خلیفه! پدرم از پدرانش و آنان از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و آن حضرت توسط جبرئیل از پروردگار عالمیان نقل کرده است که: خداوند متعال دریاهائى آفریده است که بخار آب از آن دریاها بلند شده و ماهیان ریز دریا را همراه خود به آسمان برده و ابرهاى متراکمى را تشکیل مىدهند. پادشاهان بازهاى شکارى خود را به آسمان مىفرستند و آنان، آن ماهىهاى ریز را شکار کرده و به نزد شاهان مىآورند. پادشاهان آنها را به کف دست گرفته و تلاش مىکنند تا سلاله نبوّت و جانشین پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را با آن بیازمایند."
مأمون که از هوش سرشار، علم بىکران و منطق عقلانى و شجاعت آن سلاله نبوّت به شدّت متعجب شده بود، بىآنکه از ته دل راضى باشد، زبان به تحسین امام جوادعلیه السلام گشوده و گفت: راست گفتى و پدرانت و پروردگارت هم صادقانه سخن گفتهاند. به راستى که تو فرزند امام رضاعلیه السلام هستى.5
جود و احسان
معروفترین لقب پیشواى نهم شیعیان "جواد" است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطاى فراوانش به این نام خواندهاند که برگرفته از نامهاى زیباى پروردگار متعال است. در فرازى از دعاى امام صادقعلیه السلام مىخوانیم: "أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ"6.
و در فرازى از دعاى روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان، همنوا با امام زینالعابدینعلیه السلام مىخوانیم: "یا اللّهُ یا جَواداً لا یَبْخَلُ یا اللّهُ لَکَ اْلأسْماءُ الْحُسنى7؛ خداوندا! اى بخشندهاى که در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو داراى نامهاى زیبا هستى!"
نام "جواد" یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقىعلیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده مىکند. در اینجا برخى از نمونههاى جود و احسان حضرتش را به نظاره مىنشینیم:
1. على بن مهزیار مىگوید: حضرت امام محمدتقىعلیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قباى خز طارونى به جا مىآورد و براى من هم قباى خز دیگرى بخشید و فرمود: "این لباس را من در موقع انجام نماز پوشیدهام." و به من فرمود: "این لباس اهدائى را در هنگام نماز خواندن بپوش."8
2. امام جوادعلیه السلام در کمک رسانى به محرومان و درماندگان نهایت تلاش خود را به عمل مىآورد و تا حدّ امکان به آنان کمک مىکرد.
محمد بن سهل بن یسع قمى از افرادى است که به افتخار دریافت لباس متبرّک از امام نهمعلیه السلام نائل آمده است، او در این مورد مىگوید:
من در شهر مکه مجاور بودم. از آنجا به مدینه آمده و به حضور امام جوادعلیه السلام رسیدم. در نظر داشتم که از آن امام عالیقدر در خواست کنم که به من لباسى به عنوان تبرّک عنایت کند، اما فرصت نشد و از محضرش خدا حافظى کرده و بیرون آمدم. در پیش خود گفتم: حالا که حضوراً نتوانستم خواستهام را به آقا بیان کنم، پس طىّ نامهاى از محضر آن گرامى خواستهام را طلب مىکنم.
نامهاى نوشته و تقاضایم را در آن اظهار کردم. سپس تصمیم گرفتم که به مسجد رفته و دو رکعت نماز بخوانم آنگاه صد مرتبه به درگاه الهى استخاره نمایم، اگر به دلم افتاد، که نامه را به حضورش مىفرستم و اگر نیفتاد، نامه را پاره کرده و به دور بریزم.
نماز را خواندم و بعد از نماز به دلم افتاد که نامه را به حضورش نبرم و آن را پاره کرده و از شهر مدینه بیرون آمدم و در همین موقع که به راه افتاده بودم، پیکى از راه رسید و لباسى را که در بقچهاى پیچیده بود، به همراه داشت. او از اهل کاروان از محمد بن سهل قمى مىپرسید تا اینکه به من رسید و مرا شناخت. به من گفت: مولاى تو! (امام جوادعلیه السلام) این لباس را برایت فرستاده است. لباسهاى تقدیمى امام، دو لباس نرم و نازک بودند.
احمد بن محمد گفته است: محمد بن سهل از دنیا رفت؛ من غسل دادم و در آن دو لباس اهدائى امامعلیه السلام او را کفن کردم.9
نیکوکارى
خدمت به مردم و رفع نیازهاى آنان در متن زندگى امامان معصومعلیهم السلام قرار دارد. امام جوادعلیه السلام نیز در این عرصه پیشتاز بود. آن بزرگوار مىفرمود: "ثَلاثٌ یُبَلِّغْنَ بِالْعَبدِ رِضْوانَ اللَّهِ کَثْرَةُ الاسْتِغْفارِ وَ خَفْضُ الْجانِبِ وَ کَثْرَةُ الصَّدَقَةِ"10؛ انسان با داشتن سه خصلت پسندیده مىتواند به مقام رضوان و خشنودى الهى برسد: زیاد طلب آمرزش کردن، نرمخوئى و مدارا با مردم و زیاد صدقه دادن."
از منظر امام جوادعلیه السلام "خدمت رسانى" به مردم، در اثر نزول رحمت الهى بر انسان است و اگر فردى در این عرصه کوتاهى و سهلانگارى نماید، ممکن است نعمتهاى الهى را از دست بدهد. به این جهت، آن حضرت فرمود: "ما عَظُمَتْ نِعمَةُ اللّهِ عَلى عَبْدٍ الاّ عَظُمَتْ عَلَیهِ مَؤُونَةُ النّاسِ. فَمَنْ لَمْ یَتَحَمَّلْ تِلْکَ الْمَؤُونَة فَقَدْ عَرَضَ النِّعمَةَ لِلزَّوالِ"11؛ نعمت خداوند برکسى فراوان نازل نمىشود مگر اینکه نیاز مردم به وى بیشتر مىشود. هرکس که در رفع این نیازمندىها نکوشد و سختىهاى آن را تحمل نکند، نعمت الهى را در معرض زوال قرار داده است."
آن گرامى اعمال نیک و آثار خدمت به دیگران را براى نیکوکاران مفیدتر از افراد نیازمند مىداند و مىفرماید: "نیکوکاران به نیکى کردن بیشتر نیاز دارند تا افراد محتاج و نیازمند؛ چرا که انسانهاى خیّر، پاداش اخروى، افتخار و نام نیک را در پرونده اعمال خود ثبت مىکنند. هرکسى که به خدمتگزارى و نیک رفتارى با مردم و اهل درد مىپردازد، اوّل به خودش خیر و نیکى مىرساند. پس او تشکر و قدردانى را در عملى که براى خود انجام داده است، از دیگرى توقع نداشته باشد."12
خدمتگزار صادق
مردى از اهالى سیستان که در یک سفرى با امام محمدتقىعلیه السلام همراه شده، خاطرهاى شنیدنى از آن سفر را گزارش کرده است، او مىگوید:
در سال اوّل خلافت معتصم من با امام نهم همسفر شدم. در همه موارد با هم بودیم. روزى در سر سفره غذا نشسته بودیم که عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما، یکى از دوستان و شیفتگان شما اهلبیتعلیهم السلام است. مأمورین او براى من مالیات نوشته و پرداختن آن برایم سنگین است. شما لطف کنید و نامهاى براى او بنویسید که با من مدارا کند. امام فرمود: "من او را نمىشناسم." گفتم: فدایت شوم! همان طورى که عرض کردم، او از محبّین شما اهلبیتعلیهم السلام است. نامه شما براى من در نزد او خیلى کارساز و مشکل گشا خواهد بود. امام کاغذى را برداشته و چنین نوشت:
"بسم اللّه الرّحمن الرّحیم؛ اما بعد، حامل این نامه به تو، نکته زیبائى را یادآور شد که تو به آیین پسندیدهاى گرایش دارى! مطمئنّاً تو در مقابل عمل نیک، پاداش نیکى خواهى داشت. به برادرانت احسان کن و بدان خداوند عزیز و جلال از ریزترین اعمال و رفتارت سؤال خواهد کرد."
مرد سجستانى در آخر مىگوید: قبل از رسیدن من به سیستان، حسین بن عبدالله نیشابورى (فرماندار سیستان) از نامه امام با خبر شده بود و هنگامى که من به شهرم نزدیک مىشدم، هنوز دو فرسخ مانده بود که به استقبالم آمد. نامه را به او دادم. او آن را بوسیده و روى چشمانش گذاشت و به من گفت: چه مىخواهى؟ گفتم: در دفتر محاسبات شما براى من مالیاتى نوشتهاند که توان پرداخت آن را ندارم. دستور داد آن را براى من ببخشند و اضافه کرد: "تا زمانى که من فرماندار شهر شما هستم، تو را از خراج و مالیات معاف کردم." سپس از خانوادهام پرسید و من وضعیت اقتصادى خود و خانوادهام را برایش شرح دادم. او دستور داد که در مورد مشکل معیشتى من اقداماتى انجام شود و مقدارى هم اضافه به من کمک کرد.
تا او زنده و در منصب فرماندارى سیستان بود، از من مالیات و خراج نگرفتند و احسان و عطایایش را تا آخر از من قطع نکرد.13
پی نوشت ها:
1. قلم / 4.
2. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
3. تحف العقول، ص 455.
4. الکافى، ج 3، ص 205.
5. مناقب، ج 4، ص 388؛ منتهىالآمال، ج 2، ص 327؛ مفتاح الفلاح، ص 172.
6. الکافى، ج 2، ص 583.
7. اقبال الاعمال، ص 225.
8. من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 262؛ وسائلالشیعه، ج 4، ص 359.
9. بحارالانوار، ج 50، ص 44؛ فتح الابواب، ص 243.
10. کشف الغمه، ج 3، ص 195.
11. همان.
12. همان، ص 192.
13. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 334.