انوار امام در آفاق جهان
آرشیو
چکیده
متن
از روزى که رسول گرامى اسلام آئین حیات بخش خویش را به جهانیان عرضه نمود، این دین آسمانى و جاویدان به سرعت در حال گسترش بود و در مدّت 23 سال رسالت حضرت پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم نداى توحیدى اسلام از اقصا نقاط عربستان به خارج از آن کشیده شد. استقبال بىنظیر تشنگان عدالت و معنویت در شام، یمن، ایران، روم، مصر و حبشه، آئین محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم را به عنوان یک مکتب جهانى مطرح کرده و در اندک زمانى مرزهاى جغرافیایى را درنوردیده و به گوش جهانیان رسانید. سه سال قبل از رحلت آن حضرت سفیران اسلام، جهانى بودن آن را به عالمیان عرضه کردند و خداوند متعال به صراحت به پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم دستور دادند که به همه اعلان کند که: «یا اَیُّهَا النّاسُ اِنّى رَسُولُ اللّهِ اِلَیْکُمْ جَمیعاً»1؛ اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم.
بعد از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، جانشینان آن حضرت و پیشوایان معصوم علیهمالسلام هریک در عصر خود در مناطق مهم و حیاتى دنیاى اسلام همچنان نفوذ داشتند و علىرغم فشارهاى امویان و عبّاسیان، ارتباط محکم خود را با دوستداران و شیفتگان معارف قرآن و اهلبیت علیهمالسلام حفظ مىکردند.
در عصر امام رضا علیهالسلام کشورهاى زیادى در قلمرو جهان اسلام قرار داشت. ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزائر، تونس، مراکش و اسپانیا(اندلس)، بخشى مهمّى از قلمرو جهان اسلام در آن عصر به شمار مىآید. زمانى که امام رضا علیهالسلام با فشار حکومت وقت از مدینه به مرو ـ پایتخت آن روز جهان اسلام ـ وارد شد، ارتباط آن حضرت با بسیارى از سران ملّیتهاى مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى افزایش یافت.
خلفاى عباسى براى جلوگیرى از نفوذ امامان معصوم علیهمالسلام در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیلهاى سود جستند. اِعمال فشار و محدودیت کمسابقه، مهمترین حربه آنان بود. این فشارها بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام در عصر امام جواد، امام هادى و امام عسکرى علیهمالسلام به اوج خود رسید. از آنجایى که شنیده بودند «مهدى موعود علیهالسلام » که طومار حکومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حکومت عدل جهانى تشکیل خواهد داد، از نسل حضرت عسکرى علیهالسلام است، آن حضرت را بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طورى که امام یازدهم در میان سایر ائمّه اطهار علیهمالسلام از کوتاهترین زمان براى امامت و رهبرى شیعیان برخوردار بوده است. چرا که امام على علیهالسلام در حدود 30 سال، امام حسن علیهالسلام 10، امام حسین علیهالسلام 11، امام سجّاد علیهالسلام 35، امام باقر علیهالسلام 19، امام صادق علیهالسلام 34، امام کاظم علیهالسلام 35، امام رضا علیهالسلام 20، امام جواد علیهالسلام ـ با اینکه کوتاهترین عمر را داشت ـ 17، امام هادى علیهالسلام 33 و امام عسکرى علیهالسلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهدهدار گردیدند.
با این اوصاف، امام عسکرى علیهالسلام در این مدت کوتاه براى نفوذ در افکار و اندیشههاى مسلمانان و انسانهاى تشنه معارف و معنویت از هیچ کوششى فروگذارى نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار کرده و مردم مشتاق را راهنمایى نمود.
در عصر حضرت عسکرى علیهالسلام شهرها و مناطقى چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهبرىهاى داهیانه آن برگزیده الهى برخوردار بودند.
در این نوشتار، افق رهبرى و امامت آن حضرت را در شهرهاى جهان اسلام، به نظاره مىنشینیم.
غرب ایران
نگاهى به زندگانى حضرت عسکرى علیهالسلام نشان مىدهد که آن حضرت در نقاط مختلفى از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و دوستداران حضرتش با تلاشهاى فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به وسیله نامه و پیک با آن بزرگوار به گفت وگو مىپرداختند. گزارش زیر، یکى از این موارد را نشان مىدهد:
مردى از علویان در زمان امام عسکرى علیهالسلام براى کار و امرار معاش به سوى غرب ایران و بخشهاى کوهستانى (جبل) سفر کرد. در آنجا شخصى از اهالى سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام عسکرى علیهالسلام با وى ملاقات نموده و از مرد علوى پرسید:
ـ از کجا آمدهاى؟!
ـ از سامرّا.
ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان کوچه را مىشناسى؟
ـ آرى.
ـ از حسن بن على علیهالسلام خبردارى؟
ـ نه.
ـ براى چه به اینجا آمدهاى؟
ـ براى کسب درآمد و امرار معاش.
ـ من پنجاه دینار به تو مىدهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن على علیهالسلام برسان.
مرد علوى پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا به محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود که آن مرد به همراه مرد علوى وارد شد. امام به وى نگاهى کرده، فرمود:
آیا تو فلانى هستى؟
ـ بله.
ـ پدرت براى تو در مورد ما وصیّتى کرده و تو آمدهاى آن را اداکنى! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!
ـ آرى، چنین است.
و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوى کرده، فرمود:
ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودى تا درآمدى کسب کنى و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آورى و ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر مىپردازیم.2
خراسان
امام عسکرى علیهالسلام بیشترین نفوذ را در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از شخصیتهاى برجسته نیشابورى است که پیشواى یازدهم تألیفات وى را تأیید نموده و در مورد برخى از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.» امام عسکرى علیهالسلام در مورد این شخصیت خراسانى فرمود: «اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَکانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم خراسان غبطه مىخورم که فضل بن شاذان در میان آنهاست.»
ابراهیم بن عبده یکى دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است که امام یازدهم وى را به عنوان وکیل خویش برگزید.
در بخشى از نامه امام عسکرى علیهالسلام به اهلنیشابور آمده است:
«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب کردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعى و حقوق واجب خود را به او بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار دادم.»4
داود بن ابىزید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمرکى و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند که در ردیف اصحاب امام حسنعسکرى علیهالسلام به شمار مىآیند.*
بلخ
شهر بلخ نیز در عصر امام حسن عسکرى علیهالسلام مورد توجّه آن حضرت بود. در این باره، ابن بابویه قمى مىنویسد:
شخصى از اهالى بلخ مقدارى وجوهات نقد و نامهاى را که حاوى سؤالات شرعى بود، در سامرّا به محضر امام عسکرى علیهالسلام ارسال داشت. وى در روى نامه با انگشت خود چیزهاى نامرئى نوشت که اساساً خطّى در آن دیده نمىشد. او به حامل نامه تأکید کرد که: این مال را به سامرّا ببر و هرکس از قصّه آن گزارش داد و وجوهات نامه را مشخّص کرد، به او تحویل بده.
پیک مرد بلخى به سامرّا آمد و نزد جعفر برادر امام عسکرى علیهالسلام رفت و ماجرا را بیان کرد. جعفر از وى پرسید: آیا تو «بداء» را قبول دارى؟ حامل نامه گفت: بلى. جعفر گفت: براى فرستنده این اموال، بداء حاصل شده و به تو دستور داده که اموال را به من بدهى. این جواب، حامل نامه را قانع نکرد. لذا از پیش جعفر بیرون آمد و به دنبال اصحاب امام عسکرى علیهالسلام مىگشت تا اینکه رقعهاى از سوى حضرت صاحب علیهالسلام بیرون آمد و قصّه اموال و مطالب نامه را بیان کرد و او را راهنمایى نمود.6
عبدالعزیز بلخى نیز از شیعیان برجسته آن سامان است که در سامرّا به حضور امام عسکرى علیهالسلام رسیده و با حضرت از نزدیک گفت و گو نموده است.7
جرجان (گرگان)
گرگان (استرآباد) از ایّام گذشته، منطقه تاریخى و مذهبى بوده است. و مُعَرّب آن جرجان مىباشد.
طبق روایتى که علاّمه مجلسى نقل مىکند، حضرت عسکرى علیهالسلام در عصر خویش به گرگان تشریف آورده و با دوستان و یاران بىشمار خویش دیدار داشته است.
جعفر بن شریف جرجانى مىگوید:
در یکى از سالها که به حجّ مىرفتم، در سامرّا به زیارت امام حسن عسکرى علیهالسلام نائل شدم. در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادى را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام علیهالسلام برسانم. بعد از تحویل اموال، عرض کردم: شیعیان شما در گرگان سلام رساندند. امام فرمود: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهى گشت؟ گفتم: بله. امام فرمود:
از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر و در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر و در ساعتهاى اوّل روز به شهر خود بازخواهى گشت. من نیز در آخرین ساعات آن روز براى دیدار با دوستان و شیعیانمان به گرگان خواهم آمد. به آنان این خبر را برسان.
در غیاب تو، نوهات متولّد مىشود. او را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف نام گذار. به زودى خداوند او را به حدّ کمال مىرساند و او از دوستان ما مىباشد. برو به سلامت! خداوند تو را سالم به خانوادهات باز خواهد گرداند.
امام عسکرى علیهالسلام در گرگان
جعفر بن شریف مىگوید:
از محضر امام مرخّص شدم و بعد از انجام مراسم حج، در همان روز جمعه که امام فرموده بود، به وطن رسیدم. یاران و دوستانم به استقبال و تهنیت آمدند و من به همه آنان سلام و وعده امام را اعلام کردم و گفتم: که امام در پایان امروز به اینجا خواهد آمد، سؤالات و حاجات خود را آماده کرده و از امام علیهالسلام بخواهید.
شیعیان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع کرده بودند که ناگاه بدون اینکه ما ملتفت باشیم، امام را در میان خود یافتیم. حضرت فرمود:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که در این ساعت نزد شما خواهم آمد. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به میان شما آمدم تا با شما تجدید عهد کرده و مشکلاتتان را رفع نمایم. اکنون هر نوع حاجت و سؤالى دارید، بگویید.
نضربنجابر، اوّلین کسى بود که گفت: اى فرزند رسول خدا! پسرم نابینا است، شفاى او را مىخواهم. امام فرمود: او را بیاور! حضرت با دستان مبارکش چشمان پسر را مسح کرد و او در همان لحظه شفا یافت. آنگاه شیعیان گرگان یکایک آمده، حاجات خود را از امام خواسته و همگى حاجت روا شدند. امام عسکرى علیهالسلام در همان روز به سامرّا بازگشت.8
سمرقند
شیخ طوسى مىنویسد:
حسین بن اشکیب مروزى، که در سمرقند مقیم بوده است، یکى دیگر از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام است. وى دانشمندى متکلّم و پدیدآورنده کتابهاى متعدّد مىباشد.9
این سخن شیخ طوسى، بیانگر وسعت دامنه رهبرى پیشواى یازدهم ـ در دورترین نقاط جهان اسلام در آن عصر ـ مىباشد که در اثر نفوذ معنوى آن حضرت، عالمان برجستهاى از جهان اسلام به وى عشق ورزیده و با آن حضرت در تماس بودهاند.
یمن
ابوهاشم جعفرى، یکى از یاران آن حضرت، نقل مىکند:
در محضر امام عسکرى علیهالسلام بودم که جوانى زیباروى، بلند قامت و درشت اندام از اهالى یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم: این مرد کیست؟ که امام فرمود: این، فرزند امّغانم است، همان زن اعرابى که داراى «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زدهاند. آنگاه امام عسکرى علیهالسلام به آن مرد فرمود: آن سنگریزهها را بیاور. او سنگریزههایى در مقابل امام گذاشت و حضرت یکى از سنگها را که یک سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10
شیخ طوسى ارتباط نزدیک شیعیان یمن با امام عسکرى علیهالسلام را چنین گزارش کرده است:
روزى در شهر سامرّا به امام خبر دادند که گروهى مسافر گردآلود، اجازه ورود مىطلبند. امام فرمود: آنها از شیعیان یمنى ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمود: برو و عثمان بن سعید عمرى را اینجا بیاور. وقتى که عثمان بن سعید آمد، حضرت به وى فرمود: «اى عثمان! تو وکیل و مورد اعتماد ما هستى؛ از این برادران یمنى، اموال را تحویل بگیر که از کشور خود آوردهاند.»11
اهواز
اهواز نیز از جمله شهرهایى است که حضرت عسکرى علیهالسلام با مردم آنجا ارتباط نزدیک داشت و در این راستا امام علیهالسلام ابراهیم بن مهزیار اهوازى را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب کرده بود. او وظیفه داشت با دریافت پاسخهاى مسائل شرعى و رفع مشکلات اجتماعى و ارسال وجوهات مردم به امام عسکرى علیهالسلام ،ارتباط اهالى آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید. در این خصوص، شیخ مفید مىگوید:
ابراهیم بن مهزیار اهوازى، مؤلّف کتاب البشارات و برادر على بن مهزیار معروف، شاخصترین وکیل امام در اهواز بود. ابراهیم اموال زیادى از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیهالسلام برساند. هنگامى که پیشواى یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش کرد که: این اموال، متعلّق به حجّت الهى است و باید به دست حضرت صاحب علیهالسلام برسد. محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام تحویل داد.12
آیةاللّه العظمى خوئى مىنویسد:
احمد بن محمّد حضینى نیز از دوستان سرشناس امام عسکرى علیهالسلام در اهواز بود.13
آذربایجان
قاسم بن علاء، از یاران نزدیک امام عسکرى علیهالسلام و وکیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.
محمّد بن احمد صفوانى مىگوید:
من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگى دیدار کردم. او با امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام ملاقاتهایى داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام توقیع دریافت کرده بود و نامههاى حضرت مرتّب بر وى ارسال مىشد.14
از این روایت، معلوم مىشود که حضرت عسکرى علیهالسلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وکیل تامّ الاختیار معیّن کرده بود.
همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغى» از افرادى است که در رجال شیخ طوسى به عنوان صحابى حضرت عسکرى علیهالسلام معرّفى شده است. روایات متعدّدى از این راوى آذرى در کتابهاى حدیث به چشم مىخورد. از جمله در رجال کشّى روایتى آمده است که مقام ارجمند ابوحامد مراغى را نشان مىدهد.15
شهر مقدّس قم
در قم، امام یازدهم علیهالسلام احمد بن اسحاق را به عنوان نماینده رسمى خویش برگزید. شیعیان، مرتّب در مسائل شرعى و وجوهات به او رجوع نموده و سؤال مىکردند. او براى اینکه در مورد امام بعدى اطلاعات بیشترى کسب کند و جانشین حضرت عسکرى علیهالسلام را شناخته و به اهل قم اطلاع دهد؛ به شهر سامرّا سفر کرده و به محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام شرفیاب شد.
احمد بن اسحاق از امام پرسید: اى پسر رسول اللّه! حجّت خدا بعد از شما کیست؟ امام به درون خانه رفته و لحظهاى بعد، کودکى سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشید، در آغوش گرفته و بیرون آورد و فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمّه اطهار علیهمالسلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. این کودک، هم نام و هم کنیه رسول اللّه است. او زمین را بعد از آنکه از ظلم و ستم پر شد، مملو از عدالت خواهد کرد.»16
سعد بن عبداللّه اشعرى، احمد بن ادریس، على بن بابویه (پدر شیخ صدوق)، عروة الوکیل، عبداللّه بن جعفر حِمْیَرى و محمّد بن ابىصهبان، از دیگر شیعیان و محدّثانى هستند که از شهر قم با امام عسکرى علیهالسلام در تماس بودهاند.17* *
بغداد
بغداد، از مناطقى بود که امام عسکرى علیهالسلام در آنجا نفوذ داشت و افراد متعدّدى از آن با امام علیهالسلام تماس گرفته و مشکلات مادّى و معنوى خود را حل مىکردند.
حسن بن ظریف ـ از ساکنان شهر بغداد ـ مىگوید:
در ذهن من دو سؤال بود که مىخواستم به صورت مکاتبهاى از امام عسکرى علیهالسلام بپرسم. هنگام نگارش نامه، یکى از سؤالها را فراموش کرده و تنها یک سؤال از آن حضرت پرسیدم.
وقتى جواب نامهام آمد، با کمال تعجّب دیدم که حضرت عسکرى علیهالسلام به هردو سؤال من پاسخ داده است!18
علىّ بن عبداللّه بغدادى نیز از یاران امام یازدهم در شهر بغداد است.19 از این شخصیت فرزانه در باب «زیارات ائمّه علیهمالسلام » روایاتى نقل شده است.
از دیگر شخصیتهاى اهل بغداد، که امام عسکرى علیهالسلام با آنان رابطه داشته، ابوسهل اسماعیل بن على نوبختى است. او از متکلّمان و دانشمندان سرشناس بغداد بود. نجاشى از او به بزرگى یاد کرده و کتابهاى متعدّد وى را نام برده است.
ابن ندیم نیز در مورد این صحابى گرانقدر مىنویسد:
ابوسهل، کتابهاى بسیارى تألیف کرده است. موضوعات آثار قلمى وى در علم کلام، فلسفه و اعتقادات است. و برخى از کتابهاى او در ردّ مخالفان و گروههاى باطل نوشته شده است.20
پىنوشتها:
1. اعراف / 158.
2. کشف الغمّه، ج 3، ص 307.
3. وسائل الشّیعه، ج 27، ص 101.
4. رجال کشّى، ج 2، ص 797.
5. رجال شیخ طوسى، ص 402.
* ـ شایان توجّه اینکه: یکى از مقالات همین ویژهنامه، اختصاص به یاران نیشابورى امام(ع) دارد.
6. الامامة والتبصرة، ص 141.
7. سیره پیشوایان، ص 625.
8. بحارالانوار، ج50، ص 264.
9. رجال شیخ طوسى، ص 398.
10.کشفالغمّه، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 50، ص 301.
11. الغیبة، شیخ طوسى، ص 356.
12. ر.ک: الارشاد، ج 2، ص 356؛ معجم رجال الحدیث، ذیل ابراهیم بن مهزیار.
13. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 124.
14. الغیبة، ص 310.
15. رجال کشّى، ج 2، ص 816.
16. بحارالانوار، ج 52، ص 23.
17. ر.ک: رجال شیخ طوسى، شرح حال یاران امام یازدهم(ع).
* *. ر.ک: همین ویژنامه، مقاله «قم در عصر امام حسن عسکرى(ع)»، غلامعلى عبّاسى.
18. معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 359.
19. رجال شیخ طوسى، ص 400.
20. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج5،ص583ـ579.
بعد از رحلت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم ، جانشینان آن حضرت و پیشوایان معصوم علیهمالسلام هریک در عصر خود در مناطق مهم و حیاتى دنیاى اسلام همچنان نفوذ داشتند و علىرغم فشارهاى امویان و عبّاسیان، ارتباط محکم خود را با دوستداران و شیفتگان معارف قرآن و اهلبیت علیهمالسلام حفظ مىکردند.
در عصر امام رضا علیهالسلام کشورهاى زیادى در قلمرو جهان اسلام قرار داشت. ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزائر، تونس، مراکش و اسپانیا(اندلس)، بخشى مهمّى از قلمرو جهان اسلام در آن عصر به شمار مىآید. زمانى که امام رضا علیهالسلام با فشار حکومت وقت از مدینه به مرو ـ پایتخت آن روز جهان اسلام ـ وارد شد، ارتباط آن حضرت با بسیارى از سران ملّیتهاى مختلف اسلامى و حتى غیر اسلامى افزایش یافت.
خلفاى عباسى براى جلوگیرى از نفوذ امامان معصوم علیهمالسلام در میان مسلمانان، از هرفرصت و وسیلهاى سود جستند. اِعمال فشار و محدودیت کمسابقه، مهمترین حربه آنان بود. این فشارها بعد از شهادت امام رضا علیهالسلام در عصر امام جواد، امام هادى و امام عسکرى علیهمالسلام به اوج خود رسید. از آنجایى که شنیده بودند «مهدى موعود علیهالسلام » که طومار حکومت ستمگران را در هم خواهد پیچید و حکومت عدل جهانى تشکیل خواهد داد، از نسل حضرت عسکرى علیهالسلام است، آن حضرت را بیشتر در تحت مراقبت و محدودیت قرار داده بودند؛ به طورى که امام یازدهم در میان سایر ائمّه اطهار علیهمالسلام از کوتاهترین زمان براى امامت و رهبرى شیعیان برخوردار بوده است. چرا که امام على علیهالسلام در حدود 30 سال، امام حسن علیهالسلام 10، امام حسین علیهالسلام 11، امام سجّاد علیهالسلام 35، امام باقر علیهالسلام 19، امام صادق علیهالسلام 34، امام کاظم علیهالسلام 35، امام رضا علیهالسلام 20، امام جواد علیهالسلام ـ با اینکه کوتاهترین عمر را داشت ـ 17، امام هادى علیهالسلام 33 و امام عسکرى علیهالسلام فقط 6 سال (254 تا 260 ق.) امامت امت را عهدهدار گردیدند.
با این اوصاف، امام عسکرى علیهالسلام در این مدت کوتاه براى نفوذ در افکار و اندیشههاى مسلمانان و انسانهاى تشنه معارف و معنویت از هیچ کوششى فروگذارى نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار کرده و مردم مشتاق را راهنمایى نمود.
در عصر حضرت عسکرى علیهالسلام شهرها و مناطقى چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهبرىهاى داهیانه آن برگزیده الهى برخوردار بودند.
در این نوشتار، افق رهبرى و امامت آن حضرت را در شهرهاى جهان اسلام، به نظاره مىنشینیم.
غرب ایران
نگاهى به زندگانى حضرت عسکرى علیهالسلام نشان مىدهد که آن حضرت در نقاط مختلفى از جهان اسلام نفوذ داشته و شیعیان و دوستداران حضرتش با تلاشهاى فراوان و اهتمام، به حضورش رسیده و یا به وسیله نامه و پیک با آن بزرگوار به گفت وگو مىپرداختند. گزارش زیر، یکى از این موارد را نشان مىدهد:
مردى از علویان در زمان امام عسکرى علیهالسلام براى کار و امرار معاش به سوى غرب ایران و بخشهاى کوهستانى (جبل) سفر کرد. در آنجا شخصى از اهالى سرپل ذهاب (حلوان) از دوستداران امام عسکرى علیهالسلام با وى ملاقات نموده و از مرد علوى پرسید:
ـ از کجا آمدهاى؟!
ـ از سامرّا.
ـ آیا در سامرّا فلان محلّه و فلان کوچه را مىشناسى؟
ـ آرى.
ـ از حسن بن على علیهالسلام خبردارى؟
ـ نه.
ـ براى چه به اینجا آمدهاى؟
ـ براى کسب درآمد و امرار معاش.
ـ من پنجاه دینار به تو مىدهم، آن را بگیر و مرا در سامرّا به خانه حسن بن على علیهالسلام برسان.
مرد علوى پیشنهادش را پذیرفته و او را در سامرّا به محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام آورد. امام در صحن منزل خود نشسته بود که آن مرد به همراه مرد علوى وارد شد. امام به وى نگاهى کرده، فرمود:
آیا تو فلانى هستى؟
ـ بله.
ـ پدرت براى تو در مورد ما وصیّتى کرده و تو آمدهاى آن را اداکنى! چهارهزار دینار به همراه توست، آن را بیاور!
ـ آرى، چنین است.
و آنگاه اموال را به امام پرداخت و سپس امام رو به مرد علوى کرده، فرمود:
ـ تو به ناحیه جبل در ایران رفته بودى تا درآمدى کسب کنى و این مرد، پنجاه دینار برایت پرداخت تا او را نزد ما آورى و ما نیز به تو پنجاه دینار دیگر مىپردازیم.2
خراسان
امام عسکرى علیهالسلام بیشترین نفوذ را در منطقه خراسان ـ به ویژه شهر نیشابورـ داشته است. فضل بن شاذان، از شخصیتهاى برجسته نیشابورى است که پیشواى یازدهم تألیفات وى را تأیید نموده و در مورد برخى از احادیث او نوشته است: «صحیح است و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.» امام عسکرى علیهالسلام در مورد این شخصیت خراسانى فرمود: «اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَکانِ الْفَضلِ بن شاذان3؛ من بر مردم خراسان غبطه مىخورم که فضل بن شاذان در میان آنهاست.»
ابراهیم بن عبده یکى دیگر از سرشناسان شیعه در نیشابور است که امام یازدهم وى را به عنوان وکیل خویش برگزید.
در بخشى از نامه امام عسکرى علیهالسلام به اهلنیشابور آمده است:
«من ابراهیم بن عبده، را به عنوان نماینده خویش در نیشابور نصب کردم؛ تمام آن مناطق موظّفند وجوهات شرعى و حقوق واجب خود را به او بپردازند. و او را امین و مورد اعتماد خویش در میان شیعیان آنجا قرار دادم.»4
داود بن ابىزید، حمدان بن سلیمان، ابراهیم بن محمد، العمرکى و محمد بن احمد5 از دیگر بزرگان و محدّثان نیشابور هستند که در ردیف اصحاب امام حسنعسکرى علیهالسلام به شمار مىآیند.*
بلخ
شهر بلخ نیز در عصر امام حسن عسکرى علیهالسلام مورد توجّه آن حضرت بود. در این باره، ابن بابویه قمى مىنویسد:
شخصى از اهالى بلخ مقدارى وجوهات نقد و نامهاى را که حاوى سؤالات شرعى بود، در سامرّا به محضر امام عسکرى علیهالسلام ارسال داشت. وى در روى نامه با انگشت خود چیزهاى نامرئى نوشت که اساساً خطّى در آن دیده نمىشد. او به حامل نامه تأکید کرد که: این مال را به سامرّا ببر و هرکس از قصّه آن گزارش داد و وجوهات نامه را مشخّص کرد، به او تحویل بده.
پیک مرد بلخى به سامرّا آمد و نزد جعفر برادر امام عسکرى علیهالسلام رفت و ماجرا را بیان کرد. جعفر از وى پرسید: آیا تو «بداء» را قبول دارى؟ حامل نامه گفت: بلى. جعفر گفت: براى فرستنده این اموال، بداء حاصل شده و به تو دستور داده که اموال را به من بدهى. این جواب، حامل نامه را قانع نکرد. لذا از پیش جعفر بیرون آمد و به دنبال اصحاب امام عسکرى علیهالسلام مىگشت تا اینکه رقعهاى از سوى حضرت صاحب علیهالسلام بیرون آمد و قصّه اموال و مطالب نامه را بیان کرد و او را راهنمایى نمود.6
عبدالعزیز بلخى نیز از شیعیان برجسته آن سامان است که در سامرّا به حضور امام عسکرى علیهالسلام رسیده و با حضرت از نزدیک گفت و گو نموده است.7
جرجان (گرگان)
گرگان (استرآباد) از ایّام گذشته، منطقه تاریخى و مذهبى بوده است. و مُعَرّب آن جرجان مىباشد.
طبق روایتى که علاّمه مجلسى نقل مىکند، حضرت عسکرى علیهالسلام در عصر خویش به گرگان تشریف آورده و با دوستان و یاران بىشمار خویش دیدار داشته است.
جعفر بن شریف جرجانى مىگوید:
در یکى از سالها که به حجّ مىرفتم، در سامرّا به زیارت امام حسن عسکرى علیهالسلام نائل شدم. در آن سفر، شیعیان گرگان اموال زیادى را در اختیار من گذاشته بودند تا به امام علیهالسلام برسانم. بعد از تحویل اموال، عرض کردم: شیعیان شما در گرگان سلام رساندند. امام فرمود: آیا بعد از انجام حج به گرگان بازخواهى گشت؟ گفتم: بله. امام فرمود:
از امروز تا صد و هفتاد روز دیگر و در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر و در ساعتهاى اوّل روز به شهر خود بازخواهى گشت. من نیز در آخرین ساعات آن روز براى دیدار با دوستان و شیعیانمان به گرگان خواهم آمد. به آنان این خبر را برسان.
در غیاب تو، نوهات متولّد مىشود. او را صلت بن شریف بن جعفر بن شریف نام گذار. به زودى خداوند او را به حدّ کمال مىرساند و او از دوستان ما مىباشد. برو به سلامت! خداوند تو را سالم به خانوادهات باز خواهد گرداند.
امام عسکرى علیهالسلام در گرگان
جعفر بن شریف مىگوید:
از محضر امام مرخّص شدم و بعد از انجام مراسم حج، در همان روز جمعه که امام فرموده بود، به وطن رسیدم. یاران و دوستانم به استقبال و تهنیت آمدند و من به همه آنان سلام و وعده امام را اعلام کردم و گفتم: که امام در پایان امروز به اینجا خواهد آمد، سؤالات و حاجات خود را آماده کرده و از امام علیهالسلام بخواهید.
شیعیان بعد از اقامه نماز ظهر و عصر در منزل من اجتماع کرده بودند که ناگاه بدون اینکه ما ملتفت باشیم، امام را در میان خود یافتیم. حضرت فرمود:
من به جعفر بن شریف وعده داده بودم که در این ساعت نزد شما خواهم آمد. نماز ظهر و عصر را در سامرّا خواندم و به میان شما آمدم تا با شما تجدید عهد کرده و مشکلاتتان را رفع نمایم. اکنون هر نوع حاجت و سؤالى دارید، بگویید.
نضربنجابر، اوّلین کسى بود که گفت: اى فرزند رسول خدا! پسرم نابینا است، شفاى او را مىخواهم. امام فرمود: او را بیاور! حضرت با دستان مبارکش چشمان پسر را مسح کرد و او در همان لحظه شفا یافت. آنگاه شیعیان گرگان یکایک آمده، حاجات خود را از امام خواسته و همگى حاجت روا شدند. امام عسکرى علیهالسلام در همان روز به سامرّا بازگشت.8
سمرقند
شیخ طوسى مىنویسد:
حسین بن اشکیب مروزى، که در سمرقند مقیم بوده است، یکى دیگر از یاران حضرت عسکرى علیهالسلام است. وى دانشمندى متکلّم و پدیدآورنده کتابهاى متعدّد مىباشد.9
این سخن شیخ طوسى، بیانگر وسعت دامنه رهبرى پیشواى یازدهم ـ در دورترین نقاط جهان اسلام در آن عصر ـ مىباشد که در اثر نفوذ معنوى آن حضرت، عالمان برجستهاى از جهان اسلام به وى عشق ورزیده و با آن حضرت در تماس بودهاند.
یمن
ابوهاشم جعفرى، یکى از یاران آن حضرت، نقل مىکند:
در محضر امام عسکرى علیهالسلام بودم که جوانى زیباروى، بلند قامت و درشت اندام از اهالى یمن به حضورش آمد. از خودم پرسیدم: این مرد کیست؟ که امام فرمود: این، فرزند امّغانم است، همان زن اعرابى که داراى «سنگریزه» بود و پدران من به آن مُهر زدهاند. آنگاه امام عسکرى علیهالسلام به آن مرد فرمود: آن سنگریزهها را بیاور. او سنگریزههایى در مقابل امام گذاشت و حضرت یکى از سنگها را که یک سویش صاف بود، با انگشتر خویش مُهر زد.10
شیخ طوسى ارتباط نزدیک شیعیان یمن با امام عسکرى علیهالسلام را چنین گزارش کرده است:
روزى در شهر سامرّا به امام خبر دادند که گروهى مسافر گردآلود، اجازه ورود مىطلبند. امام فرمود: آنها از شیعیان یمنى ما هستند. آنگاه به خادم خویش امر فرمود: برو و عثمان بن سعید عمرى را اینجا بیاور. وقتى که عثمان بن سعید آمد، حضرت به وى فرمود: «اى عثمان! تو وکیل و مورد اعتماد ما هستى؛ از این برادران یمنى، اموال را تحویل بگیر که از کشور خود آوردهاند.»11
اهواز
اهواز نیز از جمله شهرهایى است که حضرت عسکرى علیهالسلام با مردم آنجا ارتباط نزدیک داشت و در این راستا امام علیهالسلام ابراهیم بن مهزیار اهوازى را به عنوان نماینده خود در این شهر منصوب کرده بود. او وظیفه داشت با دریافت پاسخهاى مسائل شرعى و رفع مشکلات اجتماعى و ارسال وجوهات مردم به امام عسکرى علیهالسلام ،ارتباط اهالى آن شهر را با آن حضرت در سامرّا حفظ نماید. در این خصوص، شیخ مفید مىگوید:
ابراهیم بن مهزیار اهوازى، مؤلّف کتاب البشارات و برادر على بن مهزیار معروف، شاخصترین وکیل امام در اهواز بود. ابراهیم اموال زیادى از بیت المال را در اختیار داشت و قرار بود آنها را به محضر امام علیهالسلام برساند. هنگامى که پیشواى یازدهم به شهادت رسید، ابراهیم نیز بیمار شد و به فرزندش محمّد سفارش کرد که: این اموال، متعلّق به حجّت الهى است و باید به دست حضرت صاحب علیهالسلام برسد. محمد نیز به عراق رفته و آن اموال را به نماینده حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام تحویل داد.12
آیةاللّه العظمى خوئى مىنویسد:
احمد بن محمّد حضینى نیز از دوستان سرشناس امام عسکرى علیهالسلام در اهواز بود.13
آذربایجان
قاسم بن علاء، از یاران نزدیک امام عسکرى علیهالسلام و وکیل آن حضرت در منطقه ران (در فاصله میان مراغه و زنجان) بود.
محمّد بن احمد صفوانى مىگوید:
من با قاسم بن علاء در سنّ صد و هفده سالگى دیدار کردم. او با امام هادى و امام عسکرى علیهماالسلام ملاقاتهایى داشته و از ناحیه مقدّسه حضرت صاحب الزّمان علیهالسلام توقیع دریافت کرده بود و نامههاى حضرت مرتّب بر وى ارسال مىشد.14
از این روایت، معلوم مىشود که حضرت عسکرى علیهالسلام در ناحیه آذربایجان نفوذ داشته و وکیل تامّ الاختیار معیّن کرده بود.
همچنین احمد بن ابراهیم، موسوم به «ابوحامد مراغى» از افرادى است که در رجال شیخ طوسى به عنوان صحابى حضرت عسکرى علیهالسلام معرّفى شده است. روایات متعدّدى از این راوى آذرى در کتابهاى حدیث به چشم مىخورد. از جمله در رجال کشّى روایتى آمده است که مقام ارجمند ابوحامد مراغى را نشان مىدهد.15
شهر مقدّس قم
در قم، امام یازدهم علیهالسلام احمد بن اسحاق را به عنوان نماینده رسمى خویش برگزید. شیعیان، مرتّب در مسائل شرعى و وجوهات به او رجوع نموده و سؤال مىکردند. او براى اینکه در مورد امام بعدى اطلاعات بیشترى کسب کند و جانشین حضرت عسکرى علیهالسلام را شناخته و به اهل قم اطلاع دهد؛ به شهر سامرّا سفر کرده و به محضر امام حسن عسکرى علیهالسلام شرفیاب شد.
احمد بن اسحاق از امام پرسید: اى پسر رسول اللّه! حجّت خدا بعد از شما کیست؟ امام به درون خانه رفته و لحظهاى بعد، کودکى سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده مىدرخشید، در آغوش گرفته و بیرون آورد و فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمّه اطهار علیهمالسلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمىدادم. این کودک، هم نام و هم کنیه رسول اللّه است. او زمین را بعد از آنکه از ظلم و ستم پر شد، مملو از عدالت خواهد کرد.»16
سعد بن عبداللّه اشعرى، احمد بن ادریس، على بن بابویه (پدر شیخ صدوق)، عروة الوکیل، عبداللّه بن جعفر حِمْیَرى و محمّد بن ابىصهبان، از دیگر شیعیان و محدّثانى هستند که از شهر قم با امام عسکرى علیهالسلام در تماس بودهاند.17* *
بغداد
بغداد، از مناطقى بود که امام عسکرى علیهالسلام در آنجا نفوذ داشت و افراد متعدّدى از آن با امام علیهالسلام تماس گرفته و مشکلات مادّى و معنوى خود را حل مىکردند.
حسن بن ظریف ـ از ساکنان شهر بغداد ـ مىگوید:
در ذهن من دو سؤال بود که مىخواستم به صورت مکاتبهاى از امام عسکرى علیهالسلام بپرسم. هنگام نگارش نامه، یکى از سؤالها را فراموش کرده و تنها یک سؤال از آن حضرت پرسیدم.
وقتى جواب نامهام آمد، با کمال تعجّب دیدم که حضرت عسکرى علیهالسلام به هردو سؤال من پاسخ داده است!18
علىّ بن عبداللّه بغدادى نیز از یاران امام یازدهم در شهر بغداد است.19 از این شخصیت فرزانه در باب «زیارات ائمّه علیهمالسلام » روایاتى نقل شده است.
از دیگر شخصیتهاى اهل بغداد، که امام عسکرى علیهالسلام با آنان رابطه داشته، ابوسهل اسماعیل بن على نوبختى است. او از متکلّمان و دانشمندان سرشناس بغداد بود. نجاشى از او به بزرگى یاد کرده و کتابهاى متعدّد وى را نام برده است.
ابن ندیم نیز در مورد این صحابى گرانقدر مىنویسد:
ابوسهل، کتابهاى بسیارى تألیف کرده است. موضوعات آثار قلمى وى در علم کلام، فلسفه و اعتقادات است. و برخى از کتابهاى او در ردّ مخالفان و گروههاى باطل نوشته شده است.20
پىنوشتها:
1. اعراف / 158.
2. کشف الغمّه، ج 3، ص 307.
3. وسائل الشّیعه، ج 27، ص 101.
4. رجال کشّى، ج 2، ص 797.
5. رجال شیخ طوسى، ص 402.
* ـ شایان توجّه اینکه: یکى از مقالات همین ویژهنامه، اختصاص به یاران نیشابورى امام(ع) دارد.
6. الامامة والتبصرة، ص 141.
7. سیره پیشوایان، ص 625.
8. بحارالانوار، ج50، ص 264.
9. رجال شیخ طوسى، ص 398.
10.کشفالغمّه، ج 3، ص 295؛ بحارالانوار، ج 50، ص 301.
11. الغیبة، شیخ طوسى، ص 356.
12. ر.ک: الارشاد، ج 2، ص 356؛ معجم رجال الحدیث، ذیل ابراهیم بن مهزیار.
13. معجم رجال الحدیث، ج 3، ص 124.
14. الغیبة، ص 310.
15. رجال کشّى، ج 2، ص 816.
16. بحارالانوار، ج 52، ص 23.
17. ر.ک: رجال شیخ طوسى، شرح حال یاران امام یازدهم(ع).
* *. ر.ک: همین ویژنامه، مقاله «قم در عصر امام حسن عسکرى(ع)»، غلامعلى عبّاسى.
18. معجم رجال الحدیث، ج 5، ص 359.
19. رجال شیخ طوسى، ص 400.
20. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج5،ص583ـ579.