آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

از همان ابتدا، یعنی آغازین روزها بعد از رحلت رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم که اوّلین اختلاف میان مسلمانان در ماجرای سقیفه بنی ساعده روی داد؛ نقش روشنگرانه اهل بیت علیهم السلام در هدایت عامّه مردم، به خصوص شیعیان، پر رنگ و خردمندانه است. ائمّه معصومین علیهم السلام در جریان ها و رخدادهای مختلف، همیشه بسان مشعلی هم علامت راه بودند و هم چراغ راه.
ائمّه علیهم السلام همیشه ظلمت و ابهامات پیش روی شیعیان را محو می کردند، علف هرزه تردید را می زدودند و در جای آن بذر یقین و صلابت می کاشتند. از جمله مواردی که نقش زیبا و خردمندانه اهل بیت علیهم السلام در آن چونان یاقوتی می درخشد، موضع گیری ایشان در نزاع «حدوث و قدم کلام الهی» است؛ نزاع و جدالی که موجب شد داستان ننگین «محنة القرآن» در تاریخ تحقّق یابد.
اهل بیت علیهم السلام در این داستان پرکشمکش و پردامنه، راهکارها و عقیده ای برگزیده اند که به حق بهترین و برترین است. ما در این مجال به گوشه ای از نقش ایشان در این ماجرا می پردازیم. اما در آغاز، لازم است صفات خدا و بویژه صفت تکلّم را به اختصار تشریح نماییم، تا محلّ سخن روشن تر گردد.
صفات خدا
اندیشمندان اسلامی، از گذشته، صفات خداوند را به دو دسته تقسیم کرده اند:
1. صفات ثُبوتی، یا صفات جمال.
2. صفات سلبی یا صفات جلال.
صفات ثبوتی خود به دو گونه تقسیم شده اند:
الف) صفات ذات: مربوط به مقام ذات و تشکیل ذات او هستند، مانند علم و قدرت.
ب) صفات فعل: آن دسته صفاتی هستند که از مقام ذات انتزاع نمی گردند؛ بلکه توصیف فعل خدایند، مانند رازق، خالق و...
خداوند، متکلّم است
یکی از صفات ثبوتی مقام فعل، تکلّم است. این مطلب مورد اتفاق تمام مسلمانان است. در اثبات اصل این صفت برای خدا، نصوص زیادی وجود دارد که از جمله آنها آیات ذیل است:
«وکلّم الله موسی تکلیماً»(1)؛ خداوند با موسی سخن گفت.
«ماکان لبشر أن یکلّمه الله الاّ وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً»(2)؛ هرگز خدا با بشری سخن نمی گوید، مگر از طریق وحی یا از پشت پرده یا رسولی می فرستد.
علاوه بر این ادلّه صریح، نزول کتاب های آسمانی؛ تورات، انجیل، قرآن و... صفت تکلّم را برای خدا قطعی و بی چون و چرا می نماید و هرگونه شکّ و شبهه ای را از میان برمی دارد. لذا اصل ثبوت تکلّم برای خداوند، به اجماع، مورد قبول تمامی فِرَق کلامی است.
دو راهه تردید
آنچه در این باره محلّ اختلاف فرقه های مختلف اسلامی است، «حادث یا قدیم بودن کلام الهی» است. مسأله خلق و قدم قرآن، از جمله اوّلین مسائلی است که در مجادلات و مشاجرات کلامی، رخ نموده است و سال های متمادی ذهن متفکّران و اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول کرده است. نخستین فردی که ابن بحث را در اسلام مطرح کرد و به مخلوق بودن قرآن قائل شده، جعد بن درهم است. او این نظریه را به جهم بن صفوان منتقل کرد. در اواخر سده دوم و اوایل سده سوم هجری است که مسأله فوق به طور گسترده از سوی نحله های مختلف کلامی مورد توجّه قرار می گیرد. در این سال هاست که نزاع میان اهل اعتزال و محدّثان به اوج خود می رسد.
از آنجا که طرح این مسأله در قرن اوّل تاریخ مسلمانان سابقه نداشته، نظریاتی که در پاسخ و حلّ مسأله ارائه می شود؛ به گونه ای است که در میان اقوال متکلّمانِ نحله های مختلف، گفته های بی پایه و اساس زیادی می توان یافت.
اقوال متکلّمین
قرآن، حادث است یا قدیم؟ در پاسخ به این سؤال نظریات متعدّدی از سوی متکلّمین مطرح شده است که البته وجوه اشتراک زیادی با یکدیگر دارند. برای دوری از اطناب، در این مقال، فقط به دو قول اصلی در این باره اشاره می کنیم.
براساس آنچه از نوشته های مورّخان برمی آید، معتزله معتقد به حدوث و خلق قرآن بوده است. قاضی عبدالجبّار معتزلی در این باره می گوید:
«عقیده ما در مسأله این است که قرآن کلام وحی خداوند و مخلوق و مُحْدَث است. خداوند آن را به عنوان نشانه و علامت بر نبوّت، بر پیامبر خودش نازل کرده است.... قرآن آن چیزی است که امروز ما می شنویم و تلاوت می کنیم؛ از جهت خداوند محدث نیست اما حقیقتاً به او اضافه می شود. همان گونه که آنچه امروز از قصائد امری ء القیس می خوانیم، حقیقتاً به او منتسب می شود، اگرچه امری ء القیس الآن مُحْدِث آن نیست.»(3)
اشاعره و حنابله در مقابل، معتقدند کلام خداوند، مخلوق نیست. احمد بن حنبل در این باره می گوید:
«قرآن، کلام خدا، مخلوق نیست. لذا کسی که پنداشته است قرآن مخلوق است، جهنّمی و کافر محسوب می شود. کسی که گمان کرده قرآن کلام خداست و توقّف کرده و نگفته است قرآن مخلوق است یا غیر مخلوق، او از اوّلی پست تر است. و کسی که گمان کرده تلفّظ و تلاوت ما از قرآن مخلوق است و در عین حال قرآن کلام خداست، جهنّمی است. و کسی که همه این گروه ها را تکفیر نکند، مانند آنان است.»(4)
داستان محنت
نزاع در مسأله حدوث و قدم قرآن، داستان تلخی را در تاریخ تمدّن اسلامی رقم زده است. این داستان در کتب تاریخ به عنوان «محنةالقرآن» مشهور است. داستان از اینجا شروع می شود که سران معتزله در بسیاری از موضوعات، باورهایی که پذیرفته بودند، با محدّثان و علمای عصر خود اختلاف داشتند. وقتی معتزله عقیده مخلوق بودن قرآن را مطرح کردند؛ با قدیم بودن قرآن، که گروه اشاعره و اهل حدیث از آن حمایت می کردند، به مخالفت برخاستند و همین، موجب شد نزاع این دو گروه به اوج خود برسد و دشمنی آنها عمیق تر گردد.
این نزاع آشکار و نهان، بی اینکه فتنه و بحران خاصّی بیافریند، ادامه داشت؛ تا هنگامی که مأمون در سال 198 ق. به خلافت رسید. مأمون، فردی دانشمند و مطّلع بوده و از جوانی به «مکتب اعتزال» گرایش داشته است؛ از این رو، اهل حدیث همیشه از به خلافت رسیدن مأمون بیمناک بودند.(5)
هنگامی که معتزله دریافتند مأمون عباسی با آنها هم عقیده است و نظریه آنها را در باب مخلوق بودن قرآن پذیرفته است، از او به عنوان وسیله ای برای گسترش و ترویج افکار خود بهره جستند. آنها توانستند مأمون را قانع کنند که عقیده به قدم قرآن، همانند اعتقاد مسیحیان درباره حضرت مسیح علیه السلام است.(6) زمانی که مأمون در مقام رئیس حکومت امپراطوری اسلامی، به عنوان طرفدار باورهای معتزله به میدان آمد؛ داستان محنه به اوج خود می رسد. مأمون ابتدا با بحث و مناظره به ترویج باورهای معتزله پرداخت، اما از آنجا که اهل حدیث بر عقیده خود پافشاری می کردند؛ آرام آرام قوه قهریه به عرصه گام نهاد و فشارها و آزارها بر منکرین خلق قرآن افزایش یافت.
در سال 218 ق. مأمون به اسحاق بن ابراهیم، طی نامه ای فرمان داد: «معتقدین به قدم قرآن باید مورد امتحان و آزمایش قرار بگیرند. هرکس از قضات، شهود، محدّثان و مقامات دولتی که به قدمت قرآن معتقد باشند باید از کار برکنار شوند.»(7) جمعی از آنها را به «رقّه» نزد او فرستادند. اسحاق بن ابراهیم تک تک محدّثان را احضار کرده، عقاید آنها را درباره خلق قرآن تفتیش می کند و گزارش کار را برای مأمون می فرستد.
مأمون در نامه دومی که به اسحاق نوشته است، درباره یکی از محدّثان می گوید:
«... اما احمد بن یزید، معروف به ابوالعوام، و اینکه گفته نداند درباره قرآن چه پاسخ گوید، وی را بگو که کودک است و جاهل به عقل نه به سال، و اگر پاسخ گفتن درباره قرآن نداند، وقتی به معرض تأدیب آمد، بداند و اگر نکرد از پی آن شمشیر باشد. انشاءالله....»
در تفتیش دوم، همه محدّثان اقرار کردند که قرآن مخلوق است، مگر چهار نفر. و چون روز بعد شد، همه آنها را پیش خواند که در بند آهنین بیاورندشان و امتحان را بر ایشان تکرار کنند. احمد بن حنبل و محمد بن نوح، برگفته خویش اصرار داشتند که هر دو را بند آهنین کردند و سوی طرسوس فرستادند.(8)
پس از درگذشت مأمون، معتصم و واثق روش و سیاست او را با مخالفان عقیده خود ادامه دادند و رنج و سختی بر محدّثان به منتهای شدّت رساندند، مثلاً احمد بن حنبل برای مدّت طولانی زیر شکنجه های کشنده بر عقیده خود ثابت ماند.
بعد از مدّتی با روی کارآمدن متوکّل اوضاع به نفع محدّثان تغییر یافت و حکومت به آزار و اذیت طرفداران حدوث قرآن پرداخت؛ به گونه ای که آرام آرام معتزله از صحنه اندیشه و اجتماع، کنار گذاشته شد.
موضوع اهل بیت علیهم السلام
اکنون نوبت آن رسیده است که ببینیم در این آشفته بازار، اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام چه نظر و راهکاری برگزیده اند. مسأله خلق قرآن در سده اوّل هجری قمری به هیچ وجه مطرح نبوده است. حضرت علی علیه السلام پیش از آنکه این پرسش به ذهن کسی خطور کند، در بیانات خود پاسخ آن را ذکر کرده اند. حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه در توضیح نحو خلق خداوند می فرماید:
«یقول لمن اراد کونه کن فیکون لا بصوت یقرع و لابنداء یسمع و انّما کلامه سبحانه فعل منه انشاه و مثله لم یکن من قبل ذلک کائناً و لوکان قدیماً لکان الهاً ثانیاً(9)؛ خداوند وقتی اراده می کند چیزی را خلق کند، می گوید: وجود پیدا کن. و آن شی ء وجود می یابد. گفتن او با زبان و آهنگ صوتی نیست؛ بلکه سخن او عین فعل اوست که آن را انشاء کرده و تمثّل داده است. فعل او از قبل نبود و گرنه، خدای دومی بود.»
جمله حضرت امیرعلیه السلام اشاره دارد به تفسیر یکی از آیات قرآن که می فرماید: «انّما امره اذا اراد شیئاً أنْ یقول له کن فیکون»(10).
جمله فوق به طور صریح بر دو مطلب دلالت می کند:
1. کلام خداوند، عین فعل اوست.
2. این کلام، حادث و مخلوق است، نه قدیم.
این موضع صریح اهل بیت علیهم السلام در مورد حدوث یا قدم قرآن است که در شرایط سالم و غیر مسموم، به وسیله حضرت علی علیه السلام بیان شده است.
و موضع بقیه امامان علیهم السلام نیز کاملاً بر آن منطبق است. تفاوتی که در میان است، به شرایط محیطی و زمانی برمی گردد. برخی از ائمّه در شرایط فتنه آلود و تاریکی قرار گرفته بودند و همین موجب شد تا این بزرگواران در اظهار نظرها و موضع گیری های خود تعبیرها و شیوه های خاصّی را به کار بگیرند. احادیث ائمّه علیهم السلام در این باره، گویا و روشن است.
سخنان ائمّه علیهم السلام در حدوث قرآن
ائمّه در مواضع مختلف درباره حدوث یا قدم قرآن به اظهار نظر پرداخته اند. امام صادق علیه السلام در پاسخ این پرسش که: عقیده شما درباره قرآن چیست؟ می فرمایند:
«قرآن کلام و سخن خداست و هم کتاب و وحی اوست و سوی او فرستاده شده است. آن کتاب عزیزی است که باطل در آن راه ندارد و از سوی حکیم حمید نازل شده است.»(11)
و هم ایشان در بیانی دیگر می فرمایند:
«قرآن کلام خداست که حادثِ غیر مخلوق است و در ازل با خداوند نبوده است. خداوند برتر و بالاتر است از اینکه در ازل چیزی با او باشد. خداوند عزّوجل بود در حالی که هیچ چیزِ شناخته و ناشناخته ای وجود نداشت. خداوند وجود داشت در حالی که متکلّم و مرید متحرّک و فاعل نبود. بلند مرتبه و عزیز است خداوند ما - همه این صفات، مقارن حدوث فعل از خداوند، حادث می شوند - قرآن کلام خدا و غیر مخلوق است و در آن خبر آنانی که قبل از شما بودند و بعد شما خواهند بود، آمده است، از خداوند بر محمّد رسول او نازل شده است.»(12)
از امام موسی کاظم علیه السلام می پرسند: نظر شما درباره اختلاف موجود در مخلوق و غیر مخلوق بودن قرآن چیست؟ ایشان می فرمایند:
«من آنچه دیگران در این باره می گویند، نمی گویم؛ فقط می گویم: قرآن کلام خداست.»(13)
از امام رضاعلیه السلام خواستند: ای پسر رسول خدا! ما را درباره خالق یا مخلوق بودن قرآن آگاه نما. ایشان فرمودند:
«نه خالق است و نه مخلوق و لکن کلام خداوند عزّوجلّ است.»(14)
و هم ایشان هنگامی که عقیده شان را درباره قرآن پرسیدند، فرمودند:
«قرآن کلام خداوند است، از آن تجاوز نکنید و هدایت را در غیر آن طلب نکنید که گمراه می شوید.»
امام هادی علیه السلام نیز در این باره سخن گویا و مفصّلی دارند. ایشان در پاسخ یکی از شیعیان بغداد می نویسند:
«به نام خداوند بخشنده و مهربان!
خداوند، ما و شما را از گرفتاری در این فتنه دور بدارد. اگر چنین نماید، نعمت بزرگی بر ما ارزانی داشته است و الاّ هلاک و گمراهی است. به عقیده ما بحث و نزاع درباره (مخلوق یا قدیم بودن) قرآن بدعتی است که پرسش کننده و پاسخ دهنده در آن شریکند. چون پرسشگر از پی چیزی است که از آنِ او نیست و پاسخ دهنده چیزی را تکفّل می کند که برعهده او نیست. و چیزی غیر از خداوند عزّوجل خالق نیست و ماسوای او مخلوقند و قرآن کلام خداوند است. بر آن اسمی از پیش خود مگذار که در زمره گمراهان قرار می گیری. خداوند، من و شما را از کسانی قرار دهد که در خفاء از پروردگارشان می هراسند و به روز جزاء بیمناکند.»(15)
تحلیل سخنان اهل بیت علیهم السلام
چند نکته مهم در بیانات اهل بیت علیهم السلام قابل توجّه و ملاحظه است.
1. ائمّه به متابعت از قرآن، پیش از آنکه پرسش و جدالِ خلق یا عدم خلق قرآن مطرح باشد، بر پایه وظیفه الهی و همیشگی خود در روشنگری و هدایت، به بیان پاسخ مسأله پرداخته اند. جمله آقا امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه، شاهد این مدّعاست.
2. روایات و احادیثی که درباره خلق قرآن در کتب حدیثی آمده است، همه به امامانی تعلّق دارد که به گونه ای با زمان طرح مسأله حدوث یا قدم قرآن مقارن بوده اند.(16) زمان امام صادق و امام کاظم علیهما السلام با تولّد مسأله؛ یعنی هنگامی که نظریه خلق قرآن آرام آرام در ذهن متکلّمانِ معتزله شکل می گرفت و ریشه می دواند، مقارن است. امام رضا و امام جوادعلیهما السلام و تا حدودی امام هادی علیه السلام با اوج نزاع، هنگامی که فشارها، اذیت و آزارها گسترش یافت و در فاجعه بارترین شکل آن به صورت تفتیش عقاید درباره قرآن (محنةالقرآن) بروز کرد، همزمان بوده اند و اواخر امامت حضرت هادی علیه السلام هنگامی که متوکّل بر سرکار آمد، با دوره فروکش نمودن تدریجی بحران به نفع اهل حدیث و اشاعره مقارن است.
3. ائمّه علیهم السلام در شرایط بحرانی نزاع، هنگامی که شعله های جدال و کشمکش زبانه می کشید و هر چیزی را به کام خود می برد، از ورود در نزاع خودداری کرده اند. همین امر باعث می گردد در بعضی موارد از اظهار نظر صریح خودداری فرمایند و نظرات خود را به گونه ای مبهم و غیر شفّاف بیان فرمایند. این راهکار، موجب می گشت تا از خطرات احتمالی که جان خود و شیعیان را تهدید می کرد در امان بمانند. نمونه بارز این موارد، پاسخی است که امام موسی کاظم علیه السلام در مسأله بیان می فرمایند.
4. وظیفه و رسالت هدایت و روشنگری، موجب می گردد ائمّه علیهم السلام حتّی در شرایط سخت و خطرناک، در فرصت های مناسب، حقیقت را واگو نمایند و پرده از واقعیت برداشته و راه و باور درست و صواب را پیش روی جویندگان حقیقت بگذارند. در همین راستا است که حضرت صادق علیه السلام تصریح می فرمایند: «قرآن حادث است و در ازل با خداوند نبوده است. و امام هادی علیه السلام می فرماید: چیزی غیر از خدا خالق نیست و ما سوای او مخلوقند.»
5. امام صادق علیه السلام در حدیث دومی که از ایشان نقل کردیم، می فرماید: «قرآن حادثِ غیر مخلوق است». در این جمله، حضرت قرآن را غیر مخلوق می دانند. ممکن است تعبیر ایشان با عقیده صریح اهل بیت علیهم السلام دراین باره ناسازگار به نظر برسد؛ اما در واقع چنین نیست، چون همان گونه که لغت دانان در کتب لغت آورده اند(17)، و همچنین در آیات قرآن آمده است، واژه «خلق» دو معنی دارد:
1. آفریدن و به وجود آوردن بعد از نبودن.
2. کذب، دروغ و خلاف واقع بودن.
واژه خلق در حدیث امام صادق علیه السلام، با توجّه به ذیل سخن ایشان، به هیچ وجه نمی تواند به معنای اوّل باشد. چون حضرت بلافاصله بعد از جمله محلّ بحث، می فرماید: «و در ازل با خدا نبوده است»؛ یعنی نبوده، بعد آفریده شده است. و این همان معنای اوّل خلق است. آیا ممکن است امام چیزی را که در جمله سابق نفی کرده، در جمله لاحق اثبات کند؟! پس لزوماً نباید معنای اوّل خلق مراد امام باشد. لذا معنای دوم تعیین می یابد. علاوه بر این، حضرت تعبیر غیر مخلوق را در کنار حادث می آورند، این تفارن هرگونه شکّی را در تعیین معنای دوم از میان برمی دارد. با توجّه به بیان فوق، سخن امام صادق علیه السلام این گونه معنا می دهد: قرآن حادث و مخلوق است و از کذب و دروغ بدور است.
6. حضرت رضاعلیه السلام در حدیث منقول از ایشان می فرماید: «قرآن نه خالق است نه مخلوق». این سخن نیز هرچند در نگاه بدوی با عقیده اهل بیت علیهم السلام که به صراحت معتقدند قرآن مخلوق است و نه خالق، ناهمخوان می نماید اما در نگاه دقیق، هیچ ناسازگاری با نظر مقبول ائمّه علیهم السلام ندارد.
در این نکته نمی توان تردید کرد که جمله فوق به ظاهر خود نمی تواند مراد امام باشد. بی تردید می توان گفت: امام در شرایط ناسالم و مسموم این سخن را فرموده اند. چون جمله حسب ظاهر آن معنای محصلی ندارد؛ چرا که میان خالق و مخلوق فاصله نیست. اگر امری خالق نبود، لاجرم مخلوق است و اگر مخلوق نباشد، لاجرم خالق است. پس قرآن معنی ندارد نه خالق باشد و نه مخلوق.
مقصود حضرت علیه السلام در جمله فوق چیست؟ ظاهراً حضرت با این تعبیر تناقص آلود می خواهند بفرمایند: بحث از خالق یا مخلوق بودن قرآن از اساس باطل است. این بحث بدعت است و عامل فتنه و نزاع، بی اینکه هیچ ثمره و پیامد مفیدی بر آن مترتّب باشد. با توجّه به معنای فوق، سخن امام رضاعلیه السلام با تعبیر امام هادی علیه السلام که از معنای روشنتری برخوردار است هم معنا می گردد. حضرت هادی علیه السلام به صراحت جدال در قرآن را فتنه و بدعت می دانند و پرسشگر و پاسخ دهنده را در گناه آن شریک می شمارند.
7. نکته ای دیگر که شایسته است به آن بپردازیم، این است که چرا اهل بیت علیهم السلام بحث از قدم و حدوث قرآن را بدعت، لغو و بی فایده دانسته اند و شیعیان خود را از ورود در آن نهی می کرده اند؟
امام هادی علیه السلام دلیل این امر را عدم صلاحیّت سائل و مجیب می دانند. چرا که کسی غیر از ائمّه علیهم السلام صلاحیّت ندارد درباره حقیقت قرآن سخن بگوید. دیگران حتّی اگر سخنشان بر حق باشد از این جهت که خارج از دایره وظیفه و اعتبار خود به اظهار عقیده پرداخته اند، خطا کارند.
دلیل بی فایده بودن بحث قدم و حدوث قرآن، یک بیان کلامی نیز دارد. علاّمه طباطبایی با ارائه بحث دقیق و عمیقی، دلیل این مطلب را بیان می دارد. ایشان در ذیل آیه «ما یأتیهم من ذکر من ربّهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون»(18) با تحلیل حقیقت کلام به این نتیجه می رسد که: «کلام از آن جهت که کلام است، امری اعتباری و قراردادی است که جز در ظرف اعتبار واقعیتی ندارد. آنچه در خارج تحقّق می یابد، افراد حقیقی و از جنس صوتند، که به اعتبار، علامت و نشانه برای امری قرار گرفته اند. اصوات از حیث اینکه نشانه برای چیزی هستند حقیقتاً وجود ندارند و اگر کلام را موجود می دانیم، بالمجاز والعنایه است.»(19)
وی در ادامه می افزاید:
«از اینجا معلوم می شود کلام (امر اعتباری) به حدوث و بقاء متّصف نمی شود... چون حدوث از شئون حقایق خارجی است و امور اعتباری تحقّق خارجی ندارند. (لذا قواعد امور حقیقی را نیز ندارند.) و همچنین کلام به قدم... متّصف نمی شود، چون قدم مانند حدوث از شئون امور حقیقی است، نه اعتباری.»
علاّمه با توجّه به تحلیل فوق می گوید:
«در مسأله خلق و قدم قرآن، مراد از قرآن چند چیز می تواند باشد:
1. مراد آیات خواندنی باشد که مانند سایر کلمات بر معنایی دلالت می کنند.
2. منظور معارفی باشد حقیقی که در علم خدا جای دارد.
3. مقصود از قرآن، حروف و اصوات باشد.
آنچه اعتباری است، قرآن به معنای اوّل است. در این صورت طرح بحث قدم و حدوث بی معنی و بی فایده است. در معنای دوم نیز بحث قدم و حدوث جایی ندارد، چون در این صورت قرآن مانند بقیه چیزها که در علم خدا جای دارند، از حیث اینکه علم خدایند، قدیمند و قدیم بودن اختصاص به قرآن ندارد. لذا طرح بحث به شکل اختصاصی، بی معنی و لغو ندارد. اما اگر معنای سوم مراد باشد، حدوث قرآن در این فرض بالوجدان ثابت است و جای بحث ندارد. لذا بازهم طرح بحث، باطل و بیهوده خواهد بود.»(20)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. نساء / 164.
2. شوری / 5.
3. شرح الاصول الخمسه، قاضی عبدالجبّار، ص 528.
4. السنّة، احمد بن حنبل، ص 49.
5. تاریخ تمدن اسلامی، جرجی زیدان، ص 214.
6. بحوث فی الملل والنحل، جعفر سبحانی، ج 3، ص 448.
7. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 6، ص 423؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 308.
8. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج 7، ص 159 - 207.
9. نهج البلاغه، خ 18.
10. یس / 82.
11. التوحید، صدوق، ح 3، ص 224.
12. همان، ح 7، ص 227.
13. همان، ح 5، ص 224.
14. همان، ح 2، ص 224.
15. همان، ح 4، ص 224.
16. با استثناء سخن حضرت علی(ع) که وجه آن گذشت.
17. لسان العرب، واژه خلق.
18. انبیاء / 2.
19 و20 . المیزان، علاّمه طباطبایی، ج 14.

تبلیغات