یاران امام در خطّه نیشابور
آرشیو
چکیده
متن
نیشابور ـ از شهرهاى بزرگ سرزمین پهناور خراسان ـ از پیشینه فرهنگى شکوهمندى برخوردار است. از دیر زمان، نام و شهرت آن، در رسانههاى مکتوب حدیثى، تاریخى و سیاسى این مرز و بوم ـ ایران اسلامى ـ زبانزد خاصّ و عامّ بوده است؛ به گونهاى که در رهگذر گذشت زمان، صدها دانشور فرزانه، محدّث والامقام، عارف و شاعر برجسته، در آسمان فرهنگ این سرزمین، درخشیدند.
ناحیه نیشابور در سدههاى آغازین هجرى شامل حوزه بزرگى بود که قلمرو بیهق ـ سبزوار فعلى ـ یکى از حدود آن به شمار مىرفت.1
یکى از رخدادهاى مهمّ و تأثیرگذارـ که به عنوان نقطه عطف و سرفصل نوینى در پیشرفت فرهنگى این قلمرو به شمار مىرود ـ عبور پیشواى معصوم شیعه، حضرت امام رضا علیهالسلام از این شهر بود. این رخداد در گرایش بیشتر مردم، به سوى مکتب خاندان اهل بیت علیهمالسلام و تشیّع علوى، تأثیر ژرفى از خود به جاى نهاد. چنانچه محدّثان و مورّخان نامور جهان اسلام، نوشتهاند:
صدها راوى و فقیه، همراه با اقشار عظیم مردم، به گرداگرد امام معصوم شیعه جمع شدند و آن یادگار و فرزند پیامبر را بسان نگینى در میان گرفتند و گروه بسیارى از آنان، از شدّت عشق و مهر به خورشید ولایت، مىگریستند و حتّى رکاب مرکب حضرت را مىبوسیدند.2
و سپس محدّثان نیشابور از آن بزرگوار درخواست کردند روایتى را بر آنان ایراد کند. حضرت رضا علیهالسلام در آن جمع بزرگ و شیدا، حدیثى را مطرح فرمود که در اصطلاح دانشورانِ «علم حدیث» به حدیث «سلسلةالذّهب» معروف شد. تقریباً از این زمان بود که دهها تن از کسانى که جان آنان آکنده از مهر به خاندان اهلبیت علیهمالسلام بود، به محضر پیشوایان معصوم شیعه شتافتند و اخبار فراوانى را از آن سرچشمههاى زلال و موّاج فراگرفتند و آنگاه آموختههاى خویش را به عنوان گوهرى گرانبها از معارف دینى و مبانى دینشناسى، به یادگار نهادند.
این نوشتار، کوششى است در شناساندن چهرههاى محدّثان و عالمان شیعى از یاران امام حسن عسکرى علیهالسلام که از خطّه نیشابور به محضر «خورشید بىغروب سامرّا» شتافته و یا از رهگذر مکاتبه و نامهنگارى، پیوند عمیق و ژرفى با حجّت خدا داشتند.
1. ابراهیم بن محمّد بن فارس نیشابورى
شیخ طوسى در اثر گرانسنگ خویش، که در دانش رجال تألیف کرده است، او را در شمار یاران امام حسن عسکرى علیهالسلام و با عنوان نیشابورى یاد کرده است.3
شیخ کشّى، که او نیز یکى از برجستهترین محدّث شناسان شیعى است، پیرامون منزلت و وجاهت او مىنویسد:
استادم عیّاشى سمرقندى مىگفت که ابراهیم بن محمّد، شخصیّت بزرگى است که از هرگونه منقصت و نقطه تاریک پیراسته است.4
بلکه برخى از پژوهشگران حوزه زندگینامه محدّثان شیعه، از شهیدثانى نقل نمودهاند که او، ابراهیم بن محمّد را از راویان موجّه شیعى یاد نموده است.5
دو تن از شاگردان برجسته او عبارتند از: محمد بن مسعود عیّاشى، دانشور فرزانه و بلند مرتبه خطّه ماوراءالنّهر و محمّد بن حسن براثى.6
2. ابراهیم بن عبده نیشابورى
شیخ طوسى و دیگران، این راوى را از گروه یاران امام عسکرى علیهالسلام ، که زادگاه او نیشابور است، به شمار آوردهاند.7
امام عسکرى علیهالسلام به یکى از یاران خود، در نیشابور مىنویسد:
«تو فرستاده و پیام رسان من هستى به ابراهیم بن عبده که خدایش به او توفیق عنایت کند و اینکه انجام دهد آنچه را در آن نامه نوشتهام و به توسط محمد بن موسى نیشابورى فرستادهام.»
امام علیهالسلام در ادامه نامه مىفرماید:
«درود و رحمت خدا بر ابراهیم بن عبده باد. موالیان و پیروان ما اهلبیت علیهمالسلام در ناحیه نیشابور، حقوق و وجوه شرعیّه ما را به دست ابراهیم بن عبده، برسانند و سپس ابراهیم بن عبده مال ما را بفرستد نزد وکیل دیگر ما در شهر رى؛ ابوالحسین اسدى رازى، یا هرکس را که رازى او را به عنوان وکیل و نماینده ما معرّفى کند.»8
و نیز کشىّ چنین نگاشته است:
برخى از چهرههاى موجّه و راستگوى شیعه برایم نقل کردند که حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام نامهاى نوشت به ابراهیم بن عبده، بدین مضمون که:
«او نماینده من است، حقّ و حقوق ما را از شیعیان ما بگیرد و آنان در مراعات تقوا و پرواپیشگى، بسیار بکوشند و حقوق ما را به ما برسانند و آنها را پرداخت نمایند به ابراهیم بن عبده نیشابورى و من به او اجازه دادم با رعایت صلاح و مصلحت، در آنها تصرّف کند. خداوند به او توفیق عطا کند و بر او منّت نهد تا از هر گونه لغزش و تقصیرى مصون بماند.»9
در نامهاى دیگر که به عبداللّه بن حمدویه بیهقى مرقوم مىکند، مىفرماید:
«من، ابراهیم بن عبده را به عنوان وکیل و نماینده خود در اخذ وجوهات منصوب نمودم براى اینکه موالیان و شیعیان ما، حقوق واجب ما را به او بدهند و او مورد امانت و وثاقت است و دوستان ما در رعایت تقوا بسیار بکوشند.»10
در پایان، نقل این داستان، جالب و خواندنى است که نشانى دیگر از ولایت پذیرى و ولایت مدارى اوست. شیخ کلینى در کتاب اصول کافى مىنویسد:
محمّد بن شاذان بن نعیم از خادم ابراهیم بن عبده نقل مىکند که او گفت: در ایّام حجّ من همراه ابراهیم در بلنداى کوه صفا در مکّه ایستاده بودم، یک باره حضرت امام مهدى علیهالسلام تشریف آورد و در کنار ابراهیم ایستاد و کتاب مناسک را از او گرفت و با او پیرامون امورى به گفت و گو پرداخت.11
از آنچه گفته شد، این نکته رخ مىنماید که این محدّث نیشابورى در مرتبه والائى از وجاهت و بزرگى، قرار داشت؛ چنان که یکى از فرزانگان حوزه مىگوید: از سخنان امام عسکرى علیهالسلام در شأن و جایگاه ابراهیم، بالاتر از عدالت و وجاهت، به دست مىآید.12
3. اسحاق بن اسماعیل نیشابورى
شیخ طوسى و بسیارى از تراجم نویسان، او را از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام نام بردهاند و شیخ طوسى بر مرتبه بلند این محدّث به صراحت سخن گفته و تمامى دانشوران علم رجال به گونهاى شفّاف او را مورد ستایش قرار دادهاند.13
زیباترین و ژرفترین ستایش از این یار امام، از ناحیه امام حسن عسکرى علیهالسلام انجام گرفته است. حضرت در نامه مشهورش به اسحاق بن اسماعیل، در نکوداشت او سنگ تمام گذاشت. این نامه مانند سایر نامهها و سخنان امامان معصوم علیهمالسلام در بردارنده بنیادىترین پندها و راهکارها در پیمودن راه کمال و قرب الىاللّه است. اینک گزیدهاى از این نامه مبارک تقدیم مىشود:
اى اسحاق! خداوند، ما و شما شیعیان ما را، در پرده لطف و عنایت خود، حفظ و حراست کند و خدا، پشتیبان تو باشد در همه امور زندگى. من نامه تو را خواندم ـ خدا تو را رحمت کند ـ و دانستم هرچه را نوشته بودى. ما امامان اهلبیت بر شما شیعیان لطف و عنایت داریم، و خرسند هستیم که پروردگار برشما نعمت هایش را ببخشد.
کامل شدن نعمتها بر یک شیعه و پیرو ما، داخل شدن در بهشت است و هیچ نعمتى وجود ندارد مگر اینکه حقّش با ذکر الحمدللّه، انجام مىشود... .
اگر حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم و جانشینان معصوم او نبودند، شما مردم گمراه و سرگردان بودید. چون پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را به جانشینى خویش برگزید، این آیه قرآن نازل شد: «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتى و رضیتُ لکم الاسلام دینا»14
اى اسحاق! این نامه را از موالیان و دوستان ما پنهان ندار؛ مگر از مخالفان، معاندان و دشمنان ما اهلبیت. دُرّ و گوهر را در زیر دست و پاى خنزیر، مریز که آنان ارزش ندارند.15
امام عسکرى علیهالسلام در پایان مىفرماید:
سلام و درود بر تو اى اسحاق بن اسماعیل و بر همه دوستان و شیعیان ما امامان اهلبیت علیهمالسلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.16
4. علىّ بن شجاع نیشابورى
شیخ طوسى این راوى را در شمار یاران نیشابورى امام عسکرى علیهالسلام به شمار آورده است.17
علاّمه مامقانى چنین مىگوید:
از سخن شیخ طوسى بر مىآید که علىّ بن شجاع، از کسانى است که ولایت امامان علیهمالسلام را پذیرفته و در راه آنان قدم نهاده است.18
5. عَمْرکى بن علىّ بن محمّد بوفکى نیشابورى19
بىتردید، او یکى از چهرههاى عالیقدر و ماندگار تاریخ حدیث شیعه است؛ به گونهاى که نام و روایات او در جاى جاى کتابهاى روایتى، مىدرخشد. زندگینامهنویس بىبدیل شیعه، نجاشى، در منزلت این محدّث نیشابورى چنین مىنگارد:
او یکى از بزرگان دانشوران شیعى و چهرههاى موجّه است. او استاد گروه زیادى از بزرگان حدیث است.20
شیخ طوسى پیرامون تبیین جایگاه او چنین مىگوید:
عَمْرکى بن على، از یاران امام عسکرى علیهالسلام و نیشابورى است، گفته شده که او، در شهر سمرقند، چند نفر افراد خدمتگزار را براى امام عسکرى علیهالسلام فراهم ساخت.21
کنیه این بزرگوار، ابومحمّد است و به گفته سیّد بن طاووس: نام او على و لقبش عَمْرکى است که اشتهار او بدین لقب است.22
و «بوفک» یکى از روستاهاى نیشابور بوده است.23
6. حمدان بن سلیمان نیشابورى
شیخ طوسى، او را در گروه یاران نیشابورى امام عسکرى علیهالسلام شمرده است.24
نجاشى، او را چنین معرّفى مىکند:
حمدان بن سلیمان ابوسعید نیشابورى، شخصیّت موجّهى است در میان دانشوران شیعه.25
شیخ طوسى در جاى دیگر مىنگارد:
حمدان بن سلیمان بن عمیره نیشابورى و مشهور است به تاجر.26
7. داود بن ابىزید نیشابورى
کنیهاش ابوسلیمان است. او با اینکه از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام و از گروه راویان است، اشتغال به حرفه نجّارى هم داشته... و در بارهاش گفتهاند: او انسان صادق اللهجه و راستگویى بوده است.27
8. محمّد بن احمد بن نعیم نیشابورى
کنیهاش ابوعبداللّه و لقبش شاذانى، از گروه یاران امام عسکرى علیهالسلام و اهلنیشابور است.
گفتهاند که پدرش (احمد بن نعیم) پسر برادر فضل بن شاذان نیشابورى است و لقب «شاذانى» هم به همین مناسبت است.28
شیخ کشّى از استادش این گونه نقل مىکند که گفت: شنیدم از محمد بن احمد شاذانى که بارها چنین مىگفت:
مالى ـ سهم مقدّس امام علیهالسلام ـ از حضرت حجّت علیهالسلام نزد من جمع شد، مال امام را به نزد آن بزرگوار فرستادم ـ در عصر غیبت صغرا به واسطه بعضى از نوّاب ویژه حضرت ـ زمانى نگذشت که پاسخ حضرت مهدى علیهالسلام از این قرار به دست من رسید: «آنچه فرستادى از مال شخصى خود که این مقدار بود ـ حضرت مقدارش را تعیین فرمود ـ به ما رسید، خداوند از تو قبول فرماید.»29
همین رخداد را شیخ صدوق به گونهاى شفّافتر اکمال الدّین نقل کرده است.30 به هرحال، محمّد بن احمد بن نعیم یکى از نخبگان شیعى است که پیوند عمیق و ژرفى با امام عسکرى علیهالسلام و فرزند بزرگوارش حضرت ولىّعصر علیهالسلام داشته است.
از ویژگىهاى او، این است که یکى از برترین شاگردان فضل بن شاذان نیشابورى بوده و کتابهاى استاد خویش را روایت مىکرده است.31
9. محمّد بن موسى نیشابورى
او همان شخصیّت بزرگوارى است که حضرت عسکرى علیهالسلام نامه مهمّ خود را به اسحاق بن اسماعیل ـ که قبلاً به آن اشاره شد ـ توسّط وى به شیعیان نیشابور ارسال مىکند.32
و این، نشان گویائى است از امانتدارى، وجاهت و منزلت والاى او نزد امام زمانش.33
پىنوشتها:
1. معجم البلدان، ج 1، ص 537، واژه بیهق.
2. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 135؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 308؛ تاریخ نیشابور شهر فیروزه، ص 49 ـ 47؛ جغرافیاى کامل ایران، ج 1، ص 640.
3. رجال شیخ طوسى، ص 428، ش 10؛ رجال کشّى، ج 1، ص 122؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.
4. رجال کشّى، ج 1، ص 122 و ج 2، ص 812، ش 1014.
5. تنقیح المقال، مامقانى، ج 1، ص 24؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.
6. رجال کشّى، ج 1، ص 122.
7. رجال طوسى، ص 428.
8. رجال کشّى، ج 2، ص 848.
9. همان؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 407.
10. رجال کشّى، ص 848.
11. اصول کافى، ج 1، ص 331، ح 6، »باب تسمیة من رأه».
12. ر.ک: تنقیح الرجال، مامقانى، ج 1، ص 25.
13. رجال طوسى، ص 429؛ رجال علاّمه حلّى، ص 11، ش 3؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 404؛ رجال کشى، ج 2، ص 848؛ تنقیح الرجال، ج 1، ص 111.
14. مائده / 3.
15. فلا تنثّرن الدُّرَّ بین اظلاف الخنازیر و لاکرامة لهم.
16. رجال کشّى، ج 2، ص 848.
17. رجال طوسى، ص 433؛ جامع الروات، ج 1، ص 586.
18. تنقیح المقال، ج 2، ص 293.
19. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى، ص 432، ش 7؛ رجال علاّمه حلّى، ص 131، ش 21.
20. رجال نجاشى، ص 215، چاپ داورى.
21. رجال طوسى، ص 432.
22. تنقیح المقال،ج 2، ص352.
23. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى،ص 432؛ الکنى والالقاب، ج 2، ص 88.
24. رجال طوسى،ص 430، ش 4.
25. رجال نجاشى،ص 100.
26. رجال طوسى، ص 414.
27. همان، ص 430 و 415؛ رجال علاّمه حلّى، ص 68؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 100.
28. رجال طوسى، ص 438.
29. رجال کشى، ج 2، ص 814، ش 1017.
30. ر.ک: کمال الدین، ص 485، ح 5، باب «ذکر التوقیعات».
31. تنقیح المقال، ج 2، ص 55.
32. رجال کشّى، ج 2، ص 847.
33. تنقیح المقال، ج 3، ص 193.
ناحیه نیشابور در سدههاى آغازین هجرى شامل حوزه بزرگى بود که قلمرو بیهق ـ سبزوار فعلى ـ یکى از حدود آن به شمار مىرفت.1
یکى از رخدادهاى مهمّ و تأثیرگذارـ که به عنوان نقطه عطف و سرفصل نوینى در پیشرفت فرهنگى این قلمرو به شمار مىرود ـ عبور پیشواى معصوم شیعه، حضرت امام رضا علیهالسلام از این شهر بود. این رخداد در گرایش بیشتر مردم، به سوى مکتب خاندان اهل بیت علیهمالسلام و تشیّع علوى، تأثیر ژرفى از خود به جاى نهاد. چنانچه محدّثان و مورّخان نامور جهان اسلام، نوشتهاند:
صدها راوى و فقیه، همراه با اقشار عظیم مردم، به گرداگرد امام معصوم شیعه جمع شدند و آن یادگار و فرزند پیامبر را بسان نگینى در میان گرفتند و گروه بسیارى از آنان، از شدّت عشق و مهر به خورشید ولایت، مىگریستند و حتّى رکاب مرکب حضرت را مىبوسیدند.2
و سپس محدّثان نیشابور از آن بزرگوار درخواست کردند روایتى را بر آنان ایراد کند. حضرت رضا علیهالسلام در آن جمع بزرگ و شیدا، حدیثى را مطرح فرمود که در اصطلاح دانشورانِ «علم حدیث» به حدیث «سلسلةالذّهب» معروف شد. تقریباً از این زمان بود که دهها تن از کسانى که جان آنان آکنده از مهر به خاندان اهلبیت علیهمالسلام بود، به محضر پیشوایان معصوم شیعه شتافتند و اخبار فراوانى را از آن سرچشمههاى زلال و موّاج فراگرفتند و آنگاه آموختههاى خویش را به عنوان گوهرى گرانبها از معارف دینى و مبانى دینشناسى، به یادگار نهادند.
این نوشتار، کوششى است در شناساندن چهرههاى محدّثان و عالمان شیعى از یاران امام حسن عسکرى علیهالسلام که از خطّه نیشابور به محضر «خورشید بىغروب سامرّا» شتافته و یا از رهگذر مکاتبه و نامهنگارى، پیوند عمیق و ژرفى با حجّت خدا داشتند.
1. ابراهیم بن محمّد بن فارس نیشابورى
شیخ طوسى در اثر گرانسنگ خویش، که در دانش رجال تألیف کرده است، او را در شمار یاران امام حسن عسکرى علیهالسلام و با عنوان نیشابورى یاد کرده است.3
شیخ کشّى، که او نیز یکى از برجستهترین محدّث شناسان شیعى است، پیرامون منزلت و وجاهت او مىنویسد:
استادم عیّاشى سمرقندى مىگفت که ابراهیم بن محمّد، شخصیّت بزرگى است که از هرگونه منقصت و نقطه تاریک پیراسته است.4
بلکه برخى از پژوهشگران حوزه زندگینامه محدّثان شیعه، از شهیدثانى نقل نمودهاند که او، ابراهیم بن محمّد را از راویان موجّه شیعى یاد نموده است.5
دو تن از شاگردان برجسته او عبارتند از: محمد بن مسعود عیّاشى، دانشور فرزانه و بلند مرتبه خطّه ماوراءالنّهر و محمّد بن حسن براثى.6
2. ابراهیم بن عبده نیشابورى
شیخ طوسى و دیگران، این راوى را از گروه یاران امام عسکرى علیهالسلام ، که زادگاه او نیشابور است، به شمار آوردهاند.7
امام عسکرى علیهالسلام به یکى از یاران خود، در نیشابور مىنویسد:
«تو فرستاده و پیام رسان من هستى به ابراهیم بن عبده که خدایش به او توفیق عنایت کند و اینکه انجام دهد آنچه را در آن نامه نوشتهام و به توسط محمد بن موسى نیشابورى فرستادهام.»
امام علیهالسلام در ادامه نامه مىفرماید:
«درود و رحمت خدا بر ابراهیم بن عبده باد. موالیان و پیروان ما اهلبیت علیهمالسلام در ناحیه نیشابور، حقوق و وجوه شرعیّه ما را به دست ابراهیم بن عبده، برسانند و سپس ابراهیم بن عبده مال ما را بفرستد نزد وکیل دیگر ما در شهر رى؛ ابوالحسین اسدى رازى، یا هرکس را که رازى او را به عنوان وکیل و نماینده ما معرّفى کند.»8
و نیز کشىّ چنین نگاشته است:
برخى از چهرههاى موجّه و راستگوى شیعه برایم نقل کردند که حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام نامهاى نوشت به ابراهیم بن عبده، بدین مضمون که:
«او نماینده من است، حقّ و حقوق ما را از شیعیان ما بگیرد و آنان در مراعات تقوا و پرواپیشگى، بسیار بکوشند و حقوق ما را به ما برسانند و آنها را پرداخت نمایند به ابراهیم بن عبده نیشابورى و من به او اجازه دادم با رعایت صلاح و مصلحت، در آنها تصرّف کند. خداوند به او توفیق عطا کند و بر او منّت نهد تا از هر گونه لغزش و تقصیرى مصون بماند.»9
در نامهاى دیگر که به عبداللّه بن حمدویه بیهقى مرقوم مىکند، مىفرماید:
«من، ابراهیم بن عبده را به عنوان وکیل و نماینده خود در اخذ وجوهات منصوب نمودم براى اینکه موالیان و شیعیان ما، حقوق واجب ما را به او بدهند و او مورد امانت و وثاقت است و دوستان ما در رعایت تقوا بسیار بکوشند.»10
در پایان، نقل این داستان، جالب و خواندنى است که نشانى دیگر از ولایت پذیرى و ولایت مدارى اوست. شیخ کلینى در کتاب اصول کافى مىنویسد:
محمّد بن شاذان بن نعیم از خادم ابراهیم بن عبده نقل مىکند که او گفت: در ایّام حجّ من همراه ابراهیم در بلنداى کوه صفا در مکّه ایستاده بودم، یک باره حضرت امام مهدى علیهالسلام تشریف آورد و در کنار ابراهیم ایستاد و کتاب مناسک را از او گرفت و با او پیرامون امورى به گفت و گو پرداخت.11
از آنچه گفته شد، این نکته رخ مىنماید که این محدّث نیشابورى در مرتبه والائى از وجاهت و بزرگى، قرار داشت؛ چنان که یکى از فرزانگان حوزه مىگوید: از سخنان امام عسکرى علیهالسلام در شأن و جایگاه ابراهیم، بالاتر از عدالت و وجاهت، به دست مىآید.12
3. اسحاق بن اسماعیل نیشابورى
شیخ طوسى و بسیارى از تراجم نویسان، او را از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام نام بردهاند و شیخ طوسى بر مرتبه بلند این محدّث به صراحت سخن گفته و تمامى دانشوران علم رجال به گونهاى شفّاف او را مورد ستایش قرار دادهاند.13
زیباترین و ژرفترین ستایش از این یار امام، از ناحیه امام حسن عسکرى علیهالسلام انجام گرفته است. حضرت در نامه مشهورش به اسحاق بن اسماعیل، در نکوداشت او سنگ تمام گذاشت. این نامه مانند سایر نامهها و سخنان امامان معصوم علیهمالسلام در بردارنده بنیادىترین پندها و راهکارها در پیمودن راه کمال و قرب الىاللّه است. اینک گزیدهاى از این نامه مبارک تقدیم مىشود:
اى اسحاق! خداوند، ما و شما شیعیان ما را، در پرده لطف و عنایت خود، حفظ و حراست کند و خدا، پشتیبان تو باشد در همه امور زندگى. من نامه تو را خواندم ـ خدا تو را رحمت کند ـ و دانستم هرچه را نوشته بودى. ما امامان اهلبیت بر شما شیعیان لطف و عنایت داریم، و خرسند هستیم که پروردگار برشما نعمت هایش را ببخشد.
کامل شدن نعمتها بر یک شیعه و پیرو ما، داخل شدن در بهشت است و هیچ نعمتى وجود ندارد مگر اینکه حقّش با ذکر الحمدللّه، انجام مىشود... .
اگر حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم و جانشینان معصوم او نبودند، شما مردم گمراه و سرگردان بودید. چون پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را به جانشینى خویش برگزید، این آیه قرآن نازل شد: «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتى و رضیتُ لکم الاسلام دینا»14
اى اسحاق! این نامه را از موالیان و دوستان ما پنهان ندار؛ مگر از مخالفان، معاندان و دشمنان ما اهلبیت. دُرّ و گوهر را در زیر دست و پاى خنزیر، مریز که آنان ارزش ندارند.15
امام عسکرى علیهالسلام در پایان مىفرماید:
سلام و درود بر تو اى اسحاق بن اسماعیل و بر همه دوستان و شیعیان ما امامان اهلبیت علیهمالسلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.16
4. علىّ بن شجاع نیشابورى
شیخ طوسى این راوى را در شمار یاران نیشابورى امام عسکرى علیهالسلام به شمار آورده است.17
علاّمه مامقانى چنین مىگوید:
از سخن شیخ طوسى بر مىآید که علىّ بن شجاع، از کسانى است که ولایت امامان علیهمالسلام را پذیرفته و در راه آنان قدم نهاده است.18
5. عَمْرکى بن علىّ بن محمّد بوفکى نیشابورى19
بىتردید، او یکى از چهرههاى عالیقدر و ماندگار تاریخ حدیث شیعه است؛ به گونهاى که نام و روایات او در جاى جاى کتابهاى روایتى، مىدرخشد. زندگینامهنویس بىبدیل شیعه، نجاشى، در منزلت این محدّث نیشابورى چنین مىنگارد:
او یکى از بزرگان دانشوران شیعى و چهرههاى موجّه است. او استاد گروه زیادى از بزرگان حدیث است.20
شیخ طوسى پیرامون تبیین جایگاه او چنین مىگوید:
عَمْرکى بن على، از یاران امام عسکرى علیهالسلام و نیشابورى است، گفته شده که او، در شهر سمرقند، چند نفر افراد خدمتگزار را براى امام عسکرى علیهالسلام فراهم ساخت.21
کنیه این بزرگوار، ابومحمّد است و به گفته سیّد بن طاووس: نام او على و لقبش عَمْرکى است که اشتهار او بدین لقب است.22
و «بوفک» یکى از روستاهاى نیشابور بوده است.23
6. حمدان بن سلیمان نیشابورى
شیخ طوسى، او را در گروه یاران نیشابورى امام عسکرى علیهالسلام شمرده است.24
نجاشى، او را چنین معرّفى مىکند:
حمدان بن سلیمان ابوسعید نیشابورى، شخصیّت موجّهى است در میان دانشوران شیعه.25
شیخ طوسى در جاى دیگر مىنگارد:
حمدان بن سلیمان بن عمیره نیشابورى و مشهور است به تاجر.26
7. داود بن ابىزید نیشابورى
کنیهاش ابوسلیمان است. او با اینکه از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام و از گروه راویان است، اشتغال به حرفه نجّارى هم داشته... و در بارهاش گفتهاند: او انسان صادق اللهجه و راستگویى بوده است.27
8. محمّد بن احمد بن نعیم نیشابورى
کنیهاش ابوعبداللّه و لقبش شاذانى، از گروه یاران امام عسکرى علیهالسلام و اهلنیشابور است.
گفتهاند که پدرش (احمد بن نعیم) پسر برادر فضل بن شاذان نیشابورى است و لقب «شاذانى» هم به همین مناسبت است.28
شیخ کشّى از استادش این گونه نقل مىکند که گفت: شنیدم از محمد بن احمد شاذانى که بارها چنین مىگفت:
مالى ـ سهم مقدّس امام علیهالسلام ـ از حضرت حجّت علیهالسلام نزد من جمع شد، مال امام را به نزد آن بزرگوار فرستادم ـ در عصر غیبت صغرا به واسطه بعضى از نوّاب ویژه حضرت ـ زمانى نگذشت که پاسخ حضرت مهدى علیهالسلام از این قرار به دست من رسید: «آنچه فرستادى از مال شخصى خود که این مقدار بود ـ حضرت مقدارش را تعیین فرمود ـ به ما رسید، خداوند از تو قبول فرماید.»29
همین رخداد را شیخ صدوق به گونهاى شفّافتر اکمال الدّین نقل کرده است.30 به هرحال، محمّد بن احمد بن نعیم یکى از نخبگان شیعى است که پیوند عمیق و ژرفى با امام عسکرى علیهالسلام و فرزند بزرگوارش حضرت ولىّعصر علیهالسلام داشته است.
از ویژگىهاى او، این است که یکى از برترین شاگردان فضل بن شاذان نیشابورى بوده و کتابهاى استاد خویش را روایت مىکرده است.31
9. محمّد بن موسى نیشابورى
او همان شخصیّت بزرگوارى است که حضرت عسکرى علیهالسلام نامه مهمّ خود را به اسحاق بن اسماعیل ـ که قبلاً به آن اشاره شد ـ توسّط وى به شیعیان نیشابور ارسال مىکند.32
و این، نشان گویائى است از امانتدارى، وجاهت و منزلت والاى او نزد امام زمانش.33
پىنوشتها:
1. معجم البلدان، ج 1، ص 537، واژه بیهق.
2. عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 135؛ کشف الغمّه، ج 2، ص 308؛ تاریخ نیشابور شهر فیروزه، ص 49 ـ 47؛ جغرافیاى کامل ایران، ج 1، ص 640.
3. رجال شیخ طوسى، ص 428، ش 10؛ رجال کشّى، ج 1، ص 122؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.
4. رجال کشّى، ج 1، ص 122 و ج 2، ص 812، ش 1014.
5. تنقیح المقال، مامقانى، ج 1، ص 24؛ جامع الروات، ج 1، ص 32.
6. رجال کشّى، ج 1، ص 122.
7. رجال طوسى، ص 428.
8. رجال کشّى، ج 2، ص 848.
9. همان؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 407.
10. رجال کشّى، ص 848.
11. اصول کافى، ج 1، ص 331، ح 6، »باب تسمیة من رأه».
12. ر.ک: تنقیح الرجال، مامقانى، ج 1، ص 25.
13. رجال طوسى، ص 429؛ رجال علاّمه حلّى، ص 11، ش 3؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 404؛ رجال کشى، ج 2، ص 848؛ تنقیح الرجال، ج 1، ص 111.
14. مائده / 3.
15. فلا تنثّرن الدُّرَّ بین اظلاف الخنازیر و لاکرامة لهم.
16. رجال کشّى، ج 2، ص 848.
17. رجال طوسى، ص 433؛ جامع الروات، ج 1، ص 586.
18. تنقیح المقال، ج 2، ص 293.
19. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى، ص 432، ش 7؛ رجال علاّمه حلّى، ص 131، ش 21.
20. رجال نجاشى، ص 215، چاپ داورى.
21. رجال طوسى، ص 432.
22. تنقیح المقال،ج 2، ص352.
23. رجال نجاشى، ص 215؛ رجال طوسى،ص 432؛ الکنى والالقاب، ج 2، ص 88.
24. رجال طوسى،ص 430، ش 4.
25. رجال نجاشى،ص 100.
26. رجال طوسى، ص 414.
27. همان، ص 430 و 415؛ رجال علاّمه حلّى، ص 68؛ تنقیح المقال، ج 1، ص 100.
28. رجال طوسى، ص 438.
29. رجال کشى، ج 2، ص 814، ش 1017.
30. ر.ک: کمال الدین، ص 485، ح 5، باب «ذکر التوقیعات».
31. تنقیح المقال، ج 2، ص 55.
32. رجال کشّى، ج 2، ص 847.
33. تنقیح المقال، ج 3، ص 193.