ویژگىهاى رفتارى امیرمؤمنان(ع)
آرشیو
چکیده
متن
انسان در زندگی مادی و معنوی خویش نیاز به «الگو» دارد. انسان معتقد به نبوت و امامت، می داند که قرآن بر اسوه قرار دادن پیامبر گرامی اسلام (ص) تأکید کرده است.1
بر اساس آنکه امیر مؤمنان (ع) با نفس خاتم الانبیاء (ص) «به امر الهی» یکسان دانسته شده است، 2 پس ابو الائمة الاطهار (ع) نیز مقتدا و اسوه امت خواهد بود.3 لذا می بینیم امام راحل (ره) در این باره می فرماید:
«... این علی (ع) همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق تمام عبادت کنندگان بود؛ در زهد، فوق همه زاهدها بوده؛ در جنگ، فوق همه جنگجویان بود؛ در قدرت، فوق همه قدرتمندان بود. و این یک اعجوبهای است که ما بین چیزهای متضادّ باهم کرده است.»4
مولوى از زبان آن حضرت چه زیبا سروده است:
شیر حقّم، نیستم شیر هوى فِعل من بر دین من باشد گوا
ویژگىهاى رفتارى على علیهالسلام
1. ایثار جان
پس از گذشتن از مرز سخاوت و کرم، پاى «ایثار» به میان مىآید. على علیهالسلام در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که این آیه شریفه تا ابد مدال افتخار آن حضرت است: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّه...»5 از میان مردم کسى است که براى کسب رضایت خداوند، از جان خویش مىگذرد.
خود حضرت چنین مىفرماید: «... در جاهایى که شجاعان باز مىماندند، با جانم پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را یارى مىنمودم.»6
حضرت به جایى رسید که قبل از آنکه فرزندش، «ثاراللّه» باشد، ایشان به این فضیلت و برترى دست یافت.
2. ایثار مال
خداوند متعال در معرّفى امیرمؤمنان علیهالسلام ویژگى خاصّى را بیان مىفرماید که در باره کسى سابقه نداشت و آن، عبادت (نماز)، انفاق و ایثار مال در حال رکوع است.7دهاى پس از نزول آیه شریفه در شأن حضرت، سعى نمودند با کار مشابهى، افکار عمومى را متوجّه خویش سازند؛ ولى غافل از اینکه عمل ریاکارانه و به دور از اخلاص، سرابى بیش نیست.
همچنین روایت شده که امیرمؤمنان علیهالسلام تنها چهار درهم داشت؛ درهمى را در شب، درهمى را در روز، درهمى را در نهان و درهمى را در آشکار صدقه داد.8 که این آیه نازل شد:
«اَلّذین یُنفقون اموالهم باللیل و النّهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون»9.
این خصلت نیک براى اهلبیت عصمت امرى عادى است. قرآن کریم از اهلبیت عصمت؛ یعنى حضرت امیرالمؤمنین و سیدة النساء العالمین و سیّدا شباب اهل الجنّة علیهمالسلام و خادمه ایشان (فضّه) به عنوان ابرار یاد فرموده و ماجراى انفاق و برگزیدن دیگران بر خودشان را بیان مىفرماید.10
به راستى چه کسى مىتواند الگوى «برّ و نیکى» باشد جز اهل بیت؟ و چه کسى توان ایثار خالصانه را در این حدّ دارد؟
حال اگر جامعه اسلامى ما، که مدّعى پیروى از اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است (همان گونه که بارها ایثارگرى خویش را به اثبات رسانده)، این راه را یگانه راه سعادت دنیوى و اخروى خویش مىداند، دیگر چه نیازى است تا براى تشویق مردم به انفاق و ایثار و برگزیدن دیگران بر خویش، به راههاى کاذب ـ و در بعضى موارد خلاف شرع ـ روى آورد که نه تنها اخلاص در عمل وجود ندارد؛ بلکه همین انفاق هم به جنبه شخصى تبدیل مىگردد! این، نه تنها انفاق نیست؛ بلکه راهى براى کسب منافع شخصى است!
3. جهاد و شجاعت بىنظیر
خداوند متعال مىفرماید: «آیا رتبه و امتیاز آب دادن به حجّاج و تعمیر مسجدالحرام را همچون کسى قرار دادید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ نزد خداوند یکسان نیستند.»11 روایات متعدّدى نقل شده است که این آیه در شأن على بن ابیطالب علیهالسلام نازل گشته است.12
آن حضرت در خطبه «قاصعه» چنین مىفرماید: «من در نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم.» حضرت بارها قسم یاد کردهاند که از مرگ و شهادت در راه خداوند نهراسیده؛ بلکه مشتاق آن است. این مطلب ایشان با جمله فزت و ربّ الکعبة در آن لحظات حسّاس و مهیبِ ضربت خوردن، به اثبات رسیده است.
امیرمؤمنان علیهالسلام درباره قدرت فوق العاده خویش مىفرماید: «واللّه درِ قلعه خیبر را با نیروى جسمانى نکندم؛ بلکه با نیروى الهى ازجا در آوردم.»
یک نکته مهم
امام راحل قدسسره مىفرماید:
«... من گاهى فکر مىکردم که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور، گاهى از خودشان تعریف مىکنند. این چیه؟ این مبدأش همانى است که خداى تبارک و تعالى به آدم گفت. وادارش کرد به این که آن اسمائى را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویى. اگر این امر را نکرده بود، آدم نمىگفت.
اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگى است، به مردم معرفى کنند این مقام را، براى تبعیت مردم، نه براى اینکه مىخواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیارى از جاها از خودش تعریف مىکند... او مأمور است این را بگوید. بهش هم سخت است این...»13
ارزش به آن است که در قلب علىبن ابیطالب علیهالسلام چه مىگذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.
درباره عظمت جهاد مخلصانه و شجاعت مولاى مؤمنان، روایاتى از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که از آن جمله است:
«لمبارزة علىّ بن ابیطالب علیهالسلام لعمرو بن عبدودّ یوم الخندق افضل من عبادة امّتى الى یوم القیامة14؛ هر آینه مبارزه على بن ابیطالب با عمرو بن عبدود در روز خندق، از عبادت امت من تا روز قیامت، برترى دارد.»
امام نکته سنج مان قدسسره مىفرماید:
«شمشیر على بن ابیطالب علیهالسلام و فرود آوردن شمشیر، و به دشمن آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امرى است که در همه جا واقع مىشود و بسیارى از اشخاص این اعمال را کردهاند و مىکنند. ارزش به اینها نیست؛ ارزش به آن است که در قلب علىبن ابیطالب علیهالسلام چه مىگذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.»15
آرى! ملکوتیان هم به عظمت وجودى و شجاعت و بىباکى آن حضرت اعتراف دارند، به طورى که طبق روایتى از امام صادق علیهالسلام ملکى در روز بدر (احد) از آسمان ندا سرداد: لاسیف الاّ ذوالفقار و لافَتى الاّ علىّ16
«مفتقر» گر مىکند بایک زبان مدحت گرى مىکند روح الأمین با صد نوا مدح و ثنا17
گوش جان بگشا و بشنو از امینِ کردگار لا فتى الاّ على، لاسیف الاّ ذوالفقار18
در این قسمت به نمونهاى از رفتار امام علیهالسلام در جهاد مىپردازیم:
روش آن حضرت در جهاد و نبرد با دشمنان، همچون رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم بود. چه در زمان حیات رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم و چه بعد از رحلت آن حضرت، روش برخوردشان با دشمنان بر اساس نصیحت دلسوزانه و صبر و بردبارى و حتى دعا براى هدایت شدن گمراهان بود. حضرت در صحنههاى جنگ با آنکه شجاعت و دلاورى بىنظیرى داشت و هرگز پشت به دشمن نکرد، اخلاص همراه با جوانمردى و غیرتش نیز زبانزد دوست و دشمن بود. یکى از این نمونهها در جریانى است که حضرت در جنگ خندق با عمرو بن عبدود رو به رو شد و بعد از چیرگى بر عمرو، او بر صورت مبارک حضرت آب دهان انداخت. آن حضرت از روى سینه او برخاست و چندم قدم دور شد و دوباره برگشت و سر از تن آن دشمن خدا جدا کرد. زرهى گران قیمت و بىنظیر بر تن عمرو بود و انتظار همه این بود که آن حضرت زره را به عنوان غنیمت از تن عمرو، به در آورد؛ ولى ایشان بدون برداشتن غنیمتى، از کنار جسد عمرو عبور کرد و به لشکرگاه مسلمانان بازگشت.
وقتى به خواهر عمرو ماجراى کشته شدن وى به دست امیرمؤمنان را گفتند، گفت: هرگز براى برادرم گریه نخواهم کرد؛ زیرا خوشحالم و افتخار مىکنم که قاتلش یک جوانمردِ شجاع است که حتى از زرهش چشم پوشى کرد!19
سفارش حضرت در مورد جهاد
على علیهالسلام در دوران حکومت خود نیز روشهاى انسانى را به کارگرفت. حضرت در جنگ جمل، صفّین و نهروان هرگز در شروع جنگ، پیشقدم نشد، بلکه به نصیحت و خیرخواهى گمراهان پرداخت. حتّى وقتى آن حضرت آگاهى یافت که عدّهاى از یاران ایشان قبل از جنگ به اهل شام دشنام مىدهند، آنها را نهى کرد و فرمود:
«بهتر آن است که به جاى دشنام، بگویید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنان صلح بر قرار فرما و آنها را از گمراهیشان به هدایت آور تا آنان که حقّ را نمىشناسند، بشناسند و دست از دشمنى و گمراهى بردارند.»20
دلسوزى و جوانمردى حضرت باعث کوتاهى در دفاع از دین اسلام و جهاد در راه خداوند نشد؛ بلکه فرمود: «تا وقتى دشمن (لشکریان معاویه) با شما جنگ را آغاز نکرده، شما به جنگ و کشتار آنان برنخیزید.»21
حضرت به فرزند ارشد خود، امام حسن مجتبى علیهالسلام مىفرماید: «تو هرگز کسى را به مبارزه دعوت نکن؛ ولى اگر به مبارزه دعوت شدى، اجابت کن؛ چرا که دعوت کننده به جنگ، سرکش است و انسان سرکش، مغلوب مىگردد.»22
امیرمؤمنان علیهالسلام هنگام مبارزه، همچون رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم درباره ضعیفان، زنان و کودکان و حتّى اموال مردم سفارش مىفرمود که به آنها تعرّضى نشود. ماجراى صفین هم نمونهاى از همین جوانمردىهاست. معاویه دستور داد اطراف چاههاى آب را به محاصره در آورند. تشنگى بر یاران امیرمؤمنان علیهالسلام فشار آورد و با فرمان آن بزرگوار، یاران آن حضرت حمله نموده و چاهها را از تصرّف شامیان جفاکار و سنگدل در آوردند. ولى امام در مقابل درخواست یاران خویش براى مقابله به مثل، فرمود: «واللّه! رفتار آنها را انجام نمىدهم.» و سپس فرمان داد تا براى آب برداشتن لشکر معاویه، راهى باز کنند.
حتى در ماجراى صلح تحمیلى، وقتى به آن حضرت پیشنهاد شکستن عهدنامه و ادامه جنگ شد، نپذیرفت. حضرت همیشه به حفظ پیمان سفارش مىکرد؛ اگرچه یاران خود را به هنگام صلح از نیرنگ دشمن برحذر داشته و آنها را به هوشیارى سفارش مىفرمود.
رحم و شفقت امام تا بدان حدّ است که به هنگام شهادت، درباره قاتل خویش ـ که شقىترین انسانها است ـ سفارش مىفرماید: «اگر از این ضربه جان باختم، تنها یک ضربه به او بزنید و هرگز او را مثله نکنید.»
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
و حقیقت آن است که کسى جز معصوم توان بیان فضایل آن حضرت را ندارد، چه رسد به درک آن فضایل و واقعیات. اما آیا این عُذر، مىتواند مجوّز باشد تا به کندوکاوِ هرچند کم و ناقص، در حدّ توان خویش، نپردازیم؟
متأسّفانه جاى سیره مولا در جامعه اسلامى و علوى خالى است. و ایشان را حتى به عنوان الگوى واقعى آن طور که هست نه، شناختهایم و نه، معرّفى کردهایم! بىجهت نیست که سلاله پاک آن حضرت؛ یعنى امام راحل قدسسره مىفرماید:
«حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ حقیقتاً مظلوم است و مظلوم بوده است! حتى در بین شیعیان هم مظلوم بوده است! وقتى مىخواهند تعریف کنند از حضرت امیر، تعریف مىکنند به چیزهایى که برخلاف واقع است و توهین به حضرت است...»23
تا چه رسد به اینکه برخى به واسطه جهل و نفهمى، افراد دیگرى را که ضدّ دین و معنویت و گاهى شخصیتى خیالى و غیر واقعىاند، به عنوان الگوهاى قهرمانى مطرح ساخته و از آنان ترویج مىکنند!
چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟ به بىخرد مکنقرین، صاحب عقلوهوش را24
4. خُلق نیکو
در رابطه با اخلاق شایسته و اعجابانگیز آن امام هدى علیهالسلام که دوست و دشمن بدان اعتراف دارند، علاوه بر آیات الهى، روایات و شواهد فراوانى وجود دارد.
به اتّفاق مفسّران شیعه و سنّى، خداوند متعال «آیه تطهیر» را در حقّ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ،على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام نازل فرموده و آنها را از هر آلودگى و پلیدى روحى و اخلاقى دور ساخته است.25
علاوه بر این، آیاتى در قرآن کریم بر صفات و اخلاق نیک و فضایل روحى و معنوى امام علیهالسلام دلالت دارد؛ همچون آیه آخر سوره فتح که مىفرماید: «... و کسانى که همراه و یار رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم هستند، بر دشمنان سختگیر بوده و با یکدیگر مشفق و مهربانند...»
حال چه کسى از مولا به «نبىّ رحمت» نزدیکتر و یار و صمیمىتر است؟ آن شخصیتى که در قرآن به عنوان «نفس پیامبر»مطرح شده است.
امام علیهالسلام در خطبه «قاصعه» مىفرماید:
«... از زمانى که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از شیر خوارگى گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را نزد او فرستاد تا شب و روز آن حضرت را به طریقه کرامتها و نیکىهاى اخلاقِ عالَم روان سازد. و من از کودکى به دنبال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم حرکت کرده و ایشان هر روز نکته و نشانهاى را از اخلاق نیکشان برایم آشکار ساخته و مرا به پیروى از خودشان امر مىفرمود.»
آن اسوه بشریت به هنگام حضور در شوراى خلافت مىفرماید:
«هیچ کس در دعوت به حقّ و صله رحم و پیوند خویشاوندى و احسان و کرم، بر من پیشى نگرفته است...»
حضرت در جاى دیگر مىفرماید: «... من با گفتار و کردارم نیکىها را برایتان گستراندم و اخلاق پسندیده و انسانى را به واسطه خودم به شما نشان دادم. پس در آنچه چشم ژرفاى آن را نمىبیند، نظر ندهید و فکرتان را در آن جَوَلان ندهید.»26
نمونههایى از رفتار قدسى و آسمانى امام علیهالسلام را در داستانهاى زیر مىخوانیم:
الف) برخورد با مردم مستضعف
شبى آن حضرت به زن مسکینى که کودکانى گرسنه داشت، برخورد کرد. کودکان آن زن از گرسنگى گریه مىکردند. زن دیگى را که فقط آب در آن بود، بر آتش نهاده بود تا کودکان خیال کنند مادر برایشان غذا مىپزد. زن آنقدر با آنها بازى کرد تا به خواب رفتند.
آن فریادرس گرفتاران، به همراه قنبر به منزل آمد و ظرفى از خرما و آرد و مقدارى دنبه و برنج و تعدادى نان بردوش مبارک نهاد. قنبر خواست آن را حمل کند؛ ولى حضرت قبول نکرد. آن وجود مبارک وقتى به درب منزل زن فقیر رسید، اجازه خواست و وارد شد. آنگاه مقدارى برنج و دنبه در دیگ ریخت و پس از پخته شدن، آن را نزد کودکان آورد و به آنها فرمود تا بخورند. پس از آنکه کودکان سیر شدند، در اتاق چون برّهاى حرکت کرد و صدا درآورد و در این هنگام، کودکان شروع به خندیدن نمودند.
وقتى از منزل آن زن بیرون آمد، قنبر عرض کرد: اى مولاى من! امشب چیز عجیبى دیدم. علت برداشتن توشه را دانستم که براى ثواب بردن بود؛ اما راز بر روى دست و پا حرکت کردن و صدا در آوردن را، نفهمیدم براى چه بود؟!
وصىّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «اى قنبر! نزد کودکان رسیدم؛ در حالى که از شدّت گرسنگى گریه مىکردند. پس دوست داشتم از نزدشان بروم در حالى که با شکم سیر مىخندند و هیچ راهى جز آنچه انجام دادم، براى آن نیافتم!»27
ب) معاشرت با یاران و همنشینان
از ضرار بن ضمرة نقل شده که: بعد از شهادت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نزد معاویه رسیدم. معاویه گفت: از على برایم بگو!
گفتم: معافم بدار.
گفت: باید از او بگویى.
گفتم: حال که ناچارم، پس به خدا قسم! آن حضرت داراى روح دست نایافتنى و توانایىهاى استوار و گفتار حق و حکم عادلانه و... بود. در میان ما همچون یکى از ما بود و جوابمان را مىداد و تقاضایمان را انجام مىداد. به خدا قسم! با آنکه ایشان همدم ما بود؛ ولى ما به خاطر شکوهشان توانِ تکلّم با ایشان را نداشتیم. اهل دین را بزرگ داشته و با مستمندان همدم مىشدند...
در این هنگام، معاویه گریست و گفت: خداوند، ابوالحسن را رحمت کند. به خدا قسم! او این چنین بود.28
آرى! حتى سرسختترین دشمنان امام الصّالحین، در مقابل عظمت روحى و کمالات و اخلاق کریمه آن حضرت، ناخواسته سر تعظیم فرود مىآوردند.
معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا ابوالحسن را رحمت کند که بسیار خندان و خوش طبع بود.
قیس گفت: آرى، چنین بود و رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز با اصحاب، خوش طبعى مىنمود و خندان بود. اى معاویه! تو به ظاهر چنین وانمود مىکنى که آن حضرت را مدح و ثنا مىگویى؛ ولى قصد مذمّت آن جناب را داشتى. واللّه! آن جناب با آن خندانى و شکفتگى، هیبت و شکوهش از همه بیشتر بود و آن، هیبتِ تقواى آن سرور بود، نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند!
این نوع اظهار نظرها، بارها از سوى ارادتمندان امام على علیهالسلام در مرکز حکومت بنىامیّه اعلام شده است و در هر بار نیز معاویه رسوا گشته، در حالى که قصد وى خودنمایى و تحقیر بهترین شاگرد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بوده است.
شیخ مفید در کتاب الارشاد مىگوید: از شعبى (یکى از علماى اهل سنّت) نقل شده: از خطیبان بنىامیه مىشنیدم که بر منبرهایشان امیرمؤمنان علىبن ابیطالب علیهالسلام را دشنام مىدهند؛ ولى گویا بازوى آن حضرت را گرفته و به آسمان مىبرند. از آنها مىشنیدم که بر روى منبرهایشان گذشتگان خود را ستایش مىکنند؛ ولى گویا پرده از روى مردارى بر مىدارند.
ج) برخورد با خانواده
انسانهاى عادّى و معمولى در محیط خانه و خانواده، رفتار و عکس العملهاى متفاوتى با محیط اجتماعى و بیرون از منزل دارند. اما انسانهاى والامقام، بر اساس ملکات فاضله نفسانى خویش و آن گونه که مورد پسند و رضایت معبود است، عمل مىنمایند.
طبق روایات و شواهد گوناگون، زندگانى حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام با ارزشترین دوران زندگانى مشترک آن دو موجود الهى بوده است و طرفین از خود ایثار، فداکارى و گذشت فراوان نشان دادهاند.
همین بس که مولایمان امیرمؤمنان علیهالسلام مىفرماید:
«به خداوند سوگند! هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به غضب در نیاوردم و او را مجبور به کارى که مایل نبود، ننمودم تا آنکه به جوار خداوند عزّوجلّ رفت. و هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به غضب در نیاورد و هرگز از امر من سرپیچى نکرد. و وقتى به او نگاه مىکردم، تمام غم و اندوههایم برطرف مىشد.»
در برخى روایات آمده است: کار بیرون از منزل، مربوط به امیرمؤمنان علیهالسلام و امور خانه بر عهده حضرت فاطمه علیهاالسلام بود.
امیرمؤمنان علیهالسلام هیزم مىآورد و از چاه آب مىکشید و منزل را جاروب مىکرد و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام آرد را خمیر کرده، نان مىپخت.29
این زندگانى، نمونه و بىهمتاست. در روایات آمده است: اگر خداى تبارک و تعالى امیرمؤمنان را نمىآفرید، براى حضرت فاطمه همتاىِ لایق و شایسته بر روى زمین وجود نداشت.30
امّا تربیت فرزندان در دامن پرمهر حضرت زهرا و على علیهماالسلام ثمرهاش در دشت کربلا و در مدینه منوّره ظاهر گشت که فرزندانى والا مقام در جهان درخشیدند و همچنان نور افشانى مىکنند.
به جز از على که آرد، پسرى ابوالعجائب که عَلَم کند به عالَم، شهداى کربلا را
و هان! روانشناسان، جامعه شناسان و متخصّصان علوم تربیتى، هرچه یافتهاند اگر با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام همآهنگ باشد، قابل اجراست و اگر از مکاتب مادّى و الحادى الهام گرفته، جز ظلمت و تباهى، عاقبتى ندارد.
و در آخر، همراه با سروده شاعر قرن یازدهم، طالب آملى، به درگاه منوّر و ملکوتى مولا مىرویم:
خاکِ صحراى نجف را ز افتخار بر سر کُحْلِ صفاهان مىزنم
... طالبم، لیک از صفاى اعتقاد در ولایش دم ز سلمان مىزنم
... آهوى آوارهام، فالِ وطن در پناهِ شیر یزدان مىزنم
پىنوشتها:
1. احزاب / 21.
2. آل عمران / 61.
3. در روایات و ادعیه، آن حضرت به عنوان «قدوةالصّدّیقین والصّالحین و الصّادقین» معرّفى شدهاند.
4. صحیفه نور، ج 6، ص 147، مرکز نشر مدارک فرهنگ اسلامى.
5. بقره / 207.
6. نهج البلاغه، خطبه 197.
7. مائده / 55.
8. ر.ک: منهج الصّادقین، ج 2، ص138وتفاسیرروایى.
9. بقره / 274.
10. انسان / 5 ـ 22.
11. توبه / 19.
12. ر.ک: البرهان، بحرانى، ذیل آیه شریفه و تفاسیر روایى.
13. صحیفه نور، ج 20، ص 72 و 73.
14. الحکم الزاهرة، علیرضا صابرى یزدى، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 41، ص 96.
15. صحیفه نور، ج 16، ص 131.
16. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 20، ص 86.
17و 18. دیوان کمپانى، شیخ محمدحسین غروى اصفهانى.
19. ر.ک: منتهى الآمال و کتب تاریخى دیگر.
20. نهج البلاغه، خطبه 206.
21. همان، نامه 14.
22. همان، حکمت 233.
23. صحیفه نور، ج 20، ص 185 و 186.
24. دیوان کمپانى.
25. البرهان،ذیلآیه33سورهاحزابوتفاسیرروایى.
26. نهج البلاغه، خطبه 87.
27. کشف الیقین فىفضائل امیرالمؤمنین(ع)، حسن بن یوسف حلّى، ص 114.
28. همان، ص 116.
29. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 159، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 104 ـ 107.
30. همان، ص 157.
بر اساس آنکه امیر مؤمنان (ع) با نفس خاتم الانبیاء (ص) «به امر الهی» یکسان دانسته شده است، 2 پس ابو الائمة الاطهار (ع) نیز مقتدا و اسوه امت خواهد بود.3 لذا می بینیم امام راحل (ره) در این باره می فرماید:
«... این علی (ع) همه چیز ماست و ما همه باید تابع او باشیم. در عبادت، فوق تمام عبادت کنندگان بود؛ در زهد، فوق همه زاهدها بوده؛ در جنگ، فوق همه جنگجویان بود؛ در قدرت، فوق همه قدرتمندان بود. و این یک اعجوبهای است که ما بین چیزهای متضادّ باهم کرده است.»4
مولوى از زبان آن حضرت چه زیبا سروده است:
شیر حقّم، نیستم شیر هوى فِعل من بر دین من باشد گوا
ویژگىهاى رفتارى على علیهالسلام
1. ایثار جان
پس از گذشتن از مرز سخاوت و کرم، پاى «ایثار» به میان مىآید. على علیهالسلام در این زمینه تا آنجا پیش رفته است که این آیه شریفه تا ابد مدال افتخار آن حضرت است: «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرضاتِ اللّه...»5 از میان مردم کسى است که براى کسب رضایت خداوند، از جان خویش مىگذرد.
خود حضرت چنین مىفرماید: «... در جاهایى که شجاعان باز مىماندند، با جانم پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم را یارى مىنمودم.»6
حضرت به جایى رسید که قبل از آنکه فرزندش، «ثاراللّه» باشد، ایشان به این فضیلت و برترى دست یافت.
2. ایثار مال
خداوند متعال در معرّفى امیرمؤمنان علیهالسلام ویژگى خاصّى را بیان مىفرماید که در باره کسى سابقه نداشت و آن، عبادت (نماز)، انفاق و ایثار مال در حال رکوع است.7دهاى پس از نزول آیه شریفه در شأن حضرت، سعى نمودند با کار مشابهى، افکار عمومى را متوجّه خویش سازند؛ ولى غافل از اینکه عمل ریاکارانه و به دور از اخلاص، سرابى بیش نیست.
همچنین روایت شده که امیرمؤمنان علیهالسلام تنها چهار درهم داشت؛ درهمى را در شب، درهمى را در روز، درهمى را در نهان و درهمى را در آشکار صدقه داد.8 که این آیه نازل شد:
«اَلّذین یُنفقون اموالهم باللیل و النّهار سرّاً و علانیةً فلهم اجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ علیهم و لاهم یحزنون»9.
این خصلت نیک براى اهلبیت عصمت امرى عادى است. قرآن کریم از اهلبیت عصمت؛ یعنى حضرت امیرالمؤمنین و سیدة النساء العالمین و سیّدا شباب اهل الجنّة علیهمالسلام و خادمه ایشان (فضّه) به عنوان ابرار یاد فرموده و ماجراى انفاق و برگزیدن دیگران بر خودشان را بیان مىفرماید.10
به راستى چه کسى مىتواند الگوى «برّ و نیکى» باشد جز اهل بیت؟ و چه کسى توان ایثار خالصانه را در این حدّ دارد؟
حال اگر جامعه اسلامى ما، که مدّعى پیروى از اهلبیت پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم است (همان گونه که بارها ایثارگرى خویش را به اثبات رسانده)، این راه را یگانه راه سعادت دنیوى و اخروى خویش مىداند، دیگر چه نیازى است تا براى تشویق مردم به انفاق و ایثار و برگزیدن دیگران بر خویش، به راههاى کاذب ـ و در بعضى موارد خلاف شرع ـ روى آورد که نه تنها اخلاص در عمل وجود ندارد؛ بلکه همین انفاق هم به جنبه شخصى تبدیل مىگردد! این، نه تنها انفاق نیست؛ بلکه راهى براى کسب منافع شخصى است!
3. جهاد و شجاعت بىنظیر
خداوند متعال مىفرماید: «آیا رتبه و امتیاز آب دادن به حجّاج و تعمیر مسجدالحرام را همچون کسى قرار دادید که به خداوند و روز قیامت ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ نزد خداوند یکسان نیستند.»11 روایات متعدّدى نقل شده است که این آیه در شأن على بن ابیطالب علیهالسلام نازل گشته است.12
آن حضرت در خطبه «قاصعه» چنین مىفرماید: «من در نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم.» حضرت بارها قسم یاد کردهاند که از مرگ و شهادت در راه خداوند نهراسیده؛ بلکه مشتاق آن است. این مطلب ایشان با جمله فزت و ربّ الکعبة در آن لحظات حسّاس و مهیبِ ضربت خوردن، به اثبات رسیده است.
امیرمؤمنان علیهالسلام درباره قدرت فوق العاده خویش مىفرماید: «واللّه درِ قلعه خیبر را با نیروى جسمانى نکندم؛ بلکه با نیروى الهى ازجا در آوردم.»
یک نکته مهم
امام راحل قدسسره مىفرماید:
«... من گاهى فکر مىکردم که حضرت امیر و همین طور در بین انبیا هم همین طور، در بین ائمه هم همین طور، گاهى از خودشان تعریف مىکنند. این چیه؟ این مبدأش همانى است که خداى تبارک و تعالى به آدم گفت. وادارش کرد به این که آن اسمائى را که خدا به او تعلیم کرده است، امر بهش کرد که باید بگویى. اگر این امر را نکرده بود، آدم نمىگفت.
اینها مأمورند که چون مقام، مقام بزرگى است، به مردم معرفى کنند این مقام را، براى تبعیت مردم، نه براى اینکه مىخواهند خودشان را چه بکنند. حضرت امیر که در بسیارى از جاها از خودش تعریف مىکند... او مأمور است این را بگوید. بهش هم سخت است این...»13
ارزش به آن است که در قلب علىبن ابیطالب علیهالسلام چه مىگذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.
درباره عظمت جهاد مخلصانه و شجاعت مولاى مؤمنان، روایاتى از پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم نقل شده است که از آن جمله است:
«لمبارزة علىّ بن ابیطالب علیهالسلام لعمرو بن عبدودّ یوم الخندق افضل من عبادة امّتى الى یوم القیامة14؛ هر آینه مبارزه على بن ابیطالب با عمرو بن عبدود در روز خندق، از عبادت امت من تا روز قیامت، برترى دارد.»
امام نکته سنج مان قدسسره مىفرماید:
«شمشیر على بن ابیطالب علیهالسلام و فرود آوردن شمشیر، و به دشمن آن شمشیر را ضربه زدن و او را کشتن، این امرى است که در همه جا واقع مىشود و بسیارى از اشخاص این اعمال را کردهاند و مىکنند. ارزش به اینها نیست؛ ارزش به آن است که در قلب علىبن ابیطالب علیهالسلام چه مىگذشته است و مرتبه اخلاص او چه اندازه بوده است!؟ آن مرتبه اخلاص است که یک ضربت را عبادت ثقلین، عبادت جنّ و انس، مقابل کرده است.»15
آرى! ملکوتیان هم به عظمت وجودى و شجاعت و بىباکى آن حضرت اعتراف دارند، به طورى که طبق روایتى از امام صادق علیهالسلام ملکى در روز بدر (احد) از آسمان ندا سرداد: لاسیف الاّ ذوالفقار و لافَتى الاّ علىّ16
«مفتقر» گر مىکند بایک زبان مدحت گرى مىکند روح الأمین با صد نوا مدح و ثنا17
گوش جان بگشا و بشنو از امینِ کردگار لا فتى الاّ على، لاسیف الاّ ذوالفقار18
در این قسمت به نمونهاى از رفتار امام علیهالسلام در جهاد مىپردازیم:
روش آن حضرت در جهاد و نبرد با دشمنان، همچون رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم بود. چه در زمان حیات رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم و چه بعد از رحلت آن حضرت، روش برخوردشان با دشمنان بر اساس نصیحت دلسوزانه و صبر و بردبارى و حتى دعا براى هدایت شدن گمراهان بود. حضرت در صحنههاى جنگ با آنکه شجاعت و دلاورى بىنظیرى داشت و هرگز پشت به دشمن نکرد، اخلاص همراه با جوانمردى و غیرتش نیز زبانزد دوست و دشمن بود. یکى از این نمونهها در جریانى است که حضرت در جنگ خندق با عمرو بن عبدود رو به رو شد و بعد از چیرگى بر عمرو، او بر صورت مبارک حضرت آب دهان انداخت. آن حضرت از روى سینه او برخاست و چندم قدم دور شد و دوباره برگشت و سر از تن آن دشمن خدا جدا کرد. زرهى گران قیمت و بىنظیر بر تن عمرو بود و انتظار همه این بود که آن حضرت زره را به عنوان غنیمت از تن عمرو، به در آورد؛ ولى ایشان بدون برداشتن غنیمتى، از کنار جسد عمرو عبور کرد و به لشکرگاه مسلمانان بازگشت.
وقتى به خواهر عمرو ماجراى کشته شدن وى به دست امیرمؤمنان را گفتند، گفت: هرگز براى برادرم گریه نخواهم کرد؛ زیرا خوشحالم و افتخار مىکنم که قاتلش یک جوانمردِ شجاع است که حتى از زرهش چشم پوشى کرد!19
سفارش حضرت در مورد جهاد
على علیهالسلام در دوران حکومت خود نیز روشهاى انسانى را به کارگرفت. حضرت در جنگ جمل، صفّین و نهروان هرگز در شروع جنگ، پیشقدم نشد، بلکه به نصیحت و خیرخواهى گمراهان پرداخت. حتّى وقتى آن حضرت آگاهى یافت که عدّهاى از یاران ایشان قبل از جنگ به اهل شام دشنام مىدهند، آنها را نهى کرد و فرمود:
«بهتر آن است که به جاى دشنام، بگویید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن و بین ما و آنان صلح بر قرار فرما و آنها را از گمراهیشان به هدایت آور تا آنان که حقّ را نمىشناسند، بشناسند و دست از دشمنى و گمراهى بردارند.»20
دلسوزى و جوانمردى حضرت باعث کوتاهى در دفاع از دین اسلام و جهاد در راه خداوند نشد؛ بلکه فرمود: «تا وقتى دشمن (لشکریان معاویه) با شما جنگ را آغاز نکرده، شما به جنگ و کشتار آنان برنخیزید.»21
حضرت به فرزند ارشد خود، امام حسن مجتبى علیهالسلام مىفرماید: «تو هرگز کسى را به مبارزه دعوت نکن؛ ولى اگر به مبارزه دعوت شدى، اجابت کن؛ چرا که دعوت کننده به جنگ، سرکش است و انسان سرکش، مغلوب مىگردد.»22
امیرمؤمنان علیهالسلام هنگام مبارزه، همچون رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم درباره ضعیفان، زنان و کودکان و حتّى اموال مردم سفارش مىفرمود که به آنها تعرّضى نشود. ماجراى صفین هم نمونهاى از همین جوانمردىهاست. معاویه دستور داد اطراف چاههاى آب را به محاصره در آورند. تشنگى بر یاران امیرمؤمنان علیهالسلام فشار آورد و با فرمان آن بزرگوار، یاران آن حضرت حمله نموده و چاهها را از تصرّف شامیان جفاکار و سنگدل در آوردند. ولى امام در مقابل درخواست یاران خویش براى مقابله به مثل، فرمود: «واللّه! رفتار آنها را انجام نمىدهم.» و سپس فرمان داد تا براى آب برداشتن لشکر معاویه، راهى باز کنند.
حتى در ماجراى صلح تحمیلى، وقتى به آن حضرت پیشنهاد شکستن عهدنامه و ادامه جنگ شد، نپذیرفت. حضرت همیشه به حفظ پیمان سفارش مىکرد؛ اگرچه یاران خود را به هنگام صلح از نیرنگ دشمن برحذر داشته و آنها را به هوشیارى سفارش مىفرمود.
رحم و شفقت امام تا بدان حدّ است که به هنگام شهادت، درباره قاتل خویش ـ که شقىترین انسانها است ـ سفارش مىفرماید: «اگر از این ضربه جان باختم، تنها یک ضربه به او بزنید و هرگز او را مثله نکنید.»
به جز از على که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا
و حقیقت آن است که کسى جز معصوم توان بیان فضایل آن حضرت را ندارد، چه رسد به درک آن فضایل و واقعیات. اما آیا این عُذر، مىتواند مجوّز باشد تا به کندوکاوِ هرچند کم و ناقص، در حدّ توان خویش، نپردازیم؟
متأسّفانه جاى سیره مولا در جامعه اسلامى و علوى خالى است. و ایشان را حتى به عنوان الگوى واقعى آن طور که هست نه، شناختهایم و نه، معرّفى کردهایم! بىجهت نیست که سلاله پاک آن حضرت؛ یعنى امام راحل قدسسره مىفرماید:
«حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ حقیقتاً مظلوم است و مظلوم بوده است! حتى در بین شیعیان هم مظلوم بوده است! وقتى مىخواهند تعریف کنند از حضرت امیر، تعریف مىکنند به چیزهایى که برخلاف واقع است و توهین به حضرت است...»23
تا چه رسد به اینکه برخى به واسطه جهل و نفهمى، افراد دیگرى را که ضدّ دین و معنویت و گاهى شخصیتى خیالى و غیر واقعىاند، به عنوان الگوهاى قهرمانى مطرح ساخته و از آنان ترویج مىکنند!
چه نسبت است با هما، بهائم و وحوش را؟ به بىخرد مکنقرین، صاحب عقلوهوش را24
4. خُلق نیکو
در رابطه با اخلاق شایسته و اعجابانگیز آن امام هدى علیهالسلام که دوست و دشمن بدان اعتراف دارند، علاوه بر آیات الهى، روایات و شواهد فراوانى وجود دارد.
به اتّفاق مفسّران شیعه و سنّى، خداوند متعال «آیه تطهیر» را در حقّ پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآلهوسلم ،على، فاطمه، حسن و حسین علیهمالسلام نازل فرموده و آنها را از هر آلودگى و پلیدى روحى و اخلاقى دور ساخته است.25
علاوه بر این، آیاتى در قرآن کریم بر صفات و اخلاق نیک و فضایل روحى و معنوى امام علیهالسلام دلالت دارد؛ همچون آیه آخر سوره فتح که مىفرماید: «... و کسانى که همراه و یار رسولاللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم هستند، بر دشمنان سختگیر بوده و با یکدیگر مشفق و مهربانند...»
حال چه کسى از مولا به «نبىّ رحمت» نزدیکتر و یار و صمیمىتر است؟ آن شخصیتى که در قرآن به عنوان «نفس پیامبر»مطرح شده است.
امام علیهالسلام در خطبه «قاصعه» مىفرماید:
«... از زمانى که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم از شیر خوارگى گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را نزد او فرستاد تا شب و روز آن حضرت را به طریقه کرامتها و نیکىهاى اخلاقِ عالَم روان سازد. و من از کودکى به دنبال رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم حرکت کرده و ایشان هر روز نکته و نشانهاى را از اخلاق نیکشان برایم آشکار ساخته و مرا به پیروى از خودشان امر مىفرمود.»
آن اسوه بشریت به هنگام حضور در شوراى خلافت مىفرماید:
«هیچ کس در دعوت به حقّ و صله رحم و پیوند خویشاوندى و احسان و کرم، بر من پیشى نگرفته است...»
حضرت در جاى دیگر مىفرماید: «... من با گفتار و کردارم نیکىها را برایتان گستراندم و اخلاق پسندیده و انسانى را به واسطه خودم به شما نشان دادم. پس در آنچه چشم ژرفاى آن را نمىبیند، نظر ندهید و فکرتان را در آن جَوَلان ندهید.»26
نمونههایى از رفتار قدسى و آسمانى امام علیهالسلام را در داستانهاى زیر مىخوانیم:
الف) برخورد با مردم مستضعف
شبى آن حضرت به زن مسکینى که کودکانى گرسنه داشت، برخورد کرد. کودکان آن زن از گرسنگى گریه مىکردند. زن دیگى را که فقط آب در آن بود، بر آتش نهاده بود تا کودکان خیال کنند مادر برایشان غذا مىپزد. زن آنقدر با آنها بازى کرد تا به خواب رفتند.
آن فریادرس گرفتاران، به همراه قنبر به منزل آمد و ظرفى از خرما و آرد و مقدارى دنبه و برنج و تعدادى نان بردوش مبارک نهاد. قنبر خواست آن را حمل کند؛ ولى حضرت قبول نکرد. آن وجود مبارک وقتى به درب منزل زن فقیر رسید، اجازه خواست و وارد شد. آنگاه مقدارى برنج و دنبه در دیگ ریخت و پس از پخته شدن، آن را نزد کودکان آورد و به آنها فرمود تا بخورند. پس از آنکه کودکان سیر شدند، در اتاق چون برّهاى حرکت کرد و صدا درآورد و در این هنگام، کودکان شروع به خندیدن نمودند.
وقتى از منزل آن زن بیرون آمد، قنبر عرض کرد: اى مولاى من! امشب چیز عجیبى دیدم. علت برداشتن توشه را دانستم که براى ثواب بردن بود؛ اما راز بر روى دست و پا حرکت کردن و صدا در آوردن را، نفهمیدم براى چه بود؟!
وصىّ رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «اى قنبر! نزد کودکان رسیدم؛ در حالى که از شدّت گرسنگى گریه مىکردند. پس دوست داشتم از نزدشان بروم در حالى که با شکم سیر مىخندند و هیچ راهى جز آنچه انجام دادم، براى آن نیافتم!»27
ب) معاشرت با یاران و همنشینان
از ضرار بن ضمرة نقل شده که: بعد از شهادت حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نزد معاویه رسیدم. معاویه گفت: از على برایم بگو!
گفتم: معافم بدار.
گفت: باید از او بگویى.
گفتم: حال که ناچارم، پس به خدا قسم! آن حضرت داراى روح دست نایافتنى و توانایىهاى استوار و گفتار حق و حکم عادلانه و... بود. در میان ما همچون یکى از ما بود و جوابمان را مىداد و تقاضایمان را انجام مىداد. به خدا قسم! با آنکه ایشان همدم ما بود؛ ولى ما به خاطر شکوهشان توانِ تکلّم با ایشان را نداشتیم. اهل دین را بزرگ داشته و با مستمندان همدم مىشدند...
در این هنگام، معاویه گریست و گفت: خداوند، ابوالحسن را رحمت کند. به خدا قسم! او این چنین بود.28
آرى! حتى سرسختترین دشمنان امام الصّالحین، در مقابل عظمت روحى و کمالات و اخلاق کریمه آن حضرت، ناخواسته سر تعظیم فرود مىآوردند.
معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا ابوالحسن را رحمت کند که بسیار خندان و خوش طبع بود.
قیس گفت: آرى، چنین بود و رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم نیز با اصحاب، خوش طبعى مىنمود و خندان بود. اى معاویه! تو به ظاهر چنین وانمود مىکنى که آن حضرت را مدح و ثنا مىگویى؛ ولى قصد مذمّت آن جناب را داشتى. واللّه! آن جناب با آن خندانى و شکفتگى، هیبت و شکوهش از همه بیشتر بود و آن، هیبتِ تقواى آن سرور بود، نه مثل هیبتى که اراذل و اوباش شام از تو دارند!
این نوع اظهار نظرها، بارها از سوى ارادتمندان امام على علیهالسلام در مرکز حکومت بنىامیّه اعلام شده است و در هر بار نیز معاویه رسوا گشته، در حالى که قصد وى خودنمایى و تحقیر بهترین شاگرد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم بوده است.
شیخ مفید در کتاب الارشاد مىگوید: از شعبى (یکى از علماى اهل سنّت) نقل شده: از خطیبان بنىامیه مىشنیدم که بر منبرهایشان امیرمؤمنان علىبن ابیطالب علیهالسلام را دشنام مىدهند؛ ولى گویا بازوى آن حضرت را گرفته و به آسمان مىبرند. از آنها مىشنیدم که بر روى منبرهایشان گذشتگان خود را ستایش مىکنند؛ ولى گویا پرده از روى مردارى بر مىدارند.
ج) برخورد با خانواده
انسانهاى عادّى و معمولى در محیط خانه و خانواده، رفتار و عکس العملهاى متفاوتى با محیط اجتماعى و بیرون از منزل دارند. اما انسانهاى والامقام، بر اساس ملکات فاضله نفسانى خویش و آن گونه که مورد پسند و رضایت معبود است، عمل مىنمایند.
طبق روایات و شواهد گوناگون، زندگانى حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام با ارزشترین دوران زندگانى مشترک آن دو موجود الهى بوده است و طرفین از خود ایثار، فداکارى و گذشت فراوان نشان دادهاند.
همین بس که مولایمان امیرمؤمنان علیهالسلام مىفرماید:
«به خداوند سوگند! هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام را به غضب در نیاوردم و او را مجبور به کارى که مایل نبود، ننمودم تا آنکه به جوار خداوند عزّوجلّ رفت. و هرگز حضرت فاطمه علیهاالسلام مرا به غضب در نیاورد و هرگز از امر من سرپیچى نکرد. و وقتى به او نگاه مىکردم، تمام غم و اندوههایم برطرف مىشد.»
در برخى روایات آمده است: کار بیرون از منزل، مربوط به امیرمؤمنان علیهالسلام و امور خانه بر عهده حضرت فاطمه علیهاالسلام بود.
امیرمؤمنان علیهالسلام هیزم مىآورد و از چاه آب مىکشید و منزل را جاروب مىکرد و حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام آرد را خمیر کرده، نان مىپخت.29
این زندگانى، نمونه و بىهمتاست. در روایات آمده است: اگر خداى تبارک و تعالى امیرمؤمنان را نمىآفرید، براى حضرت فاطمه همتاىِ لایق و شایسته بر روى زمین وجود نداشت.30
امّا تربیت فرزندان در دامن پرمهر حضرت زهرا و على علیهماالسلام ثمرهاش در دشت کربلا و در مدینه منوّره ظاهر گشت که فرزندانى والا مقام در جهان درخشیدند و همچنان نور افشانى مىکنند.
به جز از على که آرد، پسرى ابوالعجائب که عَلَم کند به عالَم، شهداى کربلا را
و هان! روانشناسان، جامعه شناسان و متخصّصان علوم تربیتى، هرچه یافتهاند اگر با معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام همآهنگ باشد، قابل اجراست و اگر از مکاتب مادّى و الحادى الهام گرفته، جز ظلمت و تباهى، عاقبتى ندارد.
و در آخر، همراه با سروده شاعر قرن یازدهم، طالب آملى، به درگاه منوّر و ملکوتى مولا مىرویم:
خاکِ صحراى نجف را ز افتخار بر سر کُحْلِ صفاهان مىزنم
... طالبم، لیک از صفاى اعتقاد در ولایش دم ز سلمان مىزنم
... آهوى آوارهام، فالِ وطن در پناهِ شیر یزدان مىزنم
پىنوشتها:
1. احزاب / 21.
2. آل عمران / 61.
3. در روایات و ادعیه، آن حضرت به عنوان «قدوةالصّدّیقین والصّالحین و الصّادقین» معرّفى شدهاند.
4. صحیفه نور، ج 6، ص 147، مرکز نشر مدارک فرهنگ اسلامى.
5. بقره / 207.
6. نهج البلاغه، خطبه 197.
7. مائده / 55.
8. ر.ک: منهج الصّادقین، ج 2، ص138وتفاسیرروایى.
9. بقره / 274.
10. انسان / 5 ـ 22.
11. توبه / 19.
12. ر.ک: البرهان، بحرانى، ذیل آیه شریفه و تفاسیر روایى.
13. صحیفه نور، ج 20، ص 72 و 73.
14. الحکم الزاهرة، علیرضا صابرى یزدى، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 41، ص 96.
15. صحیفه نور، ج 16، ص 131.
16. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 128، به نقل از بحارالانوار، ج 20، ص 86.
17و 18. دیوان کمپانى، شیخ محمدحسین غروى اصفهانى.
19. ر.ک: منتهى الآمال و کتب تاریخى دیگر.
20. نهج البلاغه، خطبه 206.
21. همان، نامه 14.
22. همان، حکمت 233.
23. صحیفه نور، ج 20، ص 185 و 186.
24. دیوان کمپانى.
25. البرهان،ذیلآیه33سورهاحزابوتفاسیرروایى.
26. نهج البلاغه، خطبه 87.
27. کشف الیقین فىفضائل امیرالمؤمنین(ع)، حسن بن یوسف حلّى، ص 114.
28. همان، ص 116.
29. ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 2، ص 159، به نقل از بحارالانوار، ج 43، ص 104 ـ 107.
30. همان، ص 157.