آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در ولادت حضرت اختلاف است و شاید اصح اقوال، نیمه جمادى الاول سال 36 یا پنجم شعبان 38 ه . باشد .
مادر ایشان «شهربانویه‏» دختر یزدگرد، پادشاه ایران (1) مى‏باشد .
در کتب تاریخ، نام مادر امام چهارم علیه السلام مورد اختلاف است و علاوه بر «شهربانو» به دوازده صورت دیگر نیز آمده است; همچون: شاه زنان، جهان شاه، شهرناز، خوله، جهان بانو و سلافه .
مدت عمر آن حضرت 57 سال و امامتش 35 سال، در کربلا 23 ساله بود . وفات وى به سال 95 یا 94 هجرى و محل دفنش قبرستان بقیع مى‏باشد .
بعضى از صفات بارز آن حضرت
کثرت عبادت
ابن عباس مى‏گوید: حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: در روز قیامت منادى ندا مى‏کند: کجاست زین‏العابدین؟ پس گویا مى‏بینم فرزندم على بن الحسین در آن هنگام با تمام وقار، صفوف اهل محشر را بشکافد و بیاید .
آن حضرت را ذوالثفنات مى‏گفتند زیرا بر اثر کثرت سجده، پیشانى و دو کف دست و زانوهاى وى پینه مى‏بست و سالى دوبار آنها را مى‏بریدند .
در قرائت‏حمد به آیه «مالک یوم‏الدین‏» که مى‏رسید، بسیار تکرار مى‏نمود و چون به سجده مى‏رفت، سر برنمى‏داشت تا عرق مبارکش جارى مى‏شد . شبها را به عبادت مى‏گذراند و روزها روزه دار بود . چون ماه رمضان مى‏شد، تکلم نمى‏کرد مگر به دعا و تسبیح و استغفار . آن حضرت بر تربت امام حسین علیه السلام سجده مى‏کرد .
در هنگام وضو وقتى مى‏خواست وارد نماز شود، لرزه بر اندام حضرت مى‏افتاد . چون از این حالت‏سؤال مى‏کردند، مى‏فرمود: مگر نمى‏دانید با چه عظیم‏الشانى مى‏خواهم مناجات کنم .
فرزند حضرت به زمین افتاد و دستش شکست، سر و صداى زیادى به وجود آمد تا دست طفل را بستند . حضرت که در عبادت بود، متوجه نشد .
و یا اینکه خانه آتش گرفت، در حالى که حضرت در سجده بود، فریاد بلند شد و بالاخره آتش را خاموش کردند; حضرت توجهى نداشت . بعد که سؤال کردند: چه چیز شما را غافل کرده بود؟ فرمود: آتش بزرگ قیامت مرا از آتش اندک دنیا غافل کرده بود .
عفو و بخشش
مردى از خویشاوندان حضرت به وى دشنام داد . حضرت چیزى نگفت . چون آن مرد رفت، حضرت به اهل مجلس فرمود: شنیدید سخن او را؟! حال دوست دارم با من بیایید تا جواب مرا نیز بشنوید . حضرت در بین راه مى‏خواند: «والکاظمین الغیظ والعافین عن‏الناس والله یحب المحسنین‏» چون به در خانه آن مرد رسید، او را صدا زد، وى مهیاى جنگ بیرون آمد . امام فرمود: اى برادر! تو آمدى و به من نسبتهایى دادى; پس اگر آنچه از بدى گفتى، در من است; از خداوند مى‏خواهم که مرا بیامرزد و اگر در من نیست، تو را بیامرزد .
آن مرد چون چنین شنید، دیدگان حضرت را بوسید و عرض کرد: آنچه گفتم، در تو نیست و من به این بدیها سزاوارترم .
مروت و جوانمردى
چون اهل مدینه بیعت‏یزید را شکستند و عامل او و بنى‏امیه را بیرون کردند، «مروان‏» نزد عبدالله بن عمر آمد و از او اجازه خواست تا زن (2) و فرزندانش را نزد او بگذارد که آسیبى به آنان نرسد; او قبول نکرد . مروان نزد امام زین‏العابدین علیه السلام آمد با آن همه ظلمى که وى به آن حضرت و پدرش امام حسین علیه السلام روا داشته بود، امام پذیرفت و آنان را از مدینه به «ینبع‏» برد و به قولى همراه پسرش عبدالله به طائف فرستاد .
یک نمونه از معجزات امام سجاد علیه السلام
زهرى مى‏گوید: در خدمت امام زین العابدین علیه السلام بودم که یکى از شیعیان اظهار داشت: چهارصد درهم قرض دارم . و مطالبه پول نمود . حضرت فرمود: «کدام محنت‏بزرگتر از اینکه انسان برادر مؤمن خود را پریشان و مقروض ببیند و نتواند گرفتاریش را برطرف نماید .» چون مردم متفرق شدند، یکى از منافقان گفت: «عجب است! یک بار مى‏گوید: زمین و آسمان مطیع ماست و بار دیگر مى‏گوید: از اصلاح حال برادر مؤمن خود عاجزیم!» آن مرد ناراحت‏شد، به خدمت‏حضرت رسید و جریان را بازگو کرد . حضرت فرمود: «خداوند مشکل تو را حل نمود .»
آنگاه کنیزش را امر فرمود که هرچه براى افطار آن حضرت مهیا نموده، به آن مرد بدهد . کنیز دو قرص نان جو خشک آورد . حضرت فرمود: «بگیر این نهار را، که در خانه ما غیر از این چیزى نیست ولکن خداوند به برکت آن تو را نعمت و مال بسیار خواهد داد .» مرد نان را گرفت و به بازار آمد ولى با خود فکر مى‏کرد این نان که نه دندان به آن کار مى‏کند و نه کسى مى‏خرد . در همین حال، ماهى فروشى را دید که یک ماهى برایش باقیمانده و کسى نمى‏خرد . ماهى را با یک نان عوض کرد و با نان دیگر مقدارى نمک خرید و به خانه آمد که ناگاه هر دو فروشنده، نانها را آوردند و گفتند: خورده نمى‏شود ولى ماهى و نمک را به تو بخشیدیم .
شکم ماهى را پاره کرد، دو دانه مروارید بسیار گرانبها و نایاب در شکم آن بود . چیزى نگذشت که فرستاده امام آمد و گفت: امام مى‏گوید: «خداى متعالى مشکل تو را حل نمود; اکنون طعام ما را برگردان که به غیر از ما کسى آن را نمى‏خورد .» (3)
عصر اختناق و خشونت
بعد از شهادت امام حسین علیه السلام چنان جو رعب و وحشت‏بر حجاز و عراق حاکم شد که امام سجاد علیه السلام با اشاره به این وضع ناگوار مى‏فرمود: «ما بمکة والمدینة عشرون رجلا یحبنا; در تمام مکه و مدینه حتى بیست نفر هم ما را دوست ندارند .»
فضل بن شاذان (یکى از محدثان برجسته شیعه در زمان امام جواد علیه السلام‏» مى‏گوید: «در آغاز امامت على بن الحسین علیه السلام جز پنج نفر، پیرو (جان برکف) او نبودند که عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیب، محمد بن جبیر بن مطعم، یحیى بن ام‏الطویل و ابوخالد کابلى‏» .
حکومت‏سیاه عبدالملک
بیست و یک سال از امامت امام سجاد علیه السلام با خلافت عبدالملک مصادف بود . عبدالملک مردى ستمگر بود . پیش از حکومت، اوقات خویش را در مسجد مى‏گذراند به طورى که او را «حمامة‏المسجد; کبوتر مسجد» مى‏گفتند .
پس از مرگ پدرش - مروان بن حکم - هنگامى که خلافت‏به او رسید، سرگرم خواندن قرآن بود; با شنیدن این خبر، قرآن را بست و گفت: «اینک بین من و تو جدایى افتاد و دیگر با تو کارى ندارم .»
او پس از شکست دادن عبدالله‏بن زبیر وارد مدینه شد و ضمن سخنانش گفت: «من نه همچون خلیفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خلیفه آسانگیر (معاویه) و نه مانند خلیفه سست‏خرد (یزید) هستم، من این مردم را جز با شمشیر درمان نمى‏کنم .»
عبدالملک به قدرى ظلم کرد که نور ایمان در دلش خاموش شد . خودش به سعید بن مسیب گفت: «چنان شده‏ام که اگر کار نیکى انجام دهم، خوشحال نمى‏شوم و اگر کار بدى از من سر زند، ناراحت نمى‏گردم .» سعید گفت: «مرگ دل در تو کامل شده است‏» .
حجاج، عامل خونریز عبدالملک
مسعودى مى‏نویسد: عمال عبدالملک مانند: «حجاج بن یوسف ثقفى‏» ، حاکم عراق «مهلب‏» ، حاکم خراسان و «هشام‏بن اسماعیل‏» ، حاکم مدینه نیز همچون خود عبدالملک سفاک و بى‏رحم بودند .
حجاج در مدینه گردن گروهى از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصارى‏» ، «انس بن مالک‏» و «سهل ساعدى‏» را به قصد خوار کردن آنان داغ نهاد . دستاویز او در این کار، آن بود که اینان کشندگان عثمان هستند .
وقتى از مدینه بیرون رفت، گفت: این شهر از همه شهرها پلیدتر است; اگر سفارش امیر نبود، این شهر را با خاک یکسان مى‏کردم .
پس از آنکه حجاج مکه و مدینه را مطیع ساخت، عبدالملک او را به ولایت کوفه و بصره فرستاد . وقتى وارد کوفه شد، سر و صورت خود را بسته بود و به طور ناشناس وارد مسجد شد، صف مردم را شکافت، بر منبر نشست و مدتى خاموش ماند . سپس روى خود را گشود و سخن آغاز کرد: «مردم کوفه! سرهایى را مى‏بینم که چون میوه رسیده، موقع چیدن آنها فرا رسیده و این‏کار به دست من انجام مى‏گیرد .»
ورود حجاج به بصره نیز همچون ورودش به کوفه بود . همراه دو هزار نفر از شامیان و چهارهزار از نیروهاى دیگر وارد بصره شد و به مسجد رفت . به یارانش سفارش کرد: «وقتى صحبت مى‏کنم، اگر عمامه از سر برداشتم، همه را از دم تیغ بگذرانید .» او بر منبر رفت و گفت: «خلیفه وقتى مرا منصوب کرد، دو شمشیر به من داد; یکى شمشیر رحمت و دیگرى شمشیر عذاب، شمشیر رحمت در بین راه از دستم افتاد .» سپس عمامه از سر برداشت . یارانش به مردم حمله کردند و به قدرى از آنان کشتند که خون تا درب مسجد و بازار جارى گردید .
مواضع سیاسى امام سجاد علیه السلام
1 . زنده نگه‏داشتن قیام امام حسین علیه السلام
قیام پدر بزرگوار آن امام علیه السلام و پایان فاجعه‏آمیز آن در کربلا، توجه مردم را به دستگاه حکومت و مفاسد آن جلب کرد . اگرچه امام را یارى نکردند ولى بعدا وجدان مردم بیدار شده و در خود احساس گناه مى‏کردند . امام سجاد علیه السلام براى پیش راندن مسلمانان به سوى نفرت از بنى‏امیه، این احساس را شعله‏ور ساخت . وقتى قصابى را مى‏دید گوسفندى را ذبح مى‏کند، مى‏فرمود: «به گوسفند آب بدهید، پدرم را با لب تشنه سر بریدند .» و در پاسخ یکى از خادمان که امام را از گریه منع کرد، فرمود: «حضرت یعقوب از 12 فرزندش یکى غایب شد با اینکه مى‏دانست زنده است، آنقدر گریه کرد که چشمانش سفید شد ولى من اجساد پاره پاره پدر، برادران، عموها و دوستانم را دیدم .» (4)
2 . پیام رسانى کربلا
اگر خطبه‏هاى حضرت در کوفه، شام، مدینه و مراکز دیگر نبود، به یقین دشمن قضیه «کربلا» را تحریف مى‏نمود و اثرى از آن باقى نمى‏گذاشت ولى خطبه‏هاى حضرت و سخنان آتشین زینب کبرى علیها السلام بود که در کوفه «قیام توابین‏» را به وجود آورد و در شام کارى کرد که یزید اظهار ندامت کند و در مسجد دمشق مردم از اطراف یزید متفرق شوند .
3 . بهره‏گیرى از اصل «تقیه‏»
حضرت پیام نهضت‏خونبار کربلا را از کوفه تا شام و مسجد دمشق و از آنجا به مدینه رساند و سپس در یک اختناق کامل و در حال تقیه شدید، دردهاى اجتماعى را در قالب «دعا و مناجات‏» و تعمیق آگاهى‏هاى سیاسى بیان نمود .
اساسا همین تقیه (در موارد لزوم) است که باعث‏حفظ شیعه در آن شرایط مى‏شد; چیزى که خوارج با آن شدتى که داشتند، از آن بى‏بهره بودند; به همین دلیل، ضربه‏هاى بسیار اساسى و کارى خوردند .
در روایت آمده که شخصى از امام سئوال کرد: چگونه روزگار مى‏گذرانید؟ امام فرمود: «روزگار را به گونه‏اى مى‏گذرانیم که در میان قوم خویش چون بنى اسرائیل در میان آل فرعون هستیم; فرزندان ما را مى‏کشند و زنان را به کنیزى مى‏برند، مردمان با دشنام‏دادن به بزرگ ما، به دشمنان ما تقرب مى‏جویند ... (قریش) حق ما را گرفته و هیچ حقى براى ما نمى‏شناسند ...»
راوى مى‏گوید: امام علیه السلام به گونه‏اى سخن مى‏گفت که مى‏خواست دیگران که در آن نزدیکى بودند، سخنان او را بشنوند . (5)
4 . بهره‏گیرى از سلاح «دعا»
در این وقت که جامعه اسلامى دچار انحراف شده، روحیه رفاه‏طلبى بر آن غلبه کرده و فساد سیاسى، اخلاقى و اجتماعى آن را در برگرفته بود و از نظر سیاسى هیچ روزنه‏اى براى تنفس وجود نداشت; امام سجاد علیه السلام توانست از «دعا» براى بیان عقاید حقه خود بهره گیرد .
اگرچه ظاهرا مقصود اصلى در این دعاها همان «معرفت الهى‏» و «عبادت‏» بود اما با توجه به تعابیرى که وجود دارد، مردم مى‏توانستند با مفاهیم سیاسى مورد نظر امام علیه السلام آشنا شوند . (6)
صحیفه سجادیه که اندکى بیش از پنجاه دعا را دربردارد، تنها بخشى از دعاهاى امام است; مجموعه‏هاى دیگر وجود دارد که با صحیفه به شش عدد مى‏رسد و برخى از آنها حاوى بیش از 180 دعاست .
از جمله مضامین سیاسى - دینى صحیفه طرح مساله امامت و رهبرى است‏به صورت یک مفهوم شیعى که جنبه‏هاى الهى عصمت و بهره‏گیرى از علوم انبیا و پیامبر اکرم را در حدى والا نشان مى‏دهد که دو نمونه از آن در اینجا بیان مى‏گردد:
«خداوندا! بر پاکان از اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله وسلم درود فرست . کسانى را که براى خود برگزیدى، آنها را خزینه‏هاى علوم قرار دادى، حافظان دینت گرداندى، خلفاى روى زمین و حجت‏بر بندگانت قرار داده و آنها را از هر پلیدى و آلودگى به اراده خود تطهیر کردى .» (7)
«بار خدایا! این جایگاه براى خلفا و برگزیدگان تو است و دشمنان دین (مانند بنى‏امیه) جاهاى امنا و درستکاران تو را ... ربودند ... حکم تو را تبدیل گشته و کتاب تو را دور افتاده مى‏بینند ... بار خدایا! دشمنان خلفایت را ... لعنت کن .» (8)
عدم همکارى با عبدالله‏بن زبیر
همزمان با قیام امام حسین علیه السلام و عدم بیعت آن حضرت با یزید، عبدالله بن زبیر نیز بیعت نکرد و به مکه پناهنده شده، سر به شورش برداشت، لکن امام سجاد علیه السلام با او همکارى نکردند; زیرا او فردى جاه‏طلب و ظاهرالصلاح بود و امام حسین علیه السلام را یارى نکرد و پس از شهادت آن حضرت، خود را خلیفه خواند . او در برپایى فتنه «جمل‏» نقش مهمى داشت و در دوران فعالیت در مکه درود بر پیامبر را از آغاز خطبه حذف کرد و چون از او سؤال کردند، گفت: پیامبر خویشاوندان بدى دارد که هنگام بردن نام او، گردن خویش را برمى‏افرازند . (9)
پى‏نوشت‏ها:
1 . زمانى که عبدالله بن عامر، خراسان را فتح کرد، دو دختر از یزدگرد اسیر شدند . آنان را نزد عثمان فرستاد . او یکى را به حسن بن على (ع) و «شهربانو» را به حسین بن على (ع) داد و چون امام سجاد (ع) متولد شد، مادرش به رحمت الهى پیوست . به نقل بعضى از تواریخ، شهربانو را در زمان عمر آوردند .
2 . عایشه، دختر عثمان بن عفان .
3 . منتهى الآمال، ج 2، ص 23 .
4 . مقتل الحسین، مقرم، ص 477 .
5 . تاریخ سیاسى اسلام، رسول‏جعفریان، ج‏3، ص‏252 .
6 . همان، ص 254 .
7 و 8 . همان، ص 255 و صحیفه سجادیه، دعاى 48، فقره 9 و 10 .
9 . تاریخ یعقوبى، ابن واضح، ج 3، ص 8 و سیره پیشوایان، ص 257 .

تبلیغات