سیماى سعید بن جبیر
آرشیو
چکیده
متن
شاگردان مکتب امامان معصوم علیهمالسلام مانند قلّههایىاند که از فراز آن، پرتو دین، دیانت و تقوا رخ مىنماید. آنان همانند چشمه سارانى هستند که فیض چشمه فیضشان، دامن طبیعت را طراوت بخشیده و هم بهار تلاوت را غنا داده است.
فضل بن شاذان مىگوید:
سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام على بن الحسین علیهماالسلام که در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زین العابدین قرار داشت.
امام صادق علیهالسلام در وصف سعید مىفرماید:
سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به على بن الحسین علیهماالسلام اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف مىنمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید.2
خاندان
سعید بن جبیر بن هشام اسدى کوفى، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندانهاى معروف کوفه بود. وى در زهد، تقوا، شبزندهدارى، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایى داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیرى عبداللّه بن عباس دانستهاند. سعید، بیشترین روایات خود را از وى نقل کرده است.3
زادگاه
وى سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد.4 دوران طفولیت و جوانى را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام چهارم علیهالسلام گردید.
کنیه و فرزندان
معروفترین کنیههاى وى ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت نقل نمودهاند.5
استادان و شاگردان
سعید بن جبیر سالها از محضر ابن عباس بهره علمى برد. وى شیداى کسب دانش بود؛ خودش مىگوید:
براى کسب حدیث به محضر ابن عباس مىرفتم و به خاطر احترام و ابهتى که او داشت، در جلسه درس از چیزى سؤال نمىکردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش مىدادم و بعد مىنوشتم؛ به حدّى که بعضى روزها دفترم پر مىشد و روى کفشم مىنوشتم و گاهى از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده مىنمودم...6
استادان دیگر سعید عبارتند از: عدى بن حاتم و ابوسعید خدرى.
شاگردان وى نیز عبارتند از:
عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلى بن حکیم و یعلى بن حلم، ابواسحاق سبیعى و دیگران که از او حدیث نقل کردهاند.7
ادب تدریس
سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وى همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق مىنمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد مىکرد. یکى از شاگردانش به نام ایوب مىگوید:
سعید، حدیثى براى ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وى با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب».8
یعنى همیشه نمىدوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستى هوشیار باشید و از فرصتها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.
فضایل
ابن عباس به سعید بن جبیر ـ که از شاگردان برجسته وى بود ـ اجازه حدیث و فتوا داد. سعید به استادش گفت: تو باشى و من براى مردم حدیث بگویم! ابن عباس گفت: آیا نقل حدیث و دادن فتوا را نزد من از نعمتهاى خدا نمىدانى؟ آیا دوست ندارى درحضور من حدیث بخوانى و تو را از اشتباههایت آگاه سازم؟9
بعد از آنکه ابن عباس نابینا شد، وى بر کرسى فتوا نشست و هرچه مردم کوفه از او مىپرسیدند، جواب مىداد و ابن عباس گفتههاى او را تأیید مىکرد.
ابن عباس بارها گفت:
«وکان اماماً، ثقةً حجّةً على المسلمین، فقیهاً عابداً فاضلاً ورعاً...10؛ سعید بن جبیر پیشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهیزگار عصر خود بود.»
عطا بن ریاح، آشناتر به مناسک و عکرمه آشناتر به سیره و تاریخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعید بن جبیر آشناتر به علم تفسیر بود.
طبرى در حقّ او مىگوید: «او ثقة، حجّت و پیشواى مسلمین بود».
ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وى بندهاى فاضل و پرهیزگار بود.»
راهبى در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پیشروان آنان در تفسیر، حدیث و فقه بود.»
سیوطى مىنویسد: «او اعلم تابعین در علم تفسیر بود.»
مرحوم سید حسن صدر نقل کرده است:
«او از تربیت یافتگان مکتب علوى بود و همواره مىگفت: «اذا ثبت لنا الشیىء عن علىٍّ لم نعدل عنه؛ وقتى چیزى از راه على علیهالسلام براى ما محرز گردیده باشد، هرگز از آن عدول نمىکنیم.»
تعبیر خواب
ابونعیم اصفهانى مىگوید: عبدالملک بن مروان، شبى خواب دید که چهار مرتبه در محراب بول کرده است. بنابراین علما را براى تعبیر خواب جمع کرد، اما هیچ یک درست تعبیر نکردند. آنگاه وى سعید را طلبید و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت مىرسند (جهان اسلام را نابود و حقیقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنین شد و پس از مرگ عبدالملک، فرزندانش سلیمان، یزید، هشام و... بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر سر مسلمانان چه بلایى آوردند.
قضاوت
سعید، مدتى در کوفه به عنوان «قاضىالقضات» انجام وظیفه کرد. آنگاه که حجّاج به ولایت کوفه منصوب گردید، وى حکم تکفیر او را داد. حجّاج به ناچار از کوفه عزل گردید و به مکه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجّاج قیام کرد که سپاه عبدالرحمن شکست خورد و سعید در اصفهان متوارى گردید و از آنجا به آذربایجان فرار کرد. بالاخره سعید آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مکه او را دستگیر نمودند و تحویل حجّاج، دژخیم زمان، دادند.11
در گذر خارستان
سعید بن جبیر در یکى از وادىهاى مکه پنهان شده بود. خالد، والى مکه، عدهاى را براى دستگیرى وى فرستاد. مأموران اموى به دیر راهبى رسیدند و از راهب در باره سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانهها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید، نشان داد. مأموران او را در حالى که مشغول راز و نیاز با خالق بىنیاز بود، محاصره کردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستادهاند. سعید گفت: چارهاى نیست. شب فرا رسید، مىخواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعید وارد دیر نشد. گفتند: براى چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.
آن شب سعید در حیاط دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند، ناگاه دیدند شیرى فرا روى سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظهاى بعد، صحنهاى عجیب و دیدنى رخ داد. شیر پیش روى سعید خوابیده، دست و پاى او را مىبوسید. همه بینندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفت زده شدند و گفتند: این شخص از اولیاى خداست. سعید گفت: خیر، بندهاى عاصى بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضاى الهى نمىتوان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.12
مناظره سعید با حجّاج
ـ حجّاج: اسمت چیست؟
ـ سعید: سعید بن جبیر.
ـ نه، تو شقى بن کثیر هستى.
ـ مادرم نام مرا بهتر از تو مىدانست.
ـ تو و مادرت هر دو شقى هستید!
ـ تو عالم به غیب نیستى!
ـ دنیاى تو را به جهنّم سوزان مبدّل مىکنم!
ـ اگر مىدانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایى مىپذیرفتم.
ـ عقیدهات درباره محمد چیست؟
ـ او پیامبر رحمت و پیشواى امت است.
ـ عقیده تو درباره على چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم (العیاذباللّه)!
ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.
ـ عقیدهات در باره خلفا چیست؟
ـ من وکیل مدافع آنان نیستم.
ـ کدام یک را بیشتر دوست مىدارى؟
ـ آنکه خدا از او خشنود و راضى باشد.
ـ کدام یک از آنان رضایت خدا را بهتر به دست آورده است؟
ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.
ـ نمىخواهى مرا تصدیق کنى؟
ـ دوست ندارم تو را تکذیب کنم.
ـ چرا نمىخندى؟
ـ چگونه خندیدن براى مخلوقى که از خاک آفریده شده است و آتش او را مىخورد رواست؟
ـ واى بر تو اى سعید!
ـ برکسى که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت مىگردد، باکى نیست.13
بالاخره حجّاج دستور داد او را پاى دار بردند. سعید در چنین اوضاع و احوالى دست نیاز برداشته، با خداى خود چنین نجوا مىکرد: «اللّهمّ لا تسلّطه على احد...؛ خدایا این جانى را پس از من بر احدى مسلّط مگردان.»14
دعاى سعید در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعید، آب خوش نخورد و در بدترین وضع به درک واصل شد.
مکافات عمل
آوردهاند: حجّاج را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: در برابر هرکسى که کشتم، یک بار مرا کشتند، اما در برابر سعید بن جبیر، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!
آوردهاند: چهل روز و یا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعى که زنده بود، همواره سعید را در خواب مىدید، در حالى که گریبانش را گرفته، مىگفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتى؟ حجّاج در این هنگام از خواب مىپرید و مىگفت: مالى و لسعید، مالى و لسعید؛ مرا با سعید چکار!
حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش مىشد و چون به هوش مىآمد، مىگفت: مالى و لسعید بن جبیر!15
دیدى که خون ناحق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
بر سکّوى شهادت
پس از آنکه سعید خود را آماده شهادت کرد، حجّاج به او گفت: تو را مىکشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعید گفت: تو مختارى؛ زیرا به خدا سوگند! به هر نحوى مرا بکشى، خدا هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!
حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟
سعید گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهى شد.
حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!
سعید خندید!
حجّاج پرسید: براى چه خندیدى؟
ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خندیدم!
ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.
سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهى للذى فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین»16؛ من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.
وقتى صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست.
حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخرى»18؛ شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز مىگردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مىآوریم.
حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر تا روز قیامت در حالى که دستهایت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کنى.19
سرانجام سر سعید را از بدنش جدا کردند. در حالى که سر روى زمین آغشته به خون غلطیده بود، کلمه مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار مىکرد. سر ساکت نشد، تا اینکه حجّاج پاى روى دهان غرقه به خون سعید نهاد، آنگاه سر سعید از ذکر بازماند!20
آرامگاه
در تاریخ شهادت سعید اختلاف است؛ برخى شهادت وى را دهم ماه رمضان یا شعبان سال 94 یا 95 ق. در 57 سالگى و یا 49 سالگى دانستهاند.
آرامگاه وى در منطقه واسط، حوالى شهر حىّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضى نوراللّه شوشترى مىنویسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعید به عصر صفویه باز مىگردد که در قرن یازده هجرى احداث شد. این مکان در سال 1378 ق. به تشویق مرحوم آیةاللّه حکیم و به همّت شیخ عبدالامیر نجفى آل منام و اهالى تجدید بنا گردید.
این آستانه داراى یک صحن وسیع با چهار دروازه ورودى است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ایوان سرپوشیده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالاى مقبره، گنبد زیبایى بنا شده است.21
سخنان حکمت آمیز
سعید داراى سخنان گرانمایهاى است که ذکر برخى از آنها خالى از لطف نیست؛ لذا در این نوشتار به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
هلال بن جناب گوید:
سعید بن جبیر را در مکه ملاقات کردم، پرسیدم: مردم از چه طریق گمراه مىگردند؟
فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحیه دانشمندانشان».
راستى چنین است که در روایات هم مىخوانیم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندى فاسد شد، جهانى را به فساد مىکشاند.»
برعکس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».
نیز شخصى از سعید پرسید: خضاب بر روى مرد چطور است؟
سعید گفت: خداوند بندهاش را با سفیدى مو، نورانى مىگرداند و تو نور خدا را خاموش مىکنى.22
روایات
سعید بن جبیر بیش از 184 مورد23 از امام زین العابدین علیهالسلام و ابن عباس، روایت نقل نموده است. بیشتر روایات وى در موضوع ولایت و فضائل معصومان علیهمالسلام است که به چند نمونه بسنده مىکنیم:
حادثه روز پنجشنبه
سعید بن جبیر مىگوید: ابن عباس گفت: روز پنجشنبه چه پنجشنبهاى، درد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم شدّت یافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان کتفى را بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که بعد از من، هرگز گمراه نگردید.» اطرافیان گفتند: گویا رسول اللّه هذیان مىگوید (العیاذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه کردند. آنان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را اندوهناک و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت کنید و مرا تنها گذارید.» و چیزى ننوشت.24
جانشینان پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مىکند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «خلفاى من و حجّتهاى الهى بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم على و آخرشان فرزندم (مهدى)... است».25
ویژگىها
سعید بن جبیر در شب زنده داری و انس با قرآن، نمونه و بی نظیر بود. وی هر دو شب یک ختم قرآن می نمود، چنانچه خودش می گوید: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.
ابن ایاس می گوید: در یکی از شب های ماه رمضان، سعید گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعید از جایش حرکت نکرد تا این که قرآن را ختم نمود.
او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجیبی داشت.
سعید بن عبید می گوید: سعید بن جبیر امام جماعت ما بود و چون به آیه مبارکه «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند.» می رسید، چند بار تکرار می کرد.26
پىنوشتها:
1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیى بن امّطویل و ابوخالد کابلى.
2. «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلى بن الحسین علیهالسلام و کان علىٌّ علیهالسلام یثنى علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ على هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 279).
3. رجال کشّى، ج 1، ص 332.
4. دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
5. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
6. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 268.
7. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
8. طبقات الکبرى، ج 6، ص 269.
9. همان، ص 26.
10. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39.
11. طبقات مفسران شیعه، بخشایشى، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39.
12. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115.
13. همان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372؛ اعلام زرکلى، ج 2، ص 93.
14. رجال کشّى، ج 1، ص 335؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372.
15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86.
16. همان، ص 87؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 374.
17. انعام / 79، ترجمه آیةاللّه مکارم شیرازى.
18. بقره / 115.
19. طه / 55.
20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفیات، ج 2، ص 373.
21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87.
22. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111؛ دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
23. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 273 و 276.
24. مرکز کامپیوترى دارالشفاء.
25. شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 286.
26. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
27. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.
فضل بن شاذان مىگوید:
سعید بن جبیر از شاگردان برجسته و از ستارگان آسمان امامت و ولایت امام همام على بن الحسین علیهماالسلام که در رأس سلسله اصحاب خمسه1 امام زین العابدین قرار داشت.
امام صادق علیهالسلام در وصف سعید مىفرماید:
سعید بن جبیر در صراط مستقیم بود و به على بن الحسین علیهماالسلام اقتدا کرد و امام سجاد هم از او تعریف مىنمود و همین علاقه میان او و امام، باعث شد حجّاج او را شهید نماید.2
خاندان
سعید بن جبیر بن هشام اسدى کوفى، معروف به ابومحمد و ابوعبداللّه، از خاندانهاى معروف کوفه بود. وى در زهد، تقوا، شبزندهدارى، دیانت و فقاهت معروف بود و در تفسیر قرآن، شهرت به سزایى داشت؛ زیرا او را از شاگردان مدرسه تفسیرى عبداللّه بن عباس دانستهاند. سعید، بیشترین روایات خود را از وى نقل کرده است.3
زادگاه
وى سال 46 ه .ق. در شهر کوفه به دنیا آمد.4 دوران طفولیت و جوانى را همان جا گذراند. بعدها به مدینه رفت و جزو شاگردان امام چهارم علیهالسلام گردید.
کنیه و فرزندان
معروفترین کنیههاى وى ابوعبداللّه و ابومحمد است. در کتاب مجالس الواعظین آمده است: عبدالملک و عبداللّه، فرزندان سعید بن جبیر اند و از پدر خود روایت نقل نمودهاند.5
استادان و شاگردان
سعید بن جبیر سالها از محضر ابن عباس بهره علمى برد. وى شیداى کسب دانش بود؛ خودش مىگوید:
براى کسب حدیث به محضر ابن عباس مىرفتم و به خاطر احترام و ابهتى که او داشت، در جلسه درس از چیزى سؤال نمىکردم. منتظر بودم تا دیگران بپرسند و من یادداشت کنم؛ لذا بیشتر، گوش مىدادم و بعد مىنوشتم؛ به حدّى که بعضى روزها دفترم پر مىشد و روى کفشم مىنوشتم و گاهى از کف دستانم به عنوان کاغذ استفاده مىنمودم...6
استادان دیگر سعید عبارتند از: عدى بن حاتم و ابوسعید خدرى.
شاگردان وى نیز عبارتند از:
عبدالملک و عبداللّه (دو فرزندش)، یعلى بن حکیم و یعلى بن حلم، ابواسحاق سبیعى و دیگران که از او حدیث نقل کردهاند.7
ادب تدریس
سعید بن جبیر همان طور که خود شیفته درس و بحث بود، نسبت به آموزش دانش به شاگردان خویش، توجه ویژه داشت. وى همیشه آنان را به فهم و تفقّه تشویق مىنمود و با کنایات، اهمیّت دانش را به آنان گوشزد مىکرد. یکى از شاگردانش به نام ایوب مىگوید:
سعید، حدیثى براى ما بیان کرد و ما از او خواستیم دوباره، بازگو نماید. وى با کنایه فرمود: «لیس کلّ حینٍ احلب فاشرب».8
یعنى همیشه نمىدوشم تا به خوردِ فکر و فهم شما بدهم. پس بایستى هوشیار باشید و از فرصتها بهره بگیرید تا در آینده دچار غصّه و رنج نگردید.
فضایل
ابن عباس به سعید بن جبیر ـ که از شاگردان برجسته وى بود ـ اجازه حدیث و فتوا داد. سعید به استادش گفت: تو باشى و من براى مردم حدیث بگویم! ابن عباس گفت: آیا نقل حدیث و دادن فتوا را نزد من از نعمتهاى خدا نمىدانى؟ آیا دوست ندارى درحضور من حدیث بخوانى و تو را از اشتباههایت آگاه سازم؟9
بعد از آنکه ابن عباس نابینا شد، وى بر کرسى فتوا نشست و هرچه مردم کوفه از او مىپرسیدند، جواب مىداد و ابن عباس گفتههاى او را تأیید مىکرد.
ابن عباس بارها گفت:
«وکان اماماً، ثقةً حجّةً على المسلمین، فقیهاً عابداً فاضلاً ورعاً...10؛ سعید بن جبیر پیشوا، مورد اعتماد مسلمانان، دانشمند، عابد، فاضل و پرهیزگار عصر خود بود.»
عطا بن ریاح، آشناتر به مناسک و عکرمه آشناتر به سیره و تاریخ و حسن آشناتر به حلال و حرام و سعید بن جبیر آشناتر به علم تفسیر بود.
طبرى در حقّ او مىگوید: «او ثقة، حجّت و پیشواى مسلمین بود».
ابن جبّان آورده است: «او فرد مورد اجماع و اتّفاق مسلمانان است. وى بندهاى فاضل و پرهیزگار بود.»
راهبى در حقّ او گفته: «او از بزرگان تابعان و پیشروان آنان در تفسیر، حدیث و فقه بود.»
سیوطى مىنویسد: «او اعلم تابعین در علم تفسیر بود.»
مرحوم سید حسن صدر نقل کرده است:
«او از تربیت یافتگان مکتب علوى بود و همواره مىگفت: «اذا ثبت لنا الشیىء عن علىٍّ لم نعدل عنه؛ وقتى چیزى از راه على علیهالسلام براى ما محرز گردیده باشد، هرگز از آن عدول نمىکنیم.»
تعبیر خواب
ابونعیم اصفهانى مىگوید: عبدالملک بن مروان، شبى خواب دید که چهار مرتبه در محراب بول کرده است. بنابراین علما را براى تعبیر خواب جمع کرد، اما هیچ یک درست تعبیر نکردند. آنگاه وى سعید را طلبید و او جواب داد: چهار تن از فرزندانت به خلافت مىرسند (جهان اسلام را نابود و حقیقت اسلام را وارونه جلوه خواهند داد.) چنین شد و پس از مرگ عبدالملک، فرزندانش سلیمان، یزید، هشام و... بر اریکه قدرت تکیه زدند و بر سر مسلمانان چه بلایى آوردند.
قضاوت
سعید، مدتى در کوفه به عنوان «قاضىالقضات» انجام وظیفه کرد. آنگاه که حجّاج به ولایت کوفه منصوب گردید، وى حکم تکفیر او را داد. حجّاج به ناچار از کوفه عزل گردید و به مکه رفت. او با عبدالرحمن بن محمد بن اشعث علیه حجّاج قیام کرد که سپاه عبدالرحمن شکست خورد و سعید در اصفهان متوارى گردید و از آنجا به آذربایجان فرار کرد. بالاخره سعید آهنگ حرم و قبله مسلمانان نمود. در مکه او را دستگیر نمودند و تحویل حجّاج، دژخیم زمان، دادند.11
در گذر خارستان
سعید بن جبیر در یکى از وادىهاى مکه پنهان شده بود. خالد، والى مکه، عدهاى را براى دستگیرى وى فرستاد. مأموران اموى به دیر راهبى رسیدند و از راهب در باره سعید پرسیدند. او گفت: اوصاف او را برایم بگویید. راهب پس از شنیدن نشانهها، پناهگاه سعید را به سربازان خالد بن ولید، نشان داد. مأموران او را در حالى که مشغول راز و نیاز با خالق بىنیاز بود، محاصره کردند. آنان گفتند: ما را به دنبال تو فرستادهاند. سعید گفت: چارهاى نیست. شب فرا رسید، مىخواستند در دیر راهب، شب را به صبح ببرند، اما سعید وارد دیر نشد. گفتند: براى چه؟ سعید گفت: مسلمان هرگز به دیر راهبان پناه نخواهد برد! خدا، حافظ من است.
آن شب سعید در حیاط دیر ماند. نگهبانان از داخل دیر مراقب او بودند، ناگاه دیدند شیرى فرا روى سعید ایستاده است. گفتند: سعید را خواهد خورد. لحظهاى بعد، صحنهاى عجیب و دیدنى رخ داد. شیر پیش روى سعید خوابیده، دست و پاى او را مىبوسید. همه بینندگان مات و مبهوت شدند. راهبان از این حادثه شگفت زده شدند و گفتند: این شخص از اولیاى خداست. سعید گفت: خیر، بندهاى عاصى بیش نیستم. سرانجام راهبان دیر، همه اسلام آوردند. سربازان او را رها کردند. سعید گفت: از قضاى الهى نمىتوان فرار کرد، لذا همراه سربازان آمده، خود را تسلیم سفّاک زمان، حجّاج ملعون نمود.12
مناظره سعید با حجّاج
ـ حجّاج: اسمت چیست؟
ـ سعید: سعید بن جبیر.
ـ نه، تو شقى بن کثیر هستى.
ـ مادرم نام مرا بهتر از تو مىدانست.
ـ تو و مادرت هر دو شقى هستید!
ـ تو عالم به غیب نیستى!
ـ دنیاى تو را به جهنّم سوزان مبدّل مىکنم!
ـ اگر مىدانستم این کار به دست تو است، تو را به خدایى مىپذیرفتم.
ـ عقیدهات درباره محمد چیست؟
ـ او پیامبر رحمت و پیشواى امت است.
ـ عقیده تو درباره على چیست؟ او در بهشت است یا در جهنّم (العیاذباللّه)!
ـ اگر در بهشت و جهنّم رفتم، آنگاه جواب تو را خواهم داد.
ـ عقیدهات در باره خلفا چیست؟
ـ من وکیل مدافع آنان نیستم.
ـ کدام یک را بیشتر دوست مىدارى؟
ـ آنکه خدا از او خشنود و راضى باشد.
ـ کدام یک از آنان رضایت خدا را بهتر به دست آورده است؟
ـ العلم عنداللّه؛ او آگاه به اسرار است.
ـ نمىخواهى مرا تصدیق کنى؟
ـ دوست ندارم تو را تکذیب کنم.
ـ چرا نمىخندى؟
ـ چگونه خندیدن براى مخلوقى که از خاک آفریده شده است و آتش او را مىخورد رواست؟
ـ واى بر تو اى سعید!
ـ برکسى که از جهنّم بیزار است و وارد بهشت مىگردد، باکى نیست.13
بالاخره حجّاج دستور داد او را پاى دار بردند. سعید در چنین اوضاع و احوالى دست نیاز برداشته، با خداى خود چنین نجوا مىکرد: «اللّهمّ لا تسلّطه على احد...؛ خدایا این جانى را پس از من بر احدى مسلّط مگردان.»14
دعاى سعید در حقّ او مستجاب شد و حجّاج پس از قتل سعید، آب خوش نخورد و در بدترین وضع به درک واصل شد.
مکافات عمل
آوردهاند: حجّاج را در خواب دیدند و از او پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: در برابر هرکسى که کشتم، یک بار مرا کشتند، اما در برابر سعید بن جبیر، هفتاد بار مرا به قتل رساندند!
آوردهاند: چهل روز و یا شش ماه پس از شهادت مظلومانه سعید، حجّاج به هلاکت رسید. تا موقعى که زنده بود، همواره سعید را در خواب مىدید، در حالى که گریبانش را گرفته، مىگفت: دشمن خدا! چرا مرا کشتى؟ حجّاج در این هنگام از خواب مىپرید و مىگفت: مالى و لسعید، مالى و لسعید؛ مرا با سعید چکار!
حجّاج در حال احتضار نیز مرتب بیهوش مىشد و چون به هوش مىآمد، مىگفت: مالى و لسعید بن جبیر!15
دیدى که خون ناحق پروانه، شمع را چندان امان نداد که شب را سحر کند
بر سکّوى شهادت
پس از آنکه سعید خود را آماده شهادت کرد، حجّاج به او گفت: تو را مىکشم، حال نوع کشتن را خودت انتخاب کن!
سعید گفت: تو مختارى؛ زیرا به خدا سوگند! به هر نحوى مرا بکشى، خدا هم تو را به بدترین وضع خواهد کشت!
حجّاج گفت: منظورت این است که تو را عفو کنم؟
سعید گفت: اگر عفو شدم، خدا بر من منّت نهاده است و تو تبرئه نخواهى شد.
حجّاج گفت: او را با شمشیر بکشید!
سعید خندید!
حجّاج پرسید: براى چه خندیدى؟
ـ از جسارت تو بر خدا و حلم او نسبت به تو خندیدم!
ـ هرچه زودتر گردن او را از بدنش جدا کنید.
سعید رو به قبله نمود و این آیه مبارکه را زیر لب زمزمه کرد: «وجّهتُ وجهى للذى فطرالسموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین»16؛ من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده؛ من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم.
حجّاج گفت: او را در جهت مخالف قبله قرار دهید.
وقتى صورتش را از قبله برگرداندند، این آیه را تلاوت کرد: «فاینما تولّوا فثمّ وجه اللّه»17؛ و به هرسو رو کنید، خدا آنجاست.
حجّاج گفت: صورتش را بر زمین بگذارید. چنین کردند. او نیز این آیه را قرائت کرد: «منها خلقناکم و فیها نعیدکم ومنها نخرجکم تارةً اخرى»18؛ شما را از آن (زمین) آفریدیم و در آن باز مىگردانیم؛ و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون مىآوریم.
حجّاج دستور ذبح او را داد. سعید گفت: بعد از شهادتین، جانم را بگیر تا روز قیامت در حالى که دستهایت به خون من آغشته است، مرا ملاقات کنى.19
سرانجام سر سعید را از بدنش جدا کردند. در حالى که سر روى زمین آغشته به خون غلطیده بود، کلمه مبارکه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار مىکرد. سر ساکت نشد، تا اینکه حجّاج پاى روى دهان غرقه به خون سعید نهاد، آنگاه سر سعید از ذکر بازماند!20
آرامگاه
در تاریخ شهادت سعید اختلاف است؛ برخى شهادت وى را دهم ماه رمضان یا شعبان سال 94 یا 95 ق. در 57 سالگى و یا 49 سالگى دانستهاند.
آرامگاه وى در منطقه واسط، حوالى شهر حىّ بغداد (محلّ شهادت او به دست حجّاج) است. قاضى نوراللّه شوشترى مىنویسد: قبر او در واسط معروف است. عمارت سابق آستانه سعید به عصر صفویه باز مىگردد که در قرن یازده هجرى احداث شد. این مکان در سال 1378 ق. به تشویق مرحوم آیةاللّه حکیم و به همّت شیخ عبدالامیر نجفى آل منام و اهالى تجدید بنا گردید.
این آستانه داراى یک صحن وسیع با چهار دروازه ورودى است. حرم، در وسط صحن قرار گرفته و اطراف حرم، ایوان سرپوشیده و در وسط، آرامگاه قرار دارد. بر بالاى مقبره، گنبد زیبایى بنا شده است.21
سخنان حکمت آمیز
سعید داراى سخنان گرانمایهاى است که ذکر برخى از آنها خالى از لطف نیست؛ لذا در این نوشتار به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
هلال بن جناب گوید:
سعید بن جبیر را در مکه ملاقات کردم، پرسیدم: مردم از چه طریق گمراه مىگردند؟
فرمود: «مِن قِبَلِ علمائهم؛ از ناحیه دانشمندانشان».
راستى چنین است که در روایات هم مىخوانیم: «اذا فَسَدالعالِم فسَد العالَم؛ هرگاه دانشمندى فاسد شد، جهانى را به فساد مىکشاند.»
برعکس: «اذا صلح العالِم صلح العالَم».
نیز شخصى از سعید پرسید: خضاب بر روى مرد چطور است؟
سعید گفت: خداوند بندهاش را با سفیدى مو، نورانى مىگرداند و تو نور خدا را خاموش مىکنى.22
روایات
سعید بن جبیر بیش از 184 مورد23 از امام زین العابدین علیهالسلام و ابن عباس، روایت نقل نموده است. بیشتر روایات وى در موضوع ولایت و فضائل معصومان علیهمالسلام است که به چند نمونه بسنده مىکنیم:
حادثه روز پنجشنبه
سعید بن جبیر مىگوید: ابن عباس گفت: روز پنجشنبه چه پنجشنبهاى، درد پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم شدّت یافته بود؟ حضرت فرمود: «دوات و استخوان کتفى را بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که بعد از من، هرگز گمراه نگردید.» اطرافیان گفتند: گویا رسول اللّه هذیان مىگوید (العیاذباللّه) و سخنان درشت گفتند و مغلطه کردند. آنان رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهوسلم را اندوهناک و منزجر ساختند، لذا فرمود: «اطراف مرا خلوت کنید و مرا تنها گذارید.» و چیزى ننوشت.24
جانشینان پیامبراسلام صلىاللهعلیهوآلهوسلم
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل مىکند که پیامبر صلىاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «خلفاى من و حجّتهاى الهى بر توده مردم بعد از من دوازده نفرند. اوّلشان برادرم على و آخرشان فرزندم (مهدى)... است».25
ویژگىها
سعید بن جبیر در شب زنده داری و انس با قرآن، نمونه و بی نظیر بود. وی هر دو شب یک ختم قرآن می نمود، چنانچه خودش می گوید: در مکه قرآن را در دو رکعت نماز ختم کردم.
ابن ایاس می گوید: در یکی از شب های ماه رمضان، سعید گفت: قرآن را نگه دار تا من از حفظ بخوانم. چنان کردم و سعید از جایش حرکت نکرد تا این که قرآن را ختم نمود.
او در حال عبادت توجه خاص و خشوع عجیبی داشت.
سعید بن عبید می گوید: سعید بن جبیر امام جماعت ما بود و چون به آیه مبارکه «اذ الاغلال فی اعناقهم و السلاسل یسحبون»؛ «در آن هنگام که غل و زنجیرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را می کشند.» می رسید، چند بار تکرار می کرد.26
پىنوشتها:
1. اصحاب خمسه امام، عبارتند از: سعید بن جبیر، سعید بن مسیّب، محمد بن جبیر، یحیى بن امّطویل و ابوخالد کابلى.
2. «انّ سعید بن جبیر کان یأتمّ بعلى بن الحسین علیهالسلام و کان علىٌّ علیهالسلام یثنى علیه و ماکان سبب قتل الحجّاج له الاّ على هذا الامر و کان مستقیماً»؛ (شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 279).
3. رجال کشّى، ج 1، ص 332.
4. دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
5. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
6. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 268.
7. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111.
8. طبقات الکبرى، ج 6، ص 269.
9. همان، ص 26.
10. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115؛ روضات الجنّات، ج 4، ص 38 و 39.
11. طبقات مفسران شیعه، بخشایشى، ج 1، ص 353؛ روضات الجنات، ج 4، ص 38 و 39.
12. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111 ـ 115.
13. همان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372؛ اعلام زرکلى، ج 2، ص 93.
14. رجال کشّى، ج 1، ص 335؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 372.
15. قاموس الرجال، ج 5، ص 86.
16. همان، ص 87؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 374.
17. انعام / 79، ترجمه آیةاللّه مکارم شیرازى.
18. بقره / 115.
19. طه / 55.
20. مروج الذهب، ج 2، ص 167؛ وفیات، ج 2، ص 373.
21. قاموس الرجال، ج 5، ص 87.
22. مجالس الواعظین، ج 3، ص 111؛ دائرةالمعارف تشیّع، ج 1، ص 94.
23. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 273 و 276.
24. مرکز کامپیوترى دارالشفاء.
25. شاگردان مکتب ائمه علیهمالسلام ، ج 2، ص 286.
26. بحارالانوار، ج 51، ص 71.
27. الطبقات الکبرى، ج 6، ص 270 و 271؛ غافر/71.