آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

کارشناسان مدیریت و دست‏اندرکاران امور تربیتى، «اوقات فراغت» را پدیده‏اى دانسته‏اند که از یک سو، مناسب‏ترین بستر رشد و شکوفایى استعدادهاى گوناگون و از سوى دیگر، زمینه ساز بسیارى از انحرافات و بزهکارى‏هاست.
آنچه باعث این کارکرد دوگانه شده و به ظاهر تعارضاتى را ایجاد کرده؛ چگونگى گذران این اوقات و بهره‏گیرى از آن است. اینکه در این اوقات، افراد به چه کارها و فعالیت‏هایى مشغول شوند، تا چه حد این فعالیت‏ها آزادانه باشد و تا چه حد تحت کنترل دیگران، با چه کیفیتى و در چه محیط‏هایى باشد، همه جزء چگونگى بهره‏گیرى از اوقات فراغت به حساب مى‏آیند.
مفهوم‏شناسى اوقات فراغت
از دیگر امور زیربنایى و اساسى در مدیریت اوقات فراغت، درک و فهم صحیح از اوقات فراغت است. شناساندن معنا و مفهوم صحیح فراغت به مردم، آن هم به صورت یک سنّت و فرهنگ سازى عمیق، خود از عوامل مهمّ استفاده بهینه از این اوقات است. بسیارى از افراد و خانواده‏ها، تصوّرشان از اوقات فراغت بسیار سطحى است. آنان این فرصت‏ها را فرصت‏هاى بیکارى به معناى بیهوده گذرانى و سرگرمى‏هاى لغو و بى‏حاصل تلقّى کرده‏اند، در نتیجه در ایّام فراغت، فرزندانشان را به اختیار خود رها کرده و خودشان نیز در شهر دیگر و در سفر به سر مى‏برند، غافل از آنکه فرزندانشان در خانه و یا محیط‏هاى دیگر به امور بیهوده و گاه مبتذل مشغول مى‏شوند.
فراغت در نظر اینان به مفهوم بطالت، تنبلى و سستى بوده، لذا خویشتن را منفعلانه به دست زمان مى‏سپارند. این گونه برخورد با اوقات فراغت، زمینه ساز رکود، فساد و افتادن در منجلاب فساد است؛ زیرا آنچه موجب رکود است، سکون و بى‏حرکتى است؛ آن چنان که اگر آب در یک جا بى‏حرکت بماند، به لجنزار بدل مى‏گردد.
مفهوم صحیح اوقات فراغت
فراغت که در لغت به معنى آسایش و آسودگى از کارهاى الزام‏آور تعریف شده، در مفهوم صحیح‏اش عبارت است از: مشغول شدن به فعالیت‏هاى خودجوش و مطلوب و دوست داشتنى؛ فعالیت‏هایى که دو ویژگى اصلى آنها آزادى و تنوّع است.
این مفهوم اوقات فراغت، جزء غنى‏ترین اوقات زندگى انسان است و انسان را به نیازهاى درونى، خودسازى و خودشناسى فرامى‏خواند.1
آیا در «فرهنگ اسلامى» چیزى به نام اوقات فراغت وجود دارد؟
بدون تردید در زمان‏هاى گذشته، فراغت به معناى امروزى آن وجود نداشته و انسان‏ها، که بیشتر در دل طبیعت زندگى مى‏کردند، در همان جا هم ساعاتى به استراحت مشغول مى‏شدند و تجدید قوا مى‏نمودند. در نظر آنان بین کار و تفریح یک همبستگى ناگسستنى وجود داشت. با پیدایش و رواج شهرنشینى و گسترش شهرها و صنعتى شدن جوامع، چون انسان‏ها وارد محیط‏هاى پر سروصدا و پرجمعیت شدند و چون مجبور گشتند تن به کارهاى یک نواخت و بى‏تحرّک بدهند و در اثر انجام کارهایى که بدون علاقه و انگیزه مجبور به انجام آن بودند، در نتیجه روز به روز جسم و روحشان فرسوده‏تر شد و براى رهایى از عواقب این نوع کار، رو به تفریحات جدید آوردند. علت این رویکرد هم این بود تا بلکه کمى از آلام خود را که در اثر تسلّط ماشین بر آنها وارد شده بود، بکاهند و خود را موقّتاً از قید و بندها آزاد کنند.
اما فرهنگ اسلامى که انسانیت و آزادگى انسان را تأمین مى‏کند، هیچ‏گاه به دلیل کار و تلاش، مسلمان با خود، بیگانه نمى‏شود و اختیار و اراده او سلب نمى‏گردد. در فرهنگ اسلامى طبق آنچه از قرآن و سنّت برداشت مى‏شود، بین «کار»، «فراغت» و «استراحت» هماهنگى کامل وجود دارد.
در فرهنگ اسلامى، انسان باید وقت شناس باشد، زمان مناسب هرکار را تشخیص دهد و در فعالیت‏هاى مختلف، همه جوانب شخصیت خود را مدّ نظر داشته باشد. کار و تلاشش به هنگام، عبادت و ارتباطش با خدا به جا و نیز ساعاتى را به ارتباط با مردم و مراوده با هم‏کیشان خود اختصاص دهد و در مساجد در جمع آنها حاضر شود تا از اثرات معنوى آن بهره‏مند گردد؛ نه آنکه کار، او را از یاد خدا و یا حضور در اجتماع مسلمانان بازدارد. قرآن کریم مى‏فرماید:
«یا ایّها الذین آمنوا اذا نُودى للصّلاة من یوم الجمعة فاسعوا الى ذکر اللّه و ذروا البیع ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون»2؛ اى کسانى که ایمان آورده‏اید! هنگامى که نداى نماز جمعه را شنیدید، به سوى ذکر خدا بشتابید و خرید و فروش را رها کنید که براى شما بهتر است اگر بدانید.
شاعر معاصر، دکتر قاسم رسا مى‏سراید:
دانى چه وقت باشد خرّم‏ترین اوقات     وقتى که اهل دل راست با اهل دل ملاقات
دیدار اهل دانش، گر ساعتى دهد دست     آن ساعت است در عمر، از بهترین ساعات
خرّم کسى که در دهر، عمرى به نیکنامى     در راه خدمت خلق، مصروف کرد اوقات3
در فرهنگ اسلامى، اوقات و زمان‏هایى که به غفلت سپرى شود، جز حسرت و غم و اندوه براى صاحبش چیزى ندارد. عمر عزیز انسان گرانبهاتر از آن است که به بیهودگى، غفلت و بطالت بگذرد.
عارف دلسوخته، الهى قمشه‏اى مى‏گوید:
رود عمر و ماند به جا حسرت و غم     بر آن دل که غافل ز یاد خدا شد
اگر بود عمرى که از دست ما شد     دریغا که یکسر به باد فنا شد
خوشا حال جانى که با یادِ جانان     به سر بُرد و با شوق او زین جهان شد.
«الهى»، ز خوبان عالم طلب کن     رفیقى که روشن ز نور خدا شد.4
زینت عابدان، امام سجّاد علیه‏السلام مى‏فرماید:
«اللّهمّ صلّ على محمّد و آله و ارزقنى صحّةً فى عبادة و فراغاً فى زهادة و علماً فى استعمال و ورعاً فى اجمال... نبّهنى لذکرک فى اوقات الغفلة و استعملنى بطاعتک فى ایّام المهلة.5؛ خداوندا! برمحمّد و آل او درود فرست و صحّت در عبادتت را روزى من کن و فراغت مرا در بى‏میلى نسبت به دنیا و علم مرا در عملى بر طاعتت و پرهیزگارى در نیکى‏ها... و در ایّام غفلت مرا به ذکر و یاد خود آگاه کن و در ایّام مهلت در دنیا مرا به طاعت خود مشغول کن.»
اهمیّت شناخت وقت
انسان مسلمان، قدر بهترین سرمایه‏اى که در اختیار او گذاشته شده؛ یعنى عمر خود را مى‏داند و هیچ گاه آن را بیهوده و بى‏ثمر هدر نمى‏دهد؛ چه رسد به اینکه آن را در امور ناپسند و در معصیت و نافرمانى خداوند صرف کند. حضرت محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم در وصایاى خود به ابوذر غفارى مى‏فرماید:
«کُن على عمرک اَشَحُّ منک ـ على ـ دینارک و درهمک؛ اى ابوذر در مورد صرف عمرت از صرف کردن دینار و درهم بخیل‏تر باش و آن را به رایگان از دست مده.»6
در سیره رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم آمده است که بسیار سخت کوش و پرکار بود؛ به گونه‏اى که یاران به او اعتراض مى‏کردند. به ویژه آن حضرت ساعاتى را که به عبادت و مناجات اختصاص مى‏داد، گاه خود را به سختى مى‏انداخت. یکى از اصحاب به او اعتراض کرد، حضرت به او فرمود:
«أفلا أکونُ عبداً شکوراً؛ آیا بنده‏اى شکرگزار نباشم؟»
در ارزش و اهمیت شناخت اوقات، همین بس که مولى على علیه‏السلام فرمود:
«لا یعرف قدر ما بقى من عمره الاّ نبىٌّ أو صدّیقٌ؛ قدر و ارزش باقى‏مانده از عمر را نمى‏شناسد مگر پیامبر و صدّیقى از اولیاءالهى.»7
تقسیم اوقات
انسان با توجّه به استعدادهاى بالقوه، نیازها و آرزوهاى خود، که برآورده شدن آنها منجر به رشد و کمال او مى‏گردد، بعد از شناخت ارزش وقت و عمر، لازم است بداند که عمر خود را در چه امورى صرف کند تا ابعاد وجودى‏اش را به صورت هماهنگ و متعادل رشد دهد؛ چرا که افراط یا تفریط در هریک از ابعاد وجود، او را از مسیر سعادت و فضیلت باز مى‏دارد. براى این منظور بهتر است انسان سراغ الگوهاى الهى، که داراى علم و حکمت کامل بلکه منبع آن هستند، برود و باز براى صرفه جویى و استفاده کامل از اوقات خود، دستورالعمل‏هاى آنان را نصب العین خویش قرار دهد.
در این رابطه مولى الموحّدین على بن ابى‏طالب علیه‏السلام مى‏فرماید:
«للمؤمن ثلاث ساعات؛ فساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ؛ و ساعةٌ یَرُمُّ مَعاشَهُ؛ و ساعةٌ یُخلّى بین نفسه و بین لَذَّتها فیما یَحِلُّ و یَجمُلُ؛ مؤمن وقت و ساعات خود را به سه قسمت تقسیم مى‏کند؛ ساعتى که در آن با پروردگارش راز و نیاز مى‏نماید، ساعتى که در آن معاش خود را اصلاح مى‏کند و ساعتى که بین خود و بین لذّت و خوشى آنچه حلال و نیکو و زیبا است مى‏گذارد.»8
از این روایت، نکات زیبایى به دست مى‏آید؛ از جمله اینکه:
اعتدال در برآوردن نیازهاى روحى و جسمى و کار و تلاش براى اصلاح معاش که در روایات دیگر، نشانه مروّت و مردانگى انسان مؤمن به شمار آمده است و ساعات لذّت، که همه در یک جهت، یعنى طاعت و فرمانبرى از ذات اقدس الهى است. انسانى که ساعات روزش را با مناجات و ارتباط با خدا شروع مى‏کند و با توکّل به او به دنبال کار و کسب و تلاش براى معیشت خود مى‏رود، در پایان روز براى اطاعت امر حق با همسر خود با انس و الفت، اوقات مى‏گذراند.
معیار طاعت
مرورى مختصر و کوتاه در روایات امامان معصوم علیهم‏السلام نشان مى‏دهد که آن بزرگواران در کلام گهربارشان زیباترین معیار براى گذران عمر به نحو صحیح را، همراهى اعمال و فعالیت‏هاى انسان در جهت اطاعت و پیروى از فرامین حق مى‏دانند. آنان خود را از هر نوع مشغولیتى؛ چه در کارهاى رسمى و چه در اوقات فراغت که مزیّن به طاعت الهى نباشد، پرهیز مى‏دهند. نور چشم ناظران، اسوه عابدان، امام سجّاد علیه‏السلام در بسیارى از دعاهاى سجّادیّه به این نکته اشاره دارند؛ به عنوان مثال:
«... ولا تشغلنى بما لا ادرکه الاّ بک، عمّا لایُرضیک عنّى غیره.9؛ خداوندا، مرا از آنچه (عبادتى که) تو را از من جز آن خشنود نمى‏گرداند، به چیزى (طلب دنیا) که آن را جز به کمک تو در نمى‏یابم، مشغول مساز.»
در فراز دیگرى آمده است:
«و استعمل بدنى فیما تقبلُهُ منّى و اشغل بطاعتک نفسى عن کلّ ما یَردُ عَلَىَّ حتّى لا اُحِبَّ شیئاً مِن سُخْطِک10؛ و بدنم را در آنچه از من مى‏پذیرى، به کار دار و مرا از هرچه به من رو آورد، به طاعت و بندگى‏ات وادار تا چیزى را که تو را به خشم مى‏آورد، دوست نداشته باشم.»
رعایت اولویّت‏ها
از دیگر امورى که در مدیریت زمان و بهره‏ورى صحیح از آن، مورد توجّه مدیران و کارشناسان قرار گرفته و سبب جلوگیرى از اتلاف وقت مى‏گردد، رعایت اولویّت‏ها و مقدّم داشتن امور ضرورى زندگى بر امورى است که از اهمیّت کمترى در حیات و سعادت انسان برخوردار هستند. براى این منظور بسیارى از کارشناسان، تهیّه فهرست کارهاى روزانه و نوشتن آنها را توصیه مى‏کنند. در روایات اسلامى هم به این نکته اشاره شده است؛ از جمله على علیه‏السلام مى‏فرماید:
«مَن اشتغل بغیر ضرورته، فَوَّتْهُ ذلک مَنْفَعَتُهُ11؛ هرکه به کارى که لازم نیست مشغول گردد، سود آن کار از دست او برود.»
پس اشتغال به امور فرعى زندگى، در صورتى که انسان را از کارهاى ضرورى که شخصیت و رشد و تعالى وى به آنها بستگى دارد باز دارد، براى او سودى در پى نخواهد داشت؛ زیرا مثل خانه‏اى است که از پاى بست ویران است و ما به ظاهر و آراستگى ظاهرى آن مى‏پردازیم.
به عبارت دیگر، از این روایت برداشت مى‏شود که پرداختن به فعالیت‏هاى فوق برنامه در اوقات فراغت، وقتى مى‏تواند براى انسان، سازنده باشد که او را از کارهاى مهمّ زندگى‏اش باز ندارد؛ به عنوان مثال، کسى که نمى‏تواند زندگى‏اش را از راه حلال تأمین کند و یا فرصت ارتباط با خدا را ندارد، پرداختن به کارهاى هنرى یا ورزشى و... نمى‏تواند سعادت او را تأمین کند و از این امور هم طرفى نمى‏بندد. در روایت دیگرى آمده است:
«مَن اشتغل بغیر المهمّ ضیّع الأهم12؛ هرکه به کارهاى مهم (دنیا) بپردازد، از کار اهمّ و برتر (آخرت) باز مى‏ماند.»
و روایتى دیگر نزدیک به این مضمون: «مَن اشتغل بالفضول، فاتَهُ مِن مُهِمِّه13؛ هر که خود را به اضافات زندگى مشغول سازد، آنچه مهم است، از دستش برود.»
ساعت محاسبه
در روایات برگزیدگان الهى علیهم‏السلام در کنار ساعت مناجات و ساعت استراحت، ساعت محاسبه نفس و حسابرسى انسان با خود نیز مطرح شده است که در «عرفان اسلامى» از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است.
اختصاص دادن ساعتى از اوقات به امر محاسبه نفس، در کلام مولى على علیه‏السلام از شایسته‏ترین و ضرورى‏ترین ساعات شمرده شده که انسان به بررسى آنچه براى دنیا و آخرتش ذخیره کرده، بپردازد و از خویشتن حساب بکشد. آن حضرت مى‏فرماید:
«ما أحقّ الانسان أن یکون له ساعةٌ لا یشغُلُهُ عنها شاغل یُحاسب فیها نفسه فینظُرُ فیما اکتسب لها و علیها فى لیلها و نهارها14؛ چه قدر براى انسان شایسته است که برایش ساعتى باشد که در آن از خودش حساب بکشد و ببیند آنچه را که در شب و روزش کسب کرده، به سود یا به زیان او است.»
در روایت دیگرى حضرت به تقسیم اوقات اشاره دارند و ساعت حسابرسى در کنار ساعت مناجات و ساعات مخصوص لذّت‏هاى حلال، یاد شده است:
«للمؤمن ثَلاثُ ساعاتٍ، ساعةٌ یُناجى فیها ربّهُ و ساعةٌ یُحاسِبُ فیها نفسه و ساعةٌ یُخَلّى بین نفسه و لذَّتُها فیها یَحِلُّ و یَجْمِلُ15؛ براى مؤمن سه ساعت است: ساعتى که در آن با خدایش مناجات مى‏کند، ساعتى که در آن از خودش حسابرسى مى‏کند و ساعتى که براى لذّت خلوت مى‏کند در آنچه برایش حلال و نیکو است.»
بهترین رهنمود
در فرهنگ اسلام و تعالیم الهى چیزى ارزشمندتر از علم و معرفت نیست. علم همراه با حلم، زیباترین زیورى است که جوانان مسلمان مى‏توانند با آن، خود را بیارایند و اوقات خود را پربار و غنى سازند. اینکه این علم چیست و متعلَّق آن، چه موضوعاتى است و کمّ و کیف آن چگونه است؟ بحث جداگانه‏اى است که مجال دیگرى مى‏طلبد. آنچه مهمّ است اینکه درنظر امامان معصوم علیهم‏السلام گذراندن اوقات در امورى دیگر تفریط، کم کارى و کوتاهى شمرده شده و ضایع کردن عمر به حساب آمده و بالتّبع گناه و معصیت و عذاب الهى است. جوان مسلمان یا باید عالم باشد و بیاموزد و یا متعلّم و آموزنده باشد.
بر طبق این روایت مى‏توان گفت: یکى از بهترین امورى که در اوقات فراغت باید به آن مشغول شد، فراگیرى علم و دانش و آموزش است. البته لازم است این آموزش اختصاص یابد به آموزش مهارت‏هاى زندگى و راه و رسم ورود در اجتماع مؤمنان؛ چرا که در اوقات رسمى و در آموزش‏هاى مدرسه و کلاس، کمتر به آن پرداخته مى‏شود.
و اما روایت از امام صادق علیه‏السلام است که فرمود:
«لستُ اُحِبُّ أن ارى الشّابَّ منکم الاّ غادیاً فى حالین امّا عالماً او متعلّماً، فان لم یفعل، فَرَّطَ، فَاِنْ فَرَّطَ ضَیّعَ، فَإنْ ضَیَّع اَثِمَ و إنْ اَثِمَ سَکَنَ النّار16؛ دوست ندارم ببینم جوانى از شما را مگر اینکه صبح کند در دو حالت: یا عالم و دانشمند باشد و یا متعلّم و آموزنده؛ پس اگر در هیچ کدام از این دو حال نبود، کم کارى و کوتاهى کرده و در آن صورت عمر خود را ضایع نموده و گناهکار است و نتیجه آن عذاب الهى خواهد بود.»
فراغت شایسته
در فرهنگ اسلامى، فراغت به معناى بى‏کارى، بطالت و تنبلى وجود ندارد. انسان مسلمان نمى‏تواند وقت را به بیهودگى بگذراند. خداوند کریم به حضرت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرماید:
«اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً، فاذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ وَ اِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ»؛ همانا همراه سختى‏ها، آسانى و آسودگى است؛ پس هرگاه فراغت پیدا کردى، خود را به کار دیگرى مشغول کن و تن پرورى و تنبلى پیشه مکن و به سوى خدا و رضایت او رغبت کن.
در اینکه منظور از «فَانْصَبْ» چه کارى است، مفسّران نظرات مختلفى ابراز داشته‏اند. آنچه لازم به ذکر است، اینکه فراغت شایسته و سالم در فرهنگ قرآن، تنبلى و بى‏کار نشستن نیست.
در یکى از دعاهاى امام سجّاد علیه‏السلام مى‏خوانیم:
«اِنْ قدّرت لنا فراغاً من شغلٍ فاجعله فراغ سلامة لا تُدرکنا فیه تبعة و لاتلحقنا فیه سئمة؛ خداوندا! هرگاه براى ما فراغتى از کارها مقدّر نموده باشى، پس آن را با سلامتى (از آفات) قرارده که در آن به گناهى آلوده نشویم و خستگى به ما رو نیاورد.»
نکته جالب در سخن امام سجاد علیه‏السلام اینکه فراغتِ به معناى بطالت، خستگى و فرسودگى ایجاد مى‏کند و روح و جسم را آزار مى‏دهد. و این نکته‏اى است که پدر و مادر و تمام دست‏اندرکاران اوقات فراغت باید به آن توجّه داشته باشند که همیشه فرزندانشان را به کارهاى متنوّع مشغول کنند. امام باقر علیه‏السلام در روایتى مى‏فرماید:
حضرت موسى علیه‏السلام در مقام مناجات عرض کرد: پروردگارا! مبغوض‏ترین بندگان تو کدامند؟ خداوند فرمود: «جیفةٌ باللّیل و بطال بالنّهار17؛ آنان که همه شب را همچون مردار و در روز بى‏کار هستند.»
البته در سخنان امامان علیهم‏السلام ـ از جمله کلام امام سجاد علیه‏السلام ـ از یک نوع فراغت سخن گفته شده که «فراغتِ ممدوح» است. آن حضرت از خداوند مى‏خواهد که طعم شیرین چنین فراغتى را با وسعت در رزق و روزى به او بچشاند: «و أذقنى طعم الفراغ لما تُحِبُّ بِسَعَةٍ من سَعَتِک...»18.
بسیارى از سختى‏ها و رنج‏هاى ما، که موجب فشارهاى روحى و روانى ما مى‏شوند، از زیاده‏طلبى و حرص و طمعِ زیاد ناشى مى‏گردند. حضرت از خدا مى‏خواهد که با وسعت در روزى که خداوند به او عطا مى‏کند، طعم و مزّه فراغت و آسودگى را به او بچشاند؛ زیرا این امور، انسان را آن چنان مشغول مى‏کند که از یاد و ذکر خدا غافل مى‏شود.
پى‏نوشت‏ها:
1. مجلّه پیوند، دکتر عبدالعظیم کریمى، تابستان 1382 ش.
2. جمعه / 9 و 10.
3. دیوان دکتر قاسم رسا، ص 268.
4. دیوان الهى قمشه‏اى، ص 636.
5. صحیفه سجّادیّه، فیض الاسلام، دعاى 20، ص140 و 141.
6. بحارالانوار، ج 77، ص 78.
7. غررالحکم، ج 2، ص 365 و 848.
8. نهج البلاغه، دشتى، ص 724، حکمت 390.
9. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 349.
10. همان، دعاى 21، ص 145.
11. غررالحکم، ج 2، ص 681، ح 1103.
12. همان، ص 667 و 668، ح 944.
13. همان، ص 669 و 670، ح 970.
14. همان، ص 753، ح 241.
15. همان، ص 585، ح 55.
16. بحارالانوار، ج 1، ص 170.
17. سفینة‏البحار، ج 5، ص 368.
18. صحیفه سجّادیّه، دعاى 47، ص 355.

تبلیغات