استناد به قرآن در سیره امامان(ع)(2)
آرشیو
چکیده
متن
7. امام موسی کاظم علیه السلام
روزی پیشوای هفتم به یکی از کاخ های مجلّل هارون الرّشید، در بغداد رفت. هارون با نِخوت و غرور پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ و هدفش این بود که این قدرت و شکوه ظاهری را به رُخ امام بکشد. حضرت بدون این که کوچک ترین اهمیتی به سرای پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، مأوای فاسقان است، همان کسانی که خداوند درباره آنان می فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ ءَایَتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَةٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا...»(1)، هارون از این پاسخ عصبانی گردید و در حالی که خشم خود را به سختی پنهان می کرد، با التهاب پرسید: پس این مکان از کیست؟ امام بی درنگ فرمود: (در حقیقت) این خانه از آن پیروان ماست که دیگران با زور و قدرت تصاحب نموده اند.(2)
هارون آشکارا بر انتساب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تکیه می کرد و چون در مدینه به مرقد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسید، گفت: درود بر تو ای فرستاده خدا و ای پسر عمو!
در این موقع امام کاظم علیه السلام که از مقصد وی آگاهی داشت، نزدیک قبر جدّش رفت و با صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! و ای پدر!
هارون از این سخن به حدّی ناراحت شد که رنگ از چهره اش پرید و بی اختیار گفت: واقعاً این افتخاری است! سپس از موسی بن جعفر پرسید: چگونه ادّعا می کنید فرزند پیامبرید در حالی که فرزند علی هستید. زیرا هرکس به جدّ پدری خود منسوب می شود نه جدّ مادریّ!
امام در پاسخ وی این آیه را قرائت نمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ و إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ ی دَاوُودَ وَسُلَیْمَنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَ هَرُونَ وَکَذَ لِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّلِحِینَ»(3)؛ آنگاه امام افزود: در این آیه، «عیسی» از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است، در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش، مریم، نسب به پیامبران می رساند. ما نیز به واسطه مادرمان فاطمه، فرزند پیامبریم. هارون در برابر این استدلال و استناد قرآنی سکوت کرد.(4)
امام کاظم علیه السلام به هارون فرمود: دین همه اش حساب است. اگر غیر از این بود، خداوند از بندگانش حساب نمی خواست. سپس این آیه را تلاوت فرمود: « وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ»(5)؛ و اگر عملی به سنگینی خردلی هم باشد، به حسابش می آوریم که ما حساب کردن را بسنده ایم.(6)
علی بن یقطین می گوید: مهدی عباسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: آیا در کتاب خدا دلیلی برای حرمت شراب خواری آمده است؟ زیرا مردم نهی آن را دیده اند، اما حرمت آن را نمی دانند. امام فرمود: بلی، در کتاب خدا حرام است. مهدی گفت: کجای قرآن است؟ فرمود: آنجا که می فرماید: «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»(7)؛ منظور از «ماظهر» زنای علنی است و «مابطن» ازدواج با محارم و «الاثم» شراب خواری است. همچنان که در جای دیگر می فرماید: «یَسَْلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَفِعُ لِلنَّاسِ»(8)، مهدی عباسی به علی بن یقطین گفت: سوگند به خدا! که این فتوای هاشمیّین است.(9)
8. امام رضاعلیه السلام
امام رضاعلیه السلام در مجلس مأمون در مناظره با علمای عراق و خراسان، فرمود: عترت همان آل رسول هستند. علما عرض کردند: بر طبق خبری معروف، «آل محمّد» امّت اویند. امام پرسید: آیا صدقه بر آل رسول حرام است یا حلال؟ گفتند: حرام است. امام فرمود: بر امّت چطور؟ پاسخ دادند: حلال است. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: این است تفاوت میان آل و امّت و چه شده است که شما از قرآن اعراض نموده اید، مگر قومی اسراف کارید؟ مگر نمی دانید روایت در ظاهر خود در مورد برگزیدگان هدایت یافته است و سایرین از آن بی بهره اند؟ علما گفتند: یا اباالحسن! این نکته از کجا ثابت می شود؟ امام فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَ هِیمَ وَ جَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَسِقُونَ»(10)، پس وراثت و نبوّت برای هدایت یافته هاست نه فاسقان، چنانکه حضرت نوح از خدا خواست که فرزندش را نجات دهد و افزود: او از اهل من است، خطاب رسید: «لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ و عَمَلٌ غَیْرُ صَلِحٍ»(11) - (12)
فردی که مرتکب دزدی شده بود، توسّط مأمون احضار گردید. آن مرد که آثار زهد و عبادت در سیما و قیافه اش آشکار بود، در توجیه علّت دزدی خود، خطاب به مأمون گفت: این کار را من از روی ناچاری انجام دادم. زیرا سهم مرا از خمس و غنیمت ندادی! و بعد آیاتی در این باره برای مأمون خواند. خلیفه گفت: این حرف ها مانع اجرای حدّ در خصوص تو نخواهد شد. مجرم گفت: چگونه می خواهی دست مرا قطع کنی در حالی که خودت هم خلاف مرتکب شده ای و حقّ خاندان پیامبر را نمی دهی و حقوق امثال مرا هم ضایع می کنی؟! مأمون به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: درباره این مرد چه می فرمایید؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به پیامبرش می فرماید: «فَلِلَّهِ الحُجَّةُ البالغة»(13)؛ از برای خداست استدلال رسا و استوار. این حجّت، همان استدلال است که اگر به جاهلی هم برسد، آن را در می یابد، چنانکه اهل علم هم متوجه آن می گردند، دنیا و آخرت بر استدلال بنیان نهاده شده است. این مرد برایت خوب برهانی آورد.
مأمون دستور داد وی را آزاد کردند و از مردم کناره گرفت و در پی از میان برداشتن حضرت امام رضاعلیه السلام گردید.(14)
فردی نصرانی را که فجوری مرتکب شده بود، نزد مأمون آوردند. مجرم چون وضع را به ضرر خود دید، از خوف قتل، مسلمان شد. مأمون به خشم آمد؛ از امام رضاعلیه السلام پرسید: حکم این شخص چیست؟ امام فرمود: او در حالی اسلام آورده است که شدت و بأس را مشاهده کرده است و از این جهت پذیرفته نیست و باید کشته شود. خداوند در قرآن می فرماید: «فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ و وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ ی مُشْرِکِینَ* فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ ی وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَفِرُونَ»(15)؛ چون عذاب ما را مشاهده کردند، گفتند: به خدای یکتا ایمان آوردیم و به آن چیزهایی که شریک خدا قرارداده بودیم، کافر شدیم. اما بدان هنگام که عذاب ما را دیدند، دیگر ایمانشان برایشان سودی نبخشید. این، سنّت خداست در رفتار با بندگانش و کافران در آن روز ضرر کردند.(16)
9. امام جوادعلیه السلام
امام جوادعلیه السلام می فرمود: هرکه را برادری و اخوّت او برای غیر خدای متعال باشد، او به عداوت روی آورده است و این است قول خدای بزرگ: «الْأَخِلَّآءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»(17)؛ در آن روز دوستان، غیر از پرهیزگاران، دشمن یکدیگرند.(18)
متوکّل عبّاسی نذر کرد اگر حق تعالی او را در کسالتی که داشت، سلامتی ببخشد، به مال بسیاری تصدّق کند، چون صحّت یافت، از فقها استفتاء کرد، هریک چیزی گفتند و چون از امام جوادعلیه السلام سؤال کرد، فرمود: اگر نیّت دینار یا درهم کرده بودی پس تصدّق کن هشتاد دینار یا درهم. فقها گفتند: ما این را در کتاب و سنّت ندیده ایم. امام فرمود: در قرآن آمده است: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ»(19)؛ خدا شما را در بسیاری از جای ها (غزوات) یاری کرد. پس وقتی بررسی کردند، دیدند تعداد غزوات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هشتاد مورد بوده است.(20)
شخصی به سرقت اعتراف کرد و مقرّر گردید او مجازات شود. فقها، بر این عقیده بودند که دست سارق از مچ یا آرنج قطع شود، وقتی نظر امام جوادعلیه السلام را پرسیدند، فرمود: این ها در اشتباه هستند. زیرا فقط انگشتان دست دزد باید بریده شود و بقیه دست باقی بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟ امام پاسخ داد: زیرا رسول خدا فرموده اند: سجده بر هفت عضو بدن تحقّق می پذیرد؛ پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، انگشتان بزرگ پا و اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع گردد، دستی برایش نمی ماند تا سجده به جای آورد. زیرا خداوند متعال می فرماید: «وَ أَنَّ المَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً»(21)؛ سجده گاهها (هفت عضو مذکور)، از آنِ خداست، پس هیچ کس را همراه خدا مخوانید. بنابراین آنچه برای خداست، قطع نمی شود. معتصم طبق نظر امام عمل کرد و حضّار، شرمنده شدند.(22)
قاسم بن عبدالرحمن می گوید: زیدی مذهب بودم و روزی به بغداد گذارم افتاد که دیدم مردم در نگرانی به سر می برند و برخی ایستاده اند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: فرزند امام رضاعلیه السلام می آید. با خود گفتم: می ایستم و او را مشاهده می کنم. ناگاه دیدم که آن حضرت، سوار بر استر، آمد. در دل خود گذرانیدم: از رحمت خدا دور باشند گروه امامیه که چگونه باور دارند خداوند طاعت این جوان را واجب گردانیده است؟! تا این خیال در دلم گذشت، امام جوادعلیه السلام روی به من کرد و فرمود: یا قاسم بن عبدالرحمن! «فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَ حِدًا نَّتَّبِعُهُ و إِنَّآ إِذًا لَّفِی ضَلَلٍ وَ سُعُرٍ»(23)؛ اگر از انسانی همانند خود پیروی کنیم، گمراه و دیوانه باشیم.
قاسم می افزاید: در دل خود نجوا کردم که او ساحر است. این بار امام روی به من نمود و فرمود: «أَءُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ»(24)؛ آیا از میان همه ما کلام خدا به او القا شده است؟ نه، او دروغگویی خودخواه است. وقتی مشاهده کردم امام جوادعلیه السلام از افکار و خیالاتم خبر می دهد، اعتقادم کامل گشت و به امامتش اقرار نموده و اعتراف کردم که او حجّت خدا بر خلق خدا می باشد.(25)
10. امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام هنگام تهاجم مأموران خلیفه عباسی به خانه اش، آرامش خویش را حفظ نمود و در کنار آن رفتار آرام و غیر متعرّض نسبت به دستگاه ستم با تلاوت آیه
«و سَیَعْلَمُ الّذین ظَلمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»(26)؛ و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند، به متوکّل و دار و دسته اش که مصداق این آیه بودند، هشدار داد و جهت گیری ظالمانه آنان را در برابر امامت متذکّر گردید.(27)
شاهویه فرزند عبدالمطلّب جلاّب روایت کرده است: امام هادی علیه السلام نامه ای بدین مضمون خطاب به من نوشت: خواستار آن بودی که جانشین پس از ابوجعفر را بشناسی و نگران این مطالب بودی، اندوهگین مباش که خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمَاً بَعْدَ إِذْ هَدیهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ»(28)؛ خداوند قومی را پس از هدایت رها نمی کند مگر آنکه آنچه را باید از آن اجتناب کنند، برایشان بیان کند. امام در این نامه افزوده است: و امام تو پس از من، فرزندم ابومحمد - حسن عسکری - است. آنچه بدان نیاز دارید، نزد اوست و خداوند هرکه را بخواهد، پیش می اندازد و هرکه را بخواهد، باز پس نگه می دارد: «مَا نَنْسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَآ أَوْ مِثْلِهَآ»(29)؛ هیچ آیه ای را منسوخ نمی کنیم مگر آن که بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم.
امام در پایان این نامه می نویسد: آنچه را که مورد احتیاج خرد بیدار و ضمیر روشن بود و عقل را قانع می ساخت، بیان کردم.(30)
11. امام حسن عسکری علیه السلام
روزی شخصی که بر امام یازدهم گذر کرد، مشاهده نمود در کنار کودکان هم سال خود ایستاده و گریه می کند. آن فرد پنداشت ایشان به خاطر نداشتن بازیچه ای که در دست اطفال بود، می گرید؛ از این جهت، گفت: برایت بازیچه ای می خرم تا با آن مشغول شوی. حضرت فرمود: نه، ما را برای بازی خلق نکرده اند! آن مرد حیرت نمود و گفت: پس برای چه آفریده اند؟ امام پاسخ داد: برای دانش و پرستش. آن شخص پرسید: از کجا این را می گویی؟ امام فرمود: خداوند می فرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا»(31)؛ آیا می پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم؟ آن مرد با شگفتی گفت: آخر تو را گناهی نیست. زیرا کودک هستی! امام هشدار داد: از من دور شو. مادرم را دیدم که با چوب های بزرگ آتش می افروخت لیکن موفّق نمی شد تا آن که از چوب های کوچک استفاده کرد و من می ترسم از آن چوب های کوچک جهنّم باشم.(32)
ابوهاشم جعفری می گوید: به یاد حدیثی افتادم که یکی از اصحاب ما از اهالی مکّه برایم خوانده بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را تلاوت کرد: «اِنَّ اللهَ یَغفِرُالذُّنُوبَ جَمِیعاً»(33)؛ خداوند تمامی گناهان را می بخشد. سپس آن مرد گفت: حتّی مشرکین را هم می بخشد. من این سخن را نپسندیدم و در دل نهان داشتم و با خود «حدیث نفس» می کردم که امام حسن عسکری علیه السلام روی به من نمود و این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ ی وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِکَ لِمَنْ یَشَآءُ»...(34) - (35).
12. امام مهدی علیه السلام
وقتی امام زمان علیه السلام دیده به جهان گشود، هفت روز بعد، امام عسکری علیه السلام فرزند را در آغوش گرفت و بدو گفت: سخن بگو فرزندم! امام لب به سخن گشود، شهادتین را گفته، ولایت ائمّه علیهم السلام را یک به یک تصریح نمود و این آیه را قرائت کرد: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِینَ».(36)
البته امام در روز نخست تولّد هم این امور را تکرار کرده بود.(37)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اعراف / 146.
2. بحارالانوار، ج 48،ص 138؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 30.
3. انعام / 85 و 86.
4. الارشاد، ص 298؛ کامل ابن اثیر، ج 6، ص 164؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 149.
5. انبیاء / 47.
6. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 312.
7. اعراف / 33.
8. بقره / 212.
9. کافی، ج 6، ص 406.
10. حدید / 26.
11. هود / 46.
12. این گفت و گو در باب امامت، ادامه دارد. (ر.ک: عیون اخبارالرّضا، ج 1، باب 23).
13. انعام / 149.
14. بحارالانوار، ج 49، ص 288.
15. مؤمن (غافر) / 84 و 85.
16. کشف الغمّه، ج 3، ص 142.
17. زخرف / 67.
18. کشف الغمّه، ج 3، ص 169.
19. توبه / 25.
20. کشف الغمّه، ج 3، ص 222.
21. جن / 18.
22. تفسیر صافی، ج 2، ص 752؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 440؛ وسایل الشیعه، ج 18، ص 490.
23. قمر / 24 و25.
24. منتهی الآمال، ج 2، ص 377.
25. شعراء / 227.
26. تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، علی رفیعی، ص 94.
27. توبه / 115.
28. بقره / 106.
29. اصول کافی، ج 1، ص 328.
30. مؤمنون / 115.
31. امام حسن عسکری(ع)، باقر شریف قرشی، ترجمه سیدحسن اسلامی، ص 19.
32. زمر / 53.
33. نساء / 48.
34.امام حسن عسکری(ع)، ص 61.
35. قصص / 5.
36. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ترجمه سید محمدتقی آیت اللهی، ص 121.
ش
روزی پیشوای هفتم به یکی از کاخ های مجلّل هارون الرّشید، در بغداد رفت. هارون با نِخوت و غرور پرسید: این قصر از آنِ کیست؟ و هدفش این بود که این قدرت و شکوه ظاهری را به رُخ امام بکشد. حضرت بدون این که کوچک ترین اهمیتی به سرای پر زرق و برق او بدهد، با کمال صراحت فرمود: این خانه، مأوای فاسقان است، همان کسانی که خداوند درباره آنان می فرماید: «سَأَصْرِفُ عَنْ ءَایَتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الأَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِ ّ وَإِن یَرَوْاْ کُلَّ ءَایَةٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا...»(1)، هارون از این پاسخ عصبانی گردید و در حالی که خشم خود را به سختی پنهان می کرد، با التهاب پرسید: پس این مکان از کیست؟ امام بی درنگ فرمود: (در حقیقت) این خانه از آن پیروان ماست که دیگران با زور و قدرت تصاحب نموده اند.(2)
هارون آشکارا بر انتساب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم تکیه می کرد و چون در مدینه به مرقد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم رسید، گفت: درود بر تو ای فرستاده خدا و ای پسر عمو!
در این موقع امام کاظم علیه السلام که از مقصد وی آگاهی داشت، نزدیک قبر جدّش رفت و با صدای بلند گفت: درود بر تو ای پیامبر خدا! و ای پدر!
هارون از این سخن به حدّی ناراحت شد که رنگ از چهره اش پرید و بی اختیار گفت: واقعاً این افتخاری است! سپس از موسی بن جعفر پرسید: چگونه ادّعا می کنید فرزند پیامبرید در حالی که فرزند علی هستید. زیرا هرکس به جدّ پدری خود منسوب می شود نه جدّ مادریّ!
امام در پاسخ وی این آیه را قرائت نمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ و إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّیَّتِهِ ی دَاوُودَ وَسُلَیْمَنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَی وَ هَرُونَ وَکَذَ لِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ* وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَی وَعِیسَی وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِّنَ الصَّلِحِینَ»(3)؛ آنگاه امام افزود: در این آیه، «عیسی» از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است، در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش، مریم، نسب به پیامبران می رساند. ما نیز به واسطه مادرمان فاطمه، فرزند پیامبریم. هارون در برابر این استدلال و استناد قرآنی سکوت کرد.(4)
امام کاظم علیه السلام به هارون فرمود: دین همه اش حساب است. اگر غیر از این بود، خداوند از بندگانش حساب نمی خواست. سپس این آیه را تلاوت فرمود: « وَ إِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَ کَفَی بِنَا حَسِبِینَ»(5)؛ و اگر عملی به سنگینی خردلی هم باشد، به حسابش می آوریم که ما حساب کردن را بسنده ایم.(6)
علی بن یقطین می گوید: مهدی عباسی از امام کاظم علیه السلام پرسید: آیا در کتاب خدا دلیلی برای حرمت شراب خواری آمده است؟ زیرا مردم نهی آن را دیده اند، اما حرمت آن را نمی دانند. امام فرمود: بلی، در کتاب خدا حرام است. مهدی گفت: کجای قرآن است؟ فرمود: آنجا که می فرماید: «إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَ حِشَ مَاظَهَرَ مِنْهَا وَمَابَطَنَ وَالإِْثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»(7)؛ منظور از «ماظهر» زنای علنی است و «مابطن» ازدواج با محارم و «الاثم» شراب خواری است. همچنان که در جای دیگر می فرماید: «یَسَْلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَفِعُ لِلنَّاسِ»(8)، مهدی عباسی به علی بن یقطین گفت: سوگند به خدا! که این فتوای هاشمیّین است.(9)
8. امام رضاعلیه السلام
امام رضاعلیه السلام در مجلس مأمون در مناظره با علمای عراق و خراسان، فرمود: عترت همان آل رسول هستند. علما عرض کردند: بر طبق خبری معروف، «آل محمّد» امّت اویند. امام پرسید: آیا صدقه بر آل رسول حرام است یا حلال؟ گفتند: حرام است. امام فرمود: بر امّت چطور؟ پاسخ دادند: حلال است. حضرت رضاعلیه السلام فرمود: این است تفاوت میان آل و امّت و چه شده است که شما از قرآن اعراض نموده اید، مگر قومی اسراف کارید؟ مگر نمی دانید روایت در ظاهر خود در مورد برگزیدگان هدایت یافته است و سایرین از آن بی بهره اند؟ علما گفتند: یا اباالحسن! این نکته از کجا ثابت می شود؟ امام فرمود: خداوند در قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَ هِیمَ وَ جَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتَبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِّنْهُمْ فَسِقُونَ»(10)، پس وراثت و نبوّت برای هدایت یافته هاست نه فاسقان، چنانکه حضرت نوح از خدا خواست که فرزندش را نجات دهد و افزود: او از اهل من است، خطاب رسید: «لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ و عَمَلٌ غَیْرُ صَلِحٍ»(11) - (12)
فردی که مرتکب دزدی شده بود، توسّط مأمون احضار گردید. آن مرد که آثار زهد و عبادت در سیما و قیافه اش آشکار بود، در توجیه علّت دزدی خود، خطاب به مأمون گفت: این کار را من از روی ناچاری انجام دادم. زیرا سهم مرا از خمس و غنیمت ندادی! و بعد آیاتی در این باره برای مأمون خواند. خلیفه گفت: این حرف ها مانع اجرای حدّ در خصوص تو نخواهد شد. مجرم گفت: چگونه می خواهی دست مرا قطع کنی در حالی که خودت هم خلاف مرتکب شده ای و حقّ خاندان پیامبر را نمی دهی و حقوق امثال مرا هم ضایع می کنی؟! مأمون به امام رضاعلیه السلام عرض کرد: درباره این مرد چه می فرمایید؟ امام فرمود: خداوند در قرآن به پیامبرش می فرماید: «فَلِلَّهِ الحُجَّةُ البالغة»(13)؛ از برای خداست استدلال رسا و استوار. این حجّت، همان استدلال است که اگر به جاهلی هم برسد، آن را در می یابد، چنانکه اهل علم هم متوجه آن می گردند، دنیا و آخرت بر استدلال بنیان نهاده شده است. این مرد برایت خوب برهانی آورد.
مأمون دستور داد وی را آزاد کردند و از مردم کناره گرفت و در پی از میان برداشتن حضرت امام رضاعلیه السلام گردید.(14)
فردی نصرانی را که فجوری مرتکب شده بود، نزد مأمون آوردند. مجرم چون وضع را به ضرر خود دید، از خوف قتل، مسلمان شد. مأمون به خشم آمد؛ از امام رضاعلیه السلام پرسید: حکم این شخص چیست؟ امام فرمود: او در حالی اسلام آورده است که شدت و بأس را مشاهده کرده است و از این جهت پذیرفته نیست و باید کشته شود. خداوند در قرآن می فرماید: «فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ و وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ ی مُشْرِکِینَ* فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَنُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ ی وَ خَسِرَ هُنَالِکَ الْکَفِرُونَ»(15)؛ چون عذاب ما را مشاهده کردند، گفتند: به خدای یکتا ایمان آوردیم و به آن چیزهایی که شریک خدا قرارداده بودیم، کافر شدیم. اما بدان هنگام که عذاب ما را دیدند، دیگر ایمانشان برایشان سودی نبخشید. این، سنّت خداست در رفتار با بندگانش و کافران در آن روز ضرر کردند.(16)
9. امام جوادعلیه السلام
امام جوادعلیه السلام می فرمود: هرکه را برادری و اخوّت او برای غیر خدای متعال باشد، او به عداوت روی آورده است و این است قول خدای بزرگ: «الْأَخِلَّآءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ»(17)؛ در آن روز دوستان، غیر از پرهیزگاران، دشمن یکدیگرند.(18)
متوکّل عبّاسی نذر کرد اگر حق تعالی او را در کسالتی که داشت، سلامتی ببخشد، به مال بسیاری تصدّق کند، چون صحّت یافت، از فقها استفتاء کرد، هریک چیزی گفتند و چون از امام جوادعلیه السلام سؤال کرد، فرمود: اگر نیّت دینار یا درهم کرده بودی پس تصدّق کن هشتاد دینار یا درهم. فقها گفتند: ما این را در کتاب و سنّت ندیده ایم. امام فرمود: در قرآن آمده است: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ»(19)؛ خدا شما را در بسیاری از جای ها (غزوات) یاری کرد. پس وقتی بررسی کردند، دیدند تعداد غزوات رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم هشتاد مورد بوده است.(20)
شخصی به سرقت اعتراف کرد و مقرّر گردید او مجازات شود. فقها، بر این عقیده بودند که دست سارق از مچ یا آرنج قطع شود، وقتی نظر امام جوادعلیه السلام را پرسیدند، فرمود: این ها در اشتباه هستند. زیرا فقط انگشتان دست دزد باید بریده شود و بقیه دست باقی بماند. معتصم گفت: به چه دلیل؟ امام پاسخ داد: زیرا رسول خدا فرموده اند: سجده بر هفت عضو بدن تحقّق می پذیرد؛ پیشانی، دو کف دست، دو سر زانو، انگشتان بزرگ پا و اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع گردد، دستی برایش نمی ماند تا سجده به جای آورد. زیرا خداوند متعال می فرماید: «وَ أَنَّ المَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ الله أَحَداً»(21)؛ سجده گاهها (هفت عضو مذکور)، از آنِ خداست، پس هیچ کس را همراه خدا مخوانید. بنابراین آنچه برای خداست، قطع نمی شود. معتصم طبق نظر امام عمل کرد و حضّار، شرمنده شدند.(22)
قاسم بن عبدالرحمن می گوید: زیدی مذهب بودم و روزی به بغداد گذارم افتاد که دیدم مردم در نگرانی به سر می برند و برخی ایستاده اند. پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: فرزند امام رضاعلیه السلام می آید. با خود گفتم: می ایستم و او را مشاهده می کنم. ناگاه دیدم که آن حضرت، سوار بر استر، آمد. در دل خود گذرانیدم: از رحمت خدا دور باشند گروه امامیه که چگونه باور دارند خداوند طاعت این جوان را واجب گردانیده است؟! تا این خیال در دلم گذشت، امام جوادعلیه السلام روی به من کرد و فرمود: یا قاسم بن عبدالرحمن! «فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَ حِدًا نَّتَّبِعُهُ و إِنَّآ إِذًا لَّفِی ضَلَلٍ وَ سُعُرٍ»(23)؛ اگر از انسانی همانند خود پیروی کنیم، گمراه و دیوانه باشیم.
قاسم می افزاید: در دل خود نجوا کردم که او ساحر است. این بار امام روی به من نمود و فرمود: «أَءُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِن بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ»(24)؛ آیا از میان همه ما کلام خدا به او القا شده است؟ نه، او دروغگویی خودخواه است. وقتی مشاهده کردم امام جوادعلیه السلام از افکار و خیالاتم خبر می دهد، اعتقادم کامل گشت و به امامتش اقرار نموده و اعتراف کردم که او حجّت خدا بر خلق خدا می باشد.(25)
10. امام هادی علیه السلام
امام هادی علیه السلام هنگام تهاجم مأموران خلیفه عباسی به خانه اش، آرامش خویش را حفظ نمود و در کنار آن رفتار آرام و غیر متعرّض نسبت به دستگاه ستم با تلاوت آیه
«و سَیَعْلَمُ الّذین ظَلمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنْقَلِبُون»(26)؛ و ستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند، به متوکّل و دار و دسته اش که مصداق این آیه بودند، هشدار داد و جهت گیری ظالمانه آنان را در برابر امامت متذکّر گردید.(27)
شاهویه فرزند عبدالمطلّب جلاّب روایت کرده است: امام هادی علیه السلام نامه ای بدین مضمون خطاب به من نوشت: خواستار آن بودی که جانشین پس از ابوجعفر را بشناسی و نگران این مطالب بودی، اندوهگین مباش که خداوند متعال می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمَاً بَعْدَ إِذْ هَدیهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ»(28)؛ خداوند قومی را پس از هدایت رها نمی کند مگر آنکه آنچه را باید از آن اجتناب کنند، برایشان بیان کند. امام در این نامه افزوده است: و امام تو پس از من، فرزندم ابومحمد - حسن عسکری - است. آنچه بدان نیاز دارید، نزد اوست و خداوند هرکه را بخواهد، پیش می اندازد و هرکه را بخواهد، باز پس نگه می دارد: «مَا نَنْسَخْ مِنْ ءَایَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَآ أَوْ مِثْلِهَآ»(29)؛ هیچ آیه ای را منسوخ نمی کنیم مگر آن که بهتر از آن یا همانند آن را می آوریم.
امام در پایان این نامه می نویسد: آنچه را که مورد احتیاج خرد بیدار و ضمیر روشن بود و عقل را قانع می ساخت، بیان کردم.(30)
11. امام حسن عسکری علیه السلام
روزی شخصی که بر امام یازدهم گذر کرد، مشاهده نمود در کنار کودکان هم سال خود ایستاده و گریه می کند. آن فرد پنداشت ایشان به خاطر نداشتن بازیچه ای که در دست اطفال بود، می گرید؛ از این جهت، گفت: برایت بازیچه ای می خرم تا با آن مشغول شوی. حضرت فرمود: نه، ما را برای بازی خلق نکرده اند! آن مرد حیرت نمود و گفت: پس برای چه آفریده اند؟ امام پاسخ داد: برای دانش و پرستش. آن شخص پرسید: از کجا این را می گویی؟ امام فرمود: خداوند می فرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَکُمْ عَبَثًا»(31)؛ آیا می پندارید که شما را بیهوده آفریده ایم؟ آن مرد با شگفتی گفت: آخر تو را گناهی نیست. زیرا کودک هستی! امام هشدار داد: از من دور شو. مادرم را دیدم که با چوب های بزرگ آتش می افروخت لیکن موفّق نمی شد تا آن که از چوب های کوچک استفاده کرد و من می ترسم از آن چوب های کوچک جهنّم باشم.(32)
ابوهاشم جعفری می گوید: به یاد حدیثی افتادم که یکی از اصحاب ما از اهالی مکّه برایم خوانده بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را تلاوت کرد: «اِنَّ اللهَ یَغفِرُالذُّنُوبَ جَمِیعاً»(33)؛ خداوند تمامی گناهان را می بخشد. سپس آن مرد گفت: حتّی مشرکین را هم می بخشد. من این سخن را نپسندیدم و در دل نهان داشتم و با خود «حدیث نفس» می کردم که امام حسن عسکری علیه السلام روی به من نمود و این آیه را تلاوت فرمود: «إِنَّ اللهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ ی وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَ لِکَ لِمَنْ یَشَآءُ»...(34) - (35).
12. امام مهدی علیه السلام
وقتی امام زمان علیه السلام دیده به جهان گشود، هفت روز بعد، امام عسکری علیه السلام فرزند را در آغوش گرفت و بدو گفت: سخن بگو فرزندم! امام لب به سخن گشود، شهادتین را گفته، ولایت ائمّه علیهم السلام را یک به یک تصریح نمود و این آیه را قرائت کرد: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُواْ فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَ رِثِینَ».(36)
البته امام در روز نخست تولّد هم این امور را تکرار کرده بود.(37)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اعراف / 146.
2. بحارالانوار، ج 48،ص 138؛ تفسیر عیاشی، ج 2، ص 30.
3. انعام / 85 و 86.
4. الارشاد، ص 298؛ کامل ابن اثیر، ج 6، ص 164؛ نورالابصار، شبلنجی، ص 149.
5. انبیاء / 47.
6. مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 312.
7. اعراف / 33.
8. بقره / 212.
9. کافی، ج 6، ص 406.
10. حدید / 26.
11. هود / 46.
12. این گفت و گو در باب امامت، ادامه دارد. (ر.ک: عیون اخبارالرّضا، ج 1، باب 23).
13. انعام / 149.
14. بحارالانوار، ج 49، ص 288.
15. مؤمن (غافر) / 84 و 85.
16. کشف الغمّه، ج 3، ص 142.
17. زخرف / 67.
18. کشف الغمّه، ج 3، ص 169.
19. توبه / 25.
20. کشف الغمّه، ج 3، ص 222.
21. جن / 18.
22. تفسیر صافی، ج 2، ص 752؛ تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 440؛ وسایل الشیعه، ج 18، ص 490.
23. قمر / 24 و25.
24. منتهی الآمال، ج 2، ص 377.
25. شعراء / 227.
26. تحلیلی از تاریخ دوران دهمین خورشید امامت، علی رفیعی، ص 94.
27. توبه / 115.
28. بقره / 106.
29. اصول کافی، ج 1، ص 328.
30. مؤمنون / 115.
31. امام حسن عسکری(ع)، باقر شریف قرشی، ترجمه سیدحسن اسلامی، ص 19.
32. زمر / 53.
33. نساء / 48.
34.امام حسن عسکری(ع)، ص 61.
35. قصص / 5.
36. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، دکتر جاسم حسین، ترجمه سید محمدتقی آیت اللهی، ص 121.
ش