نگاهى به زندگى ابوهاشم جعفرى
آرشیو
چکیده
متن
داود بن قاسم، معروف به «ابوهاشم جعفرى»، از نوادگان جعفر بن ابىطالب و از خاندان ابوطالب؛ پدر گرامى مولا على علیهالسلام است. وى به سبب انتساب به جعفر، به «جعفرى» مشهور شده است. داود از اصحاب گرانقدر امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسکرى و امام زمان علیهمالسلام به شمار مىرود. وى علاقه زیادى به پیشوایان معصوم علیهمالسلام داشت و متقابلاً آن بزرگواران نیز او را بسیار دوست داشتند.
داود، روایات بسیارى در موضوعات مختلف: فقه، کلام و تفسیر روایت کرده است. بسیارى از کرامات ائمّه اطهار علیهمالسلام توسّط او نقل شده است. ابوهاشم، علاوه بر اینکه عابدى با تقوا بود و مقام شامخى در عرصه شعر و حدیث داشت، شخصیت سیاسى هم به حساب مىآمد. او فردى صریح اللهجه بود و با ستمگران عصرش به مبارزه مىپرداخت. وى به همین دلیل، بارها دستگیر و زندانى شد. ابوهاشم، نورى در تاریکى بود تا شیعیان گمراه و علاقمندان به حق و حقیقت را هدایت کند. این روحانى مدیر و مدبّر با اطّلاعات وسیعى که از مسائل روز در سرزمینهاى اسلامى داشت، توانست به نشر مذهب «تشیّع» بپردازد. وى با بحثها و مناظراتى که با سران فرقههاى باطل و منحرف داشت، توانست جمعى از آنها را هدایت نماید. از این رو، شایسته است گستردهتر به ویژگىهاى آن بزرگوار بپردازیم.
ابوهاشم! تو بر خیرى
ابوهاشم جعفرى گوید:
وقتى در محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام بودم، از آن حضرت درباره تفسیر این فرموده خداوند تعالى: «ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه»2 پرسش کردم. حضرت فرمود: مقصود از «الذین اصطفینا»آل محمّد علیهمالسلام هستند. و «ظالم لنفسه»کسى است که امام را قبول ندارد و «مقتصد» کسى است که امام را مىشناسد و «سابق بالخیرات» خود امام است.
ابوهاشم مىگوید:
از شنیدن سخن امام گریستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل محمّد علیهمالسلام اعطا کرده، اندیشیدم. امام متوجّه من شد و فرمود:
«عظمت شأن آل محمّد علیهمالسلام از آنچه اندیشیدى، بیشتر است. خدا را شکر کن؛ چون تو را از کسانى که به دوستى آنان چنگ زدهاند، قرار داد. تو در روز قیامت، که هر گروهى با پیشواى خود خوانده مىشوند، با آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم فراخوانده مىشوى. پس مژده باد تو را ابوهاشم که بر خیرى.»3
تو در حزب خدایى
ابوهاشم مىگوید:
یکى از دوستداران امام حسن عسکرى علیهالسلام به ایشان نامهاى نوشت و تقاضا کرد به او دعایى بیاموزد. امام علیهالسلام در پاسخ نوشت: این دعا را بخوان:
«یا اسمع السّامعین و یا ابصر المبصرین و یا عزّ (انظرُ) النّاظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الرّاحمین و یا احکم الحاکمین، صلّ على محمّد و آل محمّد و اوسع لى فى رزقى و مُدّ لى فى عمرى وَامْنُنْ علىّ برحمتک و اجعلنى ممّن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بىغیرى».
ابوهاشم آورده است:
بعد از شنیدن فرمایش امام، با خود گفتم: خدایا! مرا در حزب و گروه خود قرار ده. که امام رو به من کرد و فرمود:
«انت فى حزبه و زمرته اذ (اِنْ) کنتَ باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا...4؛ تو در حزب و گروه خدایى اگر به او ایمان داشته و تصدیق کننده پیامبرش باشى...»
خادم مؤمنان
در فضیلت و ارزش خدمت به مؤمنان، روایات بسیارى وجود دارد. از جمله در روایتى از امام باقر علیهالسلام آمده است: «هر کس در پى برآوردن حاجت برادر مسلمان خویش گام بردارد، خداوند متعال به هفتاد و پنج هزار فرشته دستور مىدهد که بر او سایه افکنند. این فرد، هیچ قدمى بر نمىدارد جز آنکه حسنهاى برایش نوشته و سیّئهاى از او محو و درجهاش افزون مىگردد. براى چنین شخصى که حاجت آن مسلمان را روا کرد، ثواب حجّ و عمره ثبت مىشود.»5
ابوهاشم جعفرى، یکى از خادمان راستین مؤمنان بود. وى مىگوید: شنیدم که امام حسن عسکرى علیهالسلام مىفرمود:
«در بهشت درى است به نام «معروف». از این در، فقط کسانى که کار خیر انجام دهند، داخل مىشوند.»
از شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را براى برآوردن نیازمندىهاى مردم در مشقّت افکنده بودم، خرسند شدم.
وقتى امام از آنچه در درونم گذشت، آگاه شد؛ نگاهم کرد و فرمود:
«آرى، پس بر آنچه بدان مشغولى، مداومت کن؛ چرا که صاحبان نیکى در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت هستند.»6
مؤمن واقعى
ابوهاشم جعفرى مىگوید:
به شدّت تنگدست بودم؛ لذا به منزل امام هادى علیهالسلام روانه شدم. بعد از آنکه امام به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. حضرت فرمود: ابوهاشم! شکر کدام یک از نعمتهاى خداوند عزیز و جلیل را مىخواهى به جا آورى؟
من سرافکنده و خاموش شدم و نمىدانستم چه بگویم. بعد امام فرمود: «خداوند، ایمان را روزى تو کرد و به وسیله آن بدنت را بر آتش، حرام و تندرستى را نصیبت نمود و به واسطه آن، تو را بر طاعت یارى کرد و قناعت را به تو داد و از این راه از تبذّل باز داشت...».7
وکیل ناحیه مقدّسه
اگر چه زندگانى آخرین امامان شیعه با کنترل شدید خلفاى عبّاسى همراه بود، تشیّع کم و بیش در سرتاسر سرزمینهاى اسلامى گسترش یافت. آنچه که باعث شد تا معارف اهلبیت علیهمالسلام به همه جا راه یابد، سیستم «وکالت» بود. وکلا، بیشتر به واسطه نامههایى که از سوى افراد مطمئن به حجاز و عراق حمل مىگردید،با امام مرتبط مىشدند.8 ارتباط ماوراء طبیعى، نیز از دیگر وسایلى بود که باعث مىشد امامان شیعه از آن طریق با وکلاى مورد نظر خویش ارتباط برقرار کنند.
یکى از وکلاى بزرگ ائمّه علیهمالسلام ابوهاشم داود بن قاسم بود. سیّد بن طاووس در این خصوص مىگوید:
در زمان غیبت صغرا، سفیرانى شناخته شده بودند که معتقدان به امامت حسن بن على علیهماالسلام در موردشان هیچ گونه اختلافى نداشتند. از جمله آنان، داود بن قاسم جعفرى بود.9
میرزا محمّدعلى مدرّس در این باره مىگوید:
[ابوهاشم] در اوائل غیبت صغرا از سفراى مُسلّم السّفاره ناحیه مقدّسه هم بوده است.10
مقرّب درگاه اهلبیت علیهمالسلام
ابوهاشم جعفرى نزد امامان شیعه منزلت والایى داشت. این حقیقت از نحوه برخورد آن بزرگواران با او فهمیده مىشود. نمونه ذیل نمایانگر این حقیقت است: داود بن قاسم نقل مىکند:
ساربانى از من خواست که با حضرت جواد علیهالسلام صحبت کنم تا ایشان او را به کار بگمارد. من نزد امام رفتم؛ ولى دیدم ایشان همراه گروهى به صرف غذا مشغولند؛ لذا نتوانستم سخن بگویم. به محض اینکه امام مرا دید، برایم غذا گذاشت و فرمود: ابوهاشم! بخور.
پس امام بىدرنگ فرمود:
غلام! به ساربانى که ابوهاشم براى ما آورده، رسیدگى کن و در کارها از او کمک بگیر.11
عاشق اهلبیت علیهمالسلام
داود بن قاسم، عشق و علاقه شدیدى به خاندان عصمت و طهارت داشت و خود را وقف آنان ساخته بود؛ تحمّل دورى از خاندان وحى براى ابوهاشم غیر ممکن بود. به همین علّت، او اوقات زیادى از عمر خویش را با امامان خود سپرى مىکرد. وقتى ابوهاشم پیر و ضعیف شد و متوجّه گردید که دیگر نمىتواند به راحتى از بغداد به خدمت حضرت هادى علیهالسلام برسد، بسیار افسرده شد و به امام این گونه شکایت کرد: سنّم، زیاد و بدنم، ضعیف و اسبم، پیر شده و براى زیارت شما از بغداد دچار مشقّت مىگردم. پس برایم دعا بفرمایید...12
در اشعار ابوهاشم هم نشانههاى واضحى بر علاقه زیاد وى به مولا على علیهالسلام و اهلبیت علیهمالسلام دیده مىشود.
در جریان دستگیرىهاى امام عسکرى علیهالسلام نگرانى زیاد ابوهاشم نسبت به این امر منعکس شده است؛ از جمله اینکه، محمد بن عبداللّه مىگوید:
وقتى فردى به نام سعید دستور بردن امام عسکرى علیهالسلام را داد، ابوهاشم جعفرى ضمن نگارش نامهاى به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم! بر ما خبر بازداشت شما رسیده و از این بابت، سخت افسرده خاطر و بىقرار شدیم.13
شاعر اهل بیت علیهمالسلام
ابوهاشم جعفرى شاعرى نیکوبیان بود و در مناسبتهاى گوناگون، در مدح اهلبیت علیهمالسلام و دفاع از خطّ ولایت، شعر مىسرود. اشعار ذیل نمونههایى از آنهاست:
در مدح خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
یا آل احمد کیف اعدل عنکم أعن السّلامة و النّجاة احول
ذخر الشّفاعة جدّکم لکبائرى فیها على اهل الوعید اصول
شغلى بمدحکم و غیرى عنکم بعدوّکم و مدیحه مشغول...
اى آل احمد! چگونه از شما باز گردم؟
آیا از سلامتى و نجات، رویگردان شوم؟
نیاى شما، شفاعت را براى گناهانم ذخیره کرده در شفاعت شما بر اهل عذاب، واقعیتهایى هست
به مدح شما مشغولم و غیر من از ثناى شما به مدح دشمنتان مشغول است
داود، در اثبات امامت حضرت کاظم علیهالسلام به هنگام مناظره با فردى که مدّعى امامت فرزند دیگر حضرت صادق علیهالسلام به نام اسماعیل بود، گفت:
لما انبرى لى سائل لأجیبه موسى احقّ بها ام اسماعیل
قلت: الدّلیل معى علیک و ما علىّ ما تدعیه للامام دلیل...
زمانى که پرسشگرى جلویم را گرفت تا پاسخش دهم که امام موسى بن جعفر علیهالسلام به ولایت سزاوارتر است یا اسماعیل؟
گفتم: علیه تو حجّت با من است در حالى که بر آنچه ادّعا مىکنى بر امامت اسماعیل، دلیلى درست نیست...
شخصیّت مبارز
از روایات و منابع موجود استفاده مىشود که ابوهاشم جعفرى، فردى انقلابى و شخصیّتى سیاسى بود و با حکّام وقت معارضه و مبارزه مىکرد. وى به همین دلیل به طور مکرّر توسّط حکومت، دستگیر و زندانى و حتّى شکنجه شد و در زندان انفرادى حبس گردید.
شواهدى نیز بر جریان دستگیرى و حبس او دلالت دارد. ابوهاشم جعفرى در ضمن نامهاى به امام عسکرى علیهالسلام از کوچکى زندان و سنگینى زنجیرى که به پایش بسته شده بود، شکایت کرد. امام در پاسخ نوشت: «تو امروز نماز ظهر را در منزلت مىخوانى!»
ابوهاشم مىگوید: مرا در وقت ظهر از زندان آزاد کردند و همان طور که امام فرموده بود، نماز را در منزلم خواندم...14
در ماجراى دیگرى، ابوهاشم به جرم دست داشتن در ترور یکى از عناصر کثیف عبّاسى، به نام عبداللّه بن محمّد، دستگیر مىشود. سعد بن عبداللّه مىگوید:
جماعتى چون: داود بن قاسم ابوهاشم جعفرى، قاسم بن محمّد عبّاسى، محمّد بن عبیداللّه و محمّد بن ابراهیم که به سبب کشته شدن عبداللّه بن محمّد دستگیر و زندانى شده بودند، گفتند: امام عسکرى علیهالسلام و برادرش جعفر در یکى از شبها به زندانى که آنان در آن به سر مىبردند، آورده شدند. وقتى چشم ابوهاشم به آن دو افتاد، از جا برخاست و صورت امام را بوسید و آن حضرت را روى عباى خویش نشاند...15
ابوهاشم در این باره مىگوید:
به همراه جماعتى در قلعه «جَوشق» که به دستور مقتدر عبّاسى ساخته شده بود، زندانى بودیم که حضرت عسکرى علیهالسلام با برادرش جعفر در آنجا زندانى شدند و این، باعث کاهش اندوه ما شد. من صورت امام را بوسیدم... مردى به همراه ما، در زندان بود که ادّعا مىکرد علوى است. امام عسکرى علیهالسلام به ما فرمود: «اگر در میان شما بیگانه نبود، مىگفتم که خداوند چه موقع آزادتان مىکند.» در آن لحظه، امام به فردى اشاره کرد و او رفت. آنگاه فرمود: «این مرد از شما نیست. از او بپرهیزید؛ زیرا در لباسش نوشتهاى مخفى کرده که در آن مطالبى را که شما بر ضدّ خلیفه گفتهاید، ثبت کرده است.»
ابوهاشم در ادامه مىگوید:
حاضران تا سخن امام را شنیدند، یکى از آنان برخاست و لباس آن مرد را بازرسى کرد و نوشته مزبور را یافت.16
پىنوشتها:
1. داود بن قاسم (راویان نور، 8)، محمد اصغرىنژاد، دارالحدیث، تهران و شهررى، اوّل، 1375 ش.
2. فاطر / 32.
3. مسند الامام العسکرى(ع)، ص 103 و 104.
4. حیاة الامام الحسن العسکرى(ع)، ص 257؛ اعلام الورى، طبرسى، تصحیح و تعلیقه علىاکبر غفّارى، ص 355.
5. ر.ک: معراج السّعاده، طبع قدیم، ص 386.
6. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 689.
7. امالى، صدوق، ص 336 و 337.
8. ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2، ص 153 به بعد.
9. تنقیح المقال، ج 1، ص 413.
10. ریحانة الادب، ج 7، ص 295.
11. مسند الامام الهادى(ع)، ص 151.
12. همان، ص 119؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 672.
13. ر.ک: مسند الامام العسکرى(ع)، ص 108.
14. همان، ص 82.
15. ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 306 و 307.
16. الخرائج والجرائح، ج 2، ص 682.
داود، روایات بسیارى در موضوعات مختلف: فقه، کلام و تفسیر روایت کرده است. بسیارى از کرامات ائمّه اطهار علیهمالسلام توسّط او نقل شده است. ابوهاشم، علاوه بر اینکه عابدى با تقوا بود و مقام شامخى در عرصه شعر و حدیث داشت، شخصیت سیاسى هم به حساب مىآمد. او فردى صریح اللهجه بود و با ستمگران عصرش به مبارزه مىپرداخت. وى به همین دلیل، بارها دستگیر و زندانى شد. ابوهاشم، نورى در تاریکى بود تا شیعیان گمراه و علاقمندان به حق و حقیقت را هدایت کند. این روحانى مدیر و مدبّر با اطّلاعات وسیعى که از مسائل روز در سرزمینهاى اسلامى داشت، توانست به نشر مذهب «تشیّع» بپردازد. وى با بحثها و مناظراتى که با سران فرقههاى باطل و منحرف داشت، توانست جمعى از آنها را هدایت نماید. از این رو، شایسته است گستردهتر به ویژگىهاى آن بزرگوار بپردازیم.
ابوهاشم! تو بر خیرى
ابوهاشم جعفرى گوید:
وقتى در محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام بودم، از آن حضرت درباره تفسیر این فرموده خداوند تعالى: «ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه»2 پرسش کردم. حضرت فرمود: مقصود از «الذین اصطفینا»آل محمّد علیهمالسلام هستند. و «ظالم لنفسه»کسى است که امام را قبول ندارد و «مقتصد» کسى است که امام را مىشناسد و «سابق بالخیرات» خود امام است.
ابوهاشم مىگوید:
از شنیدن سخن امام گریستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل محمّد علیهمالسلام اعطا کرده، اندیشیدم. امام متوجّه من شد و فرمود:
«عظمت شأن آل محمّد علیهمالسلام از آنچه اندیشیدى، بیشتر است. خدا را شکر کن؛ چون تو را از کسانى که به دوستى آنان چنگ زدهاند، قرار داد. تو در روز قیامت، که هر گروهى با پیشواى خود خوانده مىشوند، با آل محمد صلىاللهعلیهوآلهوسلم فراخوانده مىشوى. پس مژده باد تو را ابوهاشم که بر خیرى.»3
تو در حزب خدایى
ابوهاشم مىگوید:
یکى از دوستداران امام حسن عسکرى علیهالسلام به ایشان نامهاى نوشت و تقاضا کرد به او دعایى بیاموزد. امام علیهالسلام در پاسخ نوشت: این دعا را بخوان:
«یا اسمع السّامعین و یا ابصر المبصرین و یا عزّ (انظرُ) النّاظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الرّاحمین و یا احکم الحاکمین، صلّ على محمّد و آل محمّد و اوسع لى فى رزقى و مُدّ لى فى عمرى وَامْنُنْ علىّ برحمتک و اجعلنى ممّن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بىغیرى».
ابوهاشم آورده است:
بعد از شنیدن فرمایش امام، با خود گفتم: خدایا! مرا در حزب و گروه خود قرار ده. که امام رو به من کرد و فرمود:
«انت فى حزبه و زمرته اذ (اِنْ) کنتَ باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا...4؛ تو در حزب و گروه خدایى اگر به او ایمان داشته و تصدیق کننده پیامبرش باشى...»
خادم مؤمنان
در فضیلت و ارزش خدمت به مؤمنان، روایات بسیارى وجود دارد. از جمله در روایتى از امام باقر علیهالسلام آمده است: «هر کس در پى برآوردن حاجت برادر مسلمان خویش گام بردارد، خداوند متعال به هفتاد و پنج هزار فرشته دستور مىدهد که بر او سایه افکنند. این فرد، هیچ قدمى بر نمىدارد جز آنکه حسنهاى برایش نوشته و سیّئهاى از او محو و درجهاش افزون مىگردد. براى چنین شخصى که حاجت آن مسلمان را روا کرد، ثواب حجّ و عمره ثبت مىشود.»5
ابوهاشم جعفرى، یکى از خادمان راستین مؤمنان بود. وى مىگوید: شنیدم که امام حسن عسکرى علیهالسلام مىفرمود:
«در بهشت درى است به نام «معروف». از این در، فقط کسانى که کار خیر انجام دهند، داخل مىشوند.»
از شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را براى برآوردن نیازمندىهاى مردم در مشقّت افکنده بودم، خرسند شدم.
وقتى امام از آنچه در درونم گذشت، آگاه شد؛ نگاهم کرد و فرمود:
«آرى، پس بر آنچه بدان مشغولى، مداومت کن؛ چرا که صاحبان نیکى در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت هستند.»6
مؤمن واقعى
ابوهاشم جعفرى مىگوید:
به شدّت تنگدست بودم؛ لذا به منزل امام هادى علیهالسلام روانه شدم. بعد از آنکه امام به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. حضرت فرمود: ابوهاشم! شکر کدام یک از نعمتهاى خداوند عزیز و جلیل را مىخواهى به جا آورى؟
من سرافکنده و خاموش شدم و نمىدانستم چه بگویم. بعد امام فرمود: «خداوند، ایمان را روزى تو کرد و به وسیله آن بدنت را بر آتش، حرام و تندرستى را نصیبت نمود و به واسطه آن، تو را بر طاعت یارى کرد و قناعت را به تو داد و از این راه از تبذّل باز داشت...».7
وکیل ناحیه مقدّسه
اگر چه زندگانى آخرین امامان شیعه با کنترل شدید خلفاى عبّاسى همراه بود، تشیّع کم و بیش در سرتاسر سرزمینهاى اسلامى گسترش یافت. آنچه که باعث شد تا معارف اهلبیت علیهمالسلام به همه جا راه یابد، سیستم «وکالت» بود. وکلا، بیشتر به واسطه نامههایى که از سوى افراد مطمئن به حجاز و عراق حمل مىگردید،با امام مرتبط مىشدند.8 ارتباط ماوراء طبیعى، نیز از دیگر وسایلى بود که باعث مىشد امامان شیعه از آن طریق با وکلاى مورد نظر خویش ارتباط برقرار کنند.
یکى از وکلاى بزرگ ائمّه علیهمالسلام ابوهاشم داود بن قاسم بود. سیّد بن طاووس در این خصوص مىگوید:
در زمان غیبت صغرا، سفیرانى شناخته شده بودند که معتقدان به امامت حسن بن على علیهماالسلام در موردشان هیچ گونه اختلافى نداشتند. از جمله آنان، داود بن قاسم جعفرى بود.9
میرزا محمّدعلى مدرّس در این باره مىگوید:
[ابوهاشم] در اوائل غیبت صغرا از سفراى مُسلّم السّفاره ناحیه مقدّسه هم بوده است.10
مقرّب درگاه اهلبیت علیهمالسلام
ابوهاشم جعفرى نزد امامان شیعه منزلت والایى داشت. این حقیقت از نحوه برخورد آن بزرگواران با او فهمیده مىشود. نمونه ذیل نمایانگر این حقیقت است: داود بن قاسم نقل مىکند:
ساربانى از من خواست که با حضرت جواد علیهالسلام صحبت کنم تا ایشان او را به کار بگمارد. من نزد امام رفتم؛ ولى دیدم ایشان همراه گروهى به صرف غذا مشغولند؛ لذا نتوانستم سخن بگویم. به محض اینکه امام مرا دید، برایم غذا گذاشت و فرمود: ابوهاشم! بخور.
پس امام بىدرنگ فرمود:
غلام! به ساربانى که ابوهاشم براى ما آورده، رسیدگى کن و در کارها از او کمک بگیر.11
عاشق اهلبیت علیهمالسلام
داود بن قاسم، عشق و علاقه شدیدى به خاندان عصمت و طهارت داشت و خود را وقف آنان ساخته بود؛ تحمّل دورى از خاندان وحى براى ابوهاشم غیر ممکن بود. به همین علّت، او اوقات زیادى از عمر خویش را با امامان خود سپرى مىکرد. وقتى ابوهاشم پیر و ضعیف شد و متوجّه گردید که دیگر نمىتواند به راحتى از بغداد به خدمت حضرت هادى علیهالسلام برسد، بسیار افسرده شد و به امام این گونه شکایت کرد: سنّم، زیاد و بدنم، ضعیف و اسبم، پیر شده و براى زیارت شما از بغداد دچار مشقّت مىگردم. پس برایم دعا بفرمایید...12
در اشعار ابوهاشم هم نشانههاى واضحى بر علاقه زیاد وى به مولا على علیهالسلام و اهلبیت علیهمالسلام دیده مىشود.
در جریان دستگیرىهاى امام عسکرى علیهالسلام نگرانى زیاد ابوهاشم نسبت به این امر منعکس شده است؛ از جمله اینکه، محمد بن عبداللّه مىگوید:
وقتى فردى به نام سعید دستور بردن امام عسکرى علیهالسلام را داد، ابوهاشم جعفرى ضمن نگارش نامهاى به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم! بر ما خبر بازداشت شما رسیده و از این بابت، سخت افسرده خاطر و بىقرار شدیم.13
شاعر اهل بیت علیهمالسلام
ابوهاشم جعفرى شاعرى نیکوبیان بود و در مناسبتهاى گوناگون، در مدح اهلبیت علیهمالسلام و دفاع از خطّ ولایت، شعر مىسرود. اشعار ذیل نمونههایى از آنهاست:
در مدح خاندان پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم
یا آل احمد کیف اعدل عنکم أعن السّلامة و النّجاة احول
ذخر الشّفاعة جدّکم لکبائرى فیها على اهل الوعید اصول
شغلى بمدحکم و غیرى عنکم بعدوّکم و مدیحه مشغول...
اى آل احمد! چگونه از شما باز گردم؟
آیا از سلامتى و نجات، رویگردان شوم؟
نیاى شما، شفاعت را براى گناهانم ذخیره کرده در شفاعت شما بر اهل عذاب، واقعیتهایى هست
به مدح شما مشغولم و غیر من از ثناى شما به مدح دشمنتان مشغول است
داود، در اثبات امامت حضرت کاظم علیهالسلام به هنگام مناظره با فردى که مدّعى امامت فرزند دیگر حضرت صادق علیهالسلام به نام اسماعیل بود، گفت:
لما انبرى لى سائل لأجیبه موسى احقّ بها ام اسماعیل
قلت: الدّلیل معى علیک و ما علىّ ما تدعیه للامام دلیل...
زمانى که پرسشگرى جلویم را گرفت تا پاسخش دهم که امام موسى بن جعفر علیهالسلام به ولایت سزاوارتر است یا اسماعیل؟
گفتم: علیه تو حجّت با من است در حالى که بر آنچه ادّعا مىکنى بر امامت اسماعیل، دلیلى درست نیست...
شخصیّت مبارز
از روایات و منابع موجود استفاده مىشود که ابوهاشم جعفرى، فردى انقلابى و شخصیّتى سیاسى بود و با حکّام وقت معارضه و مبارزه مىکرد. وى به همین دلیل به طور مکرّر توسّط حکومت، دستگیر و زندانى و حتّى شکنجه شد و در زندان انفرادى حبس گردید.
شواهدى نیز بر جریان دستگیرى و حبس او دلالت دارد. ابوهاشم جعفرى در ضمن نامهاى به امام عسکرى علیهالسلام از کوچکى زندان و سنگینى زنجیرى که به پایش بسته شده بود، شکایت کرد. امام در پاسخ نوشت: «تو امروز نماز ظهر را در منزلت مىخوانى!»
ابوهاشم مىگوید: مرا در وقت ظهر از زندان آزاد کردند و همان طور که امام فرموده بود، نماز را در منزلم خواندم...14
در ماجراى دیگرى، ابوهاشم به جرم دست داشتن در ترور یکى از عناصر کثیف عبّاسى، به نام عبداللّه بن محمّد، دستگیر مىشود. سعد بن عبداللّه مىگوید:
جماعتى چون: داود بن قاسم ابوهاشم جعفرى، قاسم بن محمّد عبّاسى، محمّد بن عبیداللّه و محمّد بن ابراهیم که به سبب کشته شدن عبداللّه بن محمّد دستگیر و زندانى شده بودند، گفتند: امام عسکرى علیهالسلام و برادرش جعفر در یکى از شبها به زندانى که آنان در آن به سر مىبردند، آورده شدند. وقتى چشم ابوهاشم به آن دو افتاد، از جا برخاست و صورت امام را بوسید و آن حضرت را روى عباى خویش نشاند...15
ابوهاشم در این باره مىگوید:
به همراه جماعتى در قلعه «جَوشق» که به دستور مقتدر عبّاسى ساخته شده بود، زندانى بودیم که حضرت عسکرى علیهالسلام با برادرش جعفر در آنجا زندانى شدند و این، باعث کاهش اندوه ما شد. من صورت امام را بوسیدم... مردى به همراه ما، در زندان بود که ادّعا مىکرد علوى است. امام عسکرى علیهالسلام به ما فرمود: «اگر در میان شما بیگانه نبود، مىگفتم که خداوند چه موقع آزادتان مىکند.» در آن لحظه، امام به فردى اشاره کرد و او رفت. آنگاه فرمود: «این مرد از شما نیست. از او بپرهیزید؛ زیرا در لباسش نوشتهاى مخفى کرده که در آن مطالبى را که شما بر ضدّ خلیفه گفتهاید، ثبت کرده است.»
ابوهاشم در ادامه مىگوید:
حاضران تا سخن امام را شنیدند، یکى از آنان برخاست و لباس آن مرد را بازرسى کرد و نوشته مزبور را یافت.16
پىنوشتها:
1. داود بن قاسم (راویان نور، 8)، محمد اصغرىنژاد، دارالحدیث، تهران و شهررى، اوّل، 1375 ش.
2. فاطر / 32.
3. مسند الامام العسکرى(ع)، ص 103 و 104.
4. حیاة الامام الحسن العسکرى(ع)، ص 257؛ اعلام الورى، طبرسى، تصحیح و تعلیقه علىاکبر غفّارى، ص 355.
5. ر.ک: معراج السّعاده، طبع قدیم، ص 386.
6. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 689.
7. امالى، صدوق، ص 336 و 337.
8. ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2، ص 153 به بعد.
9. تنقیح المقال، ج 1، ص 413.
10. ریحانة الادب، ج 7، ص 295.
11. مسند الامام الهادى(ع)، ص 151.
12. همان، ص 119؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 672.
13. ر.ک: مسند الامام العسکرى(ع)، ص 108.
14. همان، ص 82.
15. ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 306 و 307.
16. الخرائج والجرائح، ج 2، ص 682.