نگرشى بر قاطعیت سیاسى و علمى امام جواد(ع)
آرشیو
چکیده
متن
در خانواده حضرت امام رضاعلیه السلام و در محافل شیعه از حضرت امام جوادعلیه السلام به عنوان "مولودى پرخیر و برکت" یاد مىشود؛ چنان که ابویحیاى صنعانى مىگوید: روزى در مکه مکرّمه به حضور امام رضاعلیه السلام شرفیاب شدم، در آن هنگام فرزندش ابوجعفرعلیه السلام را آوردند که خردسال بود. ایشان موز را پوست کنده و به او داد و فرمود: "این، مولودى است که در اسلام مانند او، و براى شیعیان ما با برکتتر از او، زاده نشده است."1 شاید این سؤال پیش آید که امامان قبلى براى شیعیان با برکتتر از امام جوادعلیه السلام نبودهاند و آن حضرت بیشتر براى شیعیان برکت داشته است. اما بررسى موضوع، شواهد و قراین موجود نشان مىدهد که مفهوم سخن امام رضاعلیه السلام آن است که تولد حضرت امام جوادعلیه السلام در شرایطى صورت گرفته که خیر و برکت خاصّى براى شیعیان به ارمغان آورد. از سوى دیگر نیز عصر امام رضاعلیه السلام مشکلات خاصّ خود را داشت و آن حضرت با مشکلاتى مواجه گردید که در عصر ائمه قبلى سابقه نداشت. از یک سو، پس از شهادت امام کاظمعلیه السلام گروهى که مشهور به "واقفیه" بودند، بر اساس انگیزههاى مادى، امامت امام رضاعلیه السلام را انکار نموده و از سوى دیگر، آن حضرت تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند پسر نشد؛ زیرا در ظاهرْ این حدیث پیامبر که فرمود: "امامان دوازده نفرند و نُه نفر آنان از نسل امام حسینعلیه السلام خواهند بود"، با فقدان فرزند براى امام رضاعلیه السلام با مشکل و پرسش مواجه مىشد و هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت بعد از ایشان را مسألهدار مىنمود. واقفیه این موضوع را دستاویز قرار داده؛ امامت حضرت امام رضاعلیه السلام را انکار مىکردند. گواه این معنا و اظهارات، نامه اعتراضآمیز "حسین بن قیاماى واسطى" به امام هشتمعلیه السلام و پاسخ آن حضرت به اوست.2
ابن قیاما، که از سران واقفى بود، در آن نامهْ حضرت رضاعلیه السلام را متّهم به عقیمى نمود و گفت: چگونه ممکن است "امام" باشى در صورتى که فرزند ندارى؟ امام در پاسخ وى فرمود: "از کجا مىدانى که من داراى فرزند نخواهم شد؟ سوگند به خدا! بیش از چند روز نمىگذرد که خداوند، پسرى به من عطا مىفرماید که حق را از باطل جدا مىکند."3
مسأله مخاطرهآمیز دیگرى که در این مقطع حسّاسْ شیعیان را تهدید مىکرد، قدرت گرفتن و پیشرفت مقبولیت "مذهب معتزله" بود. مکتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسیارى گرفته بود و حکومت وقت از طرفداران آن بسیار حمایت مىکرد. آنان دستورات و مطالب دینى را به عقل خویش عرضه مىنمودند و آن چه را که عقلشان صریحاً تأیید مىکرد، مىپذیرفتند و بقیه را انکار مىکردند و چون نیل به مقام امامت امّت در سنین خردسالى با عقل ظاهر بینشان سازگار نبود و غیر قابل توجیه بود، پرسشهاى دشوار و پیچیدهاى را مطرح مىکردند تا به پندار خویش، حضرت جوادعلیه السلام را در میدان "رقابت علمى" شکست دهند. البته امام جوادعلیه السلام با پاسخهاى قاطع و استدلالهاى قوى خود از این مناظرهها سربلند بیرون آمد و هرگونه تردید در مورد امامت خویش را از بین برد و اصل امامت را تثبیت نمود و نشان داد که برخوردارى از منصب الهى امامت در خردسالى، هیچ مشکل و مسألهاى ندارد. و قابل ذکر است که مطابق آیات شریفه قرآنى قبل از ایشان نیز، مردانى الهى، از جمله حضرت یحیى و حضرت عیسىعلیهما السلام در خردسالى، از این نعمت و موهبت الهى برخوردار بودهاند.4-5
از دیگر مسائل مطرح در این عصر، تهاجم عقیدتى بسیار، و نیرنگ بازىهاى دو خلیفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) با مردم بود و امام جوادعلیه السلام معاصر با آن دو بود. به گواهى متون تاریخى، مأمون مکّارترین و منافقترین خلیفه عباسى است که براى کسب پیروزى نهایى و قطعى بر اندیشه شیعه، بسیار کوشید و هدف نهایى وى از تشکیل مجالس مناظره با امامان شیعه، شکست ایشان و در نهایتْ سقوط مذهب تشیّع بود. زیرا او مىخواست براى همیشه ستاره تشیّع خاموش گردد و بزرگترین مانع در برابر حاکمان غاصب و ستمگر، از میان برداشته شود. اما در چنین عصرى، حضرت امام جوادعلیه السلام قاطعانه و با اقتدار الهى تمام در برابر انحرافها، مسامحهها، توهینها و دیگر مکرهاى خلفاى باطل، ایستاد و از حقانیت دین اسلام و شیعیان دفاع کرد.6 که در این نوشتار نمونههایى از قاطعیت آن امام بزرگوار به عنوان بینش والاى سیاسى حضرت در برابر دستگاه خلافت و ستم و تزویر آنان تبیین مىگردد.
امامعلیه السلام در برابر واقفیه
وسوسهها و شایعات "انقطاع نسل امامت" از امام رضاعلیه السلام، از ناحیه واقفیه تا آن جا پیش رفت که به حدّ افترا رسید و در بین برخى خویشان تنگ نظر و حسد ورز و گستاخ امام رضاعلیه السلام نیز رسوخ کرد، به طورى که آنان براى مطرح کردن اندیشههاى پنهانى خویش، جز شبهه عوام فریبانه عدم شباهت پدر و فرزند از نظر رنگ چهره، چیزى نیافتند و گندمگونى صورت حضرت جوادعلیه السلام را بهانه قرار دادند و گفتند: چون رنگ چهره امام جوادعلیه السلام گندمگون است، فرزند امام رضاعلیه السلام نیست و در میان ما، امامى که گندمگون باشد، وجود نداشته است. و براى اثبات این که او فرزند امام رضاعلیه السلام است، باید او را نزد قیافهشناسها ببریم، تا آنها بین ما و او داورى کنند.7
بدین ترتیب، با گستاخى، امام جوادعلیه السلام را که دو ساله بود، نزد قیافه شناسها بردند. آنان به محض دیدن امام جوادعلیه السلام به سجده افتادند و خطاب به کسانى که امام را آورده بودند، گفتند: واى بر شما! چگونه این کوکب درخشان و نور منیر را بر امثال ما عرضه مىکنید؟ به خدا قسم! او از نسلى پاک و پاکیزه و از اصلاب طاهر و مطهّر است. او از ذرّیه علىّ بن ابىطالبعلیه السلام و رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم است، او را ببرید و بر این کار خود استغفار کنید.8
در این زمان، امام جوادعلیه السلام با فصاحتى بىنظیر فرمود: "و ستایش، مخصوص کسى است که ما را از نور خودش و با دست خودش خلق کرد و از میان خلقش ما را برگزید و امین خود قرار داد. اى مردم! من، محمد فرزند رضا و او فرزند کاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر و او فرزند زین العابدین و او فرزند حسین شهید و او فرزند على بن ابىطالبعلیهم السلام است. من، پسر فاطمهعلیها السلام و محمدصلى الله علیه وآله وسلم هستم. آیا در نسب امثال من شک کرده، بر من و پدرم افترا مىبندید و مرا به قیافه شناسان عرضه مىکنید؟ به خدا قسم! من، هم نسب شما و هم نسب قیافه شناسان را از خود شما و اینان بهتر مىدانم. من ظاهر و باطن همه را مىدانم و نیز مىدانم چه آیندهاى در انتظار شما و آنهاست. این علمى است که از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمین به ما رسیده است.
وقتى این خبر به امام رضاعلیه السلام رسید، فرمود: مانند این قضیه در زمان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم تکرار گردید. وقتى ماریه قبطیه، "ابراهیم" را به دنیا آورد، عدهاى به او تهمت زدند و گفتند: این پسر به رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم شبیه نیست.
در نهایتْ پیامبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم حضرت علىعلیه السلام را مأمور کرد که قضیه را پىگیرى نماید و فتنه سازان را رسوا کند... حضرت علىعلیه السلام چنین نمود و خطاب به آنان فرمود: "خدا، شما را نیامرزد". در هنگام تقاضاى آنها از پیامبر، جهت بخشش و استغفار، خداوند این آیه را نازل فرمود: "و أن تستغفر لهم سبعین مرّة فلن یغفر اللّهُ لهم"9؛
آنگاه امام رضاعلیه السلام پس از تبیین این ماجرا، ادامه سخن داد و فرمود: "سپاس خداى را که در من و پسرم اسوهاى مانند پیامبر و پسرش قرار داد".10
مبارزه با لهو و لعب
مأمون مجلسى ترتیب داد و از مطرب و آوازخوانى به نام "مخارق" دعوت کرد تا با آوازخوانى و نواختن خود، امام را بیازارد. مخارق به مأمون گفت: اگر ابوجعفر کمترین علاقهاى به امور دنیوى داشته باشد مقصود تو را تأمین مىکنم. پس در برابر امام جوادعلیه السلام نشست و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى کرد. امام به او و اطرافیانش هیچ التفاتى نشان نداد. بعد از مدتى سکوت سر برداشت و به مخارق فرمود: "از خدا بترس اى ریش دراز!" در این لحظه، ناگهان عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج شد. وقتى مأمون از سبب فلج شدن دست او پرسید: گفت: زمانى که ابوجعفرعلیه السلام فریاد کشید، چنان هراسان شدم که هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.11
مبارزه امام با حدیثسازان
نقل شده است: پس از آن که مأمون دخترش را به امام جوادعلیه السلام تزویج کرد، در مجلسى که مأمون و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند "یحیى بن اکثم" حضور داشتند؛ یحیى به امام جوادعلیه السلام گفت: روایت شده که جبرئیل حضور پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و مىگوید: من از ابوبکر راضىام؛ از او بپرس که آیا او هم از من راضى است؟12
امامعلیه السلام فرمود: کسى که این خبر را نقل مىکند، باید خبر دیگرى را که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در حجةالوداع بیان کرد، از نظر دور ندارد. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: "کسانى که بر من دروغ مىبندند، بسیار شدهاند و بعد از من نیز بسیار خواهند بود. هرکس به عمد بر من دروغ بندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس، چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آنچه با کتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگیرید و آنچه مخالف با کتاب خدا و سنّت بود، رها کنید." روایت مذکور با کتاب خدا سازگارى ندارد؛ زیرا خدا فرموده: "ما انسان را آفریدیم و مىدانیم در دلش چه مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم."13
آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا آن را از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بپرسد؟
یحیى روایات دیگرى مطرح کرد که امام جوادعلیه السلام به هریک جداگانه پاسخ داد.14
قاطعیت در طرد ناصالحان
یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا کشور را تهدید مىکند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى یا اعتقادى، پیرامون بزرگان را گرفته و بین آنان و مردم فاصله ایجاد مىکنند و معمولاً راههاى ارتباطى آنان را با مردم قطع مىنمایند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیانهاى جبران ناپذیرى آنان را تهدید نموده و مشکلات بسیارى به بار مىآورد. در زمان امام جوادعلیه السلام نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سنّ امام، به خیال خود فکر مىکردند که مىتوانند بر امور امام مسلّط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند. امامعلیه السلام این خطر را احساس کرد و بىهیچ اغماضى آنان را طرد نمود. ابوعمر، جعفر بن وافد و هاشم بن ابىهاشم در زمره این افراد جاى داشتند. امام جوادعلیه السلام درباره آنان فرمود: "خداوند آنان را لعنت کند؛ زیرا به اسم ما از مردم اخاذى مىکنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار دادهاند."15
امام جوادعلیه السلام در برابر خلیفه
امام جوادعلیه السلام با تمامى محدودیتهاى موجود از سوى دستگاه خلافت، از طریق نصب وکلا و نمایندگان، ارتباط خود را با شیعیان حفظ مىکرد. در سراسر قلمرو حکومت دو خلیفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم)، حضرت کارگزارانى را اعزام مىکرد و با فعالیّتهاى سیاسى گسترده از تجزبه نیروهاى شیعه جلوگیرى مىنمود. از جمله: امام جوادعلیه السلام به وکلاى خود اجازه مىداد که به درون دستگاه خلافت، نفوذ کرده و مناصب حسّاس حکومتى را در دست بگیرند. برخى از کارگزاران حضرت نیز به عنوان حاکم شهرها منصوب شده بودند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.16
على بن مهزیار، وکیل و نماینده امام جوادعلیه السلام، مىگوید:
در سال 220 ق. از نظر اقتصادى فشار زیادى به شیعیان وارد گردید و حکومتْ اموال بسیارى از آنان را به عنوان مالیات مصادره کرد. در آن سال نامهاى به امام نوشتم و این مشکلات را بیان کردم. امام در جواب فرمود: "چون سلطان به شما ستم کرده است و شیعیان تحت فشار قرار دادند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى که سال بر آن گذشته است، واجب کردم. دیگر وسایل زندگى مانند: حیوانات، ظروف، سود سالیانه، باغها و کالاها خمس ندارد. این تخفیف از ناحیه من به شیعیان است تا فشار دستگاه حاکمْ آنان را مستأصل نکند."17
مبارزه با انحراف اعتقادى
خطر "انحراف فکرى" همیشه تهدید کننده جوامع است، به ویژه اگر در مسائل اعتقادى باشد. به همین جهت، پیامبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم هنگام رحلت، میزان و ملاک عقیده صحیح را معرّفى فرمود و "کتاب و عترت" را ملاک مصونیت از انحراف شمرد. اما متأسفانه در بین مسلمانان و شیعیان همیشه عدهاى، گرفتار افراط و دستهاى، درگیر تفریط بوده و هستند. "محمد بن سنان" از جمله کسانى است که در محبّت اهلبیتعلیهم السلام زیاده روى مىکرد. بدین جهت برخى از علماى رجال، او را به "غلوّ" متّهم مىکنند. او مىگوید:
روزى محضر امام جوادعلیه السلام نشسته بودم و مسائلى از جمله اختلافات شیعیان را مطرح مىکردم. امام فرمود: "اى محمد! خداوند قبل از هر چیز، نور محمد و على و فاطمهعلیهم السلام را خلق کرد؛ سپس اشیاء و موجودات دیگر را آفریده، طاعت اهلبیتعلیهم السلام را بر آنان واجب کرد و امور آنها را در اختیار اهلبیتعلیهم السلام قرار داد. بنابراین، فقط آنان حق دارند چیزى را، حلال و چیزى را، حرام کنند و حلال و حرام ایشان نیز به اذن و اراده خداوند است. اى محمد! "دین" همین است؛ کسانى که جلوتر بروند (افراط نمایند)، انحراف و کج رفتهاند و کسانى که عقب بمانند (تفریط کنند)، پایمال و ضایع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبیتعلیهم السلام است و تو نیز باید همین راه را طى کنى".18
امام جماعت و سلامت عقیدتى
"نماز جماعت" یکى از میدانهاى بزرگ نمایش قدرت و اتحاد مسلمانان است که بر اقامه آن تأکید فراوان گردیده است. در نماز جماعت، یکى از مسائل مهم و مورد توجه، "شرایط امام جماعت" است و یکى از آن شرایط، سالم بودن وى از لحاظ فکرى، عقیدتى و بینش سیاسى مىباشد. امام جوادعلیه السلام در این زمینه، خطاب به شیعیان فرمود:
بر کسى که در مورد خداوند قایل به تجسیم است و اعتقاداتش درست نیست، زکات ندهید"؛ "پشت سرش نماز نخوانید. و نیز فرمود: پشت سر کسى که به دینش اطمینان ندارید و نیز درباره ولایت و دوستى او با ما مشکوک هستید، نماز نخوانید".19
پی نوشت ها:
1. فروع کافى، کلینى، الطبعة الثانیة، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1362 ش، ج 6، ص 361؛ کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، ج 3، ص 143.
2. الارشاد، شیخ مفید، قم، مکتبة بصیرتى، ص 318.
3. اعلام الورى، طبرسى، ص 346.
4. به عنوان نمونه، ر.ک: قرآن کریم، سوره مریم، آیات 12 و 30 - 32.
5. براى مطالعه بیشتر، ر.ک: اصول کافى، ج 1، ص 382 - 380 (باب حالات الائمة فىالسّن).
6. در مورد دفاعیات امام جواد(ع) و مناظرات حضرتش، ر.ک: بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 50، ص 77 - 74؛ الامام الجواد من المهد الىاللحد، سید کاظم قزوینى، چاپ مؤسسة البلاغ، ص 172 - 168؛ اثبات الوصیّة، مسعودى، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحیدریه، 1374 ق، ص 215 - 213؛ نگاهى به زندگانى سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه سید محمد حسینى، ص 30 - 26.
7. ر.ک: نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، سید عبدالرزاق مقرّم، ترجمه دکتر پرویز لولاور، مشهد، 1370 ش، ص 36 و 35، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى.
8. همان، ص 36؛ اصول کافى، ج 1، ص 322.
9. توبه / 80.
10. مناقب آل أبىطالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 387؛ دلائل الامامة، محمد بن جریر طبرى، ص 204 - 201.
11. اصول کافى، ج 1، ص 493.
12. قابل توجه این که: علامه امینى در جلد پنجم الغدیر، این حدیث را دروغ و از احادیث مجعول محمد بن بانشاذ دانسته است.
13. ولقد خلقناالانسان و نعلمُ ما توسوس به نفسه و نحن أقرب الیه من حبل الورید (ق / 16).
14. جهت نمونههاى تفصیلى و مطالعه کامل این موضوع، مىتوانید به کتب ذیل رجوع کنید: بحارالانوار، ج 50، ص 84 - 80؛ الغدیر، ج 5، ص 315 - 316؛ نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، ص 100 - 98؛ سیره پیشوایان، مهدى پیشوایى، ص 555 - 551.
15. رجال کشى، ص 549.
16. تاریخ سیاسى غیبت امام دوازدهم، دکتر حسین جاسم، ترجمه دکتر سید محمدتقى آیت اللهى، اول، امیرکبیر، 1367 ش، ص 79 و 78.
17. استبصار، ج 4، ص 60.
18. اصول کافى، ج 1، ص 441.
19. موسوعة الامام الجواد(ع)، ج 1، ص 506 و ج 2، ص 39.