عوامل جاذبه و دافعه اولیاى الهى
آرشیو
چکیده
متن
یکى از ابعاد وجودى شخصیتهاى الهى (پیامبران و ائمه اطهار علیهمالسلام ) که کشف آن و معرفت نسبیت به آن براى هر انسانى، زیبا و شورانگیز است، زیبایىهاى معنوى و درونى آنها است که به خاطر آن از تأثیر و جاذبه فوقالعادهاى برخوردارند. این فضایل سبب شده است که در طول تاریخ، دوست و دشمن مجذوب و شیفته آنان شوند و بسیارى از متفکّران غرب و شرق خاضعانه و صمیمانه به مدح و ستایش آنها بپردازند و درباره شخصیت الهى آنها به پژوهش و نگارش برخیزند. ملّتى که از چنین سرمایه عظیمى برخوردار باشد، مایه بسى حسرت و پشیمانى است که از شناخت و معرفت چنین الگوهاى برازنده و شایستهاى محروم بماند و احیاناً دچار تشتّت و پریشانى در تبعیت از الگوهاى فاقد فضایل انسانى بشود اریک فروم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» مىنویسد: «در جامعه کنونى ما ضمن آموزش دانش، آموزشى را که براى رشد بشر از همه چیز مهمتر است و آن آموزشى است که فقط از عهده وجود شخص کامل و مهربان برمىآید، فراموش کردهایم و به طور کلّ احساس نیاز به وجود چنین معلّم دلسوز و مهربانى را براى فرزندان در خود احساس نمىکنیم و چنین الگوهایى را به فرزندانمان نمىشناسانیم و زمینه برخورد فرزندان خود را با چنین انسانهاى کامل ـ که ممیّز اصلى آنها، صفات برجسته روحانى آنهاست ـ فراهم نمىآوریم در حالى که فرزندانمان با شخصیتهایى مواجه هستند که همه چیز دارند؛ علم، زیبایى، قدرت و نیرو، عضلات قوى، جز صفات برجسته روحانى».1
گرچه فروم این سخن را درباره جامعه خود مىگوید، امّا شاید بتواند براى ما هم عبرتى باشد که اگر خود و جوانانمان، خود را نیازمند شناخت و معرفت چنین الگوهایى ندانیم و از مکتب و اصول فکرى و عملى پیامبران و اولیاى الهى دور بمانیم، دیرى نمىپاید که گرفتار همان رذایل اخلاقى اى خواهیم شد که دامنگیر غرب شده است.
شناخت و معرفت ما نسبت به علل و عوامل جاذبه و دافعه قوى آن اسوههاى الهى و نوع و کیفیت آن صفات معنوى، مىتواند نگرش و تفکّر ما را به آنان متحوّل کند؛ به گونهاى که فقدان شناخت آنان را براى خود، مرگ و نابودى و هلاکت قلمداد کنیم و وجود آنان و تأسّى به آنان را، چنان که خود تعبیر کردهاند، همچون آب براى خود، مایه حیات بدانیم.
با توجّه به آنچه گفته شد، گرچه خود را عاجز از درک عظمت آنها مىدانیم، امّا با تکیه بر سخنان حکیمانه آن بزرگواران و سیره عملى آنها، درصددیم تا گوشههایى از فضایل آنان را مطرح کنیم و به رمز و راز شخصیت پُر جاذبه آنان پى ببریم تا راهنمایى باشد در جهت تهذیب نفوس و طهارت جسم و روحمان. چه، به تعبیر «زیارت جامعه کبیره»: ولایت آنها سبب پاکى و طهارت خُلق و خوى ماست؛ «ولایتکم طیباً لخلقنا و طهارةً لِاَنفسنا و تزکیةً لنا و کفّارةً لِذنوبنا...».2
دیگر اینکه شناخت اسرار جاذبه و دافعه ائمه، افق جدیدى پیش روى انسان ـ به ویژه انسانِ قرن حاضر که همه چیز را در ماده و سود مىبیند ـ باز مىکند و او را نسبت به آنچه مایه سعادت اوست، آگاه مىکند. همچنین چنین انسانى به ثبات اندیشه و استوارى رأى مىرسد و در برابر الگوهاى کاذب بنگاههاى تبلیغاتى غرب، مصونیّت پیدا مىکند.
مفهوم جاذبه و دافعه
از آنجا که «انسان» موجودى است اجتماعى و نیازمند است در کنار دیگر انسانها به زندگى خود ادامه دهد، خواه ناخواه انسانها براى تأمین حوائج خود نسبت به همدیگر داراى جاذبه و دافعه هستند؛ آنهایى را که با هم اشتراک منافع دارند، به سوى خود جذب مىکنند و کسانى را که براى آنها منفعتى ندارند، دفع مىکنند یا نسبت به آنها بىتفاوت هستند.
جاذبه و دافعه انبیا و اوصیاى الهى از این نوع نیست و با آن تفاوت اساسى دارد؛ چراکه شخصیت پیامبران و ائمه اطهار علیهمالسلام مافوق اینگونه روابط بشرى است و آنان هیچگونه نیازى از نوع نیازمندىهاى منفعتطلبانه بشرى ندارند؛ متّصل به منبع لایزال الهى هستند، پرتوى از قدرت بىمنتهاى او مىباشند. آنان «معدن و سرچشمه رحمت و مهربانى؛ گنجهاى علم و معرفت؛ منتهى و حدّ نهایى حلم و بردبارى؛ پایههاى کرم و بخشش؛ صاحبان نعمت؛ ریشه و اصل نیکىها؛ جایگاه برکتها؛ سرچشمه حکمتها؛ علامت روشن خدا و فضایل؛ اصل طهارت و پاکىها و نماد حقّ و حقیقتاند (و الحقّ معکم و فیکم و منکم و الیکم) و حقّ و حقیقت با شما و در خاندان شما است، مبدأش از شماست و مرجعش به سوى شما است. و به تعبیر دیگر، مدار و مرکز حقّاند.»3
این دارایىهاى معنوى که در گفتار و سیره عملى آنان تجلّى یافته است و لحظه لحظه عمر شریفشان در موقعیتهاى گوناگون سرشار از چنین فضایلى است، سبب گردیده است که جاذبه و دافعه آنان از نوع آنچه در دانشمندان، سیاستمداران، قدرتمندان و حتّى زاهدان و جمعیتهاى اطراف آنان است، متمایز گردد.
در فرهنگهاى بشرى چنین گفته مىشود که انسان باید ولو به ظاهر و فریب و از روى مکر و حیله، براى حفظ منافعش همیشه جاذبه خود را حفظ کند. انسان در چنین مکاتبى مجاز است که هرجا منفعتش اقتضا کرد، دست از اصول فکرى خود بردارد و براى رسیدن به اهداف، اخلاق و معنویت را زیر پا بگذارد. فرهنگ غرب با تمام وجود و امکانات تلاش مىکند تا چنین طرز فکرى را رواج دهد و براى رسیدن به این منظور چیزى را به عنوان تقدّس نمىشناسد. همه چیز را نسبى و همه ارزشها را متغیّر نشان مىدهد. نتیجه چنین تفکّرى، پیدایش و پرورش انسانهاى لااُبالى، سودجو، خشن و لذّتطلب است که جامعه ما نیز اگر به طور جدّى متوسّل به شخصیت ائمه نشود و از آنها پیروى نکند، دچار آن خواهد شد.
به طور کلّى معیار اصلى جاذبه و دافعه انسانهاى الهى، توأم بودن آن با حقیقت و خیرخواهى نسبت به کلّ بشریّت است و در این راه، چه رنج و فداکارىهایى که ائمه و پیامبران تحمّل نکردند.
ضرورت شناخت و معرفت امام
این مطلب بر کسى پوشیده نیست که نیاز به امام به صورت فطرى در نهاد هر انسانى به ودیعه گذاشته شده است؛ چراکه امام، کانون همه زیبایىها و نمونه عینى فضایل است و عشق به زیبایىها در ضمیر انسانها نهاده شده است. اما از باب تذکّر و یادآورى چند جملهاى در اینباره تقدیم امت اسلامى مىکنیم.
امام، روشنگر راه خداست؛ شیرینى ایمان چشیده نمىشود مگر با شناخت امام؛ و امامان، مایه و قوام زمین و اهل آن بوده و به سبب آنان، فیض خدا جارى است.4
و شاید مهمتر از همه، چراغ راه هدایت اند و کسى که آنان را نشناسد، گمراه و سرگردان است؛ «سراج المؤمن، معرفة حقّنا.»5
راز جاذبه و دافعه پیامبران و ائمه علیهمالسلام ابعاد گوناگونى دارد که در این مقاله فقط به چند نکته اشاره مىکنیم:
1. خدا محورى و رنگ الهى
این ویژگى پیامبران و ائمه علیهمالسلام اصلىترین ممیّزه آنها با دیگر شخصیتهاى پرنفوذ مىباشد. همچنین دیگر فضایل و صفات برجسته شخصیتهاى الهى همه به نحوى به این اصل و ریشه برمىگردد. اینان بارزترین مصادیق «خلیفه الهى» در روى زمین، و زیباترین نمود تجسّم عینى تمام صفات جمال و جلال الهى هستند. رمز قوام، تداوم و جاودانگى این اسوههاى الهى همین پیوند و ارتباط آنها با خدا است. هیچ چیز در هیچ شرایطى نتوانسته است آنها را حتى براى لحظهاى از اطاعت خدا خارج کند. سرّ محبت و عشق ما به ائمه و جاذبه آنها هم، پیوندى است که آنان با خدا دارند و چون این پیوند ناگسستنى است، عشق و جاذبه انسانها نسبت به آنها جاودانه است. و از همین رو است که شخصیت آنان معیار و میزان تشخیص پاکى و ناپاکى در اندیشه و رفتار انسانها است.
این اتصال و پیوند ائمه و پیامبران در همه فرازهایى که در مورد آنان در قرآن، روایات، ادعیه و زیارات وارد شده، به چشم مىخورد. کافى است نگاهى به «زیارت جامعه کبیره» و دیگر زیارات یا کتب روایى داشته باشیم تا به این موضوع پى ببریم.
در قرآن مىخوانیم:
«قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین، لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلک اُمِرْتُ وَ اَناَ اَوَّلُ الْمُسْلِمینَ»6؛ بگو اى پیامبر! نماز و طاعت و کلیه اعمال و زندگى و مرگ من براى خداست که پروردگار جهان است و براى او شریکى نیست و من به همین «توحید» فرمان داده شدهام و اوّلین کسى هستم که تسلیم امر خدایم.
رمز جاذبه و دافعه شدید و قوى نبوّت و امامت، در همین امر است که آنان اساس برنامه خود را در تربیت انسانها بر «ایمان به خدا و اطاعت از او» پایهگذارى کردهاند. سیره آنان بر همین امر بوده است که همه جا مردم را به اطاعت از فرمان خدا دعوت نمودند و فطرت انسانها را برانگیختند تا سعادت خود را در اطاعت از او بدانند. همین عامل سبب گردید تا آنان در اوج پارسایى، پاکى، شرافت و عزّت قرار گیرند و کسانى که از آنان پیروى کردند نیز بر غرایز خود حاکم باشند و همچون آنان داراى نفوذ و جاذبه مؤثرى باشند. مولا على علیهالسلام مىفرماید:
«فبعث اللّه محمّداً صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بالحق لیُخرج عباده من عبادة الأوثان الى عبادته و من طاعة الشّیطان الى طاعته؛ همانا خداوند متعال، حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله را مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بتها نجات داده، به سوى پرستش خود راهنمایى کند و آنان را از اطاعت شیطان نجات داده، به اطاعت خود کشاند.»7
بدیهى و واضح است که سیره و سنّت پیامبران و اوصیاى آنها، در فراخوانى آنان به سوى طاعت حق، بیشتر متّکى به عمل آن بزرگواران بوده است، آنان خود در طاعت و بندگى حق در اوج بودهاند و مردم از دیدن عمل آنها به بندگى خدا راهنمایى شدهاند. لذا در روایات آمده است که آنها وسیله عبادت مردم هستند و یا گفته شده که نماز، زکات، روزه، حج، رواج صدقات و اجراى حدود کامل نمىشود مگر به وجود امام.8
اصلىترین عامل جاذبه و دافعه قوى پیامبران و ائمه علیهمالسلام ، خدامحورى و طاعت آنها از خدا بوده است؛ به گونهاى که گویى این امر همچون «مُهر» نشانهاى است که هر فضیلت بدون آن بىارزش است حتى اگر جزء فضایل باشد. شهید مطهّرى در اینباره مىنویسد:
«على علیهالسلام اگرچه در بسیارى فضایل در اوج است، امّا اگر پیوند با خدا و دین نداشت، اگر رنگ خدا نمىداشت و مردى الهى نمىبود، فراموش شده بود.»9
تاریخ و سیره پیامبران و اولیاى الهى پُر است از نمونههایى از اخلاص و نیّت الهى آنان در تمام اقوال و اعمال، که خوانندگان محترم با مراجعه به کتب تاریخ و اخلاق مىتوانند از آنها سرمشق بگیرند.
2. صلابت در اندیشه
از دیگر ویژگىهاى شخصیتهاى الهى که در جاذبه و دافعه آنها نقش اساسى دارد، رفتار استوار و صلابت در رأى و اندیشه است. آنان در هیچ موقعیتى دست از اصول فکرى و عقاید خود برنداشته و در برابر عقاید باطل، بدعتها و تحریفها تا پاى جان از خود فداکارى نشان دادهاند.
گفتیم که آنان انسانهایى با وقار و متین و مؤدّب بودهاند و در رفتار آنها هیچگونه شتابزدگى و تعارف و تملّق که نشانه سستى رأى و اندیشه است، دیده نشده است. همچنان که هیچگاه خشم و غضب، آنها را از صراط مستقیم خارج نکرده است. در نتیجه این صلابت رأى و موقعیتسنجىهاى دقیق، همیشه در هر صحنهاى زیباترین عکسالعمل را نشان مىدادند.
رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهمالسلام ، مربّیانى بودهاند که به صورتهاى مختلف پیروان خود را به وظایفشان آشنا مىکردند؛ گاهى با تذکّر، گاهى با موعظه به صورت غیر مستقیم و گاه با شدّت و حدّت تمام، ولى هیچگاه بر سر «دین و عقاید» با کسى معامله و سازش نکردند.10
پیامبران و اولیاى الهى در پیشبرد اهداف خود هیچگاه از اصول رایج سیاستمداران و زورمندان بهره نبردند، بلکه روش آنها بر اساس اصولى چون: دوراندیشى، قاطعیت، مشورت و خیرخواهى پایهگذارى شده بود. حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«قسم به خدا! معاویه از من زیرکتر نیست و شما خیال مىکنید اینکه من انجام نمىدهم، راهش را نمىدانم. نه، او غدر و نیرنگ به کار مىبرد، فسق و فجور مىکند و اگر نبود که خداى متعال دوست نمىدارد غدّارى را، مىدیدید که آیا من زیرک هستم یا معاویه.»11
روزى یک عرب بیابانى براى بیان حاجتى نزد پیامبر مىآید، وقتى جلوى پیامبر مىایستد، هیبت حضرت او را مىگیرد و زبانش به لکنت مىافتد. حضرت ناراحت مىشوند فوراً او را در بغل مىگیرند و مىفشارند و به او مىفرمایند: «آسان بگیر، از چه مىترسى؟! من از جبابره نیستم، من پسر آن زنى هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر مىدوشید.»12
نتیجه اینکه مىبینیم پیامبر، چه در اوج قدرت و چه در سختترین شرایط، چه در شعب ابىطالب، چه در فتح مکّه و على علیهالسلام در برخورد با سپاهیان معاویه در جنگ صفّین که آب را بر روى یاران او مىبندند و دیگر ائمه، در همه صحنههاى زندگى پربارشان هیچگاه از اصول فکرى و فضایل انسانى خود دست برنداشتند.
پىنوشتها:
1. هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ص 155.
2 و 3. مفاتیحالجنان، زیارت جامعه کبیره.
4. اصول کافى، ج 1، کتاب الحجّة، ص 290 و 291.
5. خصال، ج 2، ص 770.
6.انعام / 162 و 163.
7. نهجالبلاغه، دشتى، ص 268.
8. اصول کافى، ج 1، ص 285 و 286.
9. جاذبه و دافعه على (ع)، ص 39.
10. ر. ک: روضه کافى، ص 148 و بحارالانوار، ج 11، ص 209؛ به نقل از گفتار فلسفى ـ اخلاق، ج 2، ص 386 و 387.
11. سیره نبوى، ص 18 و 19.
12. همان، 29.
گرچه فروم این سخن را درباره جامعه خود مىگوید، امّا شاید بتواند براى ما هم عبرتى باشد که اگر خود و جوانانمان، خود را نیازمند شناخت و معرفت چنین الگوهایى ندانیم و از مکتب و اصول فکرى و عملى پیامبران و اولیاى الهى دور بمانیم، دیرى نمىپاید که گرفتار همان رذایل اخلاقى اى خواهیم شد که دامنگیر غرب شده است.
شناخت و معرفت ما نسبت به علل و عوامل جاذبه و دافعه قوى آن اسوههاى الهى و نوع و کیفیت آن صفات معنوى، مىتواند نگرش و تفکّر ما را به آنان متحوّل کند؛ به گونهاى که فقدان شناخت آنان را براى خود، مرگ و نابودى و هلاکت قلمداد کنیم و وجود آنان و تأسّى به آنان را، چنان که خود تعبیر کردهاند، همچون آب براى خود، مایه حیات بدانیم.
با توجّه به آنچه گفته شد، گرچه خود را عاجز از درک عظمت آنها مىدانیم، امّا با تکیه بر سخنان حکیمانه آن بزرگواران و سیره عملى آنها، درصددیم تا گوشههایى از فضایل آنان را مطرح کنیم و به رمز و راز شخصیت پُر جاذبه آنان پى ببریم تا راهنمایى باشد در جهت تهذیب نفوس و طهارت جسم و روحمان. چه، به تعبیر «زیارت جامعه کبیره»: ولایت آنها سبب پاکى و طهارت خُلق و خوى ماست؛ «ولایتکم طیباً لخلقنا و طهارةً لِاَنفسنا و تزکیةً لنا و کفّارةً لِذنوبنا...».2
دیگر اینکه شناخت اسرار جاذبه و دافعه ائمه، افق جدیدى پیش روى انسان ـ به ویژه انسانِ قرن حاضر که همه چیز را در ماده و سود مىبیند ـ باز مىکند و او را نسبت به آنچه مایه سعادت اوست، آگاه مىکند. همچنین چنین انسانى به ثبات اندیشه و استوارى رأى مىرسد و در برابر الگوهاى کاذب بنگاههاى تبلیغاتى غرب، مصونیّت پیدا مىکند.
مفهوم جاذبه و دافعه
از آنجا که «انسان» موجودى است اجتماعى و نیازمند است در کنار دیگر انسانها به زندگى خود ادامه دهد، خواه ناخواه انسانها براى تأمین حوائج خود نسبت به همدیگر داراى جاذبه و دافعه هستند؛ آنهایى را که با هم اشتراک منافع دارند، به سوى خود جذب مىکنند و کسانى را که براى آنها منفعتى ندارند، دفع مىکنند یا نسبت به آنها بىتفاوت هستند.
جاذبه و دافعه انبیا و اوصیاى الهى از این نوع نیست و با آن تفاوت اساسى دارد؛ چراکه شخصیت پیامبران و ائمه اطهار علیهمالسلام مافوق اینگونه روابط بشرى است و آنان هیچگونه نیازى از نوع نیازمندىهاى منفعتطلبانه بشرى ندارند؛ متّصل به منبع لایزال الهى هستند، پرتوى از قدرت بىمنتهاى او مىباشند. آنان «معدن و سرچشمه رحمت و مهربانى؛ گنجهاى علم و معرفت؛ منتهى و حدّ نهایى حلم و بردبارى؛ پایههاى کرم و بخشش؛ صاحبان نعمت؛ ریشه و اصل نیکىها؛ جایگاه برکتها؛ سرچشمه حکمتها؛ علامت روشن خدا و فضایل؛ اصل طهارت و پاکىها و نماد حقّ و حقیقتاند (و الحقّ معکم و فیکم و منکم و الیکم) و حقّ و حقیقت با شما و در خاندان شما است، مبدأش از شماست و مرجعش به سوى شما است. و به تعبیر دیگر، مدار و مرکز حقّاند.»3
این دارایىهاى معنوى که در گفتار و سیره عملى آنان تجلّى یافته است و لحظه لحظه عمر شریفشان در موقعیتهاى گوناگون سرشار از چنین فضایلى است، سبب گردیده است که جاذبه و دافعه آنان از نوع آنچه در دانشمندان، سیاستمداران، قدرتمندان و حتّى زاهدان و جمعیتهاى اطراف آنان است، متمایز گردد.
در فرهنگهاى بشرى چنین گفته مىشود که انسان باید ولو به ظاهر و فریب و از روى مکر و حیله، براى حفظ منافعش همیشه جاذبه خود را حفظ کند. انسان در چنین مکاتبى مجاز است که هرجا منفعتش اقتضا کرد، دست از اصول فکرى خود بردارد و براى رسیدن به اهداف، اخلاق و معنویت را زیر پا بگذارد. فرهنگ غرب با تمام وجود و امکانات تلاش مىکند تا چنین طرز فکرى را رواج دهد و براى رسیدن به این منظور چیزى را به عنوان تقدّس نمىشناسد. همه چیز را نسبى و همه ارزشها را متغیّر نشان مىدهد. نتیجه چنین تفکّرى، پیدایش و پرورش انسانهاى لااُبالى، سودجو، خشن و لذّتطلب است که جامعه ما نیز اگر به طور جدّى متوسّل به شخصیت ائمه نشود و از آنها پیروى نکند، دچار آن خواهد شد.
به طور کلّى معیار اصلى جاذبه و دافعه انسانهاى الهى، توأم بودن آن با حقیقت و خیرخواهى نسبت به کلّ بشریّت است و در این راه، چه رنج و فداکارىهایى که ائمه و پیامبران تحمّل نکردند.
ضرورت شناخت و معرفت امام
این مطلب بر کسى پوشیده نیست که نیاز به امام به صورت فطرى در نهاد هر انسانى به ودیعه گذاشته شده است؛ چراکه امام، کانون همه زیبایىها و نمونه عینى فضایل است و عشق به زیبایىها در ضمیر انسانها نهاده شده است. اما از باب تذکّر و یادآورى چند جملهاى در اینباره تقدیم امت اسلامى مىکنیم.
امام، روشنگر راه خداست؛ شیرینى ایمان چشیده نمىشود مگر با شناخت امام؛ و امامان، مایه و قوام زمین و اهل آن بوده و به سبب آنان، فیض خدا جارى است.4
و شاید مهمتر از همه، چراغ راه هدایت اند و کسى که آنان را نشناسد، گمراه و سرگردان است؛ «سراج المؤمن، معرفة حقّنا.»5
راز جاذبه و دافعه پیامبران و ائمه علیهمالسلام ابعاد گوناگونى دارد که در این مقاله فقط به چند نکته اشاره مىکنیم:
1. خدا محورى و رنگ الهى
این ویژگى پیامبران و ائمه علیهمالسلام اصلىترین ممیّزه آنها با دیگر شخصیتهاى پرنفوذ مىباشد. همچنین دیگر فضایل و صفات برجسته شخصیتهاى الهى همه به نحوى به این اصل و ریشه برمىگردد. اینان بارزترین مصادیق «خلیفه الهى» در روى زمین، و زیباترین نمود تجسّم عینى تمام صفات جمال و جلال الهى هستند. رمز قوام، تداوم و جاودانگى این اسوههاى الهى همین پیوند و ارتباط آنها با خدا است. هیچ چیز در هیچ شرایطى نتوانسته است آنها را حتى براى لحظهاى از اطاعت خدا خارج کند. سرّ محبت و عشق ما به ائمه و جاذبه آنها هم، پیوندى است که آنان با خدا دارند و چون این پیوند ناگسستنى است، عشق و جاذبه انسانها نسبت به آنها جاودانه است. و از همین رو است که شخصیت آنان معیار و میزان تشخیص پاکى و ناپاکى در اندیشه و رفتار انسانها است.
این اتصال و پیوند ائمه و پیامبران در همه فرازهایى که در مورد آنان در قرآن، روایات، ادعیه و زیارات وارد شده، به چشم مىخورد. کافى است نگاهى به «زیارت جامعه کبیره» و دیگر زیارات یا کتب روایى داشته باشیم تا به این موضوع پى ببریم.
در قرآن مىخوانیم:
«قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین، لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلک اُمِرْتُ وَ اَناَ اَوَّلُ الْمُسْلِمینَ»6؛ بگو اى پیامبر! نماز و طاعت و کلیه اعمال و زندگى و مرگ من براى خداست که پروردگار جهان است و براى او شریکى نیست و من به همین «توحید» فرمان داده شدهام و اوّلین کسى هستم که تسلیم امر خدایم.
رمز جاذبه و دافعه شدید و قوى نبوّت و امامت، در همین امر است که آنان اساس برنامه خود را در تربیت انسانها بر «ایمان به خدا و اطاعت از او» پایهگذارى کردهاند. سیره آنان بر همین امر بوده است که همه جا مردم را به اطاعت از فرمان خدا دعوت نمودند و فطرت انسانها را برانگیختند تا سعادت خود را در اطاعت از او بدانند. همین عامل سبب گردید تا آنان در اوج پارسایى، پاکى، شرافت و عزّت قرار گیرند و کسانى که از آنان پیروى کردند نیز بر غرایز خود حاکم باشند و همچون آنان داراى نفوذ و جاذبه مؤثرى باشند. مولا على علیهالسلام مىفرماید:
«فبعث اللّه محمّداً صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بالحق لیُخرج عباده من عبادة الأوثان الى عبادته و من طاعة الشّیطان الى طاعته؛ همانا خداوند متعال، حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله را مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بتها نجات داده، به سوى پرستش خود راهنمایى کند و آنان را از اطاعت شیطان نجات داده، به اطاعت خود کشاند.»7
بدیهى و واضح است که سیره و سنّت پیامبران و اوصیاى آنها، در فراخوانى آنان به سوى طاعت حق، بیشتر متّکى به عمل آن بزرگواران بوده است، آنان خود در طاعت و بندگى حق در اوج بودهاند و مردم از دیدن عمل آنها به بندگى خدا راهنمایى شدهاند. لذا در روایات آمده است که آنها وسیله عبادت مردم هستند و یا گفته شده که نماز، زکات، روزه، حج، رواج صدقات و اجراى حدود کامل نمىشود مگر به وجود امام.8
اصلىترین عامل جاذبه و دافعه قوى پیامبران و ائمه علیهمالسلام ، خدامحورى و طاعت آنها از خدا بوده است؛ به گونهاى که گویى این امر همچون «مُهر» نشانهاى است که هر فضیلت بدون آن بىارزش است حتى اگر جزء فضایل باشد. شهید مطهّرى در اینباره مىنویسد:
«على علیهالسلام اگرچه در بسیارى فضایل در اوج است، امّا اگر پیوند با خدا و دین نداشت، اگر رنگ خدا نمىداشت و مردى الهى نمىبود، فراموش شده بود.»9
تاریخ و سیره پیامبران و اولیاى الهى پُر است از نمونههایى از اخلاص و نیّت الهى آنان در تمام اقوال و اعمال، که خوانندگان محترم با مراجعه به کتب تاریخ و اخلاق مىتوانند از آنها سرمشق بگیرند.
2. صلابت در اندیشه
از دیگر ویژگىهاى شخصیتهاى الهى که در جاذبه و دافعه آنها نقش اساسى دارد، رفتار استوار و صلابت در رأى و اندیشه است. آنان در هیچ موقعیتى دست از اصول فکرى و عقاید خود برنداشته و در برابر عقاید باطل، بدعتها و تحریفها تا پاى جان از خود فداکارى نشان دادهاند.
گفتیم که آنان انسانهایى با وقار و متین و مؤدّب بودهاند و در رفتار آنها هیچگونه شتابزدگى و تعارف و تملّق که نشانه سستى رأى و اندیشه است، دیده نشده است. همچنان که هیچگاه خشم و غضب، آنها را از صراط مستقیم خارج نکرده است. در نتیجه این صلابت رأى و موقعیتسنجىهاى دقیق، همیشه در هر صحنهاى زیباترین عکسالعمل را نشان مىدادند.
رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهمالسلام ، مربّیانى بودهاند که به صورتهاى مختلف پیروان خود را به وظایفشان آشنا مىکردند؛ گاهى با تذکّر، گاهى با موعظه به صورت غیر مستقیم و گاه با شدّت و حدّت تمام، ولى هیچگاه بر سر «دین و عقاید» با کسى معامله و سازش نکردند.10
پیامبران و اولیاى الهى در پیشبرد اهداف خود هیچگاه از اصول رایج سیاستمداران و زورمندان بهره نبردند، بلکه روش آنها بر اساس اصولى چون: دوراندیشى، قاطعیت، مشورت و خیرخواهى پایهگذارى شده بود. حضرت على علیهالسلام مىفرماید:
«قسم به خدا! معاویه از من زیرکتر نیست و شما خیال مىکنید اینکه من انجام نمىدهم، راهش را نمىدانم. نه، او غدر و نیرنگ به کار مىبرد، فسق و فجور مىکند و اگر نبود که خداى متعال دوست نمىدارد غدّارى را، مىدیدید که آیا من زیرک هستم یا معاویه.»11
روزى یک عرب بیابانى براى بیان حاجتى نزد پیامبر مىآید، وقتى جلوى پیامبر مىایستد، هیبت حضرت او را مىگیرد و زبانش به لکنت مىافتد. حضرت ناراحت مىشوند فوراً او را در بغل مىگیرند و مىفشارند و به او مىفرمایند: «آسان بگیر، از چه مىترسى؟! من از جبابره نیستم، من پسر آن زنى هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر مىدوشید.»12
نتیجه اینکه مىبینیم پیامبر، چه در اوج قدرت و چه در سختترین شرایط، چه در شعب ابىطالب، چه در فتح مکّه و على علیهالسلام در برخورد با سپاهیان معاویه در جنگ صفّین که آب را بر روى یاران او مىبندند و دیگر ائمه، در همه صحنههاى زندگى پربارشان هیچگاه از اصول فکرى و فضایل انسانى خود دست برنداشتند.
پىنوشتها:
1. هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ص 155.
2 و 3. مفاتیحالجنان، زیارت جامعه کبیره.
4. اصول کافى، ج 1، کتاب الحجّة، ص 290 و 291.
5. خصال، ج 2، ص 770.
6.انعام / 162 و 163.
7. نهجالبلاغه، دشتى، ص 268.
8. اصول کافى، ج 1، ص 285 و 286.
9. جاذبه و دافعه على (ع)، ص 39.
10. ر. ک: روضه کافى، ص 148 و بحارالانوار، ج 11، ص 209؛ به نقل از گفتار فلسفى ـ اخلاق، ج 2، ص 386 و 387.
11. سیره نبوى، ص 18 و 19.
12. همان، 29.