کمیل بن زیاد نخعی، انیس آفتاب
آرشیو
چکیده
متن
«کمیل»، در فرهنگنامه مسلمانان و پیروان اهل بیت علیهم السلام نامی آشناست و بررسی احوال او، شفاف کننده ابعادی از زندگی امام امیرمؤمنان علیه السلام نیز هست.
خاندان
او، کمیل بن زیاد نَخَعی است که نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد.(1)
نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه»(2) و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: علقمة بن قیس و مالک اشتر، صحابی امام علی علیه السلام، نخعی بوده اند.(3)
سپیده
از زمان دقیق تولّد کمیل، اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
با قبیله ابرار
بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی»(4) معرّفی نموده و صحابه نگاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نیز نامی از وی به میان نیاورده اند؛ ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است؛ چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، ابن حجر عسقلانی (773 - 852 ق.) می گوید:
له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة(5)؛ کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
تحقیق و جمع بین سخنان مختلف، آن است که چنانچه «صحابی» را کسی بدانیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک کرده یا دیده باشد، در حالی که مسلمان بوده، کمیل جزء اصحاب آن حضرت به شمار می رود؛ ولی اگر «صحابی» را کسی بدانیم که از ایشان بدون واسطه روایت هم نقل کرده باشد، او را نمی توان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا که کمیل روایتی را از حضرتش بدون واسطه نقل نکرده است. و اما معصومان دیگری که کمیل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام علی، امام حسن، امام حسین و امام سجّاد علیهم السلام؛ بلکه به گواهی دانشمندان رجال، او از خواصّ آن بزرگواران محسوب می شود.
همراز امیرمؤمنان علیه السلام
امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود، اشاره می نماید(6) و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت.
روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.(7)
این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است.
نمونه دوم را خود کمیل نقل می کند:
با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند.
یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود...
آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود:
هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی یابم، بلکه آنچه هست (یکی از سه گروه اند:) تیز هوشانی که دین را وسیله کسب دنیا قرار داده و بر بندگان خدا فخر می فروشند. متدیّنانی نادان که با اوّلین شبهه بر آنها شک عارض می گردد و یا شهوت پرستان و مال اندوزانی که کاری به دین نداشته و به چهارپایان شبیه ترند. و این چنین است که علم با مرگِ حاملانش می میرد....(8)
گمان می رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ایراد گردیده باشد؛ در آن هنگامی که آتش جهل، بی تفاوتی، شهوت پرستی و ثروت اندوزی، ارکان اصلی جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و علی علیه السلام مخاطبی برای بیان بخشی از اندوه خود جز امثال کمیل نمی یافت!
آخرین سخن در مورد «رازداری کمیل» اینکه: شبی علی علیه السلام به همراه کمیل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن وقت از شب با صدایی زیبا و محزون این آیات قرآن را تلاوت می کرد:
«اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوی اَلّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الّذینَ لایَعْلمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ»(9)
کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود:
«لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!»
کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «نهروان» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود:
«یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود.(10)
این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.
فرماندار امام علی علیه السلام
از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ»(11) بود. از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود:
معاویه در سال 39 هجری لشکری متشکّل از 6 هزار نفر، به فرماندهی سُفیان بن عَوف سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از شهر هیت بگذرند و سپس به انبار و مداین رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران معاویه در شهر «قرقیسا»(12) تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود.(13)
این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای بدین مضمون خطاب به کمیل نوشت:
«ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی یی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری.»(14)
برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابی الحدید (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد.(15)
فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است.
معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره (16) رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد.
کمیل، لشکری متشکّل از 600 نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام «کَفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.
پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود.(17)
بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.
تلاش ها
کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم:
جهاد
او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد نبرد صفّین، محمد بن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید:
و شهد مع علیّ صفّین (18)؛ کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.
کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد.
امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید:
به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر همدست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.
آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود.(19)
نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: حَجّاج بن یوسف ثقفی است. این واقعه که به «دیر الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد.»(20)
کمیل در تبعید
بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر «حِمص» تبعید نمود.(21)
شُهره عشق
جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند و به قول حافظ: «منم که شُهره شهرم به عشق ورزیدن»، او به خلوص در بارگاه ائمّه علیهم السلام معروف است.
آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی قدس سره می فرماید: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده و ابن داود نیز کمیل را از خواصّ اصحاب این دو امام معصوم علیهما السلام یاد کرده است.
آیةالله خویی در پایان می گوید:
اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب (22)؛ عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.
اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند.
ابن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) می گوید:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه (23)؛ کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود.
حافظ ابوحجّاج یوسف المزی (742 - 654 ق.) می نویسد:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة(24)؛ کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
البته برخی از عالمان اهل سنّت چون: ابن حبّان (متوفّای 354 ق.) زبان به مذمّت کمیل گشوده و اشکالاتی نسبت به او ایراد نموده اند؛ مانند: رافضی بودن، افراط در حُبّ علی علیه السلام و نقل معجزات علی علیه السلام. و بدین سبب برخی از آنان در مورد کمیل گفته اند: و کان بلاءً من البلاء.(25)
اما بر هوشمندان آگاه به مقام ائمّه علیهم السلام مخفی نیست که آنچه را ایشان به عنوان نقص ذکر نموده اند، عین فضیلت و نشان معرفت است.
شهادت
از افتخاراتی که نصیب کمیل شد، شهادت او توسّط سفّاکی به نام حَجّاج بن یوسف است. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید:
و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و...(26)
شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است:
چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم!
کمیل گفت: آوازت را بر من درشت نکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می خواهی درباره من انجام بده، فانّ الموعد لله؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است. و همانا امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داده که تو قاتل من هستی!
حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!
کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد!
حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستی!
سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!...
شیخ مفید در پایان این ماجرا می نویسد:
این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش های غیبی علی علیه السلام است.(27)
دعای کمیل
مبحث دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، «دعای کمیل» است. «و آن از ادعیه معروفه است و علاّمه مجلسی قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای حضرت خضر علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است.»(28)
کمیل بن زیاد می گوید:
با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»(29) سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود:
قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود.
مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف برد. من شبانه درِ خانه علی علیه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به اینجا آورده؟
عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر!
فرمود: بنشین ای کمیل! اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه، یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می شوی و مشمول رزق قرار می گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد! ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.
حضرت سپس فرمود: بنویس:
اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی ء...(30)
شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند.(31)
در پایان این مبحث، چند مطلب را در مورد «دعای کمیل» به خوانندگان گرامی تقدیم می داریم.
الف) توحید در دعای کمیل
دانشمندان کلامی، مراتبی برای توحید بیان نموده اند؛ مانند: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و... می توان اذعان نمود که دعای کمیل، بیان و اقرار همه این مراتب است.
ب) محورها
محورهای کلّی مطرح شده در این دعا، به ترتیب عبارت است از:
1. درخواست مغفرت و ترحّم و قبول عذر از پیشگاه خداوند؛
2. اقرار به عظمت پروردگار؛
3. اقرار به عجز و ضعف بنده؛
4. مقایسه بین عذاب دنیا و آخرت؛
5. دعا برای بهبودی حالات معنوی.
ج) شرح ها
علاوه بر اینکه این دعا مورد عنایت ویژه مؤمنان و سلف صالح بوده و آنان بر این دعا مواظبت می نمودند، عدّه ای از فرهیختگان به شرح و توضیح فرازهای مختلف آن پرداخته اند. اینک به برخی از این شروح می پردازیم:
1. انیس الّلیل، محمّد رضا کلباسی.
2. درمان روح و روان در شرح دعای کمیل، محمد باقر ملبوبی.
3. شرح دعای کمیل، عبدالأعلی سبزواری.
4. شرح دعای کمیل، ابوتراب هدایی.
5. نفحات الّلیل در شرح دعای کمیل، کلباسی.
6. شرح دعای کمیل، سید محمدتقی نقوی.
7. غناء مؤمنین، سید محمود محمدی.
8. علی علیه السلام و کمیل، احمد زمرّدیان.
9. ترجمه و تفسیر دعای کمیل، محمد علی صالح غفاری.
10. شرح دعای کمیل، مهندس عبدالعلی بازرگان.
11. فی رحاب دعاء کمیل، سید محمّد حسین فضل الله.
12. ترجمه دعای مبارکه کمیل از مثنوی انسان کامل (شعر)، مفتون همدانی.
13. راز دلباختگان، سید علی اکبر موسوی (محبّ الاسلام).
14. اضواء علی دعاء کمیل، عزّالّدین بحرالعلوم.
15. ترجمه دعاء کمیل (200 بیت)، علاّمه محمدباقر مجلسی.
16. ترجمه دعاء کمیل (شعر)، شهید دکتر مصطفی چمران.
و بسیاری از شروح و ترجمه های دیگر.
روایات
اهل سنّت، کمیل را به «قلیل الحدیث» بودن، متّصف نموده اند و این، مربوط به جوامع حدیثی اهل سنّت است؛ چرا که در جوامع و منابع حدیثی شیعه، روایات کمیل بسیار است.(32)
بخش پایانی مقاله را با ذکر پنج حدیث از کمیل، مزیّن می کنیم:
1. امام علی علیه السلام فرمود:
یا کمیل! مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم و یدلجوا فی حاجة من هو نائم (33)؛ ای کمیل! به خاندانت امر کن در کسب اخلاق کریمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نیازمندی که در خواب است، بپردازند.
2. امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله فرمایشات علی علیه السلام به کمیل این بود که:
یا کمیل اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت (34)؛ دین تو برادرت است؛ پس تا می توانی در مورد دینت احتیاط نما!
3. امام علی علیه السلام در مورد آداب غذا خوردن به کمیل فرمود:
هرگاه غذا می خوری، آرام میل کن، تا دیگران که هم غذای تو هستند نیز بهره مند شوند و هنگامی که بر سر سفره قرار می گیری، با صدای بلند حمد خدا کن تا دیگران نیز حمد خدا نمایند. و بدین سبب برای تو اجر خواهد بود. معده خود را مملوّ از غذا قرار نده، بلکه بخشی را برای آب و بخشی را برای هوا (نفس) قرار ده.(35)
4. کمیل می گوید: از امام علی علیه السلام سؤال کردم ارکان اسلام کدام است؟
حضرت فرمود: هفت چیز:
1. عقل که اساس صبر است؛
2. حفظ آبرو و راستگویی؛
3. تلاوت قرآن، آن چنان که شایسته است؛
4. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛
5. شناخت حقّ آل محمّد و معرفت به ایشان؛
6. به جا آوردن حقّ برادران دینی و حمایت از ایشان؛
7. با مردم رفتار نیک داشتن.(36)
5. امیرمؤمنان علی علیه السلام در ضمن وصایای بسیار مهم به کمیل فرمود:
هیچ علمی نیست مگر اینکه من فاتح آنم و هیچ سِرّی نیست مگر اینکه قائم علیه السلام خاتم آن است.(37)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.
شجره نامه کمیل تا جدّش جسر، عبارت است از: زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن حارث بن صُهبان بن سعد بن مالک.
کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند (تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، ص 218، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق؛ تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8، ص 390، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1415 ق.)
2. سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار. (معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)، ج 1، ص 529، دار صادر، بیروت). شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ).
3. الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5، ص 473، دارالجنان؛ اللُّباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)، ج 3، ص 304، المکتبةالفیصلیّة.
4. کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت ننموده باشد.
5. الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3،ص 325،دارالکتب العلمیّة،بیروت.
6. انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل... (نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 118).
7. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، ص 235، مؤسّسة آل البیت.
8. الامالی، شیخ مفید (متوفّای 413 ق.)، ص 250 - 247، مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حکمت 147.
این حدیث علاوه بر اینکه در بسیاری از جوامع روایی شیعه نقل گردیده، مورد شرح و بسط فرزانگانی چون: شیخ بهایی (متوفّای 1031 ق.) در اربعین نیز قرار گرفته است.
9. زمر / 9: «آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [با ارزش تر است یا کسانی که کفر نعمت می ورزند...]؟! بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می گردند.»
10. ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، ص 226، نشر رضی. (دانشوران، این واقعه را جزء اخبار غیبیه علی(ع) ثبت نموده اند).
11. «هیت»، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده. 2: به نام بانی آن شهر؛ یعنی هیت بن سَبَنْدی نام گذاری گردیده است.(معجم البلدان،ج 5،ص 420).
12. «قرقیسیاء» نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. (معجم البلدان، ج 4، ص 328).
13. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 425، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
14. نهج البلاغه، صبحی صالح وفیض الاسلام،نامه 61.
15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، ص 69، مؤسّسةالاعلمی، بیروت، 1415 ق.
16. «جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است (المنجد، لویس معلوف).
17. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 428.
18. الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299، مکتبةالخانجی، قاهره، چاپ اوّل، ص 1412 ق.
19. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205.
20. همان، ج 4، ص 472.
21. همان، ج 3، ص 144.
22. معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، ص 128، نشر مدینةالعلم.
23. الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299.
24. تهذیب الکمال، ج 24، ص 219.
25. همان؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (متوفّای 748 ق.)، ج 3، ص 415، دارالمعرفة، بیروت.
26. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، ص 316، داراحیاءالتراث العربی.
27. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، ص 328، علمیه اسلامیه.
28. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 96، بنیاد معارف اسلامی.
29. دخان / 4.
30. اقبال الاعمال، سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)، ص 220، مؤسّسة الاعلمی، بیروت.
31. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ص 774، نشر اسماعیل انصاری.
32. تهذیب الکمال، ج 15، ص 416.
33. بحارالانوار، ج 1، ص 223.
34. همان، ج 2، ص 258.
35. همان، ج 66، ص 424.
36. همان، ج 68، ص 381.
37. همان، ج 77، ص 267.
خاندان
او، کمیل بن زیاد نَخَعی است که نسبش با نُه واسطه به «جسر بن عمرو»، بنیانگذار طایفه «نَخَع» می رسد.(1)
نَخَعیان، گروهی بزرگ و منشعب از قبیله «مذحج» بودند که قبل از اسلام در سرزمین «بیشه»(2) و پس از آن در کوفه روزگار می گذراندند. جمع زیادی از بزرگان و دانشمندان دنیای اسلام چون: علقمة بن قیس و مالک اشتر، صحابی امام علی علیه السلام، نخعی بوده اند.(3)
سپیده
از زمان دقیق تولّد کمیل، اطلاعی در دست نیست؛ ولی با توجّه به اینکه وی در سال 83 هجری (زمان شهادت) 90 بهار از عمرش می گذشته، می توان تولّد او را 7 سال قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم؛ یعنی سال پنجم بعثت دانست. بنابراین، کمیل در سال هجرت، هفت سال داشته است.
با قبیله ابرار
بیشتر رجال شناسان، کمیل را «تابعی»(4) معرّفی نموده و صحابه نگاران رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نیز نامی از وی به میان نیاورده اند؛ ولی از آنجا که او بخشی از دوران جوانی خود را در حیات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گذرانده، صحابی بودن وی با گمان قوی همراه است؛ چرا که طبق آنچه برآورد نمودیم، در زمان رحلت آن حضرت، کمیل 18 سال داشته است. از این رو، ابن حجر عسقلانی (773 - 852 ق.) می گوید:
له ادراک، قد ادرک من الحیاة النّبویّة ثمانی عشرة سنة(5)؛ کمیل 18 سال از عمر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک نموده است.
تحقیق و جمع بین سخنان مختلف، آن است که چنانچه «صحابی» را کسی بدانیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را درک کرده یا دیده باشد، در حالی که مسلمان بوده، کمیل جزء اصحاب آن حضرت به شمار می رود؛ ولی اگر «صحابی» را کسی بدانیم که از ایشان بدون واسطه روایت هم نقل کرده باشد، او را نمی توان جزء اصحاب محسوب نمود؛ چرا که کمیل روایتی را از حضرتش بدون واسطه نقل نکرده است. و اما معصومان دیگری که کمیل در خدمت آنان بوده، عبارتند از: امام علی، امام حسن، امام حسین و امام سجّاد علیهم السلام؛ بلکه به گواهی دانشمندان رجال، او از خواصّ آن بزرگواران محسوب می شود.
همراز امیرمؤمنان علیه السلام
امام علی علیه السلام در خطبه 118 نهج البلاغه به نام برخی از یاران مورد اعتماد خود، اشاره می نماید(6) و کمیل را می توان یکی از مصادیق این سخن یافت.
روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی رافع فرمان داد تا ده نفر از معتمدان ایشان را حاضر نماید. عبدالله عرض کرد: ای امیرمؤمنان! آنان را مشخّص فرمایید. حضرتش ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.(7)
این حدیث، بیانگر جایگاه ویژه کمیل نزد امام علی علیه السلام است.
نمونه دوم را خود کمیل نقل می کند:
با علی علیه السلام در مسجد کوفه بودم. نماز عشاء را به جای می آوردیم که حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شدیم. او راه را در پیش گرفت تا اینکه به بیرون شهر رسیدیم. در این مدّت، حضرتش هیچ سخنی با من نگفت. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد و فرمود: ای کمیل! این قلب ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت ترین آنهاست. آنچه را می گویم به خاطر بسپار! مردم بر سه قسمند:
عالِمٌ رَبَّانیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلی سَبیلِ نَجاةٍ وَ هَمَجٌ رَعاعٌ؛ دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند، فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته اند و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می نمایند. آنها، هم جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده اند.
یا کمیل! العلمُ خیرٌ مِنَ المال؛ ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می شود...
آنگاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود:
هاهْ، هاه اِنَّ ههُنا لَعِلْماً جَمّاً؛ آه! آه! در اینجا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی یابم، بلکه آنچه هست (یکی از سه گروه اند:) تیز هوشانی که دین را وسیله کسب دنیا قرار داده و بر بندگان خدا فخر می فروشند. متدیّنانی نادان که با اوّلین شبهه بر آنها شک عارض می گردد و یا شهوت پرستان و مال اندوزانی که کاری به دین نداشته و به چهارپایان شبیه ترند. و این چنین است که علم با مرگِ حاملانش می میرد....(8)
گمان می رود سخنان آن حضرت در جوّ خفقان غصب خلافت ایراد گردیده باشد؛ در آن هنگامی که آتش جهل، بی تفاوتی، شهوت پرستی و ثروت اندوزی، ارکان اصلی جامعه اسلامی را فرا گرفته بود و علی علیه السلام مخاطبی برای بیان بخشی از اندوه خود جز امثال کمیل نمی یافت!
آخرین سخن در مورد «رازداری کمیل» اینکه: شبی علی علیه السلام به همراه کمیل از مسجد کوفه عازم منزل بودند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن وقت از شب با صدایی زیبا و محزون این آیات قرآن را تلاوت می کرد:
«اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ اْلاخِرَةَ وَ یَرْجُو رَحمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوی اَلّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الّذینَ لایَعْلمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُواْلاَلْبابِ»(9)
کمیل بدون آنکه سخنی بگوید، صدا و حالت خوش آن مرد، بسیار او را تحت تأثیر قرار داده بود؛ در این هنگام، علی علیه السلام رو به کمیل کرد و فرمود:
«لاتُعْجِبْکَ طَنْطَنَةُ الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النَّارِ؛ صدای این مرد تو را متعجّب نسازد؛ چرا که او اهل آتش است و من در آینده تو را آگاه خواهم نمود!»
کمیل که هم از اطلاع حضرت از باطن خود و هم دوزخی بودن آن مرد، بسیار شگفت زده شده بود، در فکر فرو رفت و ساکت ماند. مدّت زیادی گذشت تا آنکه ماجرای «نهروان» پیش آمد و خوارج که بسیاری حافظ قرآن بودند، به جنگ امیرمؤمنان علیه السلام پرداختند و این داستان با پیروزی حضرت خاتمه یافت. پس از پایان نبرد، کمیل همراه علی علیه السلام در میان کشتگان خوارج قدم می زدند تا آنکه حضرت، نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و فرمود:
«یا کمیل! اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً؛ یعنی «این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت.» در این هنگام، کمیل بر قدم های حضرت افتاد و پاهای مبارکش را بوسید و از خداوند طلب مغفرت نمود.(10)
این ماجرا، رازداری کمیل را به طور کامل واضح می سازد؛ چرا که پرده برداری از چهره شوم خوارج، در زمانی که آنان چهره های متدیّن و موجّه جامعه شناخته می شدند، در تحمّل همگان نبود.
فرماندار امام علی علیه السلام
از افتخارات کمیل آن است که فرماندار علی علیه السلام در شهر «هیتْ»(11) بود. از چگونگی و مدّت این حاکمیّت، مدرکی در دست نیست به جز نامه آن حضرت به کمیل پیرامون آنچه در زمان این فرماندار اتفاق افتاد. داستان چنین بود:
معاویه در سال 39 هجری لشکری متشکّل از 6 هزار نفر، به فرماندهی سُفیان بن عَوف سازماندهی کرد و به آنان مأموریت داد از شهر هیت بگذرند و سپس به انبار و مداین رفته، این دو شهر را غارت کنند. این سپاه در هیت با مقاومتی رو به رو نشد و در شهر انبار، پادگانی که می بایست 500 سرباز در آن وجود داشته باشد، تنها 200 نفر در آن مستقر بود. علّت تفرّق آنان بدین قرار بود که فرماندهی این پادگان را کمیل بر عهده داشت. او مطّلع شده بود که عدّه ای از هواداران معاویه در شهر «قرقیسا»(12) تصمیم به حمله و غارت هیت گرفته اند و کمیل بدون هماهنگی با علی علیه السلام جمعی از سربازان را با خود برداشته، به سوی قرقیسا حرکت نموده بود.(13)
این امر سبب خشم امیرمؤمنان علی علیه السلام گردید و حضرت نامه ای بدین مضمون خطاب به کمیل نوشت:
«ضایع ساختن انسان، مسئولیتی را که به او واگذار شده، و رنج بردن در کاری که بر عهده دیگران است، ناتوانی یی آشکار و رأیی فاسد است. حمله تو بر اهل قرقیسا و رها کردن پادگانی که تو را فرمانده آن قرار دادیم، بدون آنکه مدافعی در آن وجود داشته باشد، اندیشه ای ضعیف است. پس تو، پُلی برای غارت دشمن گشته ای. نه قوّتی از خود نشان دادی و نه ترسی در دل دشمن ایجاد کردی، نه شوکت خصم را شکستی، نه مردم شهر را بی نیاز ساختی و نه کفایت از امیر داری.»(14)
برخی از شارحان نهج البلاغه همچون: ابن ابی الحدید (656 - 586 ق.) این نامه را نشان ضعف درونی کمیل دانسته و اذعان نموده اند: پیوسته لشکریان معاویه بر قلمرو کمیل حمله می کردند؛ ولی او توانایی دفاع نداشت. و سپس افزوده اند: کمیل برای جبران این ضعف و سر پوش نهادن بر عجز خود، به شهرهای تحت سیطره معاویه، مانند قرقیسا حمله می کرد.(15)
فساد این سخن، بر کسی که تاریخ را مورد مطالعه قرار دهد، پوشیده نیست؛ زیرا همان طور که قبلاً نیز آوردیم، این نامه تنها و تنها به خاطر یک اقدام ناهماهنگ کمیل بوده است و گرنه او در میدان های نبرد، مبارزی شجاع و جنگجویی توانا بوده است. شاهد مدّعای ما، حوادث مقطعی از تاریخ است که آن نیز در سال 39 هجری واقع شده است.
معاویه، لشکری را به فرماندهی «عبدالرحمان بن قباث» برای غارت شهرهای جزیره (16) رهسپار کرد. از قضا «شبیب بن عامر» (یار مخلص علی علیه السلام) در شهر «نصیبین» که در همین محدوده واقع شده است، می زیست؛ او ماجرای ورود سپاه معاویه را در ضمن نامه ای به کمیل، که در هیت بود، گزارش داد.
کمیل، لشکری متشکّل از 600 نفر سواره ترتیب داده، به آن منطقه گسیل کرد. دو لشکر در منطقه ای به نام «کَفَرتوثا» به یکدیگر برخورد نمودند و جنگ در گرفت؛ اما کمیل توانست سپاه شام را درهم شکسته، افراد زیادی از آنان را از بین ببرد. او دستور داد نه به تعقیب فراری بپردازند و نه به مصدومان آسیب رسانند. در این جنگ تنها دو نفر از یاران کمیل به شهادت رسیدند.
پس از این واقعه، کمیل نامه ای به امام علی علیه السلام نوشته و پیروزی خود را به ایشان گزارش داد. آن حضرت نیز پاداش خوبی به کمیل عنایت کرد و نامه ای همراه با ابراز رضایت از وی ارسال نمود.(17)
بنابراین، مسئله نارضایتی امام از کمیل، توهّمی بیش نیست.
تلاش ها
کمیل در حیات طیّبه خود، تلاش ها و مبارزاتی درخشان دارد، که به برخی از آنها اشاره می نماییم:
جهاد
او در هر سه جنگی که در زمان امیرمؤمنان علیه السلام اتفاق افتاد، حضور داشت. در مورد نبرد صفّین، محمد بن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) - از تاریخ نگاران اهل سنّت - می گوید:
و شهد مع علیّ صفّین (18)؛ کمیل جنگ صفین را در رکاب علی علیه السلام حضور یافت.
کمیل در جنگ نهروان هم حضور داشت، که به آن اشاره شد.
امّا در نبرد جمل (سال 36)، ابن اثیر (630 - 555 ق.) می گوید:
به علی علیه السلام گزارش داده شد که عایشه و طلحه و زبیر همدست شده، آهنگ خروج بر علیه حکومت وی را دارند.
آن حضرت، مردم مدینه را در جریان قرار داده، از ایشان برای مقابله با دشمن دعوت به عمل آورد؛ ولی آنان سستی به خرج دادند. آنگاه علی علیه السلام کمیل نخعی را نزد عبدالله بن عُمر فرستاد و از او درخواست یاری نمود، که او نیز همکاری خود را مشروط به همراهی مردم مدینه نمود.(19)
نمونه دیگر از مبارزات کمیل، نبرد با خون آشامی چون: حَجّاج بن یوسف ثقفی است. این واقعه که به «دیر الجماجم» معروف شده، در سال 82 هجری اتفاق افتاد و نبردی بین حجّاج از یکسو و عبدالرّحمان بن محمّد از سوی دیگر بود که سرانجام به شکست حجّاج منجر گردید. تاریخ نگاران آورده اند: کمیل در این نبرد، در جمع قاریان قرآن بود «و کان رجلاً رکیناً؛ و از ارکان به شمار می آمد.»(20)
کمیل در تبعید
بُعد دیگر مبارزات کمیل، تبعید اوست. در زمان حاکمیت عثمان، برخی از شیعیان امام علی علیه السلام مانند: صعصعه و کمیل نزد معاویه رفته و از او با لحنی شدید درخواست نمودند از مقام خود کناره گیری نماید! معاویه که از آنان به ستوه آمده بود، ایشان را نزد عثمان فرستاد و عثمان نیز آنها را به شهر «حِمص» تبعید نمود.(21)
شُهره عشق
جایگاه والای «کمیل بن زیاد» نزد دانشمندان شیعه بر کسی پوشیده نیست. همه محدّثان، مورّخان و اهل رجال، او را در زمره مقرّبان حضرت علی علیه السلام ثبت نموده اند و به قول حافظ: «منم که شُهره شهرم به عشق ورزیدن»، او به خلوص در بارگاه ائمّه علیهم السلام معروف است.
آیةالله سیّد ابوالقاسم خویی قدس سره می فرماید: شیخ طوسی، کمیل را از اصحاب امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام شمرده و شیخ مفید در کتاب اختصاص او را از سابقین و مقرّبین به علی علیه السلام معرّفی نموده و ابن داود نیز کمیل را از خواصّ اصحاب این دو امام معصوم علیهما السلام یاد کرده است.
آیةالله خویی در پایان می گوید:
اقول جلالة کمیل و اختصاصه بامیرالمؤمنین علیه السلام من الواضحات التی لایدخلها ریب (22)؛ عظمت و قرب کمیل نزد علی علیه السلام از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.
اکثر دانشمندان اهل سنّت نیز کمیل را به نیکی و عظمت یاد نموده اند.
ابن سعد زهری (متوفّای 230 ق.) می گوید:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه (23)؛ کمیل، مردی شریف و در خاندان و قبیله خود فرمان روا بود.
حافظ ابوحجّاج یوسف المزی (742 - 654 ق.) می نویسد:
کان شریفاً مطاعاً فی قومه و کان ثقة(24)؛ کمیل، مردی شریف و در خاندانش مورد اعتماد بود.
البته برخی از عالمان اهل سنّت چون: ابن حبّان (متوفّای 354 ق.) زبان به مذمّت کمیل گشوده و اشکالاتی نسبت به او ایراد نموده اند؛ مانند: رافضی بودن، افراط در حُبّ علی علیه السلام و نقل معجزات علی علیه السلام. و بدین سبب برخی از آنان در مورد کمیل گفته اند: و کان بلاءً من البلاء.(25)
اما بر هوشمندان آگاه به مقام ائمّه علیهم السلام مخفی نیست که آنچه را ایشان به عنوان نقص ذکر نموده اند، عین فضیلت و نشان معرفت است.
شهادت
از افتخاراتی که نصیب کمیل شد، شهادت او توسّط سفّاکی به نام حَجّاج بن یوسف است. این افتخار در 90 سالگی کمیل و در سال 83 هجری اتفاق افتاد. جالب است که علی علیه السلام از شهادت کمیل و کیفیت آن، خبر داده بود. علاّمه مجلسی می گوید:
و کذلک اخبر علیه السلام بقتل جماعة منهم حجر بن عدی و رشید الهجری و کمیل بن زیاد و...(26)
شیخ مفید، ماجرای شهادت کمیل را چنین آورده است:
چون حجّاج فرماندار کوفه شد، در پی کمیل برآمد. کمیل گریخت و پنهان شد. حجّاج که این خبر را شنید، حقوق فامیل و قبیله کمیل را از بیت المال قطع نمود. وقتی کمیل از جریان مطّلع شد، با خود گفت: من پیری سال خورده هستم و عمرم به سر آمده است؛ روا نیست که به خاطر من حقوق قبیله ام قطع گردد. پس، از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج نمود. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم!
کمیل گفت: آوازت را بر من درشت نکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می خواهی درباره من انجام بده، فانّ الموعد لله؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است. و همانا امیرمؤمنان علیه السلام به من خبر داده که تو قاتل من هستی!
حجّاج گفت: پس حجّت بر تو تمام است!
کمیل گفت: این در صورتی است که قضا و قدر به دست تو باشد!
حجّاج گفت: آری، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفّان هستی!
سپس به مأمورانش اشاره کرد: بزنید گردنش را!...
شیخ مفید در پایان این ماجرا می نویسد:
این روایتی است که راویان عامّه از راستگویان خود نقل کرده اند و شیعیان نیز در نقل با آنها شریکند، که مضمون آن از معجزات علی علیه السلام و جزء براهین و بیّنات دانش های غیبی علی علیه السلام است.(27)
دعای کمیل
مبحث دیگری که در بررسی زندگینامه کمیل شایان توجّه است، «دعای کمیل» است. «و آن از ادعیه معروفه است و علاّمه مجلسی قدس سره فرموده که بهترین دعاهاست و آن دعای حضرت خضر علیه السلام می باشد. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام آن را تعلیم کمیل فرمود. در شب های نیمه شعبان و در هر شب جمعه خوانده می شود و برای کفایت از شرّ اعدا و فتح باب رزق و آمرزش گناهان، نافع است.»(28)
کمیل بن زیاد می گوید:
با مولایم علی علیه السلام در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به علی علیه السلام راجع به این آیه مبارکه «فیها یفرق کلّ امر حکیم»(29) سؤال کرد. حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن گاه فرمود:
قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده ای نیست مگر اینکه جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می گردد. و هیچ بنده ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه السلام را بخواند مگر آنکه دعایش مستجاب شود.
مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف برد. من شبانه درِ خانه علی علیه السلام را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به اینجا آورده؟
عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر!
فرمود: بنشین ای کمیل! اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه، یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می شوی و مشمول رزق قرار می گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد! ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم.
حضرت سپس فرمود: بنویس:
اللهمّ انّی اسألک برحمتک الّتی وسعت کلّ شی ء...(30)
شیخ طوسی از کمیل بن زیاد نقل می کند که وی مشاهده کرد امام علی علیه السلام در سجده این دعا را می خواند.(31)
در پایان این مبحث، چند مطلب را در مورد «دعای کمیل» به خوانندگان گرامی تقدیم می داریم.
الف) توحید در دعای کمیل
دانشمندان کلامی، مراتبی برای توحید بیان نموده اند؛ مانند: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و... می توان اذعان نمود که دعای کمیل، بیان و اقرار همه این مراتب است.
ب) محورها
محورهای کلّی مطرح شده در این دعا، به ترتیب عبارت است از:
1. درخواست مغفرت و ترحّم و قبول عذر از پیشگاه خداوند؛
2. اقرار به عظمت پروردگار؛
3. اقرار به عجز و ضعف بنده؛
4. مقایسه بین عذاب دنیا و آخرت؛
5. دعا برای بهبودی حالات معنوی.
ج) شرح ها
علاوه بر اینکه این دعا مورد عنایت ویژه مؤمنان و سلف صالح بوده و آنان بر این دعا مواظبت می نمودند، عدّه ای از فرهیختگان به شرح و توضیح فرازهای مختلف آن پرداخته اند. اینک به برخی از این شروح می پردازیم:
1. انیس الّلیل، محمّد رضا کلباسی.
2. درمان روح و روان در شرح دعای کمیل، محمد باقر ملبوبی.
3. شرح دعای کمیل، عبدالأعلی سبزواری.
4. شرح دعای کمیل، ابوتراب هدایی.
5. نفحات الّلیل در شرح دعای کمیل، کلباسی.
6. شرح دعای کمیل، سید محمدتقی نقوی.
7. غناء مؤمنین، سید محمود محمدی.
8. علی علیه السلام و کمیل، احمد زمرّدیان.
9. ترجمه و تفسیر دعای کمیل، محمد علی صالح غفاری.
10. شرح دعای کمیل، مهندس عبدالعلی بازرگان.
11. فی رحاب دعاء کمیل، سید محمّد حسین فضل الله.
12. ترجمه دعای مبارکه کمیل از مثنوی انسان کامل (شعر)، مفتون همدانی.
13. راز دلباختگان، سید علی اکبر موسوی (محبّ الاسلام).
14. اضواء علی دعاء کمیل، عزّالّدین بحرالعلوم.
15. ترجمه دعاء کمیل (200 بیت)، علاّمه محمدباقر مجلسی.
16. ترجمه دعاء کمیل (شعر)، شهید دکتر مصطفی چمران.
و بسیاری از شروح و ترجمه های دیگر.
روایات
اهل سنّت، کمیل را به «قلیل الحدیث» بودن، متّصف نموده اند و این، مربوط به جوامع حدیثی اهل سنّت است؛ چرا که در جوامع و منابع حدیثی شیعه، روایات کمیل بسیار است.(32)
بخش پایانی مقاله را با ذکر پنج حدیث از کمیل، مزیّن می کنیم:
1. امام علی علیه السلام فرمود:
یا کمیل! مر اهلک ان یروحوا فی کسب المکارم و یدلجوا فی حاجة من هو نائم (33)؛ ای کمیل! به خاندانت امر کن در کسب اخلاق کریمانه، سرعت ورزند و به رفع حاجت نیازمندی که در خواب است، بپردازند.
2. امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله فرمایشات علی علیه السلام به کمیل این بود که:
یا کمیل اخوک دینک فاحتط لدینک بما شئت (34)؛ دین تو برادرت است؛ پس تا می توانی در مورد دینت احتیاط نما!
3. امام علی علیه السلام در مورد آداب غذا خوردن به کمیل فرمود:
هرگاه غذا می خوری، آرام میل کن، تا دیگران که هم غذای تو هستند نیز بهره مند شوند و هنگامی که بر سر سفره قرار می گیری، با صدای بلند حمد خدا کن تا دیگران نیز حمد خدا نمایند. و بدین سبب برای تو اجر خواهد بود. معده خود را مملوّ از غذا قرار نده، بلکه بخشی را برای آب و بخشی را برای هوا (نفس) قرار ده.(35)
4. کمیل می گوید: از امام علی علیه السلام سؤال کردم ارکان اسلام کدام است؟
حضرت فرمود: هفت چیز:
1. عقل که اساس صبر است؛
2. حفظ آبرو و راستگویی؛
3. تلاوت قرآن، آن چنان که شایسته است؛
4. دوست داشتن و دشمن داشتن در راه خدا؛
5. شناخت حقّ آل محمّد و معرفت به ایشان؛
6. به جا آوردن حقّ برادران دینی و حمایت از ایشان؛
7. با مردم رفتار نیک داشتن.(36)
5. امیرمؤمنان علی علیه السلام در ضمن وصایای بسیار مهم به کمیل فرمود:
هیچ علمی نیست مگر اینکه من فاتح آنم و هیچ سِرّی نیست مگر اینکه قائم علیه السلام خاتم آن است.(37)
پی نوشت ها:
________________________________________
1. نَخَع به معنی دوری، و جسر بن عمرو را از آن جهت «نخع» نامیدند که وی از قوم خود، فاصله گرفت.
شجره نامه کمیل تا جدّش جسر، عبارت است از: زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن حارث بن صُهبان بن سعد بن مالک.
کمیل را گاهی ابن عبدالله و نیز ابن عبدالرّحمان گفته اند (تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف المزی، ج 24، ص 218، مؤسّسةالرسالة، 1413 ق؛ تهذیب التهذیب، احمد بن علی بن حجر العسقلانی(متوفّای 852 ق.)، ج 8، ص 390، دارالکتب العلمیّه، بیروت، 1415 ق.)
2. سرزمینی نزدیک یمن (جنوب حجاز) و دارای جنگل های بسیار. (معجم البلدان، یاقوت حَمَوی (متوفّای 626 ق.)، ج 1، ص 529، دار صادر، بیروت). شاید به همین سبب، کمیل را به یمن نسبت داده اند (یمانیّ).
3. الانساب، سمعانی (متوفّای 562 ق.)، ج 5، ص 473، دارالجنان؛ اللُّباب فی تهذیب الانساب، ابن اثیر جَزَری (متوفّای 630 ق.)، ج 3، ص 304، المکتبةالفیصلیّة.
4. کسی که رسول خدا(ص) را درک نکرده یا از ایشان روایت ننموده باشد.
5. الاصابة فی تمییز الصحابة، احمد بن علی بن حجرالعسقلانی،ج 3،ص 325،دارالکتب العلمیّة،بیروت.
6. انتم الانصار علی الحقّ والاخوان فی الدّین، والجُنن یوم البأس، و البِطانة دون النّاس، بکم اَضرِبُ المدبِر، و ارجو طاعةَ المُقبل... (نهج البلاغه، صبحی صالح، خ 118).
7. وسایل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج 30، ص 235، مؤسّسة آل البیت.
8. الامالی، شیخ مفید (متوفّای 413 ق.)، ص 250 - 247، مؤسّسة النشر الاسلامی، 1412 ق؛ نهج البلاغه، حکمت 147.
این حدیث علاوه بر اینکه در بسیاری از جوامع روایی شیعه نقل گردیده، مورد شرح و بسط فرزانگانی چون: شیخ بهایی (متوفّای 1031 ق.) در اربعین نیز قرار گرفته است.
9. زمر / 9: «آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [با ارزش تر است یا کسانی که کفر نعمت می ورزند...]؟! بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می گردند.»
10. ارشاد القلوب، حسن بن محمد الدّیلمی، ج 2، ص 226، نشر رضی. (دانشوران، این واقعه را جزء اخبار غیبیه علی(ع) ثبت نموده اند).
11. «هیت»، شهری در کنار فرات و نزدیک بغداد، دارای نخل های زیاد و آبادانی های فراوان است. در وجه نامگذاری آن، گفته شده: 1: از عبارت هُوَّةٌ من الأرض؛ به معنی شکاف یا سراشیبی زمین، مشتق شده. 2: به نام بانی آن شهر؛ یعنی هیت بن سَبَنْدی نام گذاری گردیده است.(معجم البلدان،ج 5،ص 420).
12. «قرقیسیاء» نیز گفته شده، که شهری در نزدیکی هیت است. (معجم البلدان، ج 4، ص 328).
13. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 425، دار احیاء التراث العربی، 1408 ق.
14. نهج البلاغه، صبحی صالح وفیض الاسلام،نامه 61.
15. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 5، ص 69، مؤسّسةالاعلمی، بیروت، 1415 ق.
16. «جزیره»، محدوده شمال بین النهرین (دجله و فرات) را گویند که بین عراق و ترکیه واقع شده است (المنجد، لویس معلوف).
17. الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 428.
18. الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299، مکتبةالخانجی، قاهره، چاپ اوّل، ص 1412 ق.
19. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 205.
20. همان، ج 4، ص 472.
21. همان، ج 3، ص 144.
22. معجم رجال الحدیث، آیةالله خویی، ج 14، ص 128، نشر مدینةالعلم.
23. الطبقات الکبیر، ج 8، ص 299.
24. تهذیب الکمال، ج 24، ص 219.
25. همان؛ میزان الاعتدال فی نقد الرجال، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی (متوفّای 748 ق.)، ج 3، ص 415، دارالمعرفة، بیروت.
26. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج 41، ص 316، داراحیاءالتراث العربی.
27. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج 1، ص 328، علمیه اسلامیه.
28. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 96، بنیاد معارف اسلامی.
29. دخان / 4.
30. اقبال الاعمال، سید بن طاووس (متوفّای 664 ق.)، ص 220، مؤسّسة الاعلمی، بیروت.
31. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی، ص 774، نشر اسماعیل انصاری.
32. تهذیب الکمال، ج 15، ص 416.
33. بحارالانوار، ج 1، ص 223.
34. همان، ج 2، ص 258.
35. همان، ج 66، ص 424.
36. همان، ج 68، ص 381.
37. همان، ج 77، ص 267.