آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

یکى از ابعاد وجودى شخصیت‏هاى الهى (پیامبران و ائمه اطهار علیهم‏السلام ) که کشف آن و معرفت نسبیت به آن براى هر انسانى، زیبا و شورانگیز است، زیبایى‏هاى معنوى و درونى آنها است که به خاطر آن از تأثیر و جاذبه فوق‏العاده‏اى برخوردارند. این فضایل سبب شده است که در طول تاریخ، دوست و دشمن مجذوب و شیفته آنان شوند و بسیارى از متفکّران غرب و شرق خاضعانه و صمیمانه به مدح و ستایش آنها بپردازند و درباره شخصیت الهى آنها به پژوهش و نگارش برخیزند. ملّتى که از چنین سرمایه عظیمى برخوردار باشد، مایه بسى حسرت و پشیمانى است که از شناخت و معرفت چنین الگوهاى برازنده و شایسته‏اى محروم بماند و احیاناً دچار تشتّت و پریشانى در تبعیت از الگوهاى فاقد فضایل انسانى بشود اریک فروم در کتاب «هنر عشق ورزیدن» مى‏نویسد: «در جامعه کنونى ما ضمن آموزش دانش، آموزشى را که براى رشد بشر از همه چیز مهم‏تر است و آن آموزشى است که فقط از عهده وجود شخص کامل و مهربان برمى‏آید، فراموش کرده‏ایم و به طور کلّ احساس نیاز به وجود چنین معلّم دلسوز و مهربانى را براى فرزندان در خود احساس نمى‏کنیم و چنین الگوهایى را به فرزندانمان نمى‏شناسانیم و زمینه برخورد فرزندان خود را با چنین انسانهاى کامل ـ که ممیّز اصلى آنها، صفات برجسته روحانى آنهاست ـ فراهم نمى‏آوریم در حالى که فرزندانمان با شخصیت‏هایى مواجه هستند که همه چیز دارند؛ علم، زیبایى، قدرت و نیرو، عضلات قوى، جز صفات برجسته روحانى».1
گرچه فروم این سخن را درباره جامعه خود مى‏گوید، امّا شاید بتواند براى ما هم عبرتى باشد که اگر خود و جوانانمان، خود را نیازمند شناخت و معرفت چنین الگوهایى ندانیم و از مکتب و اصول فکرى و عملى پیامبران و اولیاى الهى دور بمانیم، دیرى نمى‏پاید که گرفتار همان رذایل اخلاقى اى خواهیم شد که دامنگیر غرب شده است.
شناخت و معرفت ما نسبت به علل و عوامل جاذبه و دافعه قوى آن اسوه‏هاى الهى و نوع و کیفیت آن صفات معنوى، مى‏تواند نگرش و تفکّر ما را به آنان متحوّل کند؛ به گونه‏اى که فقدان شناخت آنان را براى خود، مرگ و نابودى و هلاکت قلمداد کنیم و وجود آنان و تأسّى به آنان را، چنان که خود تعبیر کرده‏اند، همچون آب براى خود، مایه حیات بدانیم.
با توجّه به آنچه گفته شد، گرچه خود را عاجز از درک عظمت آنها مى‏دانیم، امّا با تکیه بر سخنان حکیمانه آن بزرگواران و سیره عملى آنها، درصددیم تا گوشه‏هایى از فضایل آنان را مطرح کنیم و به رمز و راز شخصیت پُر جاذبه آنان پى ببریم تا راهنمایى باشد در جهت تهذیب نفوس و طهارت جسم و روحمان. چه، به تعبیر «زیارت جامعه کبیره»: ولایت آنها سبب پاکى و طهارت خُلق و خوى ماست؛ «ولایتکم طیباً لخلقنا و طهارةً لِاَنفسنا و تزکیةً لنا و کفّارةً لِذنوبنا...».2
دیگر اینکه شناخت اسرار جاذبه و دافعه ائمه، افق جدیدى پیش روى انسان ـ به ویژه انسانِ قرن حاضر که همه چیز را در ماده و سود مى‏بیند ـ باز مى‏کند و او را نسبت به آنچه مایه سعادت اوست، آگاه مى‏کند. همچنین چنین انسانى به ثبات اندیشه و استوارى رأى مى‏رسد و در برابر الگوهاى کاذب بنگاه‏هاى تبلیغاتى غرب، مصونیّت پیدا مى‏کند.
مفهوم جاذبه و دافعه
از آنجا که «انسان» موجودى است اجتماعى و نیازمند است در کنار دیگر انسانها به زندگى خود ادامه دهد، خواه ناخواه انسانها براى تأمین حوائج خود نسبت به همدیگر داراى جاذبه و دافعه هستند؛ آنهایى را که با هم اشتراک منافع دارند، به سوى خود جذب مى‏کنند و کسانى را که براى آنها منفعتى ندارند، دفع مى‏کنند یا نسبت به آنها بى‏تفاوت هستند.
جاذبه و دافعه انبیا و اوصیاى الهى از این نوع نیست و با آن تفاوت اساسى دارد؛ چراکه شخصیت پیامبران و ائمه اطهار علیهم‏السلام مافوق این‏گونه روابط بشرى است و آنان هیچ‏گونه نیازى از نوع نیازمندى‏هاى منفعت‏طلبانه بشرى ندارند؛ متّصل به منبع لایزال الهى هستند، پرتوى از قدرت بى‏منتهاى او مى‏باشند. آنان «معدن و سرچشمه رحمت و مهربانى؛ گنج‏هاى علم و معرفت؛ منتهى و حدّ نهایى حلم و بردبارى؛ پایه‏هاى کرم و بخشش؛ صاحبان نعمت؛ ریشه و اصل نیکى‏ها؛ جایگاه برکت‏ها؛ سرچشمه حکمت‏ها؛ علامت روشن خدا و فضایل؛ اصل طهارت و پاکى‏ها و نماد حقّ و حقیقت‏اند (و الحقّ معکم و فیکم و منکم و الیکم) و حقّ و حقیقت با شما و در خاندان شما است، مبدأش از شماست و مرجعش به سوى شما است. و به تعبیر دیگر، مدار و مرکز حقّ‏اند.»3
این دارایى‏هاى معنوى که در گفتار و سیره عملى آنان تجلّى یافته است و لحظه لحظه عمر شریفشان در موقعیت‏هاى گوناگون سرشار از چنین فضایلى است، سبب گردیده است که جاذبه و دافعه آنان از نوع آنچه در دانشمندان، سیاستمداران، قدرتمندان و حتّى زاهدان و جمعیت‏هاى اطراف آنان است، متمایز گردد.
در فرهنگ‏هاى بشرى چنین گفته مى‏شود که انسان باید ولو به ظاهر و فریب و از روى مکر و حیله، براى حفظ منافعش همیشه جاذبه خود را حفظ کند. انسان در چنین مکاتبى مجاز است که هرجا منفعتش اقتضا کرد، دست از اصول فکرى خود بردارد و براى رسیدن به اهداف، اخلاق و معنویت را زیر پا بگذارد. فرهنگ غرب با تمام وجود و امکانات تلاش مى‏کند تا چنین طرز فکرى را رواج دهد و براى رسیدن به این منظور چیزى را به عنوان تقدّس نمى‏شناسد. همه چیز را نسبى و همه ارزشها را متغیّر نشان مى‏دهد. نتیجه چنین تفکّرى، پیدایش و پرورش انسانهاى لااُبالى، سودجو، خشن و لذّت‏طلب است که جامعه ما نیز اگر به طور جدّى متوسّل به شخصیت ائمه نشود و از آنها پیروى نکند، دچار آن خواهد شد.
به طور کلّى معیار اصلى جاذبه و دافعه انسانهاى الهى، توأم بودن آن با حقیقت و خیرخواهى نسبت به کلّ بشریّت است و در این راه، چه رنج و فداکارى‏هایى که ائمه و پیامبران تحمّل نکردند.
ضرورت شناخت و معرفت امام
این مطلب بر کسى پوشیده نیست که نیاز به امام به صورت فطرى در نهاد هر انسانى به ودیعه گذاشته شده است؛ چراکه امام، کانون همه زیبایى‏ها و نمونه عینى فضایل است و عشق به زیبایى‏ها در ضمیر انسان‏ها نهاده شده است. اما از باب تذکّر و یادآورى چند جمله‏اى در این‏باره تقدیم امت اسلامى مى‏کنیم.
امام، روشنگر راه خداست؛ شیرینى ایمان چشیده نمى‏شود مگر با شناخت امام؛ و امامان، مایه و قوام زمین و اهل آن بوده و به سبب آنان، فیض خدا جارى است.4
و شاید مهم‏تر از همه، چراغ راه هدایت اند و کسى که آنان را نشناسد، گمراه و سرگردان است؛ «سراج المؤمن، معرفة حقّنا.»5
راز جاذبه و دافعه پیامبران و ائمه علیهم‏السلام ابعاد گوناگونى دارد که در این مقاله فقط به چند نکته اشاره مى‏کنیم:
1. خدا محورى و رنگ الهى
این ویژگى پیامبران و ائمه علیهم‏السلام اصلى‏ترین ممیّزه آنها با دیگر شخصیت‏هاى پرنفوذ مى‏باشد. همچنین دیگر فضایل و صفات برجسته شخصیت‏هاى الهى همه به نحوى به این اصل و ریشه برمى‏گردد. اینان بارزترین مصادیق «خلیفه الهى» در روى زمین، و زیباترین نمود تجسّم عینى تمام صفات جمال و جلال الهى هستند. رمز قوام، تداوم و جاودانگى این اسوه‏هاى الهى همین پیوند و ارتباط آنها با خدا است. هیچ چیز در هیچ شرایطى نتوانسته است آنها را حتى براى لحظه‏اى از اطاعت خدا خارج کند. سرّ محبت و عشق ما به ائمه و جاذبه آنها هم، پیوندى است که آنان با خدا دارند و چون این پیوند ناگسستنى است، عشق و جاذبه انسان‏ها نسبت به آنها جاودانه است. و از همین رو است که شخصیت آنان معیار و میزان تشخیص پاکى و ناپاکى در اندیشه و رفتار انسان‏ها است.
این اتصال و پیوند ائمه و پیامبران در همه فرازهایى که در مورد آنان در قرآن، روایات، ادعیه و زیارات وارد شده، به چشم مى‏خورد. کافى است نگاهى به «زیارت جامعه کبیره» و دیگر زیارات یا کتب روایى داشته باشیم تا به این موضوع پى ببریم.
در قرآن مى‏خوانیم:
«قُلْ اِنَّ صَلاتى وَ نُسُکى وَ مَحْیاىَ وَ مَماتى لِلّهِ رَبِّ الْعالَمین، لا شَریکَ لَهُ وَ بِذلک اُمِرْتُ وَ اَناَ اَوَّلُ الْمُسْلِمینَ»6؛ بگو اى پیامبر! نماز و طاعت و کلیه اعمال و زندگى و مرگ من براى خداست که پروردگار جهان است و براى او شریکى نیست و من به همین «توحید» فرمان داده شده‏ام و اوّلین کسى هستم که تسلیم امر خدایم.
رمز جاذبه و دافعه شدید و قوى نبوّت و امامت، در همین امر است که آنان اساس برنامه خود را در تربیت انسان‏ها بر «ایمان به خدا و اطاعت از او» پایه‏گذارى کرده‏اند. سیره آنان بر همین امر بوده است که همه جا مردم را به اطاعت از فرمان خدا دعوت نمودند و فطرت انسان‏ها را برانگیختند تا سعادت خود را در اطاعت از او بدانند. همین عامل سبب گردید تا آنان در اوج پارسایى، پاکى، شرافت و عزّت قرار گیرند و کسانى که از آنان پیروى کردند نیز بر غرایز خود حاکم باشند و همچون آنان داراى نفوذ و جاذبه مؤثرى باشند. مولا على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«فبعث اللّه محمّداً صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بالحق لیُخرج عباده من عبادة الأوثان الى عبادته و من طاعة الشّیطان الى طاعته؛ همانا خداوند متعال، حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را مبعوث کرد تا بندگانش را از پرستش بت‏ها نجات داده، به سوى پرستش خود راهنمایى کند و آنان را از اطاعت شیطان نجات داده، به اطاعت خود کشاند.»7
بدیهى و واضح است که سیره و سنّت پیامبران و اوصیاى آنها، در فراخوانى آنان به سوى طاعت حق، بیشتر متّکى به عمل آن بزرگواران بوده است، آنان خود در طاعت و بندگى حق در اوج بوده‏اند و مردم از دیدن عمل آنها به بندگى خدا راهنمایى شده‏اند. لذا در روایات آمده است که آنها وسیله عبادت مردم هستند و یا گفته شده که نماز، زکات، روزه، حج، رواج صدقات و اجراى حدود کامل نمى‏شود مگر به وجود امام.8
اصلى‏ترین عامل جاذبه و دافعه قوى پیامبران و ائمه علیهم‏السلام ، خدامحورى و طاعت آنها از خدا بوده است؛ به گونه‏اى که گویى این امر همچون «مُهر» نشانه‏اى است که هر فضیلت بدون آن بى‏ارزش است حتى اگر جزء فضایل باشد. شهید مطهّرى در این‏باره مى‏نویسد:
«على علیه‏السلام اگرچه در بسیارى فضایل در اوج است، امّا اگر پیوند با خدا و دین نداشت، اگر رنگ خدا نمى‏داشت و مردى الهى نمى‏بود، فراموش شده بود.»9
تاریخ و سیره پیامبران و اولیاى الهى پُر است از نمونه‏هایى از اخلاص و نیّت الهى آنان در تمام اقوال و اعمال، که خوانندگان محترم با مراجعه به کتب تاریخ و اخلاق مى‏توانند از آنها سرمشق بگیرند.
2. صلابت در اندیشه
از دیگر ویژگى‏هاى شخصیت‏هاى الهى که در جاذبه و دافعه آنها نقش اساسى دارد، رفتار استوار و صلابت در رأى و اندیشه است. آنان در هیچ موقعیتى دست از اصول فکرى و عقاید خود برنداشته و در برابر عقاید باطل، بدعت‏ها و تحریف‏ها تا پاى جان از خود فداکارى نشان داده‏اند.
گفتیم که آنان انسان‏هایى با وقار و متین و مؤدّب بوده‏اند و در رفتار آنها هیچ‏گونه شتابزدگى و تعارف و تملّق که نشانه سستى رأى و اندیشه است، دیده نشده است. همچنان که هیچ‏گاه خشم و غضب، آنها را از صراط مستقیم خارج نکرده است. در نتیجه این صلابت رأى و موقعیت‏سنجى‏هاى دقیق، همیشه در هر صحنه‏اى زیباترین عکس‏العمل را نشان مى‏دادند.
رسول اکرم و ائمه طاهرین علیهم‏السلام ، مربّیانى بوده‏اند که به صورتهاى مختلف پیروان خود را به وظایفشان آشنا مى‏کردند؛ گاهى با تذکّر، گاهى با موعظه به صورت غیر مستقیم و گاه با شدّت و حدّت تمام، ولى هیچ‏گاه بر سر «دین و عقاید» با کسى معامله و سازش نکردند.10
پیامبران و اولیاى الهى در پیشبرد اهداف خود هیچ‏گاه از اصول رایج سیاستمداران و زورمندان بهره نبردند، بلکه روش آنها بر اساس اصولى چون: دوراندیشى، قاطعیت، مشورت و خیرخواهى پایه‏گذارى شده بود. حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«قسم به خدا! معاویه از من زیرک‏تر نیست و شما خیال مى‏کنید اینکه من انجام نمى‏دهم، راهش را نمى‏دانم. نه، او غدر و نیرنگ به کار مى‏برد، فسق و فجور مى‏کند و اگر نبود که خداى متعال دوست نمى‏دارد غدّارى را، مى‏دیدید که آیا من زیرک هستم یا معاویه.»11
روزى یک عرب بیابانى براى بیان حاجتى نزد پیامبر مى‏آید، وقتى جلوى پیامبر مى‏ایستد، هیبت حضرت او را مى‏گیرد و زبانش به لکنت مى‏افتد. حضرت ناراحت مى‏شوند فوراً او را در بغل مى‏گیرند و مى‏فشارند و به او مى‏فرمایند: «آسان بگیر، از چه مى‏ترسى؟! من از جبابره نیستم، من پسر آن زنى هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر مى‏دوشید.»12
نتیجه اینکه مى‏بینیم پیامبر، چه در اوج قدرت و چه در سخت‏ترین شرایط، چه در شعب ابى‏طالب، چه در فتح مکّه و على علیه‏السلام در برخورد با سپاهیان معاویه در جنگ صفّین که آب را بر روى یاران او مى‏بندند و دیگر ائمه، در همه صحنه‏هاى زندگى پربارشان هیچ‏گاه از اصول فکرى و فضایل انسانى خود دست برنداشتند.
پى‏نوشت‏ها:
1. هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ص 155.
2 و 3. مفاتیح‏الجنان، زیارت جامعه کبیره.
4. اصول کافى، ج 1، کتاب الحجّة، ص 290 و 291.
5. خصال، ج 2، ص 770.
6.انعام / 162 و 163.
7. نهج‏البلاغه، دشتى، ص 268.
8. اصول کافى، ج 1، ص 285 و 286.
9. جاذبه و دافعه على (ع)، ص 39.
10. ر. ک: روضه کافى، ص 148 و بحارالانوار، ج 11، ص 209؛ به نقل از گفتار فلسفى ـ اخلاق، ج 2، ص 386 و 387.
11. سیره نبوى، ص 18 و 19.
12. همان، 29.

تبلیغات