امام سجاد (ع) و نهضتخدمت رسانى
آرشیو
چکیده
متن
از آنجا که انسان زندگى اجتماعى دارد، ناگزیر در طول شبانه روز با افراد مختلف در ارتباط است و با گروههاى ناهمگون - که داراى عقاید و سلیقههاى متفاوت هستند - در تماس مىباشد . سؤالى که در اینجا مطرح مىشود، این است که:
رفتار ما با هریک از این گروههاى انسانى چگونه باید باشد؟
با مراجعه به زندگى پیشوایان دین، به خوبى پاسخ این سؤال را در مىیابیم . زیرا امامان معصوم علیهم السلام در زندگى اجتماعى خود به عنوان پیشوایان صالح و الگوهاى اخلاقى و تربیتى در طول زندگى افتخارآمیز خویش با گونههاى مختلفى در تماس بودند . بنابراین، رفتار آن بزرگواران با گروههاى مختلف انسانى و حتى حیوانات، مىتواند راهگشاى زندگى فردى و اجتماعى امروز ما باشد .
در یک نگاه کلى مىتوان کسانى که خواسته یا ناخواسته، حضرات معصومین علیهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنین دستهبندى کرد:
- دوستان (اعم از فقیر و ثروتمند)
- غافلان و جاهلان
- گمراهان و فریبخوردگان
- دشمنان و ستمگران
نگاه این نوشتار پیرامون رفتارهاى امام سجاد علیه السلام با گروههاى فوق مىباشد . بدون شک شناسایى رفتارهاى آن حضرت با این گروهها و حتى حیوانات، ما را در چگونگى رفتار با دیگران یارى خواهد داد .
مدارا با دوستان
امام سجاد علیه السلام با اصحابش رفتار کریمانه و دلسوزانه داشت . رفتارهاى آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزى و سخاوت و تجلیگاه عالى حلم، بردبارى و جوانمردى بود .
در رفتارهاى آن حضرت با دوستانى که از مکانت فرهنگى و اجتماعى بالاترى برخوردار بودند، بحثى نیست، همگان با چنین افرادى رفتار شایسته دارند; اما آنچه که مهم به نظر مىرسد، این است که باید دید آن حضرت با دوستانى که به هر دلیل از اقشار پایین جامعه محسوب مىشدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونههاى زیر مىتواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بىبضاعت را مشخص کند:
1 . یاور بینوایان
یاور ناشناس
طاووس یمانى مىگوید:
«در سفرى که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانى را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبى بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و مىگفت:
«عریان کما ترى، جائع کما ترى، فما ترى فیما ترى، یا من یرى و لا یرى; برهنهام چنانکه مىبینى، گرسنهام چنانکه مىنگرى، پس چه مىبینى در آنچه مىنگرى؟ اى کسى که مىبینى و دیده نمىشوى .»
از گفت و گوى آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم . ناگهان دیدم که از آسمان طبقى فرود آمد و دو برد یمانى در آن بود . در این هنگام، حضرت نگاه محبتآمیزى به من نمود و فرمود: اى طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدى!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد . سپس فرمود:
آیا تو نیز حاجتى به این طبق دارى؟!
و پرده را از روى آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چیزى شبیه به نقلهاى خراسان بود . عرض کردم:
اى آقاى من! مرا به برد و لباس احتیاجى نیست، لیکن قدرى از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما .
مشتى از آنها را به من داد . دستش را بوسیدم و نقلها را بر گوشه رداى احرامم بستم و قدرى از آن را خوردم که خوراکى به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکى را به عنوان لنگ و دیگرى را به عنوان عباى احرام به تن کرد و لباسهایى را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکرى عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکى از اولیاى خداوند؟! ناگهان صدایى بر آمد و گفت:
«اى طاووس! واى بر تو! امام زمانت را نشناختى؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدین و زین العابدین .»
آنگاه شتابان در پى آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم . دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوى و اخروى بسیار، از آن حضرت به من رسید .» (1)
و مورد دیگر روایتى است که بنا بر نقل زهرى در شب سرد و زمستانى امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسهاى از آرد و دستهاى هیزم بر دوش گرفته بود ... . (2)
2 . عفو خطاکاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگى بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخى از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایى مىشدند که به علتسهوى بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو مىکرد و خیلى زود از گناهان آنان چشم پوشى مىکرد و این، در «زندگى اجتماعى» ما، درس بزرگى است و روش عفو و مهربانى را به ما مىآموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینى باز مىدارد .
احسان به کنیز
روزى یکى از کنیزان امام سجاد علیه السلام به دستان آن حضرت آب مىریخت . ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد . به گونهاى که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف کنیز برگرداند . کنیز که نگران و هراسان شده بود با زیرکى این آیه را خواند:
«والکاظمین الغیظ» ; «پرهیزکاران خشم خود را فرو مىخورند .»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم .
کنیز ادامه آیه را تلاوت کرد:
«والعافین عن الناس» ; «پرهیزکاران، خطا کاران را مىبخشد .»
امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم .
کنیز پایان آیه را خواند:
«والله یحب المحسنین» ; (3)
امام سجاد علیه السلام به کنیز احسان نمود و فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم .» (4)
نمونههاى بسیارى از این باب، در کتابهاى تاریخى و روایى ذکر شده است . (5)
3 . هدایت گمراهان
گاهى به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخى از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار مىگیرند و علىرغم میل باطنى، فریفته تبلیغات سوء دشمن مىشوند; اما از آن لحظهاى که گوش دلشان به نواى سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت مىجویند و دل و جان در گرو حقیقت مىدهند . این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند . عدهاى از حقیقتجویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند . امام زینالعابدین علیه السلام که مىدانست آنها فریب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن مىگفت و سعى مىکرد آنها را به راه راست هدایت نماید .
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامى است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خداى را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند .»
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وى فریب دشمن را خورده استبا کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پایان پیرمرد شامى از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد . (6)
عداوت با ستمگران
امام سجاد علیه السلام در مقابل دشمنان رفتار مناسب داشت . آن حضرت با رفتار درخور شان دشمنان، شخصیت کاذب آنان را مخدوش مىساخت، وقار دروغین آنان را درهم مىشکست و بر اساس آیه شریفه «اشداء علىالکفار» رفتار مىنمود . نمونههاى زیر گویاى رفتار توفنده امام سجاد علیه السلام با دشمنان مىباشد:
الف) از زبان فرزدق
فرزدق که شاعر دلباخته اهلبیت علیهم السلام بود، وقتى کبر و غرور هشام بن عبدالملک را در جوار خانه کعبه دید; با سرودن آن قصیده مشهور خویش: چنین به معرفى امام پرداخت:
هذا الذى تعرف البطحاء وطاته
والبیتیعرفه والحل والحرم
«عبدالرحمن جامى» شاعر شیرین سخن پارسىگوى اهل سنت قصیده فرزدق را چنین زیبا به نظم آورده است:
آنکس است اینکه مکه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منى
حرم و حل و بیت و رکن و حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات
طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هریک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قرة العین سیدالشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار
لاله داغ حیدر کرار
چون کند جاى در میان قریش
رود از فخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم
به نهایت رسیده فضل و کرم
ذروه عزت است منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنین عز و دولتباهر
هم عرب، هم عجم، بود قاصر
جد او را به مسند تمکین
خاتم الانبیاست نقش نگین
از حیا نایدش پسندیده
که گشاید به روى کس دیده
حب ایشان دلیل صدق و وفاق
بغض ایشان نشان کفر و نفاق
گر بپرسند ز آسمان بالفرض
سائلى من خیار اهل الارض؟
به زبان کواکب و انجم
هیچ لفظى نیاید الا «هم»
ذکرشان سابق استبر افواه
بر همه خلق، بعد ذکرالله
هشام بن عبدالملک که آبروى خود را بر باد رفته دید، بسیار غضبناک شد و دستور داد فرزدق را به زندان اندازند و مستمرى او را از بیت المال قطع کنند .
هنگامى که فداکارى و دفاع جانانه فرزدق و نیز زندانى شدن و قطع مستمرى او به گوش امام زین العابدین علیه السلام رسید، دوازده هزار درهم براى او فرستاد، ولى فرزدق قبول نکرد و گفت:
«این اشعار را به خاطر صله و جایزه نسرودم، بلکه این اشعار ذخیره آخرت من است .»
امام علیه السلام نیز در پاسخ وى بیانى دارد که شاعر شیرین سخنى چنین به نظم کشیده است:
گفت: ما اهل بیت احسانیم
آنچه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز
قطره از ما، به ما نگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا
نفتد عکس ما دگر بر ما
چون فرزدق به آن وقار و کرم
گشتبینا قبول کرد درم . (7)
ب) ذلتزدایى و عدم سازش
عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسولخدا صلى الله علیه و آله وسلم در اختیار امام زین العابدین علیه السلام است . تصمیم گرفتبراى مقاصد شوم و سوء استفاده از شمشیر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم، آن را به چنگ آورد . به این منظور قاصدى نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را براى او بفرستد . در پایان نامه اضافه کرد که: هرکارى که داشته باشید، فورا انجام مىدهم .
امام به تقاضاى عبدالملک پاسخ رد داد . حاکم مستبد که به شدت خشمگین شده بود، نامهاى تهدیدآمیزى نوشت که: اگر شمشیر را نفرستى، حقوق تو را از بیت المال قطع مىکنم .
امام بدون ذرهاى خوف، در پاسخ نوشت:
«اما بعد، خداوند متعال خود عهدهدار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزى دهد . و در قرآن مىفرماید:
«ان الله لایحب کل خوان کفور» (8) ; خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد .»
آنگاه خطاب به عبدالملک افزود:
«بنگر کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟» (9)
نفرینهاى مستجاب
گاهى برخى از دشمنان دین و غافلان نابخرد، ظلم و طغیان و لجاجت را در مقابل آن حضرت به اوج خود مىرساندند . در این صورت امام زین العابدین علیه السلام مىدانست که با آلودگى پرونده آنان و سیاه شدن قلبهایشان، هدایت آنان امکانپذیر نیست . آنگاه که بىرحمى و جهل آنان قلب مبارکش را مىسوزاند، در حقشان، نفرین مىکرد و از خداوند متعال براى آنان عذاب فورى و ابدى تقاضا مىکرد; عذابى که به قدرت لایزال خداوند، هماندم، گریبان آنان را مىگرفت . نمونههاى زیر از جمله آنهاست:
الف) نوید آتش به قاتلان شهداى کربلا
منهال بن عمرو مىگوید: براى انجام حجبه مکه رفتم و در آنجا به محضر امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن حضرت با دیدن من، از محل اقامتم پرسید و فرمود: از حرملة بن کاهل اسدى (10) چه خبر؟
گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد .
حضرت با دیدگان اشکبار دستبه آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود:
«اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حرالنار; پروردگارا! داغى آهن را به او بچشان . پروردگارا! او را به آتش دوزخ بسوزان» .
منهال مىافزاید: وقتى به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که «مختار» به خونخواهى امام حسین علیه السلام قیام کرده است . با یکى از دوستانم به قصد دیدار او حرکت کردیم . زمانى که به حضور مختار رسیدیم، او اسب خود را طلبید و با سپاهیانش به سوى محله کناسه کوفه حرکت کرد . ما نیز با او همراه شدیم . مدتى نگذشت که ماموران مختار، حرمله را دستبسته آوردند . مختار با دیدن آن مرد جنایتکار گفت:
- حمد و سپاس خدایى را که مرا بر تو مسلط نمود .
آنگاه دستور داد تا دست و پاهاى او را قطع کنند . سپس دستور داد تا آتشى روشن کنند و حرمله را در آتش افکنند .
لحظهاى نگذشت که حرمله را در میان آتش سوزان دیدم . ناخودآگاه به یاد دعاى امام سجاد علیه السلام در مکه افتادم و از روى تعجب چند بار گفتم:
سبحان الله، سبحان الله ... !
مختار با شنیدن این ذکر، رو به من کرد و گفت:
چرا تسبیح گفتى؟!
داستان سفر و دعاى امام سجاد علیه السلام را نقل کردم و گفتم:
از مشاهده اجراى نفرین آن حضرت به دست تو تعجب کرده، خدایم را تسبیح مىکنم .
مختار از شنیدن این خبر بسیار شادمان شد . در حالى که هیجان زده شده بود، گفت:
الله، الله، آیا به راستى ابوالحسن در مورد حرمله چنین نفرین فرمود؟
گفتم: آرى، به خدا سوگند!
آنگاه فورا از اسب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاى طولانى به جا آورد و خدا را به سبب افتخارى که نصیبش شده بود، شکر کرد . (11)
ب) انتقام مبارک
سر بریده عبیدالله بن زیاد و عدهاى دیگر از سران حکومتیزید را نزد مختار آوردند . او بعد از شکر خداى، دستور داد تا سریعا سر ابن زیاد را به مدینه، نزد امام زین العابدین علیه السلام بفرستند . زمانى که سر آن ملعون را به نزد امام آوردند، حضرت مشغول صرف صبحانه بود . حضرت با تماشاى سر آن ناپاک، خداى را شکر نمود و فرمود:
هنگامى که ما را به صورت اسیر به کوفه در بارگاه ابن زیاد وارد کردند، دیدم که او صبحانه مىخورد و سر مبارک پدرم را در کنار خود نهاده و به آن اهانت مىکرد . در آن لحظه از خداوند خواستم مرا نمیراند تا اینکه در هنگام صرف صبحانه سر بریده او را به من نشان دهد .»
آنگاه سر به سجده نهاد و فرمود:
- «حمد و سپاس خداوندى را که انتقام مرا از دشمنم گرفت; خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید .» (12)
ج) کیفر راهزن گستاخ
امام سجاد علیه السلام براى شرکت در مراسم حج، عازم مکه شد . در مسیر راه به بیابان بین مدینه و مکه رسید و همچنان سوار بر شتر خویش حرکت مىکرد . ناگاه یک نفر راهزن سر راه حضرت را گرفت و دستور داد:
- پیاده شو!
- از من چه مىخواهى؟
- مىخواهم تو را بکشم و اموالت را براى خودم بردارم .
- هرچه دارم، آن را جدا کرده به تو مىدهم و براى تو حلال مىکنم، فقط مقدار اندکى بر مىدارم تا مرا به مقصد برساند .
راهزن قبول نکرد و همچنان به کشتن امام اصرار ورزید .
امام که وضع را چنین دید، با لحن دلسوزانهاى فرمود:
- فاین ربک؟ ، پس خداى تو کجاست؟ اگر مرا بکشى خداوند قصاص خواهد کرد .
مرد راهزن با کمال گستاخى گفت:
- هو نائم; خدا در خواب است .
در این هنگام امام از خدا مدد خواست، ناگاه دو شیر قوىپنجه حاضر شدند . یکى از آنها سر مرد راهزن و دیگرى پاى او را گرفتند و دریدند . امام در آن حال خطاب به او فرمود:
- تو گمان کردى که خدا در خواب است! این است جزاى تو، اکنون عذاب گستاخى خود را بچش . (13)
ترحم بر حیوانات
آنچه گذشت، رفتارهاى شایسته و مناسب امام سجاد علیه السلام در برابر گروههاى مختلف انسانى بود که به اشکال گوناگون با آن حضرت در ارتباط بودند . رفتارهاى دلسوزانه آن حضرت زمانى شگفتانگیز مىنماید که برخوردهاى آن حضرت را در مقابل حیوانات تماشا کنیم . محبتهایى که نسبتبه حیوانات روا مىداشت، بیانگر اوج ایمان، صلابت، خداترسى و عقوبتنگرى آن حضرت مىباشد . موارد زیر تصویرگر رفتارهاى خداپسندانه آن حضرت با حیوانات مىباشد:
در پاسخ آهوى گرفتار
امام باقر علیه السلام فرمود:
من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد .
حاضران به پدرم گفتند: چه مىگوید؟
پدرم فرمود: مىگوید: بچهام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مىکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم .
امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور . وقتى آورد، آهوى مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزى کشید و بچهاش را شیر داد .
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد . امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچهاش به سوى صحرا روان شد .
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید» . (14)
از ترس عذاب قیامت
امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!»
و در مورد علت این کار فرمود:
«قصاص در روز قیامتبه قدرى دامنگیر مجرمان مىشود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزدهام .»
هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و نالههاى سوزناک سرداد . امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالتباقى ماند .
امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است .
مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد .» (15)
پىنوشتها:
1 . معاجز الولایة، کاظمینى بروجردى، ص 175 .
2 . مناقب آل ابىطالب، محمد بن شهرآشوب مازندرانى، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش .
3 . آل عمران/134 .
4 . الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق .
5 . الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147; بحارالانوار، ج 46، ص 56; عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق .
6 . لهوف، سید بن طاووس، ص 176 و 177، انتشارات جهان، تهران، 1348 ش .
7 . الارشاد، ج 2، ص 150 و 151; کشف الغمه فى معرفةالائمة، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 79 و 80، 92 و 94، مکتبه بنىهاشم، تبریز، 1381 ق; الاختصاص، شیخ مفید، ص 191 - 195، کنگره شیخ مفید، 1413 ق .
8 . حج/32 .
9 . بحارالانوار، ج 46، ص 95; مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 165 .
10 . قاتل طفل شش ماهه امام حسین (ع) حضرت علىاصغر (ع) .
11 . کشف الغمه، ج 2، ص 112 و 113; بحارالانوار، ج 45، ص 332 .
12 . بحارالانوار، ج 45، ص 336 .
13 . همان، ج 46، ص 41 .
14 . همان، ص 30 .
15 . همان، ص 148 .
رفتار ما با هریک از این گروههاى انسانى چگونه باید باشد؟
با مراجعه به زندگى پیشوایان دین، به خوبى پاسخ این سؤال را در مىیابیم . زیرا امامان معصوم علیهم السلام در زندگى اجتماعى خود به عنوان پیشوایان صالح و الگوهاى اخلاقى و تربیتى در طول زندگى افتخارآمیز خویش با گونههاى مختلفى در تماس بودند . بنابراین، رفتار آن بزرگواران با گروههاى مختلف انسانى و حتى حیوانات، مىتواند راهگشاى زندگى فردى و اجتماعى امروز ما باشد .
در یک نگاه کلى مىتوان کسانى که خواسته یا ناخواسته، حضرات معصومین علیهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنین دستهبندى کرد:
- دوستان (اعم از فقیر و ثروتمند)
- غافلان و جاهلان
- گمراهان و فریبخوردگان
- دشمنان و ستمگران
نگاه این نوشتار پیرامون رفتارهاى امام سجاد علیه السلام با گروههاى فوق مىباشد . بدون شک شناسایى رفتارهاى آن حضرت با این گروهها و حتى حیوانات، ما را در چگونگى رفتار با دیگران یارى خواهد داد .
مدارا با دوستان
امام سجاد علیه السلام با اصحابش رفتار کریمانه و دلسوزانه داشت . رفتارهاى آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزى و سخاوت و تجلیگاه عالى حلم، بردبارى و جوانمردى بود .
در رفتارهاى آن حضرت با دوستانى که از مکانت فرهنگى و اجتماعى بالاترى برخوردار بودند، بحثى نیست، همگان با چنین افرادى رفتار شایسته دارند; اما آنچه که مهم به نظر مىرسد، این است که باید دید آن حضرت با دوستانى که به هر دلیل از اقشار پایین جامعه محسوب مىشدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونههاى زیر مىتواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بىبضاعت را مشخص کند:
1 . یاور بینوایان
یاور ناشناس
طاووس یمانى مىگوید:
«در سفرى که به حج رفته بودیم، در سرزمین «صفا» جوانى را دیدم بسیار با هیبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعیف که جامه مناسبى بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و مىگفت:
«عریان کما ترى، جائع کما ترى، فما ترى فیما ترى، یا من یرى و لا یرى; برهنهام چنانکه مىبینى، گرسنهام چنانکه مىنگرى، پس چه مىبینى در آنچه مىنگرى؟ اى کسى که مىبینى و دیده نمىشوى .»
از گفت و گوى آن مرد ناشناس با خداوند لرزیدم . ناگهان دیدم که از آسمان طبقى فرود آمد و دو برد یمانى در آن بود . در این هنگام، حضرت نگاه محبتآمیزى به من نمود و فرمود: اى طاووس!
گفتم: لبیک یا سیدى!
از اینکه مرا ندیده شناخته بود، تعجبم بیشتر شد . سپس فرمود:
آیا تو نیز حاجتى به این طبق دارى؟!
و پرده را از روى آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چیزى شبیه به نقلهاى خراسان بود . عرض کردم:
اى آقاى من! مرا به برد و لباس احتیاجى نیست، لیکن قدرى از آنچه در میان طبق است، به من عطا فرما .
مشتى از آنها را به من داد . دستش را بوسیدم و نقلها را بر گوشه رداى احرامم بستم و قدرى از آن را خوردم که خوراکى به آن مزه و لذت هرگز ندیده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و یکى را به عنوان لنگ و دیگرى را به عنوان عباى احرام به تن کرد و لباسهایى را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتیم تا به «مروه» رسیدیم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکرى عمیق غرق بودم که آیا او فرشته بود یا یکى از اولیاى خداوند؟! ناگهان صدایى بر آمد و گفت:
«اى طاووس! واى بر تو! امام زمانت را نشناختى؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدین و زین العابدین .»
آنگاه شتابان در پى آن حضرت دویدم تا اینکه به حضورش رسیدم . دیگر از او جدا نشدم تا اینکه نفع دنیوى و اخروى بسیار، از آن حضرت به من رسید .» (1)
و مورد دیگر روایتى است که بنا بر نقل زهرى در شب سرد و زمستانى امام سجاد علیه السلام را دیدم که کیسهاى از آرد و دستهاى هیزم بر دوش گرفته بود ... . (2)
2 . عفو خطاکاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگى بسیار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخى از دوستان امام سجاد علیه السلام نیز در محضر آن حضرت دچار خطاهایى مىشدند که به علتسهوى بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو مىکرد و خیلى زود از گناهان آنان چشم پوشى مىکرد و این، در «زندگى اجتماعى» ما، درس بزرگى است و روش عفو و مهربانى را به ما مىآموزد و ما را از انتقام و جنجال آفرینى باز مىدارد .
احسان به کنیز
روزى یکى از کنیزان امام سجاد علیه السلام به دستان آن حضرت آب مىریخت . ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد . به گونهاى که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف کنیز برگرداند . کنیز که نگران و هراسان شده بود با زیرکى این آیه را خواند:
«والکاظمین الغیظ» ; «پرهیزکاران خشم خود را فرو مىخورند .»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم .
کنیز ادامه آیه را تلاوت کرد:
«والعافین عن الناس» ; «پرهیزکاران، خطا کاران را مىبخشد .»
امام علیه السلام فرمود: تو را بخشیدم .
کنیز پایان آیه را خواند:
«والله یحب المحسنین» ; (3)
امام سجاد علیه السلام به کنیز احسان نمود و فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم .» (4)
نمونههاى بسیارى از این باب، در کتابهاى تاریخى و روایى ذکر شده است . (5)
3 . هدایت گمراهان
گاهى به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخى از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاکم قرار مىگیرند و علىرغم میل باطنى، فریفته تبلیغات سوء دشمن مىشوند; اما از آن لحظهاى که گوش دلشان به نواى سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت مىجویند و دل و جان در گرو حقیقت مىدهند . این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام کم نبودند . عدهاى از حقیقتجویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند . امام زینالعابدین علیه السلام که مىدانست آنها فریب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن مىگفت و سعى مىکرد آنها را به راه راست هدایت نماید .
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامى است که در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خداى را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و امیرالمؤمنین یزید را بر شما پیروز گرداند .»
امام که با یک نگاه فهمیده بود، وى فریب دشمن را خورده استبا کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پایان پیرمرد شامى از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام یزید دستور قتلش را صادر کرد . (6)
عداوت با ستمگران
امام سجاد علیه السلام در مقابل دشمنان رفتار مناسب داشت . آن حضرت با رفتار درخور شان دشمنان، شخصیت کاذب آنان را مخدوش مىساخت، وقار دروغین آنان را درهم مىشکست و بر اساس آیه شریفه «اشداء علىالکفار» رفتار مىنمود . نمونههاى زیر گویاى رفتار توفنده امام سجاد علیه السلام با دشمنان مىباشد:
الف) از زبان فرزدق
فرزدق که شاعر دلباخته اهلبیت علیهم السلام بود، وقتى کبر و غرور هشام بن عبدالملک را در جوار خانه کعبه دید; با سرودن آن قصیده مشهور خویش: چنین به معرفى امام پرداخت:
هذا الذى تعرف البطحاء وطاته
والبیتیعرفه والحل والحرم
«عبدالرحمن جامى» شاعر شیرین سخن پارسىگوى اهل سنت قصیده فرزدق را چنین زیبا به نظم آورده است:
آنکس است اینکه مکه و بطحا
زمزم و بوقبیس و خیف و منى
حرم و حل و بیت و رکن و حطیم
ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعى، صفا، حجر، عرفات
طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هریک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قرة العین سیدالشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
میوه باغ احمد مختار
لاله داغ حیدر کرار
چون کند جاى در میان قریش
رود از فخر بر زبان قریش
که بدین سرور ستوده شیم
به نهایت رسیده فضل و کرم
ذروه عزت است منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنین عز و دولتباهر
هم عرب، هم عجم، بود قاصر
جد او را به مسند تمکین
خاتم الانبیاست نقش نگین
از حیا نایدش پسندیده
که گشاید به روى کس دیده
حب ایشان دلیل صدق و وفاق
بغض ایشان نشان کفر و نفاق
گر بپرسند ز آسمان بالفرض
سائلى من خیار اهل الارض؟
به زبان کواکب و انجم
هیچ لفظى نیاید الا «هم»
ذکرشان سابق استبر افواه
بر همه خلق، بعد ذکرالله
هشام بن عبدالملک که آبروى خود را بر باد رفته دید، بسیار غضبناک شد و دستور داد فرزدق را به زندان اندازند و مستمرى او را از بیت المال قطع کنند .
هنگامى که فداکارى و دفاع جانانه فرزدق و نیز زندانى شدن و قطع مستمرى او به گوش امام زین العابدین علیه السلام رسید، دوازده هزار درهم براى او فرستاد، ولى فرزدق قبول نکرد و گفت:
«این اشعار را به خاطر صله و جایزه نسرودم، بلکه این اشعار ذخیره آخرت من است .»
امام علیه السلام نیز در پاسخ وى بیانى دارد که شاعر شیرین سخنى چنین به نظم کشیده است:
گفت: ما اهل بیت احسانیم
آنچه دادیم باز نستانیم
ابر جودیم بر نشیب و فراز
قطره از ما، به ما نگردد باز
آفتابیم بر سپهر علا
نفتد عکس ما دگر بر ما
چون فرزدق به آن وقار و کرم
گشتبینا قبول کرد درم . (7)
ب) ذلتزدایى و عدم سازش
عبدالملک بن مروان اطلاع پیدا کرده بود که شمشیر رسولخدا صلى الله علیه و آله وسلم در اختیار امام زین العابدین علیه السلام است . تصمیم گرفتبراى مقاصد شوم و سوء استفاده از شمشیر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم، آن را به چنگ آورد . به این منظور قاصدى نزد امام سجاد علیه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشیر را براى او بفرستد . در پایان نامه اضافه کرد که: هرکارى که داشته باشید، فورا انجام مىدهم .
امام به تقاضاى عبدالملک پاسخ رد داد . حاکم مستبد که به شدت خشمگین شده بود، نامهاى تهدیدآمیزى نوشت که: اگر شمشیر را نفرستى، حقوق تو را از بیت المال قطع مىکنم .
امام بدون ذرهاى خوف، در پاسخ نوشت:
«اما بعد، خداوند متعال خود عهدهدار شده است که بندگان پرهیزکارش را از امور ناخوشایند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزى دهد . و در قرآن مىفرماید:
«ان الله لایحب کل خوان کفور» (8) ; خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسى را دوست ندارد .»
آنگاه خطاب به عبدالملک افزود:
«بنگر کدام یک از ما بیشتر مشمول این آیه هستیم؟» (9)
نفرینهاى مستجاب
گاهى برخى از دشمنان دین و غافلان نابخرد، ظلم و طغیان و لجاجت را در مقابل آن حضرت به اوج خود مىرساندند . در این صورت امام زین العابدین علیه السلام مىدانست که با آلودگى پرونده آنان و سیاه شدن قلبهایشان، هدایت آنان امکانپذیر نیست . آنگاه که بىرحمى و جهل آنان قلب مبارکش را مىسوزاند، در حقشان، نفرین مىکرد و از خداوند متعال براى آنان عذاب فورى و ابدى تقاضا مىکرد; عذابى که به قدرت لایزال خداوند، هماندم، گریبان آنان را مىگرفت . نمونههاى زیر از جمله آنهاست:
الف) نوید آتش به قاتلان شهداى کربلا
منهال بن عمرو مىگوید: براى انجام حجبه مکه رفتم و در آنجا به محضر امام سجاد علیه السلام رسیدم . آن حضرت با دیدن من، از محل اقامتم پرسید و فرمود: از حرملة بن کاهل اسدى (10) چه خبر؟
گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد .
حضرت با دیدگان اشکبار دستبه آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود:
«اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حرالنار; پروردگارا! داغى آهن را به او بچشان . پروردگارا! او را به آتش دوزخ بسوزان» .
منهال مىافزاید: وقتى به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که «مختار» به خونخواهى امام حسین علیه السلام قیام کرده است . با یکى از دوستانم به قصد دیدار او حرکت کردیم . زمانى که به حضور مختار رسیدیم، او اسب خود را طلبید و با سپاهیانش به سوى محله کناسه کوفه حرکت کرد . ما نیز با او همراه شدیم . مدتى نگذشت که ماموران مختار، حرمله را دستبسته آوردند . مختار با دیدن آن مرد جنایتکار گفت:
- حمد و سپاس خدایى را که مرا بر تو مسلط نمود .
آنگاه دستور داد تا دست و پاهاى او را قطع کنند . سپس دستور داد تا آتشى روشن کنند و حرمله را در آتش افکنند .
لحظهاى نگذشت که حرمله را در میان آتش سوزان دیدم . ناخودآگاه به یاد دعاى امام سجاد علیه السلام در مکه افتادم و از روى تعجب چند بار گفتم:
سبحان الله، سبحان الله ... !
مختار با شنیدن این ذکر، رو به من کرد و گفت:
چرا تسبیح گفتى؟!
داستان سفر و دعاى امام سجاد علیه السلام را نقل کردم و گفتم:
از مشاهده اجراى نفرین آن حضرت به دست تو تعجب کرده، خدایم را تسبیح مىکنم .
مختار از شنیدن این خبر بسیار شادمان شد . در حالى که هیجان زده شده بود، گفت:
الله، الله، آیا به راستى ابوالحسن در مورد حرمله چنین نفرین فرمود؟
گفتم: آرى، به خدا سوگند!
آنگاه فورا از اسب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاى طولانى به جا آورد و خدا را به سبب افتخارى که نصیبش شده بود، شکر کرد . (11)
ب) انتقام مبارک
سر بریده عبیدالله بن زیاد و عدهاى دیگر از سران حکومتیزید را نزد مختار آوردند . او بعد از شکر خداى، دستور داد تا سریعا سر ابن زیاد را به مدینه، نزد امام زین العابدین علیه السلام بفرستند . زمانى که سر آن ملعون را به نزد امام آوردند، حضرت مشغول صرف صبحانه بود . حضرت با تماشاى سر آن ناپاک، خداى را شکر نمود و فرمود:
هنگامى که ما را به صورت اسیر به کوفه در بارگاه ابن زیاد وارد کردند، دیدم که او صبحانه مىخورد و سر مبارک پدرم را در کنار خود نهاده و به آن اهانت مىکرد . در آن لحظه از خداوند خواستم مرا نمیراند تا اینکه در هنگام صرف صبحانه سر بریده او را به من نشان دهد .»
آنگاه سر به سجده نهاد و فرمود:
- «حمد و سپاس خداوندى را که انتقام مرا از دشمنم گرفت; خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید .» (12)
ج) کیفر راهزن گستاخ
امام سجاد علیه السلام براى شرکت در مراسم حج، عازم مکه شد . در مسیر راه به بیابان بین مدینه و مکه رسید و همچنان سوار بر شتر خویش حرکت مىکرد . ناگاه یک نفر راهزن سر راه حضرت را گرفت و دستور داد:
- پیاده شو!
- از من چه مىخواهى؟
- مىخواهم تو را بکشم و اموالت را براى خودم بردارم .
- هرچه دارم، آن را جدا کرده به تو مىدهم و براى تو حلال مىکنم، فقط مقدار اندکى بر مىدارم تا مرا به مقصد برساند .
راهزن قبول نکرد و همچنان به کشتن امام اصرار ورزید .
امام که وضع را چنین دید، با لحن دلسوزانهاى فرمود:
- فاین ربک؟ ، پس خداى تو کجاست؟ اگر مرا بکشى خداوند قصاص خواهد کرد .
مرد راهزن با کمال گستاخى گفت:
- هو نائم; خدا در خواب است .
در این هنگام امام از خدا مدد خواست، ناگاه دو شیر قوىپنجه حاضر شدند . یکى از آنها سر مرد راهزن و دیگرى پاى او را گرفتند و دریدند . امام در آن حال خطاب به او فرمود:
- تو گمان کردى که خدا در خواب است! این است جزاى تو، اکنون عذاب گستاخى خود را بچش . (13)
ترحم بر حیوانات
آنچه گذشت، رفتارهاى شایسته و مناسب امام سجاد علیه السلام در برابر گروههاى مختلف انسانى بود که به اشکال گوناگون با آن حضرت در ارتباط بودند . رفتارهاى دلسوزانه آن حضرت زمانى شگفتانگیز مىنماید که برخوردهاى آن حضرت را در مقابل حیوانات تماشا کنیم . محبتهایى که نسبتبه حیوانات روا مىداشت، بیانگر اوج ایمان، صلابت، خداترسى و عقوبتنگرى آن حضرت مىباشد . موارد زیر تصویرگر رفتارهاى خداپسندانه آن حضرت با حیوانات مىباشد:
در پاسخ آهوى گرفتار
امام باقر علیه السلام فرمود:
من و گروهى از مردم در حضور پدرم امام سجاد علیه السلام نشسته بودیم که ناگهان آهویى از صحرا آمد و در چند قدمى پدرم ایستاد و ناله کرد .
حاضران به پدرم گفتند: چه مىگوید؟
پدرم فرمود: مىگوید: بچهام را فلانى صید کرده، از روز گذشته تا حال شیرنخورده، خواهش مىکنم آن را از او گرفته نزد من بیاور تا به او شیر بدهم .
امام سجاد علیه السلام شخصى را نزد صیاد فرستاد و به او پیام داد آن بچه آهو را بیاور . وقتى آورد، آهوى مادر تا بچهاش را دید، چند بار دستهایش را به زمین کوبید و آه جانکاه و غمانگیزى کشید و بچهاش را شیر داد .
سپس امام سجاد علیه السلام از صیاد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صیاد قبول کرد . امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشید، آهو با همهمه خود سخنى گفت و همراه بچهاش به سوى صحرا روان شد .
حاضران به امام سجاد علیه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براى شما در پیشگاه خدا دعا کرد و پاداش نیک طلبید» . (14)
از ترس عذاب قیامت
امام سجاد علیه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر علیه السلام فرمود: «پسرم! من بیست مرتبه با شترم از مدینه به زیارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتى یک تازیانه به او نزدهام!»
و در مورد علت این کار فرمود:
«قصاص در روز قیامتبه قدرى دامنگیر مجرمان مىشود که من از ترس آن حتى به شترم تازیانه نزدهام .»
هنگامى که حضرت از دنیا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روى قبر امام علیه السلام نهاد و نالههاى سوزناک سرداد . امام باقر علیه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولى نکشید که بازگشت و در خاک غلطید و از دیدگان اشک ریخت و تا سه روز در آن حالتباقى ماند .
امام باقر علیه السلام وقتى این حالت عجیب آن حیوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنید که در حال وداع است .
مدتى نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد علیه السلام جان سپرد .» (15)
پىنوشتها:
1 . معاجز الولایة، کاظمینى بروجردى، ص 175 .
2 . مناقب آل ابىطالب، محمد بن شهرآشوب مازندرانى، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش .
3 . آل عمران/134 .
4 . الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق .
5 . الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147; بحارالانوار، ج 46، ص 56; عیون اخبارالرضا، شیخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق .
6 . لهوف، سید بن طاووس، ص 176 و 177، انتشارات جهان، تهران، 1348 ش .
7 . الارشاد، ج 2، ص 150 و 151; کشف الغمه فى معرفةالائمة، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص 79 و 80، 92 و 94، مکتبه بنىهاشم، تبریز، 1381 ق; الاختصاص، شیخ مفید، ص 191 - 195، کنگره شیخ مفید، 1413 ق .
8 . حج/32 .
9 . بحارالانوار، ج 46، ص 95; مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 165 .
10 . قاتل طفل شش ماهه امام حسین (ع) حضرت علىاصغر (ع) .
11 . کشف الغمه، ج 2، ص 112 و 113; بحارالانوار، ج 45، ص 332 .
12 . بحارالانوار، ج 45، ص 336 .
13 . همان، ج 46، ص 41 .
14 . همان، ص 30 .
15 . همان، ص 148 .