آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

داود بن قاسم، معروف به «ابوهاشم جعفرى»، از نوادگان جعفر بن ابى‏طالب و از خاندان ابوطالب؛ پدر گرامى مولا على علیه‏السلام است. وى به سبب انتساب به جعفر، به «جعفرى» مشهور شده است. داود از اصحاب گرانقدر امام رضا، امام جواد، امام هادى، امام عسکرى و امام زمان علیهم‏السلام به شمار مى‏رود. وى علاقه زیادى به پیشوایان معصوم علیهم‏السلام داشت و متقابلاً آن بزرگواران نیز او را بسیار دوست داشتند.
داود، روایات بسیارى در موضوعات مختلف: فقه، کلام و تفسیر روایت کرده است. بسیارى از کرامات ائمّه اطهار علیهم‏السلام توسّط او نقل شده است. ابوهاشم، علاوه بر اینکه عابدى با تقوا بود و مقام شامخى در عرصه شعر و حدیث داشت، شخصیت سیاسى هم به حساب مى‏آمد. او فردى صریح اللهجه بود و با ستمگران عصرش به مبارزه مى‏پرداخت. وى به همین دلیل، بارها دستگیر و زندانى شد. ابوهاشم، نورى در تاریکى بود تا شیعیان گمراه و علاقمندان به حق و حقیقت را هدایت کند. این روحانى مدیر و مدبّر با اطّلاعات وسیعى که از مسائل روز در سرزمین‏هاى اسلامى داشت، توانست به نشر مذهب «تشیّع» بپردازد. وى با بحث‏ها و مناظراتى که با سران فرقه‏هاى باطل و منحرف داشت، توانست جمعى از آنها را هدایت نماید. از این رو، شایسته است گسترده‏تر به ویژگى‏هاى آن بزرگوار بپردازیم.
ابوهاشم! تو بر خیرى
ابوهاشم جعفرى گوید:
وقتى در محضر امام حسن عسکرى علیه‏السلام بودم، از آن حضرت درباره تفسیر این فرموده خداوند تعالى: «ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه»2 پرسش کردم. حضرت فرمود: مقصود از «الذین اصطفینا»آل محمّد علیهم‏السلام هستند. و «ظالم لنفسه»کسى است که امام را قبول ندارد و «مقتصد» کسى است که امام را مى‏شناسد و «سابق بالخیرات» خود امام است.
ابوهاشم مى‏گوید:
از شنیدن سخن امام گریستم و با خود درباره آنچه خداوند به آل محمّد علیهم‏السلام اعطا کرده، اندیشیدم. امام متوجّه من شد و فرمود:
«عظمت شأن آل محمّد علیهم‏السلام از آنچه اندیشیدى، بیشتر است. خدا را شکر کن؛ چون تو را از کسانى که به دوستى آنان چنگ زده‏اند، قرار داد. تو در روز قیامت، که هر گروهى با پیشواى خود خوانده مى‏شوند، با آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم فراخوانده مى‏شوى. پس مژده باد تو را ابوهاشم که بر خیرى.»3
تو در حزب خدایى
ابوهاشم مى‏گوید:
یکى از دوستداران امام حسن عسکرى علیه‏السلام به ایشان نامه‏اى نوشت و تقاضا کرد به او دعایى بیاموزد. امام علیه‏السلام در پاسخ نوشت: این دعا را بخوان:
«یا اسمع السّامعین و یا ابصر المبصرین و یا عزّ (انظرُ) النّاظرین و یا اسرع الحاسبین و یا ارحم الرّاحمین و یا احکم الحاکمین، صلّ على محمّد و آل محمّد و اوسع لى فى رزقى و مُدّ لى فى عمرى وَامْنُنْ علىّ برحمتک و اجعلنى ممّن تنتصر به لدینک و لا تستبدل بى‏غیرى».
ابوهاشم آورده است:
بعد از شنیدن فرمایش امام، با خود گفتم: خدایا! مرا در حزب و گروه خود قرار ده. که امام رو به من کرد و فرمود:
«انت فى حزبه و زمرته اذ (اِنْ) کنتَ باللّه مؤمنا و لرسوله مصدّقا...4؛ تو در حزب و گروه خدایى اگر به او ایمان داشته و تصدیق کننده پیامبرش باشى...»
خادم مؤمنان
در فضیلت و ارزش خدمت به مؤمنان، روایات بسیارى وجود دارد. از جمله در روایتى از امام باقر علیه‏السلام آمده است: «هر کس در پى برآوردن حاجت برادر مسلمان خویش گام بردارد، خداوند متعال به هفتاد و پنج هزار فرشته دستور مى‏دهد که بر او سایه افکنند. این فرد، هیچ قدمى بر نمى‏دارد جز آنکه حسنه‏اى برایش نوشته و سیّئه‏اى از او محو و درجه‏اش افزون مى‏گردد. براى چنین شخصى که حاجت آن مسلمان را روا کرد، ثواب حجّ و عمره ثبت مى‏شود.»5
ابوهاشم جعفرى، یکى از خادمان راستین مؤمنان بود. وى مى‏گوید: شنیدم که امام حسن عسکرى علیه‏السلام مى‏فرمود:
«در بهشت درى است به نام «معروف». از این در، فقط کسانى که کار خیر انجام دهند، داخل مى‏شوند.»
از شنیدن این روایت، شکر خداوند را به جا آوردم و از اینکه خودم را براى برآوردن نیازمندى‏هاى مردم در مشقّت افکنده بودم، خرسند شدم.
وقتى امام از آنچه در درونم گذشت، آگاه شد؛ نگاهم کرد و فرمود:
«آرى، پس بر آنچه بدان مشغولى، مداومت کن؛ چرا که صاحبان نیکى در دنیا، همانا صاحبان خیر در آخرت هستند.»6
مؤمن واقعى
ابوهاشم جعفرى مى‏گوید:
به شدّت تنگدست بودم؛ لذا به منزل امام هادى علیه‏السلام روانه شدم. بعد از آنکه امام به من اجازه ورود داد، در حضورشان نشستم. حضرت فرمود: ابوهاشم! شکر کدام یک از نعمت‏هاى خداوند عزیز و جلیل را مى‏خواهى به جا آورى؟
من سرافکنده و خاموش شدم و نمى‏دانستم چه بگویم. بعد امام فرمود: «خداوند، ایمان را روزى تو کرد و به وسیله آن بدنت را بر آتش، حرام و تندرستى را نصیبت نمود و به واسطه آن، تو را بر طاعت یارى کرد و قناعت را به تو داد و از این راه از تبذّل باز داشت...».7
وکیل ناحیه مقدّسه
اگر چه زندگانى آخرین امامان شیعه با کنترل شدید خلفاى عبّاسى همراه بود، تشیّع کم و بیش در سرتاسر سرزمین‏هاى اسلامى گسترش یافت. آنچه که باعث شد تا معارف اهل‏بیت علیهم‏السلام به همه جا راه یابد، سیستم «وکالت» بود. وکلا، بیشتر به واسطه نامه‏هایى که از سوى افراد مطمئن به حجاز و عراق حمل مى‏گردید،با امام مرتبط مى‏شدند.8 ارتباط ماوراء طبیعى، نیز از دیگر وسایلى بود که باعث مى‏شد امامان شیعه از آن طریق با وکلاى مورد نظر خویش ارتباط برقرار کنند.
یکى از وکلاى بزرگ ائمّه علیهم‏السلام ابوهاشم داود بن قاسم بود. سیّد بن طاووس در این خصوص مى‏گوید:
در زمان غیبت صغرا، سفیرانى شناخته شده بودند که معتقدان به امامت حسن بن على علیهماالسلام در موردشان هیچ گونه اختلافى نداشتند. از جمله آنان، داود بن قاسم جعفرى بود.9
میرزا محمّدعلى مدرّس در این باره مى‏گوید:
[ابوهاشم] در اوائل غیبت صغرا از سفراى مُسلّم السّفاره ناحیه مقدّسه هم بوده است.10
مقرّب درگاه اهل‏بیت علیهم‏السلام
ابوهاشم جعفرى نزد امامان شیعه منزلت والایى داشت. این حقیقت از نحوه برخورد آن بزرگواران با او فهمیده مى‏شود. نمونه ذیل نمایانگر این حقیقت است: داود بن قاسم نقل مى‏کند:
ساربانى از من خواست که با حضرت جواد علیه‏السلام صحبت کنم تا ایشان او را به کار بگمارد. من نزد امام رفتم؛ ولى دیدم ایشان همراه گروهى به صرف غذا مشغولند؛ لذا نتوانستم سخن بگویم. به محض اینکه امام مرا دید، برایم غذا گذاشت و فرمود: ابوهاشم! بخور.
پس امام بى‏درنگ فرمود:
غلام! به ساربانى که ابوهاشم براى ما آورده، رسیدگى کن و در کارها از او کمک بگیر.11
عاشق اهل‏بیت علیهم‏السلام
داود بن قاسم، عشق و علاقه شدیدى به خاندان عصمت و طهارت داشت و خود را وقف آنان ساخته بود؛ تحمّل دورى از خاندان وحى براى ابوهاشم غیر ممکن بود. به همین علّت، او اوقات زیادى از عمر خویش را با امامان خود سپرى مى‏کرد. وقتى ابوهاشم پیر و ضعیف شد و متوجّه گردید که دیگر نمى‏تواند به راحتى از بغداد به خدمت حضرت هادى علیه‏السلام برسد، بسیار افسرده شد و به امام این گونه شکایت کرد: سنّم، زیاد و بدنم، ضعیف و اسبم، پیر شده و براى زیارت شما از بغداد دچار مشقّت مى‏گردم. پس برایم دعا بفرمایید...12
در اشعار ابوهاشم هم نشانه‏هاى واضحى بر علاقه زیاد وى به مولا على علیه‏السلام و اهل‏بیت علیهم‏السلام دیده مى‏شود.
در جریان دستگیرى‏هاى امام عسکرى علیه‏السلام نگرانى زیاد ابوهاشم نسبت به این امر منعکس شده است؛ از جمله اینکه، محمد بن عبداللّه مى‏گوید:
وقتى فردى به نام سعید دستور بردن امام عسکرى علیه‏السلام را داد، ابوهاشم جعفرى ضمن نگارش نامه‏اى به آن حضرت عرض کرد: فدایت شوم! بر ما خبر بازداشت شما رسیده و از این بابت، سخت افسرده خاطر و بى‏قرار شدیم.13
شاعر اهل بیت علیهم‏السلام
ابوهاشم جعفرى شاعرى نیکوبیان بود و در مناسبت‏هاى گوناگون، در مدح اهل‏بیت علیهم‏السلام و دفاع از خطّ ولایت، شعر مى‏سرود. اشعار ذیل نمونه‏هایى از آنهاست:
در مدح خاندان پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم
یا آل احمد کیف اعدل عنکم     أعن السّلامة و النّجاة احول
ذخر الشّفاعة جدّکم لکبائرى     فیها على اهل الوعید اصول
شغلى بمدحکم و غیرى عنکم     بعدوّکم و مدیحه مشغول...
اى آل احمد! چگونه از شما باز گردم؟
آیا از سلامتى و نجات، رویگردان شوم؟
نیاى شما، شفاعت را براى گناهانم ذخیره کرده در شفاعت شما بر اهل عذاب، واقعیت‏هایى هست
به مدح شما مشغولم و غیر من از ثناى شما به مدح دشمنتان مشغول است
داود، در اثبات امامت حضرت کاظم علیه‏السلام به هنگام مناظره با فردى که مدّعى امامت فرزند دیگر حضرت صادق علیه‏السلام به نام اسماعیل بود، گفت:
لما انبرى لى سائل لأجیبه     موسى احقّ بها ام اسماعیل
قلت: الدّلیل معى علیک و ما علىّ     ما تدعیه للامام دلیل...
زمانى که پرسشگرى جلویم را گرفت تا پاسخش دهم که امام موسى بن جعفر علیه‏السلام به ولایت سزاوارتر است یا اسماعیل؟
گفتم: علیه تو حجّت با من است در حالى که بر آنچه ادّعا مى‏کنى بر امامت اسماعیل، دلیلى درست نیست...
شخصیّت مبارز
از روایات و منابع موجود استفاده مى‏شود که ابوهاشم جعفرى، فردى انقلابى و شخصیّتى سیاسى بود و با حکّام وقت معارضه و مبارزه مى‏کرد. وى به همین دلیل به طور مکرّر توسّط حکومت، دستگیر و زندانى و حتّى شکنجه شد و در زندان انفرادى حبس گردید.
شواهدى نیز بر جریان دستگیرى و حبس او دلالت دارد. ابوهاشم جعفرى در ضمن نامه‏اى به امام عسکرى علیه‏السلام از کوچکى زندان و سنگینى زنجیرى که به پایش بسته شده بود، شکایت کرد. امام در پاسخ نوشت: «تو امروز نماز ظهر را در منزلت مى‏خوانى!»
ابوهاشم مى‏گوید: مرا در وقت ظهر از زندان آزاد کردند و همان طور که امام فرموده بود، نماز را در منزلم خواندم...14
در ماجراى دیگرى، ابوهاشم به جرم دست داشتن در ترور یکى از عناصر کثیف عبّاسى، به نام عبداللّه بن محمّد، دستگیر مى‏شود. سعد بن عبداللّه مى‏گوید:
جماعتى چون: داود بن قاسم ابوهاشم جعفرى، قاسم بن محمّد عبّاسى، محمّد بن عبیداللّه و محمّد بن ابراهیم که به سبب کشته شدن عبداللّه بن محمّد دستگیر و زندانى شده بودند، گفتند: امام عسکرى علیه‏السلام و برادرش جعفر در یکى از شب‏ها به زندانى که آنان در آن به سر مى‏بردند، آورده شدند. وقتى چشم ابوهاشم به آن دو افتاد، از جا برخاست و صورت امام را بوسید و آن حضرت را روى عباى خویش نشاند...15
ابوهاشم در این باره مى‏گوید:
به همراه جماعتى در قلعه «جَوشق» که به دستور مقتدر عبّاسى ساخته شده بود، زندانى بودیم که حضرت عسکرى علیه‏السلام با برادرش جعفر در آنجا زندانى شدند و این، باعث کاهش اندوه ما شد. من صورت امام را بوسیدم... مردى به همراه ما، در زندان بود که ادّعا مى‏کرد علوى است. امام عسکرى علیه‏السلام به ما فرمود: «اگر در میان شما بیگانه نبود، مى‏گفتم که خداوند چه موقع آزادتان مى‏کند.» در آن لحظه، امام به فردى اشاره کرد و او رفت. آنگاه فرمود: «این مرد از شما نیست. از او بپرهیزید؛ زیرا در لباسش نوشته‏اى مخفى کرده که در آن مطالبى را که شما بر ضدّ خلیفه گفته‏اید، ثبت کرده است.»
ابوهاشم در ادامه مى‏گوید:
حاضران تا سخن امام را شنیدند، یکى از آنان برخاست و لباس آن مرد را بازرسى کرد و نوشته مزبور را یافت.16
پى‏نوشت‏ها:
1. داود بن قاسم (راویان نور، 8)، محمد اصغرى‏نژاد، دارالحدیث، تهران و شهررى، اوّل، 1375 ش.
2. فاطر / 32.
3. مسند الامام العسکرى(ع)، ص 103 و 104.
4. حیاة الامام الحسن العسکرى(ع)، ص 257؛ اعلام الورى، طبرسى، تصحیح و تعلیقه على‏اکبر غفّارى، ص 355.
5. ر.ک: معراج السّعاده، طبع قدیم، ص 386.
6. الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 689.
7. امالى، صدوق، ص 336 و 337.
8. ر.ک: حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ج 2، ص 153 به بعد.
9. تنقیح المقال، ج 1، ص 413.
10. ریحانة الادب، ج 7، ص 295.
11. مسند الامام الهادى(ع)، ص 151.
12. همان، ص 119؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 672.
13. ر.ک: مسند الامام العسکرى(ع)، ص 108.
14. همان، ص 82.
15. ر.ک: بحارالانوار، ج 50، ص 306 و 307.
16. الخرائج والجرائح، ج 2، ص 682.

تبلیغات