یاران مکّی امام محمدباقر(ع)
آرشیو
چکیده
متن
پس از دست یابی بنی امیّه به قدرت و حاکمیّت حاکمان ستم پیشه و جنایت کار، این سلسله منحوس، با به وجود آوردن جوّ فشار و خفقان، نگذاشت جریان اصیل و چهره درخشان اسلام ناب، که در راه و روش و سخنان امامان اهل بیت علیهم السلام نماد و جلوه می یافت، مطرح شود. آنان با تمام توان با به کارگیری ابزارهای تبلیغاتی مانند: عالم نمایان دین فروش و جعل روایات به نام رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم، رهروان راه ولایت علوی و آرمان های بلند آنان را سرکوب کردند. این چالش سخت با اسلام اصیل همچنان ادامه یافت تا اینکه در اوائل سده دوم هجری به سبب ضعف و افول قدرت سیاسی این خاندان دین ستیز، فرصت مناسبی به وجود آمد و پیشوای معصوم و حجّت خدا در زمین، امام باقرعلیه السلام از این فرصت به خوبی بهره برد. آن حضرت برای نشر و گسترش حقیقت دین محمّدصلی الله علیه وآله وسلم و آموزه های والای اسلام و آشنا ساختن امّت اسلام به هدف های بلند اسلام ناب، یک حوزه علمی شیعی در مدینه بنیان نهاد. از این رهگذر بود که صدها تن از شیفتگان آرمان های امامان معصوم علیهم السلام که سال ها از سرچشمه های حکمت و دانش ناب بدور بودند، سراسیمه به مدینةالرسول شتافته و پروانه وار به گرد شمع فروزان باقرالعلوم علیه السلام گرد آمدند. پیشوای پنجمین شیعه، یاران و شاگردان فراوانی داشت؛ ولی بیشتر آنان از قلمرو عراق؛ به ویژه شهرهای کوفه، بصره و بغداد بودند.
از سرزمین مکّه - که فاصله چندانی با مدینه نداشت - یاران اندکی در خدمت حضرت بودند که شاید تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست نباشد. این نوشتار پژوهشی است در همین راستا و تلاشی است در معرّفی سیمای سه تن از برجسته ترین یاران آن بزرگوار که از قلمرو مکه به حضور آن بزرگوار شتافته و در پرتو تربیت و تعلیم آن حجّت برحقّ خدا، به جایگاه بلندی از دانش، کمال، ولایت مداری و فقه و فقاهت دست یازیدند.
میمون قدّاح مکّی
او یکی از راویان و یاران امام محمدباقرعلیه السلام به شمار می رود. نام پدرش اسود است. لقب پدرش که قدّاح بوده به او نیز انتقال یافته و میمون قدّاح نامیده می شود. از آنجا که زادگاه او و محلّ رشد و نموّش مکّه است به مکّی هم اشتهار دارد. پدرش در آغاز، همیپمان قبیله بنی مخزوم بود؛ ولی فرزندش، پیمان خویش را با آن طائفه قطع کرد و پیمان دوستی و پیروی از اهل بیت علیهم السلام را پذیرفت. بدین سبب است که به او مولی بنی هاشم و یا مولی الباقرعلیه السلام گفته می شود.(1)
میمون قدّاح قسمتی از عمر خویش را در مکّه سپری کرد؛ ولی نیک بختی و سعادت به یاری او شتافت و از مکه به قصد فراگیری دانش دین به سوی مدینه هجرت کرد و سر بر آستان پاک وارث تمامی دانش های پیامبران، امام باقرعلیه السلام نهاد و در شمار یاران آن بزرگوار درآمد. وی در این راستا به درجه ای از شایستگی رسید که در زمره نزدیکان آن حضرت قرار گرفت.(2)
شیخ طوسی در معرّفی این راوی چنین می نگارد:
میمون قدّاح، مولی بنی مخزوم و مولی بنی هاشم، یکی از محدّثان و از یاران امام باقرعلیه السلام و اهل مکه است.(3)
آیةالله خویی در این راستا می نگارد:
میمون قدّاح، پیوند عمیق و ژرفی با بنی هاشم و امام باقرعلیه السلام داشته است. از پاره ای اخبار، این حقیقت رخ می نماید که این محدّث، یکی از نزدیک ترین افراد به حجت خدا، امام باقرعلیه السلام بود. و این پیوند و رابطه عمیق، یکی از خصلت های والا و برجسته او به شمار می رود.(4)
میمون قدّاح در سایه تلاش و کوشش و کسب فیض از محضر امام محمدباقرعلیه السلام به موقعیتی دست یافت که جمعی از برجسته ترین راویان شیعی، افتخار شاگردی او را دارند و روایات فراوانی از او نقل نموده و به میراث نهاده اند. از جمله شاگردان او عبارتند از:
1. ابان بن عثمان
2. معاویة بن وهب
3. جعفر بن محمد اشعری قمی
4. حمّاد بن عیسی
5. عبدالله بن میمون قدّاح (فرزند برومند و پرآوازه اش).(5)
برای آشنایی بیشتر با سیمای پاک این راوی و اندازه وجاهت و ولایت پذیری او، به نقل پاره ای از روایات بسنده می کنیم:
شیخ کلینی در اصول کافی داستانی جالب و آموزنده بدین صورت آورده است:
سلام بن سعید مخزومی گفت: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم و میمون قدّاح، مولی و یار ویژه امام باقرعلیه السلام نیز حضور داشت. در این هنگام، عبّاد بن کثیر، عابد بصریان و ابن شُریح، فقیه مکّیان، بر امام صادق علیه السلام وارد شدند. بعد از چند لحظه، عبّاد بن کثیر از امام علیه السلام پرسید: ای ابوعبدالله! رسول گرامی اسلام را هنگامی که از دنیا رفت، با چند پارچه کفن کردند؟
حضرت فرمود: با سه پارچه؛ دو پارچه صُحاری (منسوب به صُحار، روستایی در یمن) و یک پارچه، حِبره و یا بُرد یمنی. از آنجا که بُرد یمنی کمیاب بود، دو پارچه را صُحاری انتخاب کردند.
عبّاد از این سخن، رُخ درهم کشید؛ گویا کمبود بُرد یمنی را قبول نداشت! امام علیه السلام وقتی این حالت را از او مشاهده کرد، فرمود: درخت خرمایی که حضرت مریم علیها السلام بعد از به دنیا آوردن حضرت عیسی علیه السلام از آن تناول کرد، نامش «عجوه» بود. خرمای عجوه بهترین نوع خرما است و از آسمان نازل شده است. هر درخت خرمایی که از او بروید و جوانه زند، عجوه خواهد بود. آنچه از این سو و آن سو گرفته و کاشته شد خرمای پست است.
چون آن دو از نزد امام خارج شدند، عبّاد بن کثیر به ابن شُریح گفت:
به خدا، من نمی دانم این مثالی که ابوعبدالله بیان کرد، معنایش چه بود و هدف آن حضرت از بیان این مثال چیست؟
ابن شُریح گفت: از این غلام - رو کرد به میمون قدّاح - بپرس تا تو را از راز و رمز و حکمت این مثال، آگاه سازد؛ چون او - میمون قدّاح - از آنان (اهل بیت و رهپویان و معتقدان به ولایت) است و به فضیلت ها و منقبت های اهل بیت علیهم السلام آشناست.
عبّاد به میمون قدّاح رو نمود و تفسیر کلام امام را از او درخواست نمود.
میمون گفت: آیا تو آنچه را ابوعبدالله علیه السلام برای شما بیان کرد، نمی دانی؟
او گفت: نه، به خدا سوگند نمی دانم!
میمون گفت: آن بزرگوار خواست با این مثال، به شما بفهماند که او فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و شاخه ای از شجره پاک نبوّت است. تمام دانش رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نزد آنان است. آنچه از نزد آنان بیرون آید، صواب و حقّ است و آنچه از نزد دیگران (مخالفان ولایت اهل بیت علیهم السلام) صادر شود، از این سو و آن سو باطل و بی ارزش است.(6)
کلینی از ابان روایت می کند: میمون قدّاح برایم گفت: روزی مولایم امام باقرعلیه السلام رو به من نمود و فرمود:
مقداری قرآن بخوان!
من گفتم: از کدامین سوره بخوانم؟
فرمود: از سوره مبارکه یونس.
گشتم و سوره را پیدا کردم و تا این آیه را خواندم: «للذین أحسنوا الحسنی و زیادة و لایرهق وجوههم قَتَرٌ و لا ذلّةٌ»(7)؛ برای کسانی که کارهای نیک انجام می دهند، پاداش نیکی به آنان داده می شود بلکه زیادتر از اعمال نیک آنان، و هرگز به رخسار پاکشان گرد خجلت و ذلت ننشیند.
امام باقرعلیه السلام فرمود: جناب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: من در شگفتم که چرا هنگامی که قرآن را تلاوت می کنم، پیر نمی شوم!(8)
نیز میمون قدّاح حدیث بسیار جالبی از مولای خود امام باقرعلیه السلام نقل می کند که آن بزرگوار فرمود:
ما مِنْ عبادةِ افضلُ مِنْ عِفَّةِ بطن و فرج؛(9) عبادتی نزد پروردگار جهان، والاتر از پاک داشتن شکم و دامن از آلوده شدن به حرام نیست!
چنانچه اشاره شد، این راوی، فرزندی به نام عبدالله داشت که یکی از چهره های موجّه حدیث شیعی است. نام او در جای جای کتاب های روایی شیعه، می درخشد. روزی حضرت باقرعلیه السلام به او فرمود: کم انتم بمکة؟ قلت نحن اربعة. قال: انّکم نورٌ فی ظلمات الارض؛ چند تن از شما شیعیان و پیروان ما در مکّه زندگی می کنید؟ گفتم: چهارتن! امام فرمود: شما چهار نفر همانند نور در تاریکی های زمین هستید.(10)
معروف بن خرّبُوذ(11)
این راوی گرانقدر نیز از گروه صدها شاگرد مکتب امام باقرعلیه السلام است که از سرچشمه زلال دانش آن حضرت، جان تشنه خویش را سیراب نمودند.
معروف در نیمه دوم سده اوّل هجری در شهر مکّه دیده به جهان گشود. دوران نوجوانی و جوانی را در همان دیار سپری کرد. وی از آن منظر که شیدای کسب دانش دین بود، هجرت علمی خویش را به سوی مدینه آغاز نمود و در محضر پرفیض و برکت پیشوای پنجمین شیعی، زانوی ادب بر زمین نهاد و از محضرش کسب فیض نمود. شیخ طوسی و دیگر زندگینامه نویسان برجسته، همگی او را از یاران امام باقرعلیه السلام به شمار آورده اند.
شیخ طوسی در کتاب رجال می نویسد: معروف بن خربوذ، یکی از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود. او مولی و همپیمان با قبیله قریش بود و بدین سبب به او قرشی گفته می شد و چون در مکّه ولادت یافت به مکّی هم اشتهار دارد.(12)
این محدّث بزرگوار در راه تحصیل دانش و فهم عمیق آموزه های دینی چنان کوشید که از دیدگاه بزرگان به عنوان یکی از چهره های برترِ تاریخ شیعه شناخته شد. درخشش این محدّث به گونه ای است که کشّی، رجال شناس بزرگ، در میراث گرانسنگ خود، در منزلت او و گروهی دیگر از برگزیدگان و محدّثان شیعی آورده است: همه فقیهان و عالمان شیعی، به بزرگی و فقاهت گروهی از یاران حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام اجماع و اتفاق دارند و همه به والایی و منزلت آنان حرمت نهاده اند. فقیه ترین آنان عبارتند از: زراره و معروف بن خربوذ و...(13)
دانشمندان اهل سنّت نیز به معروف به دیده احترام و تکریم نگریسته و از او به عنوان یکی از استادان برجسته حدیث یاد می کنند که استادان و شاگردان فراوانی داشته است. معروف از: ابوالطفیل عامر بن وائله، بشیر بن تمیم، حکم بن مستورد و محمد بن عمرو روایت نقل نموده است.
گروهی از شاگردان حوزه درسی او عبارتند از: ابوداود طیالسی، عبید بن معاذ، حنّان بن سدیر، عبدالله بن سنان و مالک بن عطیّه.(14)
ذهبی که یکی از نقّادان و متعصّبان دانشمندان اهل سنّت است، درباره معروف می گوید: صدوقٌ شیعیٌّ؛ او محدّثی راستگو با اندیشه ها و باورهای شیعی است.
معروف، آن گونه که در دانش طلبی و فراگیری اخبار اهل بیت علیهم السلام موقعیّت ممتازی داشت، در زمینه بندگی در مقابل ذات پروردگار بسیار فروتن و خاضع بود.
سجده های بسیار طولانی او زبانزد خاص و عامّ بود. کشّی از فضل بن شاذان نیشابوری روایت می کند که: روزی بر محدّث بزرگوار ابن ابی عُمیر داخل شدم و دیدم که او در حال سجده است. سجده اش بسیار طول کشید و چون سر از سجده برداشت به او گفته شد: چقدر سجده هایت را طول می دهی؟ او گفت: اگر جمیل بن دُرّاج را می دیدید، چه می گفتید! ابن ابی عُمیر سپس گفت: من روزی از روزها نزد جمیل رفتم و او را در حالت سجده دیدم. او سجده اش را بسیار طول داد. چون سر از سجده برداشت، گفتم: چرا این اندازه سجده هایت را طولانی می کنی؟ به بدنت رحم کن! جمیل بن دُرّاج در پاسخ من گفت: ای کاش معروف بن خربوذ را می دیدی که بسیار سجده های طولانی داشت، آنگاه می دیدی که سجده های من چندان طولانی نیست!(15)
شناخت ژرف
کشّی با واسطه می نگارد: روزی امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
أنا وجهُ الله، أنا جنبُ الله، انا الاوّل، انا الآخر، أنا الظاهر، انا الباطن و أنا وارثُ الارض، أنا سبیلُ الله.
معروف بن خربوذ که به او به دیده یک اسلام شناس خوش سلیقه، نگریسته می شد، برای جلوگیری از برداشت انحرافی کج اندیشان از این واژه ها می گفت:
برای این کلمات، تفسیر منطقی و درستی وجود دارد، غیر از آنچه که غلوّکنندگان و یاوه سرایان می پندارند.(16)
عبدالله بن عطاء مکّی
این راوی نیز یکی از رهپویان راه و روش امامان بزرگوار شیعی است. او در شهر مکّه دیده به جهان گشود و دوران آغازین زندگی خود را در این دیار سپری نمود. از آنجا که وی عطش فراوانی برای دریافت و یادگیری آموزه های دینی داشت، خویشان و زادگاه خود را ترک گفت و گام در قلمروی نهاد که سرچشمه دانش دینی بود. این محدّث والامقام، همانند میمون قدّاح و معروف بن خربوذ، در شمار یاران امام محمدباقرعلیه السلام قرار دارد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود به صراحت نگاشته است: عبدالله بن عطاء مکّی، یکی از یاران امام باقرعلیه السلام است.(17)
عبدالله بن عطا، همان گونه که از منظر عالمان شیعی، جایگاه بلندی دارد، از دیدگاه پاره ای از دانشوران اهل سنّت نیز از اعتبار قابل توجّهی برخوردار است. ابن اثیر و ذهبی به این محدّث حُرمت نهاده و درباره اش گفته اند: صَدُوقٌ؛ او یک محدّث راستگو است.(18)
پس از بررسی و ارزیابی گزارش هایی که در زندگینامه این راوی، نگارش یافته، به این نکته می رسیم که عبدالله بن عطا، از شناخت عمیقی در مورد حجّت حق، امام باقرعلیه السلام برخوردار بوده است.
این حقیقت شفّاف، با دقّت در این گزارش ها، به خوبی آشکار می شود:
شیخ مفید با واسطه از عبدالله بن عطا نقل می کند که او می گفت: من هیچ دانشمند و فقیه اسلامی را ندیدم؛ مگر اینکه در نزد امام باقرعلیه السلام بسیار کوچک می نمود. به عنوان یک نمودار، من حکم بن عُیینه را با اینکه نزد مخالفان بسیار بزرگ می نمود، می دیدم که همگی او را تکریم می کردند؛ امّا همین شخص - با این جایگاه بلند - هنگامی که در مقابل امام محمدباقرعلیه السلام می نشست. از نظر علمی همچون یک طفل بود در محضر استاد برجسته.(19)
محمد بن حسن صفّار قمی در کتاب ارزشمندش بصائرالدّرجات، به نقل از عبدالله بن عطا می نویسد: بعد از سالیانی که در مدینه از محضر امام باقرعلیه السلام کسب فیض می کردم، به مکه بازگشتم و مدت ها در مکه بودم. این فاصله مکانی و زمانی، در من تأثیر نهاد و آن چنان مشتاق و شیدای ملاقات با حضرت باقرعلیه السلام شدم که دیگر توان ماندن در مکه را نداشتم.
به سوی مدینه حرکت کردم. انگیزه من از این سفر، چیزی جز دیدار با یار و پیشوایم حضرت ابوجعفرعلیه السلام نبود. هنگامی که به مدینه رسیدم، شب فرا رسیده بود. از قضا هوا به شدّت سرد و از طرف دیگر باران هم شروع به باریدن کرد. من در نیمه شب به کنار در خانه امام محمدباقرعلیه السلام رسیدم. با خودم گفتم: در این نیمه شب که همه در خواب اند زمان در زدن نیست. بنابراین صبر می کنم تا صبح فرا رسد. در همین حال که من غرق در افکار خود بودم ناگهان از درون خانه صدایی به گوشم رسید که می فرمود: ای کنیز! بلند شو و در را برای عبدالله بن عطاء مکّی باز کن! او در این هنگام از شب به زحمت افتاده و سردی و باران او را به رنج افکنده است!
کنیز آمد و درِ خانه را گشود و من به منزل امام و محبوبم رفتم و به محضرش مشرّف شدم.(20)
در همان کتاب با واسطه از ابن عطاء مکّی نقل شده است که: شبی در مکه، دور خانه خدا طواف می کردم. پاسی از شب گذشته بود. در آن زمان امام باقرعلیه السلام در مکه حضور داشت. با خود گفتم: بروم نزد ابوجعفرعلیه السلام تا مقداری از شب را در محضر آن بزرگوار باشم. همین که به نزدیک خانه ای که امام در آنجا بود رفتم، هنوز پشت در بودم که امام از درون خانه فرمود: عبدالله بن عطا پشت در است. و آنگاه فرمود: ای عبدالله بن عطاء! داخل شو.(21)
پی نوشت ها:
1. ر.ک: کتاب نجاشی، شماره 557، ص 213، چاپ جامعه مدرسین قم؛ رجال طوسی، ص 135 و 317؛ نقدالرجال، ص 365؛ مجمع الرجال، ج 6، ص 172؛ جامع الروات، ج 2، ص 286؛ معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 115 و چند منبع دیگر.
2. معجم الرجال، ج 19، ص 115؛ موسوعةالفقهاء، ج 2، ص 581.
3. رجال طوسی، ص 135.
4. معجم الرجال، ج 19، ص 116.
5. جامع الروات، ج 2، ص 286 و موسوعةالفقهاء، ج 2، ص 581.
6. اصول کافی، ج 1، ص 400.
7. یونس / 26.
8. اصول کافی، ج 2، ص 632، باب فضل القرآن،ح 18.
9. همان، ص 80، باب العفّة، ح 7.
10. رجال کشّی، ج 2، ص 687 و 514.
11. محقق مامقانی: خَرِّبُود به تشدید راء، تعریب شده. خربوذ به سکون را، معنای آن در فارسی خُفاش بزرگ است. عادت عجم این بود به کسی که چشمان او کم سو بود و در روز، جایی را نمی دید، خربوذ لقب می دادند، چون همانندی با خفاش و جُغد داشت، عرب ها از عجم در کار برد این واژه، پیروی کردند.
12. رجال طوسی، ص 135، ش 130، ص 320؛ خلاصةالاقوال، ص 170، ش 10؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 226؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 10، ص 208؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، سال های 141 تا 160، ص 624؛ تاریخ کبیر بخاری، ج 4، ص 414؛ ثقات ابن حبّان، ج 5، ص 439؛ تهذیب الکمال، ج 28، ص 263 و چند منبع دیگر.
13. رجال کشی، ج 2، ص 507.
14. میزان الاعتدال، ج 4، ص 144؛ موسوعةالفقهاء، ج 1،ص 531؛جامع الروات،ج 2،ص 286؛معجم الرجال، ج 19، ص 115 و التحریر الطاووسی، ص 276.
15 و 16. رجال کشی، ج 2، ص 471، شماره 373.
17. رجال طوسی، ص 127، شماره 6؛اسدالغابه،ج 1، ص 192؛ منتهی المقال، ص 188؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 461؛ معجم الرجال، ج 10، ص 257؛ رجال ابن داود، ص 121 و تحفةالاحباب، ص 277.
18. میزان الاعتدال، ج 2، ص 461.
19. ما رأیتُ العلماء عند احدٍ اصغر منهم عند ابی جعفر(ع) و لقد رأیتُ حکم بن عتیبة مع جلالتِهِ فی القوم، بین یدیه، کانّه صبیٌّ حسبی بین یَدَی معلّمه. (ارشاد، شیخ مفید، ص 263).
20. بصائرالدرجات، ج 5، ص 252.
21. همان، ص 257.
از سرزمین مکّه - که فاصله چندانی با مدینه نداشت - یاران اندکی در خدمت حضرت بودند که شاید تعدادشان به اندازه انگشتان دو دست نباشد. این نوشتار پژوهشی است در همین راستا و تلاشی است در معرّفی سیمای سه تن از برجسته ترین یاران آن بزرگوار که از قلمرو مکه به حضور آن بزرگوار شتافته و در پرتو تربیت و تعلیم آن حجّت برحقّ خدا، به جایگاه بلندی از دانش، کمال، ولایت مداری و فقه و فقاهت دست یازیدند.
میمون قدّاح مکّی
او یکی از راویان و یاران امام محمدباقرعلیه السلام به شمار می رود. نام پدرش اسود است. لقب پدرش که قدّاح بوده به او نیز انتقال یافته و میمون قدّاح نامیده می شود. از آنجا که زادگاه او و محلّ رشد و نموّش مکّه است به مکّی هم اشتهار دارد. پدرش در آغاز، همیپمان قبیله بنی مخزوم بود؛ ولی فرزندش، پیمان خویش را با آن طائفه قطع کرد و پیمان دوستی و پیروی از اهل بیت علیهم السلام را پذیرفت. بدین سبب است که به او مولی بنی هاشم و یا مولی الباقرعلیه السلام گفته می شود.(1)
میمون قدّاح قسمتی از عمر خویش را در مکّه سپری کرد؛ ولی نیک بختی و سعادت به یاری او شتافت و از مکه به قصد فراگیری دانش دین به سوی مدینه هجرت کرد و سر بر آستان پاک وارث تمامی دانش های پیامبران، امام باقرعلیه السلام نهاد و در شمار یاران آن بزرگوار درآمد. وی در این راستا به درجه ای از شایستگی رسید که در زمره نزدیکان آن حضرت قرار گرفت.(2)
شیخ طوسی در معرّفی این راوی چنین می نگارد:
میمون قدّاح، مولی بنی مخزوم و مولی بنی هاشم، یکی از محدّثان و از یاران امام باقرعلیه السلام و اهل مکه است.(3)
آیةالله خویی در این راستا می نگارد:
میمون قدّاح، پیوند عمیق و ژرفی با بنی هاشم و امام باقرعلیه السلام داشته است. از پاره ای اخبار، این حقیقت رخ می نماید که این محدّث، یکی از نزدیک ترین افراد به حجت خدا، امام باقرعلیه السلام بود. و این پیوند و رابطه عمیق، یکی از خصلت های والا و برجسته او به شمار می رود.(4)
میمون قدّاح در سایه تلاش و کوشش و کسب فیض از محضر امام محمدباقرعلیه السلام به موقعیتی دست یافت که جمعی از برجسته ترین راویان شیعی، افتخار شاگردی او را دارند و روایات فراوانی از او نقل نموده و به میراث نهاده اند. از جمله شاگردان او عبارتند از:
1. ابان بن عثمان
2. معاویة بن وهب
3. جعفر بن محمد اشعری قمی
4. حمّاد بن عیسی
5. عبدالله بن میمون قدّاح (فرزند برومند و پرآوازه اش).(5)
برای آشنایی بیشتر با سیمای پاک این راوی و اندازه وجاهت و ولایت پذیری او، به نقل پاره ای از روایات بسنده می کنیم:
شیخ کلینی در اصول کافی داستانی جالب و آموزنده بدین صورت آورده است:
سلام بن سعید مخزومی گفت: روزی در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم و میمون قدّاح، مولی و یار ویژه امام باقرعلیه السلام نیز حضور داشت. در این هنگام، عبّاد بن کثیر، عابد بصریان و ابن شُریح، فقیه مکّیان، بر امام صادق علیه السلام وارد شدند. بعد از چند لحظه، عبّاد بن کثیر از امام علیه السلام پرسید: ای ابوعبدالله! رسول گرامی اسلام را هنگامی که از دنیا رفت، با چند پارچه کفن کردند؟
حضرت فرمود: با سه پارچه؛ دو پارچه صُحاری (منسوب به صُحار، روستایی در یمن) و یک پارچه، حِبره و یا بُرد یمنی. از آنجا که بُرد یمنی کمیاب بود، دو پارچه را صُحاری انتخاب کردند.
عبّاد از این سخن، رُخ درهم کشید؛ گویا کمبود بُرد یمنی را قبول نداشت! امام علیه السلام وقتی این حالت را از او مشاهده کرد، فرمود: درخت خرمایی که حضرت مریم علیها السلام بعد از به دنیا آوردن حضرت عیسی علیه السلام از آن تناول کرد، نامش «عجوه» بود. خرمای عجوه بهترین نوع خرما است و از آسمان نازل شده است. هر درخت خرمایی که از او بروید و جوانه زند، عجوه خواهد بود. آنچه از این سو و آن سو گرفته و کاشته شد خرمای پست است.
چون آن دو از نزد امام خارج شدند، عبّاد بن کثیر به ابن شُریح گفت:
به خدا، من نمی دانم این مثالی که ابوعبدالله بیان کرد، معنایش چه بود و هدف آن حضرت از بیان این مثال چیست؟
ابن شُریح گفت: از این غلام - رو کرد به میمون قدّاح - بپرس تا تو را از راز و رمز و حکمت این مثال، آگاه سازد؛ چون او - میمون قدّاح - از آنان (اهل بیت و رهپویان و معتقدان به ولایت) است و به فضیلت ها و منقبت های اهل بیت علیهم السلام آشناست.
عبّاد به میمون قدّاح رو نمود و تفسیر کلام امام را از او درخواست نمود.
میمون گفت: آیا تو آنچه را ابوعبدالله علیه السلام برای شما بیان کرد، نمی دانی؟
او گفت: نه، به خدا سوگند نمی دانم!
میمون گفت: آن بزرگوار خواست با این مثال، به شما بفهماند که او فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و شاخه ای از شجره پاک نبوّت است. تمام دانش رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم نزد آنان است. آنچه از نزد آنان بیرون آید، صواب و حقّ است و آنچه از نزد دیگران (مخالفان ولایت اهل بیت علیهم السلام) صادر شود، از این سو و آن سو باطل و بی ارزش است.(6)
کلینی از ابان روایت می کند: میمون قدّاح برایم گفت: روزی مولایم امام باقرعلیه السلام رو به من نمود و فرمود:
مقداری قرآن بخوان!
من گفتم: از کدامین سوره بخوانم؟
فرمود: از سوره مبارکه یونس.
گشتم و سوره را پیدا کردم و تا این آیه را خواندم: «للذین أحسنوا الحسنی و زیادة و لایرهق وجوههم قَتَرٌ و لا ذلّةٌ»(7)؛ برای کسانی که کارهای نیک انجام می دهند، پاداش نیکی به آنان داده می شود بلکه زیادتر از اعمال نیک آنان، و هرگز به رخسار پاکشان گرد خجلت و ذلت ننشیند.
امام باقرعلیه السلام فرمود: جناب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود: من در شگفتم که چرا هنگامی که قرآن را تلاوت می کنم، پیر نمی شوم!(8)
نیز میمون قدّاح حدیث بسیار جالبی از مولای خود امام باقرعلیه السلام نقل می کند که آن بزرگوار فرمود:
ما مِنْ عبادةِ افضلُ مِنْ عِفَّةِ بطن و فرج؛(9) عبادتی نزد پروردگار جهان، والاتر از پاک داشتن شکم و دامن از آلوده شدن به حرام نیست!
چنانچه اشاره شد، این راوی، فرزندی به نام عبدالله داشت که یکی از چهره های موجّه حدیث شیعی است. نام او در جای جای کتاب های روایی شیعه، می درخشد. روزی حضرت باقرعلیه السلام به او فرمود: کم انتم بمکة؟ قلت نحن اربعة. قال: انّکم نورٌ فی ظلمات الارض؛ چند تن از شما شیعیان و پیروان ما در مکّه زندگی می کنید؟ گفتم: چهارتن! امام فرمود: شما چهار نفر همانند نور در تاریکی های زمین هستید.(10)
معروف بن خرّبُوذ(11)
این راوی گرانقدر نیز از گروه صدها شاگرد مکتب امام باقرعلیه السلام است که از سرچشمه زلال دانش آن حضرت، جان تشنه خویش را سیراب نمودند.
معروف در نیمه دوم سده اوّل هجری در شهر مکّه دیده به جهان گشود. دوران نوجوانی و جوانی را در همان دیار سپری کرد. وی از آن منظر که شیدای کسب دانش دین بود، هجرت علمی خویش را به سوی مدینه آغاز نمود و در محضر پرفیض و برکت پیشوای پنجمین شیعی، زانوی ادب بر زمین نهاد و از محضرش کسب فیض نمود. شیخ طوسی و دیگر زندگینامه نویسان برجسته، همگی او را از یاران امام باقرعلیه السلام به شمار آورده اند.
شیخ طوسی در کتاب رجال می نویسد: معروف بن خربوذ، یکی از یاران امام باقر و امام صادق علیهما السلام بود. او مولی و همپیمان با قبیله قریش بود و بدین سبب به او قرشی گفته می شد و چون در مکّه ولادت یافت به مکّی هم اشتهار دارد.(12)
این محدّث بزرگوار در راه تحصیل دانش و فهم عمیق آموزه های دینی چنان کوشید که از دیدگاه بزرگان به عنوان یکی از چهره های برترِ تاریخ شیعه شناخته شد. درخشش این محدّث به گونه ای است که کشّی، رجال شناس بزرگ، در میراث گرانسنگ خود، در منزلت او و گروهی دیگر از برگزیدگان و محدّثان شیعی آورده است: همه فقیهان و عالمان شیعی، به بزرگی و فقاهت گروهی از یاران حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام اجماع و اتفاق دارند و همه به والایی و منزلت آنان حرمت نهاده اند. فقیه ترین آنان عبارتند از: زراره و معروف بن خربوذ و...(13)
دانشمندان اهل سنّت نیز به معروف به دیده احترام و تکریم نگریسته و از او به عنوان یکی از استادان برجسته حدیث یاد می کنند که استادان و شاگردان فراوانی داشته است. معروف از: ابوالطفیل عامر بن وائله، بشیر بن تمیم، حکم بن مستورد و محمد بن عمرو روایت نقل نموده است.
گروهی از شاگردان حوزه درسی او عبارتند از: ابوداود طیالسی، عبید بن معاذ، حنّان بن سدیر، عبدالله بن سنان و مالک بن عطیّه.(14)
ذهبی که یکی از نقّادان و متعصّبان دانشمندان اهل سنّت است، درباره معروف می گوید: صدوقٌ شیعیٌّ؛ او محدّثی راستگو با اندیشه ها و باورهای شیعی است.
معروف، آن گونه که در دانش طلبی و فراگیری اخبار اهل بیت علیهم السلام موقعیّت ممتازی داشت، در زمینه بندگی در مقابل ذات پروردگار بسیار فروتن و خاضع بود.
سجده های بسیار طولانی او زبانزد خاص و عامّ بود. کشّی از فضل بن شاذان نیشابوری روایت می کند که: روزی بر محدّث بزرگوار ابن ابی عُمیر داخل شدم و دیدم که او در حال سجده است. سجده اش بسیار طول کشید و چون سر از سجده برداشت به او گفته شد: چقدر سجده هایت را طول می دهی؟ او گفت: اگر جمیل بن دُرّاج را می دیدید، چه می گفتید! ابن ابی عُمیر سپس گفت: من روزی از روزها نزد جمیل رفتم و او را در حالت سجده دیدم. او سجده اش را بسیار طول داد. چون سر از سجده برداشت، گفتم: چرا این اندازه سجده هایت را طولانی می کنی؟ به بدنت رحم کن! جمیل بن دُرّاج در پاسخ من گفت: ای کاش معروف بن خربوذ را می دیدی که بسیار سجده های طولانی داشت، آنگاه می دیدی که سجده های من چندان طولانی نیست!(15)
شناخت ژرف
کشّی با واسطه می نگارد: روزی امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
أنا وجهُ الله، أنا جنبُ الله، انا الاوّل، انا الآخر، أنا الظاهر، انا الباطن و أنا وارثُ الارض، أنا سبیلُ الله.
معروف بن خربوذ که به او به دیده یک اسلام شناس خوش سلیقه، نگریسته می شد، برای جلوگیری از برداشت انحرافی کج اندیشان از این واژه ها می گفت:
برای این کلمات، تفسیر منطقی و درستی وجود دارد، غیر از آنچه که غلوّکنندگان و یاوه سرایان می پندارند.(16)
عبدالله بن عطاء مکّی
این راوی نیز یکی از رهپویان راه و روش امامان بزرگوار شیعی است. او در شهر مکّه دیده به جهان گشود و دوران آغازین زندگی خود را در این دیار سپری نمود. از آنجا که وی عطش فراوانی برای دریافت و یادگیری آموزه های دینی داشت، خویشان و زادگاه خود را ترک گفت و گام در قلمروی نهاد که سرچشمه دانش دینی بود. این محدّث والامقام، همانند میمون قدّاح و معروف بن خربوذ، در شمار یاران امام محمدباقرعلیه السلام قرار دارد. شیخ طوسی در کتاب رجال خود به صراحت نگاشته است: عبدالله بن عطاء مکّی، یکی از یاران امام باقرعلیه السلام است.(17)
عبدالله بن عطا، همان گونه که از منظر عالمان شیعی، جایگاه بلندی دارد، از دیدگاه پاره ای از دانشوران اهل سنّت نیز از اعتبار قابل توجّهی برخوردار است. ابن اثیر و ذهبی به این محدّث حُرمت نهاده و درباره اش گفته اند: صَدُوقٌ؛ او یک محدّث راستگو است.(18)
پس از بررسی و ارزیابی گزارش هایی که در زندگینامه این راوی، نگارش یافته، به این نکته می رسیم که عبدالله بن عطا، از شناخت عمیقی در مورد حجّت حق، امام باقرعلیه السلام برخوردار بوده است.
این حقیقت شفّاف، با دقّت در این گزارش ها، به خوبی آشکار می شود:
شیخ مفید با واسطه از عبدالله بن عطا نقل می کند که او می گفت: من هیچ دانشمند و فقیه اسلامی را ندیدم؛ مگر اینکه در نزد امام باقرعلیه السلام بسیار کوچک می نمود. به عنوان یک نمودار، من حکم بن عُیینه را با اینکه نزد مخالفان بسیار بزرگ می نمود، می دیدم که همگی او را تکریم می کردند؛ امّا همین شخص - با این جایگاه بلند - هنگامی که در مقابل امام محمدباقرعلیه السلام می نشست. از نظر علمی همچون یک طفل بود در محضر استاد برجسته.(19)
محمد بن حسن صفّار قمی در کتاب ارزشمندش بصائرالدّرجات، به نقل از عبدالله بن عطا می نویسد: بعد از سالیانی که در مدینه از محضر امام باقرعلیه السلام کسب فیض می کردم، به مکه بازگشتم و مدت ها در مکه بودم. این فاصله مکانی و زمانی، در من تأثیر نهاد و آن چنان مشتاق و شیدای ملاقات با حضرت باقرعلیه السلام شدم که دیگر توان ماندن در مکه را نداشتم.
به سوی مدینه حرکت کردم. انگیزه من از این سفر، چیزی جز دیدار با یار و پیشوایم حضرت ابوجعفرعلیه السلام نبود. هنگامی که به مدینه رسیدم، شب فرا رسیده بود. از قضا هوا به شدّت سرد و از طرف دیگر باران هم شروع به باریدن کرد. من در نیمه شب به کنار در خانه امام محمدباقرعلیه السلام رسیدم. با خودم گفتم: در این نیمه شب که همه در خواب اند زمان در زدن نیست. بنابراین صبر می کنم تا صبح فرا رسد. در همین حال که من غرق در افکار خود بودم ناگهان از درون خانه صدایی به گوشم رسید که می فرمود: ای کنیز! بلند شو و در را برای عبدالله بن عطاء مکّی باز کن! او در این هنگام از شب به زحمت افتاده و سردی و باران او را به رنج افکنده است!
کنیز آمد و درِ خانه را گشود و من به منزل امام و محبوبم رفتم و به محضرش مشرّف شدم.(20)
در همان کتاب با واسطه از ابن عطاء مکّی نقل شده است که: شبی در مکه، دور خانه خدا طواف می کردم. پاسی از شب گذشته بود. در آن زمان امام باقرعلیه السلام در مکه حضور داشت. با خود گفتم: بروم نزد ابوجعفرعلیه السلام تا مقداری از شب را در محضر آن بزرگوار باشم. همین که به نزدیک خانه ای که امام در آنجا بود رفتم، هنوز پشت در بودم که امام از درون خانه فرمود: عبدالله بن عطا پشت در است. و آنگاه فرمود: ای عبدالله بن عطاء! داخل شو.(21)
پی نوشت ها:
1. ر.ک: کتاب نجاشی، شماره 557، ص 213، چاپ جامعه مدرسین قم؛ رجال طوسی، ص 135 و 317؛ نقدالرجال، ص 365؛ مجمع الرجال، ج 6، ص 172؛ جامع الروات، ج 2، ص 286؛ معجم رجال الحدیث، ج 19، ص 115 و چند منبع دیگر.
2. معجم الرجال، ج 19، ص 115؛ موسوعةالفقهاء، ج 2، ص 581.
3. رجال طوسی، ص 135.
4. معجم الرجال، ج 19، ص 116.
5. جامع الروات، ج 2، ص 286 و موسوعةالفقهاء، ج 2، ص 581.
6. اصول کافی، ج 1، ص 400.
7. یونس / 26.
8. اصول کافی، ج 2، ص 632، باب فضل القرآن،ح 18.
9. همان، ص 80، باب العفّة، ح 7.
10. رجال کشّی، ج 2، ص 687 و 514.
11. محقق مامقانی: خَرِّبُود به تشدید راء، تعریب شده. خربوذ به سکون را، معنای آن در فارسی خُفاش بزرگ است. عادت عجم این بود به کسی که چشمان او کم سو بود و در روز، جایی را نمی دید، خربوذ لقب می دادند، چون همانندی با خفاش و جُغد داشت، عرب ها از عجم در کار برد این واژه، پیروی کردند.
12. رجال طوسی، ص 135، ش 130، ص 320؛ خلاصةالاقوال، ص 170، ش 10؛ تنقیح المقال، ج 3، ص 226؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 10، ص 208؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، سال های 141 تا 160، ص 624؛ تاریخ کبیر بخاری، ج 4، ص 414؛ ثقات ابن حبّان، ج 5، ص 439؛ تهذیب الکمال، ج 28، ص 263 و چند منبع دیگر.
13. رجال کشی، ج 2، ص 507.
14. میزان الاعتدال، ج 4، ص 144؛ موسوعةالفقهاء، ج 1،ص 531؛جامع الروات،ج 2،ص 286؛معجم الرجال، ج 19، ص 115 و التحریر الطاووسی، ص 276.
15 و 16. رجال کشی، ج 2، ص 471، شماره 373.
17. رجال طوسی، ص 127، شماره 6؛اسدالغابه،ج 1، ص 192؛ منتهی المقال، ص 188؛ میزان الاعتدال، ج 2، ص 461؛ معجم الرجال، ج 10، ص 257؛ رجال ابن داود، ص 121 و تحفةالاحباب، ص 277.
18. میزان الاعتدال، ج 2، ص 461.
19. ما رأیتُ العلماء عند احدٍ اصغر منهم عند ابی جعفر(ع) و لقد رأیتُ حکم بن عتیبة مع جلالتِهِ فی القوم، بین یدیه، کانّه صبیٌّ حسبی بین یَدَی معلّمه. (ارشاد، شیخ مفید، ص 263).
20. بصائرالدرجات، ج 5، ص 252.
21. همان، ص 257.